۴/۰۷/۱۳۸۷

حزب و حذف!




به نظر می‌رسد هدف اصلی از به قدرت رسانیدن علی لاریجانی توسط غربی‌ها، فراهم آوردن شرایط خروج از بن‌بستی است که تشکیلات وابسته به احمدی‌نژاد حکومت اسلامی را در آن قرار داده. می‌دانیم که به طور منظم برنامه‌های سیاسی و استراتژیک مختلف، تحت زعامت سرمایه‌داری غرب بر جامعة ایران تحمیل می‌شود، و این برنامه‌ها از یک ویژگی مشخص برخوردار است: جوابگوی نیازهای غرب در منطقه‌اند! به عبارت دیگر، در پایه‌ریزی این «برنامه‌ها» هیچگونه بررسی‌ای در مورد مسائل ایران، الزامات اجتماعی و سیاسی صورت نمی‌گیرد؛ اصل بر پیاده کردن یک «برنامه» جهت چپاول است. هدف دیگری در میان نیست. در چارچوب همین «روند»، ‌ که در دوران جنگ سرد طی حاکمیت غرب بر منطقة خلیج‌فارس آب و رنگ فراوان هم به خود گرفته بود، از صندوق‌های مارگیری جمکران محمود احمدی‌نژاد را به عنوان داروی دردهائی که «اصلاح‌طلبی» نتوانسته بود درمان کند، بیرون کشیدند؛ «برنامه» هم روشن بود: فراهم آوردن زمینة‌ تهاجم نظامی، اقتصادی و مالی بر علیه ملت ایران با تکیه بر عملکرد محفل احمدی‌نژاد! البته، همانطور که پیشتر نیز گفتیم، اینبار غرب خیلی «گز نکرده جر داده بود»؛ جنگ‌سرد به پایان رسیده و اگر غرب همچنان در آرزوی برخورداری از «مواهب» این جنگ دست و پا می‌زند، زمینة بهره‌وری از شرایط چنین «جنگی» به هیچ عنوان فراهم نیست. در نتیجه دلقک‌بازی‌های مهرورزی کار بجائی نبرد، غرب امروز بیش از پیش در فکر جایگزین کردن «پیش‌فرض‌هائی» است که با تکیه بر آن‌ها محفل مهرورزی را بر جامعة ایران حاکم کرد. در این مقطع شاید بررسی چند رخداد اخیر کار را ساده‌تر کند.

در مطلبی که در تاریخ 26 ماه مه 2008، پس از نخستین قدرت‌نمائی‌های علی لاریجانی در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی، تحت عنوان «پیروزی دروغین» نوشتیم، به صراحت گفتیم که می‌باید به دوران پس از احمدی‌نژاد فکر کرد؛ دوران مهرورزی دیگر به پایان رسیده! البته در اینکه استعمار چگونه می‌خواهد با «دنده عقب»، ماشین تبلیغاتی زنگ‌زدة خود را به سال‌های هاشمی رفسنجانی باز گرداند، تأمل و تردید داشتیم؛ امروز نیز همین تردید را منطقی می‌دانیم. با این وجود شاید این سئوال در ذهن برخی شکل گیرد که چرا سخن از دوران سردار اکبر به میان می‌آوریم، ولی غائلة 8 سالة «اصلاح‌طلبی» را از زمینة سیاسی جدا کرده‌ایم؟ به صراحت می‌گوئیم، «اصلاح‌طلبی» از منظر قدرت‌های استعماری یک مرحلة گذار به دیکتاتوری مطلق بود، و در شرایطی که کودتای برنامه ریزی شده نتوانست صورت گیرد، دیگر نیازی به بیرون کشیدن عملة «اصلاح‌طلب» از سوراخ‌های سیاسی حاکمیت اسلامی نیست.

در توضیح خاستگاه‌های «اصلاح‌طلبی»، شاید بهتر باشد نگاهی به تاریخچة فعالیت این قماش محافل در ایران داشته باشیم. از بررسی تاریخ معاصر درمی‌یابیم، در آغاز دهة 1330 فعالیت‌های این محافل با سر و صدای فراوان از جانب محمد مصدق «افتتاح» شد، و او توانست با چند ماه غائله و بلبشو یک حاکمیت «نیمه دمکراتیک و سلطنتی» را به یک دولت کودتا تبدیل کند، و با اینکار یک ربع ‌قرن کشور را در دامان یک دیکتاتوری سیاه فرو افکند. نهایت امر فواید و محسنات این دیکتاتوری را نیز در 22 بهمن 1357، و در بازتاب دادن به نیازهای اقتصادی و استراتژیک غرب به صراحت مشاهده کردیم. ولی از قضای روزگار، بار دیگر طی روزهای حکومت مهدی‌ بازرگان و در «انتخابات» ریاست جمهوری حکومت جمکران، شاهد بودیم که «شخصیت‌های» وابسته به همین محفل سر از کاسه به در می‌آورند؛ نتیجة «آزادیخواهی‌های»‌ بنی‌صدر و «لیبرالیسم» فرضی بازرگان نیز روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد.

خلاصه می‌گوئیم، زمانیکه پیش‌فرض‌های آزادی‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و ... بیش از آنچه در صحنة سیاست کشور «واقعیاتی»‌ ملموس باشد، و بر پایة تشکیلات صنفی، سیاسی، منطقه‌ای، شهری، و ... نقطه نظرهای خود را به حاکمیت دیکته کند، تبدیل به مهر‌ه‌هائی فرضی بر روی کاغذ‌پاره‌های این قماش سیاست‌باز می‌شود، اینان می‌توانند ملت‌ها را با خیال خام «آزادیخواهی» مستقیماً در کام جهنم دیکتاتوری سرنگون کنند؛ جهنمی که برای استعمار همان «نعمت‌الهی» است. این نوع صحنه‌سازی را در دوران محمد خاتمی نیز شاهد بودیم، ولی همانطور که بارها گفته‌ایم کار گره خورد و گره نگشوده ماند!

