۳/۰۳/۱۳۸۷

سه چماقدار!



شاید بهتر باشد امروز نگاهی به فضای سیاسی کشور بیاندازیم. همانطور که قبلاً حدس زده می‌شد دولت اسلامی با تکیه بر بلندگوهائی که از طریق رسانه‌های داخلی و رادیو و تلویزیون در اختیار دارد، و همچنین با بهره‌وری از همگامی سایت‌های دست‌نشانده و «مدعی‌مخالفت» با حکومت اسلامی، که با استفاده از سیاست فیلترینگ روی خطوط اینترنت فعال شده‌اند، سعی در ارائة تصویری مستقل و خارج از هنجارهای حکومت از شخص «ریاست‌جمهور» و سیاست‌های ایشان دارد! این سایت‌ها و روزی‌نامه‌ها عملاً تبدیل به تریبون‌هائی جهت بررسی «ویژگی‌های» دولت ایشان شده‌اند. ولی این تبلیغات، همزمان ابعاد دیگری نیز به خود گرفته. همانطور که به یاد داریم مسئلة «بمب‌گذاری» در حسینیه‌ای در شهر شیراز بهترین ابزار پروپاگاند را برای ساواک حکومت اسلامی فراهم آورد. نخست این انفجار غیرسیاسی تلقی شد، سپس به سلطنت‌طلبان منسوب شد، بعداً گروهی بهائی را در ارتباط با آنچه «امنیت»‌ ملی اعلام شد دستگیر کردند، و امروز صریحاً از دخالت سازمان سیا در این بمب‌گذاری سخن می‌گویند! ولی عامل نوین در این «بساط»، حضور فعال ولیعهد خانوادة پهلوی در بطن سیاست‌های جاری کشور است.

همانطور که می‌دانیم پورمحمدی، وزیر معلق‌شدة کشور، قبل از سقوط از مقام وزارت در سخنرانی خود عملاً انفجار حسینیه را به طرفداران سلطنت در ایران نسبت داد. و این سخنان بی‌ربط در شرایطی در بوق و کرنا گذاشته شد که پیشتر، «فارس‌نیوز» خبرگزاری نیمه‌رسمی سپاه پاسداران سعی کرده بود از رضا پهلوی تصویری «مسئولانه» و بسیار سیاسی ارائه دهد. اینهمه در شرایطی است که سلطنت‌طلبان، علیرغم برخورداری از امکانات فراوان سیاسی، مالی و محفلی، به دلائل مشخص، از جمله «غیرفعال‌ترین» شاخه‌های اوپوزیسیون هستند. یکی از مهم‌ترین دلائل غیرفعال‌ بودن جناح سلطنت‌طلب در این اصل کلی نهفته که سلطنت، نهایت امر طی گذشت سالیان دراز، خود تبدیل به شاخه‌ای برونمرزی از سیاستی شده که حکومت اسلامی را در ایران برقرار کرده. ارتباطات گستردة سلطنت‌طلبان و ساواکی‌های شناخته شده با عمال آشکار و پنهان حکومت اسلامی در اروپا و آمریکا امروز دیگر علنی است. از طرف دیگر وابستگی‌های ساختاری «شیخ» و «شاه» در جامعة ایران تازگی ندارد. عقد برادری و اخوت میان دو بنیاد فروهشته و پوسیدة «مذهب» و «سلطنت»، که پس از کودتای میرپنج عملاً تبدیل به دو بنیاد استعماری و ظاهراً متخالف شدند، در آسمان‌ها بسته شده. به همین دلائل، نهایت امر، «جنگ» و تخاصم میان این دو بنیاد بیشتر جهت مشغول‌کردن عوام‌الناس صورت می‌گیرد، هر چند که عمال وابسته به اینان، جهت خوش‌خدمتی به اربابان ینگه‌دنیائی در سرکوب یکدیگر دست هر جلادی‌ را از پشت بسته باشند. هنوز شمار قابل توجهی از هم‌میهنان ما، همکاری‌های ارتش شاهنشاهی، شهربانی رضاخانی و ساواک سرکوبگر پهلوی را با آشوب‌طلبان 22 بهمن به خاطر دارند. غیرفعال باقی ماندن جناح به اصطلاح سلطنت طلب در این اصل کلی نهفته است که اینان می‌دانند، آنزمان که مصلحت باشد، «شیخ» دست بیعت به سوی «شاه» دراز خواهد کرد؛ شیخ و شاه مأوای دیگری جز آغوش یکدیگر ندارند! از یک قماش‌اند و اهداف مشابهی را دنبال می‌کنند.

ادعاهای رضاپهلوی در ارائة «صورتبندی» مضحکی به نام «سلطنت لائیک» در همین عوامفریبی و شعبده‌بازی ریشه دارد. با این صحنه‌سازی‌ها محفل سلطنت‌طلبان قصد آن دارد که وابستگی‌های ساختاری سلطنت را به بنیاد مذهب شیعة اثنی‌عشری معلق بنمایاند! ولی می‌دانیم که قانون اساسی سلطنت مشروطه، پادشاه ایران را معتقد به مذهب شیعة اثنی عشری «تعریف» می‌کند، و پیشرفت «مذهب بر حق» شیعة جعفری را نه تنها نصب‌العین سیاست سلطنت می‌داند، که تأئیدات نمایندگان روحانیون ـ همین آخوندهای آدمکش ـ جهت مصوبات مجلس شورای ملی نیز در این قانون اساسی، حقی قانونی و دینی اعلام شده. حال می‌باید از آن‌ها که سلطنت لائیک می‌خواهند پرسید، بر اساس کدام قانون اساسی این سلطنت را حاکم خواهید کرد؟ قانون اساسی «28 مرداد»، یا «احکام» لیاخوف و محمدعلیشاه؟

ولی همانطور که گفتیم «داژبال» سیاسی و عاشقانه میان قطب‌های «شیخ» و «شاه» همچنان ادامه دارد. پورمحمدی دست «بیعت» به سوی بیت سلطنت دراز کرده، سپاه هم گویا «گوش به فرمان» است!‌ می‌ماند مقام معظم که در نقش «گوسالة زرین» بت‌برستان، در حکومت اسلامی از احترامات «ویژه‌ای» برخوردار شده! ایشان امروز از طرف مقام آیندة سلطنت مورد «مؤاخذه» قرار گرفته‌اند و خلاصه آنکه، «همة نارسائی‌ها تقصیر»‌ علی خامنه‌ای معرفی شده!‌ ولی چنین اطلاعیه‌ای را نمی‌توان یک موضع‌گیری سیاسی نامید، این عمل در واقع نوعی «نان قرض دادن» است! وانمود کردن این امر که یک پیرمرد سفاک و سفیه مسئول تمامی مصائب یک ملت 70 میلیونی است، مسلماً نشانه‌ای است از اهمیت ویژه‌ای که به این فرد داده شده. مقام آیندة سلطنت بهتر بود اشاره‌ای هم به صدها میلیارد دلار نفت چپاول‌شدة ایران و دیگر کشورهای منطقه توسط شرکت‌های نفتی آمریکائی و انگلیسی می‌کردند؛ چرا که تقصیر واقعی از آن‌هاست که نهایت امر دلارها را به جیب می‌زنند! نه یک پیرمرد احمق و یاوه‌گو!

ولی همانطور که پیشتر نیز دیده‌ایم، خاندان پهلوی بر یک اصل کلی پافشاری می‌کند، و آنهم خضوع و خشوع در برابر غربی‌هاست! «بهانة» این رفتار ویژه با غربی‌ها این است که چنین برخوردی نهایت امر سرفرازی و آزادی ملت ایران را نیز به همراه خواهد آورد! دیدیم که این «باور» مسخره که خود سوغات سازمان‌های امنیتی غرب و محافل «بلشویک ستیز» طی جنگ سرد بود، در عمل چه افتضاحی برای ملت ایران به بار آورد. عقب‌نشینی ارتش شاهنشاهی و اعلام «بی‌طرفی» این تشکیلات در برابر مشتی هوچی حرفه‌ای که با حمایت استعمار، جهت برقراری حکومت اسلامی و حمایت از جبهة جنگ آمریکائی‌ها در افغانستان کشور را به میدان جنگ و گریز تبدیل کرده بودند، اگر به فرمان ایالات متحد صورت نگرفت، چه کسی دستور نهائی آن را صادر کرده بود؟ حال چطور شده که پس از گذشت سه دهه از بلوای 22 بهمن، فردی که ادعای اعمال حاکمیت بر آیندة کشور دارد، با بزرگ‌نمائی یک عروسک‌ کوکی استعمار، تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد تا مسئولان واقعی این جنایات را تطهیر کند؟

البته موضوع وبلاگ امروز به بررسی اطلاعیة جدید رضاپهلوی محدود نخواهد بود. همانطور که پیشتر نیز گفتیم ارائة یک تصویر «ویژه» از حضرت ریاست جمهور نیز در رأس سیاست‌های استعماری قرار گرفته. این «تصویر»‌ ویژه، چنان ناشیانه بر روی سایت‌های وابسته به ساواک جمکران «بازسازی» شده، که هر تحلیل‌گری را هر قدر تازه‌کار و بی‌اطلاع، آناً متوجه اصل مسئله خواهد کرد. کار معرفی احمدی‌نژاد به عنوان یکی از «شخصیت‌های» جوان «انقلاب» آنقدر بالا گرفته که حتی سایت‌های خارج از کشور نیز با انتشار ترهاتی از زبان عملة حکومت اسلامی، تاریخچة «مبارزات» انقلابی این «چه‌گوارای» وطنی را به روزهای 22 بهمن و سپس آنچه «اشغال لانه» می‌خوانند می‌رسانند! بر اساس این «ترهات»، احمدی‌نژاد که در عمل یکی از اوباش و فالانژهای راست‌افراطی در دانشگاه‌های «ساواک‌زدة» پهلوی‌ها بوده، و احتمالاً پیش از برقراری حکومت عدل‌الهی کارمند جیره‌خوار ساواک به شمار می‌رفته، در مورد «انقلاب فرهنگی»‌ نیز صاحب نظر بوده!‌ ایشان همانطور که بارها اشاره شده با «اشغال لانه» نیز مخالفت‌هائی «اصولی» داشته‌اند!‌ البته معلوم نیست زمانیکه «امام» فرمودند، «این انقلاب از اولی هم مهم‌تر است»، این رهرو بی‌قید و شرط «حضرت امام»، مخالفت‌شان را چگونه پنهان می‌کرده‌اند، تقیه می‌فرموده‌اند یا تنقیه! در هر حال، فعلاً که گند دانشجونمایان خط‌امام از هر سوراخی بیرون زده، مخالفت با این جماعت خود تبدیل به نوعی «سیاستگذاری» شده!‌ این مخالفت ستونی است از «انقلاب سوم» که از دومی هم حتماً‌ مهم‌تر خواهد بود! انقلابی که گویا حضرت ریاست جمهور رهبری آنرا شخصاً بر عهده گرفته‌اند؛ و دیدیم که ایشان در توجیه به قدرت رسیدن خود، طی دیدار با طلاب مشهد فرموده‌اند:

«بساط را بهم زدم و یک چیز انقلابی جاش گذاشتم»

در اینکه این «چیز» انقلابی است حرفی نداریم، چرا که گرسنگی‌کشیدن، فحش‌خوردن از رادیوهای خارجی، تهدید شدن توسط اوباش آمریکائی در منطقه، و سرکوب مردم به وسیلة اراذل گشت «زهرمارالله» در خیابان‌های شهرهای بزرگ، و ... مسلماً خیلی «انقلابی» است! ولی در اینکه ایشان شخصاً این «چیز» را «جاش» گذاشته باشند، جای شک فراوان داریم. ما فکر می‌کنیم که این «چیز» را همان نابکارهائی «جاش» گذاشته‌اند که کودتای 22 بهمن را هم به مردم حقنه کردند!‌ در نتیجه، بررسی ژست‌های انقلابی چه‌گوارای وطنی را در همین نقطه به پایان می‌بریم، هر چند این مطلب را می‌باید گوشزد کرد که نباید از کنار این «تبلیغات»، هر چند که احمقانه به نظر آید، بدون تحلیل بگذریم. به یاد داشته باشیم که یک «یاوه‌‌گوی» سیاست‌باز، اگر میدان مساعد به دست آورد، تا چه حد می‌تواند به یک ملت ضرر و زیان وارد کند؛ نمونة «امام» خمینی را که فراموش نکرده‌ایم!

ولی هیئت حاکمة حکومت اسلامی، یعنی همان‌ها که پس از 22 بهمن با حمایت سازمان سیا قدرت را در کشور به دست گرفتند، اینک به سه دسته تقسیم شده‌اند. حکایت «اصولگرایان» سلطنت‌طلب را پیشتر عنوان کردیم، شرح حال «اصولگرایان» انقلابی، به «رهبری» حضرت «امام چهاردهم» را نیز در بالا آوردیم. ولی همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، پس از کنار رفتن «اصلاح‌طلبان» از موضع تصمیم‌گیری در سیاست کشور، جنگ به درون خیمة «اصول‌گرائی»‌ افتاده. امروز یک شاخه از اصول‌گرایان عملاً «سلطنت‌طلب» شده، و توسط جناح دیگر، به سرعت از کار بر کنار می‌شود! بهترین نمونة این جابجائی‌ها را در کنار گذاشتن وزراء، استانداران، فرمانداران و فرماندهان نیروهای مسلح و غیره می‌بینیم، کسانیکه پشت سر هم، و تقریباً به صورت روزمره با افراد دیگری جایگزین می‌شوند! به طور مثال، هم امروز خبرگزاری‌های رسمی حکومت اسلامی خبر جابجائی چندین فرماندار، استاندار و دو «مقام» امنیتی سپاه‌پاسداران را رسماً مخابره کرده‌اند. می‌باید پرسید این جابجائی‌ها از نظر سیاست داخلی چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟

البته در این تحلیل نمی‌باید از بررسی جسد متعفن «اصلاح‌طلبی» نیز غافل بمانیم. این جریان استعماری از میان نرفته، و در عمل همان گروه سوم است که از جسد پوسیدة حکومت اسلامی جدا شده، و اینک در آغوش همکاران و دوستان خود از چپ‌نما تا راست‌افراطی این دست و آن دست می‌شود. در جناح «چپ‌نما» همکاری‌های حزب توده با این جناح از میراث‌خواران کودتای 22 بهمن امروز علنی شده، گروهی از مخالف‌نمایان حرفه‌ای حکومت اسلامی نیز در خارج و داخل کشور، با این جریان همراه شده‌اند، ولی معلوم نیست در پس پرده کدامین جناح‌ها در محافل بین‌المللی واقعاً از «اصلاح‌طلبی» حمایت خواهند کرد؟

