۳/۱۵/۱۳۸۸

موش و تانک!



طی سفر باراک اوباما به منطقة خاورمیانه، یکی دیگر از لایه‌های پنهان دکترین «اوباما» در سخنرانی‌هایش علنی شد. اوباما که سفر خاورمیانه‌ای خود را با دیدار از شیخ عربستان آغاز کرد، در عمل نشان داد که «مرکزثقل» سیاست آمریکا در این منطقه در کدام حاکمیت استوار شده. به نوشتة روزنامة «آیریش تایمز»، اوباما پیش از آغاز این «سفر» در ارتباط با روابط گسترده و دیرینة شیخ‌نشین سعودی و جمهوری ایالات متحد می‌گوید:

«این سفر جهت استفاده از نصایح و رهنمودهای پادشاه [شیخ] عربستان جهت سخنرانی‌ای است که خطاب به جهان اسلام در قاهره ایراد خواهم کرد، و در اطراف آن تبلیغات بسیاری صورت گرفته.»

آیریش تایمز، 3 ژوئن 2009

البته در اینکه شیخ عربستان به آقای اوباما چه نصایح و رهنمودهائی ارائه داده‌اند، خبری منتشر نشده! ولی مشکل می‌توان قبول کرد که در عمل واشنگتن از شیخ عربستان در مقام دست ‌نشاندة شرکت نفتی «آرامکو» رهنمود نیز دریافت کند. رفتار آقای اوباما جائی برای تردید باقی نمی‌گذارد، و واشنگتن علیرغم ادعاهای پرطمطراق درست در مسیری پای گذاشته که پیشتر جیمی کارتر به رهبری محفل برژینسکی در آن طی طریق کرده بود؛ پیش انداختن «اسلام» از طریق فوت کردن در آستین بنیادهای متحجر و واپس‌گرائی که بر محور «دین‌فروشی» و «دین‌پناهی» در این منطقه طی چند دهة گذشته از مردمان گوشت دم توپ در راه پیشبرد مقاصد سیاسی و استراتژیک کاخ‌ سفید ‌ساخته‌اند. و مسلماً در میان این بنیادها، ساختار «شیخک‌بازی» عربستان سعودی شاید مهم‌ترین‌‌ باشد.

به هر تقدیر در شرایطی که ایالات متحد مجبور شده جهت حفظ موجودیت استراتژیک خود در اقیانوس هند و آسیای مرکزی، در پاکستان میان جناح‌های «متحد دیروز» و «دشمن امروز» جنگ داخلی به راه بیاندازد، «رهنمودهای» شیخ عربستان فقط می‌تواند به صورت بسته‌های دلار ظاهر شود. دلارهائی که از بانک‌های غربی مسلماً به مقصد هر دو «حریف پاکستانی» ارسال خواهد ‌شد!‌

دریافت کنندة‌ این کمک‌های سخاوتمندانه نخست دولت پاکستان است، در مقام «حامی» سیاست‌های کاخ‌سفید! ولی اوباش اسلامگرای پاکستان به عنوان گروه‌هائی که چرخش‌های سیاسی‌شان می‌تواند برای واشنگتن فاجعه‌آمیز شود نیز قسمت ویژه‌ای از این «کمک‌ها» را دریافت خواهند کرد. و بی‌جهت نیست که در آغاز سفر دیپلماتیک اوباما به عربستان، هم بن‌لادن و هم سخنگوی وی، الزرقاوی هر دو اوباما را در ویدئوهای کذای‌شان لعن و نفرین می‌کنند! هر دوی اینان در واقع خواستار افزایش مستمری‌ هستند، و تهدید می‌کنند که اگر این مستمری‌ها آنچنان که باید و شاید به دست‌شان نرسد، کاخ سفید امکان تغییر مواضع و همکاری‌شان در بارگاه کارفرمایان دیگر را نیز می‌باید مد نظر قرار دهد.

این فضای رعب و جنگ، باج‌گیری و اوباش‌پروری، و نهایت امر خون و خون‌کشی که طی سه دهة گذشته به دلیل جنگ محفل برژینسکی با اتحاد شوروی در منطقة خاورمیانه به راه افتاد، همانطور که می‌بینیم فقط برج‌های دوقلو را در نیویورک ساقط نمی‌کند، این نوع درگیری به سرعت می‌تواند بنیاد استراتژی‌های امنیتی ایالات متحد در خلیج‌فارس و خاورمیانه را نیز منهدم کرده، واشنگتن را با یکی از هولناک‌ترین فروپاشی‌های تاریخ سیاست خارجی خود روبرو سازد. در سایة تهدیدات استراتژیک و تغییرات گسترده‌ای که مواضع نوین حامیان سیاست منطقه‌ای کاخ سفید در خاورمیانه به وجود آورده، امروز دولت دمکرات اوباما وضعیت یک تانک جنگی را دارد که تمامی امکانات استتار و تهاجم را نیز از دست داده باشد، این نوع تانک دیگر تهدید به شمار نمی‌آید، یک هدف قابل‌توجه است! «هدفی» در دسترس که هر گروه در راه انهدام آن، و به ارزش گذاشتن تاکتیک‌های جنگی خود، قصد پیشی گرفتن بر گروه‌های دیگر را دارد.

خصوصاً که تانک کذا قرار است تحت نظارت سازمان پنتاگون در وضعیتی «نبرد» آمریکا را در منطقه راهبری کند که در رأس این سازمان یک هیئت از «جمهوری‌خواهان» نشسته‌اند! هیئتی که سعی دارد در هر بزنگاه پنتاگون را، جهت اجتناب از بحران‌های فزایندة استراتژیک، هر چه بیشتر به روسیه نزدیک ‌کند و در همین راستا بالاجبار اروپای غربی و متحدان دیگر آمریکا را آشکارا از خود براند! عقل سلیم برای خروج از این بن‌بست راه‌حلی نخواهد یافت، چرا که با تکیه بر محورهائی که واشنگتن برای خود از پیش تعیین کرده، راه حلی وجود ندارد.

راه‌حل فقط می‌تواند با ارائة یک مسیر نوین استراتژیک در منطقه مورد بررسی قرار گیرد، و این مسیر مسلماً با بازنگری در استراتژی‌های سه دهة گذشته می‌باید آغاز شود، ولی بر خلاف تمامی اظهارات اوباما، و ادعاهای وی مبنی بر «آغازی نوین»، در حال حاضر گویا کاخ‌سفید برای این راه‌حل زمینه‌ای باز نکرده باشد. چرا که درست پای در مسیر حمایت از متحجرترین محفل اسلامگرای منطقه، وهابیون شبه‌جزیره می‌گذارد، و به قول اوباما از رهنمودهای شیخ‌عربستان «متمتع»‌ می‌‌شود!

چند روز پیش از سفر اوباما به عربستان، شاهد دیدار بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل از واشنگتن نیز بودیم. طی این سفر کاخ‌سفید سه درخواست کلیدی از نتانیاهو مطرح کرده بود، که نخست وزیر اسرائیل برخلاف روال معمول این سه درخواست را بدون فوت وقت مردود می‌شمارد! اینجاست که دو عامل همزمان می‌باید مورد توجه قرار گیرد، نخست اینکه سیاست خارجی اسرائیل دیگر نمی‌تواند به صورتی یک‌جانبه از طرف کاخ‌سفید دیکته شود، و دیگر اینکه دولت اسرائیل جهت به چالش کشاندن مواضع کاخ‌سفید مسلماً بر شبکة گسترده‌ای تکیه داشته که فرماندهی پنتاگون از مهم‌ترین‌شان به شمار می‌رود. در پی این «سفر» بی‌نتیجه، وزیر امورخارجة جدید اسرائیل سریعاً به مسکو فراخوانده ‌شد.

البته نمی‌باید در دام فریب «تیتر» روزنامه‌ها پیرامون درخواست‌های «انساندوستانة» اوباما از نتیانیاهو فرو افتاد. می‌دانیم که طی چند دهة گذشته، هر کدام از رؤسای جمهور ایالات متحد با طرحی «انساندوستانه» جهت فیصله دادن به درگیری‌های خاورمیانه پای به کاخ‌سفید گذاشته‌اند، و نتیجة ملموس و نهائی تمامی این‌ «طرح‌ها» فقط گسترش هر چه بیشتر جنگ، درگیری و ناامنی در منطقه بوده. خلاصة کلام حتی پیش از آغاز سفر خاورمیانه‌ای اوباما تانک جنگی وی در منطقه یکی از مهم‌ترین سپرهای دفاعی خود یعنی سیاست نظامی اسرائیل را از دست داده بود، و واشنگتن مشکل می‌تواند این سپر «سرنوشت‌ساز» را با عوامل دیگری جایگزین کند.

پس از دیدار از عربستان، اوباما راهی قاهره می‌شود تا در یک گردهمائی سه هزار نفره سخنرانی «مهم» خود را ایراد کند، و دقیقاً در همین مقطع است که شاخص‌های اصلی سیاست کاخ سفید علنی می‌شود. به گزارش روزنامة فیگارو، مورخ 4 ژوئن 2009، پرزیدنت اوباما در دانشگاه قاهره و در برابر سه هزار مستمع سخنرانی خود را آغاز می‌کند و در آن از همزیستی مسالمت‌آمیز میان ادیان و خصوصاً تعلیم و آموزش زنان سخن به میان می‌آورد!

نخست می‌باید قبول کرد که سخنرانی در مورد «سرنوشت زنان» امروز خیلی «مدروز» شده. به باور ما حتی اگر چنگیزخان هم به عالم سیاست سال‌های جاری پای می‌گذاشت، در نسخه‌های دیجیتال یاسای چنگیزی، «آزادی زنان» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌شد! ولی می‌باید میان «آزادی زنان» و ادعای صرف در حمایت از «آزادی» زنان تفاوت‌هائی اساسی قائل شد. خصوصاً در شرایطی که آقای اوباما بجای سخن گفتن با ملت‌ها، فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف این منطقه، به خود اجازه می‌دهند در برابر مردم منطقه‌ای که وارثان یکی از غنی‌ترین مجموعه‌های تمدن‌ بشری هستند، از ماهیگیر تونسی تا معمار و هنرمند مصری، و از آخوند قمی تا سوسیالیست تهرانی را در یک کاسة از پیش تعیین شده مغروق کنند، کاسه‌ای به نام «جهان اسلام»!

