۱۱/۱۲/۱۳۸۴

مهرویان و جایگاه تاریخی
در این چند روزه مسئله‌ای پیش آمد که چهرة واقعی جمهوری اسلامی را بهتر از گذشته به نمایش گذاشت. بله، گویا مقاله‌ای نوشته شده، تحت عنوان "مبارزه با ايدز را علني کنيم"، که در استان هرمزگان، شهر بندرعباس، از طرف یک روزنامة محلی، روزنامه‌ای که متعلق به نمایندة این شهر در مجلس شورای اسلامی است به چاپ رسیده.

در این مقاله گویا نویسنده رشد و تعالی جمهوری اسلامی را با شیوع بیماری ایدز مقایسه کرده. و دختر خانمی که به اصطلاح مسئول چاپ این مقاله بوده، از طرف مقامات بازداشت شده و به زیر شکنجه افتاده، مادرش سکته کرده، و تازه کاشف به عمل آمده که این مقاله را کس دیگری به دلایلی دیگر نوشته و گویا نویسنده اصلاً برای شوخی آنرا ارسال کرده و قصد چاپ چنین مقاله‌ای، آن هم در حکومت بشردوستانة جمهوری اسلامی مورد نظر نبوده. دختر خانم هم گویا از روی حواس پرتی آنرا در قسمت بهداشت مجله به دست چاپ سپرده بوده.

تا اینجای قضیه کاملاً روشن است. یک مقاله نوشته شده و چاپ شده که در چارچوب سیاست جاری نمی‌بایست چاپ شود. ولی اینکه این فرد را گرفته و به زیر شکنجه برده‌اند، و گروهی چاقوکش بیکاره که واقع همه‌کارة این مملکت‌اند دوباره با باندرول‌های خطاطی شده، به همراه استاندار، فرماندار و فرماندهان نیروهای ... به خیابان‌ها آمده‌اند و اینکه یک مادر هم از ترس سکته کرده، مسئله‌ای است که اصلاً روشن نیست.

روزی که گفتیم و بسیار هم گفتیم: این حکومت پوپولیستی مایة انحطاط مملکت خواهد شد، کسی گوشش بدهکار نبود. وقتی گفتیم: یک مردک فاشیست را با یک آخوند فاشیست نباید جایگزین کرد، وقتی گفتیم یک نظام ضدمردمی را با یک نظام ‌ضدمردمی دیگر نباید جایگزین کرد، خیلی از آن‌هائیکه امروز برای این مادر و دختر اشگ تمساح می‌ریزند ما را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: شما دمکراسی می‌خواهید، ما پای در جایگاه تاریخی گذاشته‌ایم. این هم حتماً همان جایگاه تاریخی‌اشان است، حکومت اراذل و اوباش!؟

خدا بیامرزد مصطفی رحیمی را. روزی که نامة معروف‌اش در روزنامة آیندگان تحت عنوان چرا با جمهوری اسلامی مخالفم، چاپ شد و آنرا خواندم، فکر نمی‌کردم که این مقاله به بسیاری از نویسندگان و صاحب‌نظران مملکت ارائه شده بوده، ولی هیچکدام حاضر نشده‌اند که امضاء صاحب‌مرده‌شان را پای این مقاله بگذارند. در عوض، این ادبای پرمدعا که امروز شکم‌شان را در اروپا، آمریکا، شمال شهر تهران، سر دیگ پلوی هر کس و ناکسی پر می‌کنند، امروز چه‌ها برای گفتن دارند!!! از آزادی، از مبارزه در راه حکومت مردمی، از حق مردم!!! و از بسیاری چیزهای دیگر. این رشیدسلطنه‌ها حتما برای این روزنامه‌نویس‌های دستگیر شده، که مسلماً خودشان هم از نوچه‌های حکومت اسلامی هستند، چه نوحه‌های حسینی‌ای خواهند ‌خواند. بله، امضاء نکردند‌ ولی امروز، هم شیرینی گنده‌تر از دهانشان می‌خورند و بیشتر از سوادشان اظهار فضل می‌کنند، جایگاه تاریخی‌اشان هم که به میمنت و مبارکی به دست آورده‌اند. در این میان اطلاعیة خبرنگاران بدون مرز از همه جالب‌تر است. این خبرنگاران بدون مرز که در برابر جنایات علنی ایالات متحد در عراق، گوانتانامو، افغانستان و هزار منطقة دیگر، چشم فرو بسته‌اند، از خواب بیدار شده‌، و در خطابه‌ای غرا از این همه ظلم که بر خبرنگاران در ایران روا داشته شده، اظهار نگرانی کرده‌اند. البته در آخر سری هم به اکبر گنجی خودمان زده‌اند، و یادشان رفته که هم اکبرخان و هم مدیر مسئول این نشریه از خودی‌های جمهوری اسلامی‌‌اند. این را می‌گویند مبارزه، چه از طرف صاحب قلم‌های ایرانی، و چه از جانب محافل مستقل غربی. دیگر چه می‌خواهید؟ در جایگاه تاریخی‌مان هم که قرار گرفته‌ایم. س سامان

هیچ نظری موجود نیست: