همانطور که شاهد بودیم، طی هفتههای
گذشته، جنگ اقتصادی آمریکا و روسیه علیرغم
ریشههای استراتژیک بسیار عمیق، از میادین
واقعیاش هر بیشتر فاصله گرفت و به جنجال و
هیاهو پیرامون سقوط روبل و بهای نفت خام رسید. آنهنگام
که این پروپاگاند فضای بینالمللی را اشباع کرد، شیپورهای تبلیغاتی آتلانتیسم کاهش بهای نفت خام را
نتیجة «موضعگیری» مقتدرانة عربستان سعودی جا زدند! خلاصه، همان کلک سنتی «کی بود، کی بود، من نبودم» از کلاه «شعبدة» آتلانتیسم بیرون آمد. سنتی
که افزایش و یا کاهش بهای نفت را به گردن اعضای اوپک میاندازد! به یاد
داریم که در سال 1973، افزایش بهای نفت «ارادة
شاه ایران» بود و پس از کودتای 22 بهمن 57 نیز فروپاشی قیمت نفت دلیلی نداشت جز
«ارادة خمینی» برای ادامة جنگ!
البته توسل آتلانتیسم به این سیاست بیدلیل نبوده و نیست. و در شرایط
کنونی، با توسل به این سیاست آمریکا از یکسو
میخواهد نقش خود را در تزریق نفت ارزانقیمت، جهت نفوذ به بازارهای تجارت جهانی «پنهان» دارد.
چرا که این استراتژی با شکست روبرو شده و
مسکو در جایگاه برنده قرار گرفته. و از سوی دیگر، واشنگتن نمیخواهد در رسانهها تقابل خود را با
قدرتهای نوین جهانی ـ هند، چین و روسیه ـ به تثبیت رسانده، در
صحنههای بینالمللی تبعات دیپلماتیک این تقابل را متحمل شود. در نتیجه، میدان را جهت تاخت و تاز شیخهای عربستان باز گذاشته. اینهمه به امید اینکه، بیاعتباری
جهانی عربستان در افکار عمومی، بتواند واکنش
منفی به کاهش بهای نفت را به همراه آورد! به دلیل همین موضعگیری «خررنگکن» واشنگتن است
که شاهد جفتکپرانی شیخهای عربستان در فضای رسانهای هستیم:
«[...] وزیر نفت عربستان سعودی میگوید[...]حتی
اگر قیمت نفت به ۲۰ دلار در هر بشکه هم تنزل کند [...] تولیدش را کاهش نخواهد داد[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 3 دیماه
سالجاری
وزیر نفت عربستان هم مانند آخوندهای جمکران قدرقدرت و مستقل شده و نفسکش میطلبد، چرا که
به این ترتیب با زدن نعل وارونه از منافع واشنگتن دفاع میکند! منافعی
که به دلیل چرخش سیاست مسکو با تهدید جدی روبرو شده، و در
وبلاگ «روبل و رهائی» نیز به این تغییر سیاست اشاره کرده بودیم. از
آنجا که به استنباط ما برای اقتصاد ینگهدنیا هنوز سر گنده زیر لحاف باقی مانده، در این
وبلاگ میپردازیم به برخورد وحشتزدة واشنگتن با مسائل استراتژیک. وحشتی
که به دلیل شرایط نابسامان استراتژیک، آتلانتیسم
را به امید واهی محاصرة اقتصادی و شکست روسیه از اینسوی به آنسوی میکشاند. این تلاشها از خرابکاری در صنایع فضائی روسیه
آغاز شد و پس از ناکامی واشنگتن در جنگ نفت، به ایجاد ناامنی در مسیر صادرات نفت و گاز خلیجفارس
امتداد یافت و به موضعگیریهای شدادوغلاظ دولتهای دستنشاندة آمریکا در منطقه
ـ ترکیه،
پاکستان، عراق و جمکران ـ انجامید.
پس ابتدا بپردازیم به خرابکاری در صنایع فضائی روسیه.