این عمل در واقع یک توهین مستقیم به ملت‌های منطقه است. اگر مشتی آخوندک و شیخک و بمب‌گزار و آدمکش و غیره، اسلام را دستمایة سرکوب و هیاهو و چپاول کرده‌اند، و هستی یک منطقه را به این ترتیب به باد فنا می‌دهند، رئیس جمهور ایالات متحد اگر هم پیشتر نمی‌دانسته، مسلماً از طرف مشاوران خود اطلاعات کافی در اختیار دارد. او می‌داند که منطقة خاورمیانه به هیچ عنوان «اسلام» نیست. اسلام قسمتی از فرهنگ دینی ملت‌های این منطقه است، و این به اصطلاح «اسلام» در همین منطقه دچار آنچنان تشتت و چنددستگی و چند شاخگی شده که اصولاً صحیح نیست رئیس جمهور کشوری که به طور غیرمستقیم «مسیحی» تلقی می‌شود، رسماً خود را «ضامن اسلام» در این منطقه معرفی کند!

اگر مفتی‌ها که عمری است نان مفت اسلام می‌جوند قبول نمی‌کنند، آقای اوباما می‌‌داند که، سه هزار سال پیش از ظهور اسلام در این منطقه تمدن وجود داشته، رگه‌هائی آنچنان غنی از تمدن و انسان‌سازی، شهرسازی و نظریة دولت‌ و حاکمیت، و ... که در هزاره‌های بعد الهام‌بخش تمدن‌های یونان و روم باستان می‌شود. آقای اوباما در یک مزرعة پنبه‌کاری ویرجینا سخنرانی نمی‌کنند، ایشان در قاهره و در چند کیلومتری اهرام ثلاثه سخن گفتند، بدون اینکه در سخنان‌شان اشاره‌ای قابل توجه بر تمدن کهن مصر داشته باشند! حداقل این اشاره اگر هم وجود داشته آنقدر نامرئی بوده که اکثر خبرگزاری‌های جهان زحمت مخابرة آن را به خود نداده‌اند. در همینجا بگوئیم، دانشجویان مصری تحت تأثیر حل‌المسائل‌ مفتی‌ها و شیخک‌ها می‌توانند از هر گونه شخصیت تاریخی و اجتماعی جدا افتاده باشند، این یک فاجعة فرهنگی در کشور مصر به شمار می‌رود، ولی اینکه اوباما این غربزدگی و غرب‌پرستی را که توسط دستگاه‌های خفیة سازمان سیا و دیگر تشکیلات امنیتی غرب در منطقه به وجود آمده، به عنوان «تمدن اسلامی» به خورد دانشجویان مصری بدهد مسئلة دیگری است.

دولت دمکرات‌های کاخ‌سفید به هیچ عنوان «نگران» اسلام و جنگ ملت‌ها هم نیست. آمریکا طی سه دهة گذشته از اسلام جهت سرکوب ملت‌های منطقه استفادة کامل کرده، و با در نظر گرفتن سخنرانی اوباما در قاهره به صراحت می‌توان عنوان کرد که ایالات متحد حاضر نیست از لقمة چرب و نرم اسلام دست بردارد. اوباما می‌داند که با تکیه بر اسلام جنگ میان فرقه‌های مختلف همیشه یک گزینة «شیرین» خواهد بود؛ همانطور که در پاکستان امروز شاهدیم درگیری‌ها فقط بستگی به این خواهد داشت که کدام گروه را به جان کدامین می‌اندازند. بقیة مسائل به سرعت به نفع کاخ‌سفید و به ضرر ملت‌های تحت ستم منطقه حل و فصل خواهد شد. از طرف دیگر اسلام همیشه کارت برندة سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا بر علیه سیادت مسکو تلقی شده، و تهدید مسکو با استفاده از شبکه‌های تروریستی اسلام‌گرا همیشه گزینه‌ای بسیار سرنوشت ساز است. با اینهمه همانطور که پیشتر نیز گفتیم، عقب‌نشینی تل‌آویو از سیاست‌های جاری آمریکا در منطقه می‌باید زنگ‌خطری در گوش کاخ سفید تلقی شود.

اسرائیل به صورت سنتی در منطقة خاورمیانه در مقام ماشین «جنگ‌افروز» پنتاگون عمل می‌کرد. و شاهد بودیم که طی این دوره، دست ارتش و سازمان‌های امنیتی اسرائیل در تمامی بحران‌های منطقه‌ای دیده می‌شد. ولی امروز حمایت تل‌آویو دیگر از سیاست‌های کلیدی واشنگتن قطعی نیست، و به احتمال زیاد حتی در مسیر عکس نیز پیش خواهد رفت، چرا که نفوذ روسیه در اسرائیل هر روز بیش از پیش گسترش یافته. نتانیاهو اگر مهره‌ای صد در صد آمریکائی است، در چنگال وزیر امور خارجة خود، و خصوصاً در برابر اوپوزیسیون قدرتمندی که حق نظارت کامل بر عملکرد او برای خود قائل است، تبدیل به موشی بی‌دندان شده، موشی که می‌باید به گربة براق کاخ‌سفید هم حمله‌ور شود! خلاصة مطلب این نتانیاهو، آن نتانیاهوی سابق نیست!

اگر در آغاز مطلب، دولت آمریکا را در منطقة خاورمیانه به تانکی بدون مهمات و استتار تشبیه کردیم دلیل داشت؛ دلیل نیز همان است که در بالا آوردیم. اوباما قصد دارد که بر مرده‌ریگ سه دهه اسلام‌گرائی استعماری در این منطقه، کاخی نوین از همان اسلام بر پا کند!‌ این «انتظارات» در شرایطی که روسیه و هند با فشار نظامی و استراتژیک شدید بر چین ـ مسئلة آزمایشات اتمی کرة شمالی دقیقاً با این تهدیدات در ارتباط است ـ با تمام قوا در برابر چنین سیاستی موضع گرفته‌اند، و ملت‌های منطقه، به تدریج با تکیه بر آگاهی‌های ملی و قومی خود حیطة دخالت اسلام به عنوان یک کلی‌گوئی «گنگ و فراگیر» را بیش از پیش محدود خواهند کرد. خلاصه می‌گوئیم، تلاش اوباما در بازسازی فضای «اسلام حکومتی» محکوم به شکست است. در درجة نخست اسلام در مهم‌ترین کشور منطقه، یعنی ایران از موضع تعرضی خارج شده، در وضعیت تدافعی قرار گرفته. و هر چند عمال حکومت اسلامی قبول نکنند، دیگر به هیچ عنوان نمی‌توان شعلة این آتش استعماری را از نو مشتعل کرد.

با این وجود، طی دیدار نتانیاهو از واشنگتن، کاخ‌سفید به این ریسمان پوسیده امید بسته بود که از طریق ایجاد یک اجماع منطقه‌ای، اسرائیل را علناً و یا به صورتی پنهانی در کنار کشورهای عمدة عربی قرار داده، یک‌بار دیگر حکومت اسلامی جمکران را تبدیل به «لولوی دست‌آموز» منطقه کند! این قطب‌سازی «مجازی» می‌توانست بار دیگر زمینة لازم جهت پیشبرد سیاست «انسداد» را فراهم آورد. در بطن چنین سیاستی حضور «اسرائیل‌ستیزان» متخصص جمکران در مقام ریاست جمهوری می‌توانست برای آمریکا سرنوشت‌ساز باشد. و بی‌دلیل نبود که در «مبارزات» انتخاباتی جمکران، به دور از هر گونه برخورد منطقی و در تخالف کامل با قشرهائی که اصلاح‌طلبان به نفع خود به اصطلاح بسیج کرده بودند، هر دو نامزد «اصلاح‌طلب» صریحاً بر علیه اسرائیل موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ کرده، فریاد «مرگ بر اسرائیل» به هوا بردند! ولی خوب «گز نکرده جر داده بودند!»

‌همانطور که پیشتر نیز در ارتباط با انتخابات جمکران گفته بودیم، «نتایج» این نمایشات منوط به موضع‌گیری‌های قطعی در سیاست جهانی خواهد بود. و امروز می‌بینیم که آمریکا در ماجراجوئی منطقه‌ای خود دیگر نمی‌تواند به همکاری‌های مستقیم اسرائیل تکیه داشته باشد، و اگر از مجموعة کشورهای منطقه، لبنان و سوریه را نیز به دلیل ارتباطات گستردة اینان با روسیه از جمع حواریون واشنگتن حذف کنیم، آمریکا فقط با تکیه بر نیروی نظامی خود توانسته تا خلیج فارس پیش براند، و به احتمال زیاد تا پایان کار اوباما نیز تنها «کارت برندة‌» آمریکا همان نیروی نظامی باقی می‌ماند. در نتیجه عقل سلیم حکم می‌کند که بر خلاف وعده‌های ریاست جمهوری آمریکا به این زودی‌ها منتظر خروج سربازان ینگه‌دنیا از عراق و افغانستان نباشیم.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...


۳/۱۴/۱۳۸۸

تحریف «تحریم»!



جنبش فراگیر ایرانیان در راه تحریم «انتخابات» تحمیلی و نمایشی حکومت اسلامی به تدریج نتایج ملموس و واقعی خود را در فضای سیاست کشور به منصة ظهور می‌رساند. با این وجود در همین مقطع می‌باید با تکیه بر چند اصل کلی از مسائلی ابهام‌زدائی کنیم. نخست اینکه جنبش جوان و جوان‌گرای لائیک ایران به صراحت می‌داند که در این انتخابات، آراء کسانیکه در برابر حوزه‌ها «تجمع» خواهند کرد شمرده نخواهد شد. همانطور که پیشتر نیز گفتیم عقل سلیم اجازه نمی‌دهد برای رژیمی از قماش حکومت اسلامی چنان «عزت» و «اعتبار» و احترامی قائل شویم که نهایت امر اوباش‌الله را حامیان و حافظان آراء عمومی نیز معرفی نمائیم. در همین راستا گروه‌هائی که تحت عنوان «مبارزه» با احمدی‌نژاد از ملت ستمدیدة ایران استمداد می‌کنند که در این «انتخابات» شرکت کرده به «دیگران» رأی بدهند، یک اصل کلی را در استدلالات مزورانة خود از مردم پنهان می‌دارند. اینان نمی‌گویند که پیش‌فرض «حفاظت» از آراء مردم را در این برخورد از قبل به نفع حکومت جمکران «مصادره» کرده‌اند. اینان نمی‌گویند که بر اساس این استدلال خائنانه، ملت ایران می‌باید حکومتی را که هزاران تن از هم‌وطنان‌مان قربانی «عظمت‌پرستی‌ها» و بیگانه پرستی‌هایش شده، امروز «امین» و «امانت‌دار» ملت نیز تلقی کند!

