۳/۳۰/۱۳۸۸

سوگلی و زرشک!



پس از هیاهو و شرکت فعالانة حقوق‌بگیران و خودفروختگان محافل داخلی و خارجی در راه «مشارکت در انتخابات»، انتخاباتی که هدف اصلی‌اش فقط تأمین مشروعیت گسترده برای حکومت «ولایت فقیه» بود، علی‌خامنه‌ای، «ولی امر» شرکت‌کنندگان در این «انتصابات» نیز امروز در نماز جمعه رسماً از عملکرد نوچه‌ها در سراسر دنیا «قدردانی» فرمودند. علی خامنه‌ای که پس از چندین روز اعتراضات گسترده به نتیجة «انتصابات» حکومت اسلامی پای به میدان گذاشته بود، عملاً مشخص نمود که هیچگونه «خدشه‌ای» به سلامت انتخابات وارد نمی‌داند. و در بهترین صورت ممکن است اجازة بازشماری چند صندوق را صادر کند! در همینجا می‌باید به حزب‌توده، نهضت‌آزادی، مشارکتچی‌ها و دیگر اوباشی که تحت عناوین مختلف طی یک‌ماه گذشته در کار «آتش‌گردانی» برای نظام استبداد ولایت‌فقیه بودند، از صمیم قلب تبریک گفت.

در شرایطی که تحریم انتخابات در مقام یک نمایش ملی در جهت نفی یک حکومت مطلقه و مذهبی می‌توانست زمینه‌ساز برنامه‌ریزی‌های سازنده‌ای در ‌آیندة سیاسی کشور شود، این محافل خودفروخته که در بهترین صورت ممکن فقط می‌توان گفت از مشتی «احمق» تشکیل شده‌، جامعة ایران را در عمل، برای چهار سال دیگر و در چارچوب یک قانون اساسی انسان‌ستیز و ضدبشری، به زیر نعلین موجود خودفروخته‌ای به نام علی خامنه‌ای انداختند. ما مطمئن هستیم که نتیجة عملکرد ضدایرانی اینان روزی در برابر افکار عمومی ملت به محک یک بررسی دقیق گذاشته خواهد شد.

تحلیل پریشان‌گوئی‌های علی خامنه‌ای را در این مقطع دنبال می‌کنیم،‌ چرا که وی امروز هم از موضع ضعف سخن گفت، و هم وضعیت یک فرد مبتلا به مالیخولیا را داشت که ادعای قدرقدرتی دارد و از دیگران طلب همکاری و هم‌سنگری می‌کند؛ درخواست کمک نه از مردم ایران، که از محافل و سیاست‌های خارجی! فحاشی‌های رهبر حکومت اسلامی به انگلستان و آمریکا آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست. از روز 22 بهمن 57 که نطفة قدرت در کشور ایران توسط آمریکا و انگلستان به مجمعی از اوباش و اراذل «تفویض» شد، یکی از راه‌کارها جهت نشان دادن «استقلال» فرضی جمکران از شرق و غرب همین فحاشی‌های چارواداری، بازاری و حوزوی بوده. این فحاشی‌ها برخلاف آنچه خبرگزاری‌های غربی در بوق و کرنا گذاشته‌اند، به هیچ عنوان برای محافل سرمایه‌داری یأس‌آور و نومیدکننده نیست؛ امیدوار کننده و مشفقانه است! این عربده‌های توخالی نشان می‌دهد که مقام‌معظم هنوز خودشان را «سوگلی» استعمار غرب به شمار می‌آورند و تقاضای شناسائی موضع «سوگلی» را نیز طی سخنرانی خود ارائه می‌دهند!

در تحلیل‌هائی که در حواشی این «انتصابات» پیشتر نگاشته بودیم، گفتیم که مراکز عمدة سرمایه‌داری جهانی و در رأس آنان لندن و واشنگتن از انتخاب مجدد احمدی‌نژاد، خصوصاً در چنین شرایط متشنج و همراه با ادعای تقلب‌های گسترده توسط دیگر نامزدها «حمایت» کامل خواهند کرد. دلیل نیز واضح است! در درجة نخست همانطور که می‌بینیم حضور یک تودة «بی‌نام‌ونشان» در این انتخابات بسیار مهم شده. بلندگوهای تبلیغاتی غرب، دست در دست حکومت جمکران و حتی در همگامی با «مخالف‌نماهای» اصلاح‌طلب، شمار این توده را 40 میلیون نفر برآورد می‌کنند! در چنین شرایطی فقط می‌ماند استفادة «بهینه» از این به اصطلاح «حضور فراگیر» که هیچکس هم ظاهراً نمی‌خواهد آنرا به زیر سئوال برد! اینکه 85 درصد مردم ایران به تئاتر «انتصابات» این آدمکشان بیایند و بعد از ساعت‌ها انتظار نام و نشان مشتی ریش‌وپشمی را هم بر روی برگه بنویسند، یک «شوخی» بسیار بی‌مزه است. مسلم بدانیم چنین چیزی پیش نیامده. ولی از آنجا که امروز همه فریاد «40 میلیون رأی» به آسمان برده‌اند، فقط می‌ماند اینکه از این رقم جادوئی «40 میلیون» چه محافلی قصد استفاده دارند، و چه منافعی را می‌توان در چارچوب آن محفوظ داشت.

در درجة دوم هر چقدر موضع علی‌خامنه‌ای که در این میان حامی اصلی احمدی‌نژاد معرفی شده، در برابر پایتخت‌های غربی و حتی دیگر پایتخت‌ها تضعیف شود، امکان باج‌گیری گسترده‌تر از دولت و چپاول ملت برای دیگر کشورها مهیاتر خواهد بود. و به همین دلیل است که امروز رهبر حکومت اسلامی، در اظهارات خود هم با تکیه بر حضور فرضی «40 میلیون» ایرانی و مهر تأئید آنان بر اصل «ولایت ‌فقیه» برای ملت چپاول شدة ایران خط‌و‌نشان می‌کشد، و هم به حساب «خوش‌خیال‌ها» غرب را به چالش می‌کشاند!

ترجمان «فرازهای» سخنرانی علی خامنه‌ای به این نتیجة بسیار منطقی منجر خواهد ‌شد که اگر غرب از دولت احمدی‌نژاد حمایت کند، مقام‌معظم حاضراند باز هم بیشتر «پارس» کرده، امکان لفت‌ولیس هر چه گسترده‌تر برای بانک‌های ارباب فراهم آورند! و جای تعجب ندارد که متقارن با همین سخنرانی تند و بسیار «ضدامپریالیست» از زبان علی خامنه‌ای، کاشف به عمل می‌آید که دولت گوردون براون در نخستین اقدام «قانونی» خود یک ‌میلیادر و 600 میلیون دلار اموال ملت ایران را بالا ‌کشیده،‌ «یک آب هم روش!» بله، جناب آقای «یان‌پیرسن»، وزیر خزانه‌داری علیاحضرت ملکة انگلستان رسماً اعلام داشتند که در چارچوب تحریم‌های «هسته‌ای» علیه ایران چنین تصمیم خداپسندانه‌ای گرفته شده!‌ البته اینبار می‌باید به «مقام معظم» تبریک گفت! چرا که با هارت‌وپورت‌های احمقانه‌شان هم بقاء یک دولت بدبخت و مفلوک را که دیگر هیچکس حاضر به قبول موجودیت‌اش نیست تضمین می‌کنند، و هم یک میلیارد و 600 میلیون دلار سرمایة این ملت را به چپاول کارفرمایان آقای گوردون براون می‌دهند. حال اگر احمق‌هائی پیدا شوند که باز هم از مواضع ضدامپریالیستی آخوندجماعت طرفداری کنند، برای‌شان حتماً یک پالان نو و مخملین سفارش می‌دهیم.

اگر آقای خامنه‌ای به ادعای خودشان قصد حاکم کردن آرامش بر فضای اجتماعی را می‌داشتند کافی بود که بازشماری تمام آراء را مطرح می‌کردند و با حضور نمایندگان نامزدها این عمل را صورت می‌دادند تا قضیه فیصله یابد. ولی همانطور که گفته‌ایم، در خیمه‌شب‌بازی جمکران اصولاً برگة رأی، انتخابات و حضور مردم وجود خارجی ندارد. همه چیز در این «انتصابات» همچون شبکة اینترنت «مجازی» است. این واقعیت را هم رهبر «فرهیخته» می‌داند و هم نامزدهای «محترم»، که خود از جمله مهم‌ترین متقلبین انتخاباتی طی سه دهة اخیر به شمار می‌روند. به همین دلیل است که وزارت کشور حتی تقاضای ارائة فهرست آراء صندو‌ق‌ها را هم که از طرف محسن رضائی مطرح شده، غیرقانونی می‌خواند! خلاصه‌ بگوئیم، نه رأی‌ در کار است، نه برگه، و نه شمارش!‌ آرائی هم که به صندوق‌ها ریخته شده سوزانده‌اند و مشتی ورق‌پاره در صندوق‌ها ریخته آن‌ها را پر کرده‌اند. این است «انتخابات» در حکومت اسلامی و این بوده انتخابات در نظام ولایت فقیه از آغاز تا به امروز: یک تقلب هولناک و مفتضحانه!

با این وجود سیر تحولات نشان می‌دهد که بحران‌سازی بر محور دولت‌ احمدی‌نژاد و «انتصابات» احمقانة حکومت اسلامی فقط یک «گول‌زنگ» است؛ جریانی است جهت پنهان نگاه داشتن مسائل بسیار مهم‌تر. می‌دانیم که دولت در حکومت اسلامی، حتی از منظر قانون اساسی «جمکران» اصولاً یک «تدارکات‌‌چی» بیش نیست، انتخاب یک رئیس دولت در وضعیتی که اصولاً هیچ اختیارات و قدرت سازمانی و قانونی ندارد به چه دلیل تا به این حد «مهم» جلوه داده می‌شود؟ مسئلة اصلی که شبکة تبلیغاتی جهانی سعی در پنهان نگاه داشتن آن دارد، جریان تعیین رهبری حکومت اسلامی، و به احتمالی جانشینی علی خامنه‌ای است که هم پیر و فرتوت و کودن‌تر شده و هم به ظن نزدیک به یقین به دلیل بیماری دیگر امیدی به ماندن‌اش ندارند. به همین دلیل است که تمامی بلندگوهای استعماری از شرق گرفته تا غرب ملت چپاول‌شدة ایران را طی یک ماه، یک صدا به شرکت در این انتخابات ضدبشری فرا می‌خوانند، و نهایت امر عدد جادوئی «40 میلیون» طرفداران ولایت فقیه را نیز از چنتة همان‌هائی بیرون می‌کشند که عمری نان همین خیمه‌شب‌بازی مهوع را میل‌ فرموده‌اند.

ظاهراً عربده‌های «هولناک» و خطرناک رهبر «مردنی» حکومت اسلامی، که اینچنین لرزه بر اندام گوردون براون، مرکل و اوباما انداخت، حتی شیخ کروبی مفلوک را هم نمی‌ترساند! شیخ اصلاحات به دنبال همین عربده‌ها و گردن‌کلفتی‌های مضحک نامه‌ای سرگشاده خطاب به شورای نگهبان می‌نویسد و علیرغم «دستورات» مهم رهبری باز هم خواستار برگزاری انتخاباتی جدید می‌شود! و حزب اعتمادملی نیز هنوز خواستار برگزاری تظاهرات است! تظاهراتی که فردا، شنبه 30 خردادماه قرار است مردم را در میدان آزادی به دور «شیخ اصلاحات» جمع کند!‌ رادیوفردا امروز چنین تیتر زده:

«کروبی به شورای نگهبان: با ابطال انتخابات بقای نظام را تضمين کنید!»

باید صادقانه قبول کرد که اگر آقای کروبی عمری لیوان آب را با دستمال گرفته‌اند تا خدائی ناکرده انگشتان مبارک‌شان «لیوانی» نشود، امروز چنین شجاعت و تهوری از جانب ایشان حتماً دلیلی دارد. و به عقیدة ما تنها دلیل ممکن همان دعوای دو جناح جهت تسخیر «سنگر» نکبت و ادباری است که ولایت‌فقیه نام گرفته، و به احتمال زیاد تا چند صباح دیگر این سنگر «خالی» خواهد ماند.

با این وجود نگرش ما به مسائل کشور حتی در صورت مرگ علی‌خامنه‌ای و یا غیبت کامل وی از صحنة سیاست به هیچ عنوان دستخوش تغییر نمی‌شود. ما معتقدیم که جنبش اصلاحات قادر به برآوردن نیازهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و از همه مهم‌تر «مذهبی» مردم ایران نخواهد شد. اگر می‌گوئیم «مذهبی» دلیل دارد. تکیة بیش از اندازه بر عامل «مذهب»، که طی چند سال گذشته «سکة رایج» شده، به تدریج نزد ایرانیان و در تقابل با «دین‌خوئی» دولتی و رسمی مقاومتی بسیار مستحکم و گسترده ایجاد کرده. امروز مشکل می‌توان با تکیه بر آنچه سه دهة پیش «عامل انقلابی دین» تعریف می‌شد، جنبشی قابل‌اعتنا در سطح جامعه به وجود آورد.

همانطور که دیدیم، جریان اصلاح‌طلبی امروز قصد داشت مخالفان «نتیجة رسمی‌ انتخابات» را به نماز جمعه ببرد! ولی به سرعت از این «ابتکارعمل» منصرف شد! به عقیدة ما دلیلی که اصلاح‌طلبان برای لغو حضور طرفداران‌شان در نمازجمعه عنوان کردند، یعنی تلاش جهت جلوگیری از درگیری احتمالی به هیچ عنوان پایه و اساس ندارد. اصلاح‌طلبان دریافتند که جماعت «مخالف»، اهل نمازجمعه نیست! خلاصه بگوئیم، قضیه همان شد که پیشتر عنوان کرده بودیم: معترضین آن‌ها نیستند که در خیابان‌ها عربدة «اسلام پیروز است، چپ‌وراست نابود است» سر می‌دهند. هر چند کسانی قصد داشته باشند با سوار شدن بر موج نارضایتی شدیدی که تمامی کشور را فراگرفته، این موج عظیم لائیک و جمهوری‌خواه را تبدیل به عصای دست اصلاح‌طلبی مضحک و خودفروختة خود کنند. و دیدیم که چگونه در نخستین تلاش خود به سختی شکست خوردند.

اگر کسانیکه تا دیروز جرأت نمی‌کردند حتی نام علی خامنه‌ای را در «مضحک‌نویسی‌های‌شان» که گویا می‌بایست «طنز» تلقی شود بیاورند، و امروز برای همین خامنه‌ای نامة «مردم ترا سر جایت می‌نشانند» می‌نویسند، فقط به این دلیل است که علی گدای مفلوک را رفتنی می‌بینند. ولی حتی در چنین صورت‌بندی‌ای مشکل می‌توان برای اوباش اصلاح‌طلب آینده‌ای روشن و سیاسی در کشور ایران ترسیم کرد. جامعة ایران همانطور که در مطلب پیشین آوردیم به سرعت به جانب یک «تقابل» همه‌جانبه با تشکیلات شیعة اثنی‌عشری که خود را «دولت» نامیده، در حرکت است. این تقابل را می‌باید به صورتی مسئولانه مدیریت کرد، و از فروپاشاندن کشور پیشگیری نمود. جنبش اصلاحات تا به حال فقط توانسته طبقة شهری مرفه و نیمه‌مرفه، یا همان «شمال‌شهری‌ها» را به میدان تظاهرات بکشاند، دیری نخواهد پائید که طبقات دیگر نیز پای به میدان خواهند گذاشت، و فقط در آن مقطع است که از نظر سیاسی کارت‌ها به صورتی واقع‌گرایانه بار دیگر توزیع شده، نقش هر گروه و دسته و حزب به صورتی روشن و صریح در عرصة سیاست کشور به نمایش گذاشته خواهد شد.









نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۳/۲۹/۱۳۸۸

مردم و مردم!




پس از گذشت چند روز از بحران‌سازی‌های مختلف که در بطن آن عملاً بسیاری از گروه‌های اجتماعی و اقشار مختلف مردم حضور داشته‌اند، شاهدیم که جریان منسوب به «اصلاح‌طلبی» در حال در جا زدن است. این جریان که بر پایة «صیانت از آراء» فرضی مردم به میانة میدان پای گذاشته، یک اصل کلی را گویا مد نظر قرار نداده: موضع قدرت در بطن حاکمیت اسلامی! البته این «اشتباه» آنقدرها که فکر می‌کنیم اتفاقی نیست؛ اصلاح‌طلبان قصد آن دارند که بنیاد قدرت در حاکمیت اسلامی را «مردمی» و برخاسته از آراء مردم معرفی کنند! ولی این حکومت بر خلاف آنچه آقایان موسوی و خاتمی و دیگر اصلاح‌طلبان پیوسته وانمود می‌کنند، به هیچ عنوان یک حاکمیت مردمی نیست. این اشتباه محاسبه که توسط اصلاح‌طلبان به عمد وارد معادلات جاری سیاسی کشور شده، ایجاد بحرانی کرده که امروز سراسر کشور را فراگرفته. پرواضح است که این بحران در چارچوب «حاکمیت» مشکل می‌تواند راه خروج بیابد. چرا که این حاکمیت، بر خلاف آنچه در بوق‌وکرنا کرده‌اند، از نخستین روزهای قدرت‌یابی روح‌الله خمینی یک فاشیسم سرکوبگر و مستبد بوده، و ارتباط این حاکمیت با آنچه «مردم» عنوان می‌شود، به صورتی کاملاً ویژه و از موضع قدرت «تبیین» شده!

از آنجا که این مسائل را پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم، مطلب را به صورت خلاصه عنوان می‌کنیم. زمانیکه عمال و سردمداران این حاکمیت واژة «مردم» را در ادیبات‌شان به کار می‌گیرند، مقصود از مردم در معنای متعارف جامعه‌شناسانه، علمی، بوم‌شناسانه و روانشناسانة کلمه نیست!‌ این واژه به مجموعه‌ای از قشرهای مختلف اجتماعی که هر یک با تمایلات و منافع و ایده‌آل‌های متفاوت و گاه متضاد در مجموعه‌ای به نام «جامعة بشری» زندگی می‌کنند اشاره‌ ندارد، این واژه گروه ویژه‌ای را که‌ وابستگان به قدرت «سیاسی ـ مذهبی» هستند و عملاً به صورت گردان‌های ضربت وظیفة اصلی‌شان سرکوب مردم در سطح جامعه است مد نظر قرار می‌دهد. البته از نخستین روزهای حکومت ملایان «عملیات مردم‌سازی» بر دو پایة «سیاسی و تشکیلاتی» تکیه داشته. از نظر سیاسی و عقیدتی، حکومت اسلامی نخستین لایه را همچون فاشیست‌های ایتالیا و آلمان هیتلری از نظام آپاراتچیک‌های بلشویک الهام گرفت، و از طریق جایگزینی اراجیف فاشیست‌های ایتالیا و آلمان با مزخرفات و اوهام و خرافة شیعی‌گری، زمینة سیاسی و عقیدتی لازم را جهت تخدیر افکار اعضاء این گروه‌ها فراهم آورد. ولی از نظر تشکیلاتی این به اصطلاح «مردم» بر پایة مرده‌ریگ فاشیسم آریامهری تکیه دارد، و شاهد بودیم که دقیقاً چند ماه پیش از سقوط سلطنت، گروه‌هائی برخاسته از هنگ‌های ساواک و گاردهای خیابانی «جاویدشاه» در حال دگردیسی به جانب اوباش‌ اسلامی بودند. این گروه‌ها با استفاده از لوژیستیکی که رژیم پهلوی از خود به یادگار گذاشته بود، و با تکیه بر توجیهات عقیدتی و سیاسی‌ای که در اراجیف شیعی‌گری می‌توان ‌یافت، در عمل زمینه‌ساز استقرار حکومت اسلامی شدند. حکومتی که امروز در برابرمان قرار گرفته و طی سی سال بر کشور حاکم بوده.

با نگاهی به تحلیل‌های مختلف صاحب‌نظران وطنی از شرایط فعلی، ناظر بی‌غرض و بی‌مرض به صراحت خواهد دید که واژة «مردم» به صوری که در ادبیات صاحب‌نظران به کار گرفته می‌شود، به هیچ عنوان با «مردم» در کلام گروه‌هائی که عملاً قدرت قهریة جامعه را در ید خود متمرکز کرد‌ه‌اند ارتباطی ندارد. واژة «مردم» که از طرف صاحب‌نظران، تحت عنوان «اصلاح‌طلب» و چپ‌گرا و حتی مجاهد و ملیون به کار گرفته می‌شود، بیشتر به مفاهیم جامعه‌شناسانة خود نزدیک ‌شده، در صورتیکه به طور مثال آقای خامنه‌ای به هیچ عنوان سخن از چنین «مردمی» به میان نمی‌آورد. مردم برای ایشان همان است که برای روح‌الله خمینی بود: یک مجموعة سرکوبگر و حاضر و آماده که جهت سرکوب مخالفان ولایت در سنگر «امام‌زمان» آماده و مهیا نشسته! در نتیجه اگر ما مفاهیم به کار گرفته شده را درست تحلیل کنیم می‌بینیم که حکومت استبدادی «جمهوری اسلامی» نمی‌تواند با الهامات قشرهای مختلف مردم ارتباطی داشته باشد، و منسوب کردن این مردم در مفهوم رایج کلمه به «مردم» مورد نظر ولایت فقیه از نظر سیاسی اگر یک شعبده و «پدرسوختگی» تحلیل نشود مسلماً بازتابی است از عدم‌آگاهی صاحب‌نظران مذکور!

همانطور که گفتیم، به نظر ما «جنبش اصلاحات» یک بار دیگر در حال نزدیک شدن به بن‌بست‌های عقیدتی و تشکیلاتی‌ای است که از 15 سال پیش در آن‌ها پای گذاشته. و یکی از مهم‌ترین بن‌بست‌های عقیدتی در تحرکات «اصلاح‌طلبی» همین استنباط غیرواقعی و فانتزی از واژة «مردم» می‌باید تلقی شود. اگر آندسته از اصلاح‌طلبان که از چندگونگی این «واژه» اطلاع ندارند در گفتمان‌شان «مردم» را در هر مقطعی به قول خود «هزینه» می‌کنند، اصلاح‌طلبان زیرک و کارآزموده سعی خود را بر این متمرکز کرده‌اند که بین دو استنباط متفاوت از «مردم»، استنباط‌هائی که هیچ ارتباط اجتماعی و ساختاری با یکدیگر نمی‌توانند داشته باشند، «پلی ارتباطی» نیز برقرار کنند! و به عقیدة ما شکست «جنبش اصلاحات» به دلیل همین ناسازگاری اساسی است که میان دو واژة «مردم» برقرار خواهد شد؛ این استنباط‌ها افراد جامعه را به مسیرهای متنافر و متخالف می‌کشاند. و منطقاً نمی‌توان انتظار داشت که با تکیه بر «علم‌کلام» بتوان گسستی را که گسترش این نگرش در جامعه به همراه خواهد آورد از میان برداشت.

طی روزهای اخیر شاهدیم که گروه‌های اصلاح‌طلب سعی دارند از طریق به خیابان آوردن گروه‌های معترض، ویراست رسمی از «نتیجة انتخابات» را به زیر سئوال برده، یک تحرک گستردة اجتماعی و سیاسی فراهم آورند. البته در اینکه در کشورمان به دلیل حضور طویل‌المدت و سرکوبگر یک حاکمیت ضدمردمی اکثریت افراد در «نقطة شورش» قرار گرفته‌اند جای بحث نیست؛ انتخابات که سهل است، حتی برای مسئله‌ای بسیار پیش‌پاافتاده‌تر جامعة ایران قیام خواهد کرد. ولی مسئلة مهم و اساسی این است که رهبران «اصلاح‌طلب» قصد دارند اعمال نظارت و کنترل خود را بر این جوشش‌های اجتماعی نیز همزمان محفوظ نگاه دارند. به عبارت ساده‌تر، همانطور که بالاتر عنوان کردیم، اینان سعی می‌کنند تا بین دو استنباط ویژه از واژة «مردم» نوعی «هم‌سازی» و «هم‌راهی» ایجاد نمایند. و از این رهگذر، هم استنباط کهنه را منزوی کنند، هم حاکمیت را از فروپاشی نجات دهند.

ولی مسلم است که این فرضیة سیاسی محکوم به شکست خواهد بود؛ دلائل نیز روشن است. از نظر علوم سیاسی، در کشور ایران حاکمیت را نمی‌توان همچون حاکمیت‌های اروپای غربی و آمریکا، بازتاب گسترش نوعی شیوة تولید تلقی کرد؛ پایه‌های حاکمیت در حکومت اسلامی فقط با تکیه بر چند محفل متشکل از اعضائی انگشت‌شمار که نطفة «قدرت» را به تصرف خود در آورده‌اند شکل گرفته. طبیعت چنین حاکمیتی را بدون منزوی کردن اجزاء تشکیل‌دهنده‌اش نمی‌توان تغییر داد، ولی همزمان، «قدرت‌عمل» در بطن این حاکمیت فقط بازتاب آرایش ویژه‌ای است که همین اجزاء در ارتباط با یکدیگر ایجاد کرده‌اند. شبکة قدرت در این نوع حکومت‌ها تجزیه‌پذیر نیست! خلاصة کلام این «برج‌عاج» بیشتر یک کاخ‌پوشالی است، و در صورت اعمال هر گونه تغییر در ساختار کاخ کذا تمامی آن درهم فرومی‌ریزد.

پروژة «اصلاحات» که به ادعای خود قصد اعمال تغییر در بطن این حاکمیت را دارد، در صورت هر گونه تغییر در اجزاء تشکیل‌دهندة «قدرت»، تمامیت «قدرت‌سیاسی» را به زیر سئوال خواهد برد. و این فروپاشی برخلاف آنچه اصلاح‌طلبان می‌پندارند فقط شامل قسمت‌های «ناخوشایند» نخواهد شد! خلاصة کلام از دیرباز گفته‌اند، نمی‌توان بر شاخه نشست و شاخ‌بن برید! جنبش اصلاح‌طلبی نیز به اعتقاد ما در مقطعی کاملاً قابل‌ پیش‌بینی در برابر یک سئوال اساسی قرار خواهد گرفت: استنباط اصلاح‌طلبی از «مردم» چیست؟ و در چنین مقطعی است که بحران مسلماً پای به مرحلة بسیار تعیین‌کننده‌ای خواهد گذاشت.

