۱۱/۱۰/۱۳۸۷

U.S.S.A



با روشن شدن جزئیات طرح «نوسازی اقتصادی» ایالات متحد، طرحی که بیش از 800 میلیارد دلار برای آن در نظر گرفته شده، متحدان این کشور هر چه بیشتر در اعتراض به آن دندان‌قروچه می‌کنند! بله،‌ جدیداً کاشف به عمل آمده در این «طرح»، که هنوز تا مرحلة نهائی چند گام فاصله دارد، تحت عنوان حمایت از صنایع داخلی، فولاد مورد استفاده می‌باید الزاماً از صنایع آمریکا خریداری شود. البته برای بسیاری از هموطنان ما چنین طرح‌هائی که «حامی» تولیدات داخلی قلمداد می‌شود، حداقل در ردة تبلیغات رسانه‌ای بسیار «مقبول» می‌نماید! ولی می‌باید عنوان کنیم که ایالات متحد به عنوان موتور اصلی سرمایه‌سالاری جهانی، وضعیت‌اش با تبلیغات «خررنگ‌کن» در یک دستگاه دست‌نشانده و نوکر همچون جمکران تفاوت بسیار دارد؛ آمریکا در «تئوری‌های» کلان‌ اقتصادی در بطن دانشگاه‌های غرب پیوسته «حامی» تجارت آزاد و «رقابت ‌سازنده» معرفی ‌شده، و طرح باراک اوباما اگر در چنین شرایطی به تصویب برسد افتضاحی جهانی به همراه خواهد آورد. افتضاحی که دود آن مستقیماً به چشم ایالات متحد خواهد رفت!

پیشتر در مطالب این وبلاگ عنوان کرده بودیم که «فضیلت‌های» فرضی نظام سرمایه‌داری یکی پس از دیگری، آنهم توسط رهبر سرمایه‌داری جهانی، به زباله‌دان تاریخ روانه می‌شود. نخست مسئلة تزریق میلیاردها دلار ثروت عمومی در بانک‌های بین‌المللی و مؤسسات مالی عمده بود، و به این ترتیب دولت تحت عنوان حمایت از حرکت «سرمایه»، با پرداخت 700 میلیارد دلار از بودجة ملی به این سازمان‌ها، در عمل آنان را «دولتی» کرد!‌ در گام بعدی شاهد تزریق میلیاردها دلار از بودجة ملی در صنایع اتومبیل‌سازی آمریکا بودیم! البته این صنایع از دیرباز در عمل نانخور سیاست‌های دولت بوده‌اند، و اگر حمایت‌های مستقیم و بازاریابی‌ دولت‌های محلی برای این صنایع در کار نبود، خیلی پیش از این‌ها از میان رفته بودند. ولی همانطور که شاهد بودیم سروصدای این «افتضاح» صنعتی به هیچ عنوان بلند نمی‌شد، تا اینکه امروز دولت عملاً این صنایع را هم با بودجة فدرال «دولتی» کرد!

ولی هنوز سر گنده زیر لحاف باقی مانده بود؛ همانطور که شاهدیم طی چند روز گذشته ارزش سهام در بازار بورس نیویورک و پایتخت‌های غربی رو به افزایش گذاشت! این افزایش که فقط در پاریس به 11 درصد بالغ شد ـ در شرایط فعلی بهرة سالانة پول در آمریکا صفر درصد است ـ در راستای سیاست دیگری قرار گرفت که دولت ایالات متحد در پیش گرفته بود. خلاصة کلام پس از سیاست‌های اعلام شده در بالا، طی چند روز گذشته این دولت علاوه بر آن تعهد کرد که تمامی قروض بانک‌ها و مؤسسات مالی را در صورت بروز ورشکستگی به قیمت «عادلانه» تقبل کند! اینکه قیمت «عادلانه» چیست جای بحث دارد، ولی اینکه دولتی که خود نمایندة سرمایه‌داران است، «ضامن» سرمایه‌داری نیز باشد دیگر از آن حکایت‌هاست. این مسئله ایجاد یک «دور باطل» در تئوری اقتصادی حاکم بر نظام سرمایه‌داری خواهد کرد و از پایه و اساس این نظام را به تلاشی خواهد کشاند.