از اول دسامبر سال 2014، بایکونور ـ در
کشور قزاقستان ـ که از سال 1955 و در اوج
جنگسرد پایگاه اختصاصی پرتاب ماهوارهها و سفینههای فضائی اتحادشوروی به شمار میرفت
عملاً تعطیل شد. پیش از تعطیلی این مرکز، شاهد
چند آزمایش فضائی «ناکام» بودیم، و به احتمالی به دلیل همین ناکامیها کرملین پس
از برکناری تعدادی از مسئولان، فعالیتهای این پایگاه را به درون خاک روسیه منتقل
کرد. از این تاریخ پایگاه نظامی «پلستسک» در
شمال غربی روسیه که در دوران اتحاد شوروی فقط یک مرکز نظامی به شمار میرفت، به امور فضائی غیرنظامی نیز اختصاص یافت. این
تغییر برخلاف آنچه مینماید آنقدرها «ساده» نیست. چرا
که، در گیرودار انتقال فعالیتهای
بایکونور به پلستسک، فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه و سپس نخستوزیر چین، راهی قزاقستان
شدند. و پس از تصمیم کرملین به جابجائی مرکز پرتاب
ماهوارههای غیرنظامی، انتقال سکوی پرتاب
ماهوارة «سیلانچ» از ساحل لسآنجلس نیز در دستور کار قرار گرفت. دیمیتری روگزین، معاون نخستوزیر روسیه که در برزیل به سر میبرد
اعلام داشت، «سیلانچ» به جزیرهای در برزیل منتقل خواهد شد:
«دولت روسیه روز چهارشنبه اعلام کرد طرح پرتاب موشک به فضا از طریق دریا، موسوم به سی لانچ به آبهای برزیل منتقل خواهد
شد.»
منبع: واحد مرکزی خبر، مورخ 4 دیماه
1393
این نقلوانتقالات میتواند بازتاب افزایش احساس عدم امنیت هیئت حاکمة روسیه پیرامون
فعالیتهای فضائی اینکشور باشد. و از آنجا که تصمیماتی اینچنین مهم نه بر اساس
نگرانیها و «القائات» که در چارچوب دادهها و اطلاعات اتخاذ میگردد، به استنباط ما اینک طرحهای ایالاتمتحد جهت
محاصرة روسیه به مراحل پیشرفتهتری رسیده. آمریکا سعی
دارد همچون گرگهای گرسنه حریف را «مقهور» سبعیت خود کند و از طریق تحریم اقتصادی
و گسترش جو بیاعتمادی، فعالیتهای بینالمللی
روسیه را به بنبست بکشاند. تلاشی که به
استنباط ما نتیجة معکوس خواهد داد. چرا
که، این تلاشها همچون مورد انتقال مرکز
پرتاب «سیلانچ» به آبهای برزیل ـ برزیل
یکی از اعضای «بریکس» به شمار میرود ـ میزان
وابستگی کشورهای دوست روسیه را به سیاستهای کرملین افزایش خواهد داد، و
نهایت امر، ورود آمریکا و متحداناش را به این محدودهها هر
چه بیشتر با مشکل روبرو مینماید.
ولی همانطور که گفتیم، در پی شکست آمریکا در جنگ «نفت و روبل»، سناریوی امنیتزدائی از مسیر صادرات نفت خلیجفارس به صحنه آمد. ولی این سناریو نیز روز 9 دسامبر سالجاری با
سقوط یک جت جنگنده در مانور مشترک «امارات ـ مصر» در خلیجفارس با مشکل روبرو شد! اینکه
جنگندههای ژنرال السیسی، رئیسجمهور کودتاچی مصر که ظاهراً در چارچوب
«مخالفت» با اسلامگرائی قدرت را قبضه کرده،
از مرغدانی اسلامی آتلانتیسم، یعنی
کشور امارات سر به در آورده، خود مسئلهای است که نیازمند بررسیهای دقیقتری
خواهد بود. و هر چند امکان بررسی این مطلب
در حال حاضر وجود ندارد، عدم انتشار نوع
جنگندة مذکور که چند روز بعد با سقوط یک جنگندة «نامعلوم» دیگر و دستگیری خلبان اردنی
آن توسط داعش تکمیل شد به این گمانه دامن زد که جنگندههای کذا با مصر و اردن و
«مبارزه با داعش» هیچ ارتباطی ندارند! کافی
است به یاد آوریم که اخیراً دولت فرانسه که در جیبوتی پایگاه نظامی دارد، در پوشش مبارزه با «داعش» پنج فروند میراژ هم
در کشور اردن مستقر کرده!