با توجه به ابعاد همین مشکلات است که به عقیدة ما برخورد با پدیدة «انتخابات» نمی‌باید به صورت پیروی کورکورانه از «رهنمودهای» سیاسی اصلاح‌طلبان صورت پذیرد. چنین برخوردی گروه‌های وسیعی از مردم ایران را مستقیماً به سوی پرتگاه درگیری‌های نظامی و شبه‌نظامی با حاکمیت هدایت خواهد کرد و در مقطعی که اصلاح‌طلبان در «بازتعریف» واژة مردم به سرعت به جانب «تعریف‌سنتی» حاکمیت منحرف شوند درگیری غیرقابل اجتناب خواهد شد. به همین دلیل صاحب‌نظران و سیاست‌شناسان می‌باید از هم اکنون خود را برای گذار از مرحلة «اصلاحات» به تغییر رژیم سیاسی آماده کنند. فریب گفتمان رایج را نمی‌باید خورد؛ هر چند آقایان میرحسین موسوی و کروبی خود را آمادة بحث‌های پایه‌ای در بسیاری از موارد نشان داده‌اند، هنگام برخورد با نخستین بن‌بست‌های نظری و تشکیلاتی رهبران اصلاح‌طلب سر خر را کج کرده به آخور «مقام‌معظم» باز خواهند گشت. ضمانتی نیز در میان نیست که در چنین مقاطعی، با سخنرانی صرف بتوان بر تحرک گسترده‌ای که بحث‌های انتخاباتی ایجاد کرده و با تظاهرات اعتراضی به نوبة خود در سطح جامعه به اوج رسیده اعمال نظارت کرد.

در این راستا از دو شق گریزی نیست، یا حاکمیت می‌تواند به مرحلة پیش‌ از بحران بازگردد، و با حذف مهره‌های مشکل‌ساز حداقل تا مدتی دیگر موجودیت رژیم سرکوب را دست‌ نخورده نگاه دارد، و یا طی روزهای آینده شکاف ایجاد شده در بطن حکومت اسلامی تبدیل به شکافی سرنوشت‌ساز شده توفان اعتراضات تمامی بنیاد کودتا را از میان برخواهد داشت. و در این میان پروژة اصلاح‌طلبی به دلیل متوقف ماندن در نیمه‌راه ناگزیر است یا با معترضان همگام شود، و یا به دامان ولی‌فقیه پناه برد. در چنین مقطعی است که آمادگی رهبران اوپوزیسیون می‌تواند از بروز بحران‌های فزاینده که نهایت امر سرکوب هر چه بیشتر مردم را در پی خواهد آورد پیشگیری کند. متأسفانه در طیف مخالفان حکومت اسلامی چنین پروژه‌هائی هنوز علنی نشده؛ امید است که علنی‌نشدن این پروژه‌ها دلیلی بر عدم‌وجودشان نباشد.






...

۳/۲۸/۱۳۸۸

نوعروس جمکران!


آن‌ها که پائیز و زمستان 1357 را به یاد دارند بخوبی می‌دانند چگونه سیاست‌های استعماری همه‌روزه با موضع‌گیری‌های رذیلانه به فروپاشاندن حکومت سلطنتی و جایگزینی سریع آن با دستگاه اراذل و اوباش بازار و روحانی‌نمایان سرعت می‌داد. البته در اینکه ملت ایران با رژیم استبدادی آریامهری توافق چندانی نداشت تردیدی نیست، ولی از سقوط سلطنت تا رسیدن به عجوزة هزار دامادی به نام حکومت اسلامی مسیری بود که ملت ایران مسلماً خواستار پیمودن‌اش نبوده. استعمارگران غرب، از طریق تثبیت سریع قدرت اوباش در ایران، هم زمینة دخالت‌های نظامی در افغانستان به نفع گردان‌های عرب و مزدوران مسلمان‌نما را فراهم آورده، تا جهاد بر علیه اتحادشوروی را سازمان دهند، و هم با سرعتی حیرت‌انگیز تمامی مطالبات دمکراتیک ملت ایران را از صحنة سیاست کشور حذف کردند.

و در کمال تأسف آنروزها بسیاری از گروه‌های چپ‌نما، با شعار «ما برای دمکراسی انقلاب نکرده‌ایم!» در عمل آتش‌بیار معرکه‌ای ‌شدند که خود نهایت امر قربانیان وحشی‌گری‌هایش بودند. در چنین فضائی بود که مسائل «بی‌اهمیتی» چون آزادی قلم، مطبوعات، آزادی فعالیت‌های فرهنگی، آزادی‌های سیاسی، وجود احزاب، سندیکاهای انتخابی کارگری، و ... خلاصه بگوئیم تمامی مطالبات اساسی و پایه‌ای ملت ایران تحت تأثیر یک ایدة جادوئی قرار گرفت: حکومت اسلامی به رهبری یک دیوانة قدرت به نام «ال‌موسوی ‌ال‌خمینی!» تو گوئی ملت ایران عقل‌اش را از دست داده بود و یک رژیم نظامی و سرکوبگر را که حداقل نوعی فضاسازی شبه‌دمکراتیک در جامعه فراهم آورده بود، در اوج شکوفائی مالی و اقتصادی از قدرت ساقط می‌کرد تا خود را درگیر گرسنگی، فقر، دربه‌دری، زندان و شکنجه‌ای به مراتب گسترده نموده، جوانان خود را در راه تثبیت قدرت چماق‌داران فالانژ و آدمکشان بازار و حوزه قربانی کند! این است تصویری که طی سی‌سال گذشته تحت عنوان «انقلاب شکوهمند اسلامی» به خورد ملت ایران داده ‌شده!

در پروسة تحمیل یک استبداد اسلامی، در مقام تنها جایگزین ممکن برای نظام سلطنتی، همانطور که گفتیم «سرعت فروپاشی» از نظر استعمار غرب یکی از کلیدی‌‌ترین عوامل بود. بر اساس این دکترین منفور، جامعه نمی‌بایست در روند این دگردیسی و گذار از سلطنت، از مرحله‌ای سازنده‌ عبور کند، مرحله‌ای که جامعه را در بطن روابط اجتماعی و فرهنگی با عامل «آزادی» در ارتباطی تنگاتنگ و ممتد قرار ‌می‌داد. و جهت تأمین این «نیاز»، آن‌ها که امروز دایره‌به‌دستان اصلاح‌طلب و توده‌ای و «نهضت آزادی» و غیره به شمار می‌روند، یعنی تقریباً تمامی همان‌ها که «خلق» را به انتخابات نمایشی اخیر فراخواندند، از جمله محافل نزدیک به همین دگردیسی «برق‌آسای» آمریکائی هستند.

مسلماً نخستین عاملی که می‌توانست فروپاشی «برق‌آسا» و مطلوب غرب را تأمین کند، بزرگ‌نمائی و «شخصیت‌سازی» از دیوانه‌ای به نام روح‌الله خمینی بود!‌ قافلة استعمار از عمامه‌ای گرفته تا کلاهی و چپ‌نما و مجاهد می‌بایست در شخص «امام‌خمینی» نه تنها رهبر شیعیان جهان، که رهبر تمامی ملت‌های مستضعف را به عیان «مشاهده» کند! در این چارچوب، همة انسان‌های آزادیخواه دنیا از سرخپوست «دود‌پرست» گرفته، تا هندی گاوپرست طرفدار و فدائی «امام خمینی» بودند!‌ حضرت امام خمینی در این چارچوب تبدیل به همان «گوسالة زرینی» شدند که خلق‌الله جهت حفظ منافع غرب در منطقه می‌بایست به گرد ایشان «اجباراً» تجمع فرمایند!

در کنار این «شخصیت‌سازی» مهوع، بساط بنیادباوری نیز نقشی بر عهده گرفته بود، و از حق نگذریم که این بساط بسیار «سازنده‌» بود. بر اساس نظریة استعماری «بنیادباوری»، بنیاد شیعة اثنی‌عشری که در عمل طی سیصد سال در تاریخچة موجودیت‌اش جز خرافه و نکبت دربار صفوی و بحران‌سازی‌های استعماری قاجاریه هیچ نمی‌بینیم، تبدیل به حبل‌المتین ملت‌ها و آزادیخواهان جهان شده بود! و برای به ارزش گذاشتن زوج «امام ـ بنیاد»، تمامی «تظاهرات» سیاسی که جهت فراهم آوردن زمینة فروپاشی حکومت سلطنتی در سطح کشور به راه می‌افتاد، در اطراف نظریه‌پردازی‌هائی صورت می‌گرفت که پدیده‌ای موهوم،‌ مبهم و نامعلوم به اسم «جمهوری اسلامی» را هدف نهائی خود معرفی می‌کرد. همان حکومت اسلامی که امروز پس از گذشت سه دهه هنوز معلوم نشده چه «صیغه‌ای» است.

