با عذرخواهی رسمی جان کری، وزیر امورخارجة دولت اوباما از حملات هوائی ارتش
آمریکا علیه ارتش سوریه، به این «مرحله»
پای گذاشتهایم که، دولت آمریکا ناچار شده
مسئولیت حمله به نظامیان سوری را که با داعش میجنگند بپذیرد! و این
مسئله به خودی خود از اهمیت بسیار برخوردار است. برای نخستین بار واشنگتن رسماً «تقبل» میکند که
به نفع تروریستهائی که ادعای مبارزه با آنان را دارد دست به عملیات نظامی زده. در واکنش
به «معذرتخواهی» ایالاتمتحد،
لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه اعلام
داشت، «بله،
عذرخواهی کردهاند، ولی وزنة اعمال
از کلام سنگینتر است!» اظهارات لاوروف نشان میدهد که عذرخواهی در
مقابل چنین عملیات وحشیانهای کاری است بیمعنا، اگر
نگوئیم موهن! به هر
تقدیر باید ببینیم چه پیش آمده که همسوئی کاخسفید با تروریسم برملا شده و حاکمیت
آمریکا در محذور قرار گرفته. خصوصاً که حکومت جمکران نیز دقیقاً به دلیل همین
شرایط متلاطم همچون کشتی بیلنگر جهت را از دست داده و «کژومژ» میشود. در مطلب
امروز نخست نگاهی میاندازیم به «خروجی» احتمالی بحران سوریه، و
نهایت امر به مسائل حکومت جمکران.
از آغاز بحرانسازیهای «بهارعرب»
بهانة اصلی ایالاتمتحد برای به آشوب کشاندن کشورهای مسلماننشین، «حمایت» از دمکراسی و میدان دادن به الهامات
تودهها عنوان میشد! و جالبتر اینکه، بهارعرب
از ایران آغاز شد؛ با جنبش سبز و لاتبازیهای
میرحسین موسوی و کروبی! خلاصه بگوئیم، دکترین سیاسی
واشنگتن در دوران اوباما بر نوعی چپنمائی و لیبرالپروری نمایشی و ظاهری متمرکز
بود! این صحنهگردانی به کاخسفید
امکان میداد تا مطالبات استراتژیک، تمایلات چپاولگرایانة کانی و مالی و انسانی، میلیتاریسم، برتریطلبیهای بینالمللی، و ... را با چپنمائی و حمایت صوری از
لیبرالیسم بیاراید!
در این راستا، یانکیها از جریانات اسلامگرائی که طی دهههای
متمادی توسط شبکههای سازمان سیا در تمامی کشورهای مسلماننشین ایجاد کرده بودند
قصد بهرهبرداریهای استراتژیک داشتند. و در رأس این جریانات خارج از نحلههای کماهمیتتر، دو
محفل شناخته شدة اسلامگرا و دستنشانده را تشخیص میدادیم، تروریستهای اخوانالمسلمین با مرکزیت قاهره و آنکارا، و شیعیگری جنونزده و هرزهمَرس با مرکزیت قم
و تهران و مشهد. ایندو محفل که منطقاً
دشمنان تاریخی یکدیگر به شمار میروند، در آغوش ارباب مشترک بخوبی با هم کنار آمدند! همکاریهای
گرم و صمیمانة دولت اخوانیها در آنکارا با شیعیمسلکان تهرانی به کنار، سفر
«شکوهمند» محمد مرسی به جمکران ـ این عامل
سازمان سیا در مصر به مقام ریاستجمهور تکیه زده بود ـ بخوبی
این همگرائی را به نمایش گذارد. مرسی و علی
خامنهای، شیعی روانپریش و افسار گسیخته، با شوق
و ذوق ریش و پشم یکدیگر را لیسیدند و بوئیدند،
و شکمشان را برای خدمت به ارباب
حسابی صابون زدند. همزمان، مرسی
مست پیروزی «اسلام»، خواستار همکاری نزدیک با تهران جهت سرنگونی بشار
اسد نیز شد، هر چند اظهارات وی را ایرنا «سانسور عقیدتی»
کرد! جالبتر اینکه، برنامة مهوع ریشبوسی در تونس نیز به راه بود. و
مرزوقی، ملای بیدستار که به عنوان رئیسدولت
در تونس به قدرت رسانده بودند، اینبار
میزبان علی لاریجانی، نوچة لندن شد تا
دست در دست «مقامات» فرانسه، در نخستین جلسة مجلس مقننة «نخالههای اسلامگرا»
شرکت کنند، و حسابی ریش و گوش یکدیگر را بلیسند.
