۳/۳۱/۱۳۹۳

داعش و دیوید!



سیر تحولات نظامی و سیاسی در عراق به این گمانه هر چه بیشتر دامن می‌زند که تلاش‌های آتلانتیسم جهت تجزیة عراق گام به گام به سوی شکست و فروپاشی می‌‌رود،  هر چند هنوز برخی محافل اروپائی دل به «استقلال» کردستان و گسترش نفوذ در این منطقه بسته‌اند.  در واقع،   ادعاهای رسانه‌ای سیاستمداران غرب و خصوصاً عمال منطقه‌ای‌شان به ویژه در ایران پیرامون حفظ استقلال،  تمامیت ارضی و شکل‌گیری یک دولت فراگیر و ملی در عراق در عمل تلاشی است جهت بزک کردن مطالبات واقعی اینان،   یعنی تجزیة عراق!   اگر تحولات عراق را به دقت بنگریم،  خواهیم دید  که بحران نظامی در اینکشور زمانی آغاز شد که چند لایه از بن‌بست‌های استراتژیک ایالات‌متحد در مناطق مختلف خاورمیانه و اروپای شرقی خود را به نمایش گذارده بود.  و عملیات «محیرالعقول» سازمان «داعش» که یک‌شبه تبدیل به ارتشی کارآمد و «جهانگیر» شده به صراحت نشان می‌دهد که قدرت نظامی این «شبکة جادوئی» از کجا سرچشمه می‌گیرد. 

پیش از پرداختن به شرایط سیاسی ایران در آینة تحولات جاری منطقه،  نگاهی خواهیم داشت به علنی شدن بن‌بست‌های استراتژیک آتلانتیسم که بالاتر به آن‌ اشاره کردیم.

در این رابطه شاید لازم باشد در مورد اهمیت «خروجی» بحران سوریه کمی بیشتر سخن بگوئیم.   چرا که،  رسانه‌های حوزة‌ ناتو برای سکوت در این‌مورد،   به اجماع رسیده‌اند!  خلاصه کنیم،  غرب در غوغاسالاری خود در سوریه به سختی شکست خورده،   و اگر هیاهو و هیجانی از سوی رسانه‌های غرب پیرامون سوریه به راه نمی‌افتد،   به این دلیل نیست که «خبری» نشده!  کارفرمایان رسانه‌های غرب چنین می‌پندارند که با سکوت پیرامون شکست‌شان در سوریه،‌   خواهند توانست این شکست را از چشم دیگران «پنهان» دارند.    چرا که،  برای پایتخت‌های غرب آنچه در سوریه پیش آمد به مراتب از شکست در جنگ ویتنام سهمگین‌تر بود.  

در ویتنام،   ارتش تا به دندان مسلح آمریکا از یک ایدئولوژی جنگ‌طلب و توده‌پرور،   که نهایت امر در عمل ثابت شد آنقدرها هم قدرت رزمایش مالی،  اقتصادی و فرهنگی ندارد شکست خورد.   حال آنکه در سوریه،  آتلانتیسم در میدان عمل خود،   یعنی در میدان حمایت‌های رسانه‌ای واشنگتن از دمکراسی و صندوق‌های رأی با شکست روبرو شده.  این «چماق» حمایت تبلیغاتی واشنگتن از دمکراسی است که در سوریه از کف حاکمیت یانکی‌ خارج می‌شود،   و این رخداد برای نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی در سوریه به وقوع پیوسته. 

پیش از ادامة ‌مطلب،   شاید لازم باشد از «تغییرسنگری» که در سیاست‌های استعماری آمریکا از آغاز دهة 1980 آغاز شد نیز تا حدودی کشف رمز کنیم.   امروز روشن شده که حاکمیت ایالات‌متحد،  از آغاز دهة فوق در دکترین خود یعنی حمایت از حکومت‌های «روشنگر ـ  پلیسی» به شیوة آریامهری تجدید نظر کرده بود.   یانکی می‌دانست که این گاوهای شیرده دیگر فرسوده شده‌اند،  و بیش ا‌ز این شیر نخواهند داد.    نهایت امر،  در دهة 1980،   زیاده‌خواهی در چپاول ملت‌ها،   آمریکائی را در مسیر بهره‌کشی‌های‌اش به میدان حمایت رسمی،   «عملی ـ  تبلیغاتی» از فاشیسم و پوپولیسم در برهنه‌ترین و هولناک‌ترین صور آن کشاند.   

در بسیاری کشورها ـ  پاکستان،  افغانستان،  مناطق مختلف آمریکای لاتین و ... ـ  از جمله در ایران شاهد بودیم که تحت حمایت ارتش‌های وابسته به آمریکا چگونه شبکه‌های «روشنگر ـ پلیسی» جای خود را به پوپولیسم می‌دادند.   و در میانة فضاحتی که کاخ‌سفید به راه انداخت اصل تبلیغاتی بر این استوار شده بود که «توده‌پروری» در این نوع حکومت‌ها و «احترام» این نوع حاکمان به اعتقادات توده‌ها توجیه‌گر حاکمیت‌های اعمال شده بر ملت‌ها خواهد شد!   خلاصه بگوئیم،  نوعی فاشیسم تر و تازه از خط‌تولید پنتاگون بیرون آمده بود،   که نهایت امر جیب یانکی را هم بهتر از گذشته پر می‌کرد.