در عمل این سه گروه در حال تاخت‌وتاز در میدان سیاست‌بازی‌های کشور شده‌اند. ولی این سئوال مطرح می‌شود که شرایط جدید یعنی فروپاشی اتحادشوروی و انزوای جهانی و خصوصاً منطقه‌ای آمریکا، چه تأثیراتی بر مرده‌ریگ استعمار 80 سالة غرب در ایران بجای خواهد گذاشت؟ سه جناحی که در بالا آوردیم تماماً غربی‌اند؛ حتی همان‌ها که ادعای «نبرد با آمریکا» را هنوز از کفن خمینی «الهام» می‌گیرند. ولی این سئوال هنوز مطرح است که آیندة سیاسی ایران نهایت امر در دامان چه موضع‌گیری‌هائی رقم خواهد خورد؛ وابستگان به این سه جناح آرزو دارند که فضای سیاست کشور محدود به همان جو‌سازی‌ محافل استعماری باقی بماند! چرا که، در اینصورت می‌توانند امیدی هر چند کوچک به حفظ موجودیت خود داشته باشند. ولی این امر به جز گرفتاری روزمره و درگیری‌های فرسایندة سیاسی برای ملت ایران هیچ نخواهد داشت، از سوی دیگر، به دلیل فروپاشی‌های شدید ایدئولوژیک در بطن این جریانات، تداوم چنین شرایطی دیگر عملی به نظر نمی‌آید.

از این گذشته، در همین مقطع شاهدیم که تحرکات داخلی نیز سرانجامی نمی‌یابد. این تحرکات که در چارچوب قوانین و مقررات جاری کشور می‌باید به صورتی سازنده و قانونمند، جایگزین محفل‌گرائی‌های استعماری و سنتی در سیاست کشور شود، به صورت مستمر از طرف دولت احمدی‌نژاد سرکوب شده. این سرکوب سازمان یافته نشانة وحشت استعمار از همین تحرکات است؛ سانسور شدید مطبوعات، سرکوب خواست‌های قانونی کارگران که از طریق اتحادیه‌های کارگری صورت می‌گیرد، دولتی کردن فعالیت‌های فرهنگی، جلوگیری از هر نوع تحرک اجتماعی به بهانة ضدیت با «دین»، جلوگیری از نشر کتاب، سانسور اینترنت، و ... تماماً در چارچوب فراهم آوردن زمینة بقاء برای سه جریان استعماری‌ای است که در بالا به آن‌ها اشاره کردیم. این فضاسازی که توسط استعمار صورت می‌گیرد فقط یک هدف را دنبال می‌کند، حذف ملت ایران و الهامات و مطالبات مردم از فضای سیاسی کشور! در این مقطع، همانطور که گفتیم به مقصد رساندن مطالبات واقعی مردم، و هر گونه سازمان‌پذیری و نظم‌پذیری در تحرکات سیاسی با عکس‌العمل شدید دولت سرکوب می‌شود، در نتیجه می‌توان استنباط کرد که استعمار به «گزینة» چهارم نیز دلگرم است: آشوب و بلوا! در واقع اگر تحمیل هر یک از این سه جریان بر روند مسائل کشور با شکست روبرو شود، استعمار بجای پذیرفتن حضور واقعی و قانونمند مردم، ترجیح می‌دهد که بلوا و آشوب را بر جامعه حاکم کند. و در صورت حاکم شدن شرایط بحرانی، محافل استعماری خواهند توانست تحت عناوینی نوین، همان سیاست‌ها را بر مردم کشور بار دیگر تحمیل کنند‍! در همینجا می‌باید عنوان کرد، گزینة «آشوب و بلوا» را می‌باید تحت هر شرایط، از مجموع گزینه‌های سیاسی کشور خارج کنیم، اگر گزینه‌های دیگر به انتخاب ملت نیست، این یک را می‌توان نتیجة انتخابی «آگاهانه» دانست. چرا که در صورت جایگیر شدن «گزینة» آشوب، استعمار به راحتی می‌تواند یک حاکمیت وابسته، فاشیستی و سرکوبگر را برای دهه‌های آینده بر ملت ایران حاکم کند. بر این موضع می‌باید صریحاً تکیه کرد که سه جناح مطرح شده در بالا در انتزاع سیاسی و وابستگی‌های خود به استعمار نمی‌توانند در برابر مردم و خواست‌های واقعی مردم مدت زمان درازی مقاومت کنند؛ و در صورت عقب‌نشینی این جریانات است که جایگزینی مواضع آن‌ها با نیروهای صنفی، اتحادیه‌ها، تشکل‌های مختلف امکانپذیر خواهد شد، و در راه رسیدن به این اهداف اجتناب از هرگونه بحران‌سازی الزامی است.




...

۳/۰۱/۱۳۸۷

تابلوی آبادی!




مدتی است که گروهی از معتقدان به بهائیت را در ایران دستگیر کرده‌اند. و این دستگیری چون بازداشت‌های گذشته توجیهاتی «امنیتی» نیز به دنبال ‌آورده. در تاریخ 31 اردیبهشت ماه سالجاری، بر اساس گزارش «بی‌بی‌سی»، غلامحسین الهام، سخنگوی دولت احمدی‌نژاد در مورد دستگیری بهائیان چنین می‌گوید:

«تابلو کردن مقوله‌ای به نام بهائیت سیاستی کهنه و زنگار گرفته است، هر کشوری باید از حوزة امنیتی خود دفاع کند.»

اتفاقاً ما هم دقیقاً به این اصل معتقدیم. و به همین دلیل است که برخورد حکومت اسلامی با ادیان و مذاهب را در کشور ایران به شدت محکوم می‌کنیم، چرا که دقیقاً در سایة همین نوع برخورد احمقانه و استعماری با اعتقادات افراد، و گروه‌های دینی است که زمینة‌ مناسب جهت تبدیل مقوله‌هائی چون بهائیت، تسنن، تصوف، یهودیت و ... به «تابلو» فراهم می‌شود! تابلوهائی تماماً در خدمت سیاست‌های خارجی. ولی می‌باید از «حضرت» الهام که به قولی «حقوقدان» هم شده‌اند بپرسیم، آیا شیعی‌گری خود یک تابلو نیست؟ آیا زمانیکه روح‌الله خمینی در نجف میهمان صدام‌حسین بود، و گروه‌های تروریستی «اسلامی» پس از انجام «عملیات» حضورشان رفته، کسب «تکلیف» می‌کردند، دولت شاهنشاهی نمی‌بایست در سطح جهان «تابلو» شدن و سوءاستفاده از اعتقادات شیعیان ایران را در چارچوب سیاست‌گذاری‌های منطقه‌ای محکوم می‌کرد؟ مسلماً اگر دولت شاهنشاهی از یک جو استقلال عمل برخوردار بود نه تنها این تحرکات را محکوم و حامیان آن را افشا می‌کرد، که دکان امثال روح‌الله در صحرای کربلا را نیز تخته کرده بود. حال چطور شده که دستگاه حکومت اسلامی که خود موجودیت‌اش را مدیون «تابلو» سازی‌های استعماری است، از بهائیت عیب‌جوئی می‌کند؟

