۱۲/۱۸/۱۳۸۶

صف‌سالاری!


حکومت اسلامی همچون دیگر حاکمیت‌های استعماری، مجموعه‌ای است از ندانم‌کاری‌ها. طی گذشت 29 سال، شاهدیم که چگونه این حاکمیت به تدریج در دام گستردة ندانم‌کاری‌های خود فرو ‌افتاده. این حاکمیت از انتخابات مجلس، ابزاری جهت توجیه مشروعیت خود در جامعه ‌ساخته، عملی که در واقع یک اشتباه استراتژیک بسیار بزرگ است. چرا که حضور «مردم» در رأی‌گیری، نمی‌تواند هیچگونه ارتباط مستقیمی با حاکمیت داشته باشد؛ خصوصاً حاکمیتی که اصولاً مردم را در معنای وسیع و فراگیر کلمه به رسمیت نمی‌شناسد. «مردم» از منظر این حاکمیت همان نانخورها و چماقدارهای وابسته به محافل حکومتی‌اند. تجربة تاریخی نشان داده که، اینگونه «مردم» چه آسان، آنزمان که اربابان بخواهند سر خر را «کج» می‌کنند!

امروز خطبه‌های نماز جمعة ملایان همگی به تجلیل از انتخابات 24 اسفند اختصاص یافت! ‌ و این خود نشاندهندة وحشت عظیم حکومت اسلامی از شکست در روند تبلیغاتی‌ای است که نهایت امر به درون آن فرو افتاده: عدم شرکت «مردم» در این «شعبده‌بازی» حکومتی! این تبلیغات در شرایطی به راه افتاده که، می‌دانیم مردم ایران از دیرباز در شعبده‌های این حاکمیت دیگر شرکت نمی‌کنند؛ آنان که دم در حوزه‌های رأی‌گیری به صف می‌ایستند، مردم ایران نیستند، چماقدارهای حاکمیت‌اند.

محمد خاتمی، رئیس دستة ملایانی که نام «اصلاح‌طلب» بر خود گذاشته‌اند، در جمع رد صلاحیت‌شدگان، نگرانی عمیق خود را از روند مسائل در جامعه به صراحت ابراز کرده. از نظر ایشان «ردصلاحیت‌شدگان» می‌باید در این انتخابات و در جهت تأئید حکومتی «شرکت ‌فعال» داشته باشند که دیگر آن‌ها را حتی به «رسمیت» هم نمی‌شناسد! توجیه محمد خاتمی در مورد این «حضور فعال» و «سرنوشت‌‌ساز» در این امر خلاصه می‌شود که گویا «برخی جریانات» از عدم‌حضور «مردم» در انتخابات، قصد بهره‌برداری دارند!‌ البته در این زمینه نیز می‌توان سیاست مزورانة «بحران‌سازی» را در روابط اجتماعی و سیاسی کشور، اینبار به طور مستقیم، از زبان محمدخاتمی شنید. ایشان تلویحاً می‌فرمایند که، خلاصه اگر «مردم» در انتخابات شرکت نکنند، آمریکا حمله خواهد کرد!‌ بله، همانطور که می‌بینیم گوشت را «مقام‌معظم» میل می‌فرمایند، تفاله‌اش را هم می‌دهند جناب «خاتمی» سق بزنند، سهم ما ملت هم تهدید تهاجم نظامی است!‌ آنهم تهاجم نظامی سروران و اربابان همین حاکمیت: ارتش آمریکا!‌ دیروز «بی‌بی‌سی»، قسمتی از افاضات محمد خاتمی را اینچنین انعکاس داده:

«وی دلیل اصرار خود بر شرکت در انتخابات به رغم عدم امکان رقابت برای اصلاح طلبان را موقعیت حساس جامعه بشری، منطقه و تهدیدهای بزرگی دانست که به گفته وی، اگر کارگر شود خشک و تر را با هم می‌سوزاند.»

همانطور که از سخنان «سردار فرهیختگی» می‌توان برداشت کرد، شرکت و یا عدم شرکت «مردم»، تبعات بسیار سنگینی، نه تنها برای ما ایرانیان که برای جامعة بشری به همراه خواهد آورد!‌ البته نمی‌باید فراموش کنیم که، «مردمی» که سرنوشت جامعة بشری را به زعم خاتمی رقم می‌زنند، همان چاقوکشانی‌اند که 29 سال است با حمایت سازمان‌های سرکوبگر امنیتی وابسته به غرب، و تهدید ملت ایران این حاکمیت دست‌نشانده را سر پا نگاه داشته‌اند! سال‌هاست که مردم ایران در انتخابات این حکومت دیگر شرکت نمی‌کنند؛ ولی امروز، با در نظر گرفتن شرایط اسفبار اقتصادی می‌توان مطمئن بود که، مسئلة معیشت مردم ایران به مراتب از «انتخاب» کردن و فرستادن این یا آن شیخک به «مسجدشوربا» از اهمیت بیشتری برخوردار است. این تبلیغات مسخره و مضحک که بر پایة آن حضور و یا عدم حضور یک «ملت» فرضی پای صندوق‌های «مارگیری» سرنوشت‌ساز می‌شود، فقط نان‌دانی برای امثال «بی‌بی‌سی»، «رادیو آمریکا» و همکاران فرامرزی شیخک‌هاست. رهبران کدام کشور در جهان، تا به حال، حضور و یا عدم حضور «مردم» در یک انتخابات را شرط تأمین امنیت ملی، منطقه‌ای و جهانی عنوان کرده‌اند؟‌! واقعاً ترهات و مزخرف‌گوئی‌های محمد خاتمی در نوع خود شاهکاری است در علم «اطالة کلام»!

