۵/۰۶/۱۳۸۵

«جبهة سوم» در خاورميانه



بسیاری از خبرگزاری‌های جهان، حملات نظامی ارتش اسرائیل بر علیة مردم لبنان را عملیات بر علیة «اسلام‌گرایان» لقب داده بودند. ولی، پس از گذشت چند روز از آغاز این عملیات، پر واضح است که این «القاب» دیگر نمی‌تواند کاربردی داشته باشد. در وحلة نخست، «مقاومت» چشم‌گیر حزب‌الله، مقاومتی که مسلماً از حمایت‌های راهبردی و لوژیستیک قدرت‌های بزرگ جهانی برخوردار است، نشان می‌دهد که در این میان «حزب‌الله» تنها نیست! و در تأئید همین موضع‌گیری، می‌باید به حملة «نظامی‌ـ موشکی» امروز حزب‌الله به یک کارخانه در شمال اسرائیل اشاره کرد؛ این حملات که در ظاهر به دست گروهی «اسلام‌باوران» تندرو صورت می‌گیرد، از نظر راهبردی نشاندهندة مسائل بسیار روشنی هستند. و به عبارت دیگر، به جرأت می‌توان گفت که، زمینة حرکت به سوی یک جنبش «خط سوم» در بطن کشورهای عربی خاورمیانه در حال شکل‌گیری است.

خاورمیانه، پس از جنگ اول جهانی‌، جنگی که امپراتوری عثمانی را از هم فروپاشاند، و همچون تجربة فروپاشی اتحادشوروی، گروهی کشورهای کوچک با معضلاتی عظیم از خود بر جای نهاد، پای به جهانی تازه گذاشت. کشورهائی که امروز حضور آنان در صحنة سیاست و استراتژی‌های جهانی مسئله‌ای کاملاً عادی تلقی می‌شود؛ کشورهائی چون لبنان، سوریه، مصر، عراق، اردن و ... از نظر تاریخی عملاً‌ در گسستی عظیم در حال دست و پای زدن هستند. طی سده‌ها، هیچکدام از کشورها، نه «ترک‌‌مسلکی‌های» عثمانی را هضم کردند، و نه با پای‌فشردن بر بستر «جهان عرب»‌ قادر به حل معضلات موجود در سطح جهانی به نفع منطقة خاورمیانه بودند. در واقع، پس از آغاز جنگ دوم، و استقرار مجدد ارتش‌های اروپائی و آمریکائی در خاورمیانه، اینبار تحت عنوان مبارزه با کمونیسم، این کشورها باز هم بیش از پیش درگیر تضادهای داخلی خود شدند. این تضادها چنان عمل کرد که، در اواسط دهة 1970، ارائة تعریف مشخصی از «جهان‌عرب»، در چارچوبی مشخص و معین عملاً‌ غیرممکن شده بود. و شاید همین معضل توانست با فروپاشاندن «ناسیونالیسم عرب»، نه تنها به یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های «ارودگاه سوسیالیسم» در جهان عرب لطمه‌ای جبران ناپذیر وارد آورد، که وسیله‌ای جهت اوج‌گیری «اصول‌گرائی» اسلامی نیز در اختیار ایالات متحد قرار دهد.

همگان شاهدیم که با فروپاشی این جبهة ضداستعماری، تمامی سازماندهی‌های «مترقی»، نه تنها در بطن جنبش‌های فلسطینی، که در کل جهان عرب روی به فروپاشی گذاشت. موضع‌‌گیری‌هائی که در گذشتة این منطقه، به صورت سنتی از جانب سازمان‌های «اسلام‌باوری» چون «اخوان‌المسلمین» صورت می‌گرفت، از انزوای «عقیدتی» و «جمعیتی»‌ خود خارج شده، و از دهة 1980 تا به امروز، به غلط، خود را تبدیل به مواضع «جهان‌عرب» کرده‌اند. امروز بازار «اسلام‌باوری»‌ آنچنان گرم شده، که دیگر نه سخنی از «جهان عرب»‌ به میان می‌آید، و نه خاورمیانه در سطح دیپلماتیک این حق را برای خود محفوظ می‌دارد که آزادانه، از آینده‌ای همگام با تحولات جهان بشری سخن بگوید. «اسلام‌باوری»‌ آنچنان از جانب غرب مورد تأئید و حمایت قرار گرفته، که ورای «جهان عرب»، عملاً‌ پای به «جهان‌اسلام» گذاشته است. به طور مثال، در کشوری چون ایران، ده‌ها زن به جرم‌هائی به میدان سنگسار رهسپار می‌شوند که امروز بر اساس حقوق و قوانین قضائی و حتی تحلیل‌های روانشناسانة علمی، یکی از حقوق اساسی انسان‌ها در انتخاب راه و روش زندگی فردی به شمار می‌رود.

ولی، همانطور که در کشتارهای 11 سپتامبر در شهر نیویورک شاهد بودیم، بهره‌برداری‌های آمریکائیان از این شکاف عظیم «پدیده‌شناسانه» میان «جهان‌اسلام» و دیگر مجموعه‌های بشری، نهایتاً به یک تف‌سربالا تبدیل شد، و در بطن جهان غرب معضلی بزرگ به همراه آورد. «اسلام‌باوری» که طی 2 دهه عصای دست امپریالیسم در منطقه بود، از این مرحله، خود تبدیل به معضل اصلی در ارتباطات جهان غرب با دیگر مناطق شد. حملة نمایشی آمریکائیان به افغانستان، که به بهانة خلاصی از شر فرزندان خلف‌شان: «طالبان» و «القاعده» صورت گرفت، نشان داد که، اگر نابودی یک دین و مذاهب مشتق از آن عملاً کاری غیرممکن است، آمریکائیان بر این باور‌اند که با حملات نظامی و شعارهای دهان‌پرکن قادر خواهند بود، «اسلام‌باوری» عهد جنگ سرد را با «اسلام‌باوری»‌ نوینی جایگزین کنند؛ نوع نوینی از «دین‌باوری» که بتواند همزمان منافع سرمایه‌داری جهانی و راهبردهای ضدروسی غرب را در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه پیش براند.

ولی زهی خیال باطل! امروز شاهدیم که ملت‌ها در این منطقه چشم بر واقعیات جهان بشری می‌گشایند. امروز شاهدیم که ملت ایران، پیشگام مبارزات در منطقة ‌خاورمیانه، پرچم مبارزه با «دین‌باوری» آمریکائی را به اهتزاز در آورده است. ناکامی خیمه‌شب‌بازی‌های دوم خرداد، ناکامی تئاتر مضحک «اکبرگنجی»، ناکامی «دمکراسی‌خواهی‌های»‌ مسخرة پاسداران و چماقدارانی چون «خوئینی‌ها»، ناکامی تقسیم جوایز «ادبی» و «هنری»‌ در میان نانخورهای دستگاه استعمار، همه و همه فقط نشانه‌هائی کوچک از عمق مبارزات ملت‌های این منطقه‌ است. اینبار آمریکائیان، و در رأس آنان کاخ‌سفیدنشینان بدانند که، ملت ایران همة حقوق خود را مطالبه می‌‌کند؛ بی‌هیچ کم و کاست! حقوق «دست‌چین‌شده‌ای» که سفرای بدنام و بی‌آبروی منافع استعمار، با استفاده از بلندگوهای رسانه‌های جهانی از آن سخن می‌گویند، ارزانی همان نوکران امپریالیسم باد!

