انتشار یادداشت ممجواد ظریف، وزیر
امور خارجة ملایان در روزنامة نیویورکتایمز عملاً بر تمامی شعارهای ضدآمریکائی جمکرانیها
پیرامون روابط بینالمللی «انقلاب اسلامی» نقطة پایان گذارد. انتشار این یادداشت در شرایطی صورت میگیرد که
حزب دمکرات آمریکا، برخلاف جناح
ترامپ، عملاً بر علیه سیاستهای جهانی
مسکو اسب خود را زین کرده. باید دید به چه دلیل در چنین شرایطی شیپور حزب
دمکرات، «نیویورک تایمز» به ممجواد تریبون
میدهد؟ در مسیر بررسی این شرایط نخست
نگاهی به رابطة خصمانة حزب دمکرات با مسکو میاندازیم، سپس این
سئوال را مطرح میکنیم که آیا حکومت برخاسته از کودتای 22 بهمن 57 که در قصههای کربلائی
خود مدفون شده، در وضعیتی قرار دارد که بر علیه آنچه «وهابیت
منسوخه» مینامد موضعگیری نماید؟ پس نخست بپردازیم به مسائل دمکراتهای ینگهدنیا
با مسکو.
دشمنی ریشهدار حزب دمکرات با سیاستهای
جهانی مسکو دیگر کسالتآور و تکراری شده.
خارج از تمامی وراجیهای «روزنامهنگارانه» و متلکپرانیهائی که به تناوب
در محافل سیاسی مغرب زمین نصیب روسیه و بخصوص شخص ولادیمیر پوتین میشود، خصومت برهنه،
اگر نگوئیم احمقانه و به دور از دیپلماسی را در اظهارات اخیر باراک اوباما
به صراحت میبینیم. اوباما، که روز گذشته جهت حمایت از نامزدی هیلاری
کلینتن در انتخابات ریاستجمهوری در فیلادلفیا سخنرانی میکرد، ضمن
ابراز انزجار از مصاحبة دونالد ترامپ،
نامزد حزب جمهوریخواه با «راشا تودی»، ولادیمیر
پوتین را با صدام حسین به قیاس کشیده:
«[...] زمانیکه خبرنگار از [ترامپ]
پرسید، چرا از پوتین حمایت میکنید؟ جواب میدهد،
مرد قدرتمندی است، از 82 درصد
حمایت عمومی برخوردار است! خوب، صدام حسین در آمار از 90 درصد برخوردار
بود! اگر رسانهها را سانسور کنید، حق آزادی بیان را از میان بردارید، مخالفانتان را زندانی کنید، به این آمار هم
میرسید.»
منبع: اسپوتنیک، 13 سپتامبر 2016
در اینکه، سیاست ولادیمیر پوتین یک سیاست دمکراتیک است یا
خیر، مسلماً جای بحث و گفتگو باقی است. به طور کلی بگوئیم، مسائل و معضلات کشور روسیه را، خصوصاً پس از فروپاشی اتحاد شوروی نمیتوان در
یک پاراگراف خلاصه کرد. ولی این سئوال
مطرح میشود که، دلیل واقعی تهاجم باراک
اوباما به شخص پوتین چیست؟ سئوال فوق شاید
از این نظر حائز اهمیت است که، تجربه نشان داده دولتمردان ایالاتمتحد آنقدرها
برای دمکراسی و آزادیبیان در کشورهای جهان پستان به تنور نچسبانده و نمیچسبانند؛
حمایتهای رسانهای کاخسفید از «حقوق بشر» ابزاری است جهت اعمال سیاستهای مخرب و
پیشبرد منافع استعماری. خلاصه، تاریخ معاصر جهان به صراحت نشاندهندة حمایت بیشائبة
دولت ایالاتمتحد از کودتاها، جنگها و
آشوبطلبانی است که کمترین ارتباطی با اصول دمکراسی و آزادیبیان نداشته و ندارند.
در کشور خودمان، کودتای 22 بهمن 57 و حمایتهای آشکار یانکیها
از انقلابچیهای حامی آیتالله خمینی، نمونة زندة این آشوبپرستی نزد یانکیجماعت
است. پس اگر این روزها ترمز اوباما اینچنین در سرازیری
بریده، و دست به فحاشی به پوتین زده، مسلماً دلائلی مهمتر از «عدم رعایت حقوق بشر» در
روسیه میباید برای آن جستجو کرد.