مطلب دیگری نیز در همینجا می‌باید روشن شود: هر کس از صندوق‌های این «رأی‌گیری» به نام ریاست جمهور پای بیرون گذارد، صرفنظر از نام، تمایلات و وابستگی‌های آشکار و پنهان‌اش، فقط و فقط نمایندة حکومت اسلامی است و نمی‌تواند منتخب ملت ایران باشد. کسانیکه در کمال وقاحت تحریم انتخابات را به نفع احمدی‌نژاد «تحلیل» می‌کنند، به این توهم دامن می‌زنند که میلیون‌ها ایرانی در عمل به این موجود خودفروخته جهت احراز مقام ریاست جمهوری کشور «رأی» می‌دهند! این یک توطئه برای القاء چنین توهمی است. نه مردم ایران، که مردم در هیچ کشور دنیا به امثال احمدی‌نژاد رأی نخواهند داد. این موجودات همچون هوگوچاوز، لولا، و ... نمایندگان و دست‌نشاندگان حاکمیت ‌آمریکا هستند، نه منتخبین مردم.

امروز ما ایرانیان می‌باید خط‌فاصل میان «منتخبین ملت»، و «منتصبین حکومت اسلامی» را به صراحت و به روشنی ترسیم کنیم. این خط قرمز «فاصله‌ای» است ضروری که در روزهای آینده می‌تواند راهنمای حرکت‌های آزادیخواهانة ملت ایران باشد. بی‌دلیل نیست که کارکنان سپاه و ساواک و دیگر اوباش و نانخورهای جمکران در یک فضای آکنده از فریب در چشم‌اندازی «خررنگ‌کن» تحت عنوان «نویسنده»، «تحلیل‌گر»، «مخالف»، و ... همگی بر یک اصل پافشاری می‌کنند: مخدوش کردن مرز مفاهیم و موضع‌گیری‌ها!

حکومت اسلامی می‌داند که تنها راه حفظ بقاء این دستگاه در اعزام «خودی‌ها» و جایگیر کردن اینان در بطن مقاومت ملت ایران است. مقاومتی که امروز دیگر فقط ابعاد نظامی و تشکیلاتی ندارد؛ هر روز گسترده‌تر می‌شود، ابعاد فرهنگی، نظری، فلسفی، تاریخی، ادبی و هنری به خود گرفته. آخوندیسم وابسته، در برابر چنین موج فرهنگ‌سازی، دست‌مایه‌ای جز توسل به تزویر و ریا نخواهد داشت. و این همان «ریائی» است که امروز بر صفحات سایت‌ها، روزی‌نامه، تراکت‌های تبلیغاتی و ... همه روزه به خورد ملت ایران داده می‌شود. در راستای همین مخدوش کردن مرز مفاهیم و موضع‌گیری‌هاست که جنایتکارانی از قماش میرحسین موسوی پس از طی 20 سال سر از مخفیگاه‌هائی به در آورده‌اند که از وحشت ترور در پستوهای ساواک به آنان اختصاص داده شده بود.

اینان از قفس بیرون می‌آیند تا از زبان بلندگوهای استعمار، «برنامة دمکراتیک» برای ملت ایران ارائه کنند!‌ ولی ما می‌دانیم که این فرد از طرف بسیاری محافل در حکومت اسلامی قرار بوده همچون صیاد شیرازی، لاجوردی و ... «پاک‌سازی» شود تا دانسته‌های هولناک جنایات حکومت اسلامی را طی 8 سال «دفاع مقدس» با خود به گور برد. حال چه پیش آمده که چنین فردی در تبلیغات برخی گروه‌ها که خود را وابستگان به جریان «چپ» نیز معرفی می‌کنند، نامزد ایده‌آل جهت رهبری جنبش «دمکراتیک» ایران معرفی می‌شود؟ زهی وقاحت و بیشرمی!

همانطور که گفتیم جنبش تحریم انتخابات می‌باید به پیش تازد؛ ملت ایران در برابر نظامی که با تکیه بر تمامی امکاناتش راه بر حضور فعال و سازندة مردم در انتخابات سیاسی می‌بندد، راه مقاومتی جز تحریم ندارد. امروز تحت عناوین مختلف رادیو و تلویزیون، روزنامه‌های داخلی، سایت‌های اینترنتی، وبلاگ‌ها و حتی نشریات کلاسیک و غیرسیاسی نیز تحت سانسور و ممیزی شدید حکومت قرار گرفته! این چه نوع رأی‌گیری است که نه تنها حاکمیت نامزدها را مستقیماً تحت نظارت خود مشخص می‌کند که حتی رأی‌دهندگان نیز در آن حق اظهارنظر ندارند؟ به طور مثال اگر کسانی با افراد و گروه‌هائی مخالف‌اند، و یا حتی اگر محافلی طرفدار یک نامزد انتخاباتی‌اند، چگونه می‌باید این همراهی و یا تضاد را به نمایش بگذارند، با خفقان و سکوت؟!‌ ما می‌گوئیم عملکرد یک حکومت «امنیتی ـ پلیسی» با برگزاری «انتخابات» عمومی در تقابل قرار می‌گیرد.

البته همانطور که پیشتر هم گفتیم، حکومت اسلامی برای مخدوش کردن مرز مفاهیم سر هر گذر چند عمله را نشانده. در این مقطع نیز آناً توجیهات بچگانه‌ای از دهان همین عمله‌ها تحویل ملت داده خواهد شد. توجیهاتی از قماش: «همه چیز را نمی‌باید سیاه یا سفید خواست، دنیا خاکستری است!» و یا، «ایده‌آل‌ها را نمی‌باید در سیاست دخیل کرد!» راستش را بگوئیم، اگر از آغاز در دام چنین استدلال‌هائی بیافتیم، نهایت امر می‌باید دولت آدولف‌ هیتلر و آیشمن و موسولینی را هم بپذیریم، چرا که بعضی‌ها خواهند گفت «این دولت‌ها از نوع خال،‌ خال یشمی، نزدیک به راه،‌ راه سیاه و سفید‌اند!»

ولی خارج از مزاح، حکومتی که قصد دارد جهت تعیین رئیس قوة مجریه به آراء عمومی مراجعه کند، می‌باید زمینة حضور و فعالیت مردم را نیز فراهم آورد. اگر حکومتی از اینکار عاجز است حق ندارد از مشروعیتی بهرهمند شود که نتیجة حضور گستردة مردم در انتخابات ریاست جمهوری است. و ما هم می‌گوئیم، «شترسواری دولا دولا نمی‌شود». یا مردم در این حکومت می‌توانند حرف خود را بزنند، یا دولت بهتر است تکلیف خود را نیز با مردم روشن کرده دکان انتخابات‌بازی و صحنه‌سازی‌های «خررنگ‌کن» را برای همیشه برچیند.

کسانیکه علیرغم تمامی مسائل فوق مرتباً در اظهارات، بیانیه‌ها، مقالات و گزافه‌گوئی‌ها «مردم» را به حضور پای صندوق‌ها می‌خوانند، در عمل نانخورهای همین حکومت‌اند، کاری با مردم ندارند. اینان برای بوسیدن نعلین خونین روحانیت شیعی‌مسلک، ملت ایران را تبدیل به سیاهی‌لشکر آخوند و پاسدار و بسیجی کرده‌اند. ما اینان را از اینکار بر حذر می‌داریم، چرا که فضای سیاسی کشور در تحولی درازمدت و ممتد پای گذاشته. موضع‌گیری‌ سیاسی طی این روزها دیگر نمی‌تواند همچون بسیاری موضع‌گیری‌های گذشتة این افراد و گروه‌ها از نظر تاریخی «زیر‌سبیلی» به در رود. بزودی خواهیم دید آنان که امروز مردم ایران را سیاهی‌لشکر یک حکومت سرکوبگر می‌خواهند، نه تنها حامیان «دمکراسی‌خواهی» معرفی نخواهند شد که نهایت امر در زمرة همکاران و حامیان فاشیسم اسلامی قرار خواهند گرفت.

از اینرو ما اطمینان داریم که تحریم این «انتخابات» از طرف ملت ایران با تحریم‌هائی که بر انتخابات دیگر حاکم شده بود تفاوت‌هائی بسیار اساسی دارد؛ هر چند محتوای مبارزات و مخالفت‌ها آنقدر متفاوت ننماید. نخست همانطور که گفتیم امروز این تحریم هر روز فراگیرتر ‌شده، به تدریج از نوعی بدنة نظری، سیاسی و کارورزانه برخوردار می‌شود. بدنه‌ای که ورای مرزهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی به صورت بنیادین ساختارهای ضددمکراتیک در ذهنیات جامعه و حتی گویش روزمره را از پایه و اساس متحول می‌کند. این «تحریم» برخلاف آنچه منادیان «شرکت در نمایشات حکومت اسلامی» فریاد می‌کنند، «قهر» کردن و یا «خانه‌نشینی» نیست. امروز با تغییرات فناورانه‌ای که در زمینة ارتباطات به وجود آمده، علیرغم سانسور و سرکوب فراگیر حکومت اسلامی پیام‌های «تحریم» بدون آنکه نیازمند همکاری «سخت‌افزاری» حاکمیت باشد، از مسیرهای نرم‌افزاری در سطح جامعه با سرعت نور در حرکت است. این تجربه‌ای است که پیشتر در تاریخ بشر وجود نداشته.

این «تحریم» آغازگر مرحله‌ای است در ساخت و نظریه‌پردازی یک نگرش دمکراتیک و سکولار. جامعة ایران، همچون تمامی جوامع سنتی، از یک اقلیت پرگو و پرمدعا و سرکوبگر و اکثریتی خاموش و سرکوب‌ شده تشکیل می‌شود. برخلاف آنچه طرفداران شرکت در انتخابات مطرح می‌کنند، با فرستادن این اکثریت سرکوب شده و خاموش به پای صندوق‌های رأی نمی‌توان یک «تفکر دمکراتیک و سکولار» را در جامعه مورد تشویق قرار داد. این اکثریت می‌باید از صیقل نظری، فلسفی و سیاسی کافی بهرهمند شود؛ این اکثریت می‌باید بین دو نظریة «انسان‌محوری» و «بنیادباوری» قادر به تمیز و شناخت باشد؛ این اکثریت خاموش می‌باید به ارزش «آراء» سیاسی خود وقوف یابد، نه اینکه این آراء را در سبد نخستین متکدی سرگذر به رایگان فروریزد. این اکثریت خاموش می‌باید به همان اقلیت پرگو و پررو نشان دهد که اگر طالب مشروعیت است می‌باید به دنبال الهامات و مطالبات این اکثریت بدود؛ فرستادن این اکثریت به دریوزگی بر درگاه اقلیت حاکم سیاستگذاری نیست، خودفروختگی است.

