۱۲/۰۹/۱۳۹۲

عنکبوت و اوکراین!

 
با شدت گرفتن درگیری‌های دیپلماتیک پیرامون بحرانی که در اوکراین «خلق» کرده‌اند،   این استنباط به تدریج شکل می‌گیرد که مسائل اصلی و کلیدی در این «بحران» از خطوط خبرسازی‌ها و خبرگزاری‌ها به طور کلی خارج شده‌.   خلاصة کلام شاهدیم که محافل درگیر سیاسی،  تمامی سعی خود را به کار گرفته‌اند تا خلق‌الله را هر چه بیشتر در مورد اوکراین به مسائل جنبی و گاه بی‌ارزش «سرگرم» کنند.   به عبارت دیگر،   در این «بحران‌سازی» در قفای خبرسازی‌های مسخره و گاه غم‌انگیز ـ کشته‌شدن جوانان و غیره ـ  اهداف واقعی به دست فراموشی سپرده شده.   به صراحت بگوئیم،  در عمل،   بحرانی از این دست در همسایگی فدراسیون روسیه و در کشور  اوکراین که ساختارهای صنعتی،  کشاورزی و خصوصاً مالی‌اش به تزلزل مزمن دچار است،   نمی‌تواند یک‌شبه شکل گرفته باشد.   مسائل دیگری پشت صحنه به راه افتاده،  و آنچه خبرسازی‌ها به خورد خلق‌الله می‌دهند همچون دیگر میعادها علوفه‌ای است باب طبع گوسفندان!   برای تحلیل این مسئله شاید بهتر باشد نخست نگاهی داشته باشیم به مسئلة «فرهنگ‌سازی» و ملت‌سازی در استراتژی‌های آمریکا.
 
سخن گفتن از کشور «مستقل» اوکراین،  یعنی آنچه پس از فروپاشی اتحاد شوروی «مدروز» شده،   اگر چه به مذاق استقلال‌طلبان حرفه‌ای شیرین ‌آید،   بسیار مسخره‌ است.  چرا که،  خارج از وابستگی‌های پایه‌ای اقتصادی،  صنعتی و علمی اوکراین به روسیه،   وابستگی‌هائی که جهت خروج احتمالی از آن شاید به کار و تلاش 5 یا 6 نسل نیاز باشد،   سخن گفتن از پدیده‌ای به نام «فرهنگ» اوکراین اصولاً گزافه‌گوئی است.   البته،   هر قوم و گروهی که در سرزمینی زندگی می‌کند،   می‌تواند از «فرهنگ» خود سخن به میان آورد.   ولی «فرهنگ» در معنا و مفهوم خود زمانی می‌تواند واقعیات سیاسی،  اجتماعی،  تاریخی و ... را بازتاب داده،  و آینه‌ای تلقی شود جهت هویت‌بخشی به یک منطقة وسیع و ملتی پرشمار،  که از خاستگاهی تاریخی،  سازنده و قابل اتکاء برخوردار باشد.   سرودن چند بیت شعر،   رقص و آوازهای ویژه،  و حتی دین و مذهب جداگانه به هیچ عنوان نمی‌تواند فی‌نفسه پایه‌های یک «فرهنگ» تلقی شود. 
 
به طور مثال،  ساکنان کرمان و سمنان و اصفهان و بروجرد و ... هر یک می‌توانند به نام آنچه «فرهنگ» می‌خوانند ادعاهائی ارائه دهند،   ولی فرهنگ اینان فقط در ارتباط با فرهنگ ایران آنهم در مفهوم گستردة تاریخی معنا پیدا می‌کند.    خارج از فرهنگ ایران،  این مردمان «رسم و رسومی» دارند و بس.   مثال دیگری از کشور همسایه بیاوریم.  شاهدیم که یک هزار سال پس از شکل‌گیری امپراتوری عظیم ترک‌زبان عثمانی،   هنوز نمی‌توان از  «ادبیات ترک» سخن به میان آورد.   چرا که،   این ادبیات هیچگاه نتوانست «جان» بگیرد،  و ساختاری قابل اعتنا همچون ادبیات فارسی،  عربی و یا ادبیات روس ارائه دهد.   و نهایت امر این سئوال مطرح می‌شود که مگر کشور پاکستان که خود را مسلمان و «پاک» و جدا از هندوهای «کثیف» می‌داند،   خارج از «فرهنگ» شبه‌قارة هند،   «فرهنگ» ویژه‌ای از آن خود دارد؟  می‌بینیم که «بازی» قدرت‌های استعماری با واژة فرهنگ آنقدرها که بعضی‌ها فکر می‌کنند «صادقانه» نیست؛   خصوصاً اینک که با فروپاشی اتحاد شوروی هر یک از «استان‌ها»،  شهرستان‌ها و قراء سابق این مجموعه از منظر استراتژ‌های غرب یک کشور «مستقل» به شمار می‌آید!
 