ولی از آنجا که سوءاستفاده از احساسات «میهن‌پرستانه» نیز در این مهم می‌توانست کارساز باشد، غربی‌ها راه بسیار خوبی جهت مشتعل کردن آتش «وطن‌پرستی» خلق‌الله پیدا کرده بودند. هر گاه در پایتخت‌های مهم جهان غرب احساس می‌شد که شعلة نفرت عمومی نسبت به سلطنت پهلوی در حال فروکش است، چند سناریوی «قتل‌عام» برنامه‌ریزی شده به اجراء در می‌آمد. به دنبال آن رهبران کشورهای سرمایه‌داری هر یک بالای منبر رفته، فریاد برمی‌آوردند که، «ما از شاه حمایت می‌کنیم!» همین جملات جادوئی در کنار تصاویر هولناک قتل‌عام مردم کافی بود که بر کندة نیم‌سوز روغن بریزد؛ «خلق» به جوش می‌آمد و دوباره به خیابان‌ها رهسپار می‌شد! خلاصه بگوئیم، از نکبتی که 17 شهریور نام گرفته، حکومت اسلامی به مراتب بیشتر فیض برده تا حکومت شاه! با این ترفندها، در عمل «سه‌پایة‌» تبلیغاتی استعماری در ایران کامل می‌شد: یک «رهبر» بلامنازع، یک «بنیاد» جهان‌شمول، و یک «نبرد» وطن‌پرستانه! زمینة لازم جهت خر کردن خلق‌الله فراهم آمده بود!‌ این «سه پایه» لعنتی همان است که امروز پس از گذشت سه دهه همه روزه در کوچه و خیابان، محل کار و تحصیل و حتی خارج از مرزها توی سر مردم این مملکت می‌خورد.

با این وجود نمی‌باید کارآئی این «سه‌پایه» را از نظر دور داشت. این پروسة استعماری طی کم‌تر از شش ماه یکی از استوارترین دیکتاتوری‌های نظامی جهان در مرزهای ابر قدرت اتحاد شوروی سابق را، آنهم در اوج شکوفائی اقتصادی خود از هم فروپاشید!‌ بدون آنکه حتی آب در لیوان سفیر آمریکا و انگلستان در تهران «تکان» بخورد! کجای کارید؟ سفارت فرانسه در مقام چرخ پنجم گاری سازمان آتلانتیک شمالی به عنوان «میزبان» همان امام‌خمینی «گلباران» هم شد! البته همانطور که در عمل دیدیم برنامة آمریکائی‌ها تا حدودی با اشکال روبرو بود. زیاده‌خواهی‌های واشنگتن خصوصاً در افغانستان و پاکستان نمی‌توانست صرفاً از طریق جایگزینی شاه با خمینی به دست آید. اگر فروپاشاندن دستگاه سلطنت با استفاده از «سه‌پایة» کذا به سادگی صورت پذیرفت، برای راندن ایرانیان از یک زندگی «انسانی» و معاصر و فروانداختن‌شان در دام یک نظام پس‌افتاده، پوپولیست، مذهبی‌نما و از نظر روابط بین‌الملل «منزوی» و منفور مسلماً این سه‌پایه کفایت نمی‌کرد؛ شعبدة «گروگانگیری» و «جنگ‌تفریحی» لازم آمد. همان گروگانگیری و جنگ‌ که امروز سردمداران اصلی‌اش «اصلاح‌طلب» و «آزادیخواه» و غیره هم شده‌اند!

با در نظر گرفتن مقدمة طولانی‌ای که در بالا آمد، امروز می‌توان تا حدودی به اهداف نظام‌های سلطه‌گر جهانی در شعبدة «انتخابات» اخیر حکومت اسلامی اشراف پیدا کرد. همانطور که می‌بینیم «تحولات» مرتبط با انتخابات اخیر جمکران نیز همچون اوباش‌پروری‌هائی که منجر به استقرار حکومت اسلامی شد، در بطن یک نظام کاملاً بسته صورت می‌گیرد. به بیان دیگر، دعوا همانطور که در غائلة 22 بهمن شاهد بودیم در حد یک «دعوای محافل» محدود مانده. طی بحران 22 بهمن، اگر روحانیت در همکاری کامل با سلطنت خود یکی از بنیادهای حامی کودتاها و سرکوب‌های ملت ایران بوده، هیچ اهمیتی نداشت! تبلیغات و هیاهوی رسانه‌ها این بنیاد را در 22 بهمن تبدیل به منبع «آزادیخواهی» کرده بود! امروز نیز همین مسیر استعماری توسط آقای میرحسین موسوی طی می‌شود.

موسوی که خود یکی از سردمداران سرکوب فراگیر در کشور ایران است و بر اساس شواهد و ظواهر، فعلاً قرار شده نقش امام‌خمینی مفلوک را بر عهده بگیرد! خلاصة کلام تبلیغات همان است که حزب توده، مجاهدین، برخی از چپ‌ها و حتی ملی‌نماها در آغاز هیاهوی امام‌زمان‌شان به مردم تحویل می‌دادند. بر اساس برداشت‌های اینان «روحانیت تغییر ماهیت داده، باید از امام حمایت کنیم!» امروز این میرحسین موسوی است که گویا «تغییر ماهیت یافته»، و دیگران نمی‌باید در احوالات گذشته‌اش «دقت نظر» به خرج دهند؛ ایشان حکایت همان دوشیزة 80 ساله‌ای را پیدا کرده‌اند که با صدها وصله و بخیه قصد رفتن به خانة بخت دارند.

همانطور که گفتیم، جنگ دو محفل «اصولگرا» و «اصلاح‌طلب» نوعی از انواع جنگ‌های خانگی است، ولی این «جنگ ‌خانگی» در عمل پیش از انتخابات «پیش‌بینی» شده بود. و با تبلیغات منفی که حول محور «اصول‌گرائی» طی چهار سال بر علیه دولت احمدی‌نژاد صورت گرفت امکان رأی گستردة عمومی به وی عملاً وجود نداشت. در نتیجه اصلاح‌طلبان می‌دانستند که «اقبال» در این رأی‌گیری بیشتر با جبهة اصلاحات خواهد بود. ولی نخست باید در همینجا بگوئیم، این «اقبال» هیچ ارتباطی با شرکت 85 درصد واجدین شرایط در این انتخابات ندارد. ادعای شرکت 85 درصد از واجدین شرایط در این نمایشات فقط یک تبلیغات گمراه‌ کننده است و توسط دستگاه جمکران و اربابان‌ غربی‌اش در بوق و کرنا گذاشته شده. با این وجود پر واضح بود که طی یک «رأی‌گیری» ـ این رأی‌گیری مسلماً در حد محافل و لات‌ولوت‌های نمازجمعه‌ها محدود می‌ماند ـ احمدی‌نژاد رفتنی بود.

در ساختاری که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در منطقة آسیای مرکزی به وجود آمده، تکرار نمایشات انتخاباتی از قماش آنچه پیشتر چهار بار خامنه‌ای و هاشمی را با بیش از 90 درصد آراء از صندوق‌ها بیرون کشید دیگر امکانپذیر نیست؛ حکومت اسلامی و اربابان این دستگاه سرکوبگر در غرب، می‌باید در چارچوب روابط جدید منطقه‌ای بالاجبار موجودیت نوعی «آلترناتیو» سیاسی را در بطن جمکران بپذیرند. مشکل این نیست که احمدی‌نژاد برود یا خیر!‌ مسئله این است که جریان تزریق «آلترناتیو» در فضای سیاسی کشور هم می‌باید به صورتی خانگی انجام پذیرد و صرفاً خودی‌ها را به میدان بیاورد، و هم می‌باید در خدمت گسترش دامنة مشروعیت این حکومت «شترگاوپلنگ» باشد.

آنچه امروز تحت عنوان «مقاومت» میرحسین از دهان این و آن بیرون می‌آید، در عمل لبیکی است به نیازهائی که در بالا به آن‌ها اشاره کردیم. انتخاب میرحسین موسوی طی نمایشات مسخرة حکومت اسلامی، گزینشی که به هیچ عنوان برای جمکران معضلی ایجاد نمی‌کند، بدون نمایشات جنبی که مدتی است شاهد آن هستیم، نمی‌توانست مشکلات حکومت اسلامی را در منطقه حل کند. این «انتخابات» می‌بایست در شرایطی صورت گیرد که همزمان مشروعیت کافی برای دولت موسوی به صورتی که می‌بینیم، از منظر تبلیغات جهانی فراهم آورد. همان اصلی که امروز توسط تمامی شبکه‌های خبرگزاری جهان که دست در دست «مخالف‌نماهای» حرفه‌ای و اوباش اصلاح‌طلب و صادراتی‌های جمکران به غرب گذاشته‌اند، در شرف تکوین است. تمامی این جانیان که طی سه دهة گذشته دست‌شان به خون مردم این مملکت آغشته شده، طرفدار «بازشماری آراء»، «انتخابات منصفانه»، «تجدید رأی‌گیری» و غیره هستند!‌ می‌بینیم که «بهانه» نیز بسیار روشن و کاملاً قابل توجیه است: «حمایت از آراء ملت ایران!»

در مقطع فعلی، وارد شدن به تجزیه و تحلیل و جزئیات بده‌بستان‌های سیاست‌های بین‌الملل در این نمایشات ضدایرانی کار را به درازا خواهد کشاند، ولی به طور مثال شاهد بودیم که دولت‌های فرانسه و آمریکا در آغاز درگیری‌ها به سرعت شروع به «مخالفت با سرکوب مردم» کرده، سرکوب‌ها را نشانة شکست احمدی‌نژاد در انتخابات دانستند! ولی قصد واقعی از این «مخالفت‌ها» همان بود که در غائلة 22 بهمن شاهد بودیم، یعنی فراهم آوردن زمینة مناسب جهت قدرت‌نمائی باندهای وابسته به احمدی‌نژاد! چرا که وی با تکیه بر «آمریکائی» بودن اصلاح‌طلبی می‌توانست جایگاه مهمی در بطن مبارزات وطن‌پرستانه و ضدآمریکائی خلق‌الله خوش‌باور برای خود بجوید!

