۹/۰۵/۱۳۹۴

اردک و اردوغان!




خبر «سقوط یک جنگندة روسیه در خاک سوریه،  در پی تهاجم نیروی هوائی ترکیه» که چند روزی است فضای رسانه‌ای را اشباع کرده از آندسته «اخبار» است که می‌باید با احتیاط مورد تحلیل‌ قرار گیرد.  پر واضح است،   شرکت واقعی و یا رسانه‌ای ترکیه در این عملیات نظامی،  موضع اسلام‌گرایان ترکیه را،   هم در چارچوب ارتباط با همسایة قدرتمند شمالی‌شان،  و هم در صحنة منطقه‌ای‌ و حتی بین‌المللی بی‌نهایت متزلزل کرده.   برچسب «حامی داعش» بر پیشانی اردوغان الصاق شده،   و این اتهام از آن جمله «اتهامات» است که پیامدهای بسیار تلخی به همراه خواهد داشت.   ترکیه که به دلیل عضویت در سازمان ناتو،   از آغاز معرکة «بهارعرب» پرچمدار مبارزة آتلانتیست‌ها شده،   و در برابر نظم استراتژیک مسکو در خاورمیانه ایستاده،‌  با سقوط جنگندة روسی در شرایط بسیار نامساعدی قرار گرفته.   و در اینکه پیامدهای واقعی انتشار «خبر حملة ترکیه به جنگندة روسیه» چه‌ها می‌تواند باشد،  به کنکاش و جستجوی چندانی نیاز نداریم؛    ترکیه در سوریه گام‌های بلندی به عقب بر خواهد داشت؛    آتلانتیست‌ها سنگرهای بیشتری را در خاورمیانه به نفع مسکو از دست می‌دهند؛   دیگر پادوهای آتلانتیست‌ها و در رأس‌شان حکومت ملایان شیعی با معضلات پیچیده‌تری روبرو می‌شوند؛   و ... 

به همین دلیل است که پس از چندسال جنگ و درگیری در سوریه،   امروز دیوید کامرون،  نخست‌وزیر انگلستان،   «جداً» خواستار شرکت فعال انگیس در نبرد بر علیه داعش در منطقه شده.   به عبارت دیگر،‌   لندن که تاکنون از کاربرد نظامی و عملیاتی تکیه‌گاه‌های «اسلام سیاسی» در منطقه «مطمئن» بود،   به دلیل تزلزل و فرسایش این تکیه‌گاه‌ها احساس خطر کرده،   و نتیجتاً تلاش دارد تا از طریق آنچه «همکاری با مسکو» می‌خواند،   «چارپایه‌ای» در منطقه برای خود محفوظ نگاه دارد.    تلاشی که به استنباط ما نتیجه‌ای نخواهد داد،  چرا که فرصت‌ها برای بریتانیا در منطقه از دست ‌رفته؛   چشم‌‌اندازها دیگر آن نیست که بتواند مطالبات لندن را بازتاب دهد.   در مطلب امروز نگاهی خواهیم داشت به نقش‌آفرینی‌های آتلانتیسم در منطقة‌ خاورمیانه طی چند سال گذشته،   و در چارچوب همین بررسی‌ها استراتژی نوین روسیه را مطرح خواهیم کرد.   سپس می‌پردازیم به نقش کشورهای ترکیه،  ایران،  عراق و سوریه در آینة همین استراتژی.   پس نخست برویم به سراغ آتلانتیست‌ها در خاورمیانه.

همانطور که بارها گفته‌ایم آتلانتیسم از اینکه موفق شده بود در ایران  با عربدة آیت‌الله‌ها و کودتای 22 بهمن 57،   حکومت خیابانی تعیین کند و در پی آن ارتش سرخ را نیز به ضرب «بیرق» اسلام سیاسی در افغانستان از سر راه خود بردارد،   بی‌اندازه شادان و خندان بود.  و پس از فروپاشی اتحاد شوروی،   اسلام در مقام دین اکثریت ساکنان خاورمیانه و آفریقای شمالی چشم‌اندازی باز هم فریبنده‌تر در طرح‌های آتلانتیسم ارائه می‌داد.   اسلام منبعی بود لایتناهی از نیروی انسانی،  نظامی و حتی تروریستی که می‌توانست تماماً در خدمت اهداف غرب،  در تقابل با مسکو به کار گرفته شود.   و در همین راستا،   برقراری امارات اسلامی قفقاز توسط اوباشی که یک شبه در چچنی،‌  داغستان و تمامی مناطق قفقاز مسلح شده بودند،   فقط یک طرح از میان هزاران طرحی بود که آتلانتیسم برای فردای سقوط اتحاد شوروی روی میز گذارده بود.   امروز داعشی‌های سوریه دنبالة «منطقی» همین «نحله» هستند.   

در عمل،   مخالفت شدید مسکو با استقرار حکومت اسلامی در سوریه که بر خلاف ادعای آتلانتیست‌ها به سرکوب داعش محدود نمی‌شود،   به این دلیل است که نظریة حکومت اسلامی در کشورهای منطقه تهدیدی است برای آیندة روسیه.   و ترکیه،  به عنوان چوبدار ارشد سازمان آتلانتیک شمالی،   و حامی اصلی اسلامگرائی در عراق و سوریه در عمل آتش‌بیار اسلامگرائی در مناطق ترک‌زبان سابقاً شورائی نیز هست.   این دولت آتاترکی‌های اسلامگرای ترکیه است که در قفای پرده‌های ظاهرالصلاح دیپلماتیک،   حامی اصلی تجزیه‌طلبان قفقاز،  اسلامگرایان تاجیکستان،  و لات و اوباش اسلامی در ترکمنستان،  قزاقستان و قرقیزستان شده.   و موفقیت اسلامگرائی در سوریه و عراق،   فقط به معنای آغاز درگیری گسترده‌تر روسیه در مرزهای اتحادشوروی سابق با گردان‌های «اسلام سیاسی» خواهد بود.