تمامی این
صحنههای مهوع که رایحة تعفن استعمار کهن از آن به مشام میرسید، زیر سبیل فدراسیون روسیه، مهمترین
قربانی تاریخی اسلامگرائی به روی صحنه آمده بود.
عربدة بوقهای تبلیغاتی آتلانتیسم،
و قربان صدقه رفتنهای کاخسفید از ملا و اوباش و ریش و نعلین و عمامه و
چادرسیا چند هدف تبلیغاتی و استراتژیک دنبال میکرد؛ تداعی شکست
ارتش سرخ از اتحاد ارتجاع سیاه با آتلانتیسم؛ محاصرة مسکو در چنبرة «تعصبات ملتهای
مسلمان»؛ و نهایتامر باجگیری
استراتژیک، اقتصادی و نظامی از
روسیه. تو گوئی ملتهائی که از بد روزگار
در مسیر ماجراجوئیهای تاریخی بادیهنشینان جزیرهالعرب قرار گرفته بودند، حتماً و الزاماً میبایست امروز در هزارة سوم
میلادی هم با روسیه پدرکشتگی داشته باشند!
ولی طی «بهار
عرب» در سوریه، کارتها به نحو دیگری
بازی شد. روسیه سر از کابوس «پساشوروی»
برداشته بود، و همانطور که پیشبینی میشد
بار دیگر پای به مراودات بینالملل میگذارد.
و این «برخورد» برای آمریکائیها که پس از دوران مسخرة گورباچف و یلتسین به
لاتبازی در سطح جهانی «خو» گرفته بودند، خیلی
گران تمام شد.
هر چند جزئیات
آنچه در سوریه به وقوع خواهد پیوست به هیچ عنوان روشن نیست، خطوط اصلی و کلی این عملیات مشخص است. این
عملیات بار دیگر، همانطور که در مطالب
پیشین نیز عنوان کردهایم، عمق استراتژیک فدراسیون روسیه در مرزهای غربی را
مشخص خواهد کرد. عمقی که از کشورهای
بالت آغاز میشود و تا قلب یونان،
قبرس، لبنان، سوریه، عراق و کویت تداوم مییابد، و نهایتامر
میباید در آبهای نیلگون خلیج «همیشه» آمریکائی فارس پایان گیرد. در
نتیجه، اگر عملیات روسیه در سوریه، غرب را به وحشت انداخته به هیچ عنوان به بشار
اسد، حکومت داعش، و ... مربوط نمیشود. مسئله از یک سو به دلیل از دست شدن کنترل غرب
بر عمق استراتژیک سرزمینهای غربی فدراسیون روسیه است، و از
سوی دیگر بازتاب نگرانی غرب از سرنوشت سرزمینهائی است که در قفای همین عمق
استراتژیک تا پکن امتداد دارد. بله، گرفتاری غرب در سوریه به دلیل سکتهای است که
در مسیر «جهانخواری» پیش آمده. در این
میانه است که شبکة خبرسازی «کدخدا» سعی دارد، نوعی
«پدرکشتگی» بین ملتهائی که در خط این عمق استراتژیک قرار گرفتهاند با روسیه
«بسازد.»
اگر «پدرکشتگی» تمامی ملتهای منطقة
خاورمیانه با روسیه، قصهای صرفاً ساخته و
پرداختة سازمان سیا است، در عوض در لایههای
متفاوت «ادبیات» استعماری و «لاتنوشتههای» عوامل آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه
با استقبال بسیار روبرو شده. از روزمزدان قلمزن جمکرانی و اخوانیهای ترک و
عرب هم اگر بگذریم، این «پدرکشتگی» حتی در آثار قلمی آنان که با
هزار دوز و کلک و صحنهسازی از سوی سازمانهای اطلاعاتی در ینگهدنیا و لندن دکان
«دمکراسی» باز کردهاند نیز به صراحت دیده میشود. در همین راستاست که با «اثر» نغز و بیمغز و
گرانسنگ پاسدار اکبر فراری در رادیوفردا روبرو میشویم. مطلبی بیسروته که صرفاً جهت کوبیدن مُهر «روسگرائی»
بر پیشانی علی خامنهای ساخته و پرداخته شده. پاسدار
«سبزالله» میگوید، از آنجا که خامنهای
روسگراست، از بهبود روابط دولت روحانی با
غرب ممانعت میکند:
«[...] سیاست "روسگرائی" خامنهای در برابر سیاست
بهبود روابط با دولتهای غربی به رهبری دولت حسن روحانی قرار دارد.»
