خبر «سقوط یک جنگندة روسیه در خاک سوریه، در پی تهاجم نیروی هوائی ترکیه» که چند روزی است
فضای رسانهای را اشباع کرده از آندسته «اخبار» است که میباید با احتیاط مورد تحلیل
قرار گیرد. پر واضح است، شرکت
واقعی و یا رسانهای ترکیه در این عملیات نظامی، موضع اسلامگرایان ترکیه را، هم در
چارچوب ارتباط با همسایة قدرتمند شمالیشان، و هم در صحنة منطقهای و حتی بینالمللی بینهایت
متزلزل کرده. برچسب «حامی داعش» بر پیشانی اردوغان الصاق شده،
و
این اتهام از آن جمله «اتهامات» است که پیامدهای بسیار تلخی به همراه خواهد داشت. ترکیه که به دلیل عضویت در سازمان ناتو، از آغاز
معرکة «بهارعرب» پرچمدار مبارزة آتلانتیستها شده، و در
برابر نظم استراتژیک مسکو در خاورمیانه ایستاده، با سقوط جنگندة روسی در شرایط بسیار نامساعدی
قرار گرفته. و در اینکه پیامدهای واقعی انتشار «خبر حملة
ترکیه به جنگندة روسیه» چهها میتواند باشد،
به کنکاش و جستجوی چندانی نیاز نداریم؛
ترکیه در سوریه گامهای بلندی به عقب بر خواهد
داشت؛ آتلانتیستها سنگرهای بیشتری را
در خاورمیانه به نفع مسکو از دست میدهند؛
دیگر پادوهای آتلانتیستها و در رأسشان حکومت ملایان شیعی با معضلات
پیچیدهتری روبرو میشوند؛ و ...
به همین دلیل است که پس از چندسال جنگ و درگیری در سوریه، امروز دیوید
کامرون، نخستوزیر انگلستان، «جداً»
خواستار شرکت فعال انگیس در نبرد بر علیه داعش در منطقه شده. به عبارت دیگر، لندن که تاکنون از کاربرد نظامی و عملیاتی
تکیهگاههای «اسلام سیاسی» در منطقه «مطمئن» بود، به دلیل
تزلزل و فرسایش این تکیهگاهها احساس خطر کرده، و نتیجتاً
تلاش دارد تا از طریق آنچه «همکاری با مسکو» میخواند، «چارپایهای» در منطقه برای خود محفوظ نگاه
دارد. تلاشی
که به استنباط ما نتیجهای نخواهد داد،
چرا که فرصتها برای بریتانیا در منطقه از دست رفته؛ چشماندازها
دیگر آن نیست که بتواند مطالبات لندن را بازتاب دهد. در مطلب
امروز نگاهی خواهیم داشت به نقشآفرینیهای آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه طی چند
سال گذشته، و در چارچوب همین بررسیها
استراتژی نوین روسیه را مطرح خواهیم کرد. سپس میپردازیم به نقش کشورهای ترکیه، ایران،
عراق و سوریه در آینة همین استراتژی. پس نخست
برویم به سراغ آتلانتیستها در خاورمیانه.
همانطور که بارها گفتهایم آتلانتیسم از اینکه موفق شده بود در
ایران با عربدة آیتاللهها و کودتای 22
بهمن 57، حکومت خیابانی تعیین کند و در پی آن ارتش سرخ را
نیز به ضرب «بیرق» اسلام سیاسی در افغانستان از سر راه خود بردارد، بیاندازه
شادان و خندان بود. و پس از فروپاشی اتحاد
شوروی، اسلام در مقام دین اکثریت ساکنان خاورمیانه و
آفریقای شمالی چشماندازی باز هم فریبندهتر در طرحهای آتلانتیسم ارائه میداد. اسلام منبعی بود لایتناهی از نیروی
انسانی، نظامی و حتی تروریستی که میتوانست
تماماً در خدمت اهداف غرب، در تقابل با مسکو
به کار گرفته شود. و در همین راستا، برقراری امارات اسلامی قفقاز توسط اوباشی که یک
شبه در چچنی، داغستان و تمامی مناطق
قفقاز مسلح شده بودند، فقط یک طرح از
میان هزاران طرحی بود که آتلانتیسم برای فردای سقوط اتحاد شوروی روی میز گذارده
بود. امروز داعشیهای سوریه دنبالة «منطقی» همین «نحله»
هستند.
