۱/۱۴/۱۳۹۲

امام در کره!



 
 
 
در شرایط فعلی،  به دست دادن شناختی هر چند محدود از عملکرد و اهداف آنگلوساکسون‌ها در ایران می‌تواند به روشن شدن فضای آشوب‌زدة کشورمان کمک کند.   ایالات متحد و ‌انگلستان،  همسفره‌ای «اسطوره‌ای‌اش»،  حداقل در خاورمیانه در وضعیت نامساعدی دست و پا می‌زنند.   از یک‌سو،  سخن‌پرانی‌های پرطمطراق و گوشخراش اینان پیرامون «حمایت از دمکراسی» در رسانه‌های جهان به شوخی و بذله‌گوئی تبدیل شده،   و از سوی دیگر،  با علنی شدن حمایت‌های اینان از اوباش اسلامگرا،   چه در حومة شهرهای سوریه و چه در «کاخ‌های» ریاست‌جمهوری مصر،  تونس و لیبی در پشتیبانی آنگلوساکسون‌ها از استبداد جای تردید باقی نگذاشته.   در پناه تبلیغات «خررنگ‌کن» یانکی‌ها و با حمایت کاخ‌سفید،   شیخ قطر با حرمسرا و کنیز و غلام و غلمان تبدیل شده به سخنگوی «دمکراسی» در منطقه و پادوهای آنگلوساکسون‌ها از قماش اسد و حسنی‌مبارک و ... که تاریخ مصرف‌شان گذشته تبدیل شده‌اند به سردمداران استبداد!
 
آن‌ها که می‌پندارند شرایط فوق پشت مرزهای ایران متوقف خواهد ماند در اشتباه‌اند؛  این شرایط به درون مرزهای ایران خواهد آمد و خصوصاً در میعاد هیاهوسالاری «انتخابات» حکومت اسلامی نقش‌سرنوشت‌سازی خواهد داشت.  تجدید فُراش آنگلوساکسون‌ها در ایران به احتمال قریب به یقین در «انتخابات» آیندة ریاست جمهوری چاه‌جمکران ابعاد واقعی خود را علنی می‌کند،  و چه بهتر که از هم اکنون فرنگ‌نشینانی که خود را «سیاستمدار» می‌بینند، ‌ برای اصابت ترکش‌ها به سنگرشان آماده باشند.
 
جهت بررسی شرایطی که طی «انتخابات» آینده در کشور حاکم خواهد شد،  نخست می‌باید  شیوه‌های مرضیة لندن و واشنگتن را در بحران‌سازی‌های اخیر به صراحت بشناسیم.  با نیم‌نگاهی به تحولات مصر،  لیبی،  تونس و سوریه درمی‌یابیم که تحول مورد نظر اینان نه حمایت از «دمکراسی»،  که حمایت از محور «اسلام‌ سیاسی» در ادارة این کشورهاست.  چرا که،  اگر آنگلوساکسون جماعت خواستار دمکراسی می‌بود،  بهتر می‌توانست از طریق اعمال فشار بر نوکران شناخته شده‌اش از قماش ‌مبارک،  بن‌علی،  اسد و ... در مصر،  تونس و سوریه نوعی «آزادی سیاسی» و احترام به حقوق شهروندی را حاکم کند.  اینان اگر با هیاهو و صحنه‌سازی مشتی اوباش ریشو را به میانة سیاست کشورها کشانده‌اند فقط و فقط جهت حمایت از «آخوندیسم» است؛  قضیه ارتباطی با «دمکراسی» ندارد.   این همان سناریوئی است که 34 سال پیش با کمک ساواک و ارتش شاهنشاهی در ایران پیاده کردند و به قول رضاپهلوی،  «رژیمی را که اصلاح‌پذیر بود با رژیمی که اصلاح‌پذیر نیست جایگزین نمودند!»   ولیعهد پهلوی‌ها نمی‌گوید،  و یا شاید نمی‌خواهد بگوید که اصولاً «اصلاح» مد نظر اینان نبوده،  امروز نیز احدی خواهان «اصلاح» نیست؛  هدف این است که با توسل به چه ترفندهائی می‌توان بهتر و بیشتر ملت‌ها را چاپید!
 