طبق تعریف لیبرالیسم اقتصادی، دولت نمی‌تواند «ضامن» سرمایه‌داری باشد؛ دولت می‌باید از طریق حمایت زمینه‌های «گسترش‌ سرمایه‌داری»، «رقابت سازنده» و «تأمین بازار» وسیله‌ساز رشد و تعالی سرمایه‌داری باشد، نه اینکه با تکیه بر بودجة ملی از گروه‌هائی سرمایه‌دار حمایت علنی صورت دهد که در رأس محافل جا خوش کرده‌اند!

البته خوانندة هوشیار آناً خواهد گفت که صورتبندی بالا از نظر تاریخی دیربازی است بر سرمایه‌داری غرب حاکم است! به عبارت دیگر، حتی بر اساس اظهارات مورخان ایالات متحد پس از دورة «ودرو ویلسون» سرمایه‌داری آمریکا از دورة «لیبرالیسم» پای به دوران «فاشیسم» ویژه‌ای از آن خود گذاشته؛ ساده‌تر بگوئیم ثروت‌های عمومی به صور مختلف و تحت شعارهای عوام‌پسندانه توسط دولت در جهت تأمین منافع برخی محافل به کار گرفته شده. و دولت فدرال از نقش اصلی خود به عنوان نمایندگی منافع ایالات متحد در سطح جهانی عدول کرده، به نمایندگی منافع محافل درونی تقلیل درجه یافته!‌ ما نیز با این مطالب کاملاً موافق‌ایم؛ ولی همانطور که در مورد صنایع اتومبیل‌سازی ورشکستة ایالات متحد عنوان کردیم، اذعان و علم به «واقعیت امر» یک مسئله است، اتخاذ سیاست‌هائی علنی در هماهنگی با چنین «استنباط‌هائی» مسئله‌ای کاملاً مجزاست.

امروز دولت ایالات متحد با تأخیری تقریباً یکصد ساله پای به میدانی گذاشته که در عمل ودرو ویلسون با اتخاذ سیاست‌های اقتصادی معروف خود و در رأس آن وارد کردن ایالات متحد به جنگ اول، قصد اجتناب از آن را داشت. و همانطور که دیدیم روزولت با دنباله‌روی از سیاست‌های وی و نهایت امر بهره‌وری از نتایج و بازتاب‌های مالی و اقتصادی جنگ دوم جهانی توانست یک بار دیگر سند اعتباری نظریة سرمایه‌داری را از نظر «کارورزان» و «اقتصاددانان» تا به امروز به تصویب برساند. عملی که دیگر، پس از مرحلة فعلی کار بسیار مشکلی خواهد بود. اوباما نمی‌تواند هم علناً صدها میلیارد دلار سرمایه‌های ملی را در محافل مختلف «تزریق» کند و هم از فضلیت‌های فرضی سرمایه‌داری یعنی «رقابت سالم»، «بازار آزاد»، «تجارت آزاد» و ... حمایت به عمل آورد، چرا که سرمایه‌های تزریق شده در محافل مختلف خود به عنوان سدهائی در برابر حرکت «آزاد» پول و موقعیت‌های مالی عمل خواهند کرد.

در همین راستا چند روز پیش شاهد بودیم که قرارداد فروش چندین فروند هواپیما به پنتاگون که در آن ایرباس اروپا برندة مناقصه شده بود از طرف دولت آمریکا «بی‌اعتبار» اعلام شد. دلیل نیز روشن است: بوئینگ به عنوان شاه‌کلیدی‌ در صنایع نظامی و یکی از مراکز تصمیم‌گیری ایالات متحد، در چارچوب سیاست‌های جدید برای این طرح «کیسة» بزرگی دوخته. دلیلی وجود ندارد در شرایطی که فروش فولاد در طرح‌های اوباما به تولیدکنندگان داخلی اختصاص می‌یابد، فروش هواپیما از این «مزیت» برخوردار نشود!‌ خلاصة مطلب اگر برنامة «حمایت» از تولیدات داخلی به صورتی که می‌بینیم بخواهد در روند سیاست‌های اقتصادی آمریکا تبدیل به یک رویة معمول شود بروز بحران فزاینده بین واشنگتن و پایتخت‌های اروپائی و آسیائی غیرقابل اجتناب خواهد بود؛ این بحران نهایت امر به انزوای آمریکا منجر خواهد شد.