تعجبی ندارد که نکتة «پیش‌پاافتادة» فوق،   تا آنجا که به استراتژی‌های منطقه‌ای مربوط می‌شود،  در مصاحبه‌های مطبوعاتی،  مقالات علمی و تحقیقی،  و خصوصاً گزارشات خبرنگاران از «قلم» بیفتد.   سال‌ها پیش جورج اورل،‌  نویسندة صاحب‌نام انگلیسی،  در قالب طنزی تلخ در مقدمة‌ خود بر «قلعة حیوانات» نوشته بود،   در انگلستان مسائلی وجود دارد که نمی‌توان گفت،   چرا که «این حرف‌ها را نمی‌زنند!»   بله،  این «حرف‌ها» را نباید گفت.   ولی چه کنیم که این واقعیات وجود دارد،   و نگفتن‌شان باعث از میان رفتن‌شان نخواهد شد. 

یکی دیگر از واقعیاتی که وجود دارد،   و نهایت امر تا زمانیکه تغییرات کلی در استراتژی‌ها پیش نیاید همچنان باقی خواهد ماند،   وضعیت «پادرهوای» دولت اسلامگرای ترکیه در منطقه است.   سال‌هاست که شرکای اسلامگرایان ترکیه،  یا همان آتلانتیست‌ها می‌خواهند از شر اردوغان و تشکیلات «عدالت و توسعه» خود را خلاص کنند.   چرا که،   ایندولت در شرایطی که اسلامگرائی دیگر به نفس‌نفس اوفتاده،   هم در حمایت از اسلامگرایان ناکارآمد شده،‌   و هم خودش هدفی است جهت حملات سیاسی،  ایدئولوژیک و نظامی و امنیتی.   و همانطور که امروز شاهدیم،  در صورت بروز کوچک‌ترین بحران در منطقه این آنکارا است که «هدف» متحدان‌اش قرار خواهد گرفت؛  انگشت‌ اتهام اروپائی‌ها نیز به جانب آنکارا گرفته شده.   ولی همانطور که پیشتر هم در این وبلاگ‌ نوشته‌  بودیم،   روسیه به دلیل نداشتن اهرم‌های سیاسی کافی جهت سیاستگزاری‌های منطقه‌ای ترجیح می‌دهد با دولت‌های دست‌نشاندة غرب «همکاری» نزدیک داشته باشد،  خصوصاً زمانیکه اینان ناکارآمد،  ذلیل و بدبخت شده‌اند.   چرا که،  در صورت به قدرت رسیدن ساختارهای تازه‌نفس ابتکار عمل از دست مسکو خارج شده،  به دست سازمان‌های اطلاعاتی غرب می‌اوفتد.   این صورتبندی ساده و قابل‌درک را امروز در بحران «سقوط جنگندة روسیه» حداقل در مورد آنکارا به صراحت مشاهده می‌کنیم. 

بسیاری از «تحلیل‌گران» مغرب‌زمین شکم‌شان را برای حملات سهمگین ارتش روسیه به آنکارا صابون زده بودند،   ولی می‌بینیم که به هیچ عنوان چنین حملاتی صورت نگرفته،   کاملاً بر عکس!‌   ولادیمیر پوتین چنین وانمود می‌کند،  که اردوغان،   علیرغم این حادثة ناگوار همچنان می‌تواند «طرف مذاکرة کرملین» باقی بماند!   البته منطق «دو دو تا چهار تا» چنین ایجاب می‌کرد که پوتین نیز با غرب در مورد بی‌لیاقتی‌های اردوغان هم‌صدا شود،   ولی روسیه بارها نشان داده که در مواجهه با شرایط سخت برخوردی به مراتب پیچیده‌تر از منطق بدوی و یک بعدی خواهد داشت.   خلاصه بگوئیم،   اردوغان در ساختار سیاسی منطقه‌ای به تدریج به بچه اردک زشت و سیاه کارتون‌های والت‌دیسنی تبدیل می‌شود.  بچه ‌اردکی که در دست‌های کرملین مثل موم نرم و شکل‌پذیر است.   ولی آنچه در اینجا به طور خلاصه می‌توان گفت این است که،   سرنوشت اردوغان و حزب اسلامگرای وی همان است که در انتظار بسیاری تشکل‌های سیاسی وابسته به آتلانتیسم در منطقه خواهد بود.   این است دلیل سفر فرانسوا اولاند به مسکو پس از دیدار با باراک اوباما در واشنگتن.

سفر امروز فرانسوا اولاند،‌   رئیس جمهور فرانسه به روسیه و رایزنی‌های وی با ولادیمیر پوتین پیرامون بحران سوریه،   بر خلاف آنچه در نظام رسانه‌ای آتلانتیسم ادعا می‌شود،  به هیچ عنوان تلاشی جهت هماهنگی با روسیه جهت مبارزه با «داعش» نیست.    چرا که،  مبارزه با اسلامگرائی از منظر فرانسه و روسیه یک موضع‌گیری واحد نمی‌تواند تلقی شود.   ایندو کشور در بحران سوریه،   اهدافی متنافر و متضاد جستجو می‌کنند و در شرایط عادی نمی‌توان انتظار داشت که پاریس و مسکو به یک تحلیل واحد از شرایط سوریه برسند.    به استنباط ما چنین تحلیل واحدی نیز در دست نیست؛   فرانسه در صدد حمایت از طرح‌های ابتدائی «بهارعرب»،   یعنی به قدرت رساندن اوباش اسلامگراست،   و روسیه می‌خواهد تنها دژ باقی‌ماندة لائیسیته در منطقه،   دولت بعث سوریه را،   علیرغم تمامی نارسائی‌ها در برابر طرح آمریکائی «بهارعرب» سر پا نگاه دارد.  در این چشم‌انداز چگونه می‌توان انتظار به دست دادن تحلیلی واحد از سوی پاریس و مسکو را داشت؟ 