16 سال پیش همین سیاست از درون تل زبالة حکومت اسلامی فردی به نام ملاممد خاتمی،  مسئول تبلیغات جنگ 8 ساله،  و مأمور سانسور و ممیزی وزارت ارشاد را‌ تحت عنوان «آخوند خوب» و «اصلاح‌طلب» بیرون کشید.   خاتمی آناً به القاب و کنیه و فضائل و«مقامات» و ... مزین شده،‌  به عنوان «فیلسوف» راهی پاریس و لندن شد،‌  تا «مقبولیت‌اش» بی‌خدشه باشد!   ولی در عمل،  سیاستی که «زیربنای» آن با حضور ملاممد اردکانی در ایران پایه‌ریزی شد همان سیاستی است که امروز در سوریه،  با حمایت مالی و نظامی لندن،  با نوکران شناخته شدة بریتانیا می‌جنگد؛  سیاستی که در وبلاگ‌های گذشته آن را «جبهة لندن ـ  لندن» خواندیم.  خاتمی می‌بایست در همین «جبهه» تحت عنوان «مردم‌سالار دین‌باور» به تحکیم هر چه بیشتر مواضع‌ لندن در ایران خدمت کند.  در واقع گشودن «جبهة» کذا این ‌امکان فراهم می‌آورد تا مخالفت ملت ایران با باندهای آدمکشی که پس از کودتای 22 بهمن 57 بر کشور حاکم شده‌ بودند،  از نظارت لندن و چارچوب منافع انگلستان خارج نشود.   این بود دلیل حضور خاتمی در رأس جریانی به نام «اصلاحات!» 
 
ولی این مسئله را نیز در نظر داشته باشیم که اگر «سانسور» و ممیزی قاطعانة «نظامی ـ امنیتی» مسکو بر مسائل داخلی ایران اعمال نمی‌شد،   لندن ترجیح می‌داد همچون نمونة سوریه،   بجای برپائی خیمه‌شب‌بازی «اصلاحات»،  از همان روزها مشتی لات‌ولوت‌ مسلح را در حوالی تهران به جان نوکران جمکرانی‌اش بیاندازد.   ولی خوب،  اگر ما ملت تا حال از همسایگی با روسیه منفعتی نبرده‌ایم،‌   اینبار حداقل همسایگی کذا ما را از «جنگ‌سازی» آنگلوساکسون‌ها در امان نگاه داشت و خلق‌الله را به گوشت دم توپ منافع «جمبول» تبدیل نکرد.
 
در همین راستا شاهدیم که به دلیل برخورد سیاست‌های منطقه‌ای غرب به بن‌بست استراتژی‌های روسیه،  جنایات و نکبت و ادبار اسلام‌گرایانی که با حمایت آنگلوساکسون‌ها سوریه را به آتش کشیده‌اند برگ به برگ رو می‌شود،  و شبکة رسانه‌ای وابسته به کاخ‌سفید و انگلستان به تدریج عربدة «اسد باید برود» را فراموش کرده،  تلویحاً به «ماندن» وی رضایت می‌دهد!   به همین دلیل است که شبکة انگلیسی حزب بعث سوریه که تا حال با زدن نعل‌وارونه سعی در تغذیة شورشیان اسلامگرا داشت،   اینبار دست‌ها را بالا زده به «مخالفان» رسانه‌ای سیاست‌ آنگلوساکسون‌ها در منطقه،   یا همان دولت چاه‌جمکران «نان قرض می‌دهد!» 
 