ولی در اینکه این به اصطلاح حکومت‌های مردمی و خیابانی با «انتخاباتی» که به راه می‌اندازند تا کجا آزادی‌بیان،  فردیت‌ها،   تولیدات فرهنگی و خلاصة کلام مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر را لگدمال خواهند کرد،   برای شبکة تبلیغاتی یانکی اهمیتی نداشت.   این‌ «جزئیات»،   یا همچون نمونة پاکستان به سکوت رسانه‌ای برگزار می‌شد،  و یا همچون ایران و افغانستان،   عموسام حکومت‌های دست‌نشاندة خود را به دلیل عدم رعایت «حقوق بشر» به شدت مورد «خطاب و عتاب» رسانه‌ای قرار می‌داد.   به عبارت دیگر،  واشنگتن کاری نداشت که از طریق حمایت علنی و یا زیرجلکی از این نوع حکومت‌های «مردمی» چه بر سر ملت‌ها می‌آورد.   در واقع،  آمریکا همان حمایتی که در دهة 1930،   از فاشیسم هیتلر و موسولینی به عمل می‌آورد،   در دهة 1980 از فاشیست‌های کوچک‌تر،  دست‌نشانده‌تر،   مفلس‌تر و به صراحت بگوئیم وحشی‌تر و احمق‌تر به راه انداخته بود.

این روند تا 11 سپتامبر 2001 همچنان ادامه یافت،   و در این روز بود که شکاف سیاسی و تشکیلاتی در هیئت حاکمة ایالات‌متحد بر گسترش جغرافیائی این سیاست تأثیر فراوان گذارد.    بحث پیرامون چرائی‌هائی که به شبه‌کودتای 11 سپتامبر در نیویورک انجامید در این مختصر امکانپذیر نیست،   ولی همینجا بگوئیم،    کلان‌استراتژی یانکی از این روز به میدانی متفاوت پای گذارد.   و همانطور که دیدیم به دنبال یانکی،   نوکران جهانی پنتاگون نیز جملگی طرفدار «مبارزه با تروریسم» شدند!   ولی کسی با این «تروریسم» در عمل «مبارزه» نمی‌کرد.   مبارزة کذا بیشتر درد شبکه‌های «خبربافی» را درمان می‌نمود تا درد انسان‌هائی که از این تروریسم در عذاب بودند.   ولی آتلانتیسم بالاجبار در برابر تروریسمی که خود پرورده بود،    نهایت امر به تدریج دست به اقدام زد،   هر چند تا فروپاشی کامل استراتژی حمایت از تروریسم هنوز راه درازی در پیش بود.    

آنچه امروز در سوریه کمرش خرد شده همین هدیة زهرآلود پنتاگون به ملت‌های از همه‌جابی‌خبر است.   هدیه‌ای به نام حکومت «خیابانی» و «مردمی!»   هدیه‌ای که با حمایت لوژیستیک نظامی و اطلاعاتی غرب نهایت امر می‌رفت تا یک‌بار دیگر از پوپولیسم،  زن‌ستیزی،  اوهام‌پرستی،  عقاید قرون‌وسطائی،  «احترامات» فائقه به خرافه و فولکلور و قصه و حکایت برای عوام‌‌الناس در سوریه نیز «ایدئولوژی» سر هم کند.   لات را در قدرت گذارده،   «سنت» دینی و مذهبی را هم تبدیل کند به پایه‌های توجیهات و مشروعیت‌‌ این نوع حکومت.   به عبارت ساده‌تر،  قرار بود در سوریه همان کنند که اینک 35 سال است در ایران حاکم کرده‌اند.  ولی نتوانستند؛  دولت سوریه با برگزاری انتخابات برنامة «انقلاب مردمی» آمریکا را ابتر کرد.   هر چند این نوع انتخابات آن نیست که آمریکا به دنبال‌اش بود.

صحنه‌سازی «مراجعه» به آراءعمومی که در ایران نیز مرتباً توسط اوباش و لات‌ها به «ارزش» گذارده می‌شود،   در راستای منافع آتلانتیسم چند خاصیت عمده دارد که مهم‌ترین‌شان ضدیت با پیشرفت و مدرنیته،  از طریق قرار دادن ملت‌ها در انزواست.   در عمل،   پیشگیری از حضور یک ملت‌ در «کنسرت ملل»،   برخلاف اراجیف علی خامنه‌ای و یدوبیضای «بیت‌رهبری» نشان برتری فرهنگی و ارزش‌ها و اینگونه جفنگیات نیست.  انزوا بهترین ابزار جهت چپاول ملت‌هاست.   و اگر طی 70 سال،   به دلیل سوءسیاست بلشویسم،   آمریکائی‌ توانست پیرامون کشورهای شورائی «دیوار آهنین» بکشد،   اینبار با همکاری مستقیم ملا،  لات،  اوباش شهری و عوامل بی‌نشان و نشاندارش در مناطق مختلف جهان همین دیوار را تحت عنوان حکومت دینی،  خواست عمومی،  فرهنگ و اعتقادات پیرامون مناطقی دیگر از جمله در ایران کشیده.  به صراحت می‌بینیم که،   در نظام رسانه‌ای غرب تا آنجا که به این مناطق مربوط می‌شود،   جز اخبار و شرح حال از ملا و لات،   و تحرکات دسته‌‌های اوباش شهری چیزی نمی‌شنویم.  خلاصه بگوئیم،   برای ما ملت همة این رسانه‌ها «اسلام‌شناس» شده‌،   درد اسلام و آخوند «مترقی و مدرن» گرفته‌اند،  و دلیل هم روشن است.