در درجة نخست یادآور شویم، برخوردی
اینچنین موهن با دولت روسیه، از سوی
رئیسجمهور آمریکا نشاندهندة عمق روابط تنشزائی است که میان دو پایتخت برقرار
شده. چرا که، آمریکائیها بخوبی میدانند جهت ادارة امور
جهان نیازمند همکاری، همراهی و تبادل نظر با
حاکمیت روسیه هستند؛ نمونهها فراوان است.
و جهت نشان دادن این وابستگیها اشارهای
کوچک به آنچه امروز در سوریه در جریان اوفتاده،
به نظر ما کفایت میکند. پس به آتش
کشیدن پلهائی که میتواند نهایت امر واشنگتن و مسکو را در چارچوب منافعی مشترک به
یکدیگر نزدیک کند، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ به استنباط ما، این
نوع سخنپرانیها نشاندهندة این واقعیت «تلخ» است که، حزب
دمکرات برای خود، هممحفلیها و همپالکیهایاش، حداقل طی سالیان آینده، هیچ
مفری نمیبیند. فقط در چنین شرایطی است که رئیسجمهوری از حزب
دمکرات میتواند به خود اجازه دهد تمامی پلهای ارتباطی با مسکو را از طریق هتاکی
و فحاشی تخریب کرده، آیندة
محفل و حزباش را در گرو «هیچوپوچ» بیاندازد.
از سوی دیگر، برخلاف ادعای اوباما، ترامپ
در مصاحبهاش با صدای روسیه به هیچ عنوان چنین «مطالبی» ابراز نداشته! بلکه این نیویورکتایمز بوده که تیتر «نامربوطی»
برای این مصاحبه انتخاب کرده، و از قضای
روزگار، باراک اوباما در سخنرانیاش تیتر نیویورک تایمز را
تحت عنوان اظهارات ترامپ به خورد طرفداران هیلاری کلینتن داده! صراحتاً بگوئیم، کشور آمریکا حتی در دوران کابویها و رینگوی
طپانچه طلائی، از منظر سیاست داخلی به
چنین هرجومرجی دچار نشده بود. و اگر کار به اینجا کشیده فقط و فقط به این دلیل
است که بحران سیاسی در ایالاتمتحد که بازتابی است صریح از بنبستهای سیاست بینالمللی
واشنگتن، بیش از آنچه مینماید عمیق و
ریشهدار شده.
مشکل ایالاتمتحد با فدراسیون روسیه، و شخص پوتین مسلماً با تکیه بر فحاشیهای باراک
اوباما حلوفصل نخواهد شد. چرا که،
فصل شکستهای ایالاتمتحد در زمینة سیاست بینالمللی که اخیراً در میدان «ناکامی»
کودتای ترکیه به اوج خود رسید، و رنگ از
رخسار نوچههای منطقهای واشنگتن پراند،
نه فقط به پایان نرسیده که هنوز در خم اولین کوچه است. و در این روند شتابنده، «بساطی» که حزب دمکرات با هتاکی به ولادیمیر پوتین
به راه انداخته بیشتر مشکلآفرین مینماید تا حلاّل.