استفاده استعماری از پیش‌داوری‌ها و تعصبات خشک و بی‌اساس توده‌های ناآگاه، در کشور ایران تازگی ندارد. هم امروز نیز کم نیستند «فرهیختگانی» ایرانی‌نما که در داخل و یا خارج از کشور فقط بر اساس همین «تعصبات» قرون وسطائی، میدان‌دار سیاست ایران شده‌اند. سخن گفتن از قرآن و اسلام، اعتقادات و آداب و رسوم جهت توجیه مواضع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک حکومت، خصوصاً حکومتی که عملاً تبدیل به آینة تمام نمای نیازهای اقتصادی، مالی و سیاسی و استراتژیک قدرت‌های بزرگ جهانی شده، همان تکیه بر پیشداوری‌هاست. از طرف دیگر، آن‌ها که با تکیه بر همین قماش پیش‌داوری، خود را به اصطلاح در موضع «معماران» آیندة سیاسی کشور جا زده‌اند، نه تنها فاشیست و عوامفریب که ابله نیز هستند. اینکه فردی خود را در پس پردة «مخالف‌خوانی» پنهان کند، استفادة وی را از اینگونه ابزار خطرناک اجتماعی که فقط زمینه‌ساز تحرکات منطق‌ستیز و پوپولیستی در سطح جامعه خواهد بود، توجیه نمی‌کند. توجیه سیاست بر اساس این به اصطلاح «اصول»، همان فاشیسم است، و بهتر است بعضی‌ها به دنبال یال و دم و اشکم‌ فاشیسم این ور آن ور نگردند، چرا که آب در کوزه و «ایشان» گرد جهان می‌گردند!

در همین راستا می‌باید عنوان کنیم که افرادی از قماش بنی‌صدر، ابراهیم یزدی، اعضاء نهضت آزادی و بسیاری از به اصطلاح «ملیون» که پای از اسلام و امام زمان پائین‌تر نمی‌گذارند، درست در خط فاشیسم اسلامی حاکم بر ایران هستند. در کنار اینان شاید دلیلی نداشته باشد که مواضع راست‌گرایان افراطی که عملکردهای «اسلام‌دوستانه‌شان» را طی 57 سال سلطنت پهلوی شاهد بودیم بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم. بی‌دلیل نبود که «ملیون»، اعضاء ساواک و شهربانی و ارتش پهلوی، دست در دست حزب توده، از برقراری حکومت اسلامی «حمایت»‌ کردند. و اگر حزب توده در این بده‌بستان‌های «دینی» جائی ندارد، در عوض با استفادة عوامفریبانه از واژة «کارگر»، «امت» را در گفتمان فاشیسم با این واژه جایگزین کرده. هیچکدام از این گروه‌ها و جریانات، تعریف درست و روشنی از جامعه، سیاست کشور، اهداف اجتماعی و خصوصاً راه‌کارهای استراتژیک ارائه نمی‌دهند. به صراحت بگوئیم کاری با این حرف‌ها ندارند. ولی می‌باید این اصل را قبول کرد که تکیه بر پیش‌داوری‌ها در عمل بیش از آنچه به جامعه ضرر برساند دولت را فلج خواهد کرد؛ دولتی که می‌پندارد با تکیه بر ترهاتی از قماش «فرهنگ‌ملی»، «دین»، «آداب و رسوم» و غیره، بر جامعه اعمال حاکمیت می‌کند! به صراحت بگوئیم در سایة این ترهات نمی‌توان اعمال حاکمیت کرد، نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگری.

به طور مثال برخورد با معضل کودکان خیابانی را در تهران و شهرهای بزرگ در نظر می‌آوریم. این کودکان حق دارند از سرپرستی و مراقبت خانواده‌ای دلسوز برخوردار باشند، و زمانیکه چنین خانواده‌ای ندارند این وظیفة دولت است که سرپرستی مسئولانة این کودکان را با استفاده از بودجة ملی تأمین کند. رها کردن کودکان در خیابان‌ها و کوچه‌ها، نتیجه‌اش جز پرورش اوباش، و فراهم آوردن زمینة گسترش جرائم و مفاسد اجتماعی نیست. دولتی که امروز خود را نمایندة امام‌زمان بر روی زمین معرفی می‌کند، جهت چشم بستن بر این معضل اساسی، اسلام را وسیلة توجیه سیاست‌های استعماری و ضدایرانی خود کرده. چرا که بر اساس این «دین‌مبین»، حق ولی بر اولاد غیرقابل فسخ است!‌ در نتیجه، مددکاران اجتماعی که کودکانی را به دلیل تکدی در معابر تحت نظارت دولت قرار می‌دهند، در فردای همان روز زمانیکه فردی ـ اینجا مسئله کمی تخصصی خواهد شد ـ تحت عنوان ولی کودک، خود را به این دفاتر معرفی می‌کند، بچه را به «ولی» تحویل می‌دهند! تا بار دیگر «ولی» محترم، ‌ کودک را برای فروشندگی، گدائی و احیاناً دزدی و جیب‌بری به معابر و خیابان‌های بزرگ شهرهای «امام زمان» اعزام کند!‌ این نمونه به صراحت نشان می‌دهد چگونه می‌توان از یک «پیش‌داوری» اجتماعی و دینی، بهره‌برداری کامل استعماری جهت تخریب فضای شهری و سرکوب کودکان این کشور فراهم آورد. ولی اشتباه نکنیم، این پیش‌فرض‌ها اگر امروز بر فضای نظریه‌پردازی سیاسی و اجتماعی کشور سنگینی می‌کند، به هیچ عنوان پدیده‌ای تصادفی نیست؛ اگر در بالا فاشیسم را در عمل نشان دادیم، این نیز نمونه‌ای است کامل و تمام و کمال از سیاست‌های استعماری.

همانطور که می‌بینیم، دولت استعماری بجای هزینه کردن بودجة کشور در مسیرهائی که نهایت امر «صلح‌ اجتماعی»‌ و هماهنگی در سطح جامعه فراهم می‌آورد، و ضمن تولید کار برای بسیاری از متخصصین علوم اجتماعی، روانشناسی، و ... می‌تواند به عنوان سدی در برابر تنش‌های بی‌دلیل اجتماعی عمل کند، هم و غم خود را بر واردات خنزرپنزرهای ساخت سرمایه‌داران غربی از چین و ماچین کرده، تا از این راه هم ارز به دست آمده از تاراج نفت کشور سریعاً به اقتصاد غرب بازگردد، هم جیب مشتی تازه‌به‌دوران رسیدة فاسد و آدمکش در داخل کشور پر شود. و چنین سیاست‌هائی همانطور که می‌بینیم با «تولید» اوباش شهری در هماهنگی کامل قرار دارد. به صراحت بگوئیم، سیاست استعماری دقیقاً می‌داند چه می‌کند، این نانخورهای استعمار از قماش عبدالحسین الهام هستند که در برابر میکروفون‌ها منطق‌شان لنگ می‌زند و جفنگ می‌بافند!

می‌باید از جناب سخنگو پرسید، در شرایطی که دولت «امام‌زمان» تمامی امکانات مالی و اقتصادی کشور را در دست گرفته، و به فرمان «مقام‌معظم» یا هر گوسالة زرین و مشعشع دیگری، امکان فعالیت‌ به هیچ احدی در کشور نمی‌دهد، چرا خود رأساً در مسیرهای رفاهی و تولیدی سرمایه‌گذاری نمی‌کند؟ اگر این مملکت خراب شده قرار است «آباد» شود، چه کسانی می‌باید در این راه از خود مایه بگذارند؟ وقتی دولت گرفتاری‌هایش به بهائی‌گیری، تغییر مذهب میلیون‌ها ایرانی، روضه‌خوانی، سینه‌زنی، مسجدسازی، تولید آخوند و هزار کثافتکاری دیگر محدود شده، تأمین رفاه مردم و «آبادانی» این مملکت هم حتماً در زمرة وظائف ارتش آمریکاست!‌




...

