در شبکۀ خبرسازی غرب، درگیری نظامی کرملین با دولت دستنشانده در
اوکراین زمینۀ گستردهای جهت بررسی نقش روسیۀ پساشوروی ایجاد کرده. فراموش نکنیم که در چشم قدرتهای غربی وزنۀ
سنگین و تعیینکنندۀ کشور وسیع روسیه، از
دوران تزارها تا بلشویسم، و حتی امروز در
عصر فدراسیون همیشه پدیدهای نگرانکننده بوده. به
صراحت بگوئیم، روسیه تنها قدرت جهانی است
که میتواند برتری غرب را در زمینههای نظامی،
صنعتی، اقتصادی و حتی هنری و
ایدئولوژیک به شدت به چالش بکشد. و دنیای
غرب که علاقمند است خود را «جامعۀ بینالملل» و منبع الهام تمدن بشری معرفی کند، از این توانائی روسیه به شدت در هراس است. در
عمل، آنچه امروز در عرصۀ تبلیغات جنگ
پیرامون عملیات نظامی ارتش روسیه در اوکراین میشنویم و یا میخوانیم، بیش از آنچه تحلیل نظامی و ژئواستراتژیک باشد، بازتابی
است از همین هولوهراس قدرتهای غربی از روسیه.
پیش از آغاز درگیریها، تقابل کرملین با کیاف آنقدرها مورد تحلیل و
بررسی قرار نمیگرفت. ولی نمیباید فراموش
کرد که از منظر ژئوپولیتیک، موضعگیری «نظامی
ـ امنیتی» دولت روسیه در قبال نئونازیهای اوکراین کاملاً قابل پیشبینی بود. دلیل
نیز روشن است، از یکسو اوکراین برای روسیه ایالتی غیرقابل
حذف تلقی میشود، و از سوی دیگر دولت دستنشاندۀ
غرب در اوکراین، با تکیه بر حمایت سازمان آتلانتیک شمالی، پیوسته تلاش داشته تا زمینۀ مساعدی جهت کشاندن
روسیه به جنگ فراهم آورد. شاید هم گروهی
از ناسیونالیستهای اوکراین تصور میکردند که با توسل به اینگونه عملیات خواهند
توانست زمینۀ بازپسگیری شبهجزیرۀ کریمه،
عقبنشاندن روسیه از شرق اوکراین، و ... و حتی عضویت در ناتو و بازار مشترک اروپا
را تحصیل کنند! ولی وابستگی دولت زلنسکی به سیاستهای ناتو، کار دست اینان داد؛ به قولی «از هول حلیم در دیگ اوفتادند!»
ولی بیش از آنچه سخنپرانی دستگاههای
تبلیغاتی غرب پیرامون این «جنگ» اهمیت داشته باشد، مسئلۀ مهم موضعگیری واقعی غربیهاست. اینان با سروصدای فراوان از دولت زلنسکی، یا بهتر بگوئیم از آنچه «دمکراسی اوکراین» میخوانند
حمایت به عمل میآورند، ولی از سوی دیگر
کوچکترین عملی جهت حفظ این به اصطلاح «دمکراسی» صورت نمیدهند. هر یک
بهانهای دارد؛ عدم عضویت اوکراین در
ناتو، احتمال وقوع جنگ جهانی سوم، مشکلات ژئوپولیتیک، و ...
به عبارت سادهتر، اینان در عمل سیاستی
جز تبدیل ملت اوکراین به «گوشت دم توپ» را دنبال نمیکنند؛ بجای حمایت نظامی از دولتی که آن را «متحد» خود
معرفی میکنند، برنامههای درازمدت و در
بهترین شرایط، «میانمدت» جهت به بنبست
کشاندن «اقتصاد» روسیه روی میز گذاردهاند!
برنامههائی که حتی در صورت عملیشدن میتواند ماهها و یا سالها پیش از
آغاز تأثیراتشان روی همان میزهای مذاکره خاک بخورد.
بیرودربایستی بگوئیم، نویسنده این وبلاگ در هیچ مقطعی حامی جنگ
نبوده و نخواهد بود. ولی فراموش نکنیم که
حملۀ اخیر روسیه به اوکراین، بسیاری مسائل
را در مورد تشکلهای وابسته به سرمایهداری غرب در کشورهای جهان سوم علنی کرده
است. خروجی این جنگ هر چه باشد، روند مسائل این واقعیت را به صراحت نشان داده
که حمایت دول غربی از متحدانشان در جهان سوم حمایتی است آبکی، مقطعی و خصوصاً بیفردا! عکسالعملهای
نمایشی و مسخرۀ غرب در قبال حملۀ نظامی روسیه به اوکراین نشان میدهد که سازمان
آتلانتیک شمالی اصولاً ترجیح میداده تا اوکراین همچنان به عنوان چماقی حیوحاضر
در مرزهای روسیه، در مشت دول غربی باقی
بماند؛ باشد تا از آن در هر فرصتی جهت باجگیری
از مسکو استفاده شود، و جماعتی که از بد
روزگار ساکن این سرزمیناند در بحران،
فقر، درگیریهای مضحک و خونین قومی و منطقهای گرفتار بمانند، و از این مفر غرب هر روز بیشازپیش «چماق»
اوکراین را برای روسیه کوبندهتر نماید.