امروز، «جبهة سوم» در خاورمیانه گشوده شده. اگر جبهة شیخک‌های حرمسرادار و مزدورانی چون حسنی مبارک و شاه اردن ـ جبهة اول ـ نگران است، و اگر جبهة «اسلام‌باوران» مدعی مبارزه با امپریالیسم ـ جبهة دوم ـ که خود دست در دست آمریکا دارد، به دست و پای افتاده، جبهة سوم، از همیشه قدرتمندتر شده، این جبهه از آن ملت‌هائی است، که چون ملت ایران، حاضر به قبول هیچگونه امتدادی در بطن استعمار اسلامی‌ و دین‌باور کشور نیستند. اینان دمکرات‌ها، طرفداران آزادی‌های انسانی، آزادی‌خواهان، نویسندگان، هنرمندان، زنان آزاده، دانشجویان و دانش‌آموزانی هستند که خواهان حضور انسانی ایرانیان و همسایگان‌شان در صحنة مبادلات فرهنگی، علمی، فنی و هنری جهان‌اند؛ وابستگان به این جبهه همان‌ آزادیخواهانی هستند که به درستی ژست‌های «ضداسرائیلی» آقای احمدی‌نژاد را صرفاً تلاش مذبوحانه‌ای از جانب تهران، جهت تقویت جبهة صهیونیسم مذهبی و کوردل در این منطقه می‌بینند. آقای بوش! باش، تا صبح دولتت بدمد ...



 Posted by Picasa

۵/۰۵/۱۳۸۵

انگولک‌ به رسانه‌ها!

آفتاب نیوز ـ ده‌نمکی: دولت نمی‌تواند مانع «نقد» بشود
انگلولک‌چی ـ ناراحت نباشید، این دولت «نسیه» هم قبول می‌کند.

آفتاب نیوز ـ رایس و متکی همزمان در مالزی
انگولک‌چی ـ چه خوش شانسی متکی!

آفتاب نیوز ـ دیوار اوین فرو ریخت
انگولک‌چی ـ خود اوین فرو نریخت؟

آفتاب نیوز ـ خاتمی، هاشمی و کروبی محور ائتلاف هستند
انگولک‌چی ـ چه محور خوبی!

آفتاب نیوز ـ هاشمی: می‌خواهند مرا برکنار کنند
انگولک‌چی ـ غلط می‌کنند!

آفتاب نیوز ـ حزب نواندیشان دولت «سایه» تشکیل می‌دهد
انگولک‌چی ـ بله، تابستان‌ها در «سایه» بهتر است!

آفتاب نیوز ـ اشک‌ها و لبخندها در آلمان
انگولک‌چی ـ و روضه‌ها و مویه‌ها در ایران

آفتاب نیوز ـ موضع اصلاح طلبان موضع ذلت بود
انگولک‌چی ـ اتفاقاً مقصدشان هم بود!

آفتاب نیوز ـ کاخ افسانه‌ای امیر امارات
انگولک‌چی ـ الهی کوفتش بشه!

آفتاب نیوز ـ ما خيانت كرده‌ايم.
انگولک‌چی ـ چشمم روشن!

آفتاب نیوز ـ هدیه ایران به مردم تاجیکستان
انگولک‌چی ـ گدا به گدا، رحمت به خدا!

آفتاب نیوز ـ جمع‌آوری آنتن‌های ماهواره
انگولک‌چی ـ چند ماه بعد دوباره همین‌ها را می‌فروشند.

آفتاب نیوز ـ مسير اعزام دانشجويان
انگولک‌چی ـ از طریق سفارت انگلیس صورت می‌گیرد!

بی‌بی‌سی ـ يک سرباز در تهران سرباز ديگری را گروگان گرفت
انگولک‌چی ـ از دولت یاد گرفته که ملت را گروگان گرفته!

بی‌بی‌سی ـ اجلاس رم به اسرائيل 'چراغ سبز' تهاجم به لبنان را داد
انگولک‌چی ـ ولی ایندفعه لامپ‌اش سوخته!

بی‌بی‌سی ـ برخورد 'آرام' دو قطار زيرزمينی در تهران
انگولک‌چی ـ چقدر لطیف!

بی‌بی‌سی ـ کجايی هستم؟ بريتانيايی، ايرانی يا کانادايی؟
انگولک‌چی ـ شما انگلیسی هستید، انگلیسی!

بی‌بی‌سی ـ سوريه از ايران و حزب‌الله فاصله می‌گيرد؟
انگولک‌چی ـ آره جانم بپا نفتی نشی!

بی‌بی‌سی ـ فرار غيرنظاميان از جنوب لبنان ادامه دارد
انگولک‌چی ـ تعجب‌آور است!