در عمل، امروز دولت اوباما در برابر یک دو راهة بی‌نهایت سرنوشت‌ساز قرار گرفته. می‌دانیم که حاکمیت ایالات متحد با بیرون کشیدن اوباما از درون صندوق‌های «رأی‌سازی» بر «انزواطلبی» محافلی که مک‌کین را مورد حمایت قرار می‌دادند خط بطلان کشید. پیروی از «انزواطلبی» مک‌کین نهایت امر ایالات متحد را به الگوهائی از قبیل برزیل و مکزیک نزدیک می‌کرد، کشورهائی‌ که در آن‌ها یک گروه بسیار ثروتمند و انگشت‌شمار بر اکثریتی بسیار فقیر و فراگیر حاکمیتی انسان ستیز اعمال می‌کنند. در این کشورها «صلح‌ اجتماعی» نه وجود خارجی دارد، و نه اینکه هیئت حاکمه به دنبال چنین «صلحی» می‌دود؛ قتل‌عام بینوایان شهری که «مخالف» معرفی می‌شوند در چنین فضائی تبدیل به روندی عادی شده! حال اگر هیئت حاکمة ایالات متحد به این نتیجه رسیده که پای گذاشتن در مسیر «مک‌کین» عمل نابخردانه‌ای است، می‌باید برای پیگیری یک سیاست واقع‌بینانه دولت اوباما را از امکانات کافی در داخل برخوردار کند. ولی با در نظر گرفتن آنچه در شرف تکوین است به نظر نمی‌آید که واقع‌بینی در رأس سیاست‌های اوباما باشد.

امروز اروپای غربی در دامان بحرانی‌ سیاسی دست‌وپا می‌زند؛ بر خلاف آمریکا در اروپا الگوهائی از قماش «انزواطلبی» و یا «دمکرات‌منشی» نداریم. اروپا از نظر سیاسی در حد فاصل «فاشیسم کلاسیک» و یا «سوسیالیسم انقلابی» قرار گرفته. و اگر حمایت‌های مالی سرمایه‌داری جهانی در قوالب ایدئولوژیک، «فضیلت‌های» سرمایه‌سالاری را در اروپا به ارزش نگذارد، و از ثبات سیاسی در این منطقه حمایت نکند کشیده شدن قارة اروپا به جانب سیاست‌های تندروانة راست و یا چپ اجتناب ناپذیر می‌شود. حال می‌باید دید که آیا آمریکا از ایجاد بحران در اروپای غربی استقبال خواهد کرد یا خیر؟

شاید نهایت امر، در ویراستی کاملاً یک‌جانبه از مسائل معتقد شویم که رویاهای جنگ‌طلبانة گردانندگان پنتاگون، اگر امکان جنگ‌افروزی در منطقة خلیج‌فارس خارج از دسترس قرار گرفته، بحران نظامی در اروپای غربی را مد نظر قرار داده. البته از نظر مالی و استراتژیک بحران در اروپای غربی می‌تواند برای آمریکا کارساز باشد، چرا که در صورت بروز تقابل نظامی جدی، همچون دورة جنگ دوم جهانی نخست مرزهای روسیه مورد تهدید قرار می‌گیرد و در گام بعدی سرمایه‌ها و نیروهای انسانی در ایالات متحد انبار خواهد شد! ولی از این گزینة «فرضی» تا رسیدن به نتایج حاصله مسلماً راه بسیار درازی در پیش است و به عقیدة ما مشکلی که آمریکا در حال دامن زدن به آن است، نه بر اساس برنامه‌ریزی در راه ایجاد بحران نظامی در اروپا که صرفاً برخاسته از منفعت‌طلبی‌های رایج و کاسب‌کارانه و ندانم‌کاری‌های معمول است.

با اتخاذ سیاست‌های «سوسیالیست ‌مآبانة» دولت اوباما، در جمع وبلاگ‌نویس‌های آمریکائی علامت اختصاری «یو.اس.اس.ای» به تدریج رایج شده. می‌دانیم که اتحاد شوروی را آمریکائی‌ها «یو.اس.اس.آر» می‌خواندند و اینک با گسترش «علامت اختصاری» فوق به ایالات متحد، هم می‌توان از تمایلات سوسیالیست در این کشور نام برد، و هم از این هراس و وحشت که فروپاشی اتحادشوروی نهایت امر نصیب «یو.اس.اس.ای» نیز بشود!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

انگولک‌چی و «مبارزات»!





بی‌بی‌سی ـ اوباما از ایران خواست مشت گره کرده را کنار بگذارد
انگولک‌چی ـ و لب‌های غنچه‌ای را بیاورد جلو!

بی‌بی‌سی ـ منطق «مرغ و تخم مرغ» در مناسبات «خصمانة» ایران و آمریکا
انگولک‌چی ـ و منطق «خر و کره‌خر» در مناسبات «دوستانة» امام و امت!