ولی با در نظر گرفتن تحولات اخیر در اروپا و مشکلات فزایندة امنیتی در این منطقه به صراحت می‌توان نتیجه گرفت که سفر اولاند به مسکو نه از موضع «قدرت» که صرفاً از موضع ضعف صورت گرفته.   فرانسه نمی‌تواند در تقابل با مسکو بیش از این پافشاری کند،  ناچار است عقب‌ بنشیند،‌   و این عقب‌نشینی را اولاند پیش از سفر به مسکو،  برای باراک اوباما نیز «تشریح» کرده‌.    اینچنین است که فرانسه به دلیل ضعف ساختاری از مواضع‌اش در سوریه «عقب» می‌نشیند،   و به همین دلیل نیز همزمان انگلستان،   که تا حال دیپلماسی جنگ‌طلبانه‌اش را از طریق پاریس به فضای منطقه تزریق می‌کرد،  خواهان شرکت فعال در جنگ با «داعش» می‌شود.    با این وجود،   همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم مشکل می‌توان آینده‌ای برای دیپلماسی جنگاورانة انگلستان در سوریه پیش‌بینی نمود.   ولی جهت اطلاع از چند و چون این عقب‌نشینی‌ها،  خصوصاً تبعات داخلی‌شان در اروپای غربی،  می‌باید دندان روی جگر گذارده و چند روزی منتظر ماند.

حال نگاهی به وضعیت کشورهای ترکیه،  سوریه،‌  عراق و ایران در آینة این تحولات بیاندازیم.   اوضاع ترکیه همانطور که گفتیم از نظر سیاسی و اقتصادی روز به روز روی به وخامت بیشتر خواهد گذارد.   چرا که،‌  دولت اسلامگرا به دلیل عملیات نابخردانه‌ای که حداقل نظام رسانه‌ای به گردن اردوغان و نخست‌وزیر منتخب وی انداخته،‌   حمایت و نظر مساعد شهروندان را نیز به صورت وسیعی از دست ‌داده.   و در عمل،  شبکه‌های سیاسی وابسته به غرب نیز به نوبة خود جهت خلاصی از شر اردوغان به این نارضایتی‌ها دامن خواهند زد،   هر چند اهرم ساقط کردن دولت وی دیگر از دست آتلانتیسم خارج شده باشد.   ترکیه در این شرایط دیگر قادر به ادامة حمایت‌های همه جانبه از بساط «بهار عرب» نیست.   حال باید دید روسیه در چه مسیری می‌خواهد و یا می‌تواند از تشکیلات اردوغان و تتمة دمکراسی انگلیسی ترکیه در مسیر استراتژی‌های منطقه‌ای خود بهره‌برداری کند.  

در سوریه نیز سرکوب بی‌محابای اسلامگرائی ـ  نه صرفاً داعش که تمامی جریانات اسلامگرا ـ  از طریق نیروی هوائی روسیه دنبال می‌شود،   اینبار در شرایطی که آسمان سوریه به دلیل عملیات ترکیه،‌  به روی هواپیماهای  ارتش ناتو بسته شده.   این وضعیت برای آتلانتیسم بسیار ناگوار خواهد بود؛  برای پرواز بر فراز سوریه جنگنده‌های ناتو می‌باید از روسیه «اجازه» دریافت کنند.   به ویژه که شرایط سوریه منطقاً پس از مدتی به عراق نیز تداوم خواهد یافت.   و عملیات هوائی روسیه،   در سطح زمین با حمایت گستردة ارتش‌های بعثی عراق و سوریه دنبال می‌شود.    باید قبول کرد،  حلقة محاصره بر گرد اسلام سیاسی تنگ‌وتنگ‌تر شده.   شاید به همین دلیل باشد که ایالات‌متحد روزهاست دم از حمایت از کردها می‌زند،  ‌ به این امید که با حمایت از یک جریان صددرصد غیراسلامی بتواند در آیندة منطقه از اهرمی برخوردار باشد؛   موفقیت و یا شکست آمریکا در این طرح مسئله‌ای است که فقط تحولات آینده نشان خواهد داد.

از سوی دیگر،‌  در ایران تحولات از جنبة دیگری جریان خواهد داشت.   سفر اخیر ولادیمیر پوتین به تهران و دیدار وی از «بیت‌رهبری» و هدیة قرآن به علی خامنه‌ای،   به بسیاری گمانه‌ها در مورد همکاری‌های نزدیک مسکو با تهران آخوندزده میدان داده.    هر چند،   به استنباط ما این «همکاری‌ها» از «همکاری» پوتین و اردوغان فراتر نخواهد رفت.  چرا که،   در تهران نیز همچون آنکارا،   پوتین ترجیح می‌دهد بجای تحمل یک فاشیسم تازه‌نفس آمریکائی با نوکران تضعیف شدة آتلانتیسم همکاری کند.   به همین دلیل نیز بجای سنگ‌اندازی در روابط فی‌مابین،   تلاش می‌کند تا هر چه بیشتر قلادة علی خامنه‌ای و هیئت حاکمة آخوندی را در کف گرفته،   از اینان در مسیر سیاستگزاری‌های منطقه‌ای مسکو بهره‌برداری کند. 