از طرف دیگر اگر «شرکت» در چنین انتخاباتی تا به این حد سرنوشت‌ساز است، چرا عملکرد کسانی که به این «سادگی» امنیت ملی و منطقه‌ای و جهانی را با «ردصلاحیت‌» مشتی پادوهای حکومت اسلامی به «خطر» انداخته‌اند، به زیر سئوال نمی‌رود؟ می‌بینیم که مسائل در واقعیت، آنچنان نیست که ‌آقای خاتمی و دوستان‌شان وانمود می‌کنند. امنیت مردم ایران را در عمل، همین حکومت به خطر می‌اندازد، سپس جهت حفظ بقاء خود، ادعا می‌کند که، تداوم سیاست‌های ضدمردمی‌اش تنها راه ممکن جهت «حفظ» امنیت ملی است! این حکومت کاری با مردم ایران ندارد، ولی جهت قدرتنمائی‌های فاشیستی خود نیازمند است که یک «گروه» سازمان یافته و نان‌خور حکومت را، تحت عنوان «مردم»، در برابر دیگر گروه‌های اجتماعی کشور قرار دهد. این گروه در شهرهای کوچک، دهات و خصوصاً در محلات پرجمعیت مادرشهرها، با تکیه بر مزخرفات امثال آقای خاتمی، و تهدید مستقیم، عدم حضور دیگران در این به اصطلاح «انتخابات» را، به مسائلی از قبیل امنیت ملی، امنیت منطقه‌ای، و ... و بسیاری مسائل و موضوعات نامربوط دیگر «وصل» می‌کنند! و این خوراک تبلیغاتی مهوع را همانطور که می‌بینیم، «بی‌بی‌سی» و دیگر رسانه‌های غربی، تحت عنوان انعکاس سخنان آقای خاتمی «فرهیخته»، به خورد مردم ایران می‌دهند. بی‌دلیل نیست که از روز نخست در این وبلاگ محمد خاتمی یکی از رئوس سیاست سرکوب ملت ایران، و یکی از مأموران امنیتی وابسته به کشورهای غربی معرفی شده. وی پس از خدمات شایسته در مقام «تبلیغات‌چی» جنگ 8 ساله، نخست تحت عنوان «اصلاح‌طلبی»، و امروز در عمل و در مقام «دنباله‌روی»، بر سیاست «ایجاد آشوب» در کشور تکیه داشته!‌ وظیفة خاتمی در بزنگاه امروز، ایجاد تفرقه در میان مردمی است که دیگر ارتباط‌شان با این حکومت قطع شده؛ مردمی که نه امیدی به بهبود شرایط خود تحت حکومت دولت اسلامی دارند، و نه قصد آن دارند که در همگامی با اوباشی از قبیل خاتمی، حکومت اسلامی را با حاکمیتی به مراتب سبع‌تر و سرکوب‌گرتر جایگزین کنند. هدف اصلی تهاجم تبلیغاتی و «سخن‌پرانی‌های» بی‌بی‌سی و امثال خاتمی همین مردم‌اند.

با نگاهی کوتاه به سخنان «پرمغز» ائمة جمعة حکومت اسلامی، به صراحت می‌بینیم که خط تبلیغات سیاسی که چند روز پیش توسط خاتمی، در سخنرانی کذا ترسیم شد، چگونه در رأس تبلیغات حکومت اسلامی قرار گرفته! حجت‌الاسلام احمد خاتمی، امام جمعة «موقت» تهران، امروز فرموده‌اند:

«دشمنان با اقداماتي از جمله صدور قطعنامه مي‌خواهند مردم پاي صندوق‌ها نيايند، اما به كوري چشم آمريكا و شوراي امنيت مردم هفته‌ آينده پاي صندوق‌هاي رأي غوغا خواهند كرد.»

مسلم است که «مردم» غوغا خواهند کرد؛ همان «مردمی»‌ که به پای صندوق‌های رأی اعزام می‌شوند تا چندین ساعت در انتظار رسیدن مهر انتخابات از وزارت کشور به دست متصدی حوزه، در صف بمانند!‌ همان «مردمی» که وظیفه دارند آنقدر در حوزه‌ها بایستند تا فرم‌های انتخاباتی «نایاب» شود، و وزارت کشور به «ناچار» لطف کرده، مدت انتخابات را چندین ساعت «تمدید» کند!‌ همان مردمی که دیگران را با تهدید مستقیم به سر صندوق‌های ماری‌گیری «امام‌زمان» می‌آورند، تا از ترس حملة ارتش یانکی‌ها، به کسانی رأی دهند که حتی حاضر نیستند به صورت‌شان نگاه کنند!‌ همین «مردم» غوغا خواهند کرد! تا یک بار دیگر هم خبرگزاری‌های تفنگ‌فروشان بین‌الملل، از استقبال «گستردة» مردم ایران از «انتخابات» جهانیان را با خبر کنند! عکس‌هائی بگیرند و گزارشاتی تهیه کنند که با آن‌ها بتوان دهان هر مخالفی را بست!

ولی گویا در این میان ائمة «محترم» جمعه یک مطلب را فراموش کرده‌اند: انتخاب شدن و انتخاب کردن حق اساسی و پایه‌ای فرد فرد ملت ایران است، به هیچ دولتی ارتباط ندارد، و نمی‌تواند به هیچ حاکمیتی مربوط باشد. با این وجود، اگر «انتخابات» یک حق طبیعی و انسانی است، تبدیل روند آن به نمایشات مضحک جهت قدرتنمائی و حفظ یک حاکمیت پوشالی و دست نشانده، حق هیچ دولتی نیست. چنین حقی نه به حکومت اسلامی داده شده، و نه فردا به هیچ حاکمیت دیگری در این سرزمین اعطا خواهد شد. واژگونه‌نمائی و تبدیل حقوق حقة ملت، به «حق» حاکمیت، یکی از سیاست‌هائی است که خودفروشان حوزه و بازار 29 سال است بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند. روزی از این روزها ملت ایران به حقوق حقه خود دست خواهد یافت، و در چنین روزی هیچ دولتی به خود اجازه نخواهد داد حقوق اساسی ما ملت را بازیچة معادلات سیاسی و محفلی کند. مطمئن باشیم که آن روز دور نیست.









۱۲/۱۶/۱۳۸۶

فیض اجباری!


انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحد هر دم تغییر مسیر می‌دهد و حال و هوای تازه‌ای می‌یابد! پس از پایان جنگ دوم جهانی، شاید این اولین بار باشد که اگر نتیجة انتخابات کاملاً «روشن» می‌نماید، در میان دست‌اندرکاران سیاست کشور «تفاهم» و «هماهنگی» سنتی و مرسوم هنوز برقرار نشده! ‌ نخست اینکه حزب دمکرات که پس از دو دوره قدرت‌نمائی جمهوریخواهان طبق روال عادی می‌باید فردی را به عنوان ریاست جمهور از طرف خود به کاخ‌سفید اعزام کند، با معرفی یک زن و یک نامزد رنگین‌پوست عملاً شانس خود را به خطر انداخت؛ اینهمه با در نظر گرفتن خلقیات و روحیات توده‌های مردم در کشور آمریکا! در این کشور که یکی از مراکز بزرگ الهامات «دمکراتیک» معرفی می‌شود، هنوز زن را در افکار عمومی به چیزی نمی‌گیرند؛ خصوصاً در مقام ریاست جمهور و فرماندة کل قوا! از طرف دیگر، شکل‌گیری طبقات اجتماعی در کشور آمریکا به صورتی است که رنگین‌پوستان و دیگر اقلیت‌های قومی پیوسته به نفع سپیدپوستان اروپائی‌تبار در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. در نتیجه، اوباما، نامزد رنگین پوست حزب دمکرات، در مسابقات انتخاباتی نمی‌تواند بر آراء دیگر اقلیت‌ها تکیه کند، شکست وی در انتخابات ریاست جمهوری در برابر یک سفیدپوست حتمی است!‌