همانطور که در وبلاگ «نبرد عموسام با معاویه» هم گفتیم،  آمریکا قصد بازگشت به دوران پیش از 11 سپتامبر را دارد.   دورانی که شکاف‌های داخلی هنوز بروز نکرده بود و آمریکا جهت گسترش اسلامگرائی،  پوپولیسم خلقی،  و حتی چپ‌نمائی از قماش بازی‌های «کلنل» چاوز در ونزوئلا هیچ محدودیتی برای خود قائل نبود.    ولی تلاش برای بازگشت به چنین دورانی مسلماً بیهوده است.   چرا که در پی تحولات اخیر عراق،   به گزارش روزنامه‌های آمریکا،  شکاف‌ها و فشارهای داخلی در هیئت حاکمه نه تنها کاهش نیافته،   که افزایش نیز نشان می‌دهد.   و همانطور که دیدیم،   حنای «داعش» پس از گذشت چند روز در عراق نگرفت؛   و مسلماً دکان «مادورو» هم که در ونزوئلا از طریق همین نوع «انتخابات» بر بزرگ‌ترین منابع نفت جهان حاکم شده دیری نخواهد پائید. 

بن‌بست استراتژیک آمریکا را به اینصورت و در همینجا خلاصه ‌کنیم؛    در دو ساحل رودخانه‌ای که سیاست‌ آمریکا بر بستر آن به جریان اوفتاده،   هیچ پناهگاه قابل اطمینانی برای یانکی باقی نمانده.   یانکی هست‌ونیست‌اش را در خاورمیانه برای «اسلام سیاسی» هزینه کرد،  با تبختر خرامید و هر کجا که دستش رسید شبکة استبداد «روشنگر ـ پلیسی» را که از همکاران سابق‌اش به شمار می‌رفت ریشه‌کن نمود.   برداشت‌ این بود که دیگر نیازی به «این‌ها» نیست!   ولی شبکة اسلام‌سیاسی با سرعتی به مراتب سریع‌تر از آنچه یانکی‌ها انتظار داشتند فرسوده شد.  و در شرایط فعلی،   تکیه بر شبکة اوباش و اسلامگرا که یادگار دکترین دوران «جنگ‌سرد» است،   دیگر هیچ منفعتی برای آمریکا و متحد بریتانیائی‌اش نخواهد داشت.    

روز 19 ماه ژوئن 2014،   کنفرانس مطبوعاتی دیوید کامرون و راسموسن،   دبیرکل سازمان ناتو ـ  کلیپ این مصاحبه روی سایت رسمی این سازمان در دسترس است ـ   به صراحت نشان ‌داد که حتی انگلستان،   مهم‌ترین منبع الهام اسلام سیاسی نیز دیگر نمی‌تواند به صورت زیرجلکی اسلامگرائی را «متحد طبیعی» امپراتوری بریتانیا جا بزند.   با توجه به اینکه  مصاحبه کذا پس از برگزاری نشست امنیتی ناتو در باکو انجام شده،  می‌توان دریافت که به چه دلیل انگلستان قلاب‌اش را تا این اندازه به حلقة ناتو انداخته.  به صراحت بگوئیم،  جز چسبیدن به دامن ناتو راه نجات دیگری برای انگلستان باقی نمانده،   ولی این «ناتو» مسلماً آن نیست که لندن در رویا و خیال می‌پروراند.   این «ناتو» می‌باید بسیاری مسائل را در نظر آورد که از قضای روزگار برای انگلستان هم خوشایند نیست.   کامرون در نشست مطبوعاتی با راسموسن صریحاً عنوان کرد که از بازگشت «جهادی‌های» بریتانیائی که در سوریه می‌جنگیده‌اند به درون کشور جلوگیری به عمل خواهد آورد!   به عبارت دیگر،  به راسموسن چک‌سفید امضاء داده شد تا اینان را در محل «سربه‌نیست» کند!  چنین برخوردی با «اتباع» امپراتوری،  خصوصاً با افرادی که توسط شبکه‌های پلیس و ضداطلاعات انگلستان تعلیم‌ دیده،  سازماندهی شده،  و به سوریه اعزام شده‌اند،   مسلماً نشان عظمت و جلال و جبروت بریتانیا نمی‌تواند باشد.    این برخورد نمایه‌ای است روشن از ضعف،   بی‌تدبیری و خصوصاً ترس بریتانیا از عملکرد شبکه‌هائی که دیگر اسکاتلندیارد از عهدة اداره‌شان برنمی‌آید!  

