۱/۰۱/۱۳۸۸

اوباش مجازی!




سال نو را با مطلبی آغاز می‌کنیم که از چندین بعد متفاوت برخوردار است. همانطور که می‌دانیم سپاه پاسداران چند روز پیش از مراسم نوروزی اعلام داشت که گروه‌های «ضدانقلاب» را که در شبکة اینترنت کشور دست به فعالیت‌های ضداخلاقی و مخرب زده بودند، دستگیر کرده‌ است! با در نظر گرفتن این امر که فعالیت این به اصطلاح «گروه‌های» ضدانقلاب را ما پیشتر بارها مطرح کرده بودیم، نگاهی گذرا به «یورش» اخیر نیروهای ارزشی و دینی بر علیه «مفسدان» ضروری می‌نماید! می‌باید پرسید چرا امروز که دیگر سایت‌های «ضداخلاقی» کذا بر اساس آمار رسمی اینترنت وجود خارجی ندارند، سپاه «قهرمان» پاسداران «مفسدانی» را «دستگیر» کرده که در ارتباط با این سایت‌ها فعالیت می‌کنند؟

پس نخست از «مفسدان» ‌و آنچه ضدانقلاب در شبکة اینترنتی معرفی شده آغاز می‌کنیم. سپاه پاسداران حکومت جمکران، طبق معمول برای توجیه موجودیت سرکوبگرانة خود نیازمند «دشمن» است، و جهت یافتن «دشمن» چه کشوری بهتر از اسرائیل و چه دستگاهی بهتر از آنچه «صهیونیسم بین‌الملل» معرفی می‌شود! توضیح داده‌ایم که سیاست جمکران و عملیات ضدبشری دولت اسرائیل، دو شاخة مکمل یکدیگر در ایجاد بحران در خاورمیانه‌اند. این مطلب را به عناوین مختلف، حتی شخص نوآم چامسکی که سایت‌های جمکران با حذف و سانسور سخنان‌اش به زعم خود از وی سخنگوئی آمریکائی برای تبلیغات اسلام راستین ساخته‌اند، بارها عنوان کرده است. خلاصه بگوئیم، بدون بحران‌آفرینی‌های اسرائیل جمکران امکان موجودیت نخواهد داشت. و این همان بن‌بستی است که به دلیل سرکوب اجباری حماس توسط دولت اسرائیل در نوار غزه اینک حکومت اسلامی در آن پای گذاشته.

بگذریم و بازگردیم به «ضدانقلاب» در اینترنت! با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، تعجبی ندارد که در آغاز تعطیلات نوروزی، زمانیکه برخی جوانان ممکن است از طرق مختلف برای فرار از زندان «عقیدتی ـ سیاسی‌ای» که اوباش بازار و حوزه برای ملت ایران ساخته‌اند به اینترنت متوسل شوند، به ناگاه سپاه پاسداران هم به نوبة خود توطئة صهیونیسم بر روی شبکة اینترنت «کشف» کند، و شمشیرش را برای مبارزه با متخلفان از رو ببندد!

خبرگزاری فارس، به عنوان شاخک خبری اراذل سرکوبگر جمکران، جهت توجیه سیاست‌های سپاه پاسداران،‌ با توسل به ترهاتی مضحک گروهی خطرناک به نام «هاگانا» بر روی شبکة اینترنت کشف کرده! «تاریخچه‌ای» نیز به روال «توضیح‌المسائل‌ها» برای این گروه نوشته!‌ ولی قضیه زمانی خنده‌دار می‌شود که کاشف به عمل می‌آید، تمامی این به اصطلاح «تاریخچه» کلمه به کلمه از روی یک سایت اینترنتی اسرائیلی به نام «کتابخانة مجازی یهودی» به صورتی ناشیانه «ترجمه» و «کپی‌برداری» شده است. سایتی که خود را مرکزی برای «دوستی» ایالات متحد و اسرائیل معرفی می‌کند. جمکران که اینک سه دهه است با چپاول منابع طبیعی و ثروت‌های ملت ایران ادعای مبارزة «اصولی» با صهیونیسم بین‌الملل را دارد، و در آغاز موجودیتش خلق‌الله را در روی میدان‌های مین می‌دواند تا به قول امام‌شان «از کربلا به بیت‌المقدس بروند»، برای توجیه مواضع تبلیغاتی خود نیازمند ادبیات، سایت‌ها و منابعی است که توسط همان صهیونیسم بین‌الملل در طبق اخلاص گذاشته شده!‌

بگذریم، ولی مطلب ناشیانه‌ای که اوباش جمکران در خبرگزاری‌فارس در توجیه مواضع خود نگاشته‌اند، به ارائة این تاریخچة «اقتباسی» محدود نمی‌ماند. اینان همزمان ادعا دارند که گروه «هاگانا» برای فعالیت‌های اسلامی بر روی شبکة اینترنت «مزاحمت» ایجاد می‌کند! و خصوصاً برای سایت «مقام معظم» خیلی مشکل‌آفرینی کرده‌اند!

«لازم به ذکر است که کلية سايت‌هاي حزب‌الله لبنان و تمامي سايت‌هاي مربوط به رهبر معظم انقلاب در ليست سياه اين گروه قرار دارند[...]»

فارس‌نیوز، شمارة: 8712290130

حال می‌باید از لاتی‌های بازار پرسید: در شرایطی که بسیاری از به اصطلاح «مقامات» حکومت اسلامی از طرف دادگاه‌ها و حتی پلیس بین‌الملل تحت تعقیب شناخته شده‌اند، آیا برپائی سایت‌های خبری از جانب این افراد عملی «قانونی» است، یا خیر؟ رهبرمعظم که جرأت ندارند به آمریکا و یا اروپای غربی مسافرت کنند، آیا از نظر حقوقی مجازند که سایت‌های خبری‌شان را در این کشورها برپا کنند؟ گزارش «فارس‌نیوز» ادعا دارد که گروه «هاگانا» با اعمال فشار بر «هاستینگ‌ها» افراد و گروه‌های «اسلامی» را مجبور به «مهاجرت» اجباری می‌کند، و این سایت‌ها به کشور مالزی منتقل شده‌اند! نخست می‌باید اذعان داشت، حکومتی که با اعمال فشار و تهدیدات مختلف میلیون‌ها انسان را از خانه و کاشانه‌شان آوارة کشورهای بیگانه کرده، زمانیکه از حق و حقوق افراد سخن به میان می‌آورد می‌باید به قول همان رهبرمعظم اول «دهانش» را خوب آب بکشد! در ثانی در هیچ کشور دنیا یک سازمان با فرستادن نامه نمی‌تواند جلوی «هاستینگ» یک سایت را روی سرورهای یک شرکت بگیرد! مگر در دنیا «حکومت اسلامی» اعلام شده که هر کس و ناکسی به خود اجازه دهد هر غلطی که دلش می‌خواهد بکند؟