با پیش افتادن «اوباما» طی چند هفتة اخیر، این گمانه زده می‌شد که حزب دمکرات قصد دارد قدرت اجرائی را برای 8 سال آینده نیز به حزب جمهوریخواه تفویض کند!‌ چرا که در اغلب ایالات دورافتاده و فقیر، هر چند این امر متناقض به نظر آید، به دلیل همان «تقابل» سنتی میان اقلیت‌ها، مردم از رأی دادن به «اوباما» احتراز خواهند کرد، و رقیب جمهوریخواه وی از اقبال بیشتری برخوردار می‌شود. ولی در کمال تعجب شاهدیم که امروز، نتایج به دست آمده در ایالت‌های مهم و پرجمعیتی چون تگزاس و اوهایو بار دیگر شانس هیلاری کلینتن را به عنوان نامزد حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری افزایش داده! سئوال این است که، از چنین نوسانات عجیب و غریب سیاسی‌ چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟

با نگاهی به سخنرانی‌های تبلیغاتی کاندیداهای ریاست جمهوری در کمال تعجب مشاهده می‌کنیم که، مک‌کین، نامزد تأئید شده از طرف حزب جمهوریخواه، عملاً خود را به راست افراطی و نئوکان‌ها نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کند! در صورتیکه در آغاز چنین به نظر می‌رسید که وی نامزد خط میانة سیاست آمریکاست!‌ و به دلیل برخورداری از همین «خط میانه» بود که بر دیگر رقبای تندرو، دست راستی و مذهبی یکی پس از دیگری پیروز شد!‌ این سئوال مطرح می‌شود که در حال حاضر مک‌کین از چه رو نیازمند آراء راست‌افراطی شده؟ اگر راست افراطی بجز مک‌کین به کسی دیگری رأی نخواهد داد، چرخش‌های سیاسی وی به جانب مذهبی‌ها و افراطی‌های دست راستی، عملاً شانس او را برای به دست آوردن آراء «خط میانه» به خطر می‌اندازد.

خارج از حمایت‌های عجیب و بی‌معنای خانوادة بوش از مک‌کین در انتخابات تگزاس، هم امروز، بار دیگر روزنامة «نیویورک تایمز» عکس دیگری از والکر بوش و مک‌کین، دست در دست یکدیگر منتشر کرد! عکسی که در ذیل آن عنوان شده: «حمایت بوش از مک‌کین سرنوشت‌ساز خواهد بود!» در شرایطی که مک‌کین به نقطة پایانی مسابقات پیش‌انتخاباتی رسیده، این سئوال مطرح می‌شود که «حمایت» خانوادة بوش و شخص والکر بوش، یکی از منفورترین رؤسای جمهور تاریخ آمریکا، تحت چه شرایطی می‌تواند در افکار عمومی برای مک‌کین آراء بیشتری کسب کند؟ همانطور که می‌بینیم مسیر حرکت سیاسی حزب‌ جمهوریخواه در جامعة آمریکا مبهم و غیرقابل توجیه شده، و این «ابهام» فقط نشانه‌ای است از یک بحران پایه‌ای و ساختاری.

پناه بردن مک‌کین به آغوش راست افراطی درست زمانی صورت می‌گیرد که راست‌گرایان آخرین کارت برندة خود را نیز هفتة پیش رو کرده‌اند: نامزدی رالف نادر برای انتخابات! آقای نادر، آنقدرها که می‌نمایانند «نادر» نیستند، امثال ایشان در کشور ایران از قماش چپ‌نمایان و اعضاء حزب توده، از دیرباز فعال‌اند؛ کسانی که یک عمر «چپ‌» می‌زنند، تا شرایط را برای به قدرت رسیدن «راست» فراهم آورند! آقای نادر هیچگونه شانسی جهت ورود به کاخ‌ سفید ندارد، ولی می‌تواند در شرایط بحرانی در برخی ایالات، از قبیل کلرادو، واشنگتن، وایومینگ، و ... که معمولاً راست‌ها برندة انتخابات هستند، با ایجاد شکاف در جبهة به اصطلاح «چپ‌آمریکا» از افول آراء راست ممانعت کند!‌ نقش واقعی ایشان که پیشتر سوری‌تبار معرفی می‌شدند، و جدیداً به دلیل «نبرد سرنوشت‌ساز» یانکی‌ها در بغداد، گویا لبنانی‌الاصل شده‌اند، در به منصة ظهور رساندن همین شاهکار کوچک و سرنوشت‌ساز خلاصه می‌شود. ولی «ظهور» ایشان در جریان انتخابات، به طور سنتی، به معنای «عزم راسخ» جمهوریخواهان جهت راه‌یابی به کاخ سفید بوده! عزمی که شاهدیم کوچک‌ترین هماهنگی با خوش‌وبش کردن‌های مک‌کین با خانواده و شخص والکر بوش نمی‌تواند داشته باشد‌!

با «بازگشت» هیلاری کلینتن به مسابقات انتخاباتی، می‌توان این امکان را در نظر گرفت که راست‌ جمهوریخواه «طیف میانة سیاسی» کشور را به طور کلی از دست داده، و در شرایط فعلی خود را قادر به ایجاد شکاف در صفوف رأی‌دهندگان دمکرات نیز نمی‌بیند. اینک حاکمیت آمریکا خود را با «خطری» بالقوه روبرو می‌بیند: ورود فردی رنگین‌پوست با شعار «ضد جنگ» به کاخ‌سفید!‌ در نتیجه دمکرات‌ها که تا چندی پیش پیروزی مک‌کین را در خلوت جشن گرفته بودند، بالاجبار، و علیرغم تمایل واقعی‌شان، می‌باید به صورتی جدی پای در مبارزات انتخاباتی بگذارند. چرا که پیروزی اوباما، برای آمریکا فاجعة بزرگی خواهد بود! اوباما نه قادر به کنترل راست‌افراطی در داخل مرزها است، و نه می‌تواند با اقلیت‌های قومی دیگر روابط سازنده‌ای در چارچوب منافع سرمایه‌داری آمریکا پایه‌ریزی کند. فروپاشی مواضع مک‌کین در «طیف میانة سیاست آمریکا» باعث شده که حزب دمکرات، با چند هفته تأخیر، بار دیگر وارد میدان مبارزات انتخاباتی شود! این حزب با تکیه بر سفید پوست بودن هیلاری، سرمایه‌گذاری بر روی همسر کلینتن را از نو آغاز کرده!

