۴/۱۵/۱۳۹۲

خشتک و استاندارد!


 

به دلیل تحولات اخیر در مصر،  و آغاز موضع‌گیری‌های حسن روحانی پیرامون مسائل کشور،   وبلاگ امروز را به بررسی دو لایة مختلف از همین مسائل اختصاص می‌دهیم.  چرا که،   به استنباط ما در نهایت،   این دو لایه مکمل یکدیگر خواهند بود.   ابتدا تحولات مصر و نهایت امر ترکیه را در قلب حکومت اسلامی «تحلیل» می‌کنیم.  تلاش بر این خواهد بود که از ضدونقیض‌گوئی‌های‌ جمکرانیان پیرامون این تحولات تا حد امکان «رمزگشائی» شود.  سپس  به بررسی موضع‌گیری‌های اخیر حسن روحانی می‌پردازیم که بالاخره از لاک «ریاست جمهوری» منتخب پای بیرون گذارده،   و در مصاحبه با برخی مطبوعات مواضعی هر چند خجولانه اتخاذ کرده.  پس نخست بپردازیم به چند و چون مسئلة حکومت اسلامی با مصر و ترکیه.

 

برخلاف برخی موضع‌گیری‌های عجولانه،   که بر اساس آن‌ حکومت اسلامی می‌بایست با کودتاچیان مصر از سر ستیزه درآید،   می‌بینیم که جمکران به هیچ عنوان از مُرسی در این مقطع دفاع به عمل نیاورد!   تحلیل صریح و بدون رودربایستی را می‌باید در همین مقطع ارائه داد؛  حکومت اخوان‌المسلمین مُرسی از روز نخست از منظر تهران مردود بوده،   به چند دلیل.   نخست اینکه،   دولت «انقلابی مصر» پای در افراط‌گرائی‌های مورد تأئید جمکرانیان ازقماش «نبرد با اسرائیل»،  حذف فیزیکی و قتل‌عام عوامل شرک و وابستگان طاغوت و غیره  نگذاشت!   و این روزها سخنرانان رسمی حکومت جمکران از قماش بروجردی و احمدخاتمی،‌   با اشاره به «اشتباهات» مُرسی ـ  کوتاهی در کشتار و خشونت وابستگان طاغوت ـ   او را «لایق» آنچه بر سرش آمده معرفی می‌کنند!

 

بر اساس نگرش این حضرات،   مُرسی می‌بایست همچون خمینی و لات‌ولوت‌هائی که روزهای اول «انقلاب اسلامی» در اطراف وی «می‌لولیدند»،   دست به تصفیة گسترده در تمامی ادارات،  مطبوعات،  واحدهای ارتش و پلیس و ... می‌زد،   و به عبارت دیگر،   قبل از آنکه ارتش بر علیه او کودتا کند،‌   مُرسی می‌بایست با همکاری ارتشیان اسلامگرا بر علیه «انقلاب مصر» کودتای اسلامی به راه می‌انداخت!  در کمال تأسف،  می‌بینیم که سایة منحوس این «منطق کودتا» که از نخستین ساعات «پیروزی انقلاب» روزگار ملت ایران را تباه کرد،   هنوز نیز حتی در مرحلة تحلیل‌های درون‌تشکیلاتی پیرامون مسائل جهانی در جمکران دست بالا را دارد.   و اگر در مطالب متفاوت این وبلاگ بارها و بارها از «انقلاب اسلامی» به عنوان یک «کودتای کثیف نظامی ـ ساواکی» نام برده‌ایم،  امروز دلائل آن را به صراحت در  گفتار و نوشتار عشاق این «انقلاب» می‌یابیم.   به عنوان نمونه،  کیهان جمکران،  مورخ 6 ژوئیة سالجاری،  در مورد دلائل فروپاشی حکومت اسلامی مُرسی چنین می‌گوید:

 

«مرسي با ارتکاب يک سري اشتباهات مهلک زمينه لازم را براي دخالت ارتش فراهم ساخت. لغو نکردن پيمان کمپ‌ديويد،  کوتاهي در حمايت از مقاومت منطقه [...]  از جمله اين اشتباهات است.  به اعتقاد مخالفان،   مُرسي امانت‌دار خوبي براي انقلابيون نبود و خيلي زود شعارهائي که به واسطة آن مردم مصر به وي اعتماد کردند را فراموش کرد.»