تنها سئوالی که در این میانه باقی می‌ماند این است که استراتژی‌های نوین منطقه‌ای که اینک عمدتاً مسکو بجای لندن تنظیم خواهد کرد،   تا کجا به منافع ملی ایرانیان نزدیک می‌شود؟  در پاسخ به این سئوال شاید بهتر باشد سئوال دیگری مطرح کنیم.‌   طی یکصدسالی که استراتژی‌های منطقه‌ای را لندن تنظیم کرده،‌  و خصوصاً‌ طی دورانی که ایالات‌متحد همه کارة منطقه بوده،   ایرانیان از این استراتژی‌ها چه نصیبی برده‌اند؟   پاسخ روشن است:  چندین کودتا،  جنگ،   یکصدسال فاشیسم،   و اینک حکومت لات و آخوند!   حال باید دید آیا ملت ایران از نظر شناخت و آگاهی سیاسی به حدی رسیده تا از دیپلماسی منطقه‌ای نصیبی بیش از چند جنگ و کودتا و فاشیسم داشته باشد یا خیر؟




   

۹/۰۲/۱۳۹۴

اوتاوا در آغوش اسلام!




تحولات اخیر در استراتژی‌های جهانی،  حداقل تا آنجا که به سرنوشت ایرانیان مربوط می‌شود از اهمیت زیادی برخوردار است.   مسیر سیاستی که قرار بود دولت حسن روحانی را در جایگاه دستگاه ملاممد خاتمی قرار دهد،   و زمینه‌ساز همان نقش‌آفرینی‌های مزورانة «دمکراتیک‌نما» شود،  پس از فروپاشی استراتژی فروش «اسلام خوب» به طور کلی تغییر کرد.   روحانی به فرانسه،  ایتالیا و واتیکان نرفت؛   سوءقصدهای پاریس مسیر حرکت دولت فرانسه را از «استقلال» صوری به سوی تلاش جهت دستیابی به یک دیپلماسی روشن و صریح در ارتباط با مسکو و واشنگتن کشاند،   و نهایت امر شاهد یک عقب‌نشینی تماشائی دیگر از سوی آتلانتیسم در خاورمیانه هستیم.   عقب‌نشینی‌ای که در ظاهر مربوط به «تضعیف نقش جمکران» در سوریه می‌شود،‌  هر چند پیرامون چند و چون این «نقش» نیازمند ارائة توضیحاتی خواهیم بود.  در مطلب امروز،   پس از نیم‌نگاهی به مسیر تکراری «اصلاح‌طلبی» شیعی در حکومت ملائی،   ارتباط نوین خط انگلیسی دولت فرانسه را با قدرت‌های جهانی ـ  روسیه و آ‌مریکا ـ  بررسی کرده،  نتیجة این ارتباطات نوین را در داخل مرزها ترسیم می‌کنیم.   پس نخست برویم به سراغ اصلاح‌طلبی شیعی.     

نخست بگوئیم،  اگر عبارت اصلاح‌طلبی در ادبیات سیاسی جدید ایران معانی ویژه‌ای از منظر سیاسی به خود گرفته،  ریشه‌های تاریخی این «اصلاح‌طلبی» را نمی‌باید نادیده گرفت.   در تاریخچة تحولات محافل و حوزه‌های مذهبی در فلات قارة ایران،   اصلاح‌طلبی بارها و بارها به کار گرفته شده،   ولی کار  نهایت امر بجائی رسیده که بسیاری از به اصطلاح «علماء» دین،   گلة امامان و مقدسین شیعه را جملگی «اصلاح‌طلب» لقب دادند!  به این ترتیب،  اصلاح‌طلبی شیعی در برابر سنت شیعی نشست!   خلاصة کلام،  «اصلاح‌طلبی» بر خلاف آنچه برخی خوش‌خیال‌ها تصور کرده‌اند ـ  همان‌ها که در روزگاران کودتای 22 بهمن 57،  اسلام «دمکراتیک» رویت کرده بودند ـ  هیچ ارتباطی با دمکراسی،  انسان‌محوری،  آزادی بیان و آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی ندارد.  اصلاح‌طلبی نوعی بازتولید خط فکری شیعی‌مسلکی است؛   رنگ‌وروغن زدن به این مذهب خردرچمن است در چارچوب ذائقة روز!   و این ذائقة روز به دلیل تحکیم دیرپای و تاریخی مواضع آتلانتیسم در فلات قارة ایران،   نهایت امر امروز بازتابی شده از منافع «لندن ـ واشنگتن.»  

در شرایط ویژة امروز،  و به دلیل بازگشت قدرتمندانة فدراسیون روسیه به فضای دپیلماسی منطقه،‌  جنبش «اصلاح‌طلبی» نیز زهر مهلکی است که آتلانتیسم تلاش دارد در تقابل با نفوذ مسکو به جان ملت‌های منطقه تزریق کند.  این «زهر» از همان زهرهای «ضدکمونیسم» است که در دوران «جنگ‌سرد» به خورد ملت‌ها داده می‌شد.  خلاصه بگوئیم،  اصلاح‌طلبی رایج در فضای کشور،  سیاستی است مذهبی،  ملائی،  سرکوبگر،  آزادی‌کش،   و نهایت امر ضدروسی؛  ساخته و پرداختة سازمان‌های اطلاعاتی غرب.   اینکه علاوه بر چپ‌نمایان حزب توده،   مشتی لات‌ولوت در این «اصلاح‌طلبی» نقش‌پذیری‌های دمکراتیک و انسانی و احیاناً سوسیالیست دیده‌اند،  به خودشان مربوط می‌شود.   این افراد و گروه‌ها در دورانی که سازمان سیا کودتای نکبت‌بار 22 بهمن 57 را سازمان می‌داد نیز عوام را به پشت‌بام‌ها دعوت می‌کردند تا الله‌اکبر بگویند،  و عکس آن مجنون آدمخوار «نجف‌نشین» را در کرة ماه رویت کنند.         