واقعیت این است که یا این افراد از نظر قانونی اجازة برپائی سایت ندارند، و شرکت‌ها برای فرار از درگیری‌های حقوقی عذرشان را می‌خواهند، یا اینکه هاستینگ‌ها از نظر «اخلاق حرفه‌ای» نمی‌توانند به افرادی از قماش «مقام‌معظم» که رهبر سانسورچی‌های اینترنت معرفی شده،‌ سایت و خدمات اینترنتی هم ارائه بدهند! چرا که اگر چنین شکری میل کنند،‌ به خاطر چندصد دلار در ماه می‌باید بی‌آبروئی و نکبت همکاری با یک مشت آدمکش و سانسورچی را همه روزه بر روی شبکة اینترنت یدک بکشند! ‌ خلاصه بگوئیم، این ادباری است که هیچ آدمیزاده‌ای تحمل نخواهد کرد.

در ثانی رهبرمعظم «انقلاب» که با آن «چفیة عرفاتی» صبحگاهان تا شامگاه حداقل یک پا در بیت‌المقدس «آزاد» دارند، چرا برای تبلیغات اسلامی و ارزشی و دینی خود دست به دامان هاستینگ‌های خارجی می‌شوند؟ اینهم نوع جدید مبارزه با آمریکا است؟ آخرالامر باید قبول کرد حکومت اسلامی که هر سایتی را دوست ندارد با افتخار فراوان «سانسور» می‌کند، نویسندگانش را نیز اگر دستش برسد به زندان می‌اندازد، رفتارش درست عین بچه‌ننه‌هائی شده که آب‌نبات از دست‌شان گرفته‌اند. حکومت اسلامی که به قول خودش میلیون‌ها سایت را فیلتر کرده، چرا زمانیکه فشارها بر روی شبکة اینترنت شامل حال اوباش خودش می‌شود شروع به وق‌وق ‌زدن و «شهیدنمائی» می‌کند؟

بله، در قاموس اراذل حوزه و بازار «مرگ» مختص همسایه است! اینان مهاجرت سایت‌های خود را «ظلم» تلقی می‌کنند، در صورتیکه فرار دادن میلیون‌ها ایرانی را از کشور «مأموریتی» تاریخی و دینی معرفی کرده‌اند؛ زهی وقاحت و بیشرمی! ولی در مورد کشور مالزی توضیح بیشتری نمی‌آوریم؛ صاحب‌نظران می‌دانند که این کشور و کلیة فعالیت‌های اقتصادی آن توسط سه بانک آمریکائی و انگلیسی اداره می‌شود!‌ از این مجمل بخوانیم حدیث مفصل.

از قضای روزگار فعالیت گروه‌هائی از قبیل «هاگانا» دقیقاً در چارچوب مبارزه با همین سیاست مزورانه که توسط برخی محافل آمریکائی و انگلیسی آغاز شده بود پایه‌ریزی شده! محافلی که ظاهراً «آزادیخواه‌اند»، ولی هنگام شمردن اسکناس‌ها این تمایل در آن‌ها دیده می‌شود که فراموش کنند از دست چه کسانی نقدینگی دریافت داشته‌اند. البته نویسنده از نیات نهائی سازمان «هاگانا» هیچ اطلاعی ندارد، و وکیل مدافع اینان نیست. فارس‌نیوز ادعا می‌کند:

«طي حذف مکرر تعداد زيادي از سايت‌هاي اسلامي از هاستينگ‌هاي مختلف در دنيا آن هم به دليل اعمال فشار و ارعاب و تهديد هاگانا و دفتر تحقيقات فدرال، مسئولين اين سايت‌ها بر آن شدند تا سايت‌هاي خود را به هاستينگ‌هايي منتقل کنند که تحت اعمال قوانين دولت آمريکا نباشند و در اين بين بعضي شرکت‌هاي ميزباني مالزيايي گزينه مناسبي براي آن‌ها بودند. اين سايت‌ها بلافاصله کليه اطلاعات و فايل‌هاي خود را به ميزبان‌هاي مالزي منتقل کردند (مهاجرت اجباري!)»

بله، مالزی برای تبلیغات اوباش حکومت اسلامی همان شده که امارات برای دزدان بیت‌المال و شرکای‌شان بوده! اگر پول‌های دزدی را توسط تجار «محترم» به امارات منتقل می‌کردند تا از طریق «فعالیت‌های» اقتصادی به بانک‌های انگلیسی واریز نمایند، بساط نماز و روزه و غسل و جماع‌‌‌شان را هم دولت مالزی بر روی اینترنت تأمین می‌کند. مالزی که بهشت سرمایه‌داران غربی معرفی ‌شده، همانطور که می‌بینیم و به تأئید تبلیغات‌چی‌های حکومت اسلامی، «گزینة مناسبی» برای تبلیغات دینی و ارزشی نیز هست! حتماً به قول اینان «صهیونیسم بین‌الملل» و دفتر «تحقیقات فدرال» از پادشاه مالزی می‌ترسند! و به دلیل همین ترس است که در مالزی مزاحمتی برای‌ اسلام فراهم نمی‌آید! حال که هاستینگ‌ها به محل «امن» منتقل شده‌اند، ببینیم اوباش فارس‌نیوز اصلاً از اینهمه «صغری کبری» چه نتیجه‌ای می‌خواهند بگیرند!