امروز به همین دلیل شاهد موضع‌گیری‌های «پرطمطراق» علی لاریجانی هستیم؛ دلیل واقعی این موضع‌گیری‌های «مشعشعانه» این است که دولت می‌باید قدرت «استقراضی» را به محافل دیگری تفویض کند، و علیرغم عدم کارآئی حکومت اسلامی جهت تحقق مقاصد استعمار، و در شرایطی که بازگشت به هیاهوسالاری‌های آتش‌گردانان کودتا از قماش برادران خاتمی‌، عبدی، اصغرزاده، بهزاد نبوی، ابراهیم یزدی، و ... دیگر امکانپذیر نیست، سخن گفتن از موضع به اصطلاح «اقتدار»‌ الزامی شده! و در شرایطی که این «اقتدار» نمی‌تواند با تکیه بر استعمار آستین‌هایش را فوت کرده، برای ملت «قدرت‌نمائی» کند، شاهدیم که آقای لاریجانی در عمل همان سخنانی را بر زبان می‌آورند که سید محمد خاتمی طی دوران به اصطلاح «اصلاحات» بلغور می‌کرد! ولی با نگاهی عمیق‌تر می‌توان دید که، «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است!»‌

امروز خبرگزاری فارس گوشه‌ای از سخنان لاریجانی را در «كنگرة جامعه اسلامي مهندسين» بازتاب داده. نخست می‌باید گفت که مدیریت این به اصطلاح «کنگره» با فردی است به نام «باهنر» که در مقام معاونت حداد عادل، رئیس پیشین مجلس شورای اسلامی، مسلماً از به قدرت رسیدن آقای لاریجانی آنقدرها هم نمی‌باید خوشحال و راضی باشد. دوم اینکه این «کنگره»‌ یکی از ارتجاعی‌ترین و راستگراترین محافل علنی حکومت اسلامی است و ارتباط زیادی هم با مهندسین و علم مهندسی ندارد! به هر تقدیر آقای لاریجانی در این کنگره سخنانی نیز در مورد «مفید» بودن وجود احزاب بر زبان رانده‌اند. البته اگر امروز آقای لاریجانی وجود «احزاب» را در کشور «مفید» تشخیص می‌دهند، مسلماً سخنان آیت‌الله خمینی را در مورد ضرورت انحلال حزب جمهوری‌اسلامی یا نشینده‌اند، و یا فراموش کرده‌اند! یادمان نرفته که شخص خمینی در روضه‌هائی که مرتباً از رادیو و تلویزیون جمکران پخش می‌شد، از «شخصیت‌های» سیاسی حکومت اسلامی درخواست می‌کرد که این «بساط حزب‌بازی» را تعطیل کنند و «تفرقه» نیافکنند! فارس نیوز سخنان لاریجانی را در کنگرة کذا چنین بازتاب داده:

« نفي و حذف افراد بعد از 30 سال عمر جمهوري اسلامي مفيد حال امروز كشور نيست، [...] بنده با مطالبي كه در مخالفت با احزاب مطرح مي‌شود و كار حزبي را ناسازگار با روح و اهداف انقلاب اسلامي مي‌داند مخالفم.»

البته آن‌ها که با گفتمان سیاسی در حکومت اسلامی آشنائی دارند بخوبی می‌دانند که مقصود از «نفی و حذف افراد» چیست!‌ به عبارت ساده‌تر حکومت اسلامی امروز بر دو محور اصلی حرکت می‌کند: «تهدید» به حذف افراد، و «تشویق» به تحزب و همگرائی با اهداف سیاسی حکومت! ‌ در کلام عامیانه این روند را سیاست «چماق و هویج» نیز می‌خوانند. «تهدید» به حذف افراد را طی چند هفتة گذشته در موارد مختلف و در رده‌های متفاوت دولتی و حکومتی شاهد بودیم: افشاگری‌های پالیزدار، احمدی‌نژاد، شهبازی، و دستگیری افراد به جرم‌های جنسی و اخلاقی و ... مسلماً این «تهدیدها» در تمامی سطوح اداری، سیاسی و نظامی کشور در جریان است، و آنچه به صورت علنی در خبرگزاری‌ها بازتاب می‌یابد فقط قسمت نمایان این کوه یخی است. در اینکه این روند چه اهدافی را دنبال می‌کند نمی‌باید دچار توهم شویم، همانطور که تیتر دیروز روزی‌نامة کیهان به صورت علنی و از زبان «مقام ‌معظم»‌ عنوان می‌کند، «مبارزه با مفاسد زمان ندارد!» این عبارت به این معناست که حکومت، شمشیر داموکلس را بر سر تمامی نانخورها و عمله‌های خود نگاهداشته تا در صورت لزوم تحت عنوان «مبارزه با مفاسد» به جان افراد مورد نظر بیافتد. و این موضع‌گیری در عمل نوعی اعلان جنگ در بطن حاکمیت است.

حکومت قصد دارد که در صورت برخورد با مشکلات عمده و غیرقابل حل، با دستگیری چند جنایتکار و غارتگر ـ نمونه‌هائی که در چنین حکومت‌ها از شمار هم بیرون‌اند ـ و با به اصطلاح «محکومیت» اینان در برابر افکار عمومی، دیگر عوامل حکومت را در برابر ملت تطهیر کند. در راستای چنین سیاست‌هائی، سخنان «مقام‌معظم»‌ و حضرت لاریجانی درست در امتداد یکدیگرند! «افشاگری‌های» پالیزدار و شهبازی، علیرغم اصرار شهبازی به نبود هر گونه ارتباطی میان ایندو، و خارج از تمامی زیر و بم‌های‌شان یک اصل کلی را نشان داد، و آن اینکه امامان جمعه، رؤسای پیشین قوای سه‌گانه و حتی مقامات انتظامی و امنیتی نیز از این «روند» کلی مستثنی نخواهند شد. امروز که حکومت اسلامی در سربالائی خدمات استعماری خود به نفس، نفس افتاده قربانی کردن چند آخوند، پاسدار و توله‌آخوند به هیچ عنوان مقام‌معظم و دیگر دم‌کلفت‌های حکومت را نگران نخواهد کرد. دیروز مجاهد و فدائی تیرباران کردند تا ارادت خود را به سیاست‌های استعماری به اثبات برسانند، امروز آخوند و پاسدار خواهند کشت!