البته میباید این واقعیت را نیز در
نظر بگیریم که پس از فروپاشی اتحادشوروی،
ایالاتمتحد دست به نوعی «آپلود» سیاستهای بینالمللی خود زده. و در
این راستا حمله به یوگسلاوی، حمایت از
طالبان در افغانستان، انقلابهای رنگین و مخملی در جمهوریهای سابقاً
شورائی و ... و محاصرة عراق در دوران بیل کلینتن آغاز چنین تلاشی در مسیر «آپلود»
تلقی میشود! ولی این سیاستها در واقعیت به جائی نرسید و
جملگی به بیاعتباری هر چه بیشتر ایالاتمتحد منجر شد. به همین
دلیل نیز نهایت امر حاکمیت آمریکا در چرخشی «خارج از طیف سیاسی جاری» فردی به نام
جرج والکر بوش را جهت خروج از بنبست به میدان آورد. ولی
نتیجة عملیات نظامی والکر بوش و باند نئوکانها نیز در برابرمان قرار دارد: عراق که قرار بود پس از حملة آمریکا تبدیل شود
به بزرگترین مرکز جاسوسی و راهبردی واشنگتن در جهان، هنوز در
آشوب دستوپا میزند؛ تکلیف افغانستان، طالبان و القاعده نیز هنوز روشن نشده، هر چند
این جریانات در گوشه و کنار جهان دهها «قوموخویش» ایدئولوژیک برای خود به راه
انداختهاند! خلاصه،
«جهانی» که جرج والکر بوش و باند نئوکانها قصد داشتند با توپ و تفنگ
ایالاتمتحد مهارش کنند، اینک تبدیل شده به غول بیشاخ و دمی که احدی
حریفاش نیست.
در این میدان، متحدان
آشکار و نهان ایالاتمتحد، جهت فرار از
شر اژدهای هفتسر و غیرقابل کنترل تروریسم اسلامی، یا همچون مصر، سوریه، عربستان،
ترکیه، پاکستان و ... با حمایتهای
مقطعی از سیاستهای مسکو قصد دارند در پناه روسیه جایگاه امنی بیابند، و یا همچون انگلستان با به راه انداختن به
اصطلاح «رفراندوم»، دست به بازنگری پایهای در سیاستهای استراتژیک
و منطقهای خود میزنند. ولی علیرغم شکستهای علنی و غیرقابل انکار، هیئتحاکمة
ایالاتمتحد گویا هنوز بر این باور است که امکان بازیابی مقام «شامخ» واشنگتن در
بدهبستانهای جهانی همچنان وجود دارد. به همین دلیل باز هم «خارج از طیف سیاسی جاری» دل
به عملکرد فردی به نام ترامپ بسته. فردی
که به هیچ عنوان پیشینة «سیاسی ـ دیپلماتیک» ندارد، و بیشتر یک کاسبکار است تا سیاستمدار و دولتمرد.
در میانة این محشر خر است که شاهدیم دولت
«نزدیکبین» و مفلس ولایتفقیه قصد دارد با جلب حمایت ایالاتمتحد، و دستیازیدن به مانورهای «رسانهای»، همچنان
در سیاستهای منطقهای در پناه واشنگتن جایگاه امنی برای خود دستوپا کند! همان واشنگتن که دیگر حتی برای اوباما و کلینتن نیز
پناهگاه مناسبی به شمار نمیآید. بله، اگر جماعت نزدیکبین در اتحادیه اروپا دست به
کارهای خندهدار میزند و به تهاجم زبانی بر علیه ترامپ میپردازد، جمکرانیها
به عادت مرضیه و سنت «نامهنگاری علی به مالکاشتر»، دست به
نامهنگاری میزنند. و ممجواد، سرجوخة کودتای «ناکام» ترکیه نیز به نیویورکتایمز
نامه میفرستد و عربستان را «نصیحت» میکند که رفتارش را تغییر دهد:
«[...] واقعیات جدید
منطقه ما حتی میتواند پذیرای ریاض باشد، چنانچه سعودیها مشی فعلی خود را تغییر دهند[...]»
منبع: رادیوفردا،
14 سپتامبر 2016
سطور فوق یادآور خزعبلات روحالله
خمینی است که میگفت، «قلمها خودشان را
اصلاح کنند!» ولی پیش از ادامة مطلب یک
پرانتز باز میکنیم و نگاهی به روابط «ایران ـ عربستان» میاندازیم. پر واضح است که خارج از تمامی مسائل تاریخی و
منطقهای، آنچه امروزه روابط ایران و
عربستان را تحت تأثیر قرار داده، پدیدهای
است به نام «انقلاب اسلامی!» چرا که، حکومت جمکران خود را «نمایندة بلافصل انقلاب
اسلامی جهانی» به شمار میآورد، و در
نتیجه به همة مسلمانان جهان درس «اسلام» میدهد؛ حتی به مسلمانانی
که محمد، پیامبر اسلام از میانشان بپا
خواسته، به زبانشان قرآن را آورده، و در
قلب آداب ورسومشان روابط اجتماعی این به اصطلاح «اسلام انسانساز» را جاسازی
کرده! بله، در
میانة همین محشرخر است که آخوندهای «مجوس» و شیخهای «وهابی» گریبان یکدیگر را میگیرند،
و
هر یک برای دیگری «دستورالاسلام» صادر میکند!