سئوال این است که «بازی»‌ فرهنگ‌سازی و کشورسازی تبهکارانه‌ای که آمریکائی‌ها به راه انداخته‌اند تا کجا و تا کی می‌تواند ادامه یابد؟   البته پاسخ قطعی در دست نیست،  ولی بررسی شرایط را می‌توان از هم اینک آغاز کرد.   به طور مثال،  سابقاً در ایالات متحد اقتصاد سرمایه‌داری تمامی انسان‌ها را از سراسر جهان جمع می‌کرد،   به درون یک خمره می‌ریخت و با انداختن یک ردای «متحدالشکل آمریکائی» بر اندام‌شان به اینان «حالی» می‌کرد که،  «آمریکائی هستند!»   ولی امروز نیازهای «جمعیتی» سرمایه‌داری دیگر صرفاً در درون مرزهای آمریکا مورد بررسی قرار نمی‌گیرد،   چرا که در آینة «جهانی شدن‌ها»،  آمریکائی معنا و مفهوم گسترده‌تری یافته.   خلاصه بگوئیم،   اگر سابقاً ظرفی بوده که در آن هر چه می‌ریختند محصول مناسب حال‌شان را جهت فعالیت‌های «داخلی» بیرون می‌کشیدند،  از آنجا که امروز «مناسبت‌ها» بین‌المللی شده،   از این «ظرف» هر آنچه در سیاست بین‌المللی احتیاج داشته باشند نیز بیرون می‌کشند؛   تروریست،  اسلامگرا،  مأمور شکنجه،  طالبان،   سیاست‌باز دست‌نشانده،   سیاهی‌لشکر برای هیاهوی خیابانی،  زن‌چادری،  مردریشو،  نمازخوان،  پدرمقدس،  آخوند «متفکر»،  و ... و این‌ها هستند کسانیکه امروز از همان «خمرة» جادوئی آمریکا بیرون کشیده شده‌اند و تحت عنوان «نمایندگان» والای «فرهنگ مادری» رهسپار محل‌ مأموریت‌‌شان می‌شوند!   اگر تا دیروز یانکی‌جماعت سعی می‌کرد از طریق ساخت‌وپاخت با عوامل محلی «اهل‌بخیه» ـ  آخوند،  شیخ،  روشنفکرنما،  شاه،  سلطان و خان و امیر و ... ـ  مشکلات‌اش را حل کند،  امروز خودش خط تولید باز کرده.  و با تولید تمامی «شخصیت‌های» مورد نیاز در محل،  اینان را در میعاد مناسب به محل مأموریت صادر می‌کند!    
 