اگر با «آناتومی» شاهرگهای مهم انتقال انرژی آشنائی مختصری داشته باشیم، میبینیم
که این جنگندههای «ناشناس» چگونه میتوانند بین پایگاه فرانسویها در جیبوتی ـ واقع در شاخآفریقا ـ و پایگاههای هوائی نوکران منطقهای ایالاتمتحد
به حرکت درآیند، و هم خلیجفارس را به
ناامنی بکشند، هم راه دریای سرخ را به
روی تجارت نفت ببندند. به این ترتیب بهای نفت
به سرعت بالا میرود؛ شبکههای انتقال نفت
خاورمیانه ناامن و بیاعتبار میشود و ... و اروپای غربی و ژاپن برای خرید نفت به ایالاتمتحد
روی میآورند؛ سقف تولید نفت اوپک فرومیپاشد؛
و نهایت امر آمریکا بجای اوپک مینشیند و دست روسیه در حنا میافتد. این
چشمانداز دلفریب آب به دهان عموسام انداخته،
ولی همانطور که سقوط دو جنگندة «ناشناس» نشان میدهد، دستیابی
به این اهداف زیرساختهائی میطلبد که در حال حاضر در اختیار واشنگتن نیست.
به همین دلیل چندی پس از به صحنه آمدن سناریوی ناامنی خلیجفارس، طرحهای
سرشار از نبوغ» واشنگتن نقش بر آب شد، در
نتیجه، نوکر اصلی ایالاتمتحد در
منطقه، حکومت اسلامی را میبینیم که برای
گشودن در باز ـ تأمین امنیت خلیجفارس ـ قیام
کرده! آنزمان که دیگر برنامة واشنگتن امکان عملی شدناش
را از دست داده، نیروی دریائی جمکران جهت
«حفظ» امنیت شاهرگهای انتقال نفت در خلیجفارس و دریای عمان «دستنماز» گرفته و
به قول خودش میخواهد در آبهای خلیجفارس،
دریای عمان و اقیانوس هند «اقتدار جمهوری اسلامی» را به نمایش بگذارد:
«رزمایش ارتش ایران که قرار است به مدت 7 روز در محدودهای به وسعت حدود دو
ميليون و ۲۰۰ هزار کيلومتر مربع برگزار شود روز پنجشنبه، چهارم دیماه،
در جنوب ایران آغاز شد.»