۵/۰۴/۱۳۸۵

پایان کار نومحافظه‌کاران؟!



در شهر رم، پایتخت ایتالیا، امروز همایشی با شرکت شمار بسیاری از کشورهای جهان به همراهی سازمان ملل، جهت بررسی بحران لبنان صورت می‌گیرد. ولی بررسی یک بحران، و ارزیابی‌های مختلف جهت خروج از آن، مسلماً می‌باید به صورتی عاقلانه صورت پذیرد، در حالیکه،‌ شرایط و روحیه‌ای که بر فضای این گردهمآئی حاکم است نشان می‌دهد که صرفاً بار دیگر قدرت‌های تعیین کننده قصد تحمیل نسخه‌هائی از پیش نوشته شده بر ملت‌های منطقه را دارند. در میان غایبان این گردهمآئی می‌توان از مهم‌ترین همسایة لبنان، کشور سوریه نام برد، و این در حالی است که کشور ایران، به عنوان مهم‌ترین و کلیدی‌ترین کشور منطقه که، در تبلیغات کاخ سفید «آتش بیار»‌ و «جنگ‌افروز» همین منطقه نیز معرفی می‌شود، در این کنفرانس شرکت ندارد!

چند روز پیش، زمانی که ارتش اسرائیل، بار دیگر حمله‌ای «سبعانه» به کشور لبنان را آغاز کرد، بسیاری از ناظران معتقد بودند که در پس این حمله چند هدف دنبال خواهد شد. نخست، سخن از ارائة بهانه‌ای جدید به ایالات متحد جهت حضور در لبنان تحت عنوان «ارتش حافظ صلح» به میان آمد. در گام بعدی، گروهی از ناظران تمایل اسرائیل و آمریکا را برای منحرف کردن افکار عمومی مردم جهان ـ بخوانید کشورهای غربی ـ از شکست‌ها و بحران‌های فزایندة «پیک‌نیک‌های خونین» در افغانستان و عراق را متذکر می‌شدند. و چند روز پیش برخی از رسانه‌های مهم جهان صریحاً سخن از «تلاش برای فروپاشی حزب‌الله» به میان آوردند. تمامی این اهداف می‌تواند در چنین حملاتی مورد توجه قرار گیرد، ولی باید بر یک واقعیت تأکید کنیم، و آن اینکه، تمامی اهدافی که در مطبوعات و رسانه‌های جهان تحت عنوان اهداف فرضی اسرائیل مورد بحث قرار گرفت، در ابعاد و زوایائی مطرح شده‌اند که می‌توان آن‌ها «سنتی» تلقی کرد.

به عبارت دیگر، رسانه‌ها با ارائة چنین «تحلیل‌هائی»‌ در واقع، قصد ترسیم دوبارة مسائل منطقه در چارچوب منافع «سنتی»‌ اسرائیل را داشتند؛ حملات برق‌آسا «تساهال»، حمایت‌های مستقیم از جانب ایالات متحد، حمایت‌های غیرمستقیم از طرف کشورهای اروپای غربی در سطوح مختلف دیپلماتیک، سازش‌های پنهان با روسیه،‌ و نهایت امر قرار دادن کشورهای منطقه در مقابل «عمل انجام شده»! این همان شیوة «سنتی»‌ سیاست‌گذاری در منطقة خاورمیانه، طی60 سال گذشته است.