منبع:
رادیوفردا، 25 سپتامبر 2016
ادعای سرشار از نبوغ پاسدار اکبر در
واقع بازتولید همان ترهاتی است که سازمان سیا از آغاز استقرار حکومت ملایان در مورد
خمینی و شیخ مهدی بازرگان سر هم کرده بود. و پاسداری که به قول خودش دیگر «دمکراسیخواه»
شده، با تکیه بر همان تبلیغات فرسوده و کوچهوبازاری سازمان سیا ابراز فضل کرده. ولی تحلیل سیاسی و استراتژیک به استدلال و تفکر
نیاز دارد و از شایعات کوچهوبازاری و دست چندم سازمان سیا، و «بهبهوچهچه»
رادیوفردا به مراتب فراتر میرود! از
اینرو، به مصداق مال بد بیخ ریش صاحباش، ما هم «مشق سیا» پاسدار اکبر را بیخ ریش
رادیوفردا میگذاریم و میپردازیم به شرایط فعلی کشور. شرایطی
که صرفاً در سایه تحولات «نظامی ـ امنیتی» در سوریه و نهایت امر در عراق معنا
خواهد داشت. و در این میانه بررسی چگونگی
عملکرد پروسة «پدرکشتگی با روسیه» لایهای است غیرقابل چشمپوشی.
همانطور که گفتیم، تلاش شبکههای وابسته به سازمان سیا بر این
متمرکز شده تا از شکلگیری عمق استراتژیک مطلوب مسکو در مرزهای غرب فدراسیون روسیه
جلوگیری به عمل آورند. و الصاق برچسب روسگرائی
به علی خامنهای، بشار اسد، رجب اردوغان،
و دیگر دیکتاتورهای خونریز، منفور
و دستنشاندة غرب در این مناطق به یکی از مهمترین محورهای تبلیغاتی غرب تبدیل
شده. از سوی دیگر، سیاست مسکو نیز همانطور که بارها گفتهایم، به دلیل بنبستهای کارورزانهای که نتیجة
نوپائی ساختار روسیة نوین است، فقط بر
حمایت از حکومتهای موجود و برنامهریزی در راه همکاری و امتداد منافع مسکو میتواند
پی ریزی شود. ولی امتداد همکاری مسکو
با رژیمهای دستنشاندة غرب، به دلیل رشد روزافزون قدرت دیپلماسی روسیه، نهایت امر به ماهیت غربپرست این دولتها
شدیداً لطمه وارد خواهد آورد. و در عمل، امروز این
امر علنی شده که بپا کردن بلوای «بهار عرب» از سوی واشنگتن در مناطق مختلف
خاورمیانه دقیقاً به این دلیل صورت گرفت که واشنگتن و لندن دریافتند، در «عمق استراتژیک» مسکو، حمایت
از ساختار «غربپرست» فرسوده دیگر غیرممکن شده.
حمایت از پوپولیسم، به
میدان آوردن اوباش اسلامباور، میدان دادن
به افراطگرائی، قتلعام ملتها، و ... جملگی پاسخ آتلانتیسم بود به رشد دیپلماسی
مسکو در «عمق استراتژیک» روسیه! در این میانه،
در مناطقی که غرب در آغاز کار به
خیال خود «موفق» عمل کرد ـ مصر، تونس، لیبی
ـ اوباش شهری در لوای اسلامگرائی به قدرت رسیدند، و آنجا
که تیر آتلانتیسم به سنگ خورد درگیری نظامی به راه اوفتاد. ولی
تحولات بعدی نشان داد که موارد «موفق» غرب در اسلامگرائی هم آنقدرها پایدار نبود؛ مصر،
تونس و حتی لیبی به تدریج از حیطة قدرت اوباش اسلامگرا بیرون خزیدند و غرب
صلاح خود در آن دید که به سیاستهای «گذشته» روی آورده، دست از
خیرهسری بردارد. به طور مثال، در این دیدگاه استراتژیک، «انتخاب» مجدد احمدینژاد به ریاست جمهوری
جمکران همان معنا را میدهد که کودتای السیسی در مصر؛ عقبنشینی غرب از سیاست فروپاشانی و قبول برتری
دیپلماسی روسیه، هر چند احمدینژاد و السیسی
عوامل رژیمهای دستنشاندة غرب تلقی میشوند.