بله دلائل «حملات گازانبری» سپاه «جان‌فدای» پاسداران به مفسدان در اطلاعیة جداگانه‌ای منتشر شده! اینکارها به این سادگی‌ها هم نیست؛ اطلاعیه، پشت اطلاعیه لازم دارد! خلاصة کلام پس از روده‌درازی‌های «امنیتی» و مسخره‌ای که در هر حال در صحت و یا سقم‌ آن هیچ نمی‌توان گفت، فارس‌نیوز چنین ادامه می‌دهد:

«نيروهاي اطلاعاتي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در يك سلسله عمليات پيچيده فني ـ اطلاعاتي، تعدادي از شبكه‌هاي سازمان ‌يافته ضدديني، ضدفرهنگي و ضدارزش‌هاي انقلاب اسلامي را منهدم كردند.»
فارس‌نیوز، شماره: 8712290043

ولی در این مطلب که بی‌اغراق از بیست خط هم فراتر نمی‌رود، و گویا قرار بوده دنباله‌ای باشد بر مطلب نخست و توضیحی باشد در مورد فعالیت‌های گستردة «صهیونیسم» بین‌الملل بر علیه سایت‌های مقام‌معظم در آمریکا و انگلستان، یک بار هم واژة «هاگانا» نیامده! مطلب مذکور گزارشی است از سایت‌های «آویزون» و «شهوت‌سرا»! ‌ نویسنده ارتباط فرضی «هاگانا» را نیز با این سایت‌ها مشخص نمی‌کند، ولی در همان چند خط خزعبلات و مفتضح‌بافی‌های آخوندی، فقط 73 بار واژة «مستهجن» تکرار می‌شود! ‌ خلاصة مطلب این نوشته از پایه و اساس فقط مزخرفات است که از احمد باطبی، تا افرادی ناشناس با اسامی «مستعار»، یک گزارش «امنیتی» تحویل خواننده می‌دهد! خوب است که احمد باطبی در زندان اوین بود و توسط همین حکومت از زندان بیرون آمد تا بتواند آزادانه به آمریکا برود. حال همین فرد بر اساس اظهارات مستقیم سپاه ‌پاسداران، متهم «ردیف‌اول» در فعالیت‌ سایت‌هائی معرفی می‌شود که اوج ترافیک اینترنتی آنان، بر اساس آمار رسمی اینترنت به دورة «اقامت» احمد باطبی در زندان اوین باز می‌گردد! بله، این گزارش «نشان» می‌دهد که احمد باطبی از سلول زندان اوین اینترنت را تحت کنترل داشت، و بر روی شبکه بر علیه حکومت عدل علی هم توطئه می‌کرد!

شاید لازم به یادآوری باشد که ماه‌ها پیش تحت عنوان «شهوت‌سرای دینی» مطلبی در همین وبلاگ به رشتة تحریر در آوردیم و با تکیه بر آمار اینترنت نشان دادیم که سایت پورنوگرافیک «شهوت‌سرا» که خود را «ایرانی» نیز معرفی می‌کند و سرورهایش در تگزاس قرار گرفته، به هیچ عنوان از طرف ادارة مخابرات طی ماه‌های طولانی فعالیت «فیلتر» نشده!‌ این سایت از نظر تعداد مراجعان حتی از سایت «ایرنا» نیز پر مخاطب‌تر بود! و در همان مطلب با نمودارهای رسمی به صراحت نشان دادیم که بیش از 90 درصد مراجعان این سایت مستقیماً از کشور ایران‌ و با «آی‌پی‌های» ایرانی‌اند!‌ در مطلب دیگری که چند ماه بعد، در تاریخ 11 مردادماه 1387 تحت عنوان «هنجارهای روز» منتشر کردیم، در جواب به تبلیغات موهن و ضدایرانی «روزآن‌لاین» باز هم در مورد لات‌بازی‌های اوباش حکومت جمکران بر روی اینترنت مطالب مفصلی نوشتیم. و در همین مطلب از آمار سایت «آویزون» که آنروزها در میان «پرترافیک‌ترین» سایت‌های حکومت اسلامی قرار داشت کم نگفته‌ایم. امروز که این دو سایت عملاً به طور کامل تعطیل شده، شاهدیم که سپاه پاسداران با اطلاعیه‌ای از گرد راه می‌رسد و احمد باطبی، عضو «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» را که خود یکی از عمال سرکوبگر رژیم اسلامی است از چنته بیرون کشیده، در رأس فعالیتی قرار می‌دهد که حکومت اسلامی طی ماه‌های طولانی کاملاً در جریان چند و چون آن قرار داشت و برای مبارزه با آن، هیچ اقدامی صورت نداده بود.

خلاصة کلام «فارس‌نیوز» مزخرف می‌گوید، ولی در اینجا یک مطلب قابل بررسی است: چه کسی اینترنت فارسی را واقعاً «فیلتر» کرده؟ نمی‌توان انتظار داشت که مشتی آخوند از فعالیت یک سایت پورنوگرافیک، آنهم به صورت علنی در حکومت اسلامی «حمایت»‌ کنند؛ این موجودات وحشی و آدمکش، هر چند دیوانه و مهجور، از نظر رفتار اجتماعی، حداقل در ظاهر محظوراتی دارند. زمانیکه یک سایت مخالف را فقط پس از چند ساعت فعالیت از طرف به اصطلاح «مخابرات» فیلتر می‌کنند، چرا «شهوت‌سرا» و «آویزون»، ماه‌ها و ماه‌ها بدون هیچگونه محدودیت به فعالیت‌های گستردة خود ادامه می‌دهند؟

در مطلبی که در نقد اطلاعیة «گزارشگران بدون مرز»، تحت عنوان «سانسور بدون مرز» آوریم، صریحاً گفتیم که حکومت اسلامی نه از فناوری لازم برخوردار است، و نه سازماندهی ضروری را جهت اعمال کنترل بر اینترنت دارد. خلاصه می‌گوئیم، کشورهای غربی، خصوصاً آمریکا سایت‌های فارسی زبان را در چارچوب نیازهای سیاسی خود برای کاربران ایرانی «سانسور» می‌کنند. و نمونة شهوت‌سرا و آیزون به صراحت نشان داد که حکومت اسلامی، بر خلاف تمامی قمپزهای احمقانه‌اش هیچ کنترلی بر شبکة اینترنت ندارد.

امروز عمر این حکومت دست‌نشانده و نوکرمآب که طی سه دهة گذشته با صحنه‌سازی، کشتار و چپاول و سرکوب ملت ایران، در راه تحقق سیاست‌های آمریکا و همدستان‌ غربی آن در منطقه خوش‌رقصی کرده رو به پایان است. همانطور که دیدیم، جناب اوباما فقط چند روز پس از تأئید تحریم‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران، در یک پیام نوروزی «خررنگ‌کن» دست دوستی به سوی دولت احمدی‌نژاد نیز دراز می‌فرمایند! می‌باید قبول کرد که ایشان دشمن واقعی خود را نه احمدی‌نژاد که ملت‌ ایران دیده‌اند. خلاصة کلام، آمریکائی‌ها برای تحقق سیاست‌های ضدبشری خود، هم نیازمند وجود امثال احمدی‌نژاد و علی‌خامنه‌‌ای‌اند، و هم بالاجبار همانطور که نمونه‌های عراق و افغانستان نشان داد، می‌باید از روی جسد ملت‌ها، زنان، کودکان و غیرنظامیان عبور کنند.