با این وجود در تحلیل آنچه به صراحت طرح «استعمار» در ایران می‌نامیم، می‌باید کمی تأمل و تعمق داشت. همانطور که گفتیم صحنة سیاسی با دوران گذشته تفاوت بسیار دارد. اگر حکومتی استعماری در دوران «جنگ سرد» به چنین مرز خطرناکی پای می‌گذاشت، جایگزین کردن آن طی یک حرکت فراگیر و سازمان یافته حتمی بود؛ امروز همانطور که می‌بینیم «صورت‌بندی‌های» فوری و فوتی، به دلیل ضعف غرب در جایگزینی سریع و بلاواسطة نوکران قدیمی خود با چهره‌های جدید، فلسفة وجودی خود را از دست داده؛ شکست خاتمی را فراموش نکنیم. امروز این حکومت، سرنیزه‌هائی را که در 22 بهمن‌ماه از شهربانی و ساواک پهلوی به عاریت گرفت تا در سینة مردم این مملکت فرو کند، به دلیل ضعف ساختاری غربی‌‌ها در منطقه به جانب عوامل خود برگردانده. اینهمه در حالیکه اربابان‌اش نیز قادر نیستند نوکرانی جدید جهت حفظ منافع خود بر صحنة سیاست کشور تحمیل کنند؛ وضعیت نامعلوم سیاسی کشور در چنین شرایطی می‌تواند سال‌ها به طول انجامد، مگر آنکه تشکل‌هائی نزدیک به الهامات مردمی، صنفی، منطقه‌ای، و ... بتواند بر تحولات جامعه در مسیر دمکراتیک تأثیر بگذارد. این گزینه را مسلماً استعمار در فهرست خود نخواهد گنجاند؛ این گزینه‌ای است که به تدریج از جانب مردم به صورتی خودجوش و جهت خروج از بن‌بست سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، و خصوصاً بدون پیروی از «قهرمانان» حرفه‌ای آشوبگر و خارج از الهامات و صلاح‌دیدهای حکومت اسلامی اتخاذ خواهد شد. دستیابی به حاکمیت‌هائی مردمی‌تر فرایندی بسیار پیچیده‌ است، و تاریخ نشان می‌دهد که هر ملتی این مسیر را به شیوة ویژة خود طی خواهد کرد.





...

۴/۰۵/۱۳۸۷

افشاگری ابریشمین!



در شرایط فعلی سئوال جالبی می‌توان مطرح کرد: آیا حکومت اسلامی در وضعیت کنونی امکان حفظ موجودیت دارد یا خیر؟ البته همانطور که می‌دانیم جواب این پرسش از نخستین روزهائی که یک جماعت اوباش به دست اجنبی بر سرنوشت مملکت حاکم شد، از نظر بسیاری ناظران منفی بوده؛ چه کسی می‌تواند در یک مملکت، برای چنین حکومت وابسته و سرکوبگری امتدادی تاریخی قائل باشد؟ چنین امتدادی وجود نخواهد داشت، و تا به امروز فقط به یمن حمایت‌های اساسی از جانب سرمایه‌داری آمریکا و اروپای غربی، ضایعة سیاسی و اجتماعی‌ای که حکومت اسلامی لقب گرفته، توانسته به موجودیت‌اش ادامه ‌دهد. ولی این حمایت‌ها، که از نخستین روزهای کودتای ننگین 22 بهمن، و با در نظر گرفتن عطر و بوی فضای «ضدآمریکائی»‌ کشور به صورتی زیرجلکی صورت می‌گرفت، امروز به سرعت «حجاب» اسلامی خود را از دست می‌دهد، و حاکمیت جنایتکار ایالات متحد، پس از سه دهه همکاری با اوباش دست‌نشانده‌ای که کشورمان را به اشغال خود درآورده‌اند، ناگزیر از علنی کردن روابط سیاسی «شیطان‌بزرگ»‌ با «امام‌حسین مظلوم» می‌شود.

بله، سناریوی تئاتری که گروه برژینسکی، مشاور «اعظم» حضرت جیمی‌کارتر رئیس جمهور آمریکا از نخستین روزهای به قدرت رسیدن «اوانجلیست‌‌ها» در کاخ سفید به رشتة تحریر در آورده بود، اینک سه دهه است که در پایتخت و شهرهای بزرگ کشورمان همه روزه به صحنه برده می‌شود، و از قبل این «تئاتر» مشئوم و نفرت‌انگیز طی همین سه دهه مملکت ایران را یکصدسال در همة زمینه‌ها به عقب برده‌اند. تیغ‌کشان و جاهلان محل جایگزین نیروهای انتظامی شدند؛ رهبری سیاسی مملکت در کف مشتی رمال و روضه‌خوان قرار گرفت؛ قوة قضائیه و دادگستری در چرخشی یکصدوپنجاه‌ساله تمامی آرمان‌‌های انقلاب مشروطه را از دست داده، تیول آخوندها و بچه‌آخوندها شد؛ وزارتخانه‌ها و تشکیلات دولتی در اختیار قماش‌فروشان و بازاریان و حجره‌داران قرار گرفت؛ و مراکز فرهنگی و تحقیقی نیز مستقیماً در اختیار اوباش و جاسوسان اجنبی! این تصویر آنقدر گویاست که یک کلمه هم در تکمیل آن نمی‌توان اضافه کرد. می‌باید به استعمار در پیشبرد اهداف «والای‌اش» در کشور ایران واقعاً تبریک گفت! چرا که استعمار در هیچ کشوری نتوانسته بود چنین شاهکاری را آنهم در چنین ابعادی به «ثمر» برساند.

