از دستاندرکاران محترمی که به بحران
مسدود شدن بلاگر نقطۀ پایان گذاردند سپاسگزارم!
پس از موضعگیریهای مبهم تهران
پیرامون جنگ غزه، نقاطضعف سیاست منطقهای حکومت ملایان به صورتی
علنیتر در معرض دید قرار گرفت و این حکومت دچار دگردیسی اجباری شد. یادآور شویم که ملایان به دلائل ساختاری و
اقتصادی، از یکسو تا مغز استخوان وابسته
به سیاستهای نظامی، مالی و بانکی ایالاتمتحد
هستند، و از سوی دیگر، ژئواستراتژی خاورمیانه و نقش فزایندۀ مسکو در
مراودات جهانی دستشان را در حنا گذارده.
در این میانه، مسکو و واشنگتن انتخاب خود را کردهاند. واشنگتن جهت حفظ سیطرهاش بر ایران همزمان از اهرمهای
مالی، محافل بازاری و خصوصاً واردات
کالاهای قاچاق حمایت به عمل میآورد، و با باد انداختن در بادبان پدیدۀ موهومی به نام
حکومت «رویائی» پهلوی به مسکو چنگ و دندان نشان میدهد. از سوی
دیگر، دولت فدراسیون روسیه نیز با کارت
«همکاریهای منطقهای» سعی دارد از طریق گسترش روابط با دولت ملایان، هم موضعگیری شیعیها را به نفع آمریکا مخدوش
کند، و هم نهایت امر آلترناتیوی در درون
حکومت ملائی بیابد که تا حد امکان به اهداف و مطالبات روسیه نزدیک باشد.
در مطلب امروز روابطی را که قدرتهای
بزرگ جهانی پیرامون ایران پایهریزی میکنند مورد بحث و گفتگو قرار میدهیم. پس نخست برویم به سراغ آنچه ریشههای وابستگی
ساختاری ملایان به آمریکا و به طورکلی به غرب است.
در بررسی چندوچون پایههای قدرت ملایان
نمیباید مقهور تبلیغات گستردۀ رسانههای غرب و به اصطلاح «انقلاب اسلامی» و رخداد
«تاریخساز» 22 بهمن 57 شد. در عمل، در سال 1357 آمریکا جهت بهینه کردن مواضع خود در
جبهههای افغانستان و پاکستان نیازمند استقرار حکومت ملایان در ایران بود. تمامی
تلاش خود را نیز جهت به قدرت رساندن اسلامگرایان به خرج داد. نتیجۀ
این سیاست امروز در ایران قابل رویت است؛
حکومتی عملاً بیارتباط با جامعه و نیازهای فوری و فوتی کشور، در
چارچوب سیاستی دست به عمل میزند که مشکل بتوان بازتابهای داخلیاش را مورد تأئید
قرار داد. چرا که سیاستهای این حکومت پاسخی است به
مطالبات استعماری غرب.
البته این رابطۀ استعماری دلائلی
دارد. ملایان، هم از
پایه و اساس به قدرت تشکیلاتی،
اطلاعاتی، امنیتی و اداری دوران پهلوی
وابستهاند، و هم نظام مالی کشور ـ بازار،
سیستم بانکی، واردات و صادرات و
... ـ را تماماً در ید اختیار قطبهای
اقتصادی در غرب قرار دادهاند. در
نتیجه، ادعای مبارزه با آمریکا و سرمایهداری
غرب از سوی ملایان از حد شعار پوچ رسانهای فراتر نمیرود.