        

گویا نویسندة سطور فوق فراموش کرده که «قدرت» مُرسی،   همچون «عظمت» روح‌الله خمینی و دیگر اوباش اسلامگرا نه به واسطة حمایت بی‌قید و شرط ملت‌ که فقط و فقط با تکیه بر همین ارتش‌ و نیروهای امنیتی «تحصیل» شد.   این ارتش مصر بود که به مُرسی امکان داد از صندوق‌ها بیرون بیاید؛  در ایران اسلام‌زده نیز،   اگر ارتش شاهنشاهی به دستور مستشاری آمریکا در خدمت «انقلاب اسلامی» قرار نمی‌گرفت،  حل‌المسائل آقای خمینی و اسطورة اسلام شیعی ایشان از مبال مسجدشاه فراتر نمی‌رفت.   البته فراموشکاری «روزنامه‌نگار» کیهان دلایل بسیار دارد که از آنجمله می‌توان به نوکری برای آمریکائی،  و نان خوردن از قِبَل توجیه سیاست‌های واشنگتن در کشورهای مسلمان‌نشین اشاره کرد.  و از این نوع دلائل در کمال تأسف فراوان وجود دارد.

 

ولی آنچه در مصر پیش آمده دلائلی به مراتب پیچیده‌تر از آن دارد که مقاله‌نویس کیهان مطرح می‌کند.  به طور مثال،   اقتصاد مصر با اقتصاد نفتی شاهنشاهی ایران تفاوت پایه‌ای دارد؛   همجواری مصر با سواحل ایتالیا را نمی‌توان با همجواری ایران با شیخ‌نشین‌ها «طاق» زد؛   جامعة چند دینی مصر و تاریخچة یکصد و پنجاه سالة بده‌بستان‌های فرهنگی اینکشور با اروپا و انقلاب صنعتی را نمی‌توان با ارتباط «سربازخانه‌ای» میرپنج با فرهنگ و تمدن غرب در کفة ترازوی واحدی قرار داد؛   ارتش آخوندپرست شاهنشاهی را هم نمی‌توان با ارتشی مقایسه کرد که جمال‌عبدالناصرها از آن پای بیرون گذارده‌اند؛   و ...  و در نتیجه،  تحلیل «کیهانیان» پیرامون تحولات مصر بیشتر بازتابی است از دیدگاه خود اینان پیرامون «موجودیت» حکومت اسلامی جمکران.   این قماش «تحلیل»،  آینة تمام‌نمای «اهداف» حکومت اسلامی است،  و با واقعیات جامعة مصر،  انقلاب ملت مصر و سازماندهی سیاسی اینکشور هیچ ارتباطی ندارد.   

 

با این وجود،  همانطور که گفتیم،   ترهات‌بافی کیهان اگر به درد شناخت مسائل مصر نمی‌خورد،   الگوی مورد نظر انقلاب اسلامی را بخوبی بازتاب می‌دهد:  سرکوب مخالفان،  انحصار‌طلبی و برقراری خفقان سیاسی و فرهنگی،  پیش کشیدن اوباش شهری و فروپاشانی ساختارهای اداری،  حقوقی،  نظامی،  فرهنگی و ... و خلاصه بگوئیم،  به راه انداختن همان غائله‌ای که طی سه دهة اخیر در کشورمان شاهد بوده‌ایم.   این «الگوئی» است که «انقلاب اسلامی» خیلی می‌پسندد،   و با تکیه بر آن به حساب خود حضور اسلامگرایان را در رئوس تصمیم‌گیری جامعه امری عادی جلوه خواهد داد.   حال آنکه حضور اینان در مراجع تصمیم‌گیری به هیچ عنوان عادی نیست،  «طبیعی» است.   جای واقعی «مقامات» جمکران نه در رأس امور یک کشور که در کنج مسجد و امامزاده است.  ولی جمکرانی‌جماعت که با توسل به خشونت به حکومت رسیده،   «الگوی توحش» خود را «آزادیبخش» نیز تلقی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که مُرسی تاوان «اشتباهات‌اش» را می‌پردازد! 