بی‌بی‌سی ـ احمدی‌نژاد: آمریکا از ایران عذرخواهی کند
انگولک‌چی ـ که ایشان را در دانشگاه کلمبیا «فریب» داد!

بی‌بی‌سی ـ گیتس: افغانستان بزرگ‌ترین چالش آمریکاست
انگولک‌چی ـ و تریاک‌اش حرف ندارد!

بی‌بی‌سی ـ دیدار هیات پارلمانی ایران از بریتانیا به دعوت مجلس عوام
انگولک‌چی ـ در ادامة «مبارزه» با آمریکا صورت گرفت!

بی‌بی‌سی ـ انتقاد از تولید کالاهای تقلبی در چین
انگولک‌چی ـ اصلاً این چینی‌ها کمونیسم تقلبی هم ساختند!

بی‌بی‌سی ـ نیویورک تایمز: اوباما از کرزای چه می‌خواهد؟
انگولک‌چی ـ انتظارات نامشروع دارد!

رادیوفردا ـ اوباما: مردم آمریکا دشمن کشورهای مسلمان نیستند
انگولک‌چی ـ فقط دولت آمریکاست که قاتل نفت شماست!

رادیوفردا ـ حل مسئلة افغانستان در گرو همکاری ايران
انگولک‌چی ـ همکاری ایران هم در گرو دستور آمریکا

رادیوفردا ـ وضعیت بهائیان رو به وخامت گذاشته است
انگولک‌چی ـ در عوض وضعیت غیربهائیان خیلی خوب شده!

رادیوفردا ـ رابرت ردفورد بار ديگر «پشت دوربين» قرار می‌گيرد
انگولک‌چی ـ «پشت» مهم نیست، «جلوی دوربین» نیاید!

رادیوفردا ـ میلیونر زاغه نشین: فیلمی که در هند جنجال به پا کرد
انگولک‌چی ـ رهبر چادرنشین، واقعیتی که در ایران اصلاً جنجال به پا نکرد!

ایران ـ روزنامة ايران عصرها هم چاپ مى‌شود
انگولک‌چی ـ نصفه شب‌ها چطور؟

ایران ـ تهران: منتظر تحقق تغييرات ادعائى در امريكا هستيم
انگولک‌چی ـ فعلاً به تغییرات غیرادعائی اکتفا کنید.

ایرنا ـ خاتمي: ترجيحاً «وارد» رقابت‌هاي انتخابات رياست جمهوري نمي‌شوم
انگولک‌چی ـ بله در شأن شما نیست! ترجیحاً «خارج» شوید!

ایرنا ـ مشعل خواستار نظارت کشورهاي اسلامي بر توزيع کمک‌ها در غزه شد
انگولک‌چی ـ گربه هم خواستار نظارت بر توزیع گوشت!

ایرنا ـ وزير کار و امور اجتماعي: «تفکر توليدي» نجات‌بخش کشور است
انگولک‌چی ـ «تفکر مصرفی» هم نجات‌بخش دولت!

ایرنا ـ سران رژيم صهيونيستي بايد در دادگاه بين‌المللي محاکمه و مجازات شوند
انگولک‌چی ـ توسط قاضی مرتضوی!

ایرنا ـ معاون ديوان عدالت اداري: اساسنامة «سازمان تأمين اجتماعي» ابطال نشده است
انگولک‌چی ـ ولی بجای آن اساسنامة «سازمان ناامنی اجتماعی» می‌گذاریم.

ایرنا ـ موج جديد بيکاري فراروي اقتصادهاي بزرگ جهان
انگولک‌چی ـ کار فراوان و رفاه هم فراروی اقتصادهای زپرتی جهان








۱۱/۰۷/۱۳۸۷

طرح‌های «آق‌مهندس»!!