ولی این نوع سیاست‌بازی همانطور که نمونة «سایت‌های» به اصطلاح ضداخلاقی نشان داد می‌تواند برای دولت آمریکا و متحدان‌اش، تا آنجا که مربوط به ارتباطات اینان با نوکران جمکرانی‌شان می‌شود، گران تمام شود. جنایتکارانی که با سرمایه‌های ملت ایران تحت عنوان «آزادی» در ارتباطات اینترنتی در حکومت اسلامی پورنوگرافی دولتی، مستهجنات، داستان‌هائی از روابط با محارم و دیگر مزخرفات پخش می‌کنند، اهدافی دارند. خلاصة کلام، بر خلاف مزخرفات سپاه پاسداران اینان برای «نابودی» اسلام دست به این فعالیت‌ها نمی‌زنند، اگر قرار بود یک دین با چند داستان و عکس نابود شود که قضیه به اینجاها نمی‌کشید. اوباشی که تحت حمایت آمریکا بر صحنة اینترنت ایران جا خوش کرده بودند، همچون اراذلی که در اوائل کار، احمدی‌نژاد بالاجبار آنان را از خیابان‌ها جمع‌آوری کرد، عوامل قدرت و آقائی امثال علی خامنه‌ای، هاشمی و موسوی و باندهای ضدبشری حکومت اسلامی هستند. اگر ریشة اینان نابود شود، مسلم بدانیم که اهرم‌های سیاست‌گذاری آمریکا و شبکة حامی اوباش و آخوندها نیز در ایران تضعیف خواهد شد. دیروز اوباش‌گیری علنی و خیابانی داشتیم، امروز به مرحلة اوباش‌گیری «مجازی» رسیده‌ایم، باشد که بزودی شاهد اوباش‌گیری واقعی در رأس هرم قدرت اوباش باشیم.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

۱۲/۳۰/۱۳۸۷

هفت‌خین!




«هفت‌خین» به قرار زیر:
خمینی، خسینعلی منتظری، خوئینی‌ها، خاتمی، خامنه‌ای، خبرگان ( نام مستعار بهرمانی) و خرچسونه (نام مستعار احمدی‌نژاد).

پیک نوروزی از راه می‌رسد. برای گروه کثیری از هم‌میهنان که خارج از کشور زندگی می‌کنند، نوروز به تدریج معنا و مفهوم خود را از دست ‌داده. زیستن به آهنگ آداب و رسوم دیگران هر چند نخست ناخوشایند باشد، از آنجا که انسان حیوانی است اجتماعی، جمع همیشه بر فردیت‌ سایة خود را سنگین خواهد کرد؛ امروز نزد بسیاری از ایرانیان نوروز فقط یک «خاطره» است، نه هنگامه‌ای اجتماعی و فرهنگی! و چون بسیاری خاطرات می‌تواند در پس آداب و رسوم ملت‌های دیگر سایه‌ای گریزپای شود و به تدریج از افق دیدگان پنهان ماند.

ولی یکی از آئین‌های زیبای نوروزی مسلماً «هفت سین» است! گروهی می‌گویند در آغاز «هفت چین» بوده، و چیدن خوراکی‌ها و آوردن مشروب در ظروف معروفی که آنزمان از چین می‌آورده‌اند و «چینی» خوانده می‌شد، ریشة این آداب و رسوم است. گروهی دیگر «چین» را به «چیدن» منسوب کرده‌اند، و سخن از هفت سینی سیمین به میان می‌آورند که در آن خوراکی‌های رنگارنگ را «می‌چیده‌اند»! اینان معتقدند که به تدریج حرف «چ» معرب شد، و «هفت‌چین» سیمین ما ایرانیان «هفت‌سین»‌ شد.

از آنجا که مصائبی تاریخی، «چین» ما ملت را به این سادگی «سین» کرده، چه بسا تحت مصائب دیگری همین «سین» نیز جای خود را به حرف دیگری بسپارد. و از آنجا که عبرت گرفتن از تاریخ یکی از هوشمندی‌های نوع بشر است، ما نیز با در نظر گرفتن مصائبی که طی سه دهة اخیر بر ملت‌مان رفته، و همگی به دست افرادی بوده که نام‌شان با حرف «خ» آغاز می‌شود، پیشنهاد می‌کنیم که ایرانیان در آئین‌های نوروز جمشیدی از این پس بجای «هفت سین»، «هفت خین» بچینند: خمینی، خوئینی‌ها، خامنه‌ای، و ... باشد که آیندگان همانطور که ما آخر کار توانستیم «چین‌مان» را از «سین‌» تحمیلی باز شناسیم، «خین» ما را از «سین» جدا کنند، و روزی برسد که واقعاً ایران «بی‌هفت‌خین» شود! به امید روزی که نوروز جمشیدی ما دیگر «خمشیدی» نباشد.

نوروز جمشیدی‌تان پیروز!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

۱۲/۲۷/۱۳۸۷

سیدممد نتانیاهو!


تئاتر انتخابات حکومت عدل الهی پای به مراحل جالبی گذاشته. همانطور که می‌دانیم بسیاری از خبرگزاری‌ها از انصراف محمد خاتمی برای نامزدی در این به اصطلاح «انتخابات» گزارشاتی مخابره کرده‌اند. البته از آنجا که حکومت اسلامی بسیار «مستقل» است، شرکت و یا عدم شرکت اوباش وابسته به این دستگاه خلافت هزارة سوم در انتخابات فرمایشی به اختیار حکومت و محافل داخلی نیست؛ دستور از خارج می‌رسد. به همین دلیل استبعادی ندارد که سیدخندان باز هم یک‌شبه «تغییر» عقیده بدهد!‌ ولی از آنجا که این اوباش احمق‌تر از آن‌اند که گمانه‌ای در مورد فضای سیاست جهانی داشته باشند، باباشمل‌وار مرتباً پاشنة ارسی را ور می‌کشند و پای به میدان‌هائی می‌گذارند که اصلاً جای‌شان نیست. قبلاً در همین وبلاگ نوشته بودیم که اگر روحانی‌جماعت طی سه دهة گذشته، صرفاً با تکیه بر لباس خود از مزیت‌هائی در جامعة ایران و حتی در منطقه برخوردار شده، چرخش سیاست، مسائل منطقه را در مسیری قرار داده که اینک لباس روحانی برای این افراد دردسر درست می‌کند. و به احتمال زیاد خروج نابهنگام سید شیادان، محمد ‌«ابن‌خندان» هم به دلیل همان عمامه و عبا باید باشد.