 

‌با این وجود،  در قلب حکومت اسلامی دلائل دیگری نیز جهت نکوهش مُرسی می‌توان یافت.  می‌دانیم که جمکرانی‌ها از ریشه و اساس شیعی‌مسلک‌اند؛  و علیرغم ادعای اینان پیرامون اخوت با «برادران اهل تسنن» و «وحدت شیعه و سنی» که وغ‌وغ‌ساهاب‌های جمکران یک دم از دمیدن در آن باز نمی‌ماند،  در قاموس ادیان و مذاهب،  «غیرخودی» هیچگاه به رسمیت شناخته نمی‌شود.  خلاصه بگوئیم،   ارباب دین و مذهب فی‌نفسه تمامیت‌خواه،  فاشیست‌مسلک و «دیگر‌ستیز» است.   و اگر مُرسی در هنگام نماز برخلاف «سنی‌ها»،   دست‌های‌اش را به شیوة شیعه‌ها در دو طرف بدن دراز می‌کرد،  و یک «علی،  علی» هم به ترهات قرآنی‌اش وصله ‌پینه می‌نمود،   مسلم بدانیم که جمکرانی‌ها برخوردی به مراتب «دلسوزانه‌تر» نسبت به ایشان می‌داشتند.   خلاصه بگوئیم،   حکومت مشتی آخوند شیعی‌مسلک،  برای رد یک سنی‌مذهب مصری آنقدرها به دلیل و برهان نیازی ندارد.   دلائل در همان «اشهدخوانی‌ها» است،   و ریشة تمامی نکبت و ادباری که اینان بر هموطنان سنی‌مذهب ما در ایران تحمیل کرده‌اند نیز در «تحلیل‌های» همین قماش روزنامه‌نگاران به صراحت دیده می‌شود.   

 

بله،   حضرات روزنامه‌نگار پای منقل‌های تریاک‌شان خواب‌های «خوش» می‌بینند.  در دود افیون و نکبت «منزل»،   بارها به چشم خود دیده‌اند که با سقوط سنی‌مذهبان از قدرت چگونه راه بر گسترش شیعی‌مسلکی به عنوان تنها راه نجات «اسلام راستین» در منطقه باز خواهد شد!   و در جوف نوکری اینان در مسیر سیاست‌های آمریکا،   این نیز دلیل دیگری است در رد حکومت‌های اسلامی سنی‌مذهب در مصر و ترکیه،  و حمایت از کودتاچیان و مخالفان خیابانی و ...

 

‌ولی از قضای روزگار،   نه تنها آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها از این‌ دوئیّت‌های مذهبی بخوبی آگاه‌اند، ‌  که به موقع به آن‌ها دامن هم می‌زنند.  اینان به صراحت می‌دانند که از منظر مراجع شیعی و مفتی‌گری سنی،  تحکیم پایه‌های حکومت اسلامی شیعیان در ایران در عمل به معنای آغاز یک جنگ مذهبی «تحلیل» می‌شود.  جنگی که هیچکدام از «طرف‌ها» هنوز جرأت نکرده صریحاً به آن اقرار کند.   «برادر،  برادر» کردن جمکرانی‌ها در هنگام سخن گفتن از «اهالی سنت» نیز از جمله همان شعارهای «خررنگ‌کن» و عوام پسندی است که روح‌الله خمینی در فرانسه پیرامون «آزادی بانوان» و غیره در برابر خبرنگاران طوطی‌وار تکرار می‌کرد.  شعارهائی که توسط دست‌های مشخصی در دهان خمینی گذاشته شده بودند.  امروز نیز همین سیاست‌ها،   ازطریق حکومت ملایان،  کشور را به میدان توسعه‌طلبی‌های استراتژیک قدرت‌های بزرگ تبدیل کرده،  و اگر ملت ایران بر مسیر تبلیغاتی و هیاهوسالاری‌های این حکومت نقطة پایان نگذارد،‌  ممکن است دیر یا زود شاهد اوج‌گیری جنگ‌های مذهبی در منطقه نیز باشیم. 