عربستانی، ایرانی شیعه را مجوس، کافر،
بتپرست و ضریحستا و خلاصه فرزند کفر میخواند، و جمکرانی که نمیتواند مستقیماً بر علیه محمد
و جماعت وحشسالار صدراسلام سخنوری کند،
گریبان باند وهابی را میگیرد و اینان را که بدعتگزاری شیعیمسلکان را در
اسلام محکوم کردهاند، کافر میخواند! خلاصه،
هر دو وکیل تسخیری اسلام شدهاند، و با عربدة «اسلام این نیست؛ و اسلام آن است!» فضای
منطقه را اشباع کردهاند! ولی واقعیت
چیست؟ واقعیت این است که «اسلام» در واقع
معلوم نیست چه صیغهای است. بله، این اسلام فقط و فقط به این دلیل پای به روابط
بینالمللی گذارده و به چنین پایهای از «اهمیت استراتژیک» رسیده، که
ابزاری است در دست سیاستهای جهانی. در عالم
واقعیت اسلام، شیافی است از قرآن و شریعت
که علماء در حوزههای علمیه به یکدیگر میچپانند؛
نه داروی روح است، و نه
خوردنی است و نه نوشیدنی. گندابهای است
از قصههای مقدسنما و معجزات نادیده و ناشنیدهای که بیشتر دردهای لندن و واشنگتن
را درمان میکند، و سفرة ملت ایران را نیز
خالی!
و دقیقاً در چارچوب همین درمانهای
ینگهدنیائی است که با نامة سرجوخة کودتای «ناکام»، ممجواد ظریف در نیویورکتایمز روبرو میشویم. همانطور که میدانیم دولت عربستان سعودی به
دلیل دریافت توسری محکم از سوی مسکو امسال رخصت نیافت میهماندار لاتواوباش
جمکران برای آشوب و غائله در «مراسم حج» باشد. و همین خلف وعده از سوی دولت عربستان به عربدهجوئی
خامنهای و دیگر ملایان حکومتی منجر شده. چرا
که، مراسم حج برای اینان، هم
میعادی است حیاتی جهت پولشوئی و بدهبستان
و کثافتکاریهای مرسومة حجج با طرفهای آمریکائی، و هم
میدانی است جهت مخابرة آنچه «پیام» انقلاب اسلامی به جهانیان میخوانند!
ولی حال که اوباما به آخر خط رسیده و
به دلیل سخنپرانیهای اخیرش به صراحت میتوان پیشبینی کرد که کار حزب دمکرات طی
دهة آینده مشکل از آبوگل در خواهد آمد،
ممجواد هم فرصت را غنمیت شمرده و در نامهاش به نیویورکتایمز از نتایج «شوم»
حملة ارتش آمریکا به عراق یاد میکند:
«تردیدی نیست که
حمله به عراق به سردمداری امریکا در سال ۲۰۰۳ درگیریهائی
را که امروز شاهد آن هستیم به راه انداخت و تشدید نمود [...]»
همان منبع
اگر کسی نداند
که باراک اوباما، رئیسجمهور فعلی ایالاتمتحد
تنها سناتوری بود که به ادعای رسانهها رسماً با جنگ عراق مخالفت کرد، این
سئوال را مطرح خواهد نمود که چگونه نیویورکتایمز اجازه داده، وزیر امورخارجة حکومتی که بارها از سوی سنا و
دولت آمریکا به حمایت از تروریسم متهم شده،
عملیات نظامی ارتش آمریکا را در عراق،
آنهم در یک نشریة وابسته به حزب دمکرات به زیر سئوال برد؟ بله، حال که اوباما به نفسنفس اوفتاده پادوهای جمکرانی
به یاریاش شتافته، از مواضع سیاسی کاخسفید
حمایت جانانه به عمل میآورند. ولی مواضع
باراک اوباما، اگر روز و روزگاری میتوانست «پیشرو» تلقی شود، امروز
با افتضاح «بهارعرب» و کشتوکشتاری که در پی آن به راه اوفتاد، به هیچ عنوان نمیتواند مترقی تلقی گردد.