به کسانیکه با دعوت از شرکت عموم مردم در انتخابات، «تجربة شیرین» دوران سید محمد خاتمی را زیر دندان مزمزه می‌کنند در همینجا بگوئیم، از تحولات اجتماعی بسیار عقب افتاده‌اید! جامعة ایران هزاران سال نوری با تجربة محمد خاتمی و شعارهای وی فاصله گرفته. خاتمی اگر نیامد به این دلیل بود که اربابانش این «مهم» را دریافتند؛ او را برای اشغال موضع دیگری در آب‌نمک خوابانده‌اند، هر چند که امروز ما به عملی شدن این «نقش» نیز با شک و تردید بسیار می‌نگریم.

صحنة «انتخابات» جمکران، امروز صحنة «خاتمی‌ها» و «احمدی‌نژادها» نیست. این صحنه‌ای است که در آن ملت ایران می‌باید آنچه را «نمی‌خواهد» به صراحت روشن کند. انتخاب بین «بد» و «بدتر» انتخاب نیست؛ جبر است و گام برداشتن در مسیر نفی آرمان آزادی. در همینجا بگوئیم، ما در برابر دو پرتقال قرار نداریم که «بهتر» را برگزینیم. ما در برابر یک پرسش تاریخی، ملی و میهنی قرار گرفته‌ایم. و می‌باید آنچه را که می‌خواهیم به صراحت روشن کنیم. ما حکومتی را که از طریق تحمیل مشتی اوباش، به «گردن‌کشی» در برابر ارادة عمومی برخاسته به زباله‌دان خواهیم انداخت. و آن‌ها که منادیان «همکاری‌های» سازنده با اوباش‌اند، می‌باید پذیرای عواقب عملکرد خود باشند، حتی اگر همچون تجربیات گذشته در هر مقطع سعی در لاپوشانی و رد‌گم‌کردن داشته باشند. همانطور که گفتیم اینبار به دلیل گسترش ارتباطات مجازی «حافظة تاریخ» با گذشته‌ها به صورتی بسیار متفاوت عمل خواهد کرد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۳/۱۳/۱۳۸۸

محسن و صادق!


بحران‌سازی محمود احمدی‌نژاد بر محور «افشاگری‌»‌ مفسدان اقتصادی، همانطور که می‌دانیم از نخستین روزهای دولت نهم در جمکران آغاز شده بود. این دولت مرتباً از «افشاگری‌های» کذا شعارها می‌ساخت و بر محور آن‌ها‌ هیاهو بر پا می‌کرد، تا به این وسیله عملکرد سرکوبگرانه و غیرانسانی خود را در پوشش «افشاگری» مخفی نگاه دارد. این یکی از سیاست‌هائی است که در تاریخچة «پوپولیسم» سیاسی در صدها کتاب و مجلد متخصصین به بررسی آن پرداخته‌اند، و بر خلاف ادعاهای اوباش جمکران «افشاگری» به هیچ عنوان اختراع دولت نهم نیست. بسیاری از دولت‌ها برای اعمال یک سیاست مشخص و معمولاً «غیرقابل توجیه» و «ضدمردمی» سعی می‌کنند توجه عموم را به هر وسیله از مسیر اصلی حکومت منحرف کنند. و در ملغمه‌ای که جمکرانیان طی سه دهه در آتش و خون به راه انداخته‌اند، بهترین وسیله جهت انحراف افکار، «برخورد» فرضی دولت با افراد و بنیادهائی است که «بیت‌المال» را طی سه دهه بالا کشیده‌اند. البته پرواضح است که این «برخورد» در حد گفتار و هیاهو متوقف می‌ماند، می‌دانیم که چاقو از قدیم‌الایام دستة خود را نبریده، و این اصل در جمکران نیز کاملاً صحت دارد.

ولی کیست که نداند در این حکومت، مفسدان بر صدر مجلس، مجمع تشخیص مصلحت، قوة قضائیه و نهادهای دیگر حکومتی نشسته‌اند؛ کیست که نداند سپاه پاسداران پس از به اصطلاح «دفاع مقدس» عملاً تبدیل به یک مافیای «مالی ـ اقتصادی» شده و اعضاء بلندپایة آن در ساختارهای «نظامی ـ مالی» به جان ملت افتاده و فعالان مایشاع‌اند؟ خلاصه می‌گوئیم، عنوان اینکه این تشکیلات از پایه و اساس در فساد مالی دست و پا می‌زند، هیچگاه مسئلة جدیدی نبوده؛ آنچه جدید بود، و با هیاهوی احمدی‌نژاد آغاز شد، افشاگری از زبان رئیس جمهور همین تشکیلات بوده است. و دیدیم که چگونه این «کمدی» مضحک و ابله‌فریب طی چهارسال برخی را حسابی فریفت و برای برخی دیگر نیز زمینة مناسب جهت فریفتن دیگران فراهم آورد.

ولی روشن بود که این «افشاگری‌ها» در مرحلة هیاهو و پوچ‌بافی باقی خواهد ماند. و اظهارات برخی افراد که در رأس آنان می‌باید «عباس پالیزدار» را قرار داد، بیشتر جنبة نمایشی داشت. از سرنوشت فعلی «حاج عباس» اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی مسلم است که ایشان در ردة تصمیم‌گیری در بطن قوة قضائیة حکومت اسلامی مسند و دفترودستکی ندارند! خلاصة مطلب دادوفریادی به راه انداخته بودند که به قول ملانصرالدین هدف اصلی‌اش همان «لحاف ملا» بود.

امروز همین قوة قضائیه که طی «افشاگری‌های» پالیزدار و دیگران خفقان مرگ گرفته بود، خناق از حلقومش به در رفته، و از زبان علیرضا جمشیدی، سخنگوی خود در برابر تمایلات حضرت «مهرورزی» جهت افشای نام سوءاستفاده‌کنندگان از بیت‌المال می‌گوید:

« اعلام اسامى این افراد تنها وظيفة دستگاه قضائى است.»

منبع: رادیوفردا، 12 خردادماه سالجاری.

خلاصة کلام قوة قضائیه که پیشتر پای پیش نمی‌گذاشت تا بگوید، در یک حاکمیت کسی حق ندارد چنین کلی‌گوئی‌هائی، آنهم از زبان رئیس جمهور در سطح کشور پخش کند، امروز نقش «قانونی» بر عهده گرفته! این تشکیلات «قانون» می‌شناسد، و خیلی هم طرفدار قوانین شده. ولی فراموش نکنیم که این قوة قضائیة مفسد‌پرور و اوباش‌پرست چند روز پیش سه نفر زندانی را به جرم فرضی اینکه همفکران‌شان «بمب‌گذاری» کرده بودند، در شهر زاهدان به دار آویخت! این نوع «قانون‌شناسی» و قانون‌گستری را مسلماً فقط می‌توان در بطن حکومت‌ صدر اسلامی پیدا کرد! و ایزد متعال را سپاسگزاریم که چنین حکومت «شترگاوپلنگی» هم نصیب ملت ایران کرده!

بله، زمانیکه احمدی‌نژاد سوار بر اسب پوپولیسم و جاکشی به تاخت و تاز مشغول بود و برای همین قوة قضائیه، و دوستان و آشنایان‌اش توشة راه می‌ساخت تا بتواند نفت بشکه‌ای 150 دلار را در پس این هیاهو به باد دهد، قوة قضائیه در مصاف با مزخرف‌گوئی امثال پالیزدار و شهبازی زبان‌اش را به «آقاموشه» قرض داده بود، حال که احمدی‌نژاد ممکن است واقعاً برای «انتخاب» مجدد در مقام ریاست جمهور نام مشتی کله‌خر و آدمکش را در عمل طی مصاحبه‌هایش بیرون بکشد، قوة قضائیه لقمة چرب «افشاگری‌های» نان و آب‌دار را از دهان برداشته، نان خشک و درویشی «قانون‌گرائی» به زیر دندان انداخته. انصافا به این می‌گویند «قوة خوب»!

خلاصه قوة قضائیه به حضرت «ریاست جمهور» پیام مشخصی می‌دهد: «اگر افسارت را رها کرده بودیم تا جفتک بیاندازی برای این بود که نان برای‌مان در تنور مردم‌فریبی می‌چسباندی. حال که ممکن است گورت را گم کنی مواظب حرف دهانت باش!» و چنین پیامی در حکومت «عزت و اقتدار» بسیار شیرین و گوارا است. خصوصاً که مشتی اوباش احمق فکر می‌کردند احمدی‌نژاد آمده تا شبکه‌های مافیائی را که کاخ سفید در رأس آن نشسته از میان بردارد، و با کمک «مال‌خرها» و دلال‌های بازار تهران، کشور ایران را در هزارة سوم «گلستان» کند. آنهم چه گلستانی، اسلامی، انقلابی و خصوصاً مردمی!

حال که سری به «گلستان اوباش» حزب‌الله زدیم بهتر است نگاهی هم به «آذربایجان جمکران» بیاندازیم. «اکبر اعلمی» 8 سال نمایندة مردم تبریز در مسجد‌شوربای جمکران بوده. ولی ایشان امروز یک نامة گلایه‌آمیز به علی خامنه‌ای نوشته‌اند!‌ ایشان می‌گویند، «بالام جان» چرا نامهربانی؟ بله، انتخابات به کنار، مسئلة گلایه و گله‌گزاری آذری‌‌ها با یکدیگر جداست. اعلمی می‌گوید خلاصه «جنابعالی» که خودتان از خودمان هستید، «چرا کوپه‌یقلی صلاحیت منیم تأئید نچردی؟» و در آخر نیز اعلمی رسماً می‌گوید مسئولیت تصمیمات شورای نگهبان با شخص علی خامنه‌ای است.

از قدیم گفته‌اند، زمانیکه طاعون به کشتی می‌افتد، موش‌ها که خود ناقل این بیماری‌اند اول از همه به آب می‌پرند! امروز هم امثال اعلمی که سال‌ها نانخور مقام‌معظم و ولایت و کثافت بوده‌اند، وقتی که می‌بینند کشتی مقام معظم دکل‌اش به زیر آب می‌رود چماق برداشته توی سر خامنه‌ای می‌زنند! یکی نیست به این اعلمی بگوید تو که 8 سال در مجلس جا خوش کرده بودی برای این ملت چه کردی، که امروز می‌خواهی رئیس‌جمهور شوی؟ چطور آن روزها که ساواک و سپاه پاسداران برای تو و امثال تو رأی می‌ساخت تا روی صندلی‌های مجلس چاق و چله بشوی «جمهوریت» نظام به خطر نیافتاده بود، حالا که دیگر کارشان با تو تمام شده، «جمهوریت» به خطر افتاده؟ این چه نوع جمهوریت است که با شخص اعلمی پیوند ناگسستنی پیدا کرده؟ خلاصه اگر شخص امام زنده بودند، روی بالکن می‌رفتند و این اعلمی را حسابی «ارشاد» می‌کردند.