از این گذشته، احتمال فروپاشی ساختارهای وابسته به واشنگتن در
داخل مرزها حکومت ملایان را به شدت وحشتزده کرده، از
اینرو تلاش دارد همچون زلنسکی، در مقاطع مختلف با پرداخت باجهای کلان ـ سیاسی،
تبلیغاتی، ژئوپولیتیک، و ... ـ به محافل غربی حالی کند که حمایت از آنان به
معنای امتیازات بیشتری است که به پای واشنگتن ریخته خواهد شد! چرا که خروج از حیطۀ نفوذ غرب برای این حکومت معنائی
جز نابودی و فروپاشی نخواهد داشت. از
سوی دیگر، جهت لبیک به مطالبات غرب این
حکومت تمامی تلاشاش را به خرج میدهد تا در حد امکان آلترناتیوهای مطلوب واشنگتن
را نیز در افکار عمومی وجیهالمله و خواستنی جلوه دهد. و به
همین دلیل شبکۀ تبلیغاتی حکومت ملایان به صورت زیرجلکی و غیرمستقیم تبدیل شده به
مبلغ بازگشت آریامهریایسم و خانوادۀ پهلوی به قدرت!
چشماندازی که تحت عنوان بازگشت
«سلطنت» به تخیلات عوام تزریق شده، نوعی
مالیخولیای گذشتهپرستی در خلقالناس به وجود آورده است. ولی در این چشمانداز، تمجید از جامعۀ «رویائی» دوران پهلوی معنائی
جز توجیه فاشیسم و استبداد و برقراری یک دستگاه تبهکاری نوین نخواهد داشت. در چارچوب تزهیب پهلویپرستی، «شخصیتهای»
ویراستشدۀ سازمانهای جاسوسی غرب که عموماً پادوهای پیشین و بادمجاندورقابچینان
حکومت ملایان و یا حداقل «انقلاب اسلامی» به شمار میرفتهاند، در
شبکههای خبرسازی، بنگاههای سخنپراکنی و ... دستاندرکار توجیه «اهداف»
آمریکا شدهاند. وظیفۀ اینان ترسیم و تزهیب مواضع «رویائی»
واشنگتن برای ایرانیان، به شیوهای عوامفریبانه و هالوپسندانه است. همزمان با این نقاشی «کودکستانی»، غربیها
کلاسهای اکابر ویژهای نیز جهت بریگادهای اوباش در شبکۀ اینترنت، پایتختهای غربی و حتی در قلب تشکلهای سیاسی به
وجود آوردهاند. وظیفه اینان گسترش هر چه
بیشتر الفبای مککارتیست و «مقبولالمله» کردن آن است. بریگاد
اوباش به صورت مداوم برچسبهائی از قماش «چپول،
پنجاهوهفتی، چپی، پوتینی، روسوفیل، و ...» را در شبکههای اجتماعی تکثیر کرده، از آنها جهت انگزدن به مخالفان پروژۀ آمریکا
و استبداد نوین استفاده میکند.
جالب اینکه، در چنین هیهات و جیغوویغی که عملۀ آمریکا به راه
انداخته، رضا پهلوی، بز سرگلۀ سلطنتچیها مرتباً از
سکولاریسم، دمکراسی، آزادیبیان،
آزادی مطبوعات و ... سخن به میان میآورد!
هر چند معلوم نیست، به چه دلیل اینهمه «نعمات» که در بلندگوها میافتد
شامل حال خود وی و طرفداراناش نمیشود! در عمل،
رضا پهلوی مبلغ نوعی دمکراسی و آزادیبیان شده که صرفاً شامل حال خانوادۀ
پهلوی و بادمجاندورقاپ چیناناش خواهد شد. دقیقاً
همان نوع دمکراسیای که خمینی و آریامهر نیز پیشتر از آن سخن میگفتند. خلاصه
کنیم، به دلیل نبود هر گونه سازماندهی و
ارتباط گسترده میان گروههای سیاسی موجود با «پروژۀ پهلوی»، برنامۀ
آمریکا در حمایت از سلطنت کاملاً روشن است:
تغییر ظاهری حکومت از طریق کودتا با تکیه بر بدنۀ اوباش مسلحی که در ایران
تحت عنوان پاسدار، بسیجی و ارتش سازماندهی
شدهاند. بله، برنامه همان است که در دوران آریامهر به اجرا
درآمد. آنزمان قرار بود شاه «مستبد» برود، تا امام
«دمکراتمنش» و ضداستبداد بیاید؛ ارتش هم نقش خودش را خوب بازی کرد! اینبار هم میباید امام یکدست و آدمکش برود
تا شاه جدید سوار بر «توسن» دمکراسی و لائیسیته از راه برسد؛ اینهمه
به این امید که باز هم ارتش نقش خودش را به همان خوبی ایفا کند! در واقع
آمریکا اهدافاش مشخص شده؛ میخواهد از طریق کودتا، یک استبداد فرسوده را با استبداد نوین و درندهتر
جایگزین نماید.
