در پرتو تغییرات گسترده در استراتژیهای جهانی شاهد ظهور دو سیاست عمده بر
محور «عشق» هستیم؛ ابراز عشق باراک اوباما
به اتحادیة اروپا، و کشیده شدن انگلستان
به سوی روابط «ویژه با هند!» به همین دلیل
بود که پس از «شهادت» سردار شاطری، علی لاریجانی
در قم کتک خورد، و اتحادیة اروپا نیز
رسماً سیاست نظامی خود را در مورد سوریه اعلام داشت.
به پیروی از مواضع لندن، وزرای
امورخارجة اتحادیة اروپا نیز عدم ارسال سلاح به شورشیان سوریه را رسماً مطرح کردند!
سایت فیگارو، مورخ 18 فوریه 2013 چنین تیتر میزند:
«سوریه: اتحادیة اروپا بر تحریم نظامی
خود پافشاری کرد!»
البته «تیتر» فیگارو ـ عمداً و شاید هم سهواً ـ نارسائی دارد؛ عرف
دیپلماتیک ایجاب میکند که «مخاطب» چنین اطلاعیهای «دولت» سوریه باشد، چرا که ارتباطات «قانونی» نظامی با خارج مرزها
منطقاً از صافی دولتها میگذرد نه از طریق ارتباطات مبهم با طیف ناهمگون شورشیان مسلح! ولی فقط پس مطالعة گزارش فیگارو خواننده درمییابد
که علاوه بر دولت سوریه، گروههای «اسلامگرا» نیز ظاهراً هدف این تحریم
قرار گرفتهاند.
حال این سئوال مطرح میشود که بدون سلاح و حمایت لوژیستیک، شبهنظامیان کذا چگونه خواهند توانست در برابر
ارتش سازمانیافته و تا بندندان مسلح سوریه مقاومت مسلحانه صورت دهند؟ به صراحت بگوئیم، اطلاعیة وزرای امورخارجة اتحادیة اروپا پشیزی
ارزش ندارد؛ «جفنگ» است. این اطلاعیه نوعی فرار به جلوست؛ کشورهای اروپای غربی پیوسته در حال تجهیز
شورشیان مسلح سوریهاند و اطلاعیة کذا صرفاً «مصارف رسانهای» دارد.
در این راستا، وحشت از پیامدهای ارسال گستردة سلاح به یک منطقة
انفجاری، آنهم در مرزهای دو کشور حامی سیاستهای لندن
یعنی اسرائیل و ترکیه، میتواند یکی از
همین «مصارف رسانهای» تلقی شود. چرا که
در جوف این «گزارش»، همزمان با نقل حکایت «تحریم»، فیگارو در واقع از «سیل» تسلیحات ارسالی روسیه
به کشور سوریه برایمان «قصهها» گفته.
این همزمانیها نشان میدهد که هدف اصلی این نوع «خبررسانی» زمینهسازی جهت
تحولات آینده است. و در صورتیکه تحولات
آینده به «پیروزی» ملایان و مفتیهای سوریه منجر شود، اردوگاه ناتو میپندارد با تکیه بر این نوع
«موضعگیریهای» رسانهای خواهد توانست زمینة مناسب را جهت مقصر نشان دادن روسیه
در پیامدهای نظامی ناخوشایند آتی در منطقه فراهم آورد! میباید
به وزاری «محترم» اتحادیة اروپا که با اینهمه زیرکی دست اندر کار پخت و پز چنین آشدرهمجوشی
شدهاند «تبریک» گفت. ولی این ترفندهای هولیوودی دیگر به قول معروف «برای
فاطی تنبان نمیشود!»
همانطور که در وبلاگ «والنتاین و ولایت» هم گفتیم، موضعگیریهای اخیر فرانسه در خاورمیانه و
شمال آفریقا به شدت از بحران نظامیای که در کشور مالی به وقوع پیوست تأثیر پذیرفته.
