۶/۲۸/۱۳۸۸

رهبرچپانی!


هیاهوی اوباش حکومتی را در روز قدس شاهد بودیم. اگر می‌گوئیم «اوباش حکومتی» دلیل دارد؛ مسلم است که گروهی از مردم عادی به دلیل نفرتی که از این حکومت به دل گرفته‌اند برای رهائی از شر آخوندها به خیابان‌ها آمده بودند. ولی تجربة تاریخی ملت ایران به صراحت نشان می‌دهد که سردمداران چنین حرکت‌هائی به هیچ عنوان با اهداف والا و انسانی ملت‌ها ارتباطی ندارند. آن‌ها که جمعیت را به خیابان‌ها «هی» می‌کنند، در درجة نخست شبکه‌های تبلیغاتی بین‌المللی‌اند. این شبکه‌ها اگر منافع خود را در این بحران‌سازی‌های مضحک و ابلهانه نمی‌دیدند، مطمئن باشیم همچون دوران «افتخارآفرین» حاج‌ روح‌الله و به ویژه وقایع هولناک سال 67 حتی یک گزارش چند خطی هم از کشتار هزاران انسان بی‌گناه منعکس نمی‌کردند.

بله، قدیمی‌تر‌ها از آنچه امروز می‌گذرد «ویراست» دیگری در حافظة تاریخی خود دارند، و همینجا بگوئیم که بی‌توجهی به این «ویراست» از طرف جوانان کشور نهایت امر می‌تواند کار را به بن‌بست‌هائی بکشاند که طی غائلة انسان‌ستیز خمینی‌دجال، به کودتاهای ننگینی انجامید که یکی پس از دیگری تمامی بنیة اقتصادی و مالی، فرهنگی و سیاسی کشور را به تاراج قدرت‌های جهانی داد. کودتاهائی که با به اصطلاح «انقلاب» 22 بهمن آغاز شد و هنوز نیز در پس پردة هم‌سازی‌ها و هم‌رازی‌های محافل مختلف جهانی به زیان ملت ایران در جریان است.

ملت‌هائی از تجربة تاریخی خود سربلند پای بیرون می‌گذارند که شناخت وسیع‌تری از مسائل جهانی در انبان داشته باشند. می‌باید این شناخت را گسترش داد؛ ایرانی باید بداند که تحول امروز در بطن حکومت اسلامی صرفاً بازتابی از تحولات داخلی نیست. در تحلیل جریانات کشور، شرایط جهانی را، خصوصاً در مورد کشور ایران که هم اشراف به راه‌های انتقال انرژی جهانی دارد و هم مرزی 2 هزار کیلومتری با فضای ژئوپولیتیک اتحادشوروی سابق و روسیه امروز، نمی‌باید از نظر دور داشت.

در همین راستا مطلب امروز را به بررسی تحولات «خیابانی» محدود می‌کنیم، نخست این اصل را می‌باید برای چندمین بار عنوان کرد که به راه انداختن «مردم» در خیابان به هیچ عنوان یک فعالیت سیاسی نیست. این یکی از «باورهائی» است که استعمار طی تجربة یکصدسالة خود در ایران آنرا به غلط ملکة ذهن ایرانیان کرده. برخلاف تظاهرات خیابانی، فعالیت‌های سیاسی می‌باید هدفمند و جهت‌دار باشد؛ مسئولیت‌های حقوقی و قانونی در جوف این فعالیت‌ها می‌باید منظور شود؛ پشتوانة اجتماعی و اقتصادی یا به طور کلی قشرهای حامی هر حرکت سیاسی می‌باید بررسی شود، مطرح شود و از نظر افکارعمومی روشن و واضح در جایگاه خود قرار گیرد؛ و ... می‌بینیم که درست در مسیر خلاف آنچه در بالا آوردیم، اغلب کسانیکه امروز برای «بحران‌سازی» در قلب جامعة ایران آستین‌‌ها را بالا زده، و دایة دلسوزتر از مادر برای ایرانیان شده‌اند، اولین سخنان‌شان حذف همین «پارامترها» از حرکت سیاسی است. به ادعای اینان می‌باید نخست به «اجماع» رسید و سپس مطالبات هر گروه را مطرح کرد! جای تردید نیست که چنین پیشنهاد خائنانه‌ای همان است که طی غائلة آخوندی، کودتای 22 بهمن را بر ملت ایران تحمیل کرد و اینک سه دهه است ملتی درگیر یکی از انسان‌ستیزترین رژیم‌های سیاسی تاریخ بشر شده.

هر چند برای بعضی تعجب‌آور باشد، در همینجا می‌گوئیم که تکیه بر این «پارامترها»، از تظاهرات خیابانی به مراتب کارسازتر، سرنوشت‌سازتر و مهم‌تر است. امروز به دلیل «نبود» همین‌ پارامترها در فضای تظاهرات خیابانی شاهدیم که تحولاتی بسیار «احمقانه» در بطن یک رژیم فاشیست به وقوع می‌پیوندد. در بطن این رژیم میرحسین موسوی، فردی که دست‌هایش به خون هزاران انسان در این سرزمین آلوده است به دلیل نبود همین «پارامترها»‌ رهبر مخالفان شده! سئوال اینجاست: کدام «مخالفان»؟ آنان که در امثال میرحسین موسوی «مخالف» می‌بینند بهتر است یک بار دیگر خود را در ‌آئینه درست نگاه کنند. بهتر است به بررسی دقیق‌تر مسائل کشور طی نیم‌قرن گذشته بپردازند، و یا اگر از اینهمه به دلائلی عاجزند، از سالخورده‌ترها بپرسند. نه میرحسین و نه سیدخندان و نه کروبی جنایتکار «رهبر» ملت ایران نیستند. امروز به فرد فرد هم‌میهنان می‌گوئیم که این توهم هولناک را نمی‌باید بیش از این در مسیر پیشنهادی استعمار به پیش راند.

البته گروه‌هائی نیز در این میان درگیر شده‌اند. بله، این‌ها همان‌ها هستند که در غائلة 22 بهمن و حتی کودتای 28 مرداد نیز در همین مسیر‌ها «فعال» بودند. حزب‌توده که عمری به وطن‌فروشی گذرانده، امروز از میرحسین موسوی «حمایت» می‌کند. این همان حزبی است که پس از کودتای 22 بهمن، در رفراندومی که برای تعیین رژیم سیاسی کشور به راه افتاد، از گزینة حاج روح‌الله نیز «حمایت» کرد! این همان حزبی است که به قانون اساسی «جمهوری اسلامی» رأی مثبت داد!‌ این همان حزبی است که در گیرودار قتل‌عام مخالفان حکومت اسلامی، در کمال بی‌شرمی در کنار همین آیت‌الله مصباح می‌نشست و در شب‌هائی که بهترین فرزندان این کشور را عمال کودتا در زندان‌ها شکنجه می‌کردند دل به سخنان «استاد» سروش می‌داد و به قول خودش «بحث‌آزاد» سیاسی می‌کرد! این همان حزب است که از سیدخندان آدمکش پس از ده سال اشغال پست وزارت ارشاد در حکومت اسلامی برای ریاست جمهوری «حمایت» کرد. خلاصه بگوئیم، در مورد این «حزب» راه دور نمی‌رویم اینان همیشه از آدمکشان و ایران‌ستیزان حمایت کرده‌اند، حتی از «حمایت» میرپنج و قوام‌السلطنه نیز روی برنگرداندند. هر کس در این ملک آدم کشت، حزب توده از او «حمایت» کرد. پس اگر امروز این تشکیلات از میرحسین موسوی و کروبی و اوباش طرفدار اینان «حمایت» می‌کند، باید زنگ‌خطری باشد در گوش ایرانیان.