نگرانی عمدة بریتانیا و آمریکا از اینجا ناشی می‌شود که در برابر سیاست‌های مخالف،   دیگر مشکل می‌توانند به «تغییر سنگر» متوسل شوند.   چرا که هر گاه واشنگتن تلاش کرده تا با ساقط کردن مهره‌های منطقه‌ای‌اش منافع خود را با مهره‌هائی دیگر بهینه نماید،   در طرفه‌العینی مهره‌های «سوخته» از سوی سیاست‌های قدرتمند جهانی مورد حمایت قرار گرفته،  و برای یانکی‌ها دردسرساز شده‌اند.   خلاصه بگوئیم،  این مهره‌ها و ساختارهای «حاضر و آماده» که عموماً سرکوبگر و تمامیت‌خواه‌اند و بسیار هم «قاطعانه» عمل می‌کنند در دست سیاست‌های دیگر تبدیل به ابزاری جهت حمایت از منافع «دیگران» می‌شود.   طی دوران اوباما،‌  این عملیات بارها و بارها در کشورهای مختلف جهان ـ  مصر،  سوریه،  افغانستان،  اوکراین،  و حتی عربستان سعودی و ایران ـ  تکرار شده،   و در هر میعاد یانکی‌ها نه تنها مهره‌های محلی‌شان تضعیف شده،   که بالاجبار دست به عقب‌نشینی زده و به همکاری با گروه‌هائی بی‌آینده‌تر پرداخته‌اند.  گویا جهت خروج از این دور باطل سازمان ناتو قصد دارد طی ماه سپتامبر در «ویلز» یک «نشست» تاریخی به راه بیاندازد و سیاست‌های «نظامی ـ امنیتی» جدید آتلانتیسم را که خصوصاً شرق اروپا و خلیج‌فارس را در بر خواهد گرفت مورد «بازنگری» قرار دهد.   و ما هم تا ماه سپتامبر که نتایج این نشست علنی می‌شود،   فرصت را غنیمت شمرده نگاهی به موضع حکومت «امام‌زمان» در چاه جمکران می‌اندازیم. 

آنچه در مورد تحولات منطقه عنوان کردیم،  مسلماً در ایران نیز طابق‌النعل‌بالنعل دنبال می‌شود.  حکومت جمکران به عنوان یک ساختار دست‌نشاندة آ‌تلانتیسم دقیقاً پای در همان صورتبندی‌هائی گذارده که بشار اسد،  حسنی مبارک و ... گذاشتند.   و از قضای روزگار،   نخستین تلاش‌ها جهت «تغییرسنگر» آمریکائی‌ها به دلیل نقش کلیدی ایران در منطقه،   در کشور خودمان آغاز شده بود.    «اصلاحات» و سپس «جنبش‌سبز» از آن جمله بودند،   ولی به دلیل شکست این رزمایش‌ها،  آمریکائی اینک به دولت «محبوب» و ابتر حسن فریدون رسیده!  آمریکائی‌ها که نتوانستند با احمدی‌نژاد و «استبداد خامنه‌ای» جنگ را به ایران بکشانند،  با توسل به حسن فریدون مسیر دیگری اختیار کرده‌اند.   در این مسیر،   وظیفة دولت «حسن فوتبال» این است که زمینة مناسبی جهت خروج حاکمیت وابسته به آتلانتیسم از «حکومت دینی» فراهم آورد.   البته این عملیات یک شرط اساسی دارد،  و آن اینکه،‌   «خروجی» می‌باید منفعت‌اش برای آتلانتیسم بیش از دیگران باشد!  خلاصه بی‌خیال منافع ملت ایران.   اگر خروجی مذکور منافع آتلانتیسم را بازتاب ندهد،  آناً هیئت‌های مذهبی و ملایان ریش‌وپشم‌دار و لات‌ها و موتورسوارها و کفن‌پوش‌ها خواستار «بازگشت به ارزش‌ها» و دوران نورانی امام‌شان خواهند شد!

در عمل،  دولت روحانی ملت ایران را همزمان در برابر دو لولة توپ قرار داده.   از یک‌سو لولة توپ دولت اوباما و مطالبات استعماری واشنگتن است که سینة ملت ایران را هدف گرفته.   این «لولة توپ» با تکیه بر شبکه‌های محلی خود،   هم ملت ایران را می‌چاپد،   هم گویا قرار است با حمایت از دولت حسن فریدون ما را به سوی «دروازه‌های تمدن بزرگ» رهنمون شود!    لولة توپ دیگری نیز در برابرمان نشسته،  که همان شبکة سنتی انگلستان است.   این شبکه جهت بهینه کردن منافع آنگلوساکسون‌ها هر از گاه،   جهت کنترل لولة توپ اولی،   چماق تهدید «سنت‌گرائی» و «انقلابی‌گری» را به آسمان می‌برد و دست به هیاهوی «دینی ـ عقیدتی» می‌زند.      