و در اوج بحران کشور مالی، ولادیمیر پوتین رسماً اعلام داشت که ارسال
گستردة تسلیحات به لیبی و سازماندهی گروههای اسلامگرا دلیل اصلی جنگ مالی و
عملیات تروریستی در الجزایر است. و شاهد
بودیم که تحت فشار همین بحران نظامی،
پاریس ناچار شد مواضع جنگطلبانه و ماجراجویانهاش را در دیگر مناطق رها و
یا تلطیف کند. به استنباط ما امروز نیز
به دلیل فروافتادن فرانسه در بحران کشور مالی، مسئلة «عدم» تجهیز شورشیان سوریه، حداقل به صورت «رسانهای» مطرح میشود، به این امید واهی که در آینده، مسئولیت تحولاتی مشابه مالی و الجزایر، به
دلیل ارسال گستردة تسلیحات لندن و پاریس به منطقه، بر
گردن اتحادیة اروپا سنگینی نکند.
با این وجود، در دنیای سیاست، عقبنشینی از مواضع فقط در شرایط بسیار ویژهای
معنای «حفظ مواضع» خواهد داشت؛ و امروز
حفظ مواضع، نه صرفاً برای پاریس که حتی
در اردوگاه «آنگلوساکسونها» نیز بس مشکل شده. در اینمورد شاید اشاره به چند نمونه جهت تشریح
سنگرسازیهای نوین الزامی بنماید. پس نخست به سراغ ایالات متحد، بز
سرگلة اردوگاه سرمایهداری غرب، و سخنرانی «وضعیت اتحادیه» باراک اوباما میرویم.
در ایالات متحد ایراد سخنرانی سالانة ریاست جمهور در آغاز از سرگیری فعالیت
مجالس در طلیعة سال نو، در برابر نمایندگان هر دو نهاد قانونگذاری
ـ سنا و کنگره ـ از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. چرا که
این سخنرانی معمولاً به صورت «سنتی»، پرده از سیاستها و «دکترینهای» آیندة دولت
آمریکا برمیدارد و جهت کسانیکه دماغشان به «عطر» جهان حساسیت نشان میدهد، بررسی این سخنرانیها حائز اهمیت است. با این
وجود، از آنجا که هدف ما به بررسی عقبنشینیها
در اردوگاه سرمایهسالاری غرب محدود میشود،
پیرامون این سخنرانی نیز فقط به دو نکتة اساسی اشاره میکنیم. اوباما
در این سخنرانی از دو سیاست پایهای و «متضاد» در «دکترین» خود پرده برداشت: تمایل به ایجاد روابط ویژه با اتحادیة اروپا، و
همزمان تلاش جهت تلفیق سنگر دمکراتها با خاکریز راست افراطی در داخل! به صراحت بگوئیم، تا حال هیچیک از روسای
جمهور ایالات متحد تا این حد در ضدونقیضگوئی پیش نتاخته بودند، و این
نیست جز نشانة افلاس در اردوگاه ایالات متحد.
تحلیل چند و چون «دکترین» اوباما را به دیگر تحلیلگران میسپاریم، و میگوئیم که در این دکترین، تلاش جهت نزدیک شدن به اتحادیة اروپا، فقط نشان از آن دارد که ایالات متحد در بستر
«پانآمریکنایسم» خود احساس عدم امنیت میکند. این احساس عدم امنیت از دو لایة استراتژیک
متفاوت برخوردار میشود. لایة نخست آمریکای لاتین و مرکزی است، و لایة «ثانویه» هم اروپا! در آمریکای لاتین رشد قدرتهای اقتصادی و سیاسی
ـ خصوصاً برزیل ـ که نه از طریق همگامی با واشنگتن که با تکیه بر
سیاستهای روسیه، چین و هند صورت گرفته، به شدت کاخسفید را در مورد نقش آیندة ایالات
متحد در این منطقة حساس نگران کرده. چرا
که، رشد روابط بینالمللی «غیرآمریکائی» در
برزیل این امکان را فراهم خواهد آورد که دیگر کشورهای کماهمیتتر از جمله
آرژانتین، شیلی، پرو و ... قصد پیروی از این «الگو» را داشته
باشند. و بر مسیر تجارت زیرزمینی یانکیها
سدی به وجود آورند. به طور مثال خبرگزاری فرانسه، در تاریخ 19 فوریه 2013، از قول
دیوید هیگینز، مسئول جرمهای محیطزیستی
در سازمان پلیس بینالملل اعلام داشت:
«طی چند روز گذشته، بیش از 50 هزار
متر مربع چوب قاچاق در آمریکای لاتین مصادره شده؛
200 نفر بازداشت و 2000 کامیون هم مصادره شدهاند.»
برای آنها که از اشتهای سیریناپذیر صنایع آمریکای شمالی در بلع و هضم «چوبهای»
نایاب و گرانقیمت اطلاع کافی دارند، مشکل
نیست که مسیر حرکت و مقصد «نهائی» این چوبها را روی نقشة جغرافیای جهانی دنبال
کنند. بله، این میلیاردها دلار ضرر و زیان را مشکل میتوان
جبران کرد.
به همین جهت است که باراک اوباما در سخنرانی «وضعیت اتحادیه» بجای اشارة مستقیم
به سیاستهای جهانی در آمریکای لاتین ـ سیاستهائی که نهایت امر نان «حلال» یانکیها را
در آمریکای جنوبی و مرکزی آجر خواهد کرد ـ
دست بر نقطة حساس کرملین، که همان اتحادیة اروپا باشد گذارده! اتحادیهای که اینک بین دو قدرت کرملین و
واشنگتن، اولی رو به رشد و دیگری رو به
افول گرفتار آمده. در واشنگتن به دلیل
گسترة ارتباطات تاریخی، فرهنگی، نظامی و مالی با اتحادیة اروپا این توهم به
وجود آمده بود که فروپاشی دیوار برلین از ورود کرملین به شکارگاه یانکیها در لندن
و پاریس جلوگیری به عمل خواهد آورد. ولی
شواهد نشان میدهد که این «تحلیل» بیاساس از کار درآمده. اروپای غربی که از دیرباز منبع اصلی تغذیة
تمامی تحولات فرهنگی، علمی، صنعتی و نظری در اردوگاه شرق و غرب به شمار میرود، هر روز بیش از پیش تحت تأثیر عوامل متفاوت به
سوی کرملین کشیده شده.
علیرغم حضور فعال لندن و پاریس در جنگهای ضدروسی در سوریه، لیبی و اعمال سیاستهای روسستیز در افغانستان
و عراق، به دلیل همجواریهای جغرافیائی با
منطقة نفوذ کرملین مواضع اتحادیه مشکل میتواند در میانمدت در مسیر منافع واشنگتن
متحول شود. خطر از دست شدن سنگرهای اروپائی کاخسفید هر روز
محتملتر میشود، و به همین دلیل سیاست
جذب اروپای «آشفته» به اردوگاه یانکیها نهایت امر کار را بجائی کشانده که در
دکترین اوباما موضوع حمایت از بازار مشترک «اروپا ـ ایالات متحد» مطرح شود. در همین
میعاد، سایت گاردین،
مورخ 13 فوریة سالجاری چنین تیتر میزند:
«اوباما از جزئیات شکلگیری بازار مشترک اروپا و ایالات متحد در سخنرانی خود
پرده برداشت!»
حال باید دید مشکلات عدیده و روزافزون اقتصادی در قلب اروپای «متحد»، و بنبستهای مالی و سیاسی و استراتژیک که
ایالات متحد را عملاً ابتر کرده تا کجا
خواهد توانست، آنچه را که گاردین دو «قدرت
تجاری جهان معاصر» میخواند به یکدیگر نزدیک کند.
جالب اینجاست که، معضلات «نوین» اقتصادی در اروپا جملگی ریشه در
فروپاشی سیاستهای استعماری «جنگسرد» در خاورمیانه، آفریقا و حتی آمریکای لاتین دارد. در نتیجه تا برقراری «روابطی نوین» که بتواند
همین نوع «منافع» را دوباره در کیسة اروپای غربی بریزد، این
مشکلات امتداد خواهد یافت. ولی با توجه به شواهد و زمینهها، خدماتی که واشنگتن بتواند در مسیر «برقراری»
این بهرهکشیها ارائه دهد نیز بسیار محدود،
اگر نگوئیم غیرممکن شده.
پس منطقاً نتیجه میگیریم، حال که آمریکا در قلب این «اتحادیه» نقش
«ابدمدت» خود در مقام «رهبر همهکاره» را در خطر میبیند، جهت حفظ
«روابط ویژه» با اروپائیان قصد باج دادن به اتحادیه را دارد! و در
هیاهوی بحران مالی اروپا این «باجدهی» بهترین و سازندهترین صورت خود را در ارائة
«بازار کار» و «بازار فروش» آمریکائی به رفقای اروپائی مییابد! ولی فراموش نکنیم، این همان آمریکاست که تا چند سال پیش برای فروش
ویدئوی فیلمهای هولیوود در اروپا «کد ویژه» اختراع کرده بود تا این محصولات فقط
با صلاحدید واشنگتن و به قیمتهای مورد نظر تولید کنندگان در اروپا خریداری شود. میبینیم
که در پاسخ به این پرسش که دلیل «دستودلبازی» اخیر حضرت ریاست جمهور ایالات متحد
به اروپائیان چه میتواند باشد آنقدرها نمیباید دچار سردرگمی شد.
آن روزها که سرمایهداری اروپای غربی برای فرار از جنگ دوم به دامان آمریکا
پناه برد، و به داعیة «ابرقدرت» سرمایهداری
ینگهدنیا دامن زد دیگر سپری شده؛ دولت
آمریکا به عنوان مقروضترین دولت تاریخ، نه دیگر قادر است نیروی کار فوقمتخصص جهانی
جذب کند، و نه خواهد توانست بانکهای خود
را به مقصد «طبیعی» سرمایههای جهانی تبدیل نماید. در نتیجه ابراز لطف اوباما به اتحادیة اروپا ما
را به یاد ضربالمثل شیرین فارسی انداخت که میگوید، «حنای اضافه را در ک...ن میمالند!» به احتمالی آقای اوباما با الهام از این
مثل، قصد دارند حنای بازار ورشکستة آمریکا
را به ماتحت اروپائیان بمالند.
حال که سخن از حنابندان ماتحت به میان آمد، بهتر
است نگاهی به مراسم حنابندان در جمکران بیاندازیم که سرچشمة الهی «حنا و ماتحت»
در جهان معاصر است. گیسکشی لاریجانی از احمدینژاد در مجلس، و یقهگیری
طرفداران ریاست جمهور از علی لاریجانی در قم،
هر دو را در نقش «حنابند» و «ماتحت» تثبیت کرد. البته
نهایت امر مراسم حنابندان با «نامهنگاریهای» متداول به پایان رسید! ولی این «نامهها» مسئلة سیاست روز در حکومت
اسلامی را لاینحل باقی گذارد. خلاصه
بگوئیم، نه «حنابند» موقعیتاش تثبیت
شد، و نه صاحب «ماتحت!»
در تاریخچة موجودیت حکومت اسلامی، بحرانسازیهای منطقهای همیشه زمینهای مساعد
جهت پیشبرد سیاستهای ضدروسی به شمار آمده.
روند کار این بود که ارز حاصل از چپاول نفت و گاز به نقدینگی لازم جهت اعمال
سیاستهای روسستیز آمریکا و انگلستان در منطقه تبدیل میشد. این ارز به صور مختلف در اختیار اوباش، لاتولوتها،
اسلامگرایان و مفتیها و ملاهای منطقه قرار میگرفت تا با کمونیستهای «ملحد»
بجنگند! از همان روزهای نخست اشغال سفارت
آمریکا در ایران، تحریمهای اقتصادی
واشنگتن دو هدف اساسی را دنبال میکرد:
چپاول هر چه بیشتر دارائیهای ملت ایران،
و همزمان سلب مسئولیت از واشنگتن در غائلههائی که آخوندها با دلارهای حاصل
از چپاول نفت در منطقه به پا میکردند. به
همین دلیل نیز بدهبستانهای مالی جمکران فقط با بانکهای اروپائی، آمریکائی و نوچههای اینان در ترکیه و سنگاپور
و ... صورت گرفته.
این سیاست ایرانستیز تا به امروز طابقالنعلبالنعل دنبال شده، با این
وجود، به دلیل تضعیف مواضع سازمان
ناتو، شبکههائی که ارز حاصل از چپاول نفت را در مسیر منافع واشنگتن
فعال میکردند بیش از پیش تضعیف شدهاند.
و فشار مسکو جهت تغییر مسیر اوباشپروری آمریکا در منطقه، کار را در عمل به تحمیل «واقعی» تحریم اقتصادی
بر ملت ایران کشانده.
پس از فروپاشی شبکة امارات که یکی از مهمترین مراکز پولشوئی «اسلامگرایان» در
منطقه بود، شاهدیم که «مدال نقره» نصیب
آنکارا شده. علنی شدن دریافت طلا از
ترکیه در ازای صادرات گاز، طلائی که
نهایت امر در دست اوباش اسلامپناه حماس، سوریه و بمبگزاران عراق و افغانستان و پاکستان
به اهرم سیاستگزاری غرب تبدیل میشود، و یا دریافت یورو از هند در ازای صادرات
نفت، آنهم با وساطت بانکهای ترکیه و ... همه
و همه راههائی است که پول نفت تاراج شدة ملت ایران را نهایت امر در مسیر
اسلامگرائی واشنگتن فعال خواهد کرد. به
غیر از امارات و ترکیه، مسلماً شبکههای دیگری نیز وجود دارد که هنوز
«علنی» نشده!
ولی امروز سیاستهای زیرجلکی ایالات متحد،
هم در ایران و هم در کرة شمالی،
بیش از پیش شفاف شده؛ ادامهشان دیگر مفید به فایدهای نخواهد بود. فشار
مالی بر ایران تا آنجا گسترش یافته که عملاً زندگی روزمرة ملت ایران را دچار بحران
کرده، و در میانة چنین همهمهای از
خودفروشی سیاستمداران وطنی، شاهدیم که در
آستانة اعلام «عدم حمایت» نظامی اتحادیة اروپا از اسلامگرایان سوری، یکی از مهمترین عوامل حکومت اسلامی در لبنان
به ضرب گلوله از پای درمیآید. ایشان از قضای روزگار سردار «سابق» سپاه
پاسداران بودهاند که برای «بازسازی» لبنان در این سرزمین لنگر انداخته بودند! ولی
ترور ایشان برای ابتر کردن شبکة انتقال ارز از ترکیه کفایت نکرد؛ جهت
«لو» رفتن شبکة «هند ـ ترکیه» میبایست تا سفر دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا به دهلینو صبر میکردیم! همزمانی آزاردهندهای که هیچیک از رسانهها
صلاح ندیدند به آن کوچکترین اشارهای داشته باشند.
شاهد بودیم، زمانیکه اوباش، علی
لاریجانی را در قم سنگروییخ کردند،
نخستین عکسالعمل وی پس از ورود به پاکستان «اعتراف» به ارسال تسلیحات
نظامی برای حماس بود! اعترافی که تمامی اظهارات پیشین سران حکومت
اسلامی را به زیر سئوال برد. بله، درخت پربار «نفت ـ ارز ـ اسلحه» که از دوران
جیمیکارتر در مسیر چپاول هر چه بیشتر ملت ایران در منطقه «کاشته» شده بود، شاخههایاش یکی پس از دیگری خشک شده و بر
زمین میافتد. این است دلیل کتکخوردن «رئیس
قوة مقننة» حکومت اسلامی از مشتی لات در شهر قم. ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم، هنوز مشکل اساسی و اصلی ما ملت که نتیجة تداوم
سیاستهای پساکودتای 22 بهمن 57 است، به
قوت خود باقی است. در ارتباط با این حکومت دستنشانده، آتشافروز و نوکرصفت، چه
آیندهای میتوان برای ملت ایران متصور شد.
...