خروج روحانیون از مصادر دولتی و به احتمال زیاد تا چندی دیگر از کلیة مقامات حکومتی ابزاری است در دست محافل استعماری، جهت دمیدن جانی تازه در کالبد این دستگاه ضدبشری، استعماری و منفور. بهتر بگوئیم، نوعی حمایت از شعار مردم‌فریب «جدائی دین از دولت» به شمار می‌رود!‌ اسلام در موضع تدافعی قرار گرفته، و عملکرد خائنانة روحانیت شیعه طی سه دهة گذشته جای زیادی برای مانور آخوندجماعت در رکاب اربابان استعمار باقی نمی‌گذارد. استعمار نیازمند چهره‌هائی است که در ظاهر از قیدوبندهای عقیدتی و اجتماعی آخوند به دور می‌نمایند. و بهترین نمونة این چهره‌ها را می‌توان نزد افرادی از قماش قالیباف، میرحسین موسوی، و شخص احمدی‌نژاد پیدا کرد. دلیل عقب‌نشینی شیاد اردکان از انتخابات ریاست جمهوری جمکران فقط و فقط عدم حمایت غرب از حضور وی می‌باید تلقی شود.

البته مراسم «گه خوردم، گه نخوردم»، که در انتخابات جمکران به راه افتاده، آئینة تمام نمای اوضاع در تل‌آویو است! می‌دانیم که حکومت اسرائیل هم عین جمکران بسیار «مستقل» است، و فقط در راه حفظ «یهوه» و «ده فرمان» ماشه را می‌چکاند؛ خلاصه آن‌ها هم مثل مقام معظم «اصولگرا» هستند! و به دلیل همین اصولگرائی‌ها است که آنجا هم «گه گیجه» کولاک می‌کند. ولی خوب در حکومت اسرائیل، الگو بر خلاف جمهوری «شترگاوپلنگ» جمکران نظام آمریکا نیست؛ نظام انگلستان است. در نتیجه فدائیان یهوه انتخابات‌شان را به راه می‌اندازند، وقتی نوبت به تشکیل دولت می‌رسد پای‌شان در گل‌ولای دیپلماسی‌های منطقه‌ای گیر می‌کند!

دولت آیندة اسرائیل که قرار بود به ریاست سرکار خانم لیونی، فردی که حزب وی اکثریت پارلمانی را به دست آورده، شروع به کار کند، ناگهان نخست‌وزیرش را از دست داد!‌ می‌دانیم که لیونی برای پاک‌سازی اوباش حماس و حزب‌الله در روابط دیپلماتیک منطقه فرد مناسبی نیست. لیونی وابسته به جناح‌های نزدیک به مسکو است، و کرملین به هیچ عنوان نمی‌خواهد «مسئولیت» سیاسی تقابل با محافل اسلام‌گرا را بر دوش گیرد. فشار کرملین بر آمریکا کار را به آنجا کشاند که نتانیاهو، مهرة سوخته و وابسته به آمریکا که تبعه و مقیم ایالات متحد است، و اصلاً در کشور اسرائیل زندگی نمی‌کند، مسئولیت تشکیل کابینة «ضدحماس» را بر عهده گیرد!‌

دیروز تلویزیون‌های اسرائیلی خبرهائی مبنی بر همکاری‌های نزدیک لیونی و نتانیاهو پخش کردند. بر اساس «اخبار» منتشره ایندو شخصیت سرنوشت‌ساز طی روزهای شنبه و یک‌شنبه گذشته دیدارهای بسیار مهمی داشته‌اند! خبرنگاران هم به این نتیجة منطقی رسیده بودند که لیونی در پست وزارت امور خارجة نتانیاهو در کابینه شرکت خواهد کرد. ولی از آنجا که خاتمی اسرائیل عین خاتمی ایران، افسارش دریده و مثل مرغ سر بریده از این در به آن در می‌زند، امروز رادیوفردا، شاخک تبلیغاتی سازمان سیا رسماً اعلام کرد که حضرت نتانیاهو با «لیبرمن» رهبر یک حزب‌ دست‌ راستی افراطی به توافق رسیده و قرار شده ایشان وزیر امورخارجه بشوند! البته لیبرمن نیز یکی از یهودیان «اعزامی» از اروپای شرقی است بنابراین وابستگی‌ او به مسکو محتمل می‌نماید!‌ ولی لیبرمن کجا، لیونی کجا؟

اگر بالاخره دولت نتانیاهو تشکیل شود، و جناب لیبرمن در آن وزیر امور خارجه باشند، لیونی با فشار بر حزب کارگر اسرائیل، که شاخه‌ای از حزب کارگر انگلیس است در برابر جناح آمریکائی و کاملاً بازندة نتانیاهو عملاً تبدیل به یک آلترناتیو قدرتمند خواهد شد. آلترناتیوی که پس از سرکوب کامل حماس، و نابودی جناح‌های اسلام‌گرا در مناطق اشغالی، نه تنها دست آمریکا را در این منطقه در پوست گردو خواهد گذاشت، که مسئولیت نابودی «اسلام راستین» را به گردن واشنگتن، تنها حامی تندروهای اسلامی می‌گذارد. از این صورتبندی «جالب‌تر» اگر کسی سراغ دارد به ما هم اطلاع بدهد. البته همانطور که بالاتر گفتیم، دیگ آش سیاست منطقه بسیار درهم و برهم است، در نتیجه این اطلاعات هر لحظه می‌تواند از پایه و اساس دیگرگون شود!

روزی که خانم هیلاری کلینتن به دیدار همتای روس خود شتافتند، یک «کلید» صنعتی نیز به همراه بردند. این «کلید» که مهندس‌ها و فن‌شناسان با آن از نزدیک آشنائی دارند، «کلید صفر» است. وقتی در کارگاه‌ها روی این کلید فشار می‌آورند، تمامی نقل‌وانتقالات مکانیکی و برقی در سراسر کارخانه «صفر» می‌شود و همه چیز از حرکت می‌ایستد. خانم کلینتن خودشان در جریان «کلید» بودند، ولی زمانیکه در هنگام دیدار با لاوروف کلید را از پاکت بیرون کشیده و دادند به دست طرف، لاوروف از قیافه‌اش معلوم بود که به عمر خود چنین کلیدی ندیده! آنرا با تعجب از کلینتن گرفت و هاج‌وواج به آن خیره مانده بود. هیلاری هم گفت، «عزیزجون!‌ فشار بده!» و ایشان به احترام پروتکل آنرا فشار دادند، و یک مرتبه همه چیز به صورت سمبیلک «صفر» شد!‌ روز از نو، روزی از نو!