ولی بر هر شیوة سیاست‌گذاری، نهایتاً نقطه‌ای پایانی می‌توان متصور بود، اینبار نیز شاهدیم که تبلیغات رسانه‌ای روی به وانمود کردن مسائل در ابعادی دیگر دارند، و «نشان» می‌دهند که بازیگران این سیاست‌گذاری دیگر نمی‌توانند جهت اجرای اهداف خود تضمین‌هائی به دست آورند! رسانه‌ها در میان اخبار خود این مطلب را تلویحاً اعلام می‌کنند که حملات موشکی در قلب خاک اسرائیل، که تحت عنوان «حملات موشکی حزب‌الله»‌ معرفی می‌شود، نمایه‌ای از یک سیاست قدرتمند، در صحنة جهانی است که،‌ دیگر تمایلی به فرو افتادن در «حوض» دیپلماسی سنتی «تل‌آویو ـ واشنگتن» از خود نشان نمی‌دهد! این رسانه‌ها باز هم تلویحاً‌ عنوان می‌کنند که این «سیاست» می‌تواند همزمان هم موشک‌باران کشور اسرائیل را به نام «حزب‌الله» صورت دهد، هم در کنفرانس «بین‌المللی» رم در کنار رقبای جهانی خود بر سفرة «صلح‌طلبی» بنشیند، و هم نهایت امر پس از به دست آوردن مطالبات دیپلماتیک، استراتژیک و احیاناً مالی، قادر خواهد بود بدون هیچگونه «چشم‌داشتی» عقب نشسته، صحنة «صلح و جنگ» را به ارتش رسوای ایالات متحد و کشور بی‌آبروی اسرائیل بسپارد! امتداد این «برخورد منطقی» به این نقطه می‌رسد که، این سیاست صرفاً می‌تواند به «پیش‌فرضی» در همکاری روسیه با گروه ‌کوچکی از اقمار اروپائیش تکیه داشته باشد!

دنبال کردن موضعگیری‌های رسانه‌ای به این نتیجه‌گیری منجر می‌شود که، ایجاد ارتباط «صوری» نظامی میان «حزب‌الله» و ایران، ارتباطی که صرفاً بر هیاهوی رسانه‌های جهانی تکیه دارد، یک عمل صرفاً‌ تبلیغاتی است، چرا که ایران در این درگیری عملاً خارج از گود سیاست ایستاده، و در واقع، پس از آغاز عملیات اسرائیل در مرزهای لبنان، حوادث گوناگون سیاسی در سطح منطقه نشان می‌دهد که نه تنها ایران هیچکاره است که تنها «پیش فرض» دیپلماتیک قابل تکیه همان همکاری روسیه و اقمار اروپائی آن جهت گیر انداختن واشنگتن می‌تواند باشد! موفقیت‌های چشم‌گیر آمریکا در منزوی کردن طرف‌های «ظاهراً» درگیر در جنگ لبنان: حزب‌الله و سوریه، از کنفرانس صلح رم را نیز باید همزمان به معنای عدم حمایت روسیه از این گروه‌ها مورد تحلیل قرار داد. از طرف دیگر تلاش‌های حکومت ایران، که به صورت سنتی در میانة نبرد «روسیه ـ آمریکا» گیر می‌افتد، همان فرار به آغوش روسیه و اجتناب از انزوائی است که آمریکائیان برایش پیشنهاد می‌کنند، ولی این انزوا هر روز بیش از پیش غیر قابل اجتناب شده، و عدم پذیرش متکی، وزیر امور خارجة ایران در دهلی‌نو، نشان داد که اقمار نوین سیاست روس ـ هند بیشک یکی از برجسته‌ترین آنان است ـ نمی‌خواهند با کارت بازندة «حکومت اسلامی»‌ به صحنة دیپلماسی جهانی گام بگذارند.

ولی اگر بر اساس این هیاهوی تبلیغاتی پوشالی، سوریه، حکومت اسلامی ایران و حزب‌الله می‌باید از صحنة دیپلماسی فعال منطقه خارج شوند، چه کشورهائی می‌باید به عنوان طرف‌های «فعال» پای به صحنه گذارند؟! در چند روز گذشته صرفاً شاهد مانورهای عربستان سعودی هستیم، که در چارچوب سیاست‌های نوین منطقه‌ای، وزیر امور خارجة خود را نخست به واشنگتن و سپس به مسکو اعزام می‌دارد. و همزمان، برخی مطبوعات ایران، به بهانة حمایت از ملت «مظلوم لبنان»، حملات شدیدی بر علیة عربستان سعودی آغاز می‌کنند، ولی هم عربستان سعودی و هم ایران هر دو می‌دانند که، موضع‌گیری‌های حجاز صرفاً دیپلماتیک‌اند؛ عربستان سعودی به هیچ عنوان قادر نخواهد بود خلاء ایجاد شده از خروج کشورهائی چون ایران را در منطقه پر کند.