همانطور که گفتیم اگر مک‌کین در نزدیک‌تر شدن به راست‌های مذهبی و افراطی باز هم تمایل بیشتری از خود نشان دهد، عملاً شانس جمهوریخواهان برای ورود به کاخ‌سفید از میان خواهد رفت. و به دلیل موضع‌گیری‌های «ضد جنگ» اوباما، وی تنها نامزدی است که بر اساس ضدیت با جنگ عراق و افغانستان پای به میدان سیاست آمریکا ‌‌گذاشته! گزینه‌ای که پیامدهای ناخوش‌آیندی برای مجموعه‌های عظیم «مالی ـ نظامی» به ارمغان خواهد آورد. در صورتیکه هیلاری کلینتن هرگز جنگ عراق را به صورتی جدی به زیر سئوال نبرده. در نتیجه، حاکمیت آمریکا با قبول ریاست یک زن بر کاخ‌سفید ـ مطلبی که از نظر حاکمیت بسیار ناخوشایند خواهد بود ـ می‌تواند اصل توجیه جنگ عراق و افغانستان را، در رأس سیاست‌های خود، دست نخورده نگاه دارد.

ولی با در نظر گرفتن شرایط ویژه‌ای که بر سراسر جهان غرب سایه افکنده، می‌توان در انتخابات ایالات متحد باز هم شاهد چرخش‌هائی تماشائی و بسیار غیرمنتظره بود!‌ امروز با فروپاشیدن استراتژی‌های جهانی غرب، همانطور که بحران نظامی و سیاسی میان کشورهای کلمبیا و ونزوئلا نشان می‌دهد، بحران‌های فزاینده و جدی به سرعت به خاک کشور آمریکا نزدیک می‌شود. بحران‌هائی که طی «جنگ‌سرد» در امواج اقیانوس‌های محیط بر ایالات متحد، همیشه راه گم کرده بودند. آشفتگی فعلی در سیاست‌های داخلی ایالات متحد نشانه‌ای است از بحران‌های فزایندة دیگری که در آینده خود را بر این کشور تحمیل خواهد کرد.







۱۲/۱۴/۱۳۸۶

جایزه سالاری!



خبرگزاری‌ها گزارش می‌دهند که فردی به نام «پروین اردلان» ممنوع‌الخروج شده است. از قرار معلوم، گذرنامة وی از طرف «مقامات» حکومت اسلامی توقیف شده، و در نتیجه، ایشان نمی‌توانند در مراسمی که قرار بود طی آن جایزة «اولاف پالمه» را دریافت دارند، حضور به هم رسانند! نام «پروین اردلان» برای نخستین بار از طرف سایت‌های «مخالف‌نما»، و «خبرگزاری‌های» غربی، به عنوان یکی از فعالان «حقوق زنان» در حکومت اسلامی مطرح شد، و طی چندین ماه تبلیغات پی‌گیر، نهایت امر یک دولت غربی نیز همانطور که دیدیم، از طریق اهداء «جایزه» به ایشان، پای پیش نهاد، و رسماً مهر تأئید بر فعالیت‌های «آزادیخواهانة» وی گذاشت. البته این اصل کلی را می‌باید قبول کرد که حکومت اسلامی بدون برخورد و تنش گامی به عقب بر نخواهد داشت، و «مبارزه» با این نوع حکومت نیز کار ساده‌ای نیست. ولی در این میان می‌باید به درستی دریافت، «مبارز کیست»، و اصل «مبارزه» اصولاً چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ در غیر اینصورت به یقین این احتمال وجود دارد که دولت‌های حامی حکومت اسلامی، همان‌ها که فاجعة 22 بهمن را آفریدند، از طریق «شخصیت‌سازی» مستقیماً صحنة سیاست کشور را در چارچوب منافع خود بار دیگر «مصادره» کنند! و همانطور که ما ایرانیان طی چند دهة گذشته شاهد بوده‌ایم، در زمینة «شخصیت‌سازی»، استعمار غرب از استعداد و خلاقیت شایان توجهی برخوردار است.

روزی که امپراتوری «کارگری» اتحادشوروی فروپاشید، شاید کمتر کسانی به این اصل کلی توجه کردند که به دلیل این «فروپاشی»، استراتژی‌های منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی نیز دچار تغییرات پایه‌ای و اساسی خواهد شد. البته در همان روزها، فردی که پیشتر سردبیر ماهنامة لوموند دیپلماتیک بود، طی یک مصاحبة‌ رادیوئی اظهار داشت که، «امیدواریم با فروپاشی اتحاد شوروی قرنطینة سیاسی‌ای که غرب بر کشور ایران تحمیل کرده نیز تعدیل شود!» این جملة «سربسته» و گنگ شاید یکی از نخستین اظهارات سیاسی‌‌ای بود که از زبان صاحب‌نظران، نشانگر تقبل اصل «تغییرات» استراتژیک در مورد ایران بود. و جهان تبلیغاتی و رسانه‌ای، در آن روزها ـ هنوز اینترنت نیز پای به میدان ارتباطات نگذاشته بود ـ در مورد این «تغییرات» و چند و چون آن سال‌های دراز سکوت اختیار کرد. دوران یلتسین، بحران نظامی در جمهوری‌های سابقاً شورائی، و سپس خیمه‌شب‌بازی کلینتن آغاز شده بود، و در این هیاهو جای سخن گفتن از استراتژی‌ها نوین وجود نداشت، هر چند که نطفة اولیة حضور نظامی آمریکا در منطقه‌ای که، هنوز کشور «عراق» می‌خوانیم، از همان دوره شکل گرفت.