در هر حال،  ریشه‌های اصلاح‌طلبی هر چه باشد بماند،  عملکرد آن طی دهة گذشته در برابرمان نشسته.  دیدیم که چگونه در دوران ملاممد اردکانی،   شیادی این آخوند کار را بجائی کشاند که پس از سال‌ها غرغره کردن «افتخارات» نداشته و ندیدة دولت «اصلاح‌طلب»،   از طریق آنچه «آرای عمومی» خواندند،   سکان امور کشور را به دست «توانای» باند احمدی‌نژاد سپردند!   در نتیجه،  تخرخرهای اصلاح‌طلبی فقط توجیهی شد تبلیغاتی جهت تذهیب و بزک فضای سیاست آخوندزدة ایران،   و منطقاً امروز نیز فقط خوش‌خیال‌ها به قافلة «اصلاح‌طلبی» امید بسته‌اند.

در واقع،  بحران استراتژیکی که به لغو سفر حسن روحانی به اروپا انجامید،  در زمینة بین‌المللی هر چه کرده باشد،  در ایران زیر پای همین اصلاح‌طلبی مزورانه،  متحجرانه و آخوندی را جارو کرد.  روحانی که به صورتی «نانبشته» قرار بود با سیاستی 8 ساله،‌  در مرزهای جنوبی روسیه آشوب بیافریند و خوراک کافی جهت اربابان آتلانتیست‌اش فراهم کند،  همانطور که دیدیم طی دو سالی که از عمر دولت‌اش ‌گذشته،   لات‌بازی‌هائی را آغاز کرده،‌  که خاتمی فقط در ماه‌های آخر دورة 8 ساله‌اش به آن‌ متوسل می‌‌شد.   اعلام ممنوعیت برگزاری اردوهای مختلط از سوی روحانی،  یعنی از سوی رئیس جمهوری که قرار بوده گویا کشور را از شر تجحر قرون‌وسطائی برهاند،   به صراحت نشان می‌دهد که ایندولت در عمل به بن‌بست رسیده:

«حسن روحانی رئیس‌‌جمهور [...] و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی به اعضای این شورا دستور داده تا گزارش مستندی را درباره اردوهای مختلط دانشجوئی تهیه کنند.  وی گفته به طور حتم از برگزاری این اردوها جلوگیری می‌شود.»
منبع:  دویچه‌وله،  18 نوامبر 2015

تاریخ مخابرة این خبر ـ  18 نوامبر سالجاری ـ  از اهمیت زیادی برخوردار است.  فراموش نکرده‌ایم که فروپاشی استراتژی‌هائی که به اصلاح‌طلبی میدان عمل می‌داد چند روز پیش از این تاریخ صورت گرفت.   و روحانی که دیگر نمی‌تواند از طریق تبلیغات و دیدار با پاپ،  و مذاکره با رؤسای دول ایتالیا و فرانسه از پایگاه مناسب رسانه‌ای برخوردار شود،   با دستپاچگی دست پیش گرفته تا پس نیفتد!  وی به سرعت خود را به مواضع بیت‌رهبری و تبلیغات اسلامگرایان نزدیک می‌کند،  باشد که سقوط پیش‌رس شامل حال‌اش نشود.   باید پرسید،   اگر قرار باشد کشور به سیاق دوران احمدی‌نژاد اداره شود دیگر چه نیازی به «انتخابات» بود؟   ملت ایران «نان‌خور» زیادی و «جناب» ریاست جمهوری «جدید و بنفش» لازم داشت؟    

ولی از منظر ما،  آنچه در این میان اهمیت دارد به هیچ عنوان «تغییر موضع» فرضی روحانی نیست.  حسن روحانی موضعی جز همانکه از قول وی در محکومیت اردوهای دانشجوئی منتشر کرده‌اند نداشته و ندارد.   وی از جمله افرادی است که از روز نخست در این حکومت با دروغ و تزویر شرکت فعال داشته و با حفظ سمت نمایندگی مجلس و فعالیت‌های دیگر دولتی،  در کلاس‌های درس دانشگاهی انگلستان هم شرکت ‌کرده،   «مدرک» هم گرفته!   شاید آ‌ن‌ها که مکتب نرفته ملا شده‌اند این «حرف‌ها» را باور کنند،‌  ولی کسی که عمری دود چراغ خورده‌ به صراحت می‌داند که این دیپلم‌ها «کشکی» و کیلوئی است.  حال کسی که با دروغ در دستگاه دولتی کارش را آغاز کرده،‌  اصلاح‌طلبی‌اش از چه نوع می‌تواند باشد؟  

جالب‌تر اینکه،  پیش از ترهات‌بافی روحانی پیرامون «اردوهای مختلط»،  دولت کانادا،  یکی از  دوستان گرمابه و گلستان حکومت ملایان جهت میدان دادن بیشتر به آخوندها،  پیشنهادی جهت محکومیت حکومت اسلامی در زمینة عدم رعایت حقوق بشر در سازمان ملل «ارائه» داده بود.   به این ترتیب،  دولت این «جوانک» تازه منتخب ـ  «پیر ترودو» نمایندة جناح‌های کاتولیکی است که با ورود کانادا به جنگ علیه آلمان نازی مخالف بودند ـ  به نمایندة دولت «اصلاح‌طلب» روحانی نیز در سازمان ملل تریبون داد تا حسابی از «چندصدائی» در ایران حمایت به عمل آورده،  حکومت جمکرانی‌ها را به فضیلت‌هائی مزین کند که حتی به خواب هم نمی‌دید:

«[...] به تصویر کشیدن جامعه ایران به عنوان جامعه‌ای بسته و تک‌صدائی [...] کاملاً اشتباه است [...]‌ ایران جامعه‌ای پویا،  باطراوات و چندصدائی است که در آن طیف گسترده‌ای از نگرش‌های سیاسی و رسانه‌ای هم‌سو با این نگرش‌ها وجود دارند که نماینده جوامع مختلف و لایه‌های اجتماعی و گروه‌های چندگانه قومی مذهبی هستند.[...]»
 منبع: رادیوفردا،  19 نوامبر 2015

پیام این «پرت‌وپلاها» این است که موافقان و مخالفان می‌توانند در «حوزه‌ها» در مورد شک میان «دو و سه» تا نیمه‌های شب مسئله بگویند و احدی مزاحم «مسئله‌گویان» نخواهد شد.  بله،  بستگی دارد که «چندصدائی» را چگونه تحلیل کنیم؛   در چارچوب جوامع انسانی معاصر،  یا بر اساس برداشت قبائل وحشی و صحرانشین قرن هفتم میلادی که با ایدئولوژی و استدلال منطقی و پدیده‌شناسی و هر نوع روابط دوسویه حقوقی بیگانه بودند، ‌ و چندصدائی‌شان به خنجرکشی و کتک‌کاری و عربده‌جوئی و «مشورت» محدود می‌شد!   از قضای روزگار در دنیای وحش هم جیغ میمون‌ها با زوزة کفتار تفاوت دارد؛  جامعة‌ جنگلی هم عین جمکران «چندصدائی» است.   ولی از قدیم گفته‌اند،  مشک آن است که خود ببوید.   و اینکه دولت کانادا تلاش دارد تا در صحن مجمع عمومی سازمان ملل،  ژست‌های «دمکرات‌منشانة» حسن فوتبال را ـ  ایشان قرار بود در اروپا،‌   زمینه‌ساز لات‌بازی‌هائی از نوع شیادی‌ ملاممد خاتمی فراهم آورند ـ  به نحوی از انحاء کامل کند،   مسئله‌ای است که نیازمند تحلیل خواهد بود.   همانطور که شاهد بودیم،   نمایندة دولت کانادا در سازمان ملل،  به عنوان نمایندة یکی از مهم‌ترین کشورهای «حامی» اوباش جمکران و «اسلام سیاسی»،  سناریوی ابله‌پسندی جهت محکومیت نقض حقوق بشر در حکومت اسلامی از چنتة اربابان یانکی‌اش در آنسوی مرز بیرون کشیده!  و قرار است همین کشور تقاضای محکومیت حکومت اسلامی را در مجمع عمومی برای هزارمین بار «مطرح» کند،   چرا که این مثلاً «حکومت» و شریعت «برحق»،  به مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر بی‌اعتناست! 

البته بی‌اعتنائی جمکرانی‌ها به حقوق بشر تازگی ندارد، آخوند،‌  بنابرتعریف با حقوق‌بشر در تضاد قرار گرفته.   و حکومت جمکران هم از نخستین روز استقرار مخالفت‌اش را با حقوق انسانی به صراحت نشان داد.    دیری هم نگذشت که این مخالفت از طریق پایه‌ریزی «محفلکی» به نام «حقوق بشر اسلامی»،   به ریاست جواد لاریجانی،   پادوی سرشناس روتاری کلاب لندن جنبة رسمی یافت.   امروز نیز مسلماً تغییری در روش‌های اوباش جمکران پیرامون مسئلة حقوق‌بشر داده نشده.   پس باید پرسید چرا دولت تازه منتخب کانادا که در داخل مرزهای‌اش خدمات شرکت «بلاگفا» را بر اساس قانون جمکران میزبانی می‌کند،  و بر خلاف نص صریح قانون اساسی کانادا به این شرکت امکان داده تا بر اساس مقررات ضددمکراتیک یک دولت بیگانه و سرکوبگر امور خود را در کانادا اداره نماید،   امروز گریبان همین دولت مستبد را در صحن مجمع عمومی سازمان ملل گرفته.   بدون در نظر گرفتن این واقعیت که ریاست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به نمایندة عربستان سعودی واگذار شده! پیش از ادامة مطلب بد نیست با «بلاگفا» و مقررات آن آشنا شویم.  بلاگفا را ویکی‌پدیا اینچنین معرفی می‌کند:  

« بلاگفا یکی از ارائه‌دهندگان خدمات وب‌نوشت به فارسی است.  این وبگاه از ۱۶ آذر ۱۳۸۳ شروع به فعالیت کرده‌است.   سرورهای این وبگاه در کانادا میزبانی می‌شود.»
منبع:  ویکی‌پدیا

شرکت مذکور،  که از سرورهای میزبانی وبلاگ فارسی‌زبان کانادا استفاده می‌کند،   در سایت خود مواضع رسمی‌اش را چنین تشریح کرده: 

«همکاران ما وبلاگ‌هائی را مسدود می‌کنند که تخلف آشکار و مشخص داشته باشند [...] بررسی برخی موارد در صلاحیت نهادهای قانونی مانند کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه یا پلیس فتا است [...]»
منبع: «مقررات» بلاگفا! 