۲/۳۱/۱۳۸۷

صیفی‌کار جمکران!




روح‌الله حسینیان یکی از ساواکی‌های شناخته شدة حکومت اسلامی، در نشستی در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی که عملاً توسط اوباش حزب‌الله و بسیج «اشغال» شده، افاضاتی فرموده‌اند که قابل بررسی است. ایشان ادعا دارند که در وزارت کشور در دورة محمدخاتمی ستادی جهت ایجاد بحران و گسترش هیاهوی 18 تیر ایجاد شده بود!‌ ستادی که به قول ایشان قصد داشت این بحران را هر بیشتر دامنه‌دار کند. البته ما از ماه‌ها پیش این مطالب را عنوان کرده‌ایم، و اگر همچون حاج‌حسینیان ساواکی نیستیم و دسترسی به مدارک، اسناد و اطلاعات طبقه‌بندی شدة امنیتی نداریم، به صراحت می‌گوئیم و گفته‌ایم که بحران 18 تیرماه عملاً جریانی جهت فروپاشاندن حکومت اسلامی و جایگزینی آن با یک فاشیسم تازه‌نفس بود.

ولی سخنرانی یک ساواکی شناخته شده، با تحلیلی واقعی از شرایط سیاست کشور فاصلة بسیار زیادی دارد. حاج‌حسینیان که خود یکی از عمال ساواک و عمله‌های محافل آدمکشی و سرکوب غرب در ایران هستند، مسلماً دست اربابان عزیزتر از جان‌شان را رو نخواهند کرد. از همین رو «افشاگری‌های» دوآتشة ایشان در باب «بحران 18 تیرماه» در همین مقطع یک باره «یخ» می‌زند! معلوم نیست این «مقام» امنیتی که عمری را به سرکوب و شکنجة مردم این مملکت و پرونده‌سازی برای جوانان، در خدمت بیگانه گذرانده، چرا از جزئیات این به اصطلاح «ستاد» سخنی به میان نمی‌آورند؟ اگر این «ستاد» وجود خارجی دارد، پس مسئولین و آتش‌بیاران‌اش را هم می‌باید به مردم معرفی کرد، و اگر موجودیت این «ستاد» فقط بستگی به «الهامات» محفلی داشته، و هر زمان که حاج‌آقا تشخیص می‌دهند،‌ آفتابی می‌شود، وظیفة مردم ایران است که جواب دندان شکنی خدمت حجت‌الاسلام تقدیم کنند. اینکه نویسندة این سطور از ماه‌ها پیش بحران 18 تیر را یک برنامة اجنبی جهت براندازی تحلیل، و حتی عوامل داخلی و خارجی آنرا نیز تا آنجا که برایش امکان داشته به نام معرفی کرده، نشان می‌دهد که «پروژة» 18تیر مفتضح‌تر از آن است که حاج‌حسینیان در مقام یک ساواکی «باسابقه» بخواهند در بارة آن «افشاگری‌» کنند. خلاصه بگوئیم، آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟ ولی حاج‌حسینیان دست بردار نیستند، و فارس نیوز از قول ایشان می‌گوید:


«در معاونت وزارت كشور دولت اصلاحات ستادي بود كه سعي مي‌كرد مسائل كوي دانشگاه را دامن زده و با تحريك و راهنمائي برخي، اين غائله را طولاني كند.»

البته سخنران «محترم»، در تأئید مواضع «عوامفریبانة» دانشجو نمایان «خط امام» نیز سخنانی ایراد کرده، اعلام فرموده‌اند: ‌

«من از اين اقدام شجاعانه [تسخیر سفارت آمریکا] كه حفاظي براي انقلاب بود قاطعانه دفاع مي‌كنم اما برخي از اين دانشجويان كه بعدها به دوم خرداد پيوستند، ابراز پشيماني كرده و با همان گروگان‌ها به مذاكره نشسته و با يكديگر نوشيدني خوردند.»

اینکه با گروهی «نوشیدنی» بخورید، اصولاً عملی غیراسلامی است، خصوصاً که بهتر بود ایشان نوع «نوشیدنی» را هم مشخص می‌کردند!‌ مقصودشان حتما همان عرق‌های وارداتی سپاه پاسداران است که به قیمت خون پدرشان به مردم قالب می‌کنند!‌ اگر از مبحث «شیرین» نوشیدنی «خوردن» بگذریم، نمایندة ساواک جمکران در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی علاقة زیادی به شر و ور گوئی و جفنگ‌بافی از خود نشان داده‌اند. اگر از اقدام «شجاعانة» مشتی کودتاچی وابسته به غرب حمایت می‌کنیم، می‌باید تبعات این حمایت را نیز به جان بخریم. زمانیکه اوباشی از قبیل عباس عبدی، اصغرزاده، محمدرضا خاتمی، و ... با تأئیدات قبلی و مستقیم ایالات متحد، از دیوار سفارت آمریکا بالا می‌روند، تا با تزریق «چپ‌نمائی»، در مقام سیاستگذاری، یک کشور را عملاً به دست سیاست‌بازهای کاخ‌سفید واگذارند، آقای حسینیان از «اقدامات‌شان» حمایت می‌کنند، و این لات‌بازی‌ها را «حفاظی» برای «انقلاب» می‌خوانند! ما با ایشان کاملاً هم‌عقیده هستیم، آنچه حسینیان «انقلاب» می‌خواند، در واقع یک کودتای سازمان یافته توسط ژنرال هویزر بود، و جهت گسترش «چپ‌نمائی»‌ و آدرس‌عوضی دادن به مردم، نیازمند همین «حفاظ‌ها» هم می‌شد. در واقع اگر این «حفاظ‌ها» وجود نمی‌داشت، روح‌الله خمینی جرأت نمی‌کرد از قم به تهران اسباب‌کشی کند! ولی گویا آقای حسینیان فقط قسمت «خوب» نوکری برای اجنبی را قبول می‌کنند، چرا که وقتی همین اوباش، به دلیل فروپاشی‌های سیاسی در منطقه، جهت استقرار یک کودتای جدید در عملیات‌شان «شکست» خوردند ـ پروژة «اصلاحات» ـ دیگر حاج‌حسینیان از «اقدامات شجاعانة»‌ آنان حمایت نمی‌کند. حاج‌حسینیان از آندسته چارپایان است که هم از آخور می‌خورند و هم از توبره!‌ بستگی دارد که کدام‌ یک پرمایه‌تر به نظر آید!