حکومت اسلامی در چنگال یک بحران فراگیر دست و پا می‌زند؛ می‌دانیم که چندین هفته‌ است سئوالی بی‌جواب مانده: چه کسی را می‌باید در این معرکه از صندوق‌های «مارگیری» جمکران به عنوان برندة خوشبخت بخت‌آزمائی «ریاست جمهور» بیرون کشید؟ بر خلاف آنچه حکومت و پادوهای داخلی و خارجی آن وانمود می‌کنند، این سئوال بیش از آنچه برای مخالفان اهمیت داشته باشد، بسیاری از عوامل حکومت را به دست و پا انداخته و اینان را جهت حفظ سیادت غیرمشروع و سرکوبگرانة خود وامدار قلم‌به‌دستان و نانخورهای چپ و راست کرده. دلیل نیز بسیار روشن است. مخالفان واقعی حکومت «شترگاوپلنگ» از خوب و بد این جماعت دیگر گذشته‌اند؛ کسی در میان مخالفان واقعی باور ندارد که پیامبری از «آل‌جمکران» بتواند بر روند رشد سرسام‌آور مسائل و مشکلات و معضلات جامعه نقطة پایان بگذارد؛ سروسامان دادن به امور کشور ارزانی‌شان! ولی آنان که موجودیت مالی، تشکیلاتی و سیاسی خود را، حتی در سازماندهی‌های خارج از کشور مدیون جمکران و سیاست‌هائی شده‌اند که اینان را در 22 بهمن از درون یک کودتای ننگین بیرون کشیده و بر سرنوشت یک ملت تحمیل کرده، به شدت نگران‌اند. دست ‌و پا می‌زنند و تلاش دارند که برای پست «ریاست جمهور» در این حکومت بی‌سروته، به هر ترتیبی که شده «وجهة» قانونی، مشروعیت و ‌احترام کسب کنند. باید بگوئیم «درد» اینان را بخوبی می‌توان از ورای «مقالات‌شان» احساس کرد.

به همین دلیل در تبلیغات مستقیم و غیرمستقیمی که بر سایت‌های «مخالف‌نما» خودنمائی می‌کند، تلاشی مذبوحانه جهت به ارزش گذاشتن «سیدخندان» و مباشر جدیدش «حاج میرحسین» به صراحت به چشم می‌خورد. اینکه سیدخندان با آن سابقة مفتضح اصولاً در آیندة سیاسی کشور حرفی برای گفتن دارد یا خیر، برای بسیاری از هموطنان ما کاملاً روشن شده؛ سیدخندان یک «بن‌بست» است که حکومت اسلامی در وانفسای تشکیلاتی و سیاسی خود با کمال میل به آن متوسل می‌شود. به صراحت بگوئیم، نقش محمد خاتمی همان نقش شومی است که پس از پایان جنگ با عراق، بر عهدة «سردار سازندگی» گذاشته شد، با یک تفاوت عمده. جامعة ایران، حتی در بطن یک رژیم سیاسی مستبد و پوشالی پیوسته در حال تحول و تغییر است و هر مقطعی از تاریخ کشور نیازهای ویژه‌ای از آن خود خواهد داشت. در همین راستاست که روزی «میرحسین» می‌آید، روزی سرداراکبر، و نهایت امر روزی هم رسید که سر و کلة مهرورزی پیدا شد. حال این دور باطل را برخی سعی دارند از نو با میرحسین آغاز کنند.

با این وجود آنچه روند اصلی مسائل در ایران است؛ روندی که به دست استعمار تنظیم شده و در مسیر چپاول، سرکوب و غارت منابع مالی، فرهنگی و طبیعی ایران طی می‌شود، نه تنها به دلیل تغییر این «آدمک‌ها» که حتی در فردای کودتای 22 بهمن نیز، از خط اصلی خود که پس از جنگ اول جهانی و سقوط سلطنت قاجار در ایران ترسیم شده بود ذره‌ای عدول نکرده. ایران همچنان غارت می‌شود، نیروهای انسانی‌اش به هرز می‌رود، منابع فرهنگی‌اش نابود می‌‌شود، بنیادها و تشکیلات سنتی‌اش از حیثیت و ارزش و اعتبار تهی می‌شود، و اینهمه برای آنکه سرمایه‌سالاری جهانی بتواند در نیویورک، لندن و پاریس دلارهای پشت‌سبز را روی هم «انبار» کند. روند «انباشت» سرمایه که همان سرمایه‌داری نوین نام دارد از همینجا ناشی می‌شود!‌ و این است «فلسفة» سیاست در جهانی که امروز در آن زندگی می‌کنیم.