و امروز، اگر خواستار ارائة تحلیلی از شرایط منطقه و
سیاست خاورمیانه هستیم، دریافت ظرائف «دیپلماسی» روسیه یک الزام غیرقابل
چشمپوشی است. آنان که بدون در نظر آوردن
این ظرائف، تحلیل ارائه میدهند یا ناداناند یا منفعتطلب
و مغرض. هر چند که
غرضورزی و منفعتطلبی، نهایت امر خود
بهترین نمایة نادانی است.
به طور مثال، در چارچوب همین غرضورزیها و نادانیهاست که
سایت «فرارو»، دست به انتشار ترجمة
مطلبی میزند که «گویانیوز» نیز به نوبة خود آن را پسندیده و «بازتاب» داده. این مطلب که تحت عنوان «آمریکائیها
جمهوری اسلامی را اینگونه میبینند!» به
چاپ رسیده، خلاصهای است از اظهارات
چندین فرد ظاهراً مطلع از مسائل خاورمیانه در یک «نشست.» اظهارات
«دنیس راس، جی سولومون، جیمز دابینز، و...» و کسانیکه یا در دولتهای پیاپی آمریکا
مسئولیتهای «سیاسی ـ امنیتی» داشتهاند،
و یا تحت عنوان محقق و روزنامهنگار «متخصص» خاورمیانه معرفی شدهاند. البته مطالعة این مطلب برای آنان که از سیاست
منطقه اطلاع کافی دارند آنقدرها خالی از «لطف» نیست، چرا که از یکسو به سادهلوحی ـ واقعی یا نمایشی ـ «صاحبمنصبان» یانکی پی میبرند، و از سوی دیگر، عمق
تبلیغات سازمان سیا را که در قالب «تحلیل و بررسی» روشنفکرنمایانه ارائه شده درمییابند.
البته در این مقطع، قصد ما پای گذاردن به بررسی گفتمان بیپایه و
اساس شرکتکنندگان در این «نشست» نیست، فقط تلاش میکنیم «فضای» حاکم بر این «نشست» را
تا حدودی بررسی کنیم، باشد تا نقشپذیری
عوامل درونی حکومت اسلامی را نیز تا حدکافی نشان داده باشیم.
نخستین ویژگی حاکم بر فضای «نشست» کذا، حکایت از
تلاش آمریکا دارد جهت نزدیک شدن به حکومت اسلامی! به عبارت دیگر، سخن از همگرائی بین سیاستهای آمریکا و جمکران
در منطقه به میان میآید؛ همگرائیهائی
که به دوران پس از رخدادهای 11 سپتامبر بازمیگردد. و «بازتابی»
است از رضایتمندی جمکرانیها از حملة آمریکا به افغانستان و عراق ـ نابودی طالبان و صدام حسین:
«[...] سه هفته پس از تهاجم آمریکا به عراق، ایران دقیقاً همان کاری را که دربارة تعامل با
ما در افغانستان انجام داده بود [...] به این معنا که اعلام کرد از این اقدام آمریکا
در عراق حمایت میکند و حاضر است با آمریکا در عراق همکاری داشته باشد[...]»
منبع: گویانیوز،
«آمریکائیها جمهوری اسلامی را اینگونه میبینند!»، 24 سپتامبر 2016
ولی احدی نمیگوید،
چگونه است که فقط پس از رخدادهای 11 سپتامبر چنین تمایلی مطرح شده؟ به چه دلیل همگرائیهای فیمابین پیشتر وجود
نداشته، و یا اگر وجود داشته مورد توجه «علنی» واشنگتن
قرار نگرفته؟ نهایت امر اگر چنین همگرائیهائی از آغاز کودتای
22 بهمن 57 وجود نداشته، به چه دلیل ارتش
آمریکائی شاهنشاهی به نفع استقرار حکومت ملایان، دولت شاپور بختیار را سرنگون کرده؟
دومین ویژگی این «نشست» تمایل شرکتکنندگان به تثبیت
این دروغ شاخدار است که «برجام» به دلیل برخورد «مثبت» آمریکا با مسئلة هستهای
ایران و همکاریهای دولت حسن روحانی حاصل شده؛
روسیه در این میان هیچکاره بوده؛
چین و دیگران نیز به همچنین:
«[...] درست است که بازیگران متعددی در روند مذاکرات
حضور داشتند اما درنهایت باید گفت که ایالات متحده و ایران، بازیگران اصلی این میدان بودند[...]»