با این وجود، اگر آمریکا در لجنزار دوران «جنگسرد» و مککارتیسمی
دیرپای دستوپا میزند، مسکو دکترین نوینی
ارائه داده. دکترینی که به هیچ عنوان با دوران «جنگسرد»
همخوانی نشان نمیدهد. به طور مثال، روسیه بارها و بارها عنوان کرده که خواهان
برپائی خیمهای سیاسی و نظامی بر علیه آمریکا و غرب نیست؛ دستاندرکار
بلوکبندیهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی نیز نخواهد شد. در این چارچوب،
دکترین
روسیه در مسیر عکس مککارتیسم آمریکا متحول میشود. روسیه تلاش دارد تا مطالباتاش را در پوشش مواضع
سازنده و مطلوب جهت شمار گستردهتری از کشورها و ملتها، و در
سطوح مختلف جهانی ارائه نماید. و پر واضح
است که از منظر منافع آمریکا، حتی مطرح شدن چنین مواضعی در سطوح بینالمللی، به معنای تزلزل در تمامیتخواهی و سیطرۀ واشنگتن
خواهد بود. به همین
دلیل نیز سروصدای واشنگتن به آسمان برخاسته، چرا که
دکترین روسیه زمینۀ جدیدی جهت منافع گسترده برای کشورهای مختلف فراهم میآورد، و این سیاست
نهایت امر مقدار آبی را که دهههاست به آسیاب اقتصاد واشنگتن سرازیر میشود تقلیل خواهد
داد.
روسیه در برابر دولت ملایان نیز دقیقاً
همین دکترین را به مورد اجرا گذارده، و تحت پوشش «همکاری با دولت» قصد دارد از طریق
گسترش مراودات اقتصادی و مالی بر مسیر حرکت تشکیلاتی و اداری، یا بهتر
بگوئیم «ساختاری»، به تدریج تأثیرات مورد
نظرش را بر دولت ملایان تحمیل کند. ورود ملایان به سازمان شانگهای، عضویت جمکرانیها در بریکس، و اخیراً ورود حکومت اسلامی تهران به پروژۀ اوراسیا
از جمله طرحهائی است که در کنار گسترش مسیرهای تجاری «شمال ـ جنوب»، تهران را آنچنان به سیاستهای تجاری و مالی
بلوک «روسیه ـ چین» وابسته خواهد کرد که پیروی از منویات مسکو نهایت امر تبدیل
خواهد شد به بدیهیات سیاسی و استراتژیک.
در مورد خاورمیانه نیز به صراحت دیدیم
که دکترین مسکو تا چه حد نزد تهران و شرکای منطقهایاش کاربرد دارد، و برخورد نوینی در ارتباط دولتهای منطقه با
اسرائیل به همراه آورده. چرا که در بحرانهائی که پیشتر دولت اسرائیل در
منطقه به دستور آمریکا به راه میانداخت، ملایان تهران دست به انتقاد از اعراب و دیگر
کشورهای خاورمیانه زده، ادعا داشتند که
اینان نوکران خودفروختۀ غرباند، و حاضر
نیستند از «ملت مظلوم فلسطین» حمایت کنند!