ولی از آنجا که «نوش» همیشه «نیش» در پی خواهد داشت، استعمار نیز پس از آنکه سه دهه حکومت اسلامی را به مردم ایران حقنه کرد، از اوج «کرکری‌» خواندن‌ها و «قوقولی‌قوقو» کردن‌هایش افتاد. حکومت استعماری اسلامی، اگر تا دیروز زبان هر فردی را که در برابر ارادة سرکوبگرانه‌اش می‌ایستاد از پس گردن بیرون می‌کشید، و دلگرم به حمایت ‌آدمکشان آمریکائی، در سطح جهانی جنایات‌اش را هم «برخوردهای» انقلابی و «ضدامپریالیستی» جا می‌زد، دیگر به صراحت به فس و فس ‌افتاده، و مدتی است که ما ایرانیان شاهدیم، چگونه اوباش این تشکیلات در تلاش برای گشودن مسیرهای «فرار» از خشم مردم، در هر فرصتی دست به «افشاگری» می‌زنند! نانخورهای «امام» و «حزب‌الله»‌ که تا دیروز بر سر سفرة این ملت چپاول شده از هیچ جنایتی جهت پر کردن جیب‌های خود و سرازیر کردن ثروت‌های ملی ایرانیان به جیب اربابان ینگه‌دنیائی‌شان رویگردان نبودند، اینک که حمایت ارباب از شاهکارهای‌شان از منظر سیاستگذاری‌های بین‌المللی دیگر «شرطی» شده، به یک باره به فکر «حیثیت»، «آبرو»، «شرافت»، و ... افتاده‌اند، و پیوسته این و آن «کله‌خر» عمامه‌ای و کلاهی را به قول خودشان «افشا» می‌کنند!‌ می‌باید از این «از جان‌ گذشتگان» پرسید، طی این سه دهه کجا تشریف داشتید و بر سر کدام سفره لقمه می‌زدید که این «جنایات» را نمی‌دیدید؟ یا این جماعت تا به حال کور بوده‌اند و در همین چند روزه، دست‌ مسیحائی چشم‌های‌شان را «بینا» کرده، یا ریگی به کفش‌های مبارک‌شان است. از این دو حال خارج نیست، و از آنجا که نویسندة این وبلاگ به دست ‌مسیحائی و معجزة سوراخ چاه جمکران و دیگر «چغول‌پغول‌های» عرفی اعتقادی ندارد، می‌باید بررسی را به همان «ریگ» در کفش محدود کنیم.

البته، همانطور که در سفر اخیر، سولانا، «دلال‌محبت» اتحادیة اروپا به ملت ایران تفهیم کرد: استعمار همیشه دوست دارد که در شرایط «برد، برد» باشد!‌ چه کنیم؟ از شرایط «برد، برد» خوش‌شان می‌آید! و در چارچوب همین «برد، برد» بود که محافل استعماری به محض برخورد با راه‌بندهای دیپلماتیک در مسیر منافع‌شان در ایران، نخست دست محمد خاتمی، یک ساواکی مفلوک را به همراه «دانشجویان‌نمایان» خط امام گرفتند، و طی یک مضحکة «انتخاباتی» اینان را بر مسند «تصمیم‌گیری» سیاسی گذاشتند. جزئیات برنامة کودتا را که این شیخک بی‌آبرو برای آمریکائی‌ها در ایران فراهم آورده بود، در وبلاگ‌های متعددی گشوده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم. به هر تقدیر استدلال «برد، برد» استعماری این بود: ملتی که زباله‌هائی چون مصدق و بنی‌صدر را «قهرمان» آزادی می‌داند، به افرادی از قماش «سید اردکانی» نیز رضایت خواهد داد. و در پس این استراتژی، در واقع ایجاد یک حاکمیت سرکوبگر در ایران‌ جهت تحت فشار قرار دادن روسیه مد نظر بود.

این خلاصه‌ای بود از «پروژة» خاتمی! پروژه‌ای که راه به منجلاب بی‌آبروئی برد. اگر فراموش نکنیم،‌ همان روزها هم «افشاگری‌ها» آغاز شده بود. چاپ مطالبی در بارة عالیجنابان سرخ‌پوش و سبزپوش و غیره که در آثار اوباش حزب‌الله در هزاران نسخه در مملکت از زمین و آسمان بر سر مردم می‌ریخت، جای تعمق داشت. چرا که تا پیش از «پروژة»‌ کودتا، در دست داشتن یک جزوة مخالف حکومت می‌توانست حکم اعدام به همراه آورد. از طرف دیگر تمامی این آثار به اصطلاح «ضدرژیم» در چاپخانه‌ها و با جوهر و کاغذ و ماشین‌آلاتی به چاپ می‌رسید، و از طرف شبکه‌ای در کشور توزیع می‌شد که مستقیماً از دولت بودجه دریافت می‌کرد! در واقع دیدیم که این «آثار» قلمی با حمایت کدام محافل و در مسیر کدام سیاستگذاری به یکباره بساط کتابفروشان را به اشغال خود در آورد، هر چند که برای استعمار اینبار «خر باقلا»‌ نیاورد.