 

بررسی مسائل مصر و ترکیه را در همینجا خاتمه می‌دهیم،  و جهت پرهیز از اطالة کلام، بیش از این به دلائل مخالفت‌های «آشکار و نهان» حکومت جمکران با «بهاریون» نمی‌پردازیم،   فقط به ارائة نمونه‌ای از این «ادبیات» شیعی‌مسلکی در نماز جمعة اخیر تهران اکتفا خواهیم کرد:

 

«[...] احمد خاتمی با بیان اینکه [دولت مُرسی] دوست و دشمن را اشتباه گرفته‌اند، ‌ تصریح کرد: آن‌ها نسبت به ایران برخورد بی‌مهرانه‌ای داشتند و شیعه‌هراسی را دنبال کردند. [...] آن‌ها با ملت‌شان خوب تا نکردند و کسانی را که جزو حزب‌شان نبودند،  تنگ‌نظرانه راندند [...]  اما ما از مردم مصر می‌خواهیم که پاسدار بیداری اسلامی باشند و نگذارند [...] مصر حیات خلوت رژیم صهیونیستی شود.»‌

 

این اظهارات در واقع ارائة «توجیه‌نامه» جهت ساقط کردن حکومت اسلامی مصر است.  به عنوان مثال،  ‌عبارت عدم همکاری «با کسانی که جزو حزب‌شان» نیستند چه معنائی می‌تواند داشته باشد جز اینکه مُرسی با حکومت جمکران از در همکاری وارد نشده؟  در ثانی،   «بیداری اسلامی» که احمد خاتمی آن را در بوق می‌اندازد جز ارائة الگوی سیاسی مورد نظر جمکران چه تعبیری می‌تواند داشته باشد؟  به عبارت دیگر،  «بیداری اسلامی» همان پیروی از «انقلاب اسلامی» ایران است که بیش از هر چیز به «دمب» شیعی‌گری چسبیده!   به صراحت بگوئیم،  این قماش «خطبه‌ها» در عمل اعلان جنگ است.   جنگی که به دلیل گسترة جغرافیائی آن از ید اختیار حکومت مفلوک و مافنگی‌ای که می‌شناسیم خارج خواهد بود،  پشت این جنگ انگلستان و آمریکا نشسته‌اند.   

 

حال جنگ‌طلبی اربابان حکومت جمکران را رها می‌کنیم و می‌رویم به سراغ رئیس‌جمهور «جدید» حکومت اسلامی و مصاحبة ایشان با هفته‌نامة «چلچراغ»،  مورخ 11 تیرماه 1392.  پیش از ادامة مطلب یک‌بار دیگر بگوئیم،   نویسندة این وبلاگ از جمله کسانی است که شرکت در انتخابات حکومت اسلامی را مغایر با منافع ملی ایران تحلیل می‌کند.  اصولاً شرکت در صحنه‌گردانی‌ها و سیاست‌بازی‌های «باند حاکم» بر کشور ایران از روز نخست اشتباه بوده،   و دامن زدن به شرکت فعالانه در هیاهوی حکومت اسلامی،  اینهمه به «امید» بهبود شرایط،  همان «استراتژی‌ای» است که از آغاز غائلة ملایان در ایران توسط عوامل بیگانه مورد حمایت قرار می‌گرفت.   در روزهای نخست،  دیدیم که چگونه گروهی دانشگاهی و متفکر و نویسنده و ... را به مجیزخوانی برای ملا انداختند،   و این غائله که از آن بوی گند نفت و بهره‌کشی مالی و استراتژیک و جنگ‌سازی و ... به مشام می‌رسید،  هنوز که هنوز است،   پس از سه دهه به همان شدت ادامه دارد.   در نتیجه،  موضع ما در برابر حسن روحانی از روز روشن هم روشن‌تر است.   ایشان در مصاحبه اخیرشان فرموده‌اند:

 

«[...] بگذارید من به صراحت به خوانندگان شما بگویم که بستن فضای نقد هر قدر هم که با گام‌های اولیه و کوچک شروع شود،  به تدریج به خفقان و ناکارآمدی می‌انجامد.»

منبع:  مجلة چلچراغ،  11 تیرماه 1392

 