در عمل، مخالفت شدید مسکو با استقرار حکومت اسلامی در
سوریه که بر خلاف ادعای آتلانتیستها به سرکوب داعش محدود نمیشود، به این
دلیل است که نظریة حکومت اسلامی در کشورهای منطقه تهدیدی است برای آیندة روسیه. و ترکیه،
به عنوان چوبدار ارشد سازمان آتلانتیک شمالی، و حامی
اصلی اسلامگرائی در عراق و سوریه در عمل آتشبیار اسلامگرائی در مناطق ترکزبان
سابقاً شورائی نیز هست. این دولت آتاترکیهای
اسلامگرای ترکیه است که در قفای پردههای ظاهرالصلاح دیپلماتیک، حامی اصلی تجزیهطلبان قفقاز، اسلامگرایان تاجیکستان، و لات و اوباش اسلامی در ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان شده. و موفقیت اسلامگرائی در سوریه و عراق، فقط به معنای آغاز درگیری گستردهتر روسیه در
مرزهای اتحادشوروی سابق با گردانهای «اسلام سیاسی» خواهد بود.
تعجبی ندارد که نکتة «پیشپاافتادة» فوق، تا آنجا
که به استراتژیهای منطقهای مربوط میشود،
در مصاحبههای مطبوعاتی، مقالات
علمی و تحقیقی، و خصوصاً گزارشات
خبرنگاران از «قلم» بیفتد. سالها پیش جورج
اورل، نویسندة صاحبنام انگلیسی، در قالب طنزی تلخ در مقدمة خود بر «قلعة
حیوانات» نوشته بود، در انگلستان مسائلی
وجود دارد که نمیتوان گفت، چرا که «این
حرفها را نمیزنند!» بله، این «حرفها» را نباید گفت. ولی چه کنیم که این واقعیات وجود دارد، و نگفتنشان
باعث از میان رفتنشان نخواهد شد.
یکی دیگر از واقعیاتی که وجود دارد، و نهایت
امر تا زمانیکه تغییرات کلی در استراتژیها پیش نیاید همچنان باقی خواهد ماند، وضعیت
«پادرهوای» دولت اسلامگرای ترکیه در منطقه است.
سالهاست که شرکای اسلامگرایان
ترکیه، یا همان آتلانتیستها میخواهند از
شر اردوغان و تشکیلات «عدالت و توسعه» خود را خلاص کنند. چرا که، ایندولت در شرایطی که اسلامگرائی دیگر به نفسنفس
اوفتاده، هم در حمایت از اسلامگرایان
ناکارآمد شده، و هم خودش هدفی است جهت حملات
سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی و امنیتی. و
همانطور که امروز شاهدیم، در صورت بروز
کوچکترین بحران در منطقه این آنکارا است که «هدف» متحداناش قرار خواهد گرفت؛ انگشت اتهام اروپائیها نیز به جانب آنکارا
گرفته شده. ولی همانطور که پیشتر هم در این وبلاگ نوشته بودیم، روسیه
به دلیل نداشتن اهرمهای سیاسی کافی جهت سیاستگزاریهای منطقهای ترجیح میدهد با
دولتهای دستنشاندة غرب «همکاری» نزدیک داشته باشد، خصوصاً زمانیکه اینان ناکارآمد، ذلیل و بدبخت شدهاند. چرا که،
در صورت به قدرت رسیدن ساختارهای تازهنفس ابتکار عمل از دست مسکو خارج
شده، به دست سازمانهای اطلاعاتی غرب میاوفتد. این
صورتبندی ساده و قابلدرک را امروز در بحران «سقوط جنگندة روسیه» حداقل در مورد
آنکارا به صراحت مشاهده میکنیم.