بر آب افتادن پروژة کودتای «سید خندان» در ایران، در عمل زمینه‌ساز حملة نظامی به افغانستان و سپس به کشور عراق شد. استعمار غرب به هر قیمتی سعی داشت که دو محور اصلی جغرافیائی را از حیطة نفوذ سیاسی و اقتصادی روسیه به دور نگاه دارد: خلیج‌فارس و آسیای مرکزی! و همانطور که دیدیم، در هر دو زمینه عملاً شکست خورده، ولی برنامه‌ریزان استعمار غرب در ایران، در راه فراهم آوردن خروج اینان از بن‌بست، به حساب خود دست به ابتکار «جالبی» زدند: بیرون کشیدن یک دولت «شبه‌نظامی» از صندوق‌های مارگیری انتخابات جمکران!‌ در برنامة این حضرات، «شبه‌نظامیان» وابسته به محفل احمدی‌نژاد می‌توانستند جهت خروج غرب از بن‌بست‌های افغانستان و عراق، راه ورود ارتش‌های اشغالگر به درون کشور ایران را بگشایند! همان عملیاتی که شاهدیم چگونه بارها و بارها در تبلیغات بوق‌‌های حکومتی و همکاران به اصطلاح «خارج‌نشین» این حاکمیت خودفروخته دمیده شد! و همین چند روز پیش سایت «پیک‌نت» به صراحت سخن از برنامة جنگ آمریکا با ملایان به زبان می‌راند! البته این نوع قلم‌به‌مزد تحلیل نخواهد کرد، «سفارش» می‌گیرد و می‌نویسد! ولی دیدیم که جنگ با «شیطان بزرگ» دیگر رنگ و رخسارش از دست رفته، و احمدی‌نژاد هم که چند جاشوی شپشوی انگلیسی را گرفت تا برای ارتش انگلستان «دعوتنامه»‌ برای حمله صادر کند، خود مجبور شد با گارداحترام آن‌ها را تا فرودگاه «بدرقه»‌ کرده، جعبة شیرینی هم برایشان ببرد. اینبار نیز تیر استعمار به سنگ خورد و نتیجة این بن‌بست بلبشوئی است که اینک در حاکمیت مفلوک جمکران مشاهده می‌کنیم.

پس از «افشاگری‌های» پالیزدار، چند روزی نگذشته بود که جریان افتضاح دانشگاه زنجان به راه افتاد، و اینک حکایت افشاگری‌های جدید عبدالله شهبازی، یکی از فدائیان «مقام‌معظم»، مطرح می‌شود. کار آنقدر بالا گرفته که «مقام‌معظم» نیز در سخنان امروز خود که در خبرگزاری فارس انتشار یافته می‌فرمایند:

« اگر كسي ايراد و انتقادي هم دارد نبايد طوري مطرح كند كه موجب تضعيف مديران شود، بلكه همه بايد كمك كنند تا چنانچه ضعفي هم هست با همدلي برطرف شود.»

البته علی خامنه‌ای معمولاً چنین «وق‌وق‌های»‌ صلح‌دوستانه‌‌ای نمی‌‌‌زد‍! یادمان نرفته زمانیکه استعمار در آستین پاره‌اش فوت می‌کرد، خامنه‌ای معمولاً با دادوفریاد و تهدید به صحنه می‌آمد، تا از «مسئولان» از جان گذشتة حکومت اسلامی در منبر و محراب دفاع جانانه به عمل ‌آورد! مقام معظم آنوقت‌ها برای «دشمنان اسلام»‌ پشت سر هم خط و نشان می‌کشید، ولی دیگر نه خطی مانده، نه نشانی! امروز دندان‌های نیش مقام‌معظم را سیاست‌های استعماری از روی ناچاری از بیخ کشیده‌اند، در نتیجه رهبر هم دم لای پایش گذاشته، خواستار «همدلی»‌ می‌شود! می‌باید پرسید همدلی با چه کسانی؟ با معاونین «انتصابی»‌ حکومت الهی که دختر دانشجو را در اطاق‌های دانشگاه مورد تجاوز جنسی قرار می‌دهند می‌باید «همدلی»‌ کنیم؟ در چه مسیری؟ شاید بهتر بود می‌فرمودید که «همکاری کنیم»! شاید می‌خواهید با آن‌ها که در این وانفسای اقتصادی چشم از گرسنگی هزاران ایرانی بر گردانده، روزی چندین هزار تومان فقط هندوانه به اسب‌های‌شان می‌خورانند، «همدلی» هم بکنید؟ این مردک عمامه به سر اصولاً یادش رفته که واژة «همدلی» معنا و مفهومی دارد که در این زمینه نمی‌توان آنرا مورد استفاده قرار داد. بله، به قول ایشان «ضعفی» هست و می‌باید «همدلی» کرد! «همدلی» کنیم، که مقام معظم تا زمانیکه مردمک چشم‌شان می‌جنبد «ولی‌امر» شیعیان «جهان» باقی بمانند!‌ نان مفت کوفت کنند، و ملتی را هم به گرسنگی بیاندازند. به این می‌گویند «همدلی» و به ایشان هم می‌گویند «رهبر نمونه»!‌ در واقع پس از خواندن این «عبارات جالب» که قسمتی از آن، به صورت «تیتر» در فارس‌نیوز به چاپ رسیده، هر کس می‌فهمد که مقام معظم دیگر جا و مکانی برای پارس‌کردن ندارد؛ دوستان قدیم رهایش کرده‌اند، و همچون سگی بی‌صاحب به هر سو می‌دود تا سوراخی بیابد و خود را از چنگ دشمنان برهاند.

از قضای روزگار دنبالة این به اصطلاح «افشاگری‌ها» را در سایت «پیک‌نت» از طریق انعکاس ادعاهای «انساندوستانة» یک شخصیت شناخته شده به نام عبدالله شهبازی مشاهده می‌کنیم. شهبازی نیز درست همانند برادران «رضائی» که در دوران پهلوی‌ها «مبارزات» مسلحانه‌اشان زبانزد خاص و عام شده بود، آنچنان از مردم تحت ستم در ایران حمایت می‌کند که اشک به چشمان هر خواننده‌ای می‌آورد. آقای شهبازی که گویا فراموش کرده‌اند همکار تبلیغاتی و سرکوب‌های مستقیم و غیرمستقیم همین رژیم مفسده‌پرور، وابسته و سرکوبگر‌اند، در اظهاراتی که سایت «پیک‌نت»‌ امروز از جانب ایشان منتشر کرده می‌فرمایند:

«[...] فهمیدم که نیروی انتظامی در ماجرای 13 و 14 خرداد برخورد فجیعی با مردم کمهر سپیدان کرده. مطلع شدم که گویا بانوان را روی زمین خوابانیده‌اند و با پوتین به سر آن‌ها می‌کوبیدند و در اداره آگاهی سپیدان گلوی زنان را فشار می‌دادند و با کتک می‌خواستند که اوراق را امضا کنند. این رفتارها به خاطر اعمال نفوذ برخی مقامات متنفذ فارس بوده است.»