منبع: رادیوفردا، 25 دسامبر 2014
اگر به این «خبر» دقت کنیم ابعاد بسیار جالبی میبینیم. نخست اینکه،
به چه دلیل در این موعد ویژه که برنامة آمریکا با شکست روبرو شده، جمکران به فکر «تأمین امنیت» اوفتاده؟ پاسخ به این پرسش ساده است؛ اینهم حکایت «مخالفت» عربستان سعودی است با «پائین
آوردن تولید نفت!» و دقیقاً به همان دلائل
که بالاتر در مورد عربستان گفتیم،
واشنگتن بجای قبول شکست در پروژة ایجاد ناامنی در شاهرگهای ارتباطی
هیدروکربورها، قصد دارد امنیت این شاهرگها را به فعالیتهای
نظامی و امنیتی نوکر منطقهای خود، حکومت ولایتفقیه وابسته کند و این ساختار بیقابلیت و
مفلوک را در جایگاه «ژاندارم منطقه» بنشاند! به این ترتیب، ساختار نظامی و انتظامی حکومت اسلامی که از
کنترل مرز شرقی کشور، و ممانعت از ورود
چند کاروان قاطر و شتر حامل مواد مخدر عاجز است، بر اساس تبلیغات رسانهها میباید بر محوطهای به
وسعت دوبرابر کشور ایران، آنهم در اقیانوس
هند و دریای عمان «امنیت» حاکم کند. به صراحت بگوئیم، حکومت اسلامی نه از سازماندهی کافی جهت چنین
شکرخوریهائی برخوردار است، و نه تجهیزات
نظامی لازم ـ دریائی و هوائی ـ برای انجام چنین عملیاتی در دست دارد. در خبرسازی رادیوفردا به صراحت اوباشگری تبلیغاتی
غرب را میبینیم. آتلانتیسم شکست خورده، به
همین دلیل پادوهایاش تغییر چهره میدهند!
در ترکیه، رجب اردوغان به تدریج به نوعی «رهبر خردمند» از
انواع رضاشاه «کبیر» و خمینی «بتشکن» تبدیل میشود، و دولت
وی با تکیه بر تیزهوشی این اسوة «عقل و دانش و هوش» برای مبارزه با شبکة دولت
موازی «گولن» بپا میخیزد! آخرین خبرها
حاکی است که گولن را میخواهند به جرمهای مختلف، تلاش برای سرنگونی دولت قانونی، فروش کالای قاچاق و... به آنکارا آورده به دست قدرتمند قوة قضائیه ترکیه
بسپارند! باید دید اردوغان جهت حفظ خشتک پارهاش تا کجا
حاضر است همکار و شریک سابق «گرمابه و گلستان»، یعنی همین گولن را به زیر تیغ بیاندازد.
حال که به تیغ رسیدیم سری هم به پاکستان بزنیم، چرا که پاکستانیها تیغشان را حسابی تیز کردهاند! ارتش
حکومت اسلامی پاکستان که چند روز پیش به دلیل عملیات سهمگین تروریستی مزة
«تروریسم» دوستاناش را چشید، به صورت انقلابی پای به میدان گذارده. برقراری دوبارة
اعدام؛ اعلام شرایط اضطراری و
برقراری دادگاههای صحرائی برای شهروندان غیرنظامی؛ اعدام دستجمعی و «بدون محاکمة» مخالفان
زندانی؛ و ... خلاصه دولت اسلامآباد میخواهد حسابی همه چیز
را «اسلامی» کند؛ تو گوئی میرحسین موسوی در
آنجا نخستوزیر شده! ولی اشتباه
نکنیم، این موضعگیریهای شداد و غلاظ به
دلیل ضعف ساختارهای وابسته به آتلانتیسم و عدم توانائی اینان جهت تأمین حاشیة امن
برای رژیم پاکستان پیش آمده. این
ساختارها دیگر قادر نیست هم به افغانستان، هند،
کشمیر و خصوصاً «دیگر» مناطق مسلماننشین تروریست صادر کند، و هم در داخل مرزها، در برابر تروریستهای تولیدیاش از خود حفاظت
کند. خلاصه تغییری کلیدی در ساختار قدرت
در پاکستان در راه است، و با در نظر
گرفتن شرایط حاکم بر منطقة جنوب آسیا مشکل میتوان برای آمریکا و انگلستان در این
ساختار «موقعیت» چشمگیری پیشبینی نمود.