شاهد بودیم که سعید امامی به قتل رسید تا حضرت حسینیان از وی در سخنرانی خود «حمایت»‌ به عمل آورند. و امروز که علناً ارتباط سعید امامی، همسر وی و دری‌نجف‌آبادی با سازمان سیا آفتابی شده، و همکار شناختة شده و سابق آقای حسینیان، عبدالله شهبازی داستان بهائی‌زاده بودن حجت‌الاسلام را هم به گنجینة «سوابق» درخشان ایشان اضافه کرده، حضرت حجت‌الاسلام دست پیش گرفته‌اند که پس نیافتند. اگر سعید امامی اینقدر دوست‌داشتنی بود، معرف اصلی وی در وزارت اطلاعات یعنی «حجاریان» را چرا عامل کودتا می‌خوانید؟ ما که می‌دانیم در میان عوامل و نوکران سیاست‌ خارجی روابط از پیش تعیین شده. سعید امامی از همان توبره می‌خورد که حجاریان به آن آویزان بود، و اگر حسینیان باند حجاریان را ـ این باند عملاً تمامی گروه دانشجویان خط امام و شخص خوئینی‌ها را شامل می‌شود ـ مورد مؤاخذه قرار می‌دهند، چرا از سعید امامی دفاع می‌کنند؟ جواب ساده‌ است؛ در میان بنجل‌های حکومت اسلامی، خصوصاً زباله‌هائی که برای استماع سخنرانی‌ امثال حسینیان دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه «سابق» تهران را اشغال می‌کنند، سعید امامی سمبل نوعی «حرکت» امنیتی بر علیه «اصلاحات» شده!‌ فراموش نکنیم، زمانیکه در فضای سیاست‌بازی‌های داخلی، اصلاحات «به آب گوزید»، جبهة جدید ساواکی‌های آمریکائی آناً طرح خروج از بحران را از چنته بیرون کشید: «ضداصلاحات»!

بی‌دلیل نبود که 8 سال حکومت محمدخاتمی به جفنگ‌گوئی گذشت. از یک طرف وی را سمبل حرکتی مردمی با تکیه بر 22 میلیون آراء معرفی می‌کردند، و از طرف دیگر همان‌ها که جسد متعفن این ساواکی وابسته را از صندوقخانة استعمار بیرون کشیده، تبدیل به ریاست جمهور فرهیختة حکومت اسلامی کرده بودند، قادر نبودند برنامة واقعی خود، استقرار یک حکومت کودتائی جدید را به منصة ظهور برسانند. پروژة «ضداصلاحات» از همان روزها به دست عوامل سیاست‌ خارجی در کشور رقم خورد، و همانطور که امروز به صراحت می‌بینیم تمامی جناح‌های حکومت اسلامی، از حسینیان گرفته تا عبدالله شهبازی، مقام معظم، پورمحمدی، احمدی‌نژاد و حتی شخص خاتمی و رفسنجانی و کروبی در این صف «نوبت» گرفته‌اند! نوبت جهت بر عهده گرفتن نقشی در این «نمایشنامة» جدید! امروز «ضداصلاحات» بودن در بطن تشکیلات و سازمان‌های خلق‌الساعة حکومت استعماری اسلامی خود تبدیل به نوعی «ارزش» شده!

البته آنچه از اهمیت برخوردار است موضع‌گیری‌های مشتی خودفروخته و اجنبی‌پرست عمامه‌ای و کلاهی نیست. واقعیات استراتژیک منطقه نشان می‌دهد که علیرغم تمامی تلاش‌های نوکران آمریکا در ایران، روزهای خوش سرکوب مردم و پرکردن جیب غرب دیگر سپری شده. حکومت جمکران با توسری و اردنگی نهایت امر به همان نقطه‌ای خواهد رفت که شرایط نوین استراتژیک الزامی می‌کند. طرح تضمین ‌امنیتی روسیه که در مطالب پیشین مورد بررسی قرار دادیم، و تاکنون تمامی دربان‌ها و پیشخدمت‌های محافل سرمایه‌داری غربی در حکومت جمکران مخالفت‌های شدید خود را با آن «ابراز» کرده‌اند، تا چند صباح دیگر تبدیل به اصلی استراتژیک و غیرقابل تردید در روند موجودیت حکومت جمکران خواهد شد. تمامی رنگ‌وروغنی که مقام‌معظم، و دیگر نانخورهای امپریالیسم آمریکا به جسد نیمه‌جان یانکی‌ها در منطقه می‌مالند، نمی‌تواند برای این جسد رو به تلاشی جلال و جبروتی به همراه آورد. ولی چه بگوئیم، که نوکران غرب در ایران طی این سه دهه، آنقدر هیاهوی مبارزه با آمریکا را سر داده‌اند که خود نیز قضیه را «جدی»‌ گرفته‌اند؛ در دوران بلوای ملی کردن نفت نیز پیام سفیر انگلستان به فرستادة ویژة آمریکا در تهران این بود: «مصدق این قضیه را خیلی جدی گرفته!» بله غربی‌ها بخوبی می‌دانند زمانیکه با استفاده از مجاری اقتصادی، سیاسی و خصوصاً امنیتی‌، در آستین یک جن‌گیر خانه به دوش خراسانی و یا یک روضه‌خوان مافنگی رفسنجان فوت می‌کنند، جلال و جبروت خیالی، واقعی‌تر از آن می‌نماید که این اوباش، ساختگی‌ بودنش را قبول داشته باشند!

در حکایات آمده، صیفی‌کاری برای حمایت از مزرعه‌اش یک مترسک درست کرده بود. در اینکار آنقدر جد و جهد به خرج داد و این مترسک را آنقدر بزرگ و وحشتناک درست کرد، که نهایتاً شب‌هنگام خود نیز می‌ترسید برای آبیاری به مزرعه پای بگذارد. عالمی به او می‌گوید:

ـ از چه می‌ترسی؟ مترسک یک عروسک پارچه‌ای است!
صیفی‌کار جواب می‌دهد:
ـ ای عالم علوم ربانی! این را تو می‌دانی، مترسک که نمی‌داند!


...

۲/۲۹/۱۳۸۷

انفجار هزارچهره!


فصل جدیدی از بحران‌سازی‌های حکومت اسلامی در داخل مرزها آغاز شده. این دوره که چون دیگر دوره‌های تنش سیاسی با شرکت فعال محمدخاتمی آغاز شد، با اظهارات وی در دانشگاه گیلان و سپس «توضیحات» کافی ایشان در «بنیاد باران» به اوج رسید. قرائت حاج‌ممد ‌خاتمی از نقطه‌نظرهای آیت‌الله خمینی، در واقع آغازگر بحران جدیدی بود که می‌بایست صف‌بندی‌های عمال سیاست‌های خارجی در کشورمان را از نو سر و سامان دهد. در دنبالة همین اظهارنظرهاست که شاهد موضع‌گیری‌های جدید عمال سازمان سیا در داخل خاک ایران هستیم. وزارت اطلاعات حکومت اسلامی که میراث‌خوار ساواک شاه و روابط گستردة این سازمان سرکوبگر اطلاعاتی با منابع غربی است، امروز طی انتشار اطلاعیه‌ای ادعاهای عجیبی مبنی بر شرکت محافل آمریکائی جهت سازماندهی عملیات تروریستی در ایران مطرح کرده. خبرگزاری فارس که به محافل سپاه پاسداران نزدیک است، امروز چنین تیتر می‌زند:

«وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران با انتشار اطلاعيه‌اي، جزئيات تازه‌اي را درباره كشف و خنثي‌سازي يك شبكه تروريستي وابسته به ايالات متحده آمريكا اعلام كرد.»