ولی این ترفند نگرفت! و به دلیل تغییرات استراتژیک که فروپاشی اتحادشوروی پدید آورده، در پاسخ به این موضع‌گیری‌های رذیلانه، مسکو حاضر نشد دعوت از احمدی‌نژاد را جهت شرکت در نشست پیمان شانگهای لغو کند! کرملین با احضار احمدی‌نژاد به مسکو عملاً یک سطل «آب یخ» بر سر حضرات در غرب سرازیر کرد! اینبار احمدی‌نژاد که با تکیه بر جنجال واشنگتن پیرامون انتخابات به مبارزی نستوه و «ضدآمریکائی» تبدیل شده بود، با نشستن در کنار مدودف، در شرایطی که لباس‌شخصی‌ها مردم را در خیابان‌ها تکه تکه می‌کردند، در مقام نوکر و خانه‌شاگرد کرملین ظاهر شد!

حاکمیت آمریکا که از این تغییر موضع بی‌نهایت وحشتزده شده بود،‌ برای حفظ سفرة چپاول خود در منطقه، به سرعت از زبان ریاست جمهور اعلام داشت که، «تفاوتی بین احمدی‌نژاد و موسوی نمی‌بیند»! و چون کار در این مرحله رفع و رجوع نشد، فرمودند، «آمریکا مشروعیت انتخابات را یک امر داخلی تلقی می‌کند!» خلاصة مطلب آقای اوباما به زبان بی‌زبانی می‌فرمایند: «برای ما موسوی و احمدی‌نژاد تفاوتی ندارند، هر دو نوکر خودمان هستند و می‌توانند منافع ما را تأمین کنند، در نتیجه درگیری‌های داخلی را هر که برد با او کنار می‌آئیم!»

دلیل لغو دستور سرکوب مردم از طرف دستگاه پلیس و نیروهای انتظامی جمکران، که طی چند تظاهرات اخیر گویا دیگر دست به وحشیگری‌های اسلامی و علنی نزده‌اند، همین عقب‌نشینی غرب در برابر سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای بوده. بارها گفته‌ایم، نیروهای انتظامی، خصوصاً سپاه ‌پاسداران و اوباش لباس‌شخصی و انتظامی نوکران و نانخورهای واقعی پایتخت‌های غربی‌اند، چماقی که اینان بر سر فرزندان این سرزمین می‌کوبند در غرب تبدیل به آسایش و رفاه و ثروت شده.

با این وجود مشکل اصلی ما ایرانیان هنوز لاینحل باقی مانده. همانطور که می‌بینیم میرحسین موسوی قصد دارد جنبش آزادیخواهی ملت ایران را بار دیگر به جانب مسجد و منبر، روحانیت و اسلام و این قبیل جفنگیات سوق دهد. سخن از آزادی مطبوعات نیست، حرفی از آزادی فعالیت‌های هنری، فرهنگی، ادبی و ... به میان نمی‌آید، اینترنت و تلفن‌های همراه هنوز تحت نظارت سانسورچی‌های مخابرات قرار گرفته، خبرنگاران خارجی تحت نظارت سپاه پاسداران فیلم و مصاحبه تهیه می‌کنند، ولی میرحسین موسوی بجای منعکس کردن مطالبات دمکراتیک مردم، امروز در کمال وقاحت خواستار شرکت مخالفان «نتایج انتخابات» در نماز جمعه به امامت علی خامنه‌ای شده!

باید این سئوال را به طور جدی از نظر سیاسی مطرح کنیم که گروه‌های وابسته به جمکران تا کجا و تا کی می‌خواهند مردم این مملکت را بفریبند و برای جنایتکاری چون موسوی که امروز دیگر رسماً نقاب آزادیخواهی را نیز کنار گذاشته و دست به دامن مسجد و منبر و مقام رهبری شده تحت عنوان آزادیخواه کسب وجهه و مشروعیت کنند؟ این سئوالی است که تمامی کسانیکه پشت سر موسوی سنگر گرفته‌اند، در روزهای آینده می‌باید برای آن جوابی روشن و صریح داشته باشند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...


۳/۲۶/۱۳۸۸

جشن و سیاست!


آیا برای گذشتن از سد یک حاکمیت فاشیست می‌توان صرفاً به دنباله‌روی از تحولات بسنده کرد؟ این سئوالی است که امروز هزاران ایرانی که در خیابان‌های تهران و دیگر شهرها و شهرستان‌ها بر علیه استبداد مذهبی دست به تظاهرات زده‌اند می‌باید از خود بپرسند. «انتخابات» حکومت اسلامی از پیش روندی مشخص داشت؛ پیروزی احمدی‌نژاد با آن درصد بالای رأی کاملاً قابل پیش‌بینی بود، و در همینجا بگوئیم، در حکومت اسلامی چنین نتایجی به هیچ عنوان جدید و خارج از تصور نیست. اگر امروز دستگاه تبلیغاتی غرب و نانخورهای «دمکرات‌نمای» آن بوق‌های خود را در مسیر تمایلات «آزادیخوانة‌» خلق ایران قرار داده‌اند، در همین حکومت اسلامی آقای میرحسین موسوی در مقام نخست وزیر دوبار آقای خامنه‌ای را با همین نوع تقلب‌ها و با بیش از 90 درصد آراء به مقام ریاست جمهوری رسانده. چرا ایشان آن روزها با بوق و کرنا در میدان آزادی تظاهرات به راه نمی‌انداختند؟ چرا آراء ملت ایران، در چشم امثال میرحسین موسوی، یک‌باره و فقط پس از گذشت سی‌سال اینچنین «ارزشمند» و «گرانقدر» شده؟ این‌ها سئوالاتی است که در جشن‌ها و بی‌خودی‌های اجتماعی و سیاسی در کمال تأسف کمتر کسی از خود می‌پرسد؛ هر چند به عقیدة ما این سئوالات از جشن‌ها بسیار مهم‌تر و سرنوشت‌سازترند. این سئوالات نه جشن‌ها، که اهداف و مسیر حرکت آن‌ها را روشن می‌کند.

در اینکه در بطن حاکمیت دست‌نشاندة اسلامی، که پس از یک کودتای هولناک در 22 بهمن قدرت سیاسی را به دست گرفت، شکافی عظیم به وجود آمده هیچ تردیدی نیست. بر پایة مشاهدات، باند هاشمی رفسنجانی اینک به صراحت در برابر گروه «پادگانی‌ها و رهبر» موضع‌گیری کرده! و این شکاف امروز باعث شد که در مخالفت علنی با اطلاعیة رسمی وزارت‌کشور جمکران، صدها هزار تن از مردم ناراضی کشور در خیابان‌ها تجمع کرده، فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر دهند. فریادی که می‌باید ابعاد آنرا شناخت و به آن احترام گذاشت چرا که از قلب توده‌های مردم برمی‌‌خیزد. با اینهمه مردم شاید فراموش کرده بودند برای استماع سخنان افرادی به خیابان آمده‌اند که خود از عمال صاحب نفوذ در همین نظام دیکتاتوری جمکران‌اند: میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی، و ...!‌

میرحسین موسوی به هیچ عنوان یک دمکرات نیست. وی اصولاً اعتقادی به دمکراسی و آراء عمومی ندارد. اگر به چنین مسائلی معتقد می‌بود، در شرایطی که همین گروه‌های لباس‌شخصی مجلس و آراء عمومی را عملاً به تعطیل کشانده بودند، به عنوان نخست وزیر جنگ در کنار روح‌الله خمینی قرار نمی‌گرفت و حاضر نمی‌شد هم‌زبان با امثال اسدالله لاجوردی و صیاد شیرازی شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» سر دهد. میرحسین موسوی، کروبی و دیگر همکاران اینان در بطن جنبش اصلاح‌طلبی جمکران به همان میزان به دمکراسی،‌ آراء مردم و حقوق‌بشر ارج می‌نهند که علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد. ملت ایران می‌باید از منظر سیاسی بر آنچه در شرف تکوین است اشراف خود را حفظ کند. در غیراینصورت باز هم سیاست‌های جاری با وجه‌المصالحه قرار دادن توده‌های مردم «خر خود را از پل خواهد گذراند»، و مطالبات و الهامات توده‌ها به کنجی خاک‌آلوده در گنجة نمور تاریخ سپرده خواهد شد.

در کمال تأسف این روزها شاهدیم که تمامی شرایط لازم توسط دست‌هائی «نامرئی» فراهم می‌آید تا همان «اشراف بر مسائل» را از توده‌های مردم، ناراضیان، جوانان و دیگر قشرهای اجتماعی دریغ کند. کشور ایران عملاً در مسیر یک بلوای تبلیغاتی قرار گرفته. بلوائی که یک بار دیگر توسط شبکة رسانه‌های بین‌المللی به راه افتاده و مسلماً همچون دیگر بلواهای تاریخ معاصر ایران هدف نهائی‌اش سرکوب و چپاول ملت ایران خواهد بود؛ در چنین هیاهوهائی هدف دیگری نمی‌باید جستجو کرد.