همان منبع
بله، ایالات متحد ناگهان از تهاجم نظامی منصرف شده و علاقمند
شده با ایران مذاکره کند! باید پرسید،
این حسننیت یانکی به چه دلیل در این مقطع ویژه به اینصورت «قلنبه» شده و
بیرون زده؟ در ثانی هنوز بر اساس مدارک و
شواهد سازمان انرژی اتمی این «شق» مورد تأئید طرفهای مذاکره قرار نگرفته که حکومت
اسلامی قصد تولید بمب اتمی داشته. اگر روسیه و تغییرات کلان استراتژیک در دیپلماسی
اینکشور در شکلگیری برجام «بیاهمیت است»،
در شرایطی که «کنش و واکنش نظامی» حکومت اسلامی، طی سالیان دراز هیچ «تغییری» نکرده، چرا و
به چه دلیل در این برهة خاص شاهد تمایل واشنگتن به «مجالست» با رژیم فرسوده و
منفور ملایان میشویم؟ و اما ویژگی سوم
این «نشست» مطرح کردن نقش سرنوشتساز اسرائیل در معادلات منطقهای است:
«[...] بهار و تابستان سال ۲۰۱۲ میلادی، نقطه اوج
نگرانیها درباره احتمال اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران بود. اما [...] آمریکا [...]
واقعاً بر این باور بود که این خطر جدی است[...] اگر رویکردی جدی برای تأثیرگذاری
بر برنامه هستهای ایران وجود نمیداشت، احتمالاً اسرائیل به اقدام نظامی مبادرت میکرد[...]»
همان منبع
در اینکه دولتهای «مدعی برتری قوم یهود» در اسرائیل، به دلیل برخورداری از حمایتهای استراتژیک
ایالاتمتحد، همچون دول اسلامگرا تبدیل به
عوامل بیثباتی در منطقه شدهاند شک و تردیدی نیست. ولی
اگر بنا بر ادعای شرکتکنندگان در این «نشست»،
آمریکا جهت جلوگیری از حملة
اسرائیل به ایران مذاکرات هستهای را پیش کشیده باید پرسید به چه دلیل دولت ایالاتمتحد
خطر اسرائیل را پیشتر، اینهمه جدی نمیگرفت؟ یعنی زمانیکه با بیرون کشیدن احمدینژاد از
صندوقهای مارگیری برنامة جنگسازی به راه افتاده بود. خلاصه بگوئیم،
دولتهای اسرائیل و جمکران دیروز از آسمان نیافتادهاند، 4 دهه است که در منطقه آشوبآفرینی و جنگافروزی
میکنند، و خطر حملة اتمی اسرائیل به
ایران به چه دلیل در این مقطع مشخص اهمیت یافته؟ و نهایت امر، آخرین
ویژگی این «نشست» که بیشتر به جلسة «جنگیری» خالهخانمها شبیه است، همانطور
که میتوان حدس زد به جناحبندیهای موجود در حکومت اسلامی جمکران میرسد. خلاصه،
به همان نقطهای که بالاتر، شمهای
از آن را در «ادبیات» تکراری و فرسوده و سرشار از نبوغ پاسدار «سبزالله» مورد
مُداقه قرار دادیم.
حضرات حاضر در جلسه هر کدام از درگیریهای بیترهبری و
نقش خامنهای در مبارزه با حسن روحانی و ... داستانهای سرگرمکننده تعریف میکنند،
بدون آنکه در نظر آورند، برنامة تکراری، مضحک و نخنمای مخالفت «رهبر» با «دولت» که از
نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 در ایران به راه افتاده، نه ارتباطی با خامنهای مفلوک دارد و نه موضعگیریهای
فرضاً «مترقی» حسن روحانی زمینهسازش شده.
این همان «سیابازی» حسین و یزید است که در هر میعاد بین «رهبر» و «دولت» در
حکومت ملایان به راه میافتد، و نهایتاً
برندة واقعی آن در واشنگتن نشسته. «جنگ» خمینی و بازرگان؛ «نبرد» خمینی با ملیجکاش، بنیصدر؛
چشموهمچشمیهای خامنهای با
میرحسین موسوی؛ درگیری بیترهبری با
اصلاحطلبان؛ و ... و نهایت امر بساط گیسکشی
احمدینژاد و خامنهای صحنههائی است که پیشتر نیز بارها و بارها تکرار شده، ارتباطی هم با تلاشهای آمریکا جهت «بهبود شرایط
اقتصادی» ایران نداشته و ندارد. قضیة حسن
روحانی با خامنهای نیز از همین صورتبندی مجزا نیست. حکومت اسلامی جمکران یک مجموعة فاشیست و دستنشانده
است، اگر حضرات «آگاه» در نشست کذا، عوامل،
بازیگران و عملهواکره این حکومت را خارج از بستة «فاشیسم وارداتی» آن مورد
بررسی قرار دادهاند، و «برجام» را حاصل تلاش آمریکا معرفی کردهاند، فقط برای زدن به بیراهه است!