بله، ایشان که در هر فرصتی از دستمال کردن بیضه‌های فرزانة مقام‌معظم کوتاهی نمی‌کنند، و «رهبر، رهبر» گویان مراتب نوکری را به مقام والای «ولی‌امر» به اطلاع خوانندگان می‌رسانند، می‌باید حداقل به رهنمودهای «اخیر» مقام معظم توجه کنند؛ «همدلی» کنند، تا «ضعف‌ها» بر طرف شود! البته نیروهای انتظامی که در روستای کذا به جان مردم افتاده بودند، با حکومت اسلامی هیچ ارتباطی ندارند، و اعضای «سپاه پاسداران» که از نزدیکان و دوستان آقای شهبازی هستند، به اتفاق مقام‌معظم هر چه زودتر آن‌ها را به دست خداوند ابراهیم می‌سپارند تا پوست‌شان را بکند. این «مردم» هم که زیر چکمة همان «نیروهای» انتظامی جان می‌کندند اصلاً ایرانی نبوده‌اند! مسلمان هم نیستند، چرا که اگر مسلمان بودند، با در نظر گرفتن این امر که جدیداً آقای شهبازی به «اسلام» خیلی علاقمند شده‌اند، پوست‌ نیروهای انتظامی را خود آقای شهبازی می‌کندند!‌ «مقامات متنفذ» هم مال استان «فارس» هستند، و اصلاً معلوم نیست چگونه توانسته‌اند طی این سه دهه از چنگال قدرتمند و عدالت‌گستر حکومت اسلامی بگریزند؟

ولی مردم ایران با اینگونه شیوه‌های حکومتی دهه‌هاست آشنای‌اند، و بخوبی می‌دانند که اینگونه طرز برخورد با مسائل از کجا آب می‌خورد. اینکه یک تبلیغات‌چی حکومت، امروز با ماساژ مقام معظم سعی داشته باشد نیروهای انتظامی، متنفذین محلی، حتی امام جمعة خونخوار شیراز و دیگر نوچه‌های آدمکش این حاکمیت استعماری را به زیر سئوال ‌برده، عملکردهای ضدانسانی‌شان را در برابر قضاوت افکار عمومی قرار ‌دهد، فقط یک معنا دارد: جهت حفظ موجودیت خود و مقام‌معظم، رفقا را در دهان گرگ انداختن! می‌باید به آقای شهبازی بگوئیم بی‌جهت دست به دامان «پیک‌نت» شده‌اید!‌ این قماش سایت‌داران استعماری، از قضای روزگار نخستین قربانیان رستاخیز ملت ایران خواهند بود. جنابعالی هم بهتر است به همان کار اصلی خودتان یعنی دستمال کردن بیضه‌های مقام معظم باز گردید، شاید در سوراخی که در چند سال آینده ملت ایران برای ایشان «افتتاح» خواهد کرد، یک کاسه آش کشک هم مخصوص حضرتعالی بگذاریم، که هم مقام معظم آخر عمری بیضه‌مال مخصوص‌شان را در کنار خود داشته باشند، و هم جنابعالی که عمری را در خدمت به سرور گذرانیده‌اید‌ آخر عمری خدائی ناکرده «بی‌سرور» نمانید!






...

۴/۰۳/۱۳۸۷

بشر و «بزیرگان»!



خبرگزاری «فارس نیوز» که عملاً یکی از ارتجاعی‌ترین شبکه‌های خبری حکومت اسلامی بر روی خطوط اینترنت است، اقدام به انتشار ترجمه‌ای از مصاحبة یک خانم محجبة ترک با یکی از مطبوعات ترکیه به نام «تایم ترک» کرده! البته با در نظر گرفتن سطح بسیار نازل اطلاعات نویسندة این وبلاگ از زبان ترکی، قادر نیستیم در صحت و سقم اظهاراتی که به خانم «نورای جانان بزیرگان» نسبت داده شده اظهار نظری کنیم. شاید در این مقطع ترک‌زبانان بتوانند ترجمه‌ای از این «مصاحبه»، در صورتی که چنین مصاحبه‌ای اصولاً وجود خارجی داشته باشد، ارائه کنند که اگر شامل تبلیغات جناح‌های مشخصی در کشور ترکیه است، همزمان وسیله‌ای جهت تبلیغات حکومت اسلامی نباشد. در هر حال با وجود اینکه حکومت اسلامی به حساب خود این «ترجمه» را جهت توجیه مواضع «اسلامی» خانم بزیرگان انتشار داده، تحلیلی مختصر از آن نشانگر عمق فضاحتی است که این حکومت و امثال آن در بطن‌ آن دست و پا می‌زنند؛ خلاصه بگوئیم، این نوع حکومت حتی لیاقت ارائة مطالبی جهت توجیه مواضع سیاسی خود را هم ندارد. و با یک بررسی کوتاه از اظهارات خانم بزیرگان بر خلاف انتظار مقامات تبلیغات‌چی حکومت اسلامی متوجه می‌شویم که دیکتاتوری حاکم بر ترکیه، علیرغم اظهارات غلط‌انداز حاکمیت آن مبنی بر «لائیسیته»، تا چه حد به حکومت جمکران شباهت دارد! خبرگزاری فارس، این «خبر» را با اعلام مواضع صریح خانم بزیرگان در یک برنامة تلویزیونی آغاز می‌کند:

«روز سه‌شنبه 21 خرداد 1387 مادر جوان محجبه‌اي در يكي از پربيننده‌ترين شبكه‌هاي تلويزيوني تركيه با ابراز ارادت به امام خميني جنجالي بزرگ را در محافل سياسي و خبري تركيه برانگيخت[...]»