ولی حزب توده مسلماً در این میان «تنها» نیست؛ گروه‌های دیگری نیز از این «خیمه‌شب‌بازی» حمایت می‌کنند. اوباش حکومت اسلامی، همان‌ها که کتابفروشی‌ها و دفاتر مجلات و روزنامه‌ها را به آتش می‌کشیدند، و با چماق بر سر زنان ایران می‌کوفتند؛ همان اراذل شناخته شده و یا ناشناس، از قبیل «الله‌کرم» و «غفاری» و دیگران همه «حامیان» جنبش «سبز» شده‌اند. آیا کسی از خود پرسیده که فصل مشترک شهروند عادی این مملکت با اوباشی از قبیل «الله‌کرم» چیست؟ آنان که در فردای مطالعة این وبلاگ برای حمایت از میرحسین موسوی به خیابان می‌روند بهتر است سئوال بالا را از خود بپرسند.

ولی مشکل ما ایرانیان نه این گروه‌های ابله‌پرور است، و نه حاکمیت سانسور و خفقان! در ایران یاد نمی‌گیریم که با مسائل و مشکلات اجتماعی می‌باید رو در رو برخورد کرد. بعضی‌ها فکر می‌کنند که «دورزدن» قوانین نوعی زرنگی است، برخی دیگر ساخت‌وپاخت با ارباب چماق را نشانه‌ای از فناوری‌های فردی در ارتباطات اجتماعی تلقی می‌کنند، برخی دیگر حتی خود و خانواده‌شان را به فساد اداری و مالی حکومت آلوده‌اند، و اینهمه به این امید که «خرشان از پل خواهد گذشت!» زهی خیال باطل!‌ هیچ ملتی با تقلب و زیر پای گذاشتن حقوق هم‌وطنانش و یا با تخلف از قوانین به «بهشت خیالی» خود نرفته که ما دومین‌اش باشیم. قوانین یا «درست» است، یا «غلط»!‌ راه میانه وجود ندارد. حکومت یا دمکراتیک و یا استبدادی!‌ اگر افراد جامعه با استبداد کنار نیایند، مستبد بر این مملکت حاکم نخواهد شد.

این‌ها اصولی است که طی دهه‌ها، «تدریس» آن‌ در مدرسه‌ای به نام «ایران زمین» تعطیل شده. و حضور امروز در خیابان‌ها و عربده‌کشی‌های غیرمسئولانه دقیقاً دنبالة همان پیروی کورکورانه از عاملان استبداد است. برای ایرانیان ارجمندی که در خیابان‌ها به راه می‌افتند و فریاد «مرگ بر این» و «مرگ بر آن» سر می‌دهند خبر بسیاری بدی آورده‌ایم، عمل شما به هیچ عنوان حمایت از آزادی نیست! شما دنباله‌روهای همان مستبدانی شده‌اید که در ذهن خود بر علیه‌شان به اصطلاح «قیام» کرده‌اید. آزادی یک ملت هزینه‌ای بسیار گزاف‌تر از این‌ خیابان‌گردی‌ها دارد، و با تظاهرات خیابانی نیز تحصیل نخواهد شد.

ولی بالاتر از این «تحلیل‌ها»، با توجیهات «فرهیختگان» سیاسی کشور نیز روبرو می‌شویم، همان‌ها که فرزندان راستین فضای استعماری سیاست این کشور به شمار می‌روند. اینان در غائلة 22 بهمن می‌گفتند، «آخوندها رفتنی‌اند؛ ما از آن‌ها استفادة سیاسی می‌کنیم!» ارواح پدرتان!‌ آقایان «جبهة ملی»! شما از آخوند استفادة سیاسی کرده‌اید؟ کی و در چه تاریخی این عمل فرخنده را صورت دادید که تاریخ ایران هیچگاه آنرا به ثبت نرسانده؟ این آخوند نبود که با ارتش و سازمان سیا ساخت و کودتای 28 مرداد را زیر دماغ‌تان گذاشت؟ شما نه تنها از نظر ساختار سیاسی و تشکیلاتی فقط یک «زیرمجموعة» پیش‌پاافتاده و توسری خور از آخوندیسم مزدور و استعماری هستید، که حتی امروز در بطن به اصطلاح «اوپوزیسیون» سیاسی نیز حاضر به طرح مواضعی، هر چند «نمایشی» در تضاد با آخوندیسم نشده‌اید! اصولاً اعضاء این «حزب» همیشه منحله و همیشه «روشنفکر» و همیشه ملی و همیشه اسلامی بهتر است «شقاق‌های» فکری خود را با حضرات آیات عظام بیشتر از این‌ها توضیح دهند. مسلم بدانیم «شقاقی» در کار نیست؛ هم ارتجاع آخوندی از چپ‌افراطی تا راست‌افراطی را فرا‌گرفته، و هم این آقایان که بوی گند حوزه و بازارشان بنی‌بشر را خفه می‌کند از بوسیدن نعلین آخوند لحظه‌ای دریغ نخواهند کرد.

آخر کار می‌رسیم به «خودی‌هائی» که دست روزگار «ناخودی‌شان» کرده!‌ کسانیکه با استفاده از تریبون‌هائی که دولت احمدی‌نژاد با طیب‌خاطر در اختیارشان قرار داده، امروز تبدیل به «مبارزان» راه آزادی ملت ایران شده‌اند! بله، گروگان‌گیرهائی از قبیل عطریانفر و محمدرضا خاتمی، و ساواکی‌هائی از قماش حجاریان و بهزاد نبوی! این‌ها «آزادیخواهان» امروز ملت ایران‌اند؟!‌ اینان نیز بهتر است به صراحت «شقاق‌های» ایدئولوژیک‌شان را با رژیم «ولایت فقیه» روشن کنند. اگر این «شقاق‌ها» وجود ندارد، اینهمه دادوفریاد برای چیست؟ می‌گویند تقلب شده! ای‌بابا! تازه تقلب شده؟ آنروزها که با تقلب و پدرسوختگی مجلس خبرگان راه می‌انداختید، بنی‌صدر از صندوق‌ها بیرون می‌کشیدید چرا اعتراض نداشتید!‌ مگر همین خمینی نبود که می‌گفت «قلم‌ها را بشکنید!» چرا آنروز صدای‌تان در نیامد و خواستار آزادی مطبوعات نشدید که امروز به وق‌وق‌ افتاده‌اید؟ بالاخره انسان که نمی‌تواند عمری ساواکی و خودفروخته و روسپی باشد و در یک چشم‌برهم زدن «چه‌گوارا» از آب در بیاید.