به ادعای رسانهها،
باراک اوباما در سنا با جنگ عراق مخالفت کرد، ولی در عمل،
زمانیکه به قدرت رسید، چندین و چند جنگ در منطقه به راه انداخت که هر
کدام به مراتب از جنگ عراق هولناکتر بوده.
بهتر میبود که ممجواد قبل از کشیدن دستمال ابریشمین به آنجای یانکی، نگاهی
هم به نتایج اسفبار «بهارعرب» که نتیجة مستقیم سیاستگزاری واشنگتن در منطقه است
میانداخت.
ولی در واقع، ممجواد
در نامة «علیوار» خود آنقدرها با آمریکا و سیاستهای استعماری کاری ندارد، و حتی با حمله به دولت عربستان سعودی سعی میکند
آمریکا را از زیر ضربه خارج نماید. به این
میگویند، پیشخدمت وفادار! بله،
مقامات رسمی عربستان ـ باز هم به
دلیل همان توسری شیرین و کذا ـ وارد جر و
بحث با جمکرانیها نشده و فقط تأکید کردهاند که «حج را نمیتوان به ابزار تبلیغ
برای یک نحلة دینی تبدیل کرد!» و این خونسردی دیپلماتیک خون جمکرانیها را که
از آغاز غائلة 22 بهمن 57 برای دادوفریاد و لاتبازی تحت نظارت مستقیم سازمان سیا
گیوههایشان را ورکشیده بودند، سخت دلخور
کرده.
در واکنش به این خونسردی و نزاکت دیپلماتیک
است که ممجواد در نامهاش «علیوار» گریبان عربستان را در میانة جنگ و درگیریهای
سوریه میگیرد. در این «نامه»،
بهانة فحاشی به دولت عربستان چیزی
نیست جز محکومیت ادعای حجاز مبنی بر جدائی جبهة النصره از القاعده! خلاصه، ممجواد نگران شده که اینک النصرة تروریست، خواهد
توانست به صورت «رسمی» مورد حمایت محافل غرب قرار گیرد:
«[...] تلاش برای تطهیر
جبهه النصره با این هدف صورت میگیرد تا ارسال دلارهای نفتی به گروههای افراطی در
سوریه که تا قبل از این با شیوههای پنهان صورت میگرفت، در آینده به طور علنی و آشکار انجام پذیرد و حتی
برخی دولتهای غربی را وسوسه نماید تا از این به اصطلاح "معتدلین" حمایت
نمایند.»
همان منبع
باید پرسید نگرانی ممجواد اصولاً چه
ریشهای دارد؟ مگر حمایت از گروههای تروریستی اگر از صورت «پنهان»
خارج شده و «علنی» گردد، در دادههای
منطقهای چه تغییری به وجود میآورد که «نامهنگاری» وی را الزامی کرده؟ جهانیان
واقعیات را میدانند، و هزاران تحلیل در فضای رسانهای و اینترنتی بر
این واقعیت صحه گذارده که حامیان گروههای تروریستی اسلامگرا در واشنگتن و لندن
نشستهاند. در ثانی، پس از
شکست کودتای «ناکام» ترکیه، چگونه میتوان
انتظار داشت که غرب، خصوصاً در دوران
پسااوباما، دست به بازسازی خطرناک
اسلامگرائی در منطقه بزند؟ چنین گزینهای غیرقابل پیشبینی و به دور از عقل
مینماید. جالبتر از همه اینکه، در عمل،
شرایط منطقه دقیقاً در مسیر عکس آنچه
«نگرانی» ممجواد نشان میدهد در حال تحول است.