طی دورانی که به گفتۀ غربیها
«دمکراسی» در اوکراین حاکم بود، دولتهای
غربی هیچ برنامهای جهت بهبود واقعی شرایط اقتصادی کشور روی میز نگذاشتند. کیفیت خطوط راهآهن، شبکۀ انتقال انرژی، مدارس، دانشگاهها، تأسیسات بندری و ... و حتی خطوط گازرسانی به
اروپا همچنان در شرایط دوران اتحادشوروی باقی مانده بود. باید
پرسید، حمایت از یک دولت چه معنائی میتواند
داشته باشد، زمانیکه این حمایت اهداف مالی، اقتصادی، اجتماعی و ... را اینچنین نادیده میگیرد؟ در واقع،
از سال 2014 که غربیها با کودتائی سازمانیافته دولت انتخابی کیاف را ساقط
کرده، از طریق بلوای «میدان» حکومت دستنشاندهشان
را در اوکراین به قدرت رساندند، «حمایت»
غرب به این معنا بود که با تشدید بحرانهای قومی،
پیشانداختن نئونازیها، حاکم کردن
اوباش و اراذل در دستگاههای دولتی و ... زمینهساز درگیریهای گسترده در مرزهای غربی
فدراسیون روسیه شوند. این بود معنای
واقعی «حمایت» غرب. البته در کنار این نوع
«حمایت» از افتتاح روسپیخانه، شیرهکشخانه، قمارخانه و ... و خصوصاً فرار مغزها و صنعتگران
و قاچاق زن و کودک به کشورهای غرب اروپا نیز غافل نبودند. غرب انتظار داشت که از طریق تهدید روسیه، بتواند این «برنامه» را سالها و سالها در
اوکراین ادامه دهد تا نهایت امر خلائی غیرقابل جبران در این منطقه به وجود آید. به این
روند در شبکههای سخنپرانی غرب میگفتند: پیشرفت دمکراسی در اوکراین!
مسلم است که روسیه نمیتوانست در
چارچوب سیاستهای جهانیاش جائی برای این نوع «همسایگی» باز کند. عکسالعمل روشن بود؛ نتایج آن نیز مشخص است. و بیپرده بگوئیم غربیها هم مسلماً احتمال میدادند
که برنامهشان به آب خواهد گ...زید. ولی
از آنجا که وقاحت را جویده و قورت دادهاند،
حال که برنامۀ کذائی را در بنبست میبینند، با عربدههای «خردرچمن» وانمود میکنند که برای
حمایت از ملت اوکراین ـ اگر اصولاً پدیدهای
به نام ملت اوکراین معنا داشته باشد ـ میخواهند
پدر ارتش روسیه را در بیاورند و پوتین را به سیخ بکشند!
آمریکا، انگلستان،
فرانسه و آلمان آنچنان در مورد اوکراین سخنپرانی میکنند که گویا ارث پدریشان
در میان است؛ کسی نمیگوید که
اوکراین، طی سدهها عضوی از امپراتوریهای
تزاری و اتحاد شوروی بوده، و در این میانه
صرفاً مسئلۀ «همسایگی» در میان نیست. احدی
نمیگوید که در جهانی که جرجوالکر بوش به خود اجازه داده ده هزار کیلومتر دورتر
از مرزهای کشورش به بهانههای واهی به ملت عراق حمله کند، و هیچکس به مذمتاش ننشیند، به چه دلیل این حضرات به خود اجازه میدهند در مورد
اوکراین اینهمه سروصدا به راه بیاندازند؟!
بله،
همانطور که ملاحظه میشود روابط جهانی به طور کلی از انسانیت تهی است. فریب کراواتهای ابریشمین و لبخندهای خررنگکن
دیپلماتها را نخوریم، برنامه همان است که
در دوران چنگیز مغول بود؛ مسئله فقط
«زور» است. زمانیکه که روسیه این قدرت را
دارد تا به غرب حالی کند، پای پیش بگذاری قلم پایات را خرد میکنم، آناً در
غرب مسئلۀ اوکراین تبدیل میشود به مسئلۀ انساندوستی و «دلسوزی» برای کودکان
اوکراینی! همان انسانها و کودکانی که طی
8 سال حاکمیت دولت دستنشاندۀ غرب، احدی
برای سرنوشتشان یک قطره اشک هم نریخته بود.
خلاصه، زمانیکه «زور» در کار باشد، سرنوشت مردۀ نگونبخت اشک مردهشوی را هم
سرازیر خواهد کرد.
ولی حال که به مردهشوی رسیدیم نگاهی
نیز به رابطۀ روسیه در شرایط نوین با مردهشویان بیاندازیم. به استنباط ما، اگر به دلائل استراتژیک، در فردای فروپاشی اتحاد شوروی، کرملین در برابر شکلگیری جمهوریهای نوین
سکوت اختیار کرد، به هیچ عنوان به این
معنا نبوده که این سرزمینها، مستقل یا
غیر میتوانند تبدیل به تیول سرمایهداران غربی و قطبهای بحرانساز برای کرملین
شوند. این توهمات کودکانه در آن روزگاران
توسط برخی محافل در غرب مرتباً علم شده بود،
و گروهی پای فراتر گذارده خواستار «استقلال جمهوری سیبری» شده بودند! ولی اینان
به صراحت میبینند که عقبنشینی روسیه در عمل چه معنا و مفهومی میتواند داشته
باشد. با توجه به تاریخ جنگهای روسیه، و سرنوشت ناپلئون و هیتلر هر زمان که روسیه عقبنشینی
کرد، بجای خوشحالی و جشنوسرور باید نگران سرنوشتتان باشید.