«اینطور نباشد که توی سر آقای خامنه‌ای بزنند. این آقای خامنه‌ای را اگر ما بزرگ نکرده‌ایم بقیه کرده‌اند. حجج کرده است، بازاریان کرده است، اصناف و بقیه و همه و همه کرده‌اند. اصلاً این انقلاب مال همه بوده. من به آقای اعلامی (چیه؟ بچه! دست نکن! اعلمی کدوم خریه؟ اعلامی اینه؟!‌ نه اونه!» تکبیر!

ما هم از پشت همین تخته‌کلید مایکروسافت به آقای اعلمی «نصیحت هستیم»! کاری نکنید که این خامنه‌ای عصبانی بشود. خامنه‌ای چند بار عصبانی شد، هر دفعه دهنه پاره کرد و شروع کرد به جفتک‌ انداختن! زبان‌مان لال ممکن است یک جفتک بزند گوشة چشمان شهلای شما بادمجانی شود. دیگر «بی.‌بی.‌سی» از شما عکس «سکسی» در کنار نامه‌های‌تان چاپ نخواهد کرد. اصلاً این آقای اعلمی چرا می‌خواهند رئیس جمهور بشوند؟ مگر کار شرافتمندانه قحط است؟ نجاری، کفاشی، بنائی و خیلی کارهای دیگر می‌توان کرد. مثلاً وبلاگ بنویسید! بنویسید تا فیلتر شوید و باز هم به مقام معظم نامه بنویسید که:

«این فیلترها را ما از چشم شخص شما می‌بینیم. با این فیلترها جمهوریت نظام را به خطر انداخته‌اید. چه شده که از صدها وبلاگ نویس فقط شما 4 نفر را فیلتر نکرده‌اید ...»

ولی ما فکر می‌کنیم اصلاً جمهوریت این نظام خدشه‌بردار نیست. اعلمی حرف بی‌خود می‌زند. امروز کاشف به عمل آمد که زهره رهنورد، همسر میرحسین موسوی، از غیرت «آقاشان» در سال 1360 در مجلة «زن‌روز» خیلی داد سخن داده بودند. خلاصه امروز که ایرنا بند «زهره خانم» را آب داد، شنیدیم که خیلی‌ها در شمال شهر تهران گفتند: «پدرسوخته! این موسوی هم حزب‌اللهی بوده!» بله، ولی ما می‌دانستیم که میرحسین موسوی یکی از مشکلات‌اش در دانشکدة معماری، زمان شاه این بود که به زن‌ها نگاه نمی‌کرد و از چپ‌ها متنفر بود. موسوی عین پاسدارها وقتی دختران از او سئوالی داشتند، سرش را می‌انداخت پائین و به غیراسلامی‌ها هم با نفرت عجیبی می‌نگریست چون نمی‌توانست اعدام‌شان کند! بعداً همه را اعدام کرد! این مردک حزب‌اللهی، متحجر و احمق حالا شده سمبل «اصلاحات» و «دمکراسی» در کشور ایران. خلاصه «زهره‌خانم» هم در مصاحبه‌شان فرموده بودند:

«مهندس موسوي کلاً از مقام و حرمت زن به دور مي‌داند که زن در آن دسته از خريدهائي که با کاسب و مردان محل سروکار دارد وارد شود و از غيرت مرد مسلمان جايز نمي‌داند که تن بدهد به اين موضوع که زنان بي‌جهت در کوي و برزن ظاهر شوند و با اين و آن هم سخن شوند.»

به این می‌گویند رئیس جمهور! هم آخوند و متحجر و احمق است، و هم «مهندس»! حالا هم مشتی احمق‌تر از خودش دوره راه افتاده‌اند که این تحفة متعفن حوزه و دانشگاه را به مقام ریاست جمهوری برسانند! بله، در روز انتصابات، «رنگ سبز» یادتان نرود. ولی ما پیشنهاد می‌کنیم که پس از «افشاگری» ایرنا، طرفداران میرحسین موسوی بجای «رنگ سبز» بهتر است «رنگ گه» را انتخاب کنند. چرا که هم به یاد تصاویر نامزد محبوب‌شان می‌افتند، و هم در روز انتخابات عطر نظریات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایشان مرتب مشام‌شان را نوازش خواهد داد.
ولی حالا که حرف از «گه» زدیم، از کنار صادق طباطبائی هم بهتر است بی‌توجه نگذریم. صادق طباطبائی در روزهای نخست کودتای 22 بهمن به دلیل ور رفتن و غش‌غش‌ خندیدن‌ با یاسر عرفات در برابر دوربین‌های تلویزیونی، ملت برای‌اش حرف در آورده بود و سریعاً به لقب «صادق خوشگله» معروف شد. امروز همین صادق خوشگله در کنار سردار بزرگ ملت ایران، «محسن رضائی» نشسته!‌ «محسن کله» معروف به «محسن بمب»، از نظر صادق‌خوشگله بهترین گزینه برای ریاست جمهوری جمکران است. البته به دلائل ایشان کاری نداریم! ما که قرار نیست به این‌ها رأی بدهیم، آن‌ها که احساس «مسئولیت» می‌کنند، می‌توانند اظهارات سراسر «مسئولانة» صادق‌خوشگله را بخوانند و خود تصمیم بگیرند. ولی زوج «صادق خوشگله ـ محسن خوش‌تیپه»، حتی به عقیدة ما هم که در این انتخابات شرکت نمی‌کنیم، بهترین گزینه برای ملت ایران خواهد بود.



می‌دانیم که اصولاً زن جماعت به فرمودة «مهندس» نمی‌باید زیاد این ور و آن ور برود!‌ «غیرت» و این جور چیزها به جوش می‌آید. در نتیجه محسن «خوش‌تیپه» در مقام ریاست جمهور می‌تواند به همراه «صادق‌خوشگله» در صحنة بین‌المللی ظاهر شده، هم توی دهن مخالفان حکومت اسلامی بزند، و هم رعایت اصول مذهب و دین و خدا و آخرت و عاقبت را بکند. پیشنهاد می‌کنیم که از هم اکنون چند نفر متخصص از امارات بیاورند تا شیوه‌های مناسب راه رفتن و قر و قمیش را به صادق خوشگله یاد بدهند تا در صورت لزوم بتواند از راه و رسم دلربائی در صحنة سازمان ملل و دیگر اماکن مهم به نفع اسلام و مسلمین استفادة حلال بکند. اگر از امارات کسی حاضر نشد به جمکران بیاید، هیچ ناراحت نشوید! مایکل جکسون در کاخ امیر بحرین برای هرگونه فداکاری و شهادت در راه اسلام آماده است. خلاصه «صادق خوشگله» باید سنگ تمام بگذارد! می‌دانیم که مسئله آبروی ما ملت است در برابر جهانیان. اصلاً در بالکن آورده‌اند که:

«اینطور نباشد که بعضی برای ملت مسلمان صادق خوشگله باشند. من نصیحت هستم به این آقای رضائی! توی دهنش هم می‌زنم. اصلاً بهتر است همان گه بیاید! ‌ قر و غمزه نباشد بر ملت؛ اسلام هم «خدشه» و چه و چه‌ نکند. چیه بچه؟! دست نکن! (اعلمی؟ا نه اون یکی گه را می‌گم!) احمدی را می‌گم!‌

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۳/۱۲/۱۳۸۸

رأی به فاشیسم؟!




در شرایطی که مناطق بلوچ‌نشین ایران درگیر یکی از بی‌ثمرترین عملیات سرکوب طی سال‌های اخیر شده، و به احتمال زیاد عملکرد دولت فعلی فقط به گسستن هر چه بیشتر ارتباطات میان اقوام ایرانی ساکن این مناطق منجر خواهد شد، شاهدیم که محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری که می‌رود تا دومین دورة دولت خود را در عمل آغاز کند، به شدت از طرف مخالفان در بطن حکومت مورد حمله قرار گرفته. اینکه احمدی‌نژاد امروز نقش کیسه‌شن مخالفان «خودی» را برعهده می‌گیرد، هم مسئلة جالبی‌ است، و هم در صحنة سیاست حکومت اسلامی از جمله تازه‌ترین نقش‌آفرینی‌ها می‌باید تلقی شود. تا به حال «انتخابات» ریاست جمهوری در این حکومت خارج از هر گونه بحث و گفتگو برگزار می‌شد. به عبارت دیگر حتی «محافل» حاکم نیز سعی می‌کردند تا حد امکان از متهم کردن افراد و در واقع «همکاران» خود در بطن این حکومت خودداری کرده، فضائی کاملاً ساختگی در برابر دیدگان خلق‌الله به نمایش بگذارند؛ فضائی که «فرضاً» بازتابی بود از «اتحاد تمامی امت»! ولی می‌دانیم که این نوع «وحدت‌ها» فقط در نظام‌های فاشیست و آدمکش ظهور می‌کند. در جهان سیاست «اجماع» وجود خارجی ندارد، و ارتباطات فقط در چارچوب ائتلاف‌های گذرا و مقطعی سازماندهی می‌شود.

با این وجود مسئله‌ای که پیشتر نیز در همین وبلاگ به آن اشاره کرده بودیم، هنوز بر فضای سیاست‌بازی‌های داخلی به شدت سنگینی می‌کند. همانطور که می‌دانیم کشور ایران فاقد حزب سیاسی در معنای واقعی کلمه است، و در هیچیک از برنامه‌های انتخاباتی که از جانب به اصطلاح «نامزدها» ارائه شده، احدی به این امر توجه نمی‌کند. البته میرحسین موسوی زیر سبیلی چند مطلب در نخستین سخن‌پرانی‌هایش در حواشی حزب و وجود احزاب به میان آورد، ولی این سخنان کفایت نخواهد کرد. از نظر تاریخی روزی که حاج‌ روح‌الله به این نتیجة بسیار «زیرکانه» رسید که اصولاً تحزب «غیراسلامی» است، و باعث تشتت آراء میان مسلمین می‌شود! همان حزب لکنتی «جمهوری اسلامی» که پس از کودتای 22 بهمن توسط صحنه‌گردانان حکومت «افتتاح» شده بود برای «پیروی از دستورات حضرت امام» درها را بست و رفت پی کارش!‌ امروز فضای سیاست کشور با فعالیت‌‌های مشتی محفل‌باز‌ اشباع شده، و حملات «شدید» بر علیه احمدی‌نژاد از جانب «اصلاح‌طلبان» نمی‌تواند کمبود یک برنامة تحزب سیاسی در کشور را جبران نماید.