این طیف‌ها را در سیاست‌بازان کشور دیدیم، هر چند طیف‌های دیگری هم داریم که در این فرصت امکان تحلیل رفتار سیاسی‌شان نخواهد بود. ولی مشکل اصلی در اینجا عملکرد دست‌های استعمار است. گفتیم که نمی‌توان عمری خودفروشی و مزدوری کرد و یک‌شبه انسان فرهیخته و آزادیخواه از آب در آمد. این امر صحت دارد، ولی می‌توان با استفاده از «خم رنگرزی» استعمار به چنین «معجزاتی» دست یازید! قبلاً هم دیده بودیم، هر چند برای‌مان تحلیل نکردند، و یا فرصت نشد تحلیلی ارائه دهند. قبلاً دیده بودیم که مصدق‌السلطنه که جانش بود و جان «اعلیحضرت»، چگونه پس از سال‌ها وزارت و حاکمیت بر نیمی از کشور ناگهان درویش شد و به قولی «آزادیخواه» مرد!‌ دیدیم که خمینی مرتجع که گرفتاری اصلی‌اش در ششم بهمن نامزدی «زن» برای نمایندگی مجلس بود، و کمر به دفاع از املاک فئودال‌ها و رژیم ارباب رعیتی بسته بود، 15 سال بعد به قول خودش مبارزه با «امپریاس» را در رأس امور قرار می‌داد! دیده بودیم که محمد خاتمی پس از ده سال سرکوب فرهنگی آخوندی در ایران چگونه با دست‌های استعمار فرهیخته شد و فیلسوف، و خبرنگاران نان‌خور دکان‌های غرب صف می‌گرفتند تا با این تحفة لژهای نمور اسکاتلند «مصاحبه» کنند.

امروز هم به صراحت می‌بینیم که اوباشی از قماش کروبی و موسوی تبدیل به «گاندی» شده‌اند! گاندی‌هائی دزد، سرکوبگر، آدمکش، متجاوز و خیانت‌پیشه!‌ تمامی خبرگزاری‌های جهان از حمله به این‌ «گاندی‌های» خودفروش در روزقدس خبر داده‌اند! ‌ تو گوئی ملت ایران در این 24 ساعت مسئله و مشکل دیگری جز این حضرات نداشته!‌ آن‌ها که به قول خودشان می‌خواهند «موج سواری» کنند، اینبار تنها خواهند ماند؛ مواظب باشند که شست پای‌شان به چشم‌شان فرو نرود. ملت ایران به هیچ عنوان از این افراد و هواداران و اطرافیان اینان حمایت نکرده و نخواهد کرد.

هواداری ملت ایران از این افراد، یک دروغ بیشرمانه است که تبلیغات غرب سعی در گسترش و عمومیت دادن به آن دارد. این فضاسازی یادآور غائلة 22 بهمن است، دورانی که همین رادیوها و مراکز سخن‌پرانی‌ ملتی را «فدائی امام خمینی» جا زده بود. روشن‌تر بگوئیم این تحرکات همان است که ما «رهبرچپانی» می‌خوانیم. آن‌ها که خود را موج‌سواران ماهری می‌بینند یک بار دیگر عملکردشان را در آئینة تجربیات گذشته درست مرور کنند؛ یک حرکت استعماری را مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی بدون پشتوانة حمایت کنندة سیاسی و تبلیغاتی و لوژیستیک به راه نمی‌اندازند. اگر فکر کرده‌اید که در گیرودار این «تحرکات» استعماری می‌توانید مهره‌های استعمار را در چارچوب «منافع ملی» جابجا کنید، نه استعمار را درست شناخته‌اید و نه محدودیت‌های خودتان را دیده‌اید.

گفتیم که مبارزه برای آزادی مسیری بس دراز و پرمشقت است، ولی در همینجا اضافه کنیم که مبارزه با محافل استعماری که در ایران تاریخچه‌شان حداقل به یکصدسال بالغ می‌شود، از مبارزه برای آزادی نیز به مراتب مشکل‌تر خواهد بود؛ این نوع مبارزه محاسبه‌ای به مراتب پیچیده‌تر از آن دارد که برخی ارباب حزب و دفتر و دستک برای نوچه‌ها و جوجه‌های‌شان «تعریف» کرده‌اند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...


۶/۲۶/۱۳۸۸

بحران‌گرایان!



همانطورکه پیشتر هم عنوان کردیم و از ظواهر امر نیز استنباط می‌شود، فضای سیاست داخلی جمکران به شدت ملتهب شده. دولت و برخی گروه‌ها در درون حاکمیت، هر یک برای پیش بردن مقاصد ضدایرانی خود به جان یکدیگر افتاده‌اند. تشکیلاتی که خود را وابسته به احمدی‌نژاد معرفی می‌کند سعی دارد با تکیه بر آنچه «اصولگرائی» تعریف کرده، مخالفان را عقب براند، تا با تکیه بر «مشروعیت» فرضی ناشی از شرکت همان 40 میلیون رأی‌دهنده مالک‌الرقاب صحنة سیاست کشور شود. از طرف دیگر گروه‌های صاحب‌نفوذ در بطن حاکمیت که خود را در جمع احمدی‌نژاد نمی‌بینند، به هر ترتیب سعی دارند دولت را بی‌اعتبار کرده و همزمان، تا حد ممکن خود و عملکردهای‌شان را در افکارعمومی از روند جریانات ضدمردمی سی‌سال اخیر دور بنمایانند. این شیوه‌های تخریب که پیش از شبه‌انتخابات مسخرة جمکران به راه افتاده بود، اینک با حمایت برخی محافل بین‌المللی در بطن حکومت اسلامی به جریان افتاده و نتیجه‌اش بازی موش‌وگربه‌ای است که در حال حاضر فضای سیاست کشور را اشباع کرده.

طی این تحرکات تخریبی که نهایت امر تخریب را به بطن این حاکمیت «شترگاوپلنگ» خواهد کشاند، نوک حملة «اصولگرایان» نخست متوجة هیاهوسالاری‌های خط‌امامی‌ها و لیبرال‌منشی‌های «فرضی» دارودستة رفسنجانی شده بود. نخست راه و روش «خط‌امامی‌ها»، خصوصاً لات‌بازی‌ اینان در «تسخیر» سفارت و ندانم‌کاری‌هائی که نتیجة این عمل نابخردانه شده بود بر روی پلاکارد‌های اصولگرائی شروع به «درخشیدن» کرد! کانال‌های هم‌ساز با این تبلیغات حتی «اشارات» احمدی‌نژاد به تسخیر سفارت شوروی را در آنروزها نشانة برائت کامل وی از عملیات خط‌امامی‌ها در تسخیر سفارت آمریکا معرفی کردند! در حالیکه به صراحت می‌دانیم در روند اوج‌گیری فاشیسم اسلامی در ایران مرحلة «تسخیر» سفارت و هیاهوئی که در اطراف دستگیری چند ماشین‌نویس و تلفنچی، تحت عنوان «کادرهای» سفارت به راه افتاده بود، از نظر سمبلیک نقشی بسیار کلیدی ایفا می‌کرد. مغناطیسم ضدایرانی‌ای که با بهره‌گیری از «چپ‌نمائی» در اطراف این عمل احمقانه و لات‌بازی‌های بعدی ایجاد شده بود آنروزها نه تنها از طرف چاقوکش‌هائی از قماش احمدی‌نژاد که حتی از سوی افراد بسیار «والامقام‌تر» از وی در بطن نظام نمی‌توانست به زیر سئوال برده شود.