ولی زمانیکه جناب لاوروف «فشار می‌دادند» کلینتن یادش رفته بود سیدخندان را از لابلای چرخ و گیره‌ها بیرون بکشد. بله، خشتک سید در چرخ‌دنده‌ها گیر کرده و خودش همانجا آویزان مانده بود‌. امیدواریم که هر چه زودتر سیدشیادان نیز تکلیف طرفداران «میلیونی» خود را روشن کند. می‌دانیم که این «طرفداران» نه تنها 8 سال آزگار برای «اصلاحات» کذا سماق مکیده‌اند، و سق دهان‌شان دیگر خون افتاده، که مدتی است خون به دل و اشک در چشمان نیز دارند، اینان در انتظار «ظهور» دوبارة امام زمان‌شان دقیقه شماری می‌کنند! خلاصه «ورد اینچنین» آورده‌اند که، باشد تا خاتمی بیاید و مشکل این مملکت را حل کند!

ولی «کلیدصفر» فقط خاتمی و نتانیاهو را گرفتار نکرد. همانطور که خبر داریم معاون اوباما، جوزف بایدن، در سخنرانی خود در مقر ناتو در بروکسل صریحاً سخن از همکاری با طالبان میانه‌رو مطرح کرده! البته اینبار نیز باید قبول کرد که سناریو را از مدت‌ها پیش وزیر دفاع انگلستان در مورد کنار آمدن با طالبان به قول جمکرانی‌ها «کلید زده» بود!‌ و نوبل «کشف سرنوشت‌ساز» طالبان دوست‌داشتنی را فقط باید به هیئت حاکمة انگلستان داد، ولی از قضای روزگار «نواز شریف» که خیلی هم «شریف» است، و دورة مرخصی استحقاقی خود را زیر خیمه و خرگاه فامیل بن‌لادن در عربستان آب‌خنک میل می‌فرمودند، آناً ندای «بایدن» را شنیده و در «کشورستان» پاکستان یک تظاهرات به نفع یکی از قضات شرافتمند که از کار برکنار شده بودند به راه می‌اندازد!‌ پلیس هم طرفداران ایشان را تا آنجا که جا دارند در کمال شرافت به کتک می‌نوازند!

بله، شرایط بین‌الملل نشان می‌دهد که ایالات متحد در عمل دو سیاست خارجی را همزمان در برابر روسیه دنبال می‌کند. سیاست اول همان اصل کلی «نئوکان‌ها» را نصب‌العین قرار داده، و وزیر دفاع جرج بوش، آقای گیتس که از قضای روزگار وزیر دفاع اوباما نیز از کار درآمده در رأس آن قرار دارد. گیتس سعی خواهد داشت به همکاری‌های گستردة پنتاگون با روسیه در مورد جهان اسلام همچون دوران بوش «ادامه» دهد! و در کفة دیگر نیز گروه «بایدن» قرار گرفته، این گروه تمامی تلاش خود را بر بازگشت به مواضع از دست رفتة آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی معطوف خواهد کرد. مواضعی که از دست دادن آنها برای واشنگتن تضعیف جبهه‌گیری‌های اروپائی را هم به ارمغان آورده است. فریادهای چند روز پیش «نواز شریف» را می‌باید عربدة «بایدن» بر علیه سیاست بوش در پاکستان و حمایت از مواضع انگلستان تلقی کرد!

حال این سئوال پیش می‌آید که طی چند سال ریاست جمهوری اوباما، در چه شرایطی ایندو شاخة سیاسی که یکی نزدیکی به روسیه و دیگری هم‌گامی با انگلستان را در رأس سیاست‌های خود قرار داده‌، قادر خواهند بود زیر یک سقف همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند؟ به احتمال زیاد این همزیستی در مقاطعی به بن‌بست خواهد رسید و جنگ علنی و یا ضمنی میان ایندو شاخه، بیش از آنچه آمریکا تصور کرده خاک به چشم سیاست خارجی واشنگتن خواهید پاشید. تصوری که بر اساس آن استراتژ‌های کاخ سفید وجود همزمان ایندو شاخه در قدرت‌های اجرائی را نهایت امر سنگی در راه گسترش روابط جهانی کرملین تلقی کرده‌اند، شاید بیش از اندازه خوشبینانه باشد.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

...

۱۲/۲۵/۱۳۸۷

دلارالله!




با بررسی گزارشاتی که در حاشیة نشست «ژـ20» منتشر می‌شود، به تدریج می‌توان از آنچه «بحران اقتصادی» نام گرفته تصویر روشن‌تری به دست آورد. طی چند روز گذشته بحران اقتصادی کذا عملاً به نوع دیگری از بحران، اینبار در آسیای جنوب شرقی دامن زد. بحرانی که آمریکا را در برابر چین قرار داد. در همین چارچوب آزمایشات موشکی کرة ‌شمالی دوباره برای دولت ژاپن و کرة جنوبی «خطرآفرین» معرفی می‌شود، و همزمان بر محور بیش از 900 میلیارد دلار اوراق قرضة دولت ایالات متحد که در دست مائوئیست‌های چینی قرار گرفته، تنش سیاسی و مالی بر فضای بین‌المللی میان دو پایتخت حاکم می‌شود. می‌باید پرسید چرا «بحران» اقتصادی فعلی به چنین زمینه‌هائی پای گذاشته؟ اگر دولت ایالات متحد، همانطور که ادعا شده نیازمند گسترش روابط مالی و اقتصادی است، تا بتواند از این راه بر «بحران» کذا نقطة پایان گذارد، دامن زدن به بحران‌های نظامی و امنیتی، آنهم با چین در مقام یکی از مهم‌ترین شرکاء تجاری چگونه می‌تواند به حل مشکل کمک کند؟

اینجاست که به قول معروف، «دم خروس» به تدریج «از زیر عبا» بیرون می‌آید. و در ادامه، شاهد رفتار متضاد و متخالف کشورهای آلمان و فرانسه و مقاومت این دولت‌ها در برابر ارائة یک طرح نوین «بازسازی» اقتصادی هستیم. طرحی که از طرف انگلستان و آمریکا به شدت مورد حمایت قرار می‌گیرد، و ژاپن نیز بالاجبار به جمع ایندو پیوسته! در همین چارچوب به این گمانه دامن ‌زده می‌شود که گویا مقصود از جستجوی راه حل «بحران»، در عمل فراهم آوردن امکانات مالی و اقتصادی کافی برای ادامة سروری اقتصادی ایالات متحد است، نه قبول این امر که روابط اقتصادی و مالی، پس از فروپاشی «جنگ‌سرد» می‌باید پای در یک روند تغییر عمیق و بازنگری در شیوة تولید بگذارد.