از طرف دیگر، آنان که امروز مجبور شده‌اند در برابر روزی‌نامه‌های داخلی، شبکة اینترنت و افکار عمومی ایرانیان چند کلمه‌ای از «شاهکارهای» دوستان و همسفره‌ای‌های قدیم‌شان «بگویند»، هر چند این حملات هنوز آنطور که باید و شاید «هدفمند» نشده، در عمل دست خود را رو می‌کنند. به طور مثال ادعای وزیر نفت دوران خاتمی در مورد «دروغگوئی‌های» احمدی‌نژاد پیرامون فعالیت‌های سازندة ایشان طی دوران ریاست جمهوری در این وزارتخانه را می‌باید عکس‌العملی در برابر افشاگری احمدی‌نژاد در مورد یکی از معاونان وزارت نفت تلقی کرد که بر اساس گفته‌های رئیس جمهور جمکران طی 15 سال گذشته قراردادهای نفتی را به یکی از آقازاده‌های «رژیم» اختصاص ‌داده بود!

البته بعضی خواهند گفت، این نوع بهره‌برداری غیرقانونی از موقعیت سیاسی در تمامی کشورهای جهان رایج است، و دلیلی ندارد که برای این مسائل کسی مرتباً گریبان بدرد! بله، این نظر کاملاً درست است، ولی ما در جهان دو نوع حکومت داریم: «ارزشی و الهی»، «سکولار و منطقی»! مشکلات و مسائلی از قبیل آنچه در بالا آوردیم در حکومت‌های «سکولار و منطقی» اگر پیش آید مسئله‌ای نیست. مسببین مجازات می‌شوند، و این مجازات شاهدی خواهد بود بر این اصل کلی که «سوءاستفادة مالی» اگر وجود دارد، نمی‌تواند بنیادین شود. ولی در حکومت‌های «ارزشی و الهی»، «کثافت‌کاری‌های»‌ دولتی اگر هم وجود دارد، از انظار عمومی پنهان نگاه داشته می‌شود. چرا که این نوع حکومت‌ها همچون نمونة «جمهوری جمکرانی» فرستادگان خداوند هستند! و قرار شده تا ظهور آنحضرت بمانند، و مسلمین را در این دنیا «راهنمائی» کنند. خلاصه بگوئیم، «ولی فقیه» قرار نیست دزدی کند!‌ هر چند که بیش از دزدی کرده؛ حتی آدم هم کشته.

حال آنان که اسب‌لنگشان را از دیرباز زین کرده‌اند تا در این به اصطلاح انتخابات شرکت کنند، می‌باید هنگام انداختن رأی کذا در صندوق‌ شکسته‌های حکومت اسلامی برای این دو سئوال حداقل در ذهن خود جوابی آماده داشته باشند: چرا رأی می‌دهیم؟ و به چه کسی رأی خواهیم داد؟

در کمال تأسف تنها مسئله‌ای که مبلغین «حضور گستردة توده‌های مردم» در پای صندوق‌های رأی در نظر نمی‌آورند، همین دو سئوال است. پس این دو سئوال را با هم مرور خواهیم کرد، نخست اینکه چرا رأی می‌دهیم؟ این «رأی» یک تکه کاغذ نیست؛ بازتابی است از برداشتی عمومی از حکومت و رژیم حاکم بر کشور. رأی دهنده می‌باید خود را در بطن این حکومت در مقام یک شهروند «احساس» کند، خود را ببیند و از این احساس دریافتی کاملاً انسانی داشته باشد. تا پیش از فروپاشی‌هائی که نهایت امر کار حکومت اسلامی را به «مردم‌سالاری» رنگ‌ورورفته‌ای انداخت که این روز و روزگار شاهدیم، کم نبودند کسانی که به مناسبت انتخابات به افرادی «رأی» می‌دادند. اینکار را یا برای رفع تکلیف می‌کردند، و یا به این دلیل که نظام حاکم را در همان چارچوب «ارزشی و الهی»، ابدی می‌پنداشتند و به خیال خود سعی می‌کردند در این «ابدیت ارزش‌ها» به نوبة خود نقش‌آفرینی‌هائی کرده باشند!

امروز رفع تکلیف و رأی دادن در چارچوب «فرمالیته» به طور کلی، فقط محدود به کادرهای نظامی و امنیتی خواهد شد، همان‌ها که به قولی «به فرموده رأی می‌دهند!» بقیة مردم نمی‌باید در این چارچوب در رأی‌گیری شرکت کنند. در نتیجه این شق را به طور کلی به کنار می‌گذاریم. از طرف دیگر، به دلیل افشاگری‌های عدیده‌ای که گوشة کوچکی از آن در بالا آورده شد، رأی دهنده دیگر نمی‌تواند خود را در یک نظام «ارزشی، الهی» ببینید و در دریاچه‌ای از «ابدیت ارزشی» مشغول پشتک‌ووارو باشد. در نتیجه، می‌باید قبول کرد که رأی دادن در شرایط فعلی فقط یک عمل کاملاً «سکولار» می‌تواند باشد؛ کسانیکه همچون مهدی کروبی، کرباسچی، احمد خاتمی و ... «رأی» دادن را یک فریضة دینی و عملی در بطن «الهیت» تفسیر می‌کنند، فقط احمق‌اند. رأی فقط «انسانی» است، «رأی الهی» وجود ندارد! چرا که آنچه «رأی‌الهی» می‌خوانند یک تکلیف است، حال آنکه رأی، «حق‌انتخاب» آزاد انسان است. در هیچ یک از ادیان از «آراء مردم» در مفاهیم دمکراتیک معاصر سخنی به میان نیامده. اگر محمد هنگام «دعوت» به اسلام به آراء مردم مراجعه کرده بود، شبه‌جزیرة عربستان تا هم امروز بت‌پرست باقی مانده بود. در نتیجه نمی‌باید فریب «ترهات‌بافی» آخوندک‌هائی را بخوریم که «رأی» یک شهروند را به قرآن و شریعت و فقه وصله می‌کنند. دین بنیادی است متکی بر «تعبد» و هیچ ارتباطی با «اراده و خواست» انسان آزاد، خصوصاً در مفهوم معاصر ندارد. این نوع وصله و پینه از «شاهکارهای» استعمار در کشور ایران به شمار می‌رود.

ولی آن‌ها که در چارچوب «آرمان‌ها» به «رفقا» می‌گویند، «بیائید دم صندوق!» بهتر است نخست یک بازبینی پایه‌ای در این به اصطلاح «آرمان‌ها» بفرمایند، تا معلوم شود که هیچ «آرمانی» نمی‌تواند از یک ملت بخواهد در یک روند «گستردة فراگیر و فلسفی» به پای صندوق‌ها بروند و به کسانی رأی بدهند که از آنان نفرت دارند. زمانیکه می‌گوئیم حزب توده متعلق به موزة قرون وسطی است، دلیل دارد. این حزب دقیقاً همان استدلالی را مورد استفاده قرار می‌دهد که در بالا از حکومت «ارزشی، الهی» ارائه دادیم، و موجودیت‌اش را نیز علناً رد کردیم. خلاصه می‌گوئیم، برای این حضرات استالین هنوز نمرده! ‌ قرار است بیاید و بهشت برین را در یک کشور «جماهیری» برقرار کند. و همانطور که عشاق «امام‌زمان» به میله‌های چاه جمکران دخیل بسته‌اند، اینان نیز در عالم خیال از «خشتک استالین» آویزان‌اند.

ولی در همینجا عنوان کنیم که این نوع «احزاب» اصولاً شهروند را نیز به رسمیت نمی‌شناسند؛ در یک رأی‌گیری «شهروند» نمی‌باید به کسانی رأی دهد که مورد تأئیدش نیستند. این نوع برخورد با مسائل سیاسی کشور یک تعرض مستقیم بر علیه شکل‌گیری پدیده‌ای است که ما آنرا «مسئولیت‌پذیری» اجتماعی می‌خوانیم و معتقدیم که خارج از این برخورد نمی‌توان جامعه‌ای مسئول و قانونی داشت.

اما چرا نمی‌باید رأی داد؟ ما رأی نمی‌دهیم چرا که در میان این نامزدها هیچیک را شایستة مقام ریاست جمهوری کشور ایران نمی‌بینیم! ما حاضر نیستیم به افرادی رأی بدهیم که حتی به عکس‌شان در روزنامه‌ها نیز با نفرت نگاه می‌کنیم. اگر کسی چنین عملی انجام می‌دهد، یا در توهمات «سیاسی عقیدتی» گیر کرده، و یا اصولاً نمی‌داند که رأی‌گیری برای چیست!‌ همانطور که گفتیم «حزب شریفه» فکر می‌کند که «رأی‌گیری» برای آن است که نهایتاً یک حکومت استالینیست نیز بر ایران حاکم شود! چنین برخوردی خنده‌دار است. ولی عمومیت این تفکر در قشر مشخصی از چپ‌گرایان به صراحت نشان می‌دهد که بعضی‌ها از رأی‌گیری برداشت دیگری در ذهن دارند، و دقیقاً برای همین است که امروز از همفکران خود می‌خواهند به کسانی رأی دهند که در یک نظام «سکولار و دمکراتیک» هرگز در مناصب سیاسی جایگاهی نخواهند داشت.

شاید برای آنان که هنوز تصمیم خود را نگرفته‌اند، این مطلب را می‌باید به صراحت عنوان کرد که حکومت اسلامی یک «رژیم سیاسی» نیست! یک فاشیسم است. و در مردود شمردن فاشیسم نمی‌باید تردید کرد. کسانیکه همچون محمد خاتمی امروز نقش آتش‌بیار «انتخابات مردمی» بر عهده گرفته‌اند، همین چند سال پیش در مسند حکومت بودند و دیدیم که چگونه در برابر مسئولیت‌های حقوقی و حقیقی خود عقب‌نشینی کردند. این نوع برخورد با مسئله فقط به این دلیل است که اینان عمیقاً «بن‌بست‌های» ایدئولوژیک این فاشیسم را «قبول» دارند. برای اینان «حکم حکومتی» که اصلاً معلوم نیست چه صیغه‌ای است، «معنا و مفهوم» سیاسی پیدا کرده. حال بعضی‌ها از مردم ایران می‌خواهند به کسانی از این قماش رأی بدهند، چرا که باید جلوی احمدی‌نژاد را گرفت؟ مگر اینان با احمدی‌نژاد چه تفاوتی دارند؟

پس در جواب اینکه به چه کسانی رأی می‌دهیم، می‌باید مشخص کرد، آن‌ها که خاتمی را بر احمدی‌نژاد ترجیح می‌دهند، بجای دعوت از «مردم»، بهتر است دیگر «ترجیحات» خود را نیز در بطن همین رژیم فاشیست مشخص کنند. تا معلوم شود که اصولاً با پدیدة «شهروند» موافقت اصولی دارند یا خیر!‌ چرا که برای یک «شهروند» در مفهوم واقعی کلمه، یک رژیم فاشیست نمی‌تواند از «احترام» و عزت برخوردار باشد، چون این نوع حکومت در نخستین گام، ‌ موجودیت، حقوق و نهایت امر مسئولیت «شهروند» را به زیر سئوال خواهد ‌برد. خلاصة کلام بین «شهروند» و «فاشیسم» نمی‌توان پیوند و ارتباطی پیدا کرد. اگر امثال سروش با «پوچ‌بافی» چنین ارتباطاتی را از نظر «فلسفی» پیدا کرده‌اند، پر واضح است که پوچ‌پردازی می‌کنند. حال اگر این رژیم یک فاشیسم است، و همانطور که علوم سیاسی به ما می‌گوید، ‌ «فاشیسم فاقد پوشش ایدئولوژیک و عقیدتی منسجم خواهد بود»، می‌باید طرفداران شرکت در این نمایشات دلائل واقعی و اساسی خود را بهتر و صریح‌تر در برابر آراء عمومی مطرح کنند. در غیراینصورت ما ملت حق خواهیم داشت که مواضع طرفداران شرکت در انتخابات را در عمل تأئید مواضع «فاشیسم» حاکم بر ایران ببینیم.