اتحادیة اروپا نیز به مصداق «نگاه به دست ننه کن،  مثل ننه غربیله کن»،  به تقلید از ننه مشغول «غربیله» کردن شده.   و بی‌دلیل نیست که لشکری از لش‌ولوش‌های اسلامگرا و انقلابی را در فردای «بهارعرب» از لندن و پاریس و برلین سوار هواپیما کردند و به شمال آفریقا اعزام داشتند.   جنایات در لیبی،  آدمکشی‌ها در تونس،  لات‌بازی‌ها در مصر،  و نهایت امر جنگ استعماری در سوریه،   همه و همه نتیجة این شیوة «فرهنگ‌سازی» است.   «فرهنگ‌هائی» که قابلیت «بهره‌برداری» لازم را در محل به سرمایه‌داری غرب می‌دهد؛   اسلامگرائی،  ضدیت با دمکراسی،  زن‌ستیزی،  پوچ‌گوئی و سنت‌پرستی،  ستایش عقب‌ماندگی‌ها،  میدان‌دادن به سنت‌های قرون وسطائی و ... و گاه «فرهنگ‌هائی» همچون شیطان‌پرستی و کودک‌آزاری و غیره به صورت «آکبند» از لندن و واشنگتن به سراسر جهان صادر می‌شود.   حال این سئوال مطرح خواهد شد که در این میانه،   بساط اوکراین تا کجا تحت تأثیر این «صادرات» قتاله قرار گرفته،  و این روش‌ها تا چه حد بر اوکراین اعمال شده؟   به استنباط ما،   روند رشد مسائل نشان می‌دهد که همین پروسة فرهنگ‌سازی در اروپای شرقی نیز پای به منصة ظهور گذارده.  
 
ولی در اروپای شرقی این نوع «فرهنگ‌سازی» با دیگر مناطق تفاوت دارد.   اگر در کشورهای اسلام‌زده می‌توان جهت حفظ منافع سرمایه‌داری غرب خلق‌الناس را با دعا و قرآن و آیه و سوره و نماز و چادر به میدان «مبارزه» روانه کرد،  در اروپای شرقی این «انگیزه‌ها» تبدیل شده به پرستش کلیسا،  بزرگداشت مقدسین مسیحیت و نهایت امر،  از آنجا که یانکی‌جماعت برای ریشه‌های تاریخی،  خصوصاً آندسته که بازده مالی مناسب دارد اهمیت و ارزش فراوان قائل است،  نفی دیگری ـ   نژادپرستی،  قوم‌ستائی و فاشیسم و نازیسم ـ   نیز در «منوی» فرهنگ‌سازی‌های اروپای شرقی از جایگاه والائی برخوردار شده.   این‌هاست آخرین تولیدات سرمایه‌داری آمریکا و انگلستان جهت مصرف اقوام «محترم» در اروپای شرقی.   
 
به همین دلیل است که وزیر امور خارجة اتحادیة اروپا،  کاترین اشتون خندان و شادان به «میدان»‌ کی‌یف آمد تا روی ماه لات‌هائی از قماش «لات‌سینیوک» را که خودش با کودتا به قدرت رسانده بود ببوسد!   و فراموش نکنیم که همچون دیگر نمونه‌ها،  این لات‌ها نمایندگان «مردم» هستند.   ولی خارج از تمامی تحلیل‌های گسترده‌ای که پیرامون تحولات عجیب و غریب اوکراین صورت گرفته،   برای نویسندة وبلاگ تصور اینکه فدراسیون روسیه،  یعنی هدف اصلی این تهاجمات سیاسی،  امنیتی و اقتصادی از گزینه‌های پیش روی لندن و واشنگتن در بحران اوکراین «بی‌خبر» بوده باشد بسیار مشکل است.  چنین «بی‌خبری‌ای» را نمی‌توان منطقی تلقی کرد؛  روسیه به صراحت می‌دانست که در اوکراین کدام دست‌ها به چه عملیاتی مشغول‌‌اند.  و همانطور که در آغاز کار گفتیم،   اگر در برابر آن هیچ اقدامی صورت نداده،  فقط و فقط به این دلیل است که «رخداد» کذا آن نیست که نمایانده می‌شود.
 