اظهارات اخیر بشار اسد پیرامون مسائل «سیاسی ـ نظامی» که در برابر گروه پرشماری از نظامیان سوری ایراد شد به صراحت نشان داد که «جبهة لندن ـ لندن» از نفس افتاده و انگلستان دست‌اندرکار پایه‌ریزی جبهة جدیدی شده.   سخنرانی اسد که در فارس،  مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری منعکس شده شاهدی است براین مدعا:  
 
«[اسد] افزود: آنچه که آمریکا مخفی می‌کرد،  اکنون برای همه روشن و واضح شده و آن، هدف قرار دادن محور مقاومت یعنی سوریه،  ایران، کره دموکرات و دوستانشان به طور جداگانه است تا از این راه پیروزی را برای خود محقق کند[...]»
همچنانکه می بینیم،  اسد،  که پیش از دخالت مستقیم مسکو،  چمدان‌های‌اش را برای فرار به لندن بسته بود،   «فراموش» می‌کند که یکی از مهم‌ترین منابع تسلیح و سازماندهی اوباش اسلامگرا در بحران‌های اخیر سوریه، حکومت اسلامی جمکران بوده!   این حکومت بود که با ارسال «مهندسین سپاه» و یا «بازنشستگان سپاه» به سوریه،  و دمیدن در تنور آتش «جبهة لندن ـ لندن»،‌  سعی داشت ولینعمت‌های اسد را در قالب حکومت نوین و «اسلامی» بر سوریه حاکم نگاه دارد.  باید پرسید دلایل چرخش و تعدیل در جبهة خاندان اسد چیست؟ 
 
مسلماً نخستین دلیل این است که لندن بازی مزورانة فروش «دمکراسی» را در سوریه رها کرده.  شاید به این دلیل که هم قادر به دفاع بیشتر از اسلامگرایان نیست،  و هم فروپاشانی ایجاد شده در ساختارهای اجتماعی،  سیاسی و اقتصادی سوریه را جهت تعلیق درازمدت الهامات دمکراتیک ملت سوریه کافی تشخیص داده!   بله،  در یک فضای ناامن که بوی باروت و خون مشام را می‌آزارد،  مشکل می‌توان از آرمان‌های دمکراسی سیاسی و آزادی بیان و مطالبات و حقوق شهروندی دفاع به عمل آورد.   چنین  فضائی برای صورتبندی «مقبول» آنگلوساکسونی بسیار مناسب است!  پیشتر نیز در عملیات محیرالعقول مجاهدبازی و فدائی‌گری و «جنگ با صدام» همین سیاست «سرزمین‌سوخته» در ایران به اجرا در آمد.
 
دومین دلیل عقب‌نشینی لندن در جبهة سوریه،‌   بن‌بستی است که برای  آنگلوساکسون‌ها در اروپا ایجاد شده.  بحران «مالی» در یونان و قبرس و بحران سیاسی در ایتالیا مسلماً فقط قسمت نمایان این «کوه‌یخ» است.  و ما در اینجا از بحران ساختاری در قلب بنیادهای سیاسی فرانسه سخنی به میان نمی‌آوریم چرا که کار به درازا خواهد کشید.   ولی اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد دیری نخواهد پائید که فروپاشی ساختارها در اروپای غربی آغاز شود،   و در چنین شرایطی لندن نمی‌تواند «نگران» حال و اوضاع پادوهای‌اش در سوریه باشد!
 
سومین دلیل پس‌روی لندن مرگ چاوز،  پوپولیست ونزوئلائی است.   بر اساس پیش‌فرض‌ها ظاهراً ایشان می‌بایست بدون هیچ مشکلی از طریق چند «سوءقصد هدفمند»،  با یکی از نوچه‌های‌اش جایگزین شود.   چاوز برای شرکت‌های نفتی غرب همان بود که مصدق‌السلطنه برای «شرکت نفت ایران!»  نقش اصلی چاوز فراهم آوردن زمینة مناسب برای چپاول درازمدت نفت ونزوئلا بود و دیدیم که طی دوران حاکمیت ایشان بر ونزوئلا نه تنها تغییر مثبتی در سطح زندگی توده‌های مردم داده نشد که امروز مردم ونزوئلا بر سر چاه‌هائی که هر بشکه نفت‌شان بیش از یکصددلار قیمت دارد گرسنه‌تر از گذشته با بیگاری و فقر دست و ‌پنجه نرم می‌کنند.  با «لو» رفتن طرح‌های ترور در ونزوئلا،   خلاء حضور یک جایگزین «چاوزی» شکاف سیاسی را معنادارتر کرده،‌  و این شکاف،  مخالفان چاوز را هر روز به پیروزی نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کند!
 