به عبارت ساده‌تر یک شرکت با استفاده از سررورهای قدرتمند کانادا،   دست به تبلیغات برای حکومت اسلامی و سرکوب آزادی بیان زده.  از قدیم گفته‌اند،  اگر بیل‌زنی باغچة خودت را بیل بزن!  دولت کانادا اگر طرفدار حقوق بشر در ایران شده،  چرا در برابر این شرکت که با احکام قرون‌وسطائی حکومت اسلامی در داخل مرزهای‌اش فعالیت می‌کند واکنشی نشان نمی‌دهد؟   اگر نمی‌توان به طور مثال یک رستوران در مونترال باز کرد و از ورود زنان غیرمحجبه به آن ممانعت به عمل آورد،  به چه دلیل شرکت بلاگفا با چنین «مرامنامة» قرون‌وسطائی در کانادا فعالیت می‌کند؟   بله،   اینجاست که دم خروس دولت کانادا نمایان می‌شود!  خصوصاً که درگیرودار «نمایش» کانادائی محکومیت جمکران،  همین دولت کانادا دست در دست اوکراین و ایالات‌متحد از امضاء بیانیه‌ای که تبلیغات نازی را محکوم می‌کند خودداری به عمل ‌آورده!   خلاصه،  اگر جوجه‌ملائی که جمکرانی‌ها برای نمایندگی علماء و مراجع تقلید به نیویورک فرستاده‌اند می‌گوید که در پس تلاش‌های کانادا و استفادة ایندولت از حقوق بشر «اهداف سیاسی» نهفته،  تا حدودی درست می‌گوید.   فقط جوجه‌ملای کذا آنقدر در سجود و رکود قنبل‌اش را هوا نگه داشته که در پس پردة ‌این اهداف سیاسی،   اهداف واقعی کانادا را نمی‌بیند.   هدفی که در تریبون دادن به مشتی اوباش وحشی جهت دفاع از یک‌جانبه‌گرائی و تروریسم در یکی از مهم‌ترین بنیادهای حقوقی جهان معاصر یعنی سازمان ملل متحد خلاصه می‌شود.   باید از دولت «بسیار متمدن» کانادا بپرسیم،   در کدام مقطع از تاریخ معاصر،   به یک وحشی قرون‌وسطائی از قماش غلامحسین دهقانی اجازه داده شده تا در یک بنیاد بین‌المللی حقوقی،  به نام یک ملت سخن بگوید؛   از یک فاشیسم دست نشانده تصویر دلپذیر و دمکراتیک ارائه دهد؛  و ... و از همه مهم‌تر در جایگاه قیم ملت‌های دیگر بنشیند:

«[...] نحوه عکس‌العمل کانادا به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه این سئوال را در اذهان زنده می‌کند که... شاید کانادا از این رهگذر مانند موضوع کمیته حقوق بشر،  به دنبال رسیدن به اهداف سیاسی خاصی است.»
منبع: رادیوفردا،  19 نوامبر 2015

می‌بینیم نمایندة «دولت جمکران» در سازمان ملل بجای پاسخگوئی به اتهامات دولت دوست و برادر «کانادا» در مورد نقض حقوق بشر،  وکیل مدافع فلسطینی‌ها شده و به سراغ آن‌ها رفته!   ایشان بجای پاسخگوئی به سئوالاتی که مطرح شده،   «جنایات رژیم صهیونیستی» را در غزه محکوم می‌کنند!  به عبارت دیگر،  «پیام» وراجی‌های غلامحسین دهقانی این است که حکومت ملایان مانند اربابان یانکی‌اش،  فضولی در امور دیگر کشورها را  «حق مسلم» خود می‌داند،  و برای جانفشانی در راه ارباب آماده است.   ولی حضور خوش‌خیال‌ها و هالوها این واقعیت را نیز بگوئیم که،  فراهم آوردن زمینة این نوع میدان‌داری‌ها در سازمان‌ها و بنیادهای بین‌المللی همان است که در گویش رایج،  «حمایت سیاسی» زیرجلکی از یک رژیم می‌نامند.  به بیانی روشن‌تر،  دولت کانادا که تحت‌الحمایه بریتانیاست،‌   با به راه انداختن این خیمه‌شب‌بازی‌ها،  در واقع به نیابت از لندن،   از حکومت اسلامی حمایت به عمل می‌آورد،   تا این حکومت ملت ایران را هر چه بیشتر تحت فشار قرار ‌دهد.       

با این وجود،  می‌باید قبول کرد که تلاش‌های کانادا که تحت نظارت و به فرامان لندن صورت می‌گیرد بجائی نخواهد رسید.   چرا که توافقات فی‌مابین و استراتژی قدرت‌های تعیین‌کنندة جهان ـ  فدراسیون روسیه و ایالات‌متحد ـ  پای به مرحلة نوینی گذارده.   سفر قریب الوقوع فرانسوا اولاند،  رئیس جمهور فرانسه به واشنگتن و سپس به مسکو به صراحت این تغییر را به نمایش می‌‌گذارد.  فرانسه که طی بحران «بهار عرب» یار دبستانی لندن از آب درآمده بود،  در راستای این تغییرات می‌باید به سرعت در سیاست‌اش بازنگری کند.  درهائی نوین به روی پاریس باز می‌شود،  که با در نظر گرفتن تحولات امنیتی فعلی در اروپا ـ  اعلام شرایط ویژه در برخی کشورهای اروپای غربی ـ  گشوده شدن این درها شاید به فروپاشی پیمان آتلانتیک شمالی منجر گردد.   پر واضح است که در این راستا دولت‌های ترکیه و سوریه نیز به همراه جمکرانی‌ها از ریشه و اساس دچار دگردیسی شوند. 