در اینصورت، واقعیت امر را می‌باید خارج از تمامی این هیاهوهای تبلیغاتی دنبال کرد. دولت نومحافظه‌کاران در واشنگتن قصد آن دارد که بر شکست مفتضحانة خود در افغانستان و عراق سرپوش بگذارد، و روسیه به دلیل شرکت فعال در این «پیک‌نیک خونین»‌ سعی تمام دارد که این «مهم» را در چارچوب منافع واشنگتن به «منزل» رساند! امروز، عملکرد دولت روسیه را می‌باید در دست‌یابی به اهدافی درازمدت مورد بحث قرار داد. تلاش روسیه، از طریق حمایت‌های گسترده از سیاستگذاری‌های ایالات متحد در منطقه، صرفاً تلاش برای در قدرت نگاهداشتن نومحافظه‌کاران در واشنگتن است. نومحافظه‌کارانی که به دلیل حمایت‌های استراتژیک پوتین از مواضع ضدانسانی‌شان، تا به امروز توانسته‌اند به موفقیت‌های چشم‌گیری نایل آیند، و نه تنها در آسیای مرکزی، که در بطن خاورمیانه نیز صدها هزار نیروی نظامی پیاده کرده‌اند. اگر این «نومحافظه‌کاران» در پیشبرد منافع خود دچار بحران شوند، پر واضح است که دولت «دیکتاتوری» کلنل پوتین نیز با آنان به قعر چاه سقوط خواهد کرد.

با در نظر گرفتن این واقعیات است که می‌توان به صراحت عنوان کرد که جنگ لبنان، نه جنگ حزب‌الله و اسرائیل، که جنگ جانشینان جورج بوش با مجموعه سیاست‌های «واشنگتن ـ مسکو» است، سیاست‌هائی که سقوط عنقریب آن‌ها، امروز به صورت جنگی غیرانسانی بر علیه ملت لبنان «تجلی» یافته.

۵/۰۱/۱۳۸۵

هدف بعدی ایران؟



حملة وحشیانة ارتش اسرائیل به کشور لبنان که چند روز پیش آغاز شد خاورمیانه را همچنان ملتهب نگاه داشته، و دولت اسرائیل رسماً اعلام کرده که گویا در کشور لبنان اهدافی را دنبال می‌کند که هنوز به آنان دست نیافته است. این اظهارات زمانی اعلام می‌شود که بحران ناشی از این حملة «غیرقانونی»، که حمایت سیاسی و مالی ایالات متحد آن را عملاً‌ به تنشی جهانی تبدیل کرده، از مرزهای اسرائیل و لبنان گذشته و به ایران، سوریه و دیگر مناطق جهان نفوذ می‌کند. برای ناظران بیطرف این سئوال مطرح است که اگر ارتش اسرائیل نمی‌تواند بدون اجازة ایالات متحد به اینگونه ماجراجوئی‌های وحشیانه دست یازد، اگر این حملات صرفاً با حمایت سیاسی و مالی آمریکا می‌تواند در برابر خشم جهانیان تاب و تحمل آورد، آمریکا در این «جنایت‌» به دنبال کدام اهداف است؟

جواب به این سئوال نمی‌تواند پیچیده باشد، چرا که همگام با این «تجاوز نظامی»، شاهد اوج‌گیری چند معضل سیاسی در جهان هستیم. در گام نخست، مسئلة بحران افغانستان قرار دارد. چرا که «جنگ افغانستان»، که در رسانه‌های امپریالیستی قصه‌ای فراموش شده می‌نماید، موضع خود را هنوز به عنوان «شاه‌کلید» این صندوقچة پر رمز و راز حفظ کرده. نباید فراموش کرد که حضور «وحشیانة» امپریالیسم در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه، از همین «شاهراه» صورت گرفت. افغانستان، و شرایط هولناکی که آمریکا خود در اینکشور به راه انداخته بود، هنوز هم مهم‌ترین بهانة ایالات متحد برای سرکوب و چپاول ملت‌هاست. شاهدیم که طی چند روز گذشته، بحران نظامی و سیاسی در افغانستان در حال اوج‌گیری است، و حملات نیروهائی که رسانه‌های غربی از آنان به عنوان «طالبان» و یا «القاعده»‌ یاد می‌کنند، بر علیه نیروهای غربی هر روز از شدت بیشتری برخوردار می‌شود. ولی همین رسانه‌ها هیچگاه نمی‌گویند که در بطن استراتژی‌های جهانی، این به اصطلاح «نیروها» از کجا تأمین بودجه می‌شوند، از کدام مجرا مورد حمایت لوژیستیک قرار می‌گیرند، و چه کسانی در سطح منطقه به موجودیت آنان امتداد می‌دهند؟