بسیاری از «تحلیلگران» مغربزمین شکمشان را برای حملات سهمگین
ارتش روسیه به آنکارا صابون زده بودند،
ولی میبینیم که به هیچ عنوان چنین حملاتی صورت نگرفته، کاملاً
بر عکس! ولادیمیر پوتین چنین وانمود میکند، که اردوغان،
علیرغم این حادثة ناگوار همچنان میتواند
«طرف مذاکرة کرملین» باقی بماند! البته
منطق «دو دو تا چهار تا» چنین ایجاب میکرد که پوتین نیز با غرب در مورد بیلیاقتیهای
اردوغان همصدا شود، ولی روسیه بارها نشان داده که در مواجهه با
شرایط سخت برخوردی به مراتب پیچیدهتر از منطق بدوی و یک بعدی خواهد داشت. خلاصه بگوئیم، اردوغان در ساختار سیاسی منطقهای به تدریج به
بچه اردک زشت و سیاه کارتونهای والتدیسنی تبدیل میشود. بچه اردکی که در دستهای کرملین مثل موم نرم و
شکلپذیر است. ولی آنچه در اینجا به طور
خلاصه میتوان گفت این است که، سرنوشت
اردوغان و حزب اسلامگرای وی همان است که در انتظار بسیاری تشکلهای سیاسی وابسته
به آتلانتیسم در منطقه خواهد بود. این
است دلیل سفر فرانسوا اولاند به مسکو پس از دیدار با باراک اوباما در واشنگتن.
سفر امروز فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه به روسیه و رایزنیهای وی با
ولادیمیر پوتین پیرامون بحران سوریه، بر
خلاف آنچه در نظام رسانهای آتلانتیسم ادعا میشود، به هیچ عنوان تلاشی جهت هماهنگی با روسیه جهت
مبارزه با «داعش» نیست. چرا که،
مبارزه با اسلامگرائی از منظر فرانسه و روسیه یک موضعگیری واحد نمیتواند
تلقی شود. ایندو کشور در بحران
سوریه، اهدافی متنافر و متضاد جستجو میکنند
و در شرایط عادی نمیتوان انتظار داشت که پاریس و مسکو به یک تحلیل واحد از شرایط
سوریه برسند. به استنباط ما چنین تحلیل
واحدی نیز در دست نیست؛ فرانسه در صدد حمایت از طرحهای ابتدائی
«بهارعرب»، یعنی به قدرت رساندن اوباش
اسلامگراست، و روسیه میخواهد تنها دژ باقیماندة لائیسیته
در منطقه، دولت بعث سوریه را، علیرغم تمامی نارسائیها در برابر طرح آمریکائی
«بهارعرب» سر پا نگاه دارد. در این چشمانداز
چگونه میتوان انتظار به دست دادن تحلیلی واحد از سوی پاریس و مسکو را داشت؟
ولی با در نظر گرفتن تحولات اخیر در اروپا و مشکلات فزایندة
امنیتی در این منطقه به صراحت میتوان نتیجه گرفت که سفر اولاند به مسکو نه از موضع
«قدرت» که صرفاً از موضع ضعف صورت گرفته.
فرانسه نمیتواند در تقابل با مسکو بیش از این پافشاری کند، ناچار است عقب بنشیند، و این
عقبنشینی را اولاند پیش از سفر به مسکو، برای
باراک اوباما نیز «تشریح» کرده.
اینچنین است که فرانسه به دلیل ضعف ساختاری از مواضعاش در سوریه «عقب» مینشیند، و به همین دلیل نیز همزمان انگلستان، که تا حال دیپلماسی جنگطلبانهاش را از طریق
پاریس به فضای منطقه تزریق میکرد، خواهان
شرکت فعال در جنگ با «داعش» میشود. با این وجود،
همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم مشکل میتوان آیندهای برای دیپلماسی
جنگاورانة انگلستان در سوریه پیشبینی نمود.
ولی جهت اطلاع از چند و چون این عقبنشینیها، خصوصاً تبعات داخلیشان در اروپای غربی، میباید دندان روی جگر گذارده و چند روزی منتظر
ماند.