البته در اینکه چگونه می‌توان یک «مادر جوان محجبه» را به یکی از به اصطلاح پربیننده‌ترین شبکه‌های تلویزیونی ترکیه آورد؛ میدان و میکروفون به دست‌شان داد تا به قول خبرگزاری فارس «جنجال» راه بیاندازند، جای حرف و سخن باقی است. مگر کشور ترکیه «صاحب» ندارد؟ از قضای روزگار بر خلاف عربده‌های اوباش حکومت اسلامی، هم کشور ترکیه «صاحب» دارد، و هم جمکران؛ اتفاقاً صاحب‌شان هم یکی است: کاخ سفید! ولی جا دارد از خانم «بزیرگان» بپرسیم، سرکار خانم! شما به چه دلیل در کشوری که از نظر تاریخی نزدیک به هزار سال مرکزیت تصمیم‌گیری مطلق در جهان تسنن بوده، به خود اجازه می‌دهید تحت عنوان حمایت از «اسلام»، و پیروی از «تفکر اجتماعی اسلامی» در یک برنامة تلویزیونی از نقطه‌نظرهای فردی حمایت کنید که رهبر شیعیان معرفی شده؛ شیعیانی که می‌دانیم از نظر مفتی‌های سنی‌مسلک از جمله زنادقه و کفارند؟ این اظهارات اگر از جمله «اختراعات» خبرگزاری فارس نباشد، خود دلیلی است متقن بر وجود مشکلات «عقلانی» نزد سرکار خانم «بزیرگان»!

حتماً اخلاص ایشان به حضرت «امام» خمینی در مقطعی به اوج خود می‌رسد که اسکادران‌های سرکوب و شکنجه از طرف امامان «قم و کاشان»، جهت تغییر مذهب روستائیان فقیر و گرسنه در بلوچستان، خوزستان و کردستان به هزار ترفند، حتی از راه شکنجه و سرکوب، به قول خودشان «علی‌یون ولی‌الله»‌ را هم زیر سبیل و چارقد این بینوایان می‌چپانند! مسلماً اگر این «مادر جوان محجبه» از روند مسائل در کشور ایران بی‌اطلاع‌اند، آن‌ها که دست ایشان‌ را می‌گیرند و به یکی از «پربیننده‌ترین» برنامه‌‌های تلویزیونی ترکیه می‌آورند تا چنین ترهاتی از زبان ایشان به خورد مردم بدهند، خوب می‌دانند که چه می‌برند و چه می‌دوزند! ولی سرکار خانم بزیرگان کوتاه نمی‌آیند، و در مورد شرکت خود در برنامة کذا می‌فرمایند:

«در سال 1998، [...] در ميان امتحان پايان ترم به خاطر داشتن پوشش اسلامي به زور پليس مرا از سر جلسه امتحان بيرون كردند. من به آن‌ها گفتم كه كارشان مغاير با حقوق بشر است[...]»


بله، همانطور که می‌بینیم، ایشان را ظاهراً از دانشگاه به خاطر «رعایت حجاب» اسلامی بیرون می‌کنند!‌ ولی به خود اجازه می‌دهند ضمن طرفداری از حقوق بشر به یک مردک دجال که صدها دانشجوی ایرانی را به خاطر «عدم‌رعایت» همان حجاب از تحصیلات دانشگاهی محروم کرده، «ارادت» داشته باشند! و اگر از حضور این «فیلسوف» جهان اسلام جویا شوید، حتماً خواهند گفت، «کتک‌خوردن» زنان ایران در خیابان‌ها به دست اوباش و چاقوکشان سرمایه‌داری آمریکا «عین حقوق بشر» است؛ در صورتیکه اخراج ایشان از جلسة امتحان، «حقوق بشر را مخدوش»‌ کرده! وقتی می‌گوئیم این فعلة اوباش واقعاً مغزش پاره سنگ می‌برد، جای بحث ندارد! ولی حضرت علیامخدره در ادامه کار را کامل‌تر می‌کنند، و این امکان فراهم می‌آید که خواننده به صراحت به وجود هر گونه قوة عقلانی و استدلالی در مخیلة ایشان مشکوک شود. «بزیرگان» در مخالفت با «کمال آتاتورک‌» می‌گوید:

«[...] اگر شما با افكار اين فرد موافق نباشيد يعني دشمن تركيه و مام ميهن هستيد! [...] من با افكاري كه مربوط به خود آتاتورك مي‌شود و در واقع نگرش او مي‌باشد مخالف هستم و فكر مي‌كنم موافقت يا مخالفت با آن طبيعي‌ترين حق من است[...]»

بله، موافقت و مخالفت با ترهات سیاسی‌ای که یک محفل و یا یک گروه «مافیائی»‌ و نانخور یانکی‌جماعت «علم» می‌کند، مسلماً حق طبیعی‌ هر انسانی است. می‌دانیم که در کشورهای استعمارزدة جهان‌سوم سیاستگذاری به معنای پیروی از منویات سرمایه‌داری جهانی شده؛ در نتیجه، در این مورد ما با ایشان کاملاً موافق‌ایم، می‌باید این حق را برای فرد فرد مردم قائل شد تا از پرستش «بت‌های» عیاری که به دست این محافل در جهان ساخته می‌شود، روی برگردانند. فقط یک مطلب را نمی‌توانیم درک کنیم: کسی که این «حق» را برای خود قائل است، به چه دلیل از افراد و حاکمیتی حمایت می‌کند، که اصولاً این حق را برای هیچکس قائل نیستند؟ مگر «امام»‌ خمینی ایشان حامی چنین حقوقی بوده؟ در کدام سخنرانی و در کدام موضع‌گیری، این دجال خودفروخته که برای حفظ قدرت ملتی را اینچنین در دهان گرگ انداخت، از «افکار عمومی» و «حقوق انسان‌ها»‌ سخن به میان آورده؟ این آیت‌الله «استقراضی» فقط حق خودشان در اعمال حدود اسلامی بر جامعة ایران را به رسمیت می‌شناختند، البته این «حدود» هم همانطور که قبلاً در وبلاگ «کوراندیش روشنفکر»‌ گفتیم، ظاهراً «پیچ‌اش دست خودشان بود»، هر چند دستور از «باغات» خیابان فردوسی صادر می‌شد! خواننده با ادامة قرائت این «مصاحبة‌» جنجالی، به این صرافت می‌افتد که «بزیرگان» در هنگام مصاحبه با «تایم ترک» یا مست بوده، یا اینکه واقعاً قصد شوخی و مزاح داشته!