در نتیجه،  رویای شیرین لندن برای ایجاد شبکة اسلامی و انقلابی «ایران ـ ترکیه ـ سوریه» به کابوس تبدیل شده.   شرایطی پیش آمد که حاکمیت بریتانیا حتی تصورش را هم نمی‌کرد.   ترکیه که در سایة اوباش‌پروری لندن در سوریه،   می‌بایست نقش کلیدی در سیاست‌های نظامی منطقه‌ای ایفا کند،  زیر ضربة خردکنندة روسیه دمار از روزگارش درآمده،  و امروز نه قادر است سیاست‌های فرامرزی انگلستان در سوریه،  قبرس و لبنان را دنبال کند،  نه می‌تواند امیدی به حفظ حاکمیت وابستة آتاترکی در درون مرزهای‌اش داشته باشد.   پیام نوروزی اوجالان و جشن سراسری نوروز در ترکیه،   فقط گوشه‌ای از افلاس آتاترکیسم است.  
 
در ایران جمکران‌زده نیز بحران بیداد می‌کند.  ملایان که می‌بایست قلب سیاست‌سازی‌های اسلامی لندن را رقم زنند و تمام امیدهای‌شان از منظر استراتژیک بر «پیروزی» اسلامگرایان سوری متمرکز شده بود،   به دلیل چرخش اخیر سوریه از این «اهرم» محروم ماندند.   از سوی دیگر،  و از منظر سیاستگزاری‌های نفتی نیز «حبل‌المتین» چاوز آمریکائی از دست رفته؛   آخوندیسم شیعی‌مسلک و وابسته دیگر اهرمی سیاسی و منطقه‌ای ندارد تا بر آن تکیه کند.  
 
واکنش لندن به این «بحران» روشن بود؛  چرخش به سوی پکن و دمیدن در تنور «بحران هسته‌ای» کرة شمالی!  اینجاست که می‌بینیم با حمایت مائوئیست‌های پکن،  آتش «جنگ هسته‌ای» در شبه‌جزیرة کره بالا می‌گیرد،   و یک جوانک ناقص‌العقل که می‌بایست دلش به نامزدبازی با دختر همسایه خوش باشد،   به عنوان «رهبر» کره،  با موشک‌های نداشته،   ایالات متحد را به «جنگ‌هسته‌ای» تهدید می‌کند!  در این گیرودار به عنوان جایزة شیرینکاری،   چندین شرکت چینی از امکان عقد قراردادهای «آبدار» با طرف‌های ژاپنی و اروپائی پیرامون همکاری‌های صنعتی و ... برخوردار می‌شوند! 
 
ابراز تردید آمانو،  سولانا و دیگر موش‌های گندابة غرب،  در مورد نشست «المآتی 2» نیز در همین مسیر صورت گرفته.   از زبان اینان مراتب ناخشنودی ایالات متحد و انگلستان از روند مسائل در خاورمیانه به مسکو گوشزد می‌‌شود.      
 