در آغاز بررسی امروز به این دلیل از تمایل آمریکا جهت بازگشت به دوران گذشته سخن به میان آوردیم،   که هم‌صدائی در درون شبکة «شیخ‌وشاه» که امروز به شبکة «روحانی ـ خامنه‌ای» تبدیل شده،  آنزمان که هر دوی اینان به صورت انحصاری تحت نظارت آتلانتیسم قرار داشتند،‌  برای غرب منافع بیشتری داشت.   ولی امروز با علنی شدن نقش «داعش» در عراق،  و اجبار لندن و واشنگتن به محکوم کردن این شبکه که بیش از عربستان سعودی و قطر،  وامدار آنگلوساکسون‌ها است،   به صراحت نشان می‌دهد که دیگر شبکة «شیخ‌وشاه» نمی‌تواند انحصاراً در اختیار آتلانتیسم باشد.   چرخش لندن و واشنگتن در مورد شبکة «داعش» همچون میعادهای سوریه و مصر،  از منظر استراتژیک به این معناست که این شبکه در شرف تبدیل شدن به ابزاری است در دست دیگر حاکمیت‌های قدرتمند جهانی.  و این است دلیل «وحشت» دیوید کامرون از بازگشت جهادی‌ها به انگلیس!   



۳/۲۷/۱۳۹۳

نبرد عموسام با معاویه!




در ماه مارس 2003 میلادی،  زمانیکه جورج والکر بوش،   ورای تمامی تعهدات بین‌المللی ایالات متحد،  تحت عنوان ساختگی «مبارزه با تروریسم»،   ارتش آمریکا و انگلستان را به عراق کشاند،    و زمینة فروپاشی دولت لائیک بعث را در اینکشور فراهم آورد،   برخی خبرگزاری‌ها به گزافه‌گوئی در مورد پیروزی بر استبداد و فاشیسم پرداختند.   اینان به جورج بوش تریبون می‌دادند تا ایشان از بالای «منبر» برای عراق اشغال‌شده آینده‌ای همچون آلمان فدرال ترسیم کنند!   ولی دیدیم که برخلاف پروپاگاند آتلانتیسم،   عراق علیرغم ثروت‌های کلان کانی،   نه تنها آلمان فدرال نشد،   که زندگی در اینکشور به چنان کابوسی بدل شده،   که برای بسیاری شهروندان عراق دوران صدام حسین دروازه‌های بهشت‌برین به شمار می‌آید. چند روز پیش یک پناهندة عراقی به من ‌گفت:  پیش از حملة آمریکا‌ئی‌ها،  صدام حسین تنها «تروریست» عراق بود؛   امروز عراق میلیون‌ها تروریست پیدا کرده.  

یازده سال پس از اشغال غیرقانونی عراق توسط ارتش‌های آمریکا و انگلیس،   حتی پس از «خروج» نمادین شبکة «دزدان دریائی» آنگلوساکسون از اینکشور،  کارنامة آتلانتیسم آدمخوار در عراق سیاه‌ و سیاه‌‌تر می‌شود.   آمریکا که پس از سال‌ها این‌پا و آن‌پا کردن به حساب خود توانسته بود از طریق نوری ‌المالکی در چارچوب «توافقات بین‌المللی» در عراق نیز باندی از جمکرانی‌های خودفروخته را با نام «حزب دعوت اسلامی» در رأس قوة مجریه تثبیت کند،  در خواب و خیال‌های‌اش به دنبال بازتولید الگوی «پرمنفعت» حکومت اسلامی جمکران در عراق می‌دوید.   بله،   نوری المالکی یک اسلامگرای «فکل‌کراواتی» است که همچون دیگر هم‌پالکی‌های‌اش در آنکارا و تهران سر در آخورآتلانتیسم دارد و از طریق ارتباط با شبکة بین‌المللی چپاول آخوندی،  راه نفوذ استراتژیک آنگلوساکسون‌ها را به چاه‌های نفت منطقه باز نگاه می‌دارد.   در حساب‌ و کتاب‌های غرب،   مالکی که از سال 2006 میلادی عملاً قدرت اجرائی را در عراق به دست گرفته،   بهترین اهرمی به شمار می‌رفت که می‌توانست گسترش نفوذ آتلانتیسم را در خاورمیانه و خصوصاً بر سر چاه‌های نفت این منطقه تضمین کند.        

ولی سانسور آتلانتیسم چنان کرده بود که احدی از خود نمی‌پرسید،   این ملای فکل‌کراواتی که از دوران جوانی عضو فعال محافل اسلامگرا به شمار می‌رفت،  به چه دلیل می‌بایست اینبار سوار بر سرنیزة ارتش‌های یانکی و جمبول بر سر چاه‌های نفت عراق به قدرت اجرائی دست یابد؟    کسی نمی‌پرسید،   این چه نوع مبارزه با تروریسم است که از یک‌سو طالبان‌ایسم افغان را در رسانه‌ها محکوم می‌کند و از سوی دیگر با نیروی نظامی ویراست عراقی طالبان را در بغداد به قدرت می‌رساند؟  ولی این‌ پرسش‌ها و بسیاری پرسش‌های دیگر را بحران‌های اخیر «نظامی ـ امنیتی» در عراق دوباره به سطح روابط بین‌المللی آورده.