در این شرایط فوق‌العاده، در کشور ایران اکبر رفسنجانی، تحت عنوان «سردار سازندگی» با حمایت کامل غرب سکان امور کشور را به دست گرفته بود. و ایفای نقش «لورل و هاردی» دینی، در عمل به خامنه‌ای و رفسنجانی واگذار شده بود. دوران حاکمیت «سکوت» بود و سرکوب «مخملین» و فراگیر! در عمل، احدی امکان سخن گفتن و ابراز وجود نداشت. ولی همانطور که «کلود ژولین» در مصاحبه‌اش پیش‌بینی کرده بود، فروپاشی به ایران نیز رسید. غرب بالاجبار به 8 سال «دوران سازندگی»، که در عمل سرکوب شبانه‌روزی ملت ایران و چپاول دارائی‌های ملی بود، نقطة پایان گذاشت، و با عقب کشیدن «باند» رفسنجانی و خامنه‌ای، گروه «سیدخندان» را یک‌شبه به عنوان نسخة «جادوئی» از صندوق‌های «مار‌گیری» بیرون کشید! نسخه‌ای که، «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود!» در عمل، «سیدخندان» پای در روندی استعماری، هر چند تکراری گذاشته بود: قطبی‌کردن کاذب نظام سیاسی، فروپاشی ظاهری در ساختار حکومت، قهرمان‌سازی و ابلیس‌سازی، و نهایت امر فراهم آوردن زمینه جهت استقرار یک حاکمیت یک دست، سرکوبگر، نظامی و سرسپرده در خدمت منافع غرب!‌ به صراحت بگوئیم، کودتائی از نوع 28 مرداد و 22 بهمن!

ولی در این «روند» تکراری همانطور که در بالا گفتیم، از آنجا که «قرنطینه» فرو ریخته بود، سکته‌هائی اساسی پدید آمد. خاتمی که می‌بایست در عرض چند ماه، در نقش «قهرمان» شکست خوردة دمکراسی، کشور را به قصد آلمان ترک کرده، پشت سر خود یک دولت نظامی را در تهران به قدرت برساند، نه تنها مجبور شد 8 سال در پست ریاست جمهوری در جا زند، که دولت نظامی نیز همان از کار در آمد که شاهدیم: «لباس‌شخصی‌های» خنک و مسخره‌ای که اگر مسلح‌اند، بیشتر دلقک‌ مسلک‌اند تا نظامی! از طرف دیگر، جنبش «اصلاح‌طلبی» که قرار بود نقش «جبهة ملی» در دوران مصدق را ایفا کند، این فرصت را نیافت تا همچون بدیل «ملی‌نمای» خود از «غیبت» در صحنة سیاست، جهت توجیه مواضع «واپسگرا» و «ضدایرانی‌اش» استفادة کامل به عمل آورد!‌ «اصلاح‌طلبی» در صحنة سیاست کشور باقی ماند، و به همین دلیل، بالاجبار صندوقچة «ایدئولوژی» سیاسی خود را نیز در برابر افکار عمومی گشود؛ صندوقچه‌ای پر از خالی!

این اولین بار بود که پس از غائلة «میرزای شیرازی» و جنجال تنباکو، اتحاد شوم «ارتجاع» داخلی و استعمار غرب، در میدان سیاستگذاری کشور ایران اینچنین پوزه‌اش به خاک مالیده شد. ولی در کمال تأسف این پیروزی نه بر پایة مبارزات آگاهانة ملت ایران که صرفاً به دلیل شرایط نوین استراتژیک منطقه به دست آمد. «پیروزی‌ای» که هنوز ابعاد واقعی آن، حتی در تحلیل‌های صاحب‌نظران ایرانی نادیده انگاشته شده. در این فضای نوین «استراتژیک» است که غرب، با آگاهی از محدودیت‌های نوین خود دست به دامان پدیدة بسیار موهنی شده: جنجال و قهرمان‌سازی!‌ در پس این «جنجال‌ها»، کارکنان سازمان اطلاعات حکومت، نانخورهای محافل حکومتی، عملة محافل غرب در ایران، عوامل نفوذی سپاه‌پاسداران و بسیج و ... همه روزه رنگ عوض می‌کنند، و در ردائی ظاهرالصلاح، «نویسنده»، «منتقد ادبی»، «شاعر»، سیاستمدار و غیره «معرفی» می‌شوند، تا در هنگامة تغییرات وسیع استراتژیک، غرب بتواند «هنجارهای» نوین اجتماعی و سیاسی در جامعة ایران را از طریق هم‌اینان، در مسیر منافع خود سازمان دهد. ‌

در همین راستاست که شاهدیم، کارگران ایران به دلیل تقاضای برخورداری از «اتحادیه‌ای» که بازتاب منافع‌شان باشد توسط اوباش آخوندها در ملاء‌عام شلاق می‌خورند و به زندان می‌افتند! در این راستاست که می‌بینیم همه روزه از طریق سانسور اطلاعات و نشریات صدای اعتراض ملت ایران توسط عوامل آمریکا در تهران خاموش می‌شود؛ در این راستاست که احزاب سیاسی عملاً به تعطیل کشیده‌ شده‌اند، ولی بوق‌های نفرت انگیز این حکومت عصرحجر در هر فرصتی سخن از «انتخابات» به میان می‌آورد!‌ می‌باید پرسید «انتخابات» برای چه؟ و «انتخابات» برای که؟ در جامعه‌ای که کسی امکان سخن گفتن و ابراز عقاید خود را ندارد، «انتخابات» چه معنائی می‌دهد؟

ولی همانطور که گفتیم، سرکوبگری‌های حکومت و «قهرمان‌سازی‌های» غرب، هر دو در یک مسیر واحد گام بر می‌دارند: ارائة راهکاری نوین جهت به زنجیر کشیدن ملت ایران! پیشتر گفته‌ایم که، «پیروزی» نابهنگام ملت ایران در اوج «غائلة» سیدخندان، نتیجة هماهنگی نیروهای وطن‌خواه، دمکرات و آزادیخواه نبوده! غرب به خوبی می‌داند که، نتایج چنین پیروزی‌هائی به همان آسانی که به دست آمده، از کف خواهد رفت. و به همین دلیل است که با توسل به مجسمه «کوکی‌هائی» که به آنان عناوین مختلف می‌دهد، قصد دارد «هنجارهای» نوین خود را در طوفان سیاسی‌ای که به صورتی کاملاً نامرئی در سطح جامعة ایران به حرکت در آمده، بر ما ملت تحمیل کند. این سئوالات امروز شایستة تعمق است: آیا نیروهای مبارز ایرانی از چنین آرایش‌هائی آگاهی دارند؟ آیا جهت پاسخگوئی به این توطئة ننگین، از صیقل ایدئولوژیک کافی برخوردارند؟ آیا وطن‌خواهان ایران می‌توانند در این هیاهوی «ضدایرانی» که به دست حکومت اسلامی، عوامل «مخالف‌نما» و برونمرزی همین حکومت، و نظام رسانه‌ای غرب به راه افتاده، سره را از ناسره تشخیص دهند؟ فراموش نکنیم، در بزنگاه آینده، شاید شرایط نوین «استراتژیک» بر خلاف منافع ما ملت سازمان گیرد؛ می‌باید از این احتمال نیز آگاهی کامل داشت.