همانطور که می‌بینیم «انفجاری» که پیشتر توسط وزارت کشور و عمال سازمان اطلاعات «تصادفی»، و پروندة آن «مختومه» اعلام شده بود، چگونه در راستای پیشبرد یک سیاست استعماری بار دیگر تبدیل به نخستین خبر نظامی و امنیتی کشور می‌شود!‌ اگر این خبر از اهمیت برخوردار بود، چرا خبرگزاری فارس‌ و همکاران آن نخست این انفجار را به طرفداران سلطنت نسبت می‌دهند، و اینک یقة سازمان جاسوسی سیا در آمریکا را گرفته‌اند؟ اینهمه در شرایطی که در روزهای نخست به صورت رسمی اعلام شده بود که این انفجارات تصادفی بوده! همانطور که دیدیم، پورمحمدی وزیر معلق شدة کشور، پیش از آنکه بلندگوهای تبلیغاتی را از دست بدهد، این انفجار را مستقیماً به سلطنت‌طلبان نسبت داد. و قرار بر این بود که مدارک این وابستگی در پی سخنرانی وی به ملت «ایران» تقدیم شود! و ملت ایران هم هنوز در انتظار این «افشاگری‌ها» باقی مانده. ولی پس از فروافتادن پرده‌ها و کنار رفتن دارودستة پورمحمدی و دیگر مقامات تصمیم‌گیرنده از وزارت کشور، همین انفجار اینبار به محافلی در آمریکا نسبت داده می‌شود. و کار چنان بالا می‌گیرد که وزارت اطلاعات دولت مفلوک جمکران، دولتی که به گفتة رئیس آن حتی قادر نیست بدون اجازة بانک‌های غربی ارز حاصل از فروش نفت را نیز به مصرف خریدهای دولتی برساند، ادعا دارد که دولت‌های انگلستان و آمریکا را به دلیل این بمب‌گذاری در محافل بین‌الملل مورد مؤاخذه قرار خواهد داد!‌

البته تردیدی نیست که دولت جنایتکار آمریکا از بمبگذاری در میان مردم هیچ ابائی ندارد؛ نمونه‌های این اعمال را طی چند سال گذشته در عراق، افغانستان، پاکستان و همین چند روز گذشته در هندوستان شاهد بودیم. ایجاد وحشت در جامعه و منفجر کردن بمب در میان مردم کوچه و خیابان از دیرباز یکی از استراتژی‌های انگلستان و آمریکاست. ولی اگر استراتژی‌های استعماری آمریکا تا به این حد روشن و واضح است، تلاش‌های دولت مهرورزی جهت مذاکره با ارتش اشغالگر در عراق را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

پیک‌نت، یکی از سایت‌های رنگارنگ وابسته به حکومت اسلامی، که ترجیح می‌دهد «نعل‌وارونه زده»، خود را مخالف این حکومت بنمایاند، به دنبال «افشاگری‌های»‌ وزارت اطلاعات حکومت جمکران، امروز در تیتر بزرگی عنوان کرده:

«[...] نشریه کریستین ساینس مانیتور در سایت اینترنتی خود ملاقات پنهانی سردار قاسم سلیمانی با رئیس جمهوری عراق [را] منتشر کرد.»


بله، تصویر کاملاً روشن است!‌ حکومت اسلامی از یک سو، سعی در داغ‌ نگاه ‌داشتن تنور پوسیده و یخ‌زدة «نبرد با آمریکا» در داخل مرزها دارد، و از سوی دیگر تمامی تلاش خود را به کار می‌برد تا از قافلة «صلح ‌دوستی» در سرزمین عراق نیز در سطح جهانی جدا نیافتاده، متهم به «آتش‌افروزی» نشود. و در این میان «کریستین ساینس مانیتور» و «پیک‌نت» نقش دلال محبت بر عهده گرفته‌اند!‌ گزارش احمقانة «ساینس مانیتور» بر این پایه به رشتة تحریر در آمده که بساط استعماری یک آخوندبچة مفتضح به نام «مقتدی‌صدر» را یک حرکت سیاسی، ریشه‌دار و وابسته به جهان تشیع رقم زده، بادی هم در این میان در آستین دولت مفلوک جمکران بیاندازد، ‌و این تشکیلات استعماری را که در 22 بهمن خودشان با کودتا سر کار آورده‌اند، به عنوان یکی از «حامیان» مقتدی‌صدر به خورد خوانندگان ‌دهد. نقش «پیک نت» نیز با انعکاس این خزعبلات، بدون هر گونه بررسی عمیق و تحلیل جداگانه، در واقع تأئید تبلیغات گستردة غربی‌ها بر سر مسئلة عراق، به زبان فارسی برای هم‌وطنان عزیز است! تبلیغاتی که در آن برای حکومت جمکران نقش ویژه‌ای در نظر گرفته‌اند؛ نقشی که به قول «سانیس مانیتور»‌ نه فقط عراق، که غزه و لبنان را نیز در بر می‌گیرد!

اینکه در هنگام اشغال نظامی یک منطقه توسط یک قدرت جهانی کشورهای همسایه نهایت امر مجبور به موضع‌گیری‌های مشخص نظامی، اطلاعاتی و سیاسی شوند، امری است کاملاً طبیعی. و این مسئله به حکومت اسلامی و مسائل شیعه‌بازار در کربلا و نجف محدود نمی‌شود. ولی اشکال حکومت اسلامی اینجاست که از روزهای نخستین کودتای 22 بهمن، فریاد «نبرد با آمریکا» از سوی وابسته‌ترین محافل داخلی به سرمایه‌داری جهانی، تبدیل به شعار اصلی «انقلاب» ریش و پشم و بازار و حوزه شد!‌ در چنین شرایطی، نشستن دولت جمکران بر سر میز مذاکره با آمریکا، در حالیکه هزاران نفر در نمازهای استعماری و فرمایشی جمعه، فریاد «مرگ بر آمریکا» سر می‌دهند، واقعاً مسخره‌ است. هر چند این بساط برای آمریکا نان فراوان به همراه آورده، اینگونه تضادها، اگر چه با کمک تبلیغات‌چی‌های رژیم در داخل و خارج برای افکار عمومی قابل هضم شود، تداوم آن از نظر سیاسی دیوانگی محض خواهد بود. همانطور که می‌بینیم، با ادامة این برنامة تبلیغاتی، نهایت امر هم دست آمریکا رو شده و هم دست حکومت جمکران!‌

همانطور که دیدیم، اظهارات «ضداسرائیلی» و نمایشی‌ عمال حکومت جمکران، در کنار افاضات «مقام معظم» پیرامون «حق‌مسلم» مسلمین در برخورداری از «غنی‌سازی»، توسط همین سایت‌ها و روزی‌نامه‌های استعماری تبدیل به بهانه‌های خوبی برای اعمال فشار بر ملت ایران شده!‌ هر گاه که دکان فشار و تهدید کمی کساد می‌شود، آناً از حلقوم یکی از رسانه‌ها و خبرگزاری‌های غربی «حکایتی» در خطرناک بودن نوکران جمکرانی غرب به گوش خلق‌الله می‌رسد. و این اظهارات به مقامات آمریکائی اجازه می‌دهد که به صورتی کاملاً «مشروع» ما ملت را تهدید به جنگ، بمباران هسته‌ای، محاصرة اقتصادی، اشغال نظامی و هر گونه تهاجمات و جنایات کنند. این تصویر قدیمی‌تر از آن است که در این مقطع نیازی به تحلیل و بازنگری در دقایق آن داشته باشیم. ولی همانطور که می‌بینیم سقف دکان «بازی‌های قدیم» گویا بر سر بازیگران فروریخته.