از وقتی نوری المالکی در عراق قدرت را به دست گرفت،  عملاً هیچ کاری صورت نداده.   وظیفة اصلی دولت مالکی این بودکه ضمن پاسداری از روند چپاول نفت و گاز عراق توسط شرکت‌های غرب،   با تکیه بر گروه‌های بمب‌گزار،   نهایت امر تحولات اجتماعی،  سیاسی،  نظامی و مخالفت‌های تشکیلاتی با روند چپاول استعماری «پساجنگ» را در عراق به سود غرب مهار کند.  طی دوران مالکی سرکوب گستردة ملت عراق نه از طرق شناخته شدة استعماری ـ   سرکوب پلیسی،‌   زندان‌های سیاسی و ... ـ  که از طریق انفجار بمب در  اماکن عمومی،  مراکز درمانی،  آموزشی،  تولیدی و ... و حتی مساجد و کلیساها صورت می‌گرفت.    دولت «غیرمسئول» مالکی که با دست‌های مهربان آتلانتیسم به قدرت رسیده بود،   در نظام رسانه‌ای به هیچ عنوان «مسئول» این فجایع معرفی نمی‌شد!   مسئول این جنایات «سنی‌ها» بودند که در پروپاگاند ابله‌پسند بی‌بی‌سی و شرکاء،   «دشمن شیعیان» معرفی شده و می‌شوند!       

این بود خلاصه‌ای از سناریوی آتلانتیسم که در هنگامة اشغال عراق بر میزهای طراحی افتاده بود.   و دیدیم که تمامی شبکة نانخور عموسام ـ  از جمکرانی‌ها گرفته تا حجج‌اسلام و مراجع تقلید و احزاب و گروه‌های راست و چپ و... ـ  جملگی هم با این طرح کنار می‌آمدند،  و هم نهایت امر دولت مالکی و جنایتکاران اسلامگرا را «ناجیان» ملت عراق جا می‌زدند!  ولی تحولات اخیر عراق،  و هجوم «داعش» به جانب مناطق جنوبی خواب خوش عموسام را آشفته کرد!  

این «تحولات» به صراحت نشان داد که دوران خوش چپاول نفت و گاز تحت عنوان «خواست ملت مسلمان عراق» دیگر به سر آمده.   آمریکا در این میعاد در برابر دو گزینه نشسته‌،   و در همینجا بگوئیم هیچکدام از این گزینه‌ها آنقدرها که واشنگتن انتظار می‌داشت شیرین و گوارا نخواهد بود.   با این وجود،   جهت پای گذاردن به این مبحث،  می‌باید نمایه‌ای از تحولاتی به دست دهیم که در آغاز حملات نظامی آتلانتیسم بر علیه ملت عراق آغاز شد.

آمریکائی‌ها که با قتل‌عام عمدی خبرنگاران و گزارشگران غیرخودی توانسته بودند در جنگ‌های عراق و افغانستان پدیدة «خبرنگاری جنگ» را به دوران پیش از جنگ جهانی اول بازگردانند،   در زمینه وحشی‌گری فکر بکری در عراق کرده بودند!   در غیاب گزارشگران غیرجانبدار،  ارتش‌های «ظفرمند» آتلانتیست جماعات وابسته به نیروهای نظامی و انتظامی و شبکة لات‌های حکومتی را که در میان‌شان لش‌ولوش و خصوصاً بچه‌ملا و اسلامگرا کم پیدا نمی‌شد،   در مناطق مشخصی متمرکز کردند و این گله‌های اوباش تبدیل شدند به حلقه‌های «نظامی ـ امنیتی‌ای‌» که تحت ریاست عالیة سازمان ناتو فعالیت داشتند.   وظیفة اصلی این حضرات در این خلاصه می‌شد که تحت عنوان «حمایت از سنی‌مسلکان در برابر هجوم شیعیان»،   یا «تلاش برای احیای دولت بعث»،   و یا «مبارزه با اشغالگران خارجی»،  دست به بمب‌گزاری بزنند،   و به این ترتیب تصمیمات دولت‌های «منتخب» و شبکة اداری به اصطلاح دمکرات‌منش دولتی را ابتر نمایند.   البته این نوع «سنگ‌اندازی»،   و یا بهتر بگوئیم «بمب‌گزاری» منفعت‌اش به جیب همان آتلانتیسمی می‌رفت که هم از این گروه‌های بمب‌گزار حمایت می‌کرد و هم خود را حامی دولت مرکزی جا می‌زد!   ولی اگر شبکة‌ مذکور علاوه بر حمایت آتلانتیسم،  در داخل عراق از لات‌ولوت‌های اسلامگرا و تفاله‌های حزب بعث نیز تغذیه می‌کرد،   در خارج از عراق کانال‌های مناسبی جهت تغذیه در اختیار داشت که مهم‌ترین‌شان دولت‌های دست‌نشاندة جمکران و آتاترکی‌های اسلامی بودند.   

طی 11 سال اشغال کشور عراق توسط شبکة لات‌پروری آتلانتیسم،   با توسل به همین شیوه‌ها اسلامگرایانی که در بوق‌های آتلانتیست «شخصیت‌های» منتخب و مردمی معرفی می‌شدند،  توسط ارتش‌های آنگلوساکسون در برابر چشمان جهانیان در بغداد،  بصره،  نجف و کربلا و دیگر مناطق به قدرت می‌رسیدند.   و این دولت‌های به اصطلاح «منتخب» خارج از همکاری با شبکة مخفی غرب که همة مسائل را تحت کنترل گرفته بود،   جز وراجی و جنگ زرگری  دست به هیچ عملی نمی‌زدند.   به این ترتیب،  شبکه‌های مخفی آتلانتیسم که مقر اصلی‌شان  در شهر فلوجه استقرار یافته بود،   نهایت امر تبدیل شد به اهرمی جهت کنترل عملکرد دولت مرکزی در مسائل اجتماعی،  سیاسی،  نظامی و امنیتی عراق.   نیازی نیست که بگوئیم این نوع کنترل فقط به این منظور اعمال می‌شد که عملیات دولت‌ «دست‌نشانده» امتدادی باشد بر روند چپاول اموال ملی،  فرار سرمایه،  و خصوصاً تاراج نفت عراق.   