۱۲/۱۲/۱۳۸۶

چهل «جغد» بغداد!


امروز محمود احمدی‌نژاد، که خود را رئیس جمهور کشور ایران می‌خواند، تحت اقدامات امنیتی شدید و زیر سایة ارتش آمریکا، پای به کشور اشغال‌شدة عراق گذاشت. با ورود عروسک کوکی «مقام‌معظم» به این کشور، می‌باید قبول کرد که آخرین صورتک‌های مسخرة «نبرد با آمریکا» از چهرة بازیکنان تئاتر 22 بهمن یکی پس از دیگری فرو می‌افتد. حکومت دست‌نشاندة اسلامی، که با توطئة محافل سرمایه‌داری غرب و در جریان یک بحران فزایندة اجتماعی، از سه دهة پیش بر ملت ایران تحمیل شده، امروز در عمل ثابت کرد که از نظر وابستگی استراتژیک به ارتش‌های اشغالگر غربی در رأس دول منطقه قرار دارد! این «افتخار» بزرگ بر تارک ملت‌های منطقه، در شرایطی می‌درخشد که پس از سه دهه عربده‌جوئی اوباش حکومت اسلامی، حتی زندگی اجتماعی و فردی در کشور ایران نیز تحت عنوان «مبارزه با آمریکا» توسط همین حکومت تبدیل به جهنم مجسم شده!

حضور احمدی‌نژاد در عراق، در سایة حمایت ارتش‌های غرب، فقط یک پیام مشخص دارد: اصل «اشغال» سرزمین عراق به دست ارتش‌های آمریکا و انگلستان، چپاول اموال و دارائی‌های ملت عراق، و قتل‌عام بیش از یک میلیون عراقی، در تمامی جوانب مورد «تأئید» شیخک‌های «شیعه» در تهران است! جای تعجب دارد، در شرایطی که بسیاری از جریانات روشنفکری، سیاسی و حتی احزاب مختلف در غرب، در برابر این «رخداد» استعماری‌ موضع «خصمانه» اتخاذ کرده‌اند، یک دولت به اصطلاح «ضدامپریالیست» به خود اجازه می‌دهد در ملاءعام برای بوسیدن چکمة افسران ارتش آمریکا اینگونه در خاک عراق زانو بر زمین بگذارد! ولی می‌باید «منصفانه» برخورد کرد، چرا که در عمل، بر این «سفر» یک نتیجة مثبت می‌توان برشمرد. «برخوردی» اینچنین با مسائل استراتژیک منطقه، دیگر به طور کلی امکان هر گونه «صحنه‌سازی» و «خودنمائی»‌ مردمفریبانه را از حکومت اسلامی سلب خواهد کرد. با این عمل، امروز حکومت اسلامی در همان ویراستی «اسلام‌باور» شده که شیوخ عربستان سعودی، عبدالله گل، و شیخک‌های کازینونشین دوبی و امارات!‌

به صراحت بگوئیم، افسانة پوشالی «انقلاب» اسلامی، به همین سادگی از صحنة منطقه پاک شد. در اینکه چرا حکومت فروهشتة اسلامی در چنین منجلابی گرفتار می‌آید، مسلماً دلائل بسیار است؛ وابستگی‌های ساختاری در زمینة عملکرد نیروهای «امنیتی ـ نظامی» که در فردای کودتای 22 بهمن پلی جهت دستیابی شیخک‌های قم به قدرت سیاسی در ایران شد، امروز «تبعات» غیرقابل اجتناب خود را علنی می‌کند. زمانی که یک گروه آخوند بی‌وجدان‌ با تکیه بر شاخک‌های نظامی و امنیتی سازمان آتلانتیک شمالی یک‌شبه در مملکت «حاکمیت» تشکیل می‌دهند، در برابر بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز نمی‌توانند جاخالی داده، و کار را به شکرخوری‌های نمایشی بکشانند! به همین ترتیب، امروز که ایالات متحد درگیر یک انتخابات پرهیاهوی داخلی است، و نقش نامزدهای «ضدجنگ» در این انتخابات هر لحظه سرنوشت‌سازتر «عنوان» می‌شود، حکومت اسلامی می‌باید در راه «تأئید‌» این تهاجم نظامی وحشیانه در منطقه‌ای پیشقدم باشد که دولت‌های آن در نوکری و سرسپردگی برای آمریکا و چندملیتی‌های نفتی، رسوای جهان‌اند! «افتخاری» بیش از این برای «انقلاب اسلامی» نمی‌توان متصور شد! البته سخنگویان حاکمیت‌های غرب هر یک سعی دارند این «سفر» را بی‌خطرتر و بی‌ثمرتر از آنچه هست جلوه دهند، مضحکة این خبرگزاری‌ها به جائی می‌رسد که بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، رسماً اعلام می‌دارد:

« نیروهای آمریکائی مستقر در عراق، در تأمین امنیت سفر رئیس جمهور ایران به بغداد، مشارکت نکرده‌اند!»

بله همانطور که می‌بینیم اینک جانماز بوگندوی احمدی‌نژاد را «بی‌‌بی‌سی» برای ما ایرانیان آب می‌کشد! به قول این «خبرپراکنی» که تبلیغات ضدایرانی‌اش را طی بحران‌های مختلف تاریخ معاصر از نزدیک شاهد بوده‌ایم، معلوم نیست تحت چه «ضوابطی» نیروهای آمریکائی مستقر در عراق، حضور آقای احمدی‌نژاد، این دشمن سازش ناپذیر را به بی‌تفاوتی برگزار کرده‌اند! بهتر بود «بی‌بی‌سی» به صراحت می‌گفت که اگر همین نیروهای مستقر در عراق نبودند، تحت چه شرایطی رئیس جمهور «آخوندی» و منتخب حوزة علمیة قم و نجف جرأت می‌کرد به شهر بغداد وارد شود؟ شهری که دهه‌ها پایتخت سوسیالیسم عرب به شمار می‌رفت، و پیش از آن نیز مرکز ثقل جهان اسلام و خلافت عباسی بوده. همین نکات «کوچک» در خبرپراکنی‌ها، به صراحت نیات اصلی حکومت‌های استعماری را عیان می‌کند. ولی در اینکه حکومت اسلامی ایران، در ساختار سیاسی فعلی خود هدیة «زهرآلود» مسافرت احمدی‌نژاد به بغداد اشغالی را نمی‌تواند در چارچوب منافع‌اش توجیه و تفسیر کند، جای بحث و گفتگو نیست. این حکومت مجبور شده پای در منجلابی بگذارد که حتی دولت‌های دست‌نشاندة ترکیه، کویت، اردن و ... نیز از آن حذر کرده‌اند!

خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، ایرنا، به سیاق قلم‌زنی‌های جوجه پاسداران «نویسنده» و «خبرنگار»، در همین راستا گزارش می‌دهد:

« احمدي نژاد [...] گفت: امروز در عراق انقلابيون برسر كار هستند و اين اتفاقي است كه قدرت‌هاي جهاني نمي‌خواستند در عراق بيفتد.»


در اینکه «انقلابیون» بر سر کار آمده‌اند، هیچ شکی نیست! مهره‌های شناخته شدة سیاست‌های خارجی، از قبیل طالبانی، زیباری، سیستانی، صدر و ... که چندین و چند نسل در گنجة «خنزرپنزرهای» استعماری منطقه پروار شده‌اند، باید هم «انقلابی» معرفی شوند! اصلاً ارتش ایالات متحد و انگلستان برای به قدرت رساندن همین «انقلابیون» رنج سفر بر خود هموار کرده. می‌بینیم که، اگر «بی‌بی‌سی» با حرامزادگی مخصوص خود حساب سفر احمدی‌نژاد را از سیاست‌های نظامی آمریکا در منطقه به اصطلاح «جدا» می‌کند، و سعی دارد برای این «لمپن»، آبروی سیاسی بخرد! مجریان بنگاه خبرپراکنی رسمی حکومت اسلامی، «حمارتر» از آن‌اند که این حرف‌ها حالی‌شان باشد. این بنگاه، از قول احمدی‌نژاد مشتی حرف مفت تحویل جهانیان می‌دهد، و این «گزافه‌گوئی‌ها» همه به حساب ملت ایران هم گذاشته خواهد ‌شد. حضرت رئیس جمهور منتخب آخوندها، بهتر است به ما مردم ایران بگویند، از کجا به این «نتیجة» علمی رسیده‌اند که «قدرت‌های جهانی نمی‌خواسته‌اند چنین اتفاقی در عراق بیفتد»!‌ نکند احمدی‌نژاد کور است، و کسی به ما نگفته بود! اگر انسان کور نباشد، خواهد دید که ارتش‌های همین قدرت‌های جهانی «بساط» فعلی را در عراق به راه انداخته‌اند. حرف مفت زدن، حتی در مقام یک لمپن بی‌حیثیت هم حد و حدودی دارد، که جناب ریاست جمهور «حوزه و بازار»، از آن فراتر رفته‌اند! ایشان همچون شتری مست، کف به دهان آورده، نعرة مستانه تحویل مردم دنیا می‌دهند، اسم این «نعره‌های مستانه» هم سخنرانی است!

ولی خارج از آنچه نوچه‌های سازمان سیا تحت عنوان «سخنرانی» تحویل مردم عراق می‌دهند، یک اصل کلی را در این مقطع نمی‌باید فراموش کرد: حضور احمدی‌نژاد در عراق به این معنا است که مسکو، جهت تحکیم مواضع آمریکا در عراق حاضر به همکاری شده! در غیراینصورت احمدی‌نژاد اجازه نمی‌یافت «نیات» واقعی حکومت اسلامی را اینچنین «علنی» بر زبان آورد. حضور ارتش آمریکا در عراق اینک می‌رود که تبدیل به پدیدة نوینی در استعمار و استثمار مستقیم ملل جهان سوم شود. پدیده‌ای که یادگار صحنه‌های هولناکی از قبیل اشغال نظامی کشورها، سرکوب و کشتار ملت‌ها، و تحمیل دولت‌های دست‌نشانده به زور سر نیزة اجنبی است. اینکه امروز یک دولت دست‌نشانده به دیدار یک حاکمیت دست‌نشاندة دیگر می‌رود و هر دو در «تقدیر» از مواضع انقلابی‌ یکدیگر به شیرین زبانی مشغول می‌شوند، آنقدرها نمی‌باید باعث تعجب و نگرانی شود؛ نگرانی واقعی اینجاست که در چنین ساختاری، روابط ملل ضعیف و قدرت‌های جهانی به کجا خواهد رسید؟

بر این سیاق، آنچه بر مردم عراق تحمیل شد به سادگی می‌تواند بر ملت‌های دیگر نیز حاکم شود. دیدیم که چگونه مهرة دست‌آموز آمریکا در پاکستان، بی‌نظیر بوتو، علناً خواستار دخالت مستقیم نظامی آمریکا در کشورش بود! و اگر بر صفحة شطرنج سیاست منطقه، حذف بی‌نظیر بوتو «نهائی» نمی‌شد، وی به مأموریت اصلی خود: تشویق همین «اشغال» نظامی ادامه می‌داد. گسترش این نوع «برخورد» نظامی و سیاسی همانطور که می‌بینیم به نمونه‌های عراق، افغانستان و احیاناً پاکستان محدود نخواهد ماند. در چنین برهه‌ای، این سئوال بی‌جواب می‌ماند: حقوق ملت‌ها بر سرزمین‌شان آیا از طرف بنیادهای جهانی مورد احترام قرار خواهد گرفت، یا خیر؟ و تا زمانیکه افکار عمومی در جهان، چشم بر جنایات ارتش آمریکا در عراق و افغانستان بسته، و اجازه می‌دهد که نوکران منطقه‌ای آمریکا همانطور که در بالا گفتیم، دولت‌های دست‌نشانده را «انقلابی‌» معرفی کنند، این سئوال اساسی پاسخی در خور نخواهد یافت.

مرسی!