به استنباط ما،  جریانات اوکراین و بهارعرب دو رخداد ظاهراً متفاوت،   ولی برخاسته از یک محفل واحداند.   و به همین دلیل نیز،  جهت دریافت مسائل «پشت‌پردة» اوکراین نیم‌نگاهی به بهارعرب کفایت خواهد کرد.   در عمل،  شاهد بودیم دولت‌هائی هدف «بهارعرب» قرار گرفتند که جملگی نوکران آتلانتیست‌ها به شمار می‌رفتند.  حسنی مبارک،   بن‌علی،  قذافی،  و نهایت امر بشار اسد جملگی چارپایان طویلة غرب بوده و هستند.  حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا در اوکراین یانوکوویچ،  رئیس‌جمهور ظاهراً طرفدار روسیه هدف این «تهاجمات» واقع شده؟   شاید این سئوال جالب به نظر آید،  ولی پاسخ آن به مراتب جالب‌تر است.   چرا که،  غرب جرأت نمی‌کرد به مهره‌های وابسته به کرملین حمله کند،   و اگر یانوکوویچ مورد حمله قرار گرفته،   مهرة غرب است.   مهره‌ای که به دلیل ناتوانی در انجام وظیفه‌‌اش اینچنین مورد بی‌مهری قرار گرفته.  همان سناریوئی که در تونس،  مصر و لیبی نیز شاهد بودیم.  و دیدیم که دولت‌های سابق در این سرزمین‌ها که در پاسخگوئی به نیازهای نوین سرمایه‌داری ناکارآمد به شمار می‌رفتند چگونه و با چه سرعتی جایگزین شدند.  و به همین دلیل همزمان با توافق دولت و اوپوزیسیون اوکراین ـ 21 فوریه 2014 ـ  کاشف به عمل آمد که پول‌های یانوکوویچ و اعضای خانواده و دولت وی در بانک‌های سوئیس و اطریش توقیف شده!   البته،  خبرگزاری فرانس‌پرس ترجیح داد این خبر را یک هفته در آرشیو نگاه دارد،  ولی امروز سایت «بورسو راما» آن را منتشر کرد:
 
«اتریش و سوئیس،  [...] به دلیل تعلل در اجرای مجازات‌های اقتصادی بر علیه اوکراین تصمیم گرفتند که حساب‌های بانکی یانوکوویچ و شمار قابل توجهی از اوکراینی‌ها را مسدود کنند. اتریش حساب‌های 18 اوکراینی،   مشکوک به زیرپای گذاردن حقوق‌بشر،  و سوئیس حساب‌های 20 اوکرائینی دیگر را مسدود کرده‌.»     
منبع: بورسو راما،  آرشیو فرانس‌پرس،   مورخ 21 فوریه 2014
 
البته منطقی است که حساب‌های بانکی طرفداران روسیه در بانک‌های مسکو گشوده شود،  نه در منطقة نفوذ انگلستان و آمریکا.   به استنباط ما بانک‌‌های غرب،  خصوصاً بانک‌های کشورهای کوچک و متزلزلی همچون سوئیس و اتریش جرأت نمی‌کنند حساب‌های «طرفداران» رسانه‌ای سیاست روسیه را «مسدود» کنند.  اگر این حساب‌ها مسدود شده به این دلیل است که یانوکوویچ و باند وی نمایندگان سرمایه‌داری‌های غرب بوده‌اند،  و این پایتخت‌های غربی هستند که نوکران‌شان را «مجازات» می‌کنند.   خلاصه بگوئیم،   دعوا میان «خودی‌ها» در جریان است،   و گروهی از شبکه‌های خبرسازی جهان سعی دارند تمایلات و سیاستگزاری‌های ویژة سرمایه‌داری غرب را به شیوه‌ای که طی چند سال گذشته «مدروز» شده به گِل‌گیس کرملین وصل کنند. 
 
یادآور شویم باند اوباش خیابانی اوکراین که به شیوة روح‌الله خمینی،  در تاریخ 27 فوریه 2014 «دولت تعیین کردند»،  در تاریخ 21 فوریه با یانوکوویچ به توافق رسیده بودند:   
 
«[...] توافقی جهت خروج از بحران توسط یانکوویچ و رهبران مخالفان منعقد شد [...]»
منبع:  هافینگتن پست،  21 فوریه 2014
  