تسخیر سفارت آمریکا در بطن پای‌گیری و امتداد نظریة فاشیسم اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که عنوان کردن موضوعاتی از قبیل «مخالفت» احمدی‌نژاد با این اعمال امروز بیشتر به یک شوخی خنک می‌ماند. در عمل، ما به دلیل اهمیتی که این جریان در بطن شکل‌گیری فاشیسم در تاریخ معاصر ایران بازی کرد، از همان روزها این عمل را منسوب به کادرهای سازمان سیا در داخل ایران کردیم؛ تحلیلی که تحولات بعدی در کشور صحت آنرا به اثبات رساند.

برنامة حذف «خط‌امامی‌ها» از حاکمیت که در اواخر دورة دوم ریاست جمهوری خاتمی آغاز شده بود نهایت امر در سال‌های «مهرورزی» از نظر کارشناسان ساواک و سیا کامل شد! «اصولگرایان» به این صرافت افتادند که با تکمیل این «برنامه» تمامی هزینة سنگین و خانمان‌برانداز «تسخیر سفارت» به گردن خط‌امامی‌ها افتاده، و موج‌سواری امثال احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و ... که دقیقاً به اندازة دیگران از این نمایشات ضدایرانی منتفع شده بودند با گرفتن انگشت اتهام به سوی «خط‌امامی‌ها» به پشت پرده منتقل شده است! سئوال این بود: سفارت را چه کسانی گرفتند؟ جواب هم در پس صحنه‌سازی‌های مهرورزی و دولت «زحمت‌کش» کاملاً روشن: «خط‌امامی‌ها»!‌ البته اینان نمی‌گویند که روح‌الله خمینی و خامنه‌ای خودشان از همین اوباش «خط‌امامی» بودند!‌

در گام بعدی شاهد حملات شدید «اصولگرائی» به فساد مالی در حکومت اسلامی هستیم! این خیمه‌شب‌بازی که با اظهارات آگاهانه و یا ناآگاهانة عبدالله شهبازی آغاز شده بود، به مزخرفات عباس پالیزدار منجر شد و عملاً مقامات طراز اول حکومت اسلامی را دزد و غارتگر اموال «بیت‌المال» معرفی کرد! ولی‌ ملت ایران سال‌هاست که اعمال ضدایرانی این اوباش را از نزدیک شاهد است؛ نیازی به تحلیل و تفسیرهای «دولتی» و پامنبری‌های عمال حکومت از فساد این حکام نداریم. با این وجود اینبار نیز هیاهو برای آن به راه افتاده بود که نقش دولت احمدی‌نژاد در فساد مالی کاملاً «ماست‌مالی» شود؛ تو گوئی اصولگرایان و حامیان دولت احمدی‌نژاد از روز نخست با روند رشد فساد مالی در حکومت اسلامی هیچ ارتباطی نداشته‌اند! حتی یک مورد از کلاشی‌ها و لات‌بازی‌های اصولگرایان در این «افشاگری» مطرح نمی‌شود!‌ البته این بار نوک حمله متوجه «خط‌امامی‌ها» نبود، هر چند که خط‌امامی‌ها هم درست به اندازة دیگران در فساد مالی حکومت اسلامی شریک‌‌اند. «حمله» روی به دارودستة سردار اکبر بهرمانی و نخاله‌های اطراف وی از قماش ناطق‌نوری و دیگر آخوندها و بچه‌آخوندهای کلاش حکومت اسلامی داشت.

اینبار نیز هدف تبلیغاتی از پیش کاملاً روشن شده بود. سئوال این است: دزدها چه کسانی‌ هستند؟ جواب هم روشن: دارودستة رفسنجانی! در همین جوسازی‌ها بود که دولت مهرورزی، ملت ایران را با کمک اوپوزیسیون خودفروختة خارج از کشور به پای صندوق‌های رأی‌گیری جمکران فرستاد. اینکه در واقع چه درصدی از مردم کشور در این نمایشات ضدایرانی شرکت کرده‌اند، به همان اندازه از «واضحات» و «مبرهنات» است که رأی بالای آقای احمدی‌نژاد! خلاصه می‌گوئیم این «انتخابات» از اول تا آخر یک تقلب بود. نه مردم ایران در مقیاسی که ادعا می‌شود در این «انتخابات» شرکت کردند و نه فردی به نام احمدی‌نژاد می‌تواند از صندوق‌های رأی به نام ملت ایران بیرون کشیده شود. ولی در تبلیغات همة این «واضحات» وجود داشت! هم شرکت مردم میلیونی بود، و هم احمدی‌نژاد برنده!

پس از پایان گرفتن نمایشات «انتخابات»، شاهد درگیری‌های خیابانی نیز هستیم! اینبار هم مسیر تبلیغات کاملاً قابل‌پیش‌بینی بود؛ تو گوئی ملت ایران مجنون و دیوانه است و برای پیروزی فردی در خیابان‌ها به درگیری با پلیس و نیروهای انتظامی می‌پردازد که سیاه‌ترین کارنامه‌ها در سرکوب ملت و جنبش‌های آزادیخواهانة مردم ایران را طی دوران فاشیسم اسلامی از آن خود کرده!‌ سئوال اینبار نیز روشن بود: آزادیخواه کیست؟ جواب هم از پیش آماده و مهیا: میرحسین موسوی! در همینجا بگوئیم که آزادیخواهی میرحسین موسوی یکی از سرگرم‌کننده‌ترین و جالب‌ترین اختراعات سازمان سیا در جامعة ایران می‌باید تلقی شود. اینکه در تابستان 1367 نزدیک به 5 هزار زندانی سیاسی، بدون محاکمه و تفهیم اتهام ـ چرا که اصولاً جرمی وجود نداشت ـ در زندان‌های تحت نظر همین آقای موسوی اعدام شده‌اند، مسلماً فقط قسمتی از ابعاد «جاودانة» آزادیخواهی این موجود ضدبشر است. شاهدیم که آقای احمدی‌نژاد فقط برای خودشان لقمه نمی‌گیرند؛ به دستور ارباب برای میرحسین هم لقمة چرب‌ونرمی سر طاقچه گذاشته‌اند! لقمة «آزادیخواه» بزرگ و فرهیختة ایران‌زمین.

ولی طی چند روز گذشته «بحران‌سازی» دمکراتیک‌منشانه و «طوفان در لیوان» که توسط اوباش جمکران به راه افتاده، به یک‌باره شدت بیشتری به خود می‌گیرد. دلیل نیز کاملاً روشن است. غرب دیگر نمی‌تواند با تکیه بر بحران‌سازی در اطراف «خطر هسته‌ای»، ایران را به صورت سمبلیک مورد «تهاجم» دیپلماتیک قرار دهد. البته ابعاد مختلفی که در این جملة کوتاه مشاهده می‌کنیم، مفاهیم گسترده‌ای در زمینة استراتژیک دارد.