زمینة برگزاری نمایشات انتخاباتی حکومت اسلامی، همانطور که حدس می‌زدیم در هماهنگی کامل با مخالف‌نمایان خارج از مرزها فراهم شده است. نخست می‌باید این اصل را عنوان کنیم که تمامی سایت‌ها، بدون استثناء مورد کم‌لطفی ادارة مخابرات حکومت اسلامی گرفته‌اند. طی چند هفتة گذشته، ترافیک در سایت‌های فارسی‌زبان به گزارش سایت‌های رسمی اینترنت، 30 تا 40 درصد کاهش نشان می‌دهد! این «افت» مقدس را می‌باید خدمت «مقام معظم» و وزیر مسئول «تبریک» گفت؛ در شرایطی که تمامی کشورها سعی دارند کیفیت سایت‌ها و ارتباطات اینترنتی خود را افزایش دهند، شاید همانطور که جناب ریاست جمهور فرموده‌‌اند، از آنجا که، «حکومت اسلامی بزرگ‌ترین قدرت جهان است!» آنچه دیگران به دنبالش می‌دوند، برای «بزرگ‌ترین قدرت جهان» اصلاً معنا و مفهوم ندارد!‌ چرا ما می‌باید خودمان را وارد «بازی» قدرت‌های کوچک و ملت‌های بدبختی کنیم که اصلاً بود و نبودشان در جهان از هیچ اهمیتی برخوردار نیست؟ کشور ایران تحت رهبری «مقام معظم»، و به فرمودة جناب «مهرورزی»، امروز بزرگ‌ترین قدرت جهان شده، و از «ابرقدرت‌ها» یک سر و گردن بالاتر است! جلو زده‌ایم آقا! و به همان اینترنت «ذغالی» هم، که قبلاً داشتیم دیگر احتیاجی نیست. امروز، جناب مهرورزی بدون اینترنت، به قول «عبید»، «دم علم کرده، گوش‌ها تیز و پشت خم کرده!» معنویت را جای اینترنت گذاشته‌اند!

ولی در این «بزرگ‌ترین قدرت جهان»، از طرف دیگر، شاهدیم که پی‌درپی از طرف «محافلی» که خود را گروه‌های «سیاسی ـ اسلامی» قلمداد می‌کنند، سایت‌های خلق‌الساعه از هر طرف بر روی شبکة اینترنت که در ایران دیگر «کار نمی‌کند»، در حال رشد و نمو است! فقط طی چند روز گذشته چندین سایت در کشور ایران، تحت عنوان «خبرگزاری» از سوی این به اصطلاح گروه‌های سیاسی تأسیس شده! اگر آمریکا طی یک سده فعالیت خبری در جهان یک «آسوشیتدپرس» و یک «رویترز» درست کرده، ما در ایران، از وقتی که فهمیدیم «بزرگ‌ترین قدرت جهان هستیم»، هزار نوع خبرگزاری داریم: تابناک، ماهتاب، شب‌تاب، «شب‌بیا یادت نره»، ابرقوپرس، خبرنامة کبودرآهنگ، و ... خلاصه ما ملت از همین لحظه می‌باید یاد بگیریم که با تبعات زندگی در «قدرتمند‌ترین کشور جهان» خودمان را هماهنگ کنیم.

این آمریکائی‌ها که حتی به گردپای ما هم نمی‌رسند، خودشان را خیلی خوب هماهنگ کرده‌اند؛ مثلاً وقتی به پاریس می‌آیند، هنوز چمدان‌‌شان را از گمرک تحویل نگرفته‌اند، که از دربان هتل و گارسن گرفته تا تاکسی‌ران و عابر خیابان، همگی فحش‌کشان‌شان می‌کنند! تعطیلات‌شان را در زیر بارانی از فحش و ناسزا و متلک در پاریس به خوشی می‌گذارنند، تا وقتی که بر گردند به میهن‌شان!‌ چند روز پیش در یکی از رستوران‌های مکش‌مرگ‌مای پاریسی غذا می‌خوردم. یک گله از همین یانکی‌ها آمده بودند و مشغول شمردن پول‌خردهای‌شان شدند تا چند گیلاس کوکاکولا و آبجو سفارش بدهند! بالاخره مثل اینکه «مادرخرج» پول را جور کرد، و با هیاهوی فراوان پیشخدمت را صدا کردند که، «کام‌هی‌یر»! گارسن که سرولباسش از باراک اوباما و کلینتن هم مرتب‌تر بود، آمد و مؤدبانه پرسید، «چه میل دارید؟» آمریکائی‌ها شروع کردند به «سفارش»! یک بطری پپسی برای ایشان، یک کانادا برای آن یکی، یک لیوان آب معدنی برای ... و گارسن هم مرتب سرش را تکان می‌داد و می‌نوشت و زیر لب هم یک‌ریز فحش چارواداری نثار آمریکا و آمریکائی‌ها می‌کرد! آمریکائی‌ها هم مرتب سرشان را تکان می‌دادند و به فرانسه می‌گفتند: «مرسی»، «مرسی»!

وقتی گارسن رفت، من که از رفتارش خیلی ناراحت شده بودم، رو به آمریکائی‌ها کردم و به زبان انگلیسی «سره» گفتم، «این گارسن به شما فحش می‌دهد!» همگی مثل یک گله گاو به من خیره ماندند، و بعد از چند ثانیه تأمل، یک‌صدا به زبان فرانسه گفتند، «مرسی»! به این‌ها گویا گفته بودند که در کشور فرانسه، حتی در پاسخ به انگلیسی‌زبان‌ها هم فقط می‌گوئید، «مرسی»! ما هم اگر می‌خواهیم «قدرتمندترین کشور جهان باشیم»، می‌باید در هر کجای دنیا اگر با کسی صحبت می‌کنیم، بگوئیم «متشکرم»! چون زبان فارسی هم مهم‌ترین زبان دنیا خواهد بود!‌ همه موظف‌اند بدانند «متشکرم» همان «مرسی» است!

بله می‌گفتیم که این سایت‌های جدید همگی می‌باید از نانخورهای مختلف محافل سپاه، بسیج، آخوندک‌های رژیم، و ... باشند، ولی از آنجا که اینترنت کار نمی‌کند، دلیل آغاز فعالیت اینان را نمی‌توان حدس زد. با این وجود، صورتبندی کاملاً شناخته شده است؛ اگر سایت به جناح‌های به اصطلاح «تندرو» وابسته باشد، در بالای آن عکسی از لاریجانی یا «مقام معظم» به چشم می‌خورد، در غیر اینصورت می‌توان مطمئن بود که در گوشه و کنار حتماً عکس بزرگ یا کوچکی از «تاج‌زاده» خودنمائی می‌کند! در واقع «تاج‌زاده» را به عنوان «آنتی‌تز» مقام معظم روی سایت‌ها «فعال» کرده‌اند، و هر از گاهی اظهارات آتشین ایشان را می‌توانید اینجا و آنجا «مطالعه» کنید و به حال ملت ایران حسابی گریه کنید.

امروز که سیزده روز به شروع «رأی‌گیری» جهت تشکیل مجلس شورای اسلامی باقی است، ما هم سیزده‌به‌در می‌گیریم، سبزه هم گره می‌زنیم! به امید آنکه این «مجلس» تمامی نیازها و آمال ما ملت را، که امروز «قدرتمندترین کشور جهان» هستیم، بر آورده کند. و در این راه کوچک‌ترین غفلتی نیز صورت نگیرد. متشکریم! مرسی!