حال که به صورتی بسیار فشرده،   با شمه‌ای ‌از رفتار و کردار «متمدنانة» یانکی‌ها و شرکای انگلیسی‌شان در عراق آشنا شدیم،   ببینیم چه پیش آمد که دست‌های خونین عموسام به یک‌باره از خورجین اسلامگرایان عراق بیرون افتاد؟  چه شد که مشتی لات‌ولوت در عرض چند ساعت،   نه تنها شمال کشور عراق را که به وسعت نیمی از خاک فرانسه است «اشغال» می‌کنند،  که ارتش،  نیروهای امنیتی،  و دیگر شبکه‌های نظامی و امنیتی در برابر اینان دست به سینه می‌ایستند و نظاره‌گر عملیات «خداپسندانه‌شان» می‌شوند؟   اینان چه «اعجوبه‌هائی» هستند که نه ارتش می‌تواند در برابرشان «مقاومت»‌ کند و نه هیچ نیروی دیگری به خود اجازه می‌دهد در برابر زیاده‌خواهی‌های این «مهر پیشانی‌ها» واکنشی نشان دهد؟   البته این سئوالات مفصل است،  ولی ما به همین چند نمونه بسنده می‌کنیم.    

به استنباط ما،   آنچه در عراق رخداده فقط می‌تواند امتدادی باشد بر شکست تمام و کمال آتلانتیسم در سوریه.  و اگر ارتش عراق در برابر اوباش اسلامگرا مقاومت نمی‌کند،   به این دلیل است که این اوباش از خودشان‌اند!  به عبارت دیگر،   هر دو تشکیلات سر در آخور واحد ـ  بخوانیم طویلة عموسام ـ  دارند.   خلاصة کلام،   بی‌عملی ارتش و نیروهای انتظامی عراق در برابر این حضرات وابستگی ارتش به اینان را علنی کرده.   حال این سئوال مطرح می‌شود که چگونه روابط ارتش عراق و تروریست‌ها از پستوها و زیرزمین‌ها بیرون افتاده؟   و چگونه شکست روزافزون آتلانتیسم در سوریه کک به تنبان «داعش» انداخته؟ 

در اینمورد به چند توضیح کوتاه و سریع نیاز داریم.  چرا که،  برنامة اصلی آتلانتیسم از به راه انداختن بساط «بهار عرب» در واقع به قدرت رساندن شبکه‌های اسلامگرائی‌ بود که عوامل‌شان طی دوران «جنگ سرد» همزمان در غرب و در منطقه جهت مبارزه با اتحاد شوروی سابق سازماندهی شده بودند.   این شبکه‌ها که پس از فروپاشی اتحاد شوروی «بیکار» مانده بودند،  قرار شد «دردی» از دردهای عموسام درمان نمایند.   و به همین دلیل زمانیکه سرمایه‌داری نوین روسیه پای به مراودات مالی و اقتصادی در سطح جهانی گذارد،   ایالات متحد به صراحت دریافت که وجود دولت‌های پوشالی از قماش حسنی‌مبارک،  صدام‌حسین،  سرهنگ‌ قذافی و ... نه تنها دیگر به نفع غرب تمام نخواهد شد،   که زمینه‌ساز گسترش نفوذ فدراسیون روسیه می‌شود،   اینجا بود که قلادة همین اسلامگرایان راگشود.   به همین دلیل در گیرودار نفس‌کش‌طلبی‌های میرحسین موسوی و آخوند کروبی،   طرح «احمقانة‌» بهارعرب از آستین اوباما و حزب دمکرات بیرون آمد.   بر اساس این «طرح» می‌بایست دولت‌های پوشالی در این مناطق از طریق به اصطلاح مراجعه به «آراء عمومی» و انتخابات «خیابانی» از میان برداشته شده،  ساختار دولت به سدی مقاوم از اسلامگرائی در برابر نفوذ مسیحیان ارتدوکس روسیه تبدیل شود!   دلیل فرستادن رئیس‌جمهوری رنگین‌پوست و نیمه‌مسلمان به کاخ سفید نیز جز نشان دادن همبستگی هر چه بیشتر با این به اصطلاح دولت‌های محبوب و منتخب و مردمی و «بهاری» چیزی نمی‌توانست باشد.   ولی دیدیم که هم لندن و هم واشنگتن گز نکرده جر داده بودند. 