باید اذعان کنیم که روز 21 فوریه 2014 روزی است جادوئی!   هم اموال نزدیک به 40 مقام اوکراینی در سوئیس و اتریش «مصادره» می‌شود،   و هم دولت اوکراین جهت خروج از بحران» با اوپوزیسیون «توافقنامه» امضاء می‌کند!   روز بعد هم  ـ  22 فوریه ـ  «خیابان» خواستار سرنگونی دولت می‌شود!  و شگفت اینکه همان‌ها که «خروج از بحران» را امضاء کردند،  اینک دولت «انقلابی» تشکیل داده‌اند.   شما را نمی‌دانم،   ولی شخصاً سیرک اوکراین را بسیار جالب و سرگرم‌کننده یافتم!   خصوصاً که حرکات محیرالعقول مقامات غرب و معلق زدن «اوپوزیسیون» آزادی‌خواه اوکراین مرا به یاد سایروس ونس راحل و روح‌الله خمینی جاهل و «انقلاب اسلامی‌شان» انداخت.
 
ولی بامزه‌تر از سیرک اوکراین،   فاکتور گرفتن غرب از «رینات احمداف»،‌  یکی از عمده‌ترین حامیان یانوکوویچ است.   اینحضرت که صاحب یک شرکت پولشوئی به نام «پارته‌فینا» در سوئیس هستند،  از جمله مهم‌ترین سرمایه‌داران اوکراین به شمار می‌روند و  ثروت‌شان به 15 میلیارد دلار نیز بالغ می‌شود!  و شاید از آنجا که رایحة اسلام ناب محمدی از نام خانوادگی‌شان به مشام می‌رسد،  به صورت «خداوکیلی» شامل این مصادره‌ها نشده‌اند!   جریان محمد و غار و تارعنکبوت را که فراموش نکرده‌ایم؛   گویا خداوند عنکبوتی را فرمان داده تا در برابر شماره حساب «احمداف» تار بتند:
   
«بر اساس گزارش رسانه‌ها،  دستور دولت سوئیس شامل حال شرکت پارته‌فینا و اموال احمداف،  یکی از مهم‌ترین حامیان یانکوویچ نشده!»
منبع:  هافینگتن پست،  21 فوریه 2014
 
آن‌ها که باز هم نیازمند اطلاعات بیشتری در مورد «بحران» اوکراین هستند می‌توانند به گزارش‌ها پیرامون اعلام آمادگی یانوکوویچ جهت مذاکره با اتحادیه اروپا و شرکت فعال دولت ایشان در مراودات مالی و تجاری با این اتحادیه مراجعه کنند.    باید بگوئیم برای یک هیئت حاکمه که در رسانه‌های غرب «نوکر» روسیه معرفی شده،‌  و پول‌های‌اش در سوئیس و اتریش نگاه داشته می‌شود،   و «احمداف»،  حامی اصلی‌اش نیز در سوئیس شرکت پولشوئی دارد،  یانوکوویچ چندان هم روسی به نظر نمی‌آید.   به عبارت دیگر،   یانوکوویچ همانقدر طرفدار سیاست مسکوست که بشار اسد:   
 
«[...] یانوکوویچ،  در پایان دیداری با سه رئیس جمهور سابق اوکراین،  اعلام داشت که قصد دارد یک هیئت نمایندگی جهت مذاکرات فوری با اتحادیة اروپا به بروکسل اعزام کند.  [...] مسئلة اصلی در این نشست پیوستن اوکراین به اتحادیة اروپا بود [...] اوپوزیسیون که انتظار داشت اوکراین به اتحادیة گمرکی با روسیه بپیوندد از این اظهارات به شدت تکان خورده[...]»
منبع: پی‌آر نیوز وایر،  11 دسامبر 2013
 
بله،  و به عقیدة ما همین «تکان‌ها» بود که نهایت امر کار خودش را کرد.   حال یانوکوویچ،  همچون بشار اسد،  علی خامنه‌ای،  احمدی‌نژاد و ...  «طرفدار» مسکو از آب درآمده!   غرب  هم نگران وضعیت حقوق بشر در دوران حکومت اینان شده.   باید دید این «قصه» تا کجا و تا کی می‌تواند ادامه یابد،   خصوصاً که مسکو حاضر نیست،   از عمق «جنایات و جیب‌بری‌ها» در این میانه سخنی به میان ‌آورد.