حال نگاهی به وضعیت کشورهای ترکیه، سوریه، عراق و ایران در آینة این تحولات
بیاندازیم. اوضاع ترکیه همانطور که گفتیم از نظر سیاسی و
اقتصادی روز به روز روی به وخامت بیشتر خواهد گذارد. چرا
که، دولت اسلامگرا به دلیل عملیات
نابخردانهای که حداقل نظام رسانهای به گردن اردوغان و نخستوزیر منتخب وی
انداخته، حمایت و نظر مساعد شهروندان را
نیز به صورت وسیعی از دست داده. و در عمل،
شبکههای سیاسی وابسته به غرب نیز به نوبة خود جهت خلاصی از شر اردوغان به
این نارضایتیها دامن خواهند زد، هر چند
اهرم ساقط کردن دولت وی دیگر از دست آتلانتیسم خارج شده باشد. ترکیه در این شرایط دیگر قادر به ادامة حمایتهای
همه جانبه از بساط «بهار عرب» نیست. حال باید
دید روسیه در چه مسیری میخواهد و یا میتواند از تشکیلات اردوغان و تتمة دمکراسی
انگلیسی ترکیه در مسیر استراتژیهای منطقهای خود بهرهبرداری کند.
در سوریه نیز سرکوب بیمحابای اسلامگرائی ـ نه صرفاً داعش که تمامی جریانات اسلامگرا
ـ از طریق نیروی هوائی روسیه دنبال میشود، اینبار
در شرایطی که آسمان سوریه به دلیل عملیات ترکیه،
به روی هواپیماهای ارتش ناتو بسته
شده. این وضعیت برای آتلانتیسم بسیار ناگوار خواهد
بود؛ برای پرواز بر فراز سوریه جنگندههای
ناتو میباید از روسیه «اجازه» دریافت کنند. به ویژه
که شرایط سوریه منطقاً پس از مدتی به عراق نیز تداوم خواهد یافت. و عملیات
هوائی روسیه، در سطح زمین با حمایت گستردة ارتشهای بعثی عراق
و سوریه دنبال میشود. باید قبول کرد، حلقة محاصره بر گرد اسلام سیاسی تنگوتنگتر
شده. شاید به همین دلیل باشد که ایالاتمتحد
روزهاست دم از حمایت از کردها میزند،
به این امید که با حمایت از یک جریان صددرصد غیراسلامی بتواند در آیندة منطقه از
اهرمی برخوردار باشد؛ موفقیت و یا شکست
آمریکا در این طرح مسئلهای است که فقط تحولات آینده نشان خواهد داد.
از سوی دیگر، در ایران
تحولات از جنبة دیگری جریان خواهد داشت. سفر اخیر ولادیمیر پوتین به تهران و دیدار وی
از «بیترهبری» و هدیة قرآن به علی خامنهای،
به بسیاری گمانهها در مورد همکاریهای نزدیک مسکو با تهران آخوندزده میدان
داده. هر چند، به
استنباط ما این «همکاریها» از «همکاری» پوتین و اردوغان فراتر نخواهد رفت. چرا که،
در تهران نیز همچون آنکارا، پوتین
ترجیح میدهد بجای تحمل یک فاشیسم تازهنفس آمریکائی با نوکران تضعیف شدة
آتلانتیسم همکاری کند. به همین دلیل نیز
بجای سنگاندازی در روابط فیمابین، تلاش
میکند تا هر چه بیشتر قلادة علی خامنهای و هیئت حاکمة آخوندی را در کف
گرفته، از اینان در مسیر سیاستگزاریهای
منطقهای مسکو بهرهبرداری کند.
تنها سئوالی که در این میانه باقی میماند این است که استراتژیهای
نوین منطقهای که اینک عمدتاً مسکو بجای لندن تنظیم خواهد کرد،
تا کجا به منافع ملی ایرانیان نزدیک میشود؟ در پاسخ به این سئوال شاید بهتر باشد سئوال
دیگری مطرح کنیم. طی یکصدسالی که استراتژیهای منطقهای را لندن
تنظیم کرده، و خصوصاً طی دورانی که
ایالاتمتحد همه کارة منطقه بوده، ایرانیان
از این استراتژیها چه نصیبی بردهاند؟ پاسخ روشن است: چندین کودتا، جنگ، یکصدسال
فاشیسم، و اینک حکومت لات و آخوند! حال
باید دید آیا ملت ایران از نظر شناخت و آگاهی سیاسی به حدی رسیده تا از دیپلماسی منطقهای
نصیبی بیش از چند جنگ و کودتا و فاشیسم داشته باشد یا خیر؟