مسلم است که چنین شعارهای هیجانی،
بیآینده و صددرصد توخالی، هر چند
نمیتوانست بازتابی عملی و نظامی به همراه آورد، در عمل
ابزاری بود جهت تشدید بحران!
بله،
نتیجۀ این نوع سیاست استعماری کاملاً روشن بود. نه فقط
اسرائیل، آنزمان که آمریکا میطلبید
منطقه را به تنشوبحران میکشاند، که
تشنج و درگیری در خاورمیانه سوار بر امواج شعارهای پوچ و بیآیندۀ ملایان به نوبۀ
خود گسترش یافته، سرچشمۀ تنشهای جدید میشد.
به عبارت سادهتر، طی چند
دهه، آنچه در شعار ملایان و اوباش حزبالله
«نبرد با آمریکا و اسرائیل» عنوان میشد در عمل «دندۀ کمکی» بود برای ارابۀ سیاست
منطقهای آمریکا. ولی طی بحران اخیر در
نوار غزه و اسرائیل دست ملایان در کاسۀ حنا فروافتاد. شاهد بودیم که حضرات بجای عربدههای رایج و
تهدیدات توخالی، مجبور شدند در کنار دیگر
کشورهای مسلماننشین منطقه به ریاض رفته،
در کنفرانسی که صدالبته به دلیل ماهیت وابسته و دستنشاندۀ دولتهای
حاضر، هیچ بازدهی از منظر سیاسی و نظامی نمیتوانست
داشته باشد، حضور به هم رسانند! در عمل فشار روسیه جهت ارسال این حضرات به ریاض
به این معنا بود که «خالیبندی دیگر بس است!»
به صراحت بگوئیم، با حضور ملایان در نشست ریاض، لایۀ نوینی از سیاستهای تهران آغاز شده و میباید
آن را به معنای پایان نقش تنشزای تهران در روابط منطقهای و خوشخدمتی به سیاستهای
آمریکا و تحکیم مواضع اسرائیل تحلیل کنیم. و شاید به همین دلیل بود که چند ماه پیش از این
بحران، واشنگتن با دستپاچگی رضا پهلوی
را به اسرائیل فرستاد. در وبلاگهای پیشین
اشاره کردیم که حضور ولیعهد پهلویها در کنار نتانیاهو به معنای تلاش آمریکا جهت
برقراری دوبارۀ نقش تنشزای ایران آریامهری در منطقه و خوشخدمتی به اسرائیل میباید
تلقی شود. نقشی که امروز عملاً به نقطۀ پایانی رسیده.
با این وجود، تحولات در خاورمیانه ادامه خواهد یافت. اسرائیل بر خلاف تبلیغات رسانههای غرب به هیچ
عنوان خواستار نابودی حماس نیست. تمامی تلاشهای تلآویو در مسیر ارائۀ فلسفۀ
وجودی نوینی از تشکل تروریست حماس است، و همزمان بیآبروئی سازمان خودگردان! امروز حماس تبدیل شده به تشکیلاتی که در نظام
رسانهای پای به «مذاکره» میگذارد؛ میتواند
سیاستهائی، هر چند محدود در منطقه اتخاذ
کند، و دولتهای منطقه تا آنجا که به
سرنوشت فلسطین مربوط میشود، پس از عملیات
اخیر بالاجبار میباید نشستوبرخاست با حماس را مد نظر داشته باشند. در
نتیجه، اگر پیش از عملیات 7 اکتبر خطر چرخش دولت اسرائیل و سازمانهای
«تروریستی» فلسطینی به شرق در میان بوده، اینک این «خطر» تا حدودی از چشمانداز سیاسی
محو شده است. به استنباط ما، آمریکا درگیریهای اخیر را جهت تثبیت حماس و
ارائۀ تصویر قدرتمند از اسرائیل به راه انداخت،
ولی پس گذشت چند هفته مشخص شده که دستیابی به این اهداف مسلم نیست. چرا که در این بحران، اسرائیل،
حکومت ملایان و حماس همزمان تضعیف شدهاند.