نخست اینکه «خطر» هسته‌ای ایران یک «دروغ بزرگ» است. دروغی که توسط آژانس‌های وابسته به سازمان سیا در بوق و کرنا گذاشته ‌شده. اگر در شرایط استراتژیک کشور ایران، روسیه فناوری هسته‌ای در اختیار تهران نگذارد تنها کانالی که قادر خواهد بود سیاست روسیه را در این زمینه «دور» بزند، آمریکاست. به عبارت دیگر اگر فناوری نظامی هسته‌ای را روسیه به ایران نمی‌دهد، این آمریکاست که چنین کاری می‌کند. در نتیجه بساط هیاهو بر سر «بمب آیت‌الله‌ها» را سازمان سیا جهت باجگیری از کرملین به راه انداخته.

و دقیقاً در مسیر الزامات همین هیاهوی سیاسی است که ما ایرانیان نمی‌باید از حق زندگی تحت قوانین یک دولت انسان‌محور بهرهمند شویم. کدام دولت دمکراتیک و کدام هیئت حاکمة منطقی‌ای حاضر خواهد بود کشور ایران را در راه مطالبات سازمان سیا و کاخ‌سفید اینچنین که طی سه دهه شاهد بودیم تبدیل به مخروبه‌ کند؟ تنها کسانی از قماش احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و رفسنجانی حاضرند با ملت و میهن خود چنین معامله‌ای صورت دهند، چرا که اینان نه تنها بی‌وطن و بی‌شخصیت‌اند، که از طریق خودفروشی و کاسه‌لیسی زباله‌دان‌ها را ترک کرده در کاخ‌ها مستقر شده‌اند. این جانوران می‌پندارند که تا ابد می‌توان با مزدوری و کاسه‌لیسی ملت‌ ایران را قربانی منافع فردی و گروهی کرد. بله، معجزة دولت دست‌نشانده همین است؛ این است «معجزة» دوام حکومت اسلامی در شرایطی که حتی یک نفر در این مملکت حاضر به تحمل وجود چنین حکومتی نیست.

با این وجود همانطور که در مقدمه گفتیم بحران‌سازی میان جناح‌های «خانگی» حکومت اسلامی شدت گرفته. امروز، خبرگزاری حکومت اسلامی، ایرنا مطلب بلندی در مورد سوءقصد در دفتر نخست‌وزیری به چاپ می‌رساند. بدون آنکه پای به تحلیل مسائل مختلف در این مطلب بگذاریم، به صورت شتابزده می‌باید عنوان کرد که در تاریخ 8 شهریورماه 1360 دفتر نخست‌وزیری حکومت اسلامی منفجر می‌شود و رئیس جمهور حکومت اسلامی، محمدعلی رجائی و نخست وزیر وقت، باهنر در این انفجار به قتل می‌رسند. لازم به یادآوری است که این عملیات پس از کودتای روح‌الله خمینی بر علیه ابوالحسن بنی‌صدر و غیرقانونی اعلام کردن گروه‌ها و تشکیلات متعددی از قبیل سازمان مجاهدین خلق، فدائیان خلق اقلیت و ... صورت گرفته. و درست چند هفته پیش از آن در تیرماه همان‌سال مرکز حزب جمهوری اسلامی نیز به همین سرنوشت دچار شده بود.

اینکه درست پس از کودتائی علنی بر علیه گروهی از بازیگران اصلی حکومت اسلامی، ده‌ها نفر از سردمداران همین حکومت با انفجار بمب، خصوصاً در مراکزی «حفاظت‌‌شده» و از نظر امنیتی «حساس» قتل‌عام می‌‌شوند، بیش از آنچه انگشت اتهام را به سوی گروه‌های خارج از طیف حکومت از قماش مجاهدین و دیگران منحرف کند، اتهامی است مستقیم بر سردمداران حکومت اسلامی و رهبران کودتای کذا. در واقع این بمب‌ها پیش‌درآمد کشتاری شد که رهبران کودتا چه در زندان‌ها و چه در میادین درگیری‌های قومی و خیابانی و منطقه‌ای از مخالفان حکومت صورت دادند. اگر امثال بهشتی و باهنر در قید حیات می‌بودند، وضعیت آقای خمینی و رفسنجانی پس از این کودتا، مسلماً با آنچه شد بسیار تفاوت می‌کرد. اینهمه فقط برای اینکه بگوئیم، اتهام سردمداران کودتا برای انتساب قتل‌عام‌های حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست‌وزیری به بنی‌صدر از دیرباز زبانزد خاص و عام بوده و به هیچ عنوان مطلب جدیدی نیست.

با این وجود دولت احمدی‌نژاد درست با همان ترفندی که به اصطلاح «مبارزه با فساد» و مبارزه با «دانشجویان خط امام» را آغاز کرده، اینبار نیز قصد دارد از یک رخداد کاملاً مشخص و نخ‌نما در تاریخ کشور بهره‌برداری سیاسی ویژه‌ای به نفع دکان «اصولگرائی» خود صورت دهد. این «سند» که با کد خبر: 684729، در تاریخ 25 شهریور ماه 1388 در ایرنا منعکس شده به صورتی تلویحی، همچون نمونة «مفسدان مالی در حکومت اسلامی» تلاش دارد که به نحوی از انحاء اوباش سرشناس این حکومت از قماش محسن سازگارا، بهزاد نبوی، تاج‌زاده، خاتمی و ... را به بمب‌گزاری در نخست‌وزیری مرتبط کند! اگر می‌گوئیم همانطور که در مورد «مفسدان مالی» و «دانشجویان خط‌امام» دیدیم، بی‌دلیل نیست. اینبار نیز دولت احمدی‌نژاد و اوباش اصولگرای اطراف وی، از هر گونه خدشه و اتهام به دوراند! قبلاً هم گفتیم که اصولگرایان نه با مفسده‌های مالی در این حکومت کاری دارند، نه از طریق هیاهوی اوباش «خط‌امام» به دولت و دفتر و دستک رسیده‌اند، و نه از طریق قتل‌عام شخصیت‌های برجستة این حکومت است که امثال احمدی‌نژاد و «مهندس» باهنر و توکلی و لاریجانی و غیره به آب و نان رسیده‌اند. این است پیام واقعی این به اصطلاح «سند» که امروز در ایرنا منتشر شده.