به استنباط ما،
همانطور که «برجام» معنای خروج از روند بحرانسازی منطقهای به خود گرفته، پای گذاردن به نقطة پایانی بحران در سوریه نیز، میباید بر دورة جنگهایزرگری و لشکرکشیهای
«عقیدتی» در حکومت اسلامی نقطة پایان باشد.
و به دلائلی که کاملاً قابل درک است،
این همان مسئلة اصلیای است که حضرات حاضر در «نشست» نخواستهاند ببینند. از قضای روزگار، شبکههای وابسته به سازمان سیا در درون ایران
نیز به عادت مرضیة چهار دهة گذشته، بساط
جنگ «رهبر ـ دولت» را ادامه میدهند، و
شبکههای «خبرسازی» ملائی نیز به این جنگ دامن میزنند. ولی
رخدادهای کشور به صراحت ناتوانی آمریکا را در به مقصد رساندن تئوری «جنگزرگری»
چهار دههای نشان میدهد. در شرایط فعلی
این «جنگ» بیش از آنچه به یکی از طرفها «مشروعیت» بیشتری اعطاء کند، صرفاً زمینهساز تضعیف هر دو طرف خواهد
شد.
با این همه، شبکههای
وابسته به آتلانتیسم تمامی تلاش خود را به خرج میدهند تا در بادبان هزارپارة «نبرد
رهبر با دولت» باد بیاندازند. به عبارت سادهتر، نارضایتی سراسری از عملکرد دولت را به بهانهای
تبدیل کنند، تا در سایة آن علی خامنهای و
باند بیترهبری بتوانند به عنوان «حلالمشکلات» پای به میدان گذارده، عمل دولت را به قول آخوندها «اصلاح» کنند! اظهارات علی سعیدی، نمایندة خامنهای در سپاه فقط مشتی است نمونة خرواری
از این قماش تبلیغات:
«[...] علی سعیدی: دولت روحانی در پناه برجام به دنبال
ارتباط با آمریکا بود.»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 2 مهرماه سالجاری
جالب اینجاست که رادیوفردا، در ادامة مطلب، به اظهارات
عباس عراقچی در مورد موافقت خامنهای با عبور از خطوط قرمزی که خود او تعیین کرده
بود نیز اشاره دارد:
«[...] عباس عراقچی [...] ۲۷ تیرماه [ سالجاری]گفته بود که [...] با موافقت رهبر ایران
[...]خطوط قرمز تعیین شده از سوی او در طول مذاکرات جابهجا شده [...] یکی از خط
قرمزها لغو همه تحریمها علیه ایران بود[...]»
همان منبع
بله، آن زمان که شخص خامنهای زرد شدن «خطوط قرمز» را
پذیرفته بود، حتماً «علی سعیدی» در رحم
مادرش بوده، یا کور و کر و لال بوده، و
اخیراً شفا یافته! و این برخورد بیشرمانه
با ملت ایران در شرایطی صورت میگیرد که ارتباط بیمارگونة «دولت ـ رهبر» از دیرباز در کشور برقرار است، و عملاً
دولت و بیترهبری بدون اجازة مرکزیت قدرت که همان مجموعة «ارتش ـ سپاه» باشد حتی نفس
هم نمیکشند. این صحنهسازی استعماری سالهای دراز خوشخیالها
و هالوها را فریفته، ولی استعمار غرب در ایران مشکل بتواند در شرایط
فعلی به این بازی مهوع همچنان ادامه دهد.
در عمل، تحولات آتی منطقه که
مسلماً تا پیش از انتخابات آمریکا سرعت بیشتری نیز خواهد گرفت نشان خواهد داد که
بنبستهای واقعی رژیم ولایتفقیه چیست، و
نهایت امر اگر واشنگتن علاقمند به باقی ماندن در منطقه است، چه امتیازاتی میباید به ملتها و به قدرتهای
رقیب بدهد.