ولی از آنجا که همة راهها در اروپا به رم ختم میشود، در تحلیلهای ما نیز نهایت امر همه راهها به
ایران میرسد. و در ایران است که در شرایط
پیچیدة فعلی «قبیلة» لاریجانی پای به میدان گذارده. این
قبیله از جمله نوکران شناخته شدة دستگاه انگلستان در عراق بودهاند، و پس از کودتای فرخندة 22 بهمن 57 با دستهای
پرمهر لندن به کشورمان ارسال شدند تا در سیهروز کردن هر چه بیشتر ملت ایران دست
به «نقشآفرینی» بزنند، و دیدیم که موفق هم
بودهاند. این روزها شاهد نفسکشطلبی
لاریجانی، رئیس قوة قضائیه در مورد حقوق بشر
هستیم. برادرش، جواد لاریجانی را نیز میبینیم که به خشتک
حجتیه آویزان شده و میرحسین موسوی و کروبی را به عنوان «طرفداران حکومت غیردینی»
به فروش میرساند. و از همه مهمتر، علی
لاریجانی، بز سرگلة قبیله به تمامی شهرها
و دهات و قصبات عراق، لبنان و سوریه سر زده، بر مدفن هر الاغمردهای چند رکعت نماز به کمرش
میزند و ائتلاف علیه داعش را مورد انتقاد قرار میدهد. باید اذعان داشت که جفتکپرانی این قبیله حتماً
دلائلی دارد که سخنرانی و اعتراض و زیارت و دیدار و غیره توجیه کنندهاش نخواهد
بود.
به استنباط ما، با توجه به تقارن
تحرکات لاریجانیها و اظهارات هولهولکی آیتالله سیستانی در مورد «اقلیم بصره»، سفر علی لاریجانی بیشتر به معنای خداحافظی حکومت
اسلامی است با پروژههائی که از دیرباز توسط آتلانتیسم در خاورمیانه سر هم شده. و در
این میانه، مسلماً طرح احمقانه و ضدعراقی
«اقلیم بصره» فقط یک لایة روبنائی میتواند تحلیل شود:
«دفتر آیتالله السیستانی با صدور بیانیهای [...] اعلام کرد که به هیچ وجه
مرجعیت عالی شیعیان با این مسئله [اقلیم بصره] موافقت نکرده است و تمام اخبار
منتشر شده در این راستا جعلی است.»
منبع: فارس، مورخ 2 دیماه 1393
بله، همانطور که میبینیم در عراق طرحهای
آتلانتیسم در حال عقبنشینی است و مهمترین
این طرحها مسلماً چندپاره کردن عراق و تبدیل آن به مرکز توطئه بر علیه ملتهای
منطقه بوده. ولی همانطور که شاهدیم
«دیدار» علی لاریجانی به لبنان و سوریه نیز کشید، و با در نظر گرفتن مواضع پیچیدة حزبالله در
مورد حکومت اسلامی، و عدم استقبال این
تشکیلات از «کمکهای» ولایتفقیه، میتوان
چنین استنباط کرد که ارتباط جمکرانیها، هم با لبنان در حال فروپاشی است، و هم با دولت بعث سوریه. از سوی دیگر،
لغو بازی دوستانه تیم فوتبال فلسطین با تیم جمکران، به صراحت نشان میدهد که موقعیت کلیدیای که
سیاستهای گذشتة ایالاتمتحد برای حکومت اسلامی به وجود آورده بود در حال فروپاشی است:
«خودداری تیم ملی فوتبال فلسطین از بازی مقابل ایران»
منبع: رادیوفردا، 26 دسامبر 2014
به همین دلیل نیز چند روز پیش در رسانههای عربزبان طرحهائی «افشا» شد که از
«همکاری» دولت جمکران با «دیگران» جهت برکناری بشار اسد از قدرت در سوریه حکایت
داشت! اینک که عقبنشینی استراتژیهای
حکومت اسلامی در منطقه، به دلیل وابستگی
باندهای حاکم این تشکیلات به مراکز تصمیمگیری غرب آغاز شده، فقط به این نتیجة منطقی میرسیم که آتلانتیسم به
طور کلی در حال عقبنشینی است، و مسلماً میباید
در انتظار شکل گرفتن استراتژیهای جدیدی از سوی مراکز تصمیمگیری غرب در میانة میدان
منطقه باشیم.