طی چند روز گذشته، شاهد بودیم که خبر بسیار مهمی شامل الطاف «تحلیل‌های» عمال حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان جیره‌خوار جمکران در غرب نشد. آنان که پرواز یک مرغابی را بر فراز خلیج‌فارس، اگر از طرف روزی‌نامه‌های غربی «مهم» تلقی شود، روزها و روزها در بوق و کرنای زنگزده‌اشان می‌گذارند، از بازتاب چنین خبر مهمی روی گرداندند! خلاصة مطلب، چند روز پیش، روسیه از زبان وزیر امور خارجه این کشور به آمریکا «پیشنهاد» کرد که تهدید ایران را از برنامة سیاست خود در خاورمیانه «حذف» کند!‌ پیشنهادی که از طرف جوانکی که سخنگوی کاخ‌سفید معرفی ‌شد، به شدت و با قاطعیت مورد نکوهش قرار گرفت، ایشان صریحاً عنوان کردند که حذف تهدید‌های نظامی در برنامة آمریکا نیست!‌ البته روسیه و آمریکا خود می‌دانند در چه موردی سخن می‌گویند، به قول معروف «زبان یکدیگر را خوب می‌فهمند!» این «پیشنهاد» در عمل، چندین روز پیش از طرف نوآم چامسکی، یکی از منتقدین مهم دولت آمریکا در مصاحبه‌ای با نیویورک تایمز، به همراه سه پیشنهاد دیگر تحت عنوان «برخوردی عاقلانه» و انسانی با بحران خاورمیانه تحویل مردم آمریکا داده شد بود ـ بررسی اظهارات چامسکی را به زمان دیگری موکول می‌کنیم ـ ولی نمی‌باید تعجب کرد که چند روز بعد کرملین نیز به همین صرافت بیافتد!

خلاصه بگوئیم، دوران تبلیغات استعماری حکومت اسلامی در منطقه به سر ‌آمده. این حکومت دست‌نشانده که تحت عنوان مبارزه با آمریکا تمامی منابع مالی، انسانی، اقتصادی و فرهنگی کشور را طی سه دهه،‌ به غارت سرمایه‌داری غرب سپرد، امروز می‌رود تا از مهم‌ترین تیغة بُرای تبلیغاتی خود: «نبرد با آمریکا» نیز‌ محروم شود. مسلماً نوام چامسکی، و خصوصاً دولت روسیه این «پیشنهاد» را بی‌دلیل و بدون وجود زمینة مناسب سیاسی در ساختارهای بین‌المللی مطرح نمی‌کنند. و در این میان، ‌ عکس‌العمل دستپاچه و شتابزدة سخنگوی کاخ‌سفید بیش از آنچه توجیه کنندة ضرورت‌های مواضع‌ تهاجمی آمریکا بر علیه ملت ایران باشد، نشان داد که این موضع‌گیری‌ها نه «معصومانه» است، و نه «اصولی»، بلکه سیاست آمریکا فقط بر پایة‌ محاسبات دقیق بر محور کلاشی‌های سیاسی بنا شده!

با این وجود نمی‌باید این مطلب را بدون ارائة یک بررسی مختصر پیرامون تصمیمات اخیر دیوانعالی بریتانیای «کبیر» پیرامون «غیرتروریست» بودن سازمان مجاهدین خلق به پایان بریم. می‌دانیم که اینگونه «تصمیمات» صرفاً سیاسی‌ است، و بر پایة مصلحت‌اندیشی‌های مالی و اقتصادی اتخاذ می‌شود. امروز تصور وجود آینده‌ای سیاسی برای سازمان مجاهدین خلق، در کشور ایران بسیار دشوار می‌نماید. این سازمان، از نخستین روزهای شکل گیری، ریشه‌های‌اش را در دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» دوانده، ولی در شرایط فعلی، تندروی‌ها و «هل‌من‌مبارز‌طلبی» دیگر نمی‌تواند برای یک حرکت سیاسی عامل توجیه کننده و مشروعیت دهنده باشد. خصوصاً اینکه «اسلام»، یعنی شاه‌کلید این سازمان، اینک در هر شکل و صورتی در میان تمامی طبقات ایران موضعی تدافعی یافته. با در نظر گرفتن این شرایط می‌توان اطمینان داشت که تصمیمات دیوانعالی انگلستان به نفع سازمان مجاهدین خلق تمام نخواهد شد؛ با این وجود این تصمیمات تهدیدی است مستقیم بر علیه دولت جمکران و روسیه!‌

در مطلب قبلی سفر علیاحضرت ملکة انگلستان را به ترکیه، و در شرایط فعلی «تهدیدی» مستقیم بر علیه روسیه عنوان کردیم! ‌ و اینک به صراحت می‌بینیم که این تهدید ابعاد گسترده‌تری به خود می‌گیرد. سیاست روسیه در ایران، خارج از تمامی بن‌بست‌هائی که در بطن آن می‌توان یافت، بر اصلی کلی استوار شده: عدم حمایت از فروپاشی در ایران، و پیش راندن گام به گام دولت مهرورزی به مواضعی «روسو‌فیل»! این سیاست که نهایت امر دکان اسلام بازی را نیز در بطن این حاکمیت تق و لق خواهد کرد، به دنبال همکاران و حامیانی در میان محافل غربی است تا بتواند با حمایت از گسترش صلح در مرزهای مستقیم روسیه، امکان بازی‌های خطرناک و ماجراجوئی‌های سیاسی را از ارتش آمریکا، محافل وابسته به غرب، و خصوصاً آخوندهای همکار کاخ‌سفید در ایران سلب کند. در چنین شرایطی است که به طور مثال، برنامه‌های دولت احمدی‌نژاد جهت کنترل عملیات اوباش شهری، اوباشی که مستقیماً پایه‌های حکومت جمکران به شمار می‌روند، به دست جمعی از آخوندها و توله‌آخوندها تبدیل به مبارزه با بدحجابی و سرکوب عمومی مردم می‌شود! ولی حاکمیت انگلستان ظاهراً در برخورد با مشکل منطقه به دو نیم شده، چرا که در راستای همین تنش‌آفرینی‌ها در شهرهای بزرگ، شاهدیم که همین حاکمیت با آزادسازی فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق، وسیله‌ای جهت ایجاد انسجام از طریق بحران‌سازی در لایه‌های مختلف حکومتی جمکران فراهم می‌آورد. زمانیکه دیوانعالی کشور انگلستان یک تشکیلات سازمان‌یافته را که اعضاء آن به خون آخوند تشنه‌اند، از جمع گروه‌های تروریستی خارج ‌می‌کند، در شرایط فعلی، عملاً آنان را تبدیل به عاملی جهت تقویت همکاری‌های خود با روسیه کرده!

با این وجود،‌ نمی‌باید فریب این نمایشنامه‌ها را خورد. قدرت استعماری انگلستان امروز بیش از پیش فرتوت و فروپاشیده شده، حتی ماجراجوئی‌های خاورمیانه‌ای این کشور، فقط با حمایت مالی و نظامی آمریکائی‌ها امکانپذیر شد. در واقع، عکس‌العمل اخیر انگلستان، و آزادسازی فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق، آخرین تیر در ترکش این امپراتوری استعماری در منطقة خاورمیانه است. چرا که مجاهدین خلق نیز، از هم اینک شرایط منطقه را به صراحت دیده، و در می‌یابند که امروز می‌باید دستیابی به قدرت سیاسی در ایران را خارج از چارچوب مراودات ویژة «جنگ‌سرد» دنبال کرد! و این دستیابی‌ فقط می‌تواند نتیجة ارتباطات مستقیم و گسترده با قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای باشد، و نه برخاسته از تصمیمات یک دادگاه در انگلستان!






...