بله،
طی درگیریهای سوریه که چهار سال پیش به راه اوفتاد، جمکرانیها
هر از گاه، به صورت زیرسبیلی نقش عربستان
را در سوریه مورد «شماتت» قرار میدادند، ولی به یاد نداریم که جمکران صریحاً سیاستهای
عربستان را در سوریه محکوم کرده باشد. حال چه پیش آمده که کارشان به «نامهنگاری»
کشیده؟ و کار نیویورکتایمز به کجا کشیده، که
نامة «علیوار» اینان را منتشر میکند؟ تنها نتیجهگیری منطقی از آنچه پیش آمده، به استنباط ما این است که جمکران دیگر امکان
ادامة سیاستهای گذشته و بازی «پلان ب» آمریکا را ندارد. و به همین دلیل نیز وحشتزده شده و دست به نامهنگاری
زده. همانطور که پیشتر نیز گفتیم، بعضی
دول منطقه جهت فرار از دست اوباش اسلامگرا، هر از
گاه و به صورت مقطعی به دامان روسیه پناهنده شدهاند، و دولت عربستان یکی از همین دول است. ظاهراً
چنین پناهگاهی برای جمکرانیها پیشبینی نشده. و این است دلیل «نگرانی» ممجواد و توسل وی به
دامان یانکیها.
البته در این نامه، وزیر
امور خارجة حسن فوتبال سمنانی، به سنت قصهنویسی
شیعیمسلکی و مظلومنمائی حسینی و نمایشی وفادار مانده. و با اشاره به بریدن سر یک پسربچة 12
ساله، گریزی هم به جنایات گروه النصره زده، باشد
تا خود و همپالکیهای جنایتکارش را تطهیر کند و مهر جنایتکار بر پیشانی «دیگران»
بچسباند:
«چنانچه تاکنون
ابهامی وجود داشت، صحنههای پخش شده از
گردن زدن یک پسر بچه ۱۲ ساله توسط این به
اصطلاح "معتدلین" نمایش
دلهرهآوری از واقعیت موجود است.»
همان منبع
آنان که اشک تمساح را به چشم ندیدهاند، بار دیگر جملة بالا را بخوانند! بله،
برای حکومتی که دهها جوان را در همین ردة سنی در زندانهایاش به جرم
حمایت نظری از گروههای سیاسی «مخالف» حلقآویز کرده، سرازیر کردن «اشک تمساح» برای کودک 12 ساله واقعاً
وقاحت میخواهد. به ممجواد بگوئیم، «زیادی به خودتان زحمت ندهید!» واقعاً هیچ نمایشی دلهرهآورتر از جنایاتی نیست
که حکومت اسلامی جمکران بر علیه ملت ایران مرتکب شده. جنایاتی که هنوز نیز همه روزه تکرار میشود. همان
روزها که محمد جواد ظریف، با پارتیبازی، «بخیه»
و پدرسوختگی، در دوران «دفاع مقدس»، دورة سربازیاش را در شهر نیویورک و در دفاتر سازمان
ملل میگذراند، در زندانهای ایران اوباشی
که زمینة کودتا و لاتبازی برای امثال وی فراهم آوردند، کم از این کودکان به قتل نمیرساندند. و چرا
راه دور برویم، فیلمهایشان هنوز در دست است؛ افتخارات این جنایات را هنوز «برادران» سپاه
پاسداران، اعضای «دانشمند» حوزههای
علمیه، و عملة بیترهبری همه روزه غرغره
میکنند.
اگر امروز بنبست سیاستهای آتلانتیست
کار را بجائی کشانده که گروهی از اعضای مجلس عوام انگلیس حمله به کشور لیبی را
محکوم میکنند؛ رسانههای غرب حمله به
عراق را نتیجة اطلاعات نادرست سرویسهای امنیتی فرانسه میدانند؛ و تجزیة
یوگسلاوی را هم به گردن آلمان میاندازند،
بعید نخواهد بود که حکومت جمکران مسئول بسیاری از بنبستهای منطقهای معرفی
شود. ولی اگر وزیر امور خارجة جمکران دل برای اسلام
میسوزاند، مسئله به خودش مربوط میشود. همانطور که بالاتر هم گفتیم، اسلام جز برای یانکی نان و آب نیاورده. ولی با
سابقهای که از دولت ولیفقیه و جمکرانیها در دست است، دلسوزاندن ممجواد برای انسانیت، از هر جنایتی هولناکتر است.