جواب به این سئوالات نیز از پیچیدگی برخوردار نخواهد بود. افراد مطلع و دانش‌پژوه بخوبی می‌دانند که «تروریسم» اسلامی ساخته و پرداختة واشنگتن است، و آنچه سخنگویان کاخ سفید در ملاءعام ابراز می‌دارند بیشتر به شعبده می‌ماند تا اعلام مواضع سیاسی. بنیادهائی به نام «طالبان» و یا «القاعده»، یا هر نامی که بخواهیم بر آنان بگذاریم، امروز به مهم‌ترین اهرم در سیاست‌گذاری‌های جهانی ایالات متحد تبدیل شده، و با کوچک‌ترین فشاری از جانب واشنگتن،‌ کشورهای مختلف در منطقة آسیای جنوبی و یا خاورمیانه، در جهت حمایت و یا تخاصم با این «بنیادهای سیاسی» دست به اتخاذ سیاست‌هائی خواهند زد که نتیجة آن می‌تواند در جهت تأئید مواضع واشنگتن مورد استفاده قرار گیرد. واشنگتن، طی دوران جنگ سرد نیز از اهرمی این چنین مطمئن در سیاست‌گذاری‌های خود برخوردار نبوده است. به صراحت شاهدیم که مسئلة بازسازی عراق، چه از نظر سیاسی و چه از نظر مالی و اقتصادی، تماماً به دلیل فعالیت‌های «القاعده» در حال تعلیق است، و این «تعلیق» برای کشور عراق، همه روزه میلیاردها دلار ضرر و زیان به همراه می‌آورد، ضرری که در جبهة امپریالیسم آمریکا تبدیل به هزاران میلیارد دلار منافع روزانه ‌شده.

از طرف دیگر، شرایط نابسامان اقتصادی در منطقه، همه روزه میلیاردها دلار به کشورهای منطقه، خصوصاً کشورهای صادرکنندة نفت لطمه وارد می‌آورد، و این زیان‌ها نیز به همین صورت از جانب واشنگتن تبدیل به نقدینگی، سرمایه و اهرم‌های فشار اقتصادی و مالی جهت چپاول هر بیشتر ملت‌های منطقه شده است. به جرأت می‌توان اذعان کرد که امروز بودجة مخارج جاری دولت در واشنگتن را کشورهای نفت‌خیز منطقه تأمین می‌کنند، کشورهائی که در عمل نه در جنگ شرکت دارند، و نه جنگ در خاک‌ آنان جاری است. و بهترین بهانه برای سازماندهی این چپاول نیز،‌ وجود سازمان‌هائی است به نام «القاعده» و «طالبان»!