همانطور که پیشتر نیز گفتیم، اصل کلی در یک حکومت مردم‌سالار می‌باید سکولاریسم باشد. آنان که این اصل را قبول ندارند، بهتر است نگاهی به شهر زاهدان بیاندازند. امروز می‌بینیم که چگونه در مناطق سنی‌نشین برخورد «غیرسکولار» حکومت و تحمیل شیعی‌مسلکی بحران به همراه آورده. حکومت ایران علیرغم تمامی ترهاتی که به هم می‌بافد سنی‌ها را شهروند درجة دوم به شمار می‌آورد. حرف‌هائی که از دهان اوباش حکومت مسلسل‌وار بیرون می‌ریزد و در آن‌ها سخن از «همبستگی» به میان می‌آید فقط برای پر کردن ستون روزی‌نامه‌های دولتی است. در همین چارچوب ما معتقدیم که طرفداران شرکت در این «انتخابات» توجیه احمقانه‌ای تحویل مردم می‌دهند.

به طور مثال آنان که مرتباً سخن از «همبستگی» سنی و شیعه به میان می‌آورند، بهتر است بجای این خزعبلات، فهرستی از سنی‌مسلکانی که در رده‌های بالای حکومت اسلامی، بازار، ادارات، مراکز علمی، مراکز نظامی و ... حضور دارند تحویل روزنامه‌ها بدهند! می‌دانیم که چنین فهرستی وجود خارجی ندارد. و این نمونة کوچک نشان می‌دهد که خارج از سکولاریسم، فرد در جامعه در ارتباط با محافل و بنیادهائی قرار خواهد گرفت که نهایت امر هم به «خواست عمومی» احترام نمی‌گذارند، و هم در روند قانونگزاری عواملی را دخیل خواهند نمود که بازتابی از نیازهای اجتماعی نیست. بازتابی است از نیازهای محفلی!

در پایان به صراحت می‌گوئیم که دعوت به «مسئولیت پذیری» شهروندان یکی از مهم‌ترین نقش‌هائی است که احزاب و گروه‌های سیاسی می‌باید در یک جامعة «مردم‌سالار»‌ ایفا کنند. ما از گروه‌ها و تشکیلاتی که حتی «مواضع» سیاسی خود را اینچنین از افکار عمومی پنهان کرده‌اند، و در جواب به خواست‌های ملت ایران نوعی «استالینیسم خیال‌پردازانه» و مزورانه را تحت عنوان «مبارزه با احمدی‌نژاد» به میدان کشیده‌اند، به صراحت می‌گوئیم که در یک جامعة مردم‌سالار نمی‌توانند حضور واقعی داشته باشند؛ شاید مواضع امروزی اینان به خودی خود نشان دهندة همین اصل کلی نیز شده. چرا که در صورت کشیده شدن جامعه به مسیر نوعی مردم‌سالاری، موجودیت این «تشکیلات» به نقطة پایانی خود خواهد رسید، و به همین دلیل است که اینان تحت عنوان حمایت از «دمکراسی» در عمل چوب لای چرخ تلاش‌های دمکراتیک ملت ایران می‌گذارند. امروز تنها تلاش واقعی جهت دمکراسی در ایران تحریم انتخاباتی است که برای ملت ایران هیچ نتیجه و ثمری در آن پیش‌بینی نشده.






...

۳/۱۰/۱۳۸۸

سیاست چوبة‌دار



به گزارش خبرگزاری‌ها سه نفر در زاهدان به اتهام بمب‌گذاری در مسجد شیعیان این شهر در ملاءعام به دار آویخته شده‌اند!‌ عمال حکومت اسلامی این افراد را «عوامل مؤثر و دخیل» معرفی کرده‌اند، عبارتی که از نظر سیاسی معنا و مفهوم ویژه‌ای دارد. خلاصه می‌گوئیم، حکایت بررسی و ارائة راه‌حل جهت بحران‌های سیاسی و امنیتی در کشور ایران، تحت حکومتی که به غلط و با اوباش‌گری خود را منتخب اکثریت مطلق مردم کشور نیز معرفی می‌کند، همان مسیری است که در مناطق جنگ‌زده و در شرایط بی‌قانونی کامل بر گروه‌های سیاسی، احزاب، تشکیلات مختلف محلی و نهایت امر شهروندان و غیرنظامیان حاکم می‌شود: شرایط دادگاه‌های نظامی!‌ این است «مردم‌سالاری» و «حکومت دینی» از منظر ملایان و اوباشی که اینک سه دهه است با دست‌های مقدس سازمان‌های سرکوبگر غرب حاکم بلامنازع بر سرنوشت ملت ایران شد‌ه‌اند.

تصویر شرایط حاکم بر منطقة بلوچستان ایران، برخلاف ترهات‌بافی و قمپزهای مقامات امنیتی و وزارت‌کشور جمکران بسیار روشن و واضح است. حکومت اسلامی که اینک به «همت» امپریالیسم آمریکا تقریباً تمامی موانع منطقه‌ای ـ حکومت سکولار بعث عراق، سکولاریسم رسمی ترکیه، طالبان سنی‌مسلک و به اصطلاح مخالف و ... ـ از سر راه گسترش و قدرت‌نمائی‌هایش به کناری رفته‌اند، عاجز از هر گونه ابتکار عمل در زمینة منطقه‌ای و سیاسی، آنجا که دست آمریکا به دلیل تقابل با الهامات گستردة توده‌های مردم، برای حمایت از این حکومت بسته می‌ماند، جهت توجیه سیاست‌های ضدایرانی‌اش فقط دست به کشتار و سرکوب مردم می‌زند. این است تصویر واقعی عملکرد حکومت اسلامی، و نه آنچه امثال «محصولی» با استفاده از بوق‌های «رادیو ـ تلویزیون» دولتی در سراسر کشور فریاد می‌کنند.

امثال «محصولی» اینک پس از گذشته سه دهه از آغاز حکومتی که به قول خودشان «اسلامی و انسان‌ساز» است، در برخورد با مسائل سیاست داخلی همان عملی را صورت می‌دهند که طی دوران صدارت میرحسین موسوی، وزیر کشوران محبوب‌شان، آقایان «نیک‌روش» و ناطق نوری انجام می‌دادند. به عبارت دیگر، همانطور که طی بحران‌سازی‌های عمدی بر محور برخوردهای خیابانی با «چریک‌ و مجاهد» هر گونه عکس‌العملی از جانب گروه‌های مسلح را با اعدام چند تن از یاران اینان در زندان‌ها پاسخ می‌گفتند، در برابر یک بحران فزایندة قومی و منطقه‌ای که می‌رود تا ده‌ها کیلومتر مربع از خاک کشور را فراگرفته، عملاً ایران را در معرض تجزیه قرار دهد، جز آدمکشی راه‌حلی نمی‌بینند!

اگر آقای محصولی نمی‌دانند، در همینجا خدمت‌شان عرض کنیم که در هیچ حکومت قانونی در جهان، 24 ساعت پس از یک بمب‌گذاری چند نفر را به جرم «ارتباط» با آن به دار نمی‌آویزند. این عمل «مجازات قانونی» نمی‌تواند تلقی شود، و در هیچ روند حقوقی موجود در سطح جهان نمی‌توان بر چنین عملی صحه گذاشت. این عمل آدمکشی و جنایت است؛ یک افتضاح سیاسی است که فقط توسط یک حکومت به بن‌بست رسیده و وحشتزده می‌تواند در قبال مردم به مورد اجرا گذاشته شود. حضرت وزیر کشور حکومت جمکران شاید فکر کرده‌اند که هنوز در دوران خوش و خرم «دفاع مقدس» تشریف دارند، و امپریالیسم آمریکا از تمامی جنایات‌شان در کردستان و آذربایجان غربی با تمام وجود دفاع خواهد کرد! خدمت‌شان عرض کنیم که «گز نکرده جر داده‌اند!» مسائل استراتژیک، علیرغم خوش‌رقصی‌های حکومت اسلامی در راه استیلای سیاست غرب بر منطقه، امروز در چارچوب دیگری مورد بررسی قرار خواهد گرفت. و در این چارچوب سیاست‌های «آغامحمدخانی» مشکل می‌تواند حتی در کوتاه‌‌مدت مشکل‌گشای حاکمیت‌ دست‌نشانده‌ای باشد که جز خدمت به اجنبی طی سه دهه هیچ غلطی نکرده.