آمریکا با عنوان کردن «طرح‌های» بازسازی در عمل تلاش دارد که نقطه نظرهای مالی و اقتصادی مورد نیاز خود را پیوسته تحت عنوان «طرح‌هائی» سرنوشت‌ساز به دیگر کشورها حقنه کند؛ نخستین پیشنهاد آمریکا و «طرح» این کشور برای بازسازی، از طرف تمامی کشورهای اروپای غربی، ژاپن و تا حدودی چین مورد حمایت قرار گرفت، ولی گویا اشتهای عموسام بیش از این‌هاست! با این وجود شاهدیم که اینبار، در برابر دومین طرح «بازسازی» اقتصادی، عملاً آلمان و فرانسه و سپس چین از جبهة عموسام بیرون رفته‌اند.

نخست شاید بهتر باشد نگاهی به وضعیت چین بیاندازیم. این کشور بر پایة سازش‌هائی که بین پکن و واشنگتن صورت گرفت، و نهایت امر به پایان جنگ ویتنام منجر شد از نظر سیاسی و بعدها مالی و اقتصادی بیش از آنچه در ظاهر می‌نمایاند به آمریکا نزدیک شده بود. اگر این «همسازی‌ها» طی چند سال گذشته اینچنین «اوج» گرفته، نمی‌باید این واقعیت را فراموش کرد که پیشتر نیز این «همکاری‌ها»، حداقل در زمینه‌های استراتژیک وجود داشته. آمریکا با بیرون رفتن از ویتنام دست چین را در منطقه باز گذاشت و امروز می‌توان مشاهده کرد که جلوگیری از نفوذ شوروی سابق به احتمال زیاد یکی از دلایل چنین سازشی بوده. پس از خروج آمریکا از ویتنام، چین مرتباً بر قدرت نظامی خود می‌افزاید، ولی جای تعجب ندارد، این «قدرت نظامی» علیرغم «اعتراضات» پیوستة ایالات متحد فقط می‌تواند برای روسیه و دهلی‌نو مشکل بیافریند. موشک‌های چین به هیچیک از متحدان اروپائی آمریکا و یا مراکز مهم و استراتژیک ایالات متحد دسترسی نخواهد داشت!

پس از پایان «جنگ‌سرد»، اوج‌گیری اقتصادی و مالی چین در میانة شیوة تولید سرمایه‌داری را بیش از آنچه بتوان نتیجة اتفاقات و مسائل متفاوت جمعیتی و جغرافیائی معرفی کرد، می‌باید به معنای حمایت آمریکا از چین جهت ایجاد راه‌بند در برابر روسیه و کشورهای تازه استقلال یافتة شورائی در منطقه دانست. ولی برداشت هیئت حاکمة چین از گسترش روابط مالی و اقتصادی نوین به صراحت با نیازهای ایالات متحد متفاوت بوده. چین در این روابط زمینة مناسبی جهت دستیابی به موضعی قابل‌اعتنا در رأس امور مالی و استراتژیک جهانی جستجو می‌کرد! هیئت حاکمة چین مسلماً این اصل را در نظر نمی‌آورد که یک حاکمیت استبدادی که بر اساس نظرات یک «نومان‌کلاتورا» دست به عمل می‌زند، در میانة روابط مالی و اقتصادی سرمایه‌داری که از لایه‌های متفاوت برخوردار شده، نمی‌تواند از چارچوب یک قدرت نسبی پای فراتر گذارد. حتی اتحادشوروی سابق نیز علیرغم قدرت نظامی خیره‌کننده نتوانست در ارتباط با غرب و تنگناهای روابط پیچیدة سرمایه‌داری برای خود جایگاهی جهانی از نظر اقتصادی و مالی تأمین کند.

در این راستا چین اگر واقعاً خواستار قرار گرفتن در جایگاه یک قدرت مالی و اقتصادی است، یا می‌باید یک بازسازی گستردة سیاسی و عقیدتی را در کشور سازمان دهد ـ این بازسازی به احتمال زیاد به معنای فروپاشی حزب مائوئیست‌ها خواهد بود ـ و یا می‌باید بدون حمایت غرب و به صورت مستقل دست به کار «بازارسازی»، تولید و ایجاد شبکه‌های مستقل توزیع در سطح جهان شود! می‌دانیم که حزب کمونیست چین از شق نخست بیزار خواهد بود چرا که هیچ صاحب قدرتی موضع خود را تسلیم نمی‌کند. از سوی دیگر حزب مذکور از فراهم آوردن شق دوم نیز عاجز است! در نتیجه بن‌بست کنونی در روابط اقتصادی و مالی بین آمریکا و چین قابل پیش‌بینی بوده.

امروز دولت چین با صدها میلیارد دلار اوراق قرضة دولت آمریکا هیچ کاری نمی‌تواند صورت دهد. این اوراق عملاً پوچ و باطل است، چرا که دولت آمریکا ورشکست شده. واشنگتن سال‌های دراز است که پشتوانة دلار را از میان برداشته و خزانه‌داری ایالات متحد بجای پشتوانه، جملة معروف «به خدا تکیه داریم» را بر پشت اسکناس‌ها به چاپ می‌رساند. «به خدا تکیه داریم» در عمل به این معنا است که به نیروی نظامی و شبکة سرکوب که جهان را چپاول می‌کند «ایمان داریم»! و با تکیه بر همین «ایمان» بود که خزانه‌داری آمریکا به صورت رسمی و اعلام شده، در بسیاری از کشورهای جهان مراکز «چاپ دلار» بر پا کرد!‌ دلارهائی که هیچ پشتوانه‌ای جز همان ساختار سرکوب و چپاولی که در رأس آن ایالات متحد نشسته بود نداشتند. این دلارها چاپ می‌شد، و از قدرت خرید برخوردار بود چرا که در پشت صحنه تمامی شبکة سرمایه‌داری جهانی برای مبارزه با نفوذ اتحاد شوروی از این کاغذباطله‌ها «حمایت» می‌کرد. امروز نیز این «اسکناس‌ها» به همان صورت همه روزه چاپ می‌شود ولی شبکه‌ای که حامی آن باشد دیگر به صورت سابق کارآئی ندارد. و این است آنچه واشنگتن «بحران» می‌خواند!

بدیهی است دولت چین نیز که در جریان همین روند استعماری تبدیل به یکی از «غول‌های» اقتصادی شده، با تضعیف موضع دلار مواضع خود را از دست بدهد. همانطور که می‌بینیم اوراق قرضة دولت ایالات متحد فقط زمانی ارزش اقتصادی دارد که این دولت بتواند این ارزش را در روابط خود با دیگر کشورها تأمین کند. امروز آمریکا این موضع را از دست داده، و «دفترچة پس‌انداز» مائوئیست‌های پکن دیگر ارزشی ندارد. البته رسانه‌ها در گزارشات خود از «اختلافات» بین پکن و واشنگتن، به دلائلی که کاملاً روشن است، این نکته‌ها را مطرح نمی‌کنند. به طور مثال، مشاور اقتصادی کاخ‌سفید، آقای لارنس سامرز روز جمعة گذشته می‌فرمایند:

«چینی‌ها برای صدها میلیارد دلاری که از طریق خرید اوراق قرضه، به دولت ایالات متحد قرض داده‌اند نمی‌باید کوچک‌ترین نگرانی‌ای داشته باشند!»


این اظهارات در جواب به سخنان نخست وزیر چین، «ون جابائو» ابراز شد. «ون جابائو»، هنگام دیدار از هنگ‌کنگ، نگرانی شدید خود را از «سرمایه‌گذاری‌های» چین در ایالات متحد اعلام داشته بود. البته زمانیکه دولت آمریکا طرح‌های «بازسازی» خود را در ابعادی نجومی، چه در داخل و چه در خارج در مقیاس صدها میلیارد دلار رسماً اعلام می‌دارد، این «نگرانی» کاملاً جدی است. چین نه می‌تواند پول‌های خود را از آمریکا خارج کند، و نه شرایط اقتصادی آمریکا امکان می‌دهد که چینی‌ها به سرمایه‌گذاری‌هایشان دلخوش باشند. همانطور که گفتیم دولت آمریکا، خصوصاً پس از پیش‌بینی نزدیک به دو هزار میلیارد دلار کسر بودجه در سال آینده، عملاً ورشکست شده. مشکل می‌توان ساختاری یافت که طی سال آینده هم دولت آمریکا را از ورشکستگی نجات دهد و هم آقائی و اربابی واشنگتن را همچون گذشته در صحنة سیاست و اقتصاد جهان همچنان محفوظ و دست نخورده نگاه دارد. تنش‌هائی که بعداً در منطقة آسیای شرقی و جنوبی میان چین، ژاپن و آمریکا رخداد عملاً دنباله‌ای است از همین «اختلاف نظر» مالی و اقتصادی.

از طرف دیگر اگر فراموش نکرده باشیم مخالفت‌هائی با طرح‌های آمریکا در اروپای غربی نیز آغاز شده. به طور مثال، چند هفته پیش، زمانیکه شرکت معروف خودروسازی «اپل» در کشور آلمان هزاران نفر را بیکار کرد، این مسئله مطرح شد که دولت آلمان جهت حمایت از اشتغال باید از «اپل» حمایت کند. ولی دولت آنجلا مرکل از اینکار سر باز زد! دلیل نیز روشن بود. شرکت «اپل»، 80 سال پیش توسط «جنرال موتورز» آمریکا در آلمان پایه‌ریزی شده. و حال که «جنرال موتورز» خود را در معرض ورشکستگی می‌بیند، برای بهره‌وری از حمایت مالی دولت، «اپل» را به عنوان «ضمانت» به دولت آمریکا واگذار کرده. در نتیجه حمایت مالی دولت آنجلا مرکل از «اپل» در شرایط فعلی به معنای واریز کردن نقدینگی از خزانة دولت آلمان به واشنگتن خواهد بود! و این عمل نمی‌تواند حمایت از اشتغال کارگران در آلمان معرفی شود. پس دولت آلمان از «اپل» حمایت نخواهد کرد، و دولت آمریکا نیز در شرایطی نیست که پول دولت فدرال را جهت سرمایه‌گذاری در آلمان و اشتغال کارگران آلمانی مصرف کند. خلاصة کلام «اپل» در بن‌بست است، و این قضیه مسلماً کارش بالا خواهد گرفت.

ولی نمونة «اپل» فقط یک اصل کلی را نشان می‌دهد: همگنی‌ها و هم‌سرائی‌ها در بطن سرمایه‌داری جهانی دیگر یک‌سویه و تماماً به نفع ایالات متحد نمی‌تواند تمام شود. سرمایه‌داری جهانی همانطور که در مطالب پیشین نیز عنوان کردیم به چندین شاخة مستقل تبدیل شده و هر لحظه این استقلال شدیدتر و تعیین‌کننده‌تر می‌شود. آنچه امروز تحت عنوان «بحران» در روزنامه‌ها و نشریات به خورد جهانیان می‌دهند، در واقع بحرانی است که آمریکا به آن پای گذاشته. این کشور تلاش دارد جهت حفظ شرایط «خوشایند» گذشته و بقاء آن برنامه‌ریزی کند!

حال با تکیه بر آنچه در بالا آوردیم نگاهی به شرایط «خوشایند» برای آمریکا نیز داشته باشیم! این همان شرایطی است که در آن شرکت‌های آمریکائی طی سال‌های دراز محصولات تولیدی چین را، که از طریق کار طاقت‌فرسای میلیون‌ها کارگر به بازارها سرازیر می‌شد عملاً با اوراق پوچ دولت می‌خریدند، و به قیمت خوب در آمریکا و یا دیگر کشورها به فروش می‌رساندند! شرایطی که به طور مثال در اروپا شرکت عظیم خودروسازی «اپل» را تبدیل به شاخک مالی و کمکی جنرال‌موتورز کرده بود و با استفاده از فناوری‌ها و بازار فروش خودرو در آلمان شرکت ورشکستة جنرال‌موتورز را در رأس شرکت‌های معتبر و بسیار نزدیک به پنتاگون قرار می‌داد! و این نمونه‌ها در کمال تأسف فراوان است.

نیازی به توضیح نیست ولی این «ساختار» فقط با تکیه بر پدیده‌ای به نام «اقتصاد جنگ سرد» سر پا ایستاده بود. آمریکا اگر نتواند جهت بازسازی شرایط اقتصادی خود دست به یک جنگ گسترده بزند، عملی که بارها اقتصاد آمریکا را نجات داده، بالاجبار می‌باید رهبری اقتصاد جهانی را برای همیشه فراموش کند. با در نظر گرفتن اعتراضات مستقیم چین، فرانسه و آلمان به موضع‌گیری‌های مالی و اقتصادی واشنگتن، به احتمال زیاد در چند سال آینده شاهد عقب‌نشینی کامل آمریکا از صحنة اقتصاد جهانی خواهیم بود.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی دی‌اف ـ ایشیو

...