با این وجود، در مقاطعی، جنگ صوری ایالات متحد با «اصول‌گرائی»‌ اسلامی، برای اینکشور هزینه‌های سنگینی به همراه آورد. و در عمل، به بحران 11 سپتامبر، که صرفاً نتیجة شکاف در هیئت حاکمة آمریکا بود، بحران‌های دیگری چون جنگ عراق، جنگ افغانستان، «بحران هسته‌ای»‌ آمریکائی‌ها در ایران، ‌و امروز پدیده‌ای به نام «جنگ لبنان» افزوده شده‌. این امر که طی چند سال گذشته، در یکی از مهم‌ترین مناطق جهان ـ آسیای مرکزی و خاورمیانه ـ کشور ایالات متحد پیوسته از بحرانی به بحران دیگر پریده، از چشم صاحب‌نظران پنهان نمی‌ماند، خصوصاً که آتش هیچکدام از این فتنه‌‌ها روی به خاموشی نگذاشته‌. افغانستان همچنان در آتش تجارت تریاک، تجارت انسان، و ناامنی می‌سوزد؛ عراق، پس از گذشت سال‌ها از «پایان» جنگ «آزادیبخش» امپریالیست‌ها، هنوز نه عملاً‌ دولت دارد و نه بنیادهائی جهت اعمال حاکمیت؛ بحران افغانستان به کشور پاکستان سرایت کرده ـ مسئله‌ای که مورخان و صاحب‌نظران بسیار مورد تحلیل قرار داده‌اند ـ و تا فروپاشی کامل حاکمیت در پاکستان شاید راه درازی در پیش نباشد؛ حملات «وحشیانة» اسرئیل بر علیة ملت لبنان مسلماً‌ نمی‌تواند در راه حفظ امنیت منطقه گام مؤثری به شمار آید؛ و دقیقاً در چنین شرایطی شاهدیم که گروهی از «ایرانی‌نماهای مقیم خارج» جهت «مشورت»، به کاخ سفید احضار می‌شوند!

این افراد، که همگی از میان نوکران دست به سینة امپریالیسم انتخاب شده‌اند، تحت عنوان «کارشناس!»، «صاحب‌نظر!»، «فعال سیاسی!» و ... جهت چه نوع مذاکرات، و در باب چه موضوعاتی پای به لانة مرکزی امپریالیسم آمریکا می‌گذارند؟ چه کسانی به اینان وکالت داده‌اند که از جانب ایرانیان «سخنگو» باشند؟ این مجموعة مضحک، تشکیل شده از کلیة عوامل آمریکا در ایران، روی به چه نوع سیاستی دارد؟ افرادی چون عباس میلانی، که خانه‌زادهای آمریکا هستند، در چه شرایطی در کنار سرکار خانم برومند نشسته‌اند؟ فردی که پدر دلبندش را آدمکشان آمریکا در پاریس سر بریدند؟ «حقیقت‌جو» که پروندة «تعیین صلاحیت‌» او را «شورای نگهبان حکومت اسلامی»‌ تأمین کرده، با چه روئی خود را نمایندة ملت ایران می‌خواند؟ ایشان در چه امری «کارشناس»‌ شناخته می‌شوند؟ و از همه مهم‌تر موجود شناخته شده‌ای چون اکبر گنجی، که تئاتر مضحک دمکراسی‌خواهی او را ایرانیان مبارز با خنده و شوخی به مسخره کشیدند، به چه حقی در برابر چشم جهانیان خود را «مبارز» و «آزادیخواه» ایرانی‌ جا زده؟

روزی که جورج بوش قصد داشت با حمله نظامی به عراق، شکست‌های خود در افغانستان را «تحت پوشش» قرار دهد، از مشتی خودفروخته و کلاه بردار چون «پاچه‌چی»، «چلبی» و طالبانی، تحت عنوان «آینده‌سازان» کشور عراق تجلیل به عمل می‌آورد. نتیجة «سازندگی‌های» ارتش آمریکا و شرکایش را امروز در عراق به چشم می‌بینیم، این «آینده‌سازان» اگر آیندة ملت عراق را به نابودی کشاندند، مسلماً‌ آیندة مالی و اقتصادی خود و دوستان‌شان را به خوبی پایه‌گذاری کرده‌اند. ولی یک مطلب را هنوز نگفتیم، امپریالیسم، برای تعرض به خاک ایران، برای آتش افروزی در مرزهای این سرزمین، اینبار سخت در اشتباه است. انواع پاچه‌چی و چلبی ایرانی، اگر خدائی ناکرده زمینه‌ساز تعرض نظامی به خاک ایران شوند، از جانب ملت ایران هرگز بخشوده نخواهند شد. آقای بوش! ایران عراق نیست، این یک را از «کارشناسان‌» واقعی‌ خود بپرسید.