به همین دلیل روزنامة راستگرای «وال‌استریت جورنال»،  به نقل از منابع بی‌نام و نشانی که آن‌ها را «دیپلمات‌های بلندپایة» عرب می‌خواند،‌  ادعا کرده که جهت خروج از بحران سوریه امکان دارد، روسیه دست از حمایت از ایران بردارد!   در اینکه مسکو در سوریه از جمکران «حمایت» کند،‌  جای حرف و سخن باقی است،   و صدالبته پرواضح است که ادعاهای وال‌استریت جورنال،   بیشتر  «پیشنهاد» جناح‌های راستگرای آمریکا به مسکو را بازتاب می‌دهد،  تا رخدادهائی واقعی:‌   

«دولت اوباما و متحدان عرب و اروپائی‌اش به دنبال پایان دادن به اتحاد روسیه با ایران هستند،  که قدرت بشار اسد را تقویت کرده‌ [...] یک مقام بلندپایة ‌آمریکائی در واشنگتن سخن از تنش‌های تند میان ایران و روسیه در مورد آیندة سوریه به میان آورده [...] پوتین در مذاکرات اخیر خود با رهبران سعودی و امارات و اسرائیل اعلام داشته که در صورت دست‌یابی به هر گونه توافقی در مورد این بحران به دنبال محدود کردن نفوذ ایران در سوریه است[...]»
منبع: وال‌استریت جورنال،  19 نوامبر 2015

ولی اگر طیفی از حاکمیت در ایالات‌متحد به این صرافت اوفتاده که به روسیه «پیشنهادهای» غیرمستقیم بدهد،  مسلماً بی‌دلیل نیست.  در نتیجه،   چه بهتر که نقش جمکرانی‌ها را در بحران سوریه،   نه از چشم تبلیغات رسانه‌ا‌ی که در چارچوب یک برخورد منطقی و استراتژیک تحلیل کنیم.   بارها در این وبلاگ گفته‌ایم که جمکران تحت نظارت سازمان سیا در سوریه مستقر شده،  و اسطورة حمایت حکومت اسلامی از بشار اسد فقط رسانه‌ای است.   در بحران سوریه دولت‌های آتلانتیست هر کدام دست به حمایت از قبائل،  اقوام و گروه‌های قومی، ‌ نژادی و مذهبی متفاوت زده‌اند،  تا از این طریق،  با یک تیر چندین نشان بزنند.   هم سوریه را تکه‌تکه کنند؛‌  هم زمینة‌ برتری و ارباب‌منشی برای دولت اسرائیل فراهم آورند،  تا ایندولت جنبش‌های مترقی یهودیان اسرائیل را سرکوب کند؛  و نهایت امر زمینه‌ساز گسترش نفوذ ایالات‌متحد در سواحل دریای مدیترانه شود.   در این چارچوب،   آمریکا از کردها حمایت می‌کند؛  انگلستان و فرانسه به خیمة سنی‌مذهب‌های سوریه مزدور مسلح می‌فرستند؛   آنکارا دست ترکمن‌های سوریه را محکم در دست گرفته؛‌  و از قضای روزگار حکومت اسلامی نیز در راستای همین سیاست قوم‌گرائی،   تحت عنوان حمایت از علویان،  لشکر «امام‌حسین» به سوریه اعزام کرده،  و ادعا دارد که حامی بشار اسد «علوی» است.

ولی این نوع «حمایت» که بیشتر به خنجر زدن از پشت شباهت دارد،  در حال فروپاشی است.   چرا که،  حملات شدید هوائی روسیه به مواضع گروه‌های «قومی ـ مذهبی» که هر یک توسط شاخک‌هائی از آتلانتیسم مسلح شده‌اند،   توازن موجود بین دولت اسد و این نیروها را به نفع حزب بعث تغییر داده.  و در این شرایط است که آمریکا قصد دارد عقب‌نشینی اجباری جمکرانی‌ها از سوریه را نمایه‌ای از «خیانت» مسکو به انقلاب اسلامی و شیعیان جا زده،   در رده‌های سپاه پاسداران و لات‌الله خوش‌خیال و هالو بر علیه مسکو تبلیغات منفی به راه بیاندازد!  حال آنکه حکومت جمکران در سوریه متحد آتلانتیسم بوده،  نه حامی حزب لائیک بعث.  و از سوی دیگر،   این آمریکاست که با تبلیغات احمقانه از بشار اسد «بت» سیاسی ساخته تا با فروپاشاندن‌اش «قدرت» خود را در جهان به معرض نمایش بگذارد؛   برای روسیه آنچه در سوریه اهمیت دارد نه بشار اسد،  که جلوگیری از قدرت‌یابی اسلامگرایان، ملایان و مفتی‌هاست.  

در راستای علنی شدن همین استراتژی‌هاست که تغییرات ایجاد شده در منطقه به صورت خزنده به داخل مرزهای ایران نیز وارد شده.  و شاهدیم که حسن روحانی دیگر یاحسین‌گویان عبای «اصلاح‌طلبی» بر سر نمی‌اندازد.   و از سوی دیگر،  دست لات‌ولوت‌های بیت‌رهبری در اظهارات زن‌ستیز و رسوائی‌های خیابانی هر روز باز و بازتر می‌شود.   دولت روحانی قدرت عملی را که به دلیل سیاست‌های آتلانتیست کسب کرده بود و می‌بایست در راه انسجام هر چه بیشتر حکومت اسلامی در ایران هزینه کند از دست داده.  و در دنبالة همین جابجائی‌هاست که شاهد تلاش جهت انتشار مجدد نسخة چاپی کیهان لندن هستیم،  نشریه‌ای که هنگام دستیابی روحانی به قدرت فعالیت‌اش از سوی مقامات بریتانیا به تعلیق درآ‌مده بود.  

حال باید دید «انتخابات» مسخره‌ای که جمکران در پیش رو دارد،   تا چه حد تحت‌تأثیر عقب‌نشینی‌ جمکرانی‌ها در جبهه‌های مختلف قرار خواهد گرفت؛  و یا اینکه اصولاً چنین «انتخاباتی» صورت می‌گیرد یا خیر!