می‌باید قبول کرد که در راه به ارزش گذاشتن این «فلسفه»، حکومت اسلامی طی سه دهة گذشته واقعاً سنگ تمام گذاشته. به طور مثال میرحسین موسوی، جلادی که پس از پایان جنگ با عراق به دستور مستقیم روح‌الله خمینی چندین هزار زندانی سیاسی را به قتل رسانده، و امروز می‌باید به عنوان یک جنایتکار به دست عدالت سپرده شود، در چارچوب همین «فلسفه» به عنوان «نوشداروی» معضلات سیاسی به خورد خلق‌الله داده می‌شود! آنهم در سایت‌هائی که خود را «مخالف» حکومت استبدادی و طرفدار دمکراسی و آزادی‌های سیاسی، مطبوعاتی، اجتماعی و ... نیز معرفی می‌کنند! این نوع «آدرس عوضی» دادن، درست به مثابه این است که یک غارت‌شده و مظلوم را بجای رساندن به در محکمه روانة غار قطاع‌الطریقان و رندان کنند.

باید به سایت‌داران و مخالف‌نمایانی که به خود اجازه می‌دهند تا به این حد شعور و درک سیاسی ایرانی را به بازی بگیرند هشدار دهیم که دنیای امروز آن زباله‌‌دانی‌ای نیست که در 22 بهمن امثال شما در آن رشد کردید. باید به این «حضرات» گفت که «چپ‌زنی» و «راست‌روی» اگر طریق جادوئی حاج‌ روح‌الله بود، امروز دیگر خریداری نخواهد داشت. و علیرغم آنچه شما فکر می‌کنید روز حسابرسی آنقدرها دور نیست.

با این وجود امثال موسوی اصولاً حرفی برای گفتن هم ندارند. اینان حتی زحمت به کارگیری یک ادبیات سیاسی ویژه را بر خود هموار نکرده‌اند!‌ آنقدر پوچ و ابله‌اند که فکر می‌کنند با توسل به همان مزخرفاتی که با آن طی سال‌های جنگ با عراق سر مردم را می‌خوردند، و در جایگاه قدرت جفتک می‌انداختند، امروز می‌توان از دکان «رأی‌سازی» جمکران سر برآورده پست ریاست‌جمهوری گرفت! به طور مثال، «حضرت» موسوی که خود را یک ‌پا «اصلاح‌طلب» معرفی ‌می‌کند در مصاحبه‌هایش حتی کلامی از ادبیات «اصلاح‌طلبی» اوباش خاتمی نیز به میان نمی‌آورد! اشتباه نکنیم، ایشان آنقدر «موفق» و پیروزاند که امروز فقط در صدد به ارزش گذاشتن موفقیت‌های 20 سال پیش‌شان هستند! در مصاحبه‌ای که قسمتی از آن در «فارس‌نیوز» منتشر شده موسوی می‌گوید:

«اميدوارم روزي بيطرفانه پروندة ده سال تلاش در توسعة كشور كه يكي از آن‌ها پيشبرد امور طراحي و اجراي صدها پروژه به عنوان طرح‌هاي انقلاب بود، گشوده شود. طرح مباركه و [...] صدها پروژة ديگر [...]»

فارس‌نیوز، 25 ژانویة 2009

بله، البته ایشان فراموش نمی‌کنند به مصاحبه‌کننده یادآور شوند که اینهمه «پیشرفت» مدیون «اسلام ناب محمدی» است و تماماً تحت نظارت مستقیم «امام خمینی» به دست آمده! ولی در اینکه این طرح‌ها همگی متعلق به سازمان برنامه و بودجة رژیم پهلوی بوده و بر خلاف آنچه ایشان می‌گویند هیچ ارتباطی با «انقلاب» و طراحی‌های «انقلابی» ایشان نداشته، خفقان کامل اختیار می‌کنند!‌ می‌بینیم زمانیکه یک مهرة سوخته و بی‌ارزش سیاسی، سعی دارد با توسل به مهملات 20 سال پیش اسب خود را زین ‌کند و بر اریکة قدرت بنشیند، در دنیای مافنگی و پوسیده‌اش هنوز می‌پندارد که مسائل کشور و مسیر فکر مردم، خصوصاً جوانان همان مسیری است که پیشتر خیلی به دل ایشان «چسبیده» بود! میرحسین موسوی که عمری را در خانه‌های امنیتی در حوالی خیابان پاستور تهران زیر لحاف به نقاشی و وراجی سپری کرده نمی‌داند که طی 20 سال «غیبت» از صحنة سیاست و جامعه بسیاری داده‌ها تغییر کرده و تکیه بر مزخرفاتی از قبیل «اسلام ناب محمدی» و یا «پروژه‌های انقلاب» برای جوانان این کشور بیشتر جنبة فکاهی و شوخی پیدا کرده است! به دلیل همین ندانم‌کاری‌ها، جای تعجب نیست اگر میرحسین موسوی به عادت گذشته همان «دروغ‌هائی» را هم که 20 سال پیش در سایة یک جنگ استعماری، با استفاده از هیاهوی یک گروگان‌گیری فرمایشی، و با تکیه بر اوباش‌سالاری اجتماعی و ... به خورد مخاطب می‌داد، امروز «چرب‌تر» کرده و قصد دارد به مردم کشور حقنه کند. دروغ‌هائی که بر اساس آن‌ طرح‌های «انقلاب» به دست ایشان به مرحلة اجرا در آمده؛ طرح‌هائی که هنوز مهر سازمان برنامه و بودجة شاهنشاهی روی نقشه‌اش دیده می‌شود!‌ ولی «آق‌مهندس» بهتر است بدانند که امروز دیگر کسی را نمی‌توان با این «منم، منم» زدن‌ها و خودارضائی‌های رسانه‌ای به نفع اصلاح‌طلبان به پای صندوق فرستاد. حاج میرحسین در جای دیگری از مصاحبة «سرنوشت‌ساز» خود می‌فرمایند:

«سياست‌هاي تنگ‌نظرانة داخلي كه دايرة طرفداران نظام را كم كند و يا سياست‌هاي اقتصادي كه نتواند عدالت را كنار توسعه و رشد سريع دنبال كند[...] موقعيت ما را در جهان تضعيف مي‌كند.»


البته در تحلیل افاضات ایشان بهتر است تعجیل نکنیم. آنچه میرحسین موسوی «دایرة طرفداران نظام» معرفی می‌کند، و از «تنگ» ‌شدن آن ابراز نگرانی کرده، برای فردی که شخصاً دست‌هایش به خون هزاران جوان ایرانی آغشته است، معنائی سوای صلح و آشتی ‌سیاسی و تشکیلاتی در درون مرزها دارد. ایشان در این افاضات بیشتر نگاه‌شان به خارج از مرزها و ساخت‌وپاخت با سیاست‌های جهانی است. حاکمان جمکرانی فکر می‌کنند که با تکیه بر حمایت سیاست‌های بین‌المللی و از طریق باز گذاشتن دست عمله و اوباش این محافل در داخل می‌توانند هم از این سوراخ نکبت و ادبار جان سالم به در برند، و هم نهایت امر از مردم کشور، یعنی از کسانیکه دیگر راه ‌صلح با این حکومت را به طور کامل در ذهن خود بسته‌اند، در صورتبندی‌های سیاسی در عمل «فاکتور» بگیرند!‌ حاکمان اسلامی از مردم کشور به وحشت افتاده‌اند، و برای همین است که کاسة گدائی «توسعه» و «رشد» را به سوی حامیان اصلی خود یعنی همان محافل سرمایه‌سالاری جهانی دراز کرده‌اند. ولی در شرایطی که این محافل یکی پس از دیگر ورشکسته می‌شوند، می‌باید به میرحسین موسوی گفت که گذار پوست به دباغخانه است، و از دست مردم این کشور خلاصی نخواهی داشت!

بله، اینان بر خلاف تمامی ادعاهای‌شان درست پای جای پای رژیم پهلوی گذارده‌اند، و بر این باورند که اگر تتمة استقلال و تمامیت ارضی کشور را هم در اختیار آمریکا بگذارند، یانکی‌ها برای‌شان این سفرة حضرت‌ عباسی را که بر سر آن شکم کاردخوردة خود و اوباش طرفدار‌شان را سه دهه است سیر می‌کنند، همچنان برپا نگاه خواهند داشت. و به همین دلیل است که میرحسین موسوی سریعاً سخن از «موقعیت‌ ما در جهان» نیز به میان آورده!

نمی‌دانستیم سرکوب ملت در داخل و به راه انداختن «ماشین مخالف‌سازی» موقعیت جهانی جمکران را به خطر می‌اندازد! در ثانی این ارتباط اگر امروز درست است، دیروز نیز درست بوده. در نتیجه می‌باید از حضرت موسوی پرسید، به چه دلیل با ریختن روغن بر روی آتش مشاجرات سیاسی و اعزام همه‌روزة لباس‌شخصی‌ها به دفاتر روزنامه‌ها، سازمان‌ها و تشکیلات مخالف، طی سالیان دراز زمینه‌ساز مشکلاتی شده‌اید که امروز به قول خودتان «موقعیت» شما را در «جهان» تضعیف می‌کند؟ این نیست مگر مزخرف‌گوئی از زبان یک پیرمرد خرفت و ابله که حتی در دوران جوانی‌اش نیز آش دهان‌سوزی نبوده.