تحولات در کشور ایران، پس از سه دهه سکون مرگبار بار دیگر سرعت و شدت گرفته؛ دولت سرکوب و کودتا که طی سه دهه در سکوت کامل به قتل‌عام مردم و چپاول کشور در بارگاه اربابان ینگه‌دنیائی مشغول بوده، امروز توسط رفتار و کردار گردان‌هائی به بن‌بست می‌افتد که طی این مدت آتش‌بیاران معرکة سرکوب ملت و حفظ این حاکمیت بوده‌اند. اخبار سرکوب ملت ایران هولناک است؛ دیشب طی حملات سازمان ‌یافتة عمال حکومت و حمله به خوابگاه‌ دانشجویان در تهران پنج دانشجو توسط اوباش انصارحزب‌الله به قتل رسیده‌اند! مسئولان واقعی این جنایات چه کسانی هستند؟

ملت بزرگ ایران! نگذارید که اینبار نیز همچون تجربة تلخ 22 بهمن 57، سیاستگذاران خارجی با تکیه بر اجساد جوانان شما و احساسات ملتهب مردم، آتش‌گردانان معرکه‌ای شوند که نهایت امر توده‌های مردم از آن هیچ نصیبی نخواهند برد. از هم امروز در برابر آنان که تقاضای بهره‌برداری از حمایت‌های مردمی دارند مطالبات‌تان را به صورت علنی، منطقی و ملموس مطرح کنید. از هم امروز بخواهید که عاملان جنایاتی را که طی این چند روزه در سطح کشور صورت گرفته، به مردم معرفی کنند و به چنگ عدالت فرواندازند. از هم امروز از آن‌ها که وعدة «مردم‌سالاری» در ماه‌ها و سال‌ها و دهه‌های آینده می‌دهند بخواهید که این مردم‌سالاری را از هم اینک آغاز کنند. و با تسلیم اوباشی که دانشجویان، جوانان، عابران، زنان و مردم این کشور را آزادانه تحت آزار و تهاجم قرار داده‌اند به دادگاه‌ها و مراجع ذیصلاح حسن نیت خود را به اثبات برسانند. از نامزدهای «آزادیخواه» به صراحت بخواهید که فرماندهان نیروهای انتظامی را به دلیل بی‌لیاقتی و عدم کفایت که چنین تعرضاتی را به حیثیت و امنیت شهروندان روا داشته، از کار بر کنار کرده، پرنده‌هایشان را به دادگاه‌های صالحه ارجاع کنند. این است «دمکراسی»، و این است آنچه می‌باید در یک دمکراسی صورت گیرد: حضور واقعی مردم در کنار مردم، در پناه قانونی انسان‌محور و در خدمت آرامش و امنیت شهروند.

هم میهنان! شرکت در تظاهرات و اعتراضات سیاسی حق شماست، ولی آنچه شما بیشتر به آن محق هستید، برخورداری از یک حاکمیت انسانی است. از کسانیکه امروز می‌خواهند با آراء شما منتخبین ملت بزرگ ایران باشند بخواهید که بر سانسور مطبوعات، تحدید آزادی انتشارات، قطع رذیلانة شبکة تلفن همراه و اینترنت در کشور نقطة پایان بگذارند. برخورداری از ارتباطات در جهانی که متمدن معرفی می‌شود یک حق اساسی و غیرقابل تردید به شمار می‌رود. نگذارید آنان که امروز قصد بهره‌برداری از رأی اعتماد شما را دارند با ملت ایران برخوردی ناشایست، دور از شأن و ارباب‌مسلکانه داشته باشند.

در شرایط حساس فعلی برخورداری از ارتباطات می‌تواند بر بسیاری از بحران‌های ساختگی که توسط اوباش و چماق‌داران حکومت سازمان داده شده نقطة پایان گذارد. می‌تواند پایانی باشد بر بسیاری قتل‌ها و قتل‌عام‌ها و ضرب‌وشتم‌ها! مردم نمی‌باید از این حق خود عدول کنند.

ما ایرانیان در میان کشورهای جهان سوم از مهم‌ترین گنجینه‌های مبارزاتی بر علیه نظام‌های استبدادی برخورداریم. تکرار جملة معروف «ایرانی یکصد و پنجاه سال برای دستیابی به دمکراسی نبرد کرده»، اگر مشکل‌گشای امروز ما نباشد، یادآور یک اصل کلی و غیرقابل تردید خواهد بود، یکصدوپنجاه سال است که ما شکست می‌خوریم!‌ شاید وقت آن رسیده باشد که مردم ایران، خارج از تمامی گرایشات سیاسی، نظریه‌پردازی و محظورات محفلی، موضوع آزادی‌های سیاسی و حقوق شهروندی را به صورتی جدی در بحث‌های خود بگنجانند؛ تجربه نشان داده که بدون وجود آزادی‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... خصوصاً حقوق شهروندی، ملت‌ها نمی‌توانند تحت هیچ نوع رژیم سیاسی به آرامش و صلح‌ اجتماعی دست یابند. امروز وظیفة ماست که این حقوق و آزادی‌ها را به صراحت مطرح کرده، خواستار گنجاندن آن‌ها در قانون اساسی کشور و اجرای‌شان شویم.






نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۳/۲۵/۱۳۸۸

«موج‌حسین» موسوی!



یکی از مهم‌ترین شاخص‌های کودتای نظامی و به دست گرفتن قدرت سیاسی از طرق غیرمشروع، تحمیل قانون نانوشته و غیرانسانی «سکوت» بر مردم در سطح جامعه‌ است. و این شرایطی است که امروز در کشور ایران به صراحت مشاهده می‌کنیم. علیرغم آنچه بلندگوهای تبلیغاتی حکومت اسلامی، «حضور بیش از 85 درصد واجدین شرایط» در برابر حوزه‌ها قلمداد می‌کنند، طی ساعاتی که از این «انتخابات» به اصطلاح پرشور می‌گذرد، «شور» و «هیجان» همان‌ها که گویا چندین میلیون‌شان به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند به هیچ عنوان به چشم نمی‌آید. خبرها از ایران نه آن است که برندگان فرضی انتخابات «ادعا» می‌کنند! ملت جشن نگرفته، خشمگین است! و از وحشت همین خشم توفندة اجتماعی جریان حاکم و دست‌نشانده که با تحمیل یک کودتای نوین «نظامی ـ مذهبی» قدرت سیاسی را به حساب خود در ایران «مصادره» کرده، بجای نمایش قدرت همچون روباهی حیله‌گر در خفیه‌گاه خود پنهان مانده.

اگر می‌گوئیم «کودتائی نوین»، بی‌دلیل نیست. رژیم خون و آتش که ترجیح می‌دهد دوست و دشمن آنرا «جمهوری اسلامی» بخوانند، از دیرباز جهت تحکیم پایه‌های قدرت ضدبشری خود با عامل کودتا «آشنائی» و مجالست داشته. اگر برخی فراموش کرده‌اند، سردمداران این رژیم مسلماً خوب به یاد دارند چگونه نطفة منحوس حکومت اسلامی، در 22 بهمن 1357 با خیانت افسران ارتش شاهنشاهی، ساواک آریامهری و شهربانی رضاشاهی بسته شده است. اینان خوب می‌دانند چگونه عمال شعبدة «گروگانگیری سفارت» از زباله‌دان‌ها بیرون کشیده شدند، تا بنیانگزاران نظام سرکوب اجتماعی باشند. این جماعت به صراحت می‌داند که «قانون اساسی» در این حکومت شترگاوپلنگ را کدام دست‌ها و در مسیر کدام منافع به رشتة تحریر در آورده‌. اینان یادشان نرفته آغاز سرکوب‌ها و بستن روزنامه‌ها را، شکستن قلم‌ها و بستن دهان‌ها را، اینان هنوز در خلوت‌گاه‌های شبانه‌شان بر دست‌هائی بوسه می‌زنند که اوباش و چماق‌کش از گوشه و کنار به خیابان‌ها آورد تا سرکوب، چپاول و کشتار ملت ایران را یک «رژیم سیاسی» معرفی کند!‌ اینان فرزندان خلف و ملعون گناهی لذت‌بخش‌اند؛ گناه هم‌‌بستری با چپاولگران اجنبی در راه سرکوب ملت ایران.

عملیات محیرالعقول «جمهوری اسلامی» و برگزاری «انتخابات»، آنهم در یکی از سرکوبگرترین و در عین حال مضحک‌ترین رژیم‌های سیاسی جهان معاصر، یک بازی دمکراتیک نیست؛ دهن‌کجی است به شعور ملی و سیاسی ایرانیان. آنان که به حساب خود «حداقل» را می‌جستند به صراحت دریافتند که در میدان بازی یک حاکمیت تمامیت‌خواه و غیرانسانی «حداقل» و «حداکثر» وجود ندارد؛ این رژیم یا همه را سرکوب می‌کند و یا خود از میان خواهد رفت. این است منطق درون‌ساختاری در بطن یک استبداد کور و انسان‌ستیز.