در همین مقطع، بررسی سخنان غیرمسئولانة این فرد ناقص‌العقل را که خبرگزاری فارس، با انعکاس آن، در واقع سعی دارد تبدیل به «توجیه ‌نامه‌ای» در ثنای مواضع حکومت اسلامی کند، پایان می‌دهیم. واقعیت این است که «مزخرفات» ایشان در موضع بررسی یک نظریة سیاسی، از هیچ ارزشی برخوردار نیست. و اوباش قلم‌زن در «فارس‌نیوز» اگر این مطلب را نمی‌دانند، تحت نظر کسانی اقدام به انتشار این نوع مطالب مضحک می‌کنند که «جزئیات» را خوب می‌شناسند. جزئیاتی که در عمل ما را به کنه فرایند «معصوم‌نمائی»‌ و «مظلوم‌نمائی»‌ در نظریة مردمفریبانة شیعة اثنی‌عشری می‌برد.

فراموش نکنیم که در این به اصطلاح «مذهب»، سمبل شجاعت، مظلومیت و از خودگذشتگی نیز کسی است که برای کودتا و سرنگونی خلیفة وقت به کوفه می‌رود، و زمانیکه طی این «تخاصم» عملاً نظامی، نمی‌تواند از جانب قشرها و گروه‌هائی که به حمایت آنان دلبسته بوده برخوردار شود، «مظلوم» و «شهید»‌ به شمار می‌آید! می‌دانیم که آنچه «فاجعة» کربلا می‌خوانند در ابعادی واقعی و تاریخی، در هزاران نمونه تکرار شده؛ حسین‌ابن‌علی در راستای یک بررسی تحقیقی به هیچ عنوان «مظلوم» نیست. و شاید بهتر باشد صاحب‌نظران در امور دینی به درایت دریابند و مطرح کنند که در چه فرایندی، «شخصیت‌سازی» می‌تواند با تکیه بر توهمات و پیشینه‌های فکری و احساسی یک ملت، از فردی که قصد اعمال حاکمیت بر جهان اسلام را دارد، یک مظلوم و از خود گذشته به جهان شیعی‌مسلک «هدیه» کند! این «مهم» شاید از سینه‌زدن و قمه‌زدن در خیابان‌ها اهمیت اجتماعی و علمی بیشتری داشته باشد، هر چند با چنین تحقیقاتی نتوان امیال و وحشی‌گری‌های مشتی اوباش و چاقوکش را تحت عنوان حمایت از «مظلومیت»، بر مردم یک جامعه «تحمیل»‌ کرد.

خلاصه بگوئیم، حسین به همان اندازه مظلوم بود که امروز امثال «بزیرگان» می‌توانند مظلوم‌نمائی کنند. این خانم «محجبه» که اهداف‌اش از دین و اعتقاد دینی نه ارضاء نیازهای فردی و تعبدی شخص خود، که اعمال یک فاشیسم و برقراری یک حاکمیت استبدادی از قماش حکومت اسلامی بر مردم کشور ترکیه است، ‌ ادعا دارد که به دلیل «ترس» از پلیس، جنین خود را هم «سقط» کرده‌! البته جزئیات مسئله، همانطور که گفتیم از قضاوت ما به دور خواهد ماند، ولی سقط جنین به دلیل ترس از پلیس، مسلماً یک عارضة ناخوش‌آیند روانی به دنبال خواهد آورد، و در اینمورد با ایشان همدردی می‌کنیم؛ هر چند اهداف خبرگزاری فارس را که سعی دارد برخوردهای شیعی‌مسلکان قم و کاشان را با چنین وقاحت به اسلام‌گرایان ترکیه نیز منسوب کند، به شدت محکوم می‌کنیم.

امروز حامیان واقعی اسلام حکومتی، به عبارت دیگر همان یانکی‌ها، در موضع ضعف قرار دارند و حمایت‌های سرنوشت‌ساز اینان از محافل اسلام‌گرا یا دیگر امکانپذیر نیست، و یا در صورت امکانپذیر بودن، بازده قابل توجهی برای سرمایه‌گذاران به همراه نخواهد آورد. تحلیل در مورد اینکه چرا به چنین شرایطی پای گذاشته‌ایم به فرصت دیگری نیازمند است، ولی شاهدیم که اسلام‌گرایان تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند تا بحران «حکومت اسلامی» را منطقه‌ای کنند. و با اینکار به خیال خام خود ارتباط گسترده میان محافل اسلامی در کشورهای منطقه را فراهم آورند. به صراحت می‌گوئیم، اگر چنین راه‌کاری امکانپذیر می‌بود، شرایط ترکیه به نقطة کوری که امروز شاهدیم نمی‌رسید. با این وجود این امر را قبول خواهیم کرد که در صورت حضور یک سیاهپوست ظاهراً «مسلمان»‌ در کاخ‌سفید، نخستین موضع‌گیری‌های حاکمیت دمکرات‌ها می‌تواند همچون سه دهة پیش،‌ بار دیگر آمریکا و اسلام را در خطی استراتژیک و مشترک قرار دهد. فقط یک سئوال بی‌جواب می‌ماند: در شرایط فعلی این اشتراک استراتژیک آیا برای بازیگران‌اش آینده‌ای خواهد داشت یا خیر؟ به عقیدة ما این «خط» از هم امروز محکوم به شکست است، و در صورت چنین موضع‌گیری‌ای حاکمیت ایالات متحد می‌باید خود را برای بحرانی بسیار وسیع‌تر آماده کند، بحرانی که نتیجة از دست دادن تمامی اهرم‌های سیاست‌گذاریش در منطقه خواهد بود.






...