"بحران اتمی" جمهوری اسلامی و پیامدهای آن مدتهاست که تیتر اول رسانهها در ایران و بسیاری از کشورهای جهان را به خود اختصاص داده. ولی، در مقالات و مطالبی که در بارة این "بحران" به چاپ میرسانند، کمتر نویسندهای قصد آن دارد که کنه این بحران را بکاود و مسائل راهبردیای را که با این بحران هماهنگ و همقدم هستند مطرح کند. مقالات به چاپ رسیده در مورد این "بحران" همگی در واقع وسائلی برای دامن زدن به توهمات و پیشداوریهائی هستند که از روز نخست، زمینهسازان اصلی همین بحران شده بودند.
کشور ایران بر خلاف اظهارات مسئولان داخلی و خارجی، تا آنجا که مربوط به نیروی هستهای میشود، از هیچگونه استقلالی برخوردار نیست. در حالیکه، نحوة سخن گفتن برخی مسئولان داخلی و خارجی این سوءتفاهم را ایجاد میکند که برخورداری و یا عدم برخورداری از نیروی هستهای ـ در هر نوع و هر میزان آن ـ گزینهای است از جانب جمهوری اسلامی ایران!
سیاست هستهای جهانی در مورد ایران کاملاً روشن است، و جای هیچ تردیدی ندارد. در واقع، کشور آمریکا از طریق پاکستان و چین و در تضاد با منافع راهبردی روسیه، قصد آن داشت که از سالها پیش ایران را نه تنها به انرژی هستهای، که به بمب هستهای، تحت نظر کارشناسان سازمان سیا، "مزین" کند. در واقع، سفر هیئت عظیم چینی که چند سال پیش به ایران صورت گرفت در همین راستا بود. ایران "اتمی" همانند پاکستان "اتمی" در واقع بازیچهای میشد در دست آمریکا برای دیکته کردن سیاستهای راهبردی این کشور در آسیای مرکزی، دریای خزر و خلیج فارس به روسیه و هند.
سیاست هیاهوی تبلیغاتی رژیم ایران و تبدیل "انرژی" هستهای به "عامل" استقلال ملی و میهنی، ریشه در همین راهبرد دارد. روسیه، در سالهائی که در جنگ افغانستان اسیر بود، در برابر "اتمی" شدن پاکستان نتوانست از خود عکسالعملی نشان دهد، نتیجه آن شد که فناوران آمریکائی پاکستان را تحت کنترل خود، و با به زیر پا گذاشتن تمامی قراردادهای جهانی، در ظاهر به "باشگاه اتمی" وارد کردند. با اینکار هم بر گسترش سیاست روسیة شوروی در هند اعمال نظر شد و هم عکسالعمل شورویها در برابر دخالت مستقیم نظامی پاکستان بر علیة دولتهای متوالیشان در کابل تحت کنترل آمریکا قرار گرفت.
امروز، قضیه دقیقاً همان است که در مورد پاکستان صورت گرفت. دو گروه، برای "مبارزه" در راه به دست آوردن منافع در ایران به جان یکدیگر افتادهاند. رهبران گروه نخست آمریکا، چین و انگلستان هستند. که از نظر تبلیغاتی با شعار "بمب در ایران نباید ساخته شود!" وارد بازی دیپلماسی جهانی شدهاند. این گروه سعی دارد که از حرکت سیاست روسیه در ایران که صرفاً استفادة غیرنظامی از نیروی هستهای را مجاز میداند جلوگیری کرده، سیاست خود را، که همان "اتمی" کردن ایران به شیوة پاکستان است پیش براند. گروه دومی نیز به رهبری روسیه، هند تشکیل شده. این گروه قصد آن دارند که با پیشگیری از "اتمی" شدن و "پاکستانی" شدن ایران، نه تنها پیشبرد سیاستهای نوین آمریکا در منطقه را معلق کنند، که سیاستهای گذشته و در رأس آن حمایت بی قید و شرط پاکستان از مواضع آمریکا در منطقه را تحت تأثیر قرار دهند. و در ظاهر امر، اتحادیة اروپا در این میان نقش رابط میان ایندو گروه را بازی میکند.
مسافرت جورج بوش به پاکستان در چند روز آینده، سفر ژاک شیراک به هند در همین ایام، و قبول "ظاهری" ولی در هر حال اجباری غنیسازی اورانیوم در روسیه از طرف ایران، نشان دهندة این امر است که موضعگیریهای ایندو گروه قدرتمند ممکن است به نوعی به مرحلة تقابل بیانجامد. در این میان نقش دولت ایران، بر خلاف بلندگوهای دولتی "نشستن و نگاه کردن" است، تا اتخاذ سیاست! دولت ایران امروز، همچنانکه دیروز، عملاً حرفی برای گفتن ندارد. شاید این بیشتر وظیفة مردم ایران و روشنفکران مستقل کشور باشد که در بارة نقش آیندة ایران در صحنة سیاست بینالملل از خود تحرک و جنبش بیشتری نشان دهند.