در همینجا بگوئیم که تشدید بحران‌سازی‌های خانگی در حکومت اسلامی به هیچ عنوان نشانه‌ای از سلامت سیاسی در این دولت و حکومت نیست. اگر روند حرکت مسائل استراتژیک را دنبال کنیم خط آمریکا را درست در قلب این «بحران‌سازی‌ها» مشاهده خواهیم کرد. امروز «رادیوفردا» از زبان «دنیس بلر»، مدیر ادارة اطلاعات ملی آمریکا، ایران را در کنار روسیه، چین و کرة شمالی تهدیدی در راه منافع کشور آمریکا معرفی می‌کند!‌ اینکه رادیو فردا یک‌باره از خواب خرگوشی بیدار شده، و درست پس از پایان یافتن خط «بحران هسته‌ای»، از زبان آقای «بلر» در شرایطی که دیگر امیدی به بحران‌سازی نیست، ایران را در کنار روسیه قرار می‌دهد مسلماً بی‌دلیل نیست. نخست اینکه دولت دست‌نشاندة آخوندها در ایران نوکر آمریکاست، نه وابسته به مسکو. دوماً شاهدیم که «خط بحران» اینک از مسیر سلاح هسته‌ای منحرف شده، ایران را در مقام یک «قدرت‌ جهانی» در برابر سیاستگزاری‌های ایالات متحد قرار می‌دهد! این نیست جز گزافه‌گوئی که دولت وابستة جمکران را در مقام روسیه و چین، یعنی دولت‌های برخوردار از حق وتو، و قدرت‌های هسته‌ای نظامی بگذارند!‌ با این وجود اگر بحران‌سازی‌ها نتواند از مسیر معمول خود یعنی نظامی، و اینک «استراتژیک» به اهداف آمریکا نائل آید، دامن زدن به بحران داخلی تنها راه‌حل موجود خواهد بود؛ اینجاست که دلیل واقعی انتشار مزخرفات ایرنا معلوم می‌شود. این «مزخرفات» باز هم نوعی توضیح واضحات است در مسیری که تنها مصرف آن گسترش بحران‌سازی داخلی خواهد بود.






...

۶/۲۴/۱۳۸۸

«آلات» عظام!



کشاکش سیاسی در داخل مرزهای ایران به مرحلة جدیدی پای گذاشته. دولت احمدی‌نژاد با تکیه بر «مشروعیت» فرضی که گویا «انتخابات» اخیر برای او به ارمغان آورده به سرعت ادعای مخالفین داخلی را در موارد مختلفی از شکنجه گرفته تا تقلب در روند رأی‌گیری و شمارش آراء مورد تردید قرار می‌دهد و از زبان قوة قضائیه جریانات موسوم به اصلاح‌طلب را «متهم» به صحنه‌آرائی می‌کند. از طرف دیگر این اصلاح‌طلبان که با حمایت محافل مشخصی در سطح جامعه فعال شده‌اند کوتاه نمی‌آیند و مرتباً «مشروعیت» همین دولت را از طریق سخنرانی‌ها و اظهارنظرها به زیر سئوال می‌برند و در برابر اقدامات «ایذائی»، در جواب عملیات جناح «اصولگرای» حکومتی سنگ‌اندازی می‌کنند. ولی آنچه زیاد مورد بحث قرار نمی‌گیرد این اصل کلی است که صحنه‌‌های فوق در داخل کشور نهایت امر بازتابی است از بحران استراتژیکی که قدرت‌های بزرگ بر سر مسئلة تقسیم مناطق نفوذ در خلیج‌فارس، خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوبی و شاید شمال آفریقا به راه انداخته‌اند.

«بحران» هسته‌ای در ایران، مسئلة تقلب‌های «انتخاباتی»، جابجائی اهرم‌های قدرت در داخل پوستة فروپاشیدة حکومت جمکران و ... تماماً بازتابی است از آنچه در سطح جهانی در چارچوب تقسیم دوبارة کارت‌ها در منطقة وسیع آسیای جنوب غربی و خاورمیانه توسط قدرت‌های بزرگ می‌تواند تلقی شود. اینکه در این میان کشور ایران، خارج از اینکه چه رژیمی بر آن حاکم باشد، چه منافعی را قادر است برای مردم کشور تأمین کند زیاد موضوع بحث نیست. همانطور که بارها در همین وبلاگ عنوان کرده‌ایم مشکل جناح‌های داخلی بیشتر کنار آمدن با محافل تصمیم‌گیری خارجی است تا تضمین منافع ملی؛ عملیات سیاست‌بازان خارج‌نشین نیز بر خلاف تمامی ژست‌های‌شان فقط بازتابی است از پیچ‌وتاب‌های داخل‌. و در زمینة سیاست کشور، مخالف‌نمایان و حتی مخالفان‌ واقعی این حکومت جز اینکه پروانه‌وار به دور شمع وجود محفل حکومت اسلامی در چرخش باشند، نه دست به عملی می‌زنند و نه حرف جدیدی برای گفتن دارند.

در نتیجه برای بررسی مسائل سیاست داخلی کشور تحلیل گفته‌ها و شنیده‌های محافل داخلی نهایت امر کفایت خواهد کرد. چرا که در عرض چند روز آنچه در داخل «موضوع اصلی» عنوان می‌شود، تبدیل به موضوع اصلی در خارج نیز خواهد شد! در همین راستا می‌بینیم که تظاهرات «روز قدس» عملاً تبدیل به یک زورآزمائی بین دولت اصولگرا و جناح به اصطلاح مخالف آن در بطن حکومت شده. اینکه تظاهرات روز کذا در ایران اصولاً از ابتدای کار به چه دلیل به راه افتاده، و مقصود نهائی از این تظاهرات که ریشه در اظهارات و پرت‌وپلاگوئی‌های روح‌الله خمینی داشت چه‌ها بوده، آنقدرها مورد التفات نیست. با این وجود «فلسفة» روز به اصطلاح «قدس» را نمی‌باید به دست فراموشی سپرد؛ و امروز که عملاً تمامی جناح‌های مخالف‌ و مخالف‌نما برای جمع‌آوری سیاهی‌لشکر بر محور این‌ «روزمقدس» دست در دست جناح‌های دولتی گذاشته‌اند شاید بهتر باشد بگوئیم که اصولاً گردآوری جماعت در خیابان‌ها بر محور فحاشی و عربده‌کشی بر علیه کشوری که عضو سازمان ملل متحد به شمار می‌رود و از نظر حقوقی موجودیت‌اش در صورتبندی‌های نظامی، اقتصادی و مالی جهانی به ثبت رسیده و از نظر ارتباطات جهانی به مراتب از حکومت اسلامی موقعیتی مستحکم‌تر دارد، عملی احمقانه، قانون‌شکنانه و وحشیانه خواهد بود.

این تظاهرات احمقانه که ریشة آن را می‌باید در اوج لات‌بازی‌های حاج‌روح‌الله و همین دانشجویان خط امام و خط سیا و غیره و ذلک جستجو کرد برای ملت ایران فقط دردسر و گرفتاری در زمینة سیاست خارجی به همراه می‌آورد. زدن برچسب «یهودستیزی» توسط رسانه‌های جهانی بر پیشانی یک ملت 70 میلیونی نتیجة شوم و ننگین چنین راهپیمائی‌ها و تظاهرات احمقانه‌ای است که دولت جمکران دست در دست اوباش و اراذل خیابانی تحت نظارت امپریالیسم جهانی در خیابان‌های کشور به راه می‌اندازد. تصور اینکه اوباشی از قماش «حاج ارضی» و محسن‌رضائی و احمدی‌نژاد و کروبی و دیگران، مخالف سیاست‌های نژادی و قبیله‌پروری در کشور اسرائیل باشند بسیار گزافه است؛ اینان طی سه دهه عملاً ثابت کرده‌اند که فهم و شعور چنین برخوردهائی را اصولاً ندارند. تظاهرات و هیاهوی خیابانی از قماش «روز قدس» فقط مشکل و معضل برای ملت ایران و نهایت امر کارساز سیاست‌های بین‌المللی است جهت باج‌گیری و باج‌خواهی و چپاول هر چه بیشتر ملت ایران.