کسی نیست به این مهرة پوسیده بگوید اگر شما ملت ایران را به دستور اربابان آمریکائی‌تان سرکوب نمی‌کردید آن ملای احمق یک روز هم نمی‌توانست بر این مملکت حکومت کند. گویا فراموش کرده‌اید زمانی را که اوباش چماق‌کش در خیابان‌ها به جان مردم می‌افتادند تا شما و همفکران «انقلابی‌تان» در همان خانه‌های امنیتی بتوانید شب سر بر بالین بگذارید! ولی در مورد سیاست‌های جهانی، مهندس نابغه کار را باز هم به «ابداعات» می‌کشاند، و می‌فرمایند:

«براي مجاب كردن غرب و وادار كردن آن‌ها براي دست كشيدن از سياست‌هاي مخاصمت آميز، [...]احتياج به حضور خردمندانه و فعال در اسلام آباد و آنكارا و باكو و دوشنبه و ايروان و كابل داريم. يادمان باشد [...] وقتي رئيس جمهورمان به پاكستان رفتند مردم لاهور در استقبال، ماشيني را كه ايشان و ضياء الحق در آن سوار بودند روي دست بلند كردند.»

در اینجا میرحسین با فروتنی از ذکر نام سفیر حکومت اسلامی در پاکستان، میرمحمد حسین موسوی خودداری می‌کند. بله اینهم از «افتخارات» این سر عملة فاشیسم باید باشد که «مردم پاکستان» علی خامنه‌ای را در لاهور به همراه یک نوکر چهار ستارة آمریکائی به نام ضیاء‌الحق روی دست بلند کرده‌اند! ولی از طرف دیگر، اگر میرحسین احمق‌تر از آن است که بداند چه می‌گوید، پخش این ترهات از زبان وی نشان می‌دهد که ایالات متحد نوکران اصلاح‌طلب جمکرانی خود را به چه دلیل به میانة میدان سیاست منطقه فرستاده. وبلاگ امروز را با بررسی همین مسئله به پایان خواهیم برد.

از مدت‌ها پیش در مطالب این وبلاگ بارها به موضع‌گیری ایالات متحد در برابر روسیه اشاره کرده‌ایم، و گفته‌ایم که جناح «اصلاح‌طلب» به دلیل وابستگی تمام و کمال به سازمان سیا قصد دارد به عنوان «یابوی» گاری‌ شکستة پنتاگون در عمل وسیله‌ساز گسترش منافع ایالات متحد در حیطة نفوذ روسیه شود. امروز این مطلب را به صراحت از زبان میرحسین موسوی تحت عنوان پایة سیاست منطقه‌ای اصلاح‌طلبان می‌شنویم. البته اینکه اینان چنین تمایلاتی داشته باشند یک مسئله است، اینکه قادر به عملی کردن مقاصدشان شوند مطلب دیگری است.

همانطور که می‌دانیم سیاست اصلاح‌طلبان با تکیه بر کلام مباشر خاتمی همان است که پیشتر نیز بارها گفته‌ایم. این سیاست در دو لایه به اختصار چنین خواهد بود: در داخل ریختن آب به آسیاب پادوهای محافل استعماری همچون شیرین عبادی و دارودستة آخوند ابراهیم یزدی و محافل خلق‌الساعه‌ای که طی سال‌های گذشته از درون آن‌ها تعداد قابل ملاحظه‌ای «نویسنده»، «متفکر»، و ... استخراج شده‌! اینان در عمل شاخک تبلیغاتی و هیاهوسالاری‌ اصلاح‌طلبان خواهند بود. در زمینة سیاست‌ خارجی نیز تلاش اصلاح‌طلبان فراهم آوردن زمینة نفوذ محافل آنگلوساکسون به حیطة نفوذ کرملین است. البته تا آنجا که به مسائل کلیدی مربوط خواهد شد، میان اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان هیچ اختلاف نظر وجود ندارد؛ کشور ایران همچون گذشته می‌باید تا شاهی آخر غارت شود!

حال می‌باید از آنان که برای این «انتخابات» اسب لنگ‌شان را زین کرده‌اند بپرسیم، کدام قسمت از این نمایشنامة‌ مهوع به منافع ملت ایران مربوط خواهد شد؟ و این از آن سئوالاتی است که در این رژیم «شترگاوپلنگ» هیچگاه پاسخی نخواهد یافت.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...