امروز رئیس جمهور «جدیدالانتخاب» این حکومت، حتی پیش از تفویض رسمی مقام از طرف فردی که «رهبر» این جمهوری معرفی می‌شود، در سخنانی پرطمطراق در جمع همان هیئت‌های معمول «نماز جمعه»، قدرت «مشروع» انتخابات را هم به زعم خود به نمایش گذاشته! آقای ریاست جمهور، انتخابات کشور ایران را که سرنوشت یک ملت را می‌باید رقم ‌زند، با نتیجة مسابقة فوتبال مقایسه کرده‌اند و ادعا دارند که باید «نتیجه» را پذیرفت! ولی ما می‌گوئیم، باید از آن‌ها که به ایشان واقعاً رأی داده‌اند پرسید، آیا جای چنین فردی در کاخ‌ ریاست جمهوری ایران است؟ با این وجود حتی علی خامنه‌ای نیز تا این لحظه تمامی سعی خود را بر آن داشته تا از صحنه به دور بماند.

باید این اصل را بپذیریم که وحشت از «نتیجة» عمل، مغز استخوان فاشیسم دینی را منجمد کرده، و این استبداد متحجر حتی در بالاترین «رده‌های» حاکمیت به شدت «نگران» است. نگران آیندة خود در بستر تحولات اجتماعی. می‌بینیم که در فردای این کودتای مضحک که در رأس آن احمدی‌نژاد و مشتی دلقک دیگر نشسته‌اند، نقش حاکمیت عملاً به پخش پیام‌های پوچ و انتشار «هراس‌نامه‌» محدود مانده. مقامات وحشتزدة این کودتا هر یک سعی دارند این «ادبیات» مبتذل را علیرغم کلی‌گوئی‌ها و خزعبلات، وسیله‌ای جهت توجیه اقدامات ضد ملی خود کنند. ولی تمامی این مسائل فقط در گرو یک اصل اساسی باقی می‌ماند: خواست واقعی و سازمان ‌یافتة ملت ایران چیست، و چگونه می‌تواند خود را در صحنة سیاست جامعه به ارزش گذارد.

ما هنوز معتقدیم که ایرانیان نمی‌بایست در نمایشات انتخاباتی حکومت شرکت می‌کردند، و اینکه تمامی تشکیلات سیاسی کشور می‌توانست قدرت «تحریم فراگیر» ملت ایران را به عنوان تنها عاملی که راهگشای تحولات دمکراتیک و انسانی در جامعه است به منصة ظهور ‌برساند. مسلماً اگر این راهکار از عمومیتی واقعاً فراگیر برخوردار می‌شد، امروز جنبش آزادیخواهی ملت ایران در تقابل با نظام «ولایت فقیه»، در گرو تصمیمات افرادی چون میرحسین موسوی، کروبی و محافل وابسته به اینان نمی‌بود.

از نظر ما قرار دادن سکان آزادیخواهی ملت ایران در کف امثال موسوی و کروبی اگر خیانت نباشد، یک اشتباه استراتژیک و غیرقابل بخشش است. در مقطعی که این قماش اصلاح‌طلبان به اهداف خود دست یابند، اهدافی که با الهامات واقعی ملت ایران صدها فرسنگ فاصله دارد، جنبش به بیراهه کشیده خواهد شد. اینان در توجیه منافع محفلی خود جنبش را در نیمه‌راه رها کرده، با مستبدان هم‌داستان خواهند شد! این رخدادی است مشئوم که بارها و بارها در کشور ایران، خصوصاً در ارتباط با تشکل‌های «مذهبی» تجربه شده. ملت ایران و رهبران جناح‌های دمکراتیک، لائیک و آزادیخواه نمی‌باید در این دام پای نهند.

به همین دلیل نخستین گام در پیشبرد مبارزات ملی می‌باید حمایت همه جانبه از شکل‌گیری اتحادیه‌های مستقل کارگری، تجمعات هنری و ادبی، تشکل‌های فعال صنفی، جوامع منضبط تخصصی از قبیل جامعة معلمان، پزشکان، مهندسین، وکلا، حقوقدانان، دانشگاهیان و ... باشد. همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم تنها راه نجات از چنگال زهرآلود فاشیسم و زورگوئی محافل پنهان و نیمه‌پنهان که اینک هشت دهه است سرنوشت ما ملت را در خفا و در کام توطئه‌های رنگارنگ رقم می‌زنند تکیه بر مجموعه‌هائی است که در ارتباط واقعی با واقعیات جامعه قرار می‌گیرند. این نوع تشکیلات راه بر گشاده‌دستی‌ها و گزافه‌گوئی‌های فاشیستی و سرکوبگرانه خواهد بست، چرا که خود به مفهوم واقعی کلمه ریشه در واقعیات جامعه دارد.

به همین دلیل در گام بعدی پیشنهاد می‌کنیم که در برخورد با تحولات امروز جامعه می‌باید نگرش انتقادی سخت و انعطاف‌ناپذیر خود را بر اعمال، افکار، سخنرانی‌ها و تحرکات «نامزدهای» ظاهراً «اصلاح‌طلب» جمکران حفظ کنیم، و هر دم این نظارت را شدت بخشیم. ملت ایران نمی‌باید به اینان به دلیل مخالفت‌شان با احمدی‌نژاد «چک‌سفیدامضاء» دهد و اطمینان کورکورانه داشته باشد، چرا که اصلاح‌طلب جماعت در عمل ثابت کرده که با استبداد، قلم‌شکنی، تحدید آزادی‌های اجتماعی، و ... همخوانی بیشتری دارد تا با آزادی ملت. در ثانی مردم ایران از «اهداف» سیاسی واقعی اینان عملاً هیچ نمی‌دانند. در سخنرانی‌ها و ترهات‌ اصلاح‌طلبان مرتباً سخن از اسلام راستین، امام، فلسطین و غیره در میان است! به صراحت بگوئیم، اینکه عملیات به اصطلاح «آزادیخواهانة» این جماعت اصولاً چه مقاصدی را در ساختارسازی‌های سیاسی کشور ایران دنبال می‌کند، خود تبدیل به یک «معضل» و «چیستان» شده.

با این وجود، همانطور که می‌دانیم در جهان سیاست و مسائل اجتماعی می‌باید همیشه سخن از آینده گفت! و در شرایط فعلی به هر صورت ممکن ‌باید از جنبش‌های اجتماعی حمایت کرد، و اعمال فشار بر دولتی‌ها، محافل اصلاح‌طلب و کودتاچیان را به هر طریق ممکن از منظر «مدنی» افزایش داد و همزمان از درگیری‌ها که نهایت امر امکان قدرت‌نمائی به نیروهای سرکوبگر رژیم می‌دهد می‌باید پرهیز کرد. اینرا بدانیم که آتش‌گردانان در خیابان‌ها و آنان که به خانه‌ها و اماکن عمومی و خودروها حمله‌ور می‌شوند هیچگاه و در هیچ کشور جهان از مردم نبوده و نیستند. اینان دانسته یا ندانسته کارگزاران دولت‌های کودتا و تشکیلات سرکوبگرند.

بدیهی است که در شرایط فعلی جنبش آزادیخواهان ملت ایران، به دلیل مخدوش شدن مرز مفاهیم از جانب مدعیان «اصلاحات»، علیرغم تمامی نکاتی که به حق در بالا عنوان شد، به دلیل نیازهای استراتژیک، خود را بالاجبار در کنار نامزدهای «اصلاح‌طلب» ببیند! ولی وظیفة نیروهای مترقی ایجاب می‌کند که از دامن زدن به این توهم هولناک پیشگیری شود. جنبش لائیک در کنار مردم باقی می‌ماند و سعی تمام خواهد داشت که گام به گام از اهداف واقعی «اصلاح‌طلبان» حکومتی که امروز عملاً دست به ایجاد آشوب‌های اجتماعی زده‌اند، پرده برداشته و در راه افشای نیات واقعی اینان گام بردارد.

آندسته از هم‌میهنان که فریب صحنه‌گردانی‌های امثال موسوی و کروبی را خورده‌اند بدانند که اصلاح‌طلبان از سنگرهای فرضی آزادیخواهانة خود به راحتی عقب خواهند نشست، و آزادیخواهان واقعی را در برابر مستبدان رها می‌کنند. این یک تجربة تلخ تاریخی است، و در کمال تأسف در برابر برخی رخدادها از جبر تاریخ گریزی نخواهد بود. با آنچه در بالا آوردیم، در مقطع فعلی نمی‌باید به کسانیکه تحت عنوان «حمایت از آراء مردم» با استبداد مذهبی درگیری‌های نمایشی به راه انداخته‌اند حمایت عملی صورت داد. در عوض از گشودن فضای سیاسی و اجتماعی، اگر چنین گشایشی در عمل صورت گیرد می‌باید به بهترین وجه ممکن استفاده نمود، اینهمه به این امید که سرعت عمل نیروهای آزادیخواه اینبار، به عنوان نخستین تجربة تاریخی ایران، استبدادیان و محافل سرکوبگر را در عمل و به صورتی واقعی به عقب براند.






نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس



....