با این وجود همانطور که بالاتر نیز گفتیم، «اصول سیاست» در داخل مرزهای ایران موجودیت می‌یابد و به سرعت به خارج رسیده، در لوای «حمایت از این» و «پشتیبانی از آن»، تبدیل به «شرح‌وظائف» در دفترودستک گروه‌های به اصطلاح «سیاسی» وطنی می‌شود!‌ در همین راستاست که امروز تقریباً همة این گروه‌ها بجای محکوم کردن این تظاهرات که از پایه و اساس «فاشیستی» و ضدبشری است، هر کدام سعی دارند در کنار این و یا آن گروه خود را در تظاهرات کذا «جاسازی»‌ کنند! این نیست جز اینکه گروه‌های سیاسی فعال در خارج از کشور در مقام «محفل‌های کمکی» در خدمت سیاست‌هائی قرار گرفته‌اند که نهایت امر راهکارهای دولت جمکران و مخالفان داخلی‌اش را ترسیم می‌کنند. در همینجا عنوان کنیم که اگر امروز گروه‌های سیاسی مستقل و خارج از چارچوب منافع امپریالیسم در جامعة ایران می‌توانستند حضور داشته باشند، تنها برخوردی که می‌بایست در چارچوب منافع درازمدت و غائی ملت ایران در میانة درگیری‌های منطقه‌ای از خود در ارتباط با «روزقدس» نشان دهند، محکوم کردن این پدیده و بنیانگزاران و عوامل و جریانات حامی آن بود. ولی هیچ یک از گروه‌های سیاسی چنین «بی‌احتیاطی‌ای» نخواهد کرد؛ اینان هر یک منتظرند در مقام «میراث‌خوار» حاج‌روح‌الله علم و کتل همان «انقلاب» اسلامی را بر دوش گرفته، به قولی «راه رفته را» اینبار در چارچوب منافع محفل خودشان «یک بار دیگر» طی کنند!

پس مسئلة‌ «روزقدس» را به کناری گذاشته، مطلب امروز را با بررسی کلی‌تری از پدیدة «بدرفتاری با زندانیان» دنبال می‌کنیم. این مسئله آنقدرها که می‌نماید با پدیدة «روزقدس» فاصله ندارد. می‌دانیم که شاهدان زندة این بدرفتاری‌ها هنوز ده‌ها و ده‌ها در کنارمان نشسته‌‌اند؛ این مزخرفات که حکومت فاشیست اسلامی با زندانیان بدرفتاری نمی‌کند فقط در قلب ادبیات مردمفریبانه‌ای موجودیت یافته که اینان برای خر کردن خلق‌الله سر هم می‌کنند؛ اصولاً برای دیدن وحشیگری‌های این رژیم اجنبی‌پرست، چه نیازی به زندان رفتن است!‌ صدها عکس و فیلم از برخوردهای وحشیانة اینان با مردم در کوچه و خیابان هنوز بر روی خطوط اینترنت وجود دارد. با اینهمه امروز اوباش حکومت اسلامی با تکیه بر عملیات «توجیه‌گرانة» اصلاح‌طلبان به این نتیجة بسیار درخشان و انسانی و تاریخی رسیده‌اند که اصولاً مستندات در مورد آزار جنسی زندانیان «ساختگی» است. رادیوفردا، همکار و دوست گرامی حکومت اسلامی در تاریخ 21 شهریورماه 1388 می‌نویسد:

«هيات ويژة قوة قضائيه نتيجة بررسی‌های خود در بارة آزار جنسی بازداشت شدگان وقايع اخير را منتشر کرده و می‌گويد: مستندات مهدی کروبی در اين باره کاملاً ساختگی است.»

اتفاقاً ما هم با این «هیات» صددرصد موافق‌ایم. نه تنها «مستندات کروبی» که موجودیت این شیخ پلید و خودفروخته نیز کاملاً «ساختگی» است. این آدم‌نما خودش یک باطوم و «آزار جنسی برای ملت ایران» به شمار می‌رود. ولی اگر مستندات این مردک ساختگی است، بدرفتاری با زندانیان و شکنجة زندانی در حکومت اسلامی به هیچ عنوان ساختگی نیست. و امروز می‌گوئیم که اگر واشنگتن و لندن باد در آستین پارة امثال موسوی و کروبی انداختند، فقط برای همین نتیجه‌گیری‌ها بوده؛ نتیجه‌ای که بر اساس آن اوباش آدمکش جمکران با ملت ایران بدرفتاری نمی‌کنند! ولی چه کسی می‌پذیرد که موجود خودفروخته‌ای همچون مهدی کروبی پس از سه دهه همکاری در چپاول و سرکوب ما ملت اینک بیاید و دست اوباش این حکومت را که موجودیتش را مدیون عملیات آن‌هاست در برابر ملت ایران «رو» کند؟ چه کسی انتظار دارد که کروبی اینان را در واقع و در عمل رسوا کند؟

بله، همانطور که می‌بینیم دنباله‌روی تشکل‌های سیاسی خارج از کشور از تحولات ساخته و پرداختة پایتخت‌های غربی، و دست گذاشتن در دست‌های خونین یک رژیم ضدبشری چگونه توانست به ادعاهای احمق‌فریب و موضع‌گیری‌های بچگانه‌ای منجر شود که امروز 8 دهه است کشور را عملاً به زباله‌دان تبدیل کرده و نتیجه‌ای جز بی‌آبروئی برای ملت ایران نداشته.

مدت‌هاست که حکومت‌های قدرتمند جهانی به «فواید» حکومت اسلامی در راه چپاول و غارت ملت‌ ایران پی برده‌اند. می‌دانیم که این «بساط» پیش از جنبش مشروطه توسط آخوندک‌های نجف و کربلا به راه افتاده بود، و تا به امروز همچنان علم و کتل اینان به هوا است. تا زمانیکه ملت ایران با آگاهی و تیزهوشی سیاسی چماق «دین»، دین‌فروشی و دین‌پناهی را در فضای کشور بی‌اثر نکند، حمایت غرب از دولت‌های مذهبی در کشور ادامه خواهد داشت. این تصور که با حمایت از اسلام «خوب» می‌توان اسلام «بد» را عقب‌نشاند از آن خم‌های شیره‌ای است که حزب‌توده 60 سال است برای خودش پر می‌کند! برای این حضرات و دیگر «دین‌پناهان» خبر بدی آورده‌ایم، دین اسلام بد و خوبش همین است که می‌بینیم! و از قضای روزگار آنانکه در دوران سلطنت پهلوی‌ها مسئلة «اسلام خوب» و اسلام ‌ضدامپریالیست و غیره را علم کردند اگر خودشان هم نمی‌دانستند درست در مسیر حرکت استراتژی‌های غرب در کشور گام برمی‌داشتند. این مطلب را دو سال‌ پیش به طور مفصل در این وبلاگ توضیح داده‌ایم و گذار از تشکیلات حزب‌توده به «کمونیسم مستقل از مسکو» و سپس اسلام‌گرائی ضدامپریالیست و نهایت امر آخوندیسم فعلی را شکافته‌ایم.