به این دلیل است که در سخنرانی بشار اسد «نوین»،   که اینک از وضعیت مهرة حذف شدة انگلستان به مقام «مهره‌ای معتبر» ارتقاء درجه یافته،  شاهد حضور یک «محور مقاومت»  می‌شویم.   محوری متشکل از ایران،  سوریه و کره شمالی!  دولت «نوین» سوریه قصد القاء این توهم را دارد که این «محور مقاومت» می‌تواند معنا و مفهوم بیابد،  البته با در نظر گرفتن وابستگی ساختاری خاندان اسد به انگلستان دوام و بقاء این «محور» نیز به معنای دوام و بقاء سیاست منطقه‌ای انگلستان می‌باید تحلیل شود!   ولی چه بگوئیم که شرایط جز این نشان می‌دهد،  و به استنباط ما پایداری چین در این صحنه آنقدرها دوام نخواهد آورد؛  در میعادی نه چندان دور، ‌ پکن از این میدان خارج خواهد شد.  به عوامل ایرانی‌نما و اجنبی‌های وابسته به این محور بگوئیم،  چرخش ناگزیر بریتانیا و تغییر محور بحران‌سازی‌های‌اش به هیچ عنوان به معنای پیروزی سیاست‌های منطقه‌ای لندن نبوده و نخواهد بود.  کاملاً بر عکس!  این تغییر سیاست ناشی از ضعف لندن است که پای در سیر قهقرائی گذاشته.
 
حال تاریخچة بحران‌سازی‌های انگلستان در ایران و مسائل منطقه را رها می‌کنیم و می‌پردازیم     به «امکانات» این سیاست‌ها در آنچه «انتخابات» حکومت اسلامی نام گرفته.  اصل کلی در «انتخابات» آینده جمکران برقرار نگاه داشتن علم و کتل «جبهة لندن ـ لندن» از طریق ایجاد تقابل کاذب است.  به عبارت ساده‌تر،  یک گروه از نوکران لندن از درون حکومت اسلامی علم مخالفت با حکومت به آسمان بلند کرده،   و ملت را با وعده و وعیدهای مضحک سرگرم خواهند کرد.   و گروه مخالف هم به ناچار پای در همین معرکه خواهد گذارد؛  و نهایت امر طبق معمول کار بجائی می‌رسد که «مسئولیت» شرایط نه بر عهدة این دولت و این حکومت که به گردن «دیگران» خواهد افتاد.  نوعی مسئولیت‌گریزی که در نظام‌های فاشیست روال شناخته شده و «طبیعی» به شمار می‌رود.   این سیاست «سلب مسئولیت»  همان است که پیشتر تحت عنوان «شیخ‌وشاه» از آن نام برده‌ایم؛   نبرد شیخ «حق‌طلب» با «شاه مستبد!»   با این تفاوت که در این نمایشنامة خردرچمن،  اینبار «شیخ‌وشاه» هر دو آخوند از آب درآمده‌اند!
 
در این میان علی خامنه‌ای که حضورش در رأس حکومت جمکران از طرف سیاست‌های منطقه‌ای مورد تأئید قرار گرفته،  سعی خواهد داشت توازن بین دو گروه «حق‌طلب» و  «مستبد» را در چارچوب منافع اربابان فرامرزی‌اش حفظ کند!  همچنانکه بارها گفته‌ایم،   مسلماً بهترین گزینه‌ای که ایرانیان در پیش خواهند داشت تحریم بدون قید و شرط مسخره‌بازی «انتخابات» است.   تحریمی که به اربابان حکومت اسلامی تفهیم خواهد کرد که بیش از آنچه انتخابات از اهمیت برخوردار باشد،  پیش‌فرض‌های آن یعنی آزادی مطبوعات،  آزادی‌بیان و تشکل‌های سیاسی و حرفه‌ای و کارگری می‌باید مد نظر قرار گیرد.  باز هم می‌گوئیم،  پای گذاردن به خیمه‌شب‌بازی‌ حکومت جمکران جز گسترش سرکوب و چپاول نتیجه‌ای نداشته و نخواهد داشت؛   آ‌نان که مبلغان حضور فعال در این صحنه‌گردانی هستند یا این را می‌دانند و آگاهانه آب به آسیاب اجنبی می‌ریزند،  یا از شرایط کشور بی‌اطلاع‌اند در هر دو صورت وجودشان جز ضرر و زیان برای ملت نبوده و نخواهد بود.  
 
Share