ما اصولاً اعدام را «مجازات» نمی‌دانیم. از منظر ما حکم اعدام نه مجازات مجرم که مجازات توده‌های مردم و ایجاد وحشت در میان غیرمجرمان است؛ وحشت و رعب در دل مردمان انداختن است. ایجاد تزلزل در فضای اجتماعی است. فروپاشاندن شخصیت کسانی است که در سطح یک محله، یک شهر و یک منطقه خود را به عناوین مختلف با کسانیکه به دار آویخته می‌شوند «شناسائی» می‌کنند؛ آنان را از خود می‌بینند، و رفتار غیرانسانی یک حکومت دست‌نشانده در قبال هم‌کیشان و هم‌شهری‌های خود را عملی در قبال خود و خانواده‌شان تحلیل می‌کنند. مرگ برای همه است؛ فقط مجرمان نیستند که می‌میرند، ولی با توسل به این نمایشات هولناک وزارت کشور حکومت اسلامی قصد آن دارد که مردمان را در بلوچستان ایران یک به یک سرکوب ‌کند. حال می‌باید پرسید سایة این سیاست‌گزاری منحوس از کدام محفل متعفن غرب بر سر بلوچ‌های ایرانی فروافتاده؟ اگر حمایت محافل امپریالیست از سرکوب کردها در روزهای نخست کودتای 22 بهمن سه دهه «آقائی» ظاهری برای اوباش جمکران فراهم آورده، ادامة این سرکوب‌ها در بلوچستان، خصوصاً در شرایط فعلی و جنگ داخلی در پاکستان و افغانستان می‌تواند عواقب بسیار متفاوتی به دنبال داشته باشد. ما ایرانیان قبول نمی‌کنیم که فرد فاسدی همچون صادق محصولی که پروندة سوءاستفاده‌هایش از تولیدات نفتی کشور هنوز روی میز دادستانی «انقلاب» حکومت خاک می‌خورد، به خود اجازه داده برای آیندة کشور و تمامیت ارضی ایران زمین «تعیین تکلیف» هم بکند. اعدام چند زندانی تحت عنوان افرادی که با بمب‌گذاری در «ارتباط» بوده‌اند، فضای سیاسی زاهدان و به طور کلی منطقة بلوچستان را به میدان جنگ‌داخلی تبدیل خواهد کرد. ولی راه دور نمی‌باید رفت، شاید این همان «نتیجه‌ای» است که امثال محصولی و اربابان ینگه‌دنیائی‌اش به دنبال آن می‌دوند.

بمب‌گذاری از نظر سیاسی یک مفهوم کاملاً شناخته شده دارد. همانطور که می‌دانیم مواد منفجرة نظامی و شیوه‌های انتقال، آماده‌سازی، سازماندهی و ... برای عملیات بمب‌گذاری در اختیار هر کسی قرار نمی‌گیرد. بمب اگر توسط یک شخص در محلی گذاشته می‌شود، این بمب فقط می‌تواند از طریق شبکه‌های جهانی در اختیار افراد قرار گیرد، شبکه‌هائی که اجازه می‌دهند مقادیر معتنابهی مواد منفجرة نظامی از صافی‌های امنیتی، بازرسی‌ها، تفتیش‌ها و جاسوسی‌ها عبور کرده در اختیار افراد ویژه‌ای قرار گیرد. به همین دلیل در نخستین گام در تحلیل خود، و در همینجا بمب‌گذاری را توسط هر کس و هر تشکیلاتی، تحت هر شعار و فلسفه و توجیهی صریحاً محکوم می‌کنیم. چرا که بمب‌گذار نمی‌تواند هم کارگزار یک سیاست جهانی باشد، و هم آزادیخواه و وطن‌دوست. تمامی بمب‌گذاران همچون بمب‌گذاران شناخته شده و سرشناس حکومت اسلامی، محسن‌رضائی و بهزاد نبوی مزدور و خودفروخته‌اند.

همین ویژگی کاملاً استثنائی است که در فعل «بمبگذاری»، از نظر سیاسی این امر را نیز الزامی خواهد کرد که جوامعی که قربانی بمب‌گذاری می‌شوند، در چنگال ارتباطی «چندسویه» گرفتار آیند. و در همین ارتباط «چندسویه» معمولاً دولت‌های محلی، سازمان‌های بومی و تشکیلات امنیتی حضوری فعال خواهند داشت. چرا که بمب‌گذاری، به دلیل وحشت عظیمی که در میان مردم جامعه ایجاد می‌کند، هم مورد استفادة «موافقان» بمب‌گذار قرار می‌گیرد، و هم از طرف «مخالفان» بمب‌گذاری مورد بهره‌برداری‌های سیاسی قرار خواهد گرفت. خلاصه بگوئیم، بمب‌گذاری یک بازی منحوس سیاسی است که قربانیان واقعی آن فقط مردم عادی در کوچه و خیابان هستند؛ برندگان «خوشبخت» این بخت‌آزمائی خونین نیز در کاخ‌های پایتخت‌های بزرگ بر روی صندلی‌های گرم و نرم لم داده‌اند.

در نتیجه، و به دلیل همان ارتباط «چندسویه‌ای» که پیشتر توضیح دادیم، ما مطمئن‌ایم که حکومت اسلامی از وقوع این سوءقصد کاملاً اطلاع داشته. و بجای تلاش جهت پیشگیری از این حادثه به نوبة خود، البته تحت اوامر اربابان‌اش، سعی کرده از این رویداد هولناک بهره‌برداری سیاسی صورت دهد. ژست‌های احمقانة «سردار میلیادر» ـ لقبی که بادمجان‌دورقاب‌چینان حکومت برای صادق محصولی اختراع کرده‌اند ـ فقط نشان می‌دهد که پیش از این نمایش هولناک دولت قصد فراهم آوردن زمینة سرکوب مردم در مناطق بلوچ‌نشین را داشته است. این انفجار در عمل دست دولت را برای سرکوب هر چه بیشتر باز گذاشت.

وظیفة اصلی و اساسی یک حکومت سرکوب مردم نیست. حکومت می‌باید همان ارتباطات «چندسویه‌ای» را که در بالا عنوان کردیم به صورتی قاطعانه و در چارچوب منافع ملی مدیریت کند. آدمکشی و ایجاد وحشت از هر احمقی بر می‌آید؛ حکومت کردن آدم می‌خواهد، پدیده‌ای که در حکومت اسلامی اصولاً نایاب شده.

به اعتقاد ما ریشة این بمبگذاری را می‌باید در ناکامی‌های سیاسی و اجتماعی حکومت اسلامی بجوئیم. برنامة مسخره‌ای که این حکومت به همراه گروهی از نانخورهای آشکار و پنهان خود تحت عنوان «انتخابات ریاست جمهوری» به راه انداخته گویا آنقدرها که برخی کودن‌ها و خودفروختگان انتظار داشتند، نتوانسته ملت ایران را بفریبد. دولتی‌ها از هم‌اکنون به آمار شرکت‌کنندگان و در واقع «تجمع‌کنندگان» در برابر حوزه‌های مار‌گیری جمکران دسترسی دارند. از هم‌اکنون شبکة رأی‌سازی و صندوق‌سازی و مهر و موم ساختگی و رأی‌شماری تشکیل شده. و اینان در روز «انتخابات» تلاش خواهند داشت یک نمایش «استبدادی» و ضدایرانی را تبدیل به چماقی جدید در دست ولی‌فقیه کنند. ولی اینهمه زمانی امکانپذیر خواهد بود که در مدیریت همان ارتباطات «چندسویه» خر این حکومت به گل ننشسته باشد. به اعتقاد ما نه تنها خر این حکومت به گل‌ نشسته، که خرک‌چی اینان نیز تا به زیر مژگان در گل فرورفته.

در چنین شرایطی است که نخست شاهد سفرهای «رویائی» مقام‌معظم به کردستان هستیم. به دلیل فروپاشیدن ساختار دیکتاتوری صدام حسین فضای کردستان جز آن است که طی نخستین روزهای سرکوب فراگیر حکومت اسلامی بوده، و وحشت از تحریم فراگیر این انتخابات تحمیلی، خصوصاً در مناطق سنی‌نشین به جان اوباش حکومت افتاده. به همین دلیل است که چهار نخاله‌ای که قرار شده در مسابقات بخت‌آزمائی این حکومت شرکت داشته باشند، هر یک به شیوة خود در ظاهر دست به «اقوام‌نوازی» و «قوم‌ستائی» زده‌اند. ولی در سرزمین بلوچستان، به دلیل شرایط جنگی در مرزهای افغانستان و پاکستان، عدم کنترل آمریکائی‌ها بر این مناطق، و نهایت امر ابعاد هولناک سرکوب قومی، حکومت قادر نیست پنجة خون‌آلود خود را همچون کردستان در دستکش «مخملین» مقام‌معظم پنهان دارد؛ سیاست «قوم‌نوازی» در این سرزمین عملاً جای خود را به سیاست «سرکوب» گستردة عمومی داده.

دولت خودفروختة احمدی‌نژاد با اعدام جدائی‌طلبان بلوچ هیچ کمکی به حفظ تمامیت ارضی کشور ایران نکرده و نخواهد کرد. ادامة این وضعیت نیز جز تشدید مناسبات نظامی و سرکوب کار بجائی نخواهد برد. وظیفة تمامی ایرانیان است که با اعتراض به وحشیگری‌های حکومت در قبال بلوچ‌های ایران عاملان این جنایات را افشا کرده، زمینة گفتگو و صلح میان بلوچ و فارس را در این سرزمین فراهم آورند. خلاصه می‌گوئیم، آنچه تمامیت ارضی ایران را تأمین خواهد کرد، چوبة داری نیست که به دست امثال محصولی زندگی جوانان بلوچ را می‌گیرد؛ راهکار همکاری ملی و همدلی با اقوامی است که دهه‌ها تحت ستم مشتی اوباش شیعی‌مسلک مجبور به تغییر مذهب و اعتقادات آباء و اجداد خود شده‌اند.

در این میان مهدی کروبی، شیخک شناخته شده‌ای که یکی از مهم‌ترین مهره‌های سرکوب در همین حکومت به شمار می‌رود، در تبلیغات انتخاباتی خود از اقوام ایرانی کم دم نمی‌زند. ولی آیا چنین مهره‌هائی قادرند دست به عمل نیز بزنند؟ مسلماً خیر! کروبی قرار بود که امروز در دانشکدة پلی‌تکنیک سخنرانی کند. ولی گویا رئیس این دانشکده که با سخنرانی ایشان «مخالف» است، در را بر روی نامزد مقام ریاست جمهوری و رئیس پیشین مجلس قانونگذاری کشور می‌بندد! این آقای کروبی که یک کامیون فیس و افاده‌شان را نمی‌تواند جابجا کند، بجای اینکه با دیدن در بسته، به ستاد انتخاباتی خود بازگردد و ترتیبی بدهد که پس از این رئیس مفلوک یک دانشکده نتواند به خود اجازه دهد که در امر تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری از این گ...‌خوری‌ها بکند، همچون یک دزد و متخلف در دانشکده را می‌شکند، و در مسجد جلسة سخنرانی خود را بر پا می‌کند. این است درجة فهم و شعور و درک و «اقتدار» یک نامزد ریاست جمهوری در حکومت جمکران! آیا می‌توان از چنین اوباشی انتظار داشت که در مورد مسائل استراتژیک کشور، خصوصاً در زمینة اقوام از خود جسارت و آگاهی و سازندگی نشان دهند؟ چنین انتظاری مسلماً بسیار کودکانه و خوش‌باورانه خواهد بود. این چهار نامزد هیچکدام با امثال محصولی تفاوت چندانی ندارند، همگی از اوباش‌اند و نانخورهای همان‌ها که حکومت کردن در ایران را طی 8 دهة اخیر در ترادفی آزاردهنده با سرکوب مردم قرار داده‌اند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...