این حرکت مزورانه که پس از کودتای 28 مرداد در عمل تحفة دولت کودتا برای ملت ایران بود، در گام نخست فرهنگ «سوسیالیسم» را در کشور به تعفن و کثافت مذهب و حوزه‌های علمیه آلوده کرد، و نهایت امر همان نتیجه‌ای را به بار آورد که در اروپای شرقی طی دهة 1930 به بار آمده بود: بهره‌گیری پوپولیسم از پیش‌فرض‌های سوسیالیسم، به قدرت رسیدن اوباش و اراذل شهری و سرکوب گستردة ملت‌ها. البته بحران در ایران فعلاً 6 دهه است که دوام یافته، دلیلی هم نمی‌بینیم که در عرض چند سال آینده از میان برود. مگر اینکه موضع‌گیری تشکل‌ها و محافل داخلی و خارجی وابسته به ایران و مسائل ایران تحت شرایط فعلی به طور کلی تغییر کند، و این تغییر تا حد بسیار زیادی بازتابی خواهد بود از مقاومت ملت ایران در برابر نقش فزایندة مذهب در سیاست کشور.

به همین دلیل در این مرحله، گفتگوئی که برخی «شخصیت‌ها» با آقایان آیات عظام در چارچوب مخالفت با حکومت فعلی اسلامی آغاز کرده‌اند از نظر ما یک خیانت مسلم و آشکار به ملت ایران و منافع ملی تلقی می‌شود. باز کردن دوبارة پای این حضرات به تحولات سیاسی که فرضاً در جهت نفی حکومت اسلامی می‌باید در حرکت باشد، فقط به معنای این خواهد بود که روند جاری در حکومت اسلامی تا آنجا که به تنظیم مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کشور مربوط می‌شود، توسط برخی «شخصیت‌ها» از پیش مورد تأئید قرار گرفته!‌ کسانیکه امروز باب «گفتگو» و شکایت و مددخواهی با آیات عظام باز نموده‌اند شاید فراموش کرده باشند که این آیات عظام همان‌ها هستند که به قانون بی‌قانونی یعنی همین «قانون اساسی جمهوری اسلامی» رأی مثبت داده‌اند.

اگر کسانی امروز از آیات عظام مدد می‌خواهند شاید فراموش کرده‌اند که اینان در چارچوب نظریات مذهبی و اجتماعی‌ای که طی سالیان دراز در حوزه‌ها بلغور کرده و به خورد یکدیگر داده‌اند مزخرفاتی از قماش حکومت ولائی و فقاهت و حاکمیت اسلام بر سرنوشت بشری و ... را نه تنها قبول دارند که در چارچوب تبلیغات احمقانه و وحشی‌گری‌های تبلیغی و حوزوی، پیروان خود را عملاً به گام نهادن در این مسیرها و حتی دست‌یازیدن به خشونت‌های سیاسی و نظامی در راه «حکومت ولائی» تشویق می‌کنند و تشویق هم کرده‌اند. در نتیجه بر خلاف گفته‌ها و نوشته‌های «شخصیت‌هائی» که امروز در ظاهری مصلحت‌اندیشانه پای به میدان «مذاکره» با آیات عظام گذاشته‌اند، مسئلة ولایت فقیه، و قدرت مطلقه و فراقانونی «یک آخوند» و اعمال نظر آخوندها بر سرنوشت فرهنگی، اجتماعی و هنری و اقتصادی و مالی یک کشور برای‌ اینان هیچ تعجب‌آور نیست! نه تنها تعجب‌آور نیست که اینرا «حق» طبیعی خود تلقی می‌کنند.

خلاصه می‌کنیم، مسئله حکومت اسلامی مسئلة ملت ایران نبوده و نیست، این تحفه‌ای است که حوزه‌های نکبت‌بار علمیة شیعة اثنی‌عشری از «الف» تا «ی» آنرا اختراع کرده‌اند. و در راه توجیه هر یک از مفاد این «نظریه»، ده‌ها آیه و حدیث و قصه و حکایت و داستان قرآنی و غیره را هم چاشنی مشاجرات «درون ـ ‌حوزوی» خود می‌کنند. ما نمی‌بینیم چگونه کسانیکه ادعای برخورد «سکولار» با مسائل یک کشور را دارند، در هیهاتی که این کرم‌های خودفروخته در فضای سیاسی کشور به راه انداخته‌اند، ‌ در راه پایان دادن به این همهمه یک بار دیگر دست نیاز به سوی آخوند جماعت دراز می‌کنند! فراموش نکنیم که اگر روز و روزگاری ملت ایران بتواند از شر این حکومت خود را خلاص کند، فقط از طریق نفی کلی موجودیت بنیاد شیعة اثنی‌عشری خواهد توانست با این «فتنه» برخوردی قاطع و مشخص داشته باشد. برخوردی که شاید نیاکان ما در آن از خود کوتاهی نشان دادند. ما نمی‌توانیم با خواهش و تمنا از کسانی بخواهیم که «قدرت» را از کف داده و با «حفظ سمت» در کنار قدرت بنشینند! این صورتبندی بچگانه‌تر از آن است که بتوان آنرا به عنوان یک صورتبندی قابل قبول ارائه کرد. این «امر» فقط در صورتی قابل حصول است که دست‌های استعمار «جایگزینی» اهرم‌ها را در دستوکار خود قرار داده باشد.

در جواب به همین «گزینه»، به صورتی قاطعانه به تمامی کسانیکه در برنامه‌های آیندة استعماری در ایران برای خود «حسابی» بازکرده‌اند اعلام می‌داریم که ملت ایران چنین اجازه‌ای به اینان نخواهد داد. به اینان می‌گوئیم که ما ملت پس از گذشت چندین دهه تحمل استعمار مستقیم و غیرمستقیم امروز در برابر یک گزینة تاریخی قرار گرفته‌ایم و مسلم بدانید که انتخاب ما آن نیست که شما با تکیه بر نمونه‌های «میرپنجی» و «آریامهری» در صدد بازیافت آن هستید. ساخت و پاخت با آخوند دیگر نمی‌تواند در صحنة سیاست کشور جائی برای خود باز کند.

از طرف دیگر، ملت ایران به هیچ عنوان به شیعی‌مسلکان و متدینین و حتی مسلمانان محدود نمی‌ماند، و در نخستین گام‌ها این روحانیت شیعی‌مسلک است که می‌باید تسلیم قدرت ملت شود. اینان می‌باید اهرم‌های قدرت استیجاری را که طی 80 سال گذشته با کمک اوباش شهری از دست‌های «مقدس» استعمار دریافت کرده‌اند، به ملت ایران تفویض کرده، با عقب‌نشینی تمام و کمال از صحنة سیاست کشور زمینة ظهور ساختارهای قانونی و انتخابی جهت ادارة امور کشور را برای ملت ایران فراهم آورند. چنین عقب‌نشینی‌هائی نمی‌تواند با همکاری «آیات عظام» صورت پذیرد. حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان طی 80 سال در برابر ملت ایران صف‌آرائی کرده‌اند، نتیجة هولناک اوج‌گیری قدرت اوباش‌پروران حوزه، ‌ همین حکومت اسلامی است که در برابرمان قرار گرفته، آنان که راه سازش با این حاکمیت را در پیش گرفته‌اند بدانند که در آینده تنها خواهند ماند.







نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...