شاید از سخنانی که گویا از دهان حسن روحانی بیرون پریده،  خوش‌خیال‌ها چنین استنباط کنند که ایشان حتماً از طرفداران «آزادی بیان» باید باشند!  چرا که،  استدلال طرفداران «آزادی‌بیان» در هیئت‌های حاکمة دمکرات،  پیوسته بر این اصل مسلم تکیه می‌کند که،  رعایت این «آزادی» باعث تقویت و قوام حاکمیت و قدرت آن می‌شود،  نه تضعیف‌اش.  حداقل این «تحلیل» آزادی بیان از موضع قدرتی است که دمکراسی سیاسی را راهگشای مسائل کشور معرفی می‌کند.   ولی در همینجا بگوئیم،  «آزادی بیان» در مفاهیم گسترده‌اش،  یعنی آنجا که به تحلیل «آزادی بیان»‌ از دیدگاه شهروند منجر می‌شود،‌   به هیچ عنوان سیاسی نیست و  به آزادی «نقد» از سیاست‌های یک دولت محدود نمی‌ماند.   این نظام‌های فاشیستی‌اند که همیشه این تمایل را نشان می‌دهند که «آزادی بیان» پدیده‌ای است سراسر سیاسی!   و اگر یادمان نرفته باشد،  در دوران دولت کودتائی آریامهری نیز دقیقاً همین صورتبندی گام به گام دنبال می‌شد.   

 

در این فرصت تأکید می‌کنیم که از قضای روزگار،   برخورد حسن روحانی با «آزادی بیان» بجای آنکه نشاندهندة اعتقادش به انسان و انتخاب آزاد انسان‌‌ها باشد،  بیش از هر چیز نشاندهندة تمایلات فاشیستی محفلی است که وی را بر کرسی «ریاست جمهوری» جمکران نشانده.   همانطور که گفتیم،  در عمل،  «آزادی بیان» شهروند هیچ ارتباطی با سیاست و دولت ندارد،  و این دولت‌ تمامیت‌خواه‌ است که «آزادی بیان» را نیز همچون دیگر پدیده‌های اجتماعی «مصادره» می‌کند و آن را به شاهرگ فعالیت سیاسی پیوند می‌زند،   تا از طریق سرکوب انسان‌ها بر تحولاتی که بدون آشوب،  ‌ نهایت امر انزوا و مرگ صلح‌آمیز فاشیسم را به ارمغان خواهد آورد نقطة پایان بگذارد.   فراموش نکنیم که نظام فاشیستی به عامل بحران‌سازی نیازمند دارد؛   روزی این عامل مذهب و دین است،  و روزگاری که اینان فرسوده می‌شوند و از سکه می‌افتند،  حکومت فاشیست آزادی را به ابزار بحران‌سازی تبدیل خواهد کرد. 

 

ولی «آزادی بیان»،  مطروحه در اعلامیة جهانی حقوق بشر،  آن نیست که آقای روحانی از زیر عبای‌شان برای ملت ایران بیرون کشیده‌اند.  و ما اصولاً در قاموس حکومت اسلامی پتانسیلی نمی‌بینیم که بتواند چنین ابعادی از موجودیت انسان‌ها را «درک» کند.   بی‌رودربایستی بگوئیم،   از اوباشی که با کشتار دهة شصت و نوکری برای محافل انگلیسی و آمریکائی زیر پای‌شان را در این مملکت محکم کرده‌اند،   و از عوامل استبداد «ملا ـ  اوباش» اصولاً انتظار رعایت «آزادی بیان» هم نداشته و نداریم.   

 

آن‌ها که از این قماش هیئت‌های حاکمه چنین انتظاراتی دارند اگر خودفروخته،   شارلاتان و خائن به منافع ملی نباشند،   مسلماً  ابله و متوهم‌ هستند.   آنچه در مورد «آزادی بیان» بر زبان حسن روحانی جاری شده،  در عمل «پیامی» است برای همان ابلهان و یا خودفروختگان.  متوهم‌هائی که برای چنین سخنوری‌ها میدانداری می‌کنند و «به‌به‌وچه‌چه» برای جناب ریاست جمهوری به راه می‌اندازند؛  و خودفروختگانی که همچون اعضای حزب توده،  علیرغم آگاهی از اهداف واقعی امثال روحانی،   به دلیل وابستگی‌های‌شان از دمیدن در شیپور زنگ‌زدة اسلامگرائی دقیقه‌ای غافل نخواهند شد.   این است شرایطی که اظهارات اخیر روحانی برای جامعة ایران به ارمغان خواهد آورد:   تکرار تجربة 8 سالة نکبت‌بار ریاست جمهوری ملاممد خاتمی و گسترش مردمفریبی و نهایت امر سرکوبگر فراگیرتر.   باری،   حسن روحانی پس از تحریف «آزادی بیان»،   به سنت آخوند «عفت سنج» نیز به دست گرفته و به «پائین تنة» مردم و «مسئلة حجاب» مشغول شده:

 

«[...] به نظر من عفت مردم ما را فقر اقتصادی و ناتوانی در ازدواج،  بیشتر تهدید می‌کند تا رعایت حجاب مطابق استانداردهائی که عده‌ای دوست دارند و تعریف کرده‌اند.»