حضرات در برنامه‌های‌شان یک شبکة میلیاردر تحت ریاست «گولن» را نیز در ترکیه در رأس لات‌های آتاترکی نشانده بودند.  و قرار بود شبکة کذا با بازگشت به دوران نورانی و «پرشکوه» امپراتوری عثمانی،   این مجموعه را تحت نظارت عالیة سازمان ناتو جهت بهینه کردن منافع لندن و واشنگتن اداره کند!   از سوی دیگر،    تحولات کنونی،  خصوصاً در عراق به صراحت نشان می‌دهد،   این «طرح» از آغاز تهاجم نظامی آتلانتیسم به عراق در تمامیت‌اش روی میز بوده.   و سخنرانی‌های احمقانة سناتور مک‌کین که در هر فرصتی منطقة خاورمیانه را به دو بخش «سنی ـ  شیعه» تقسیم می‌کرد،  بر این استوار شده بود که سنی‌ها را تحت ریاست آنکارا به جان روسیه خواهد انداخت!  رهبران مذهبی شیعیان هم که از دیرباز نوکران انگلیس بوده‌اند،   و راه چپاول یانکی‌ها را با مراسم روضه و زوزه برای حسین شهید و میرحسین پلید و غیره باز نگاه خواهند داشت.  خلاصه هم شیعه و هم سنی در خاورمیانه افتخار نوکری آتلانتیسم را به دست می‌آوردند.

در شرایط فعلی،    شبکه‌ای که اینک در عراق دست به عملیات نظامی زده،   همان شبکه‌ای است که «تاریخ مصرف‌اش» به پایان رسیده،   و به همین دلیل برای حفظ موجودیت‌اش عملاً‌ با دیگر برادران «نظامی ـ  امنیتی» در گیر شده.   این همان شبکه‌ای است که قرار بود در مسیر تحقق «امپراتوری نوین عثمانی» در عمل مدیریت کشور عراق را به دست گیرد.   و سرعت عمل «خارق‌العادة» این شبکه،   و «فتوحات» چشمگیرش طی چند ساعت بخوبی نشان می‌دهد که دو ساختار ارتش آمریکائی عراق و «داعش» در عمل دو تیغة یک قیچی‌اند.   خلاصه بگوئیم،   در عراق نوعی کودتا به وقوع پیوسته.  کودتائی از انواع 28 مرداد 1332،   و یا 22 بهمن 1357.  کودتائی که قرار است یک جناح وابسته به غرب دیگر جناح‌های وابسته به غرب را به سود خود «منزوی» کند. 

حال به صراحت می‌بینیم به چه دلیل شبکه‌های آتلانتیست پیوسته «حمایت» جمکران از دولت بشار اسد را در ساختار سیاسی منطقه در بوق می‌انداختند.    این سروصدا به این دلیل به راه افتاده بود که،‌   بشار اسد می‌بایست تحت عنوان عضوی وابسته به «شیعی‌گری» توسط یک جریان نظامی «سنی» از قدرت برکنار شود!   و از سوی دیگر،   همین جریان «سنی» با حمایت ترکیه،  حکومت جمکران،   اردن و خصوصاً سعودی‌ها و دیگر نوکران آمریکا می‌بایست عراق را تجزیه کرده،   دو قطب «متقابل» شیعه و سنی در منطقه به وجود آورد.   این همان طرحی است که امروز با عملیات نظامی «داعش» به خط پایان رسیده. 

بررسی واکنش‌ دولت‌های منطقه در برابر عملیات «داعش» کار را به درازا خواهد کشاند.   فقط در این مختصر اضافه کنیم که در میانة این میدان همانطور که گفتیم،   آمریکا دو گزینه بیشتر ندارد.  یا می‌باید مانند نمونة افغانستان به «داعش» نیز که همچون طالبان دست‌پروردة واشنگتن به شمار می‌رود اعلان جنگ دهد؛   یا می‌باید رابطة حسنة واشنگتن با تروریسم اسلامی را رسماً در سراسر جهان «اعلام» دارد.  به عبارت دیگر،  مچ پای یانکی‌ها در بد سوراخی افتاده.  در تاریخ 4 ژوئن 2014،  ولادیمیر پوتین،  رئیس فدراسیون روسیه طی یک مصاحبة طولانی‌ و اختصاصی با دو خبرنگار فرانسوی در شهر سوچی،  به صراحت اعلام داشت:  «ما در سوریه افغانستان دیگری نمی‌خواهیم!»  حال با نیم‌نگاهی به آنچه می‌گذرد می‌باید اذعان داشت که مخالفت روسیه با تبدیل سوریه به افغانستان دوم است که،  آمریکائی‌ها را در مرزهای مستقیم سازمان ناتو ـ ترکیه ـ   در افغانستان دیگری در گیر کرده.   اگر آمریکا برخورد با «داعش» را انتخاب کند،   جهت تأمین این خط استراتژیک «تحمیلی» می‌باید فاصله گرفتن هر چه بیشتر دولت روحانی از دگم‌های آخوندی،   و کنار آمدن هر چه گسترده‌تر با نگرش‌های لائیک دولت نوین سوریه را بپذیرد.   ولی اگر آمریکا رسماً دست به حمایت از داعش بزند،   در عراق همان سرنوشتی را خواهد یافت که پیشتر نصیب ارتش سرخ در افغانستان شد.   خلاصة کلام،  هر دو گزینه به نتیجه‌ای واحد می‌رسد.   دیری نخواهد گذشت که آخوند سیستانی برای اربابان آمریکائی‌اش یک روضة امام حسین بخواند.  چرا که،  همین روزها واشنگتن ناچار است جام زهری را سر بکشد که به خورد نوکر خانه‌زادش روح‌الله خمینی هم داده بود.