همان منبع.

 

البته آقای روحانی که گویا خیلی «روشنفکر» تشریف دارند بهتر است به فکر بهبود   استانداردهای تحصیلی،  بهداشتی و نیازهای مردم به مسکن و راه‌های ارتباطی و کار و تجارت و معضلات «اقتصادی ـ مالی» مشغول باشند تا تعیین «استاندارد حجاب» و درجة «عفت مردم!»  چرا که «عفت مردم» حریم خصوصی است و «حجاب» تولید صنعتی نیست که استاندارد داشته باشد؛  سنتی است پوسیده و بس.   و بی‌رودربایستی بگوئیم،  روزی که هزاران نفر از مردم ایران،  به درست یا به اشتباه به خیابان‌ها آمدند تا محمدرضا پهلوی را از کاخ کودتای 28 مرداد بیرون بیاندازند،  کسی فکر نمی‌کرد که قرار است ملا و آخوند برای ملت ایران درجة «عفت عمومی» و «استاندارد حجاب» تعیین کند.  و امروز،   لازم است «رئیس جمهور منتخب» دست از خشتک مردم برداشته،  و بیش از این‌ در یک جامعة فروهشته در دامان فقر آتش‌افروزی و تزویر و دوروئی به راه نیاندازد.  ولی این سئوال باقی می‌ماند:  بساط «حجاب‌بازی» چیست که دوباره آخوندها به راه انداخته‌اند؟  

 

اینان همانطور که شاهدیم،  سه دهه است که با این وحشیگری‌ها کشور ایران را،   هم در سطح بین‌المللی منزوی کرده‌اند،  و هم دست به مصادرة اموال ملی زده‌اند.   نفت رایگان می‌دهند به ارباب تا از «استاندارد حجاب» در ایران «حمایت» فرماید؛  برای ارتش آمریکا در منطقه نوکری می‌کنند،  و واشنگتن هم به عنوان دستمزد دست نوازش بر سر «عفت عمومی‌شان» می‌کشد.  و اگر تجربة نکبت‌بار ملاممد خاتمی را «دوره» کنیم به صراحت درمی‌یابیم که اینبار نیز هدف شیخ حسن روحانی از طرح این «مضحکه‌ها»، ‌ آتش‌افروزی و به میدان آوردن اوباش و لات‌ولوت‌های بیت‌رهبری است:    

 

«[...] به هیچ عنوان دنبال تفکیک جنسیتی نیستم.  هیچ جامعه‌ای در طول تاریخ نتوانسته است تفکیک جنسیتی کند،  در جامعة پیچیده و پر از ارتباطات امروز نیز تفکیک جنسیتی هیچ کاربردی ندارد. [...]»

 

چرا آن روزها که میرحسین موسوی برای تصویب «قانون حجاب» حنجره‌اش را در مجلس فرمایشی «جر» می‌داد حرفی نمی‌زدید؟  این میرحسین موسوی نبود که برنامة حجاب‌اجباری و تفکیک جنسیتی را در این مملکت «باب» کرد؟  چرا حسن روحانی تاکنون در مخالفت با «تفکیک جنسیتی» سکوت اختیار کرده بود؟  پاسخ به این پرسش روشن است؛  هدف از این شیرین زبانی‌ها،   فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای وقوق‌های جمعه ملایان است.  همچنانکه شاهد بودیم،   احمد خاتمی و علم الهدی بی‌درنگ به نشخوار علوفة اهدائی حسن روحانی پرداختند.   اولی از ایشان خواست اعتدال را «تفسیر» کند،   و دومی ضمن اشاره به سقوط محمد مرسی،   در مورد «خشم مردم از عدم رعایت احکام اسلام» هشدار داد!   باری حسن روحانی پس از اظهار نظر در مورد آزادی بیان و عفت مردم،‌  «فضای مجازی» را نیز مورد الطاف مولوکانه قرار داده:

 

«[...] خیلی از اقدامات علیه آزادی فضای مجازی که توسط افراد و نهادهای خاص صورت می‌گیرد،  مقاصد خیرخواهانه ندارد.  یعنی خیلی هم دلشان به حال اخلاق عمومی یا تهدیدهای این فضاها علیه جوانان نسوخته است.  مقاصد سیاسی دارد.»

همان منبع!

 

عجیب است!  گویاآقای روحانی دیگر رئیس جمهور بیت‌رهبری نیستند؛  سخنگوی اوپوزیسیون شده‌اند!    چرا از پایه‌ریزی شبکه‌های سانسور اینترنت در دوران ملاممد خاتمی چیزی نمی‌گوئید؟!   ‌این خاتمی شیاد نبود که بنیاد سانسور اینترنت را در این مملکت به راه انداخت؟  حال چه شده که روحانی،   نوچة موسوی و خاتمی ارواح شکم‌اش اینهمه «لیبرال» و «دمکرات» از آب درآمده؟   برای پاسخ فقط کافی است به مزخرفات احمد خاتمی،  امام جمعة موقت تهران اشغال‌شده طی نماز چمنزار در دانشگاه سابق تهران در تاریخ  نگاهی بیاندازید.  درمی‌یابیم که هدف امثال روحانی و خاتمی و رفسنجانی از اینهمه «لیبرال‌نمائی» چیست:

 

«[...] امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه شعار اعتدال،  عقلانیت و خردورزی و اهتمام به فکر جمعی،  ریشه اعتقادی دارد،   اظهار کرد:  مکتب ما مکتب اعتدالی است و از رئیس‌جمهور منتخب این انتظار را داریم که شعار اعتدال‌گرائی را تفسیر کند.[...]‌»

 

بله،  حسن روحانی هنوز نیامده بساط جنگ زرگری و درگیری در «بازار مسگرها» را در کشور به راه انداخته.   دولت وی هنوز معلوم نشده؛   طبیعی است که مجلس فرمایشی نیز هنوز به دولت «نامعلوم» رأی اعتماد نداده باشد؛   با اینهمه،   همانطور که می‌بینیم لشکرکشی امام جمعة تهران بر علیه سیاست‌های «روحانی» از هم اینک آغاز شده!   البته تفسیر شعار «اعتدال‌گرائی» فی‌نفسه کار بدی نیست؛   مشکل اینجاست که محفل خط‌امام و لات‌های اصلاح‌طلب،   دقیقاً مانند اصولگرایان و دیگر ایادی حکومت اسلامی پیرامون مسائل اجتماعی،  اقتصادی،  فلسفی و تاریخی جز وراجی هیچ در چنته نداشته و ندارند.  حداقل تجربة سه دهة گذشته حکومت اسلامی شاهدی است بر این مدعا.   و اگر اعتدال‌گرائی در قالب شعار و «فی‌نفسه» چرند و پوچ است،   احمد خاتمی نیز در سخنان و چرندیات‌اش از این نوع پوچ‌بافی‌ها کم ندارد.   این وراجی‌های آخوندی و پوچ با هدف مشخصی به راه افتاده؛‌ گسترش درگیری‌های خیابانی،  به راه انداختن لشکر موافقان و مخالفان،   و نهایت امر به تنش کشاندن فضای اجتماعی.  این همان هدفی است که اصلاح‌طلبی از دیرباز در کشور دنبال می‌کند و آتش‌بیاران دکان اصلاح‌طلبان خارج از کشور،  ‌ از توده‌ای‌ها گرفته تا لات و اوباشی که با بودجة حکومت ملایان در خارج از کشور لنگر انداخته‌اند،‌  و جاسوسان اینان در دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی «ارباب»،   همه و همه جهت حفظ مزایا،   و با «امیدهائی» گاه واهی،   به دنبال این آتش‌افروزی‌ها خواهند دوید. 

 

به آقای روحانی و احمد خاتمی در همینجا اطمینان بدهیم که تجربة فضاحت‌بار ملاممد،  شیاد اردکانی در این مملکت تکرار نخواهد شد.  هر گونه درگیری،   هر گونه لشکرکشی،  هر نوع لات‌بازی و میدان‌داری از جانب ایرانیان رصد شده،   گزارشات مفصل آن و نام مسئولین واقعی و نهائی این جنایات به حضور ملت ایران ارائه خواهد شد.   گذشت آن روزها که رئیس قوه مجریة حکومت ملایان،   خود را سخنگوی اوپوزیسیون،  لائیک‌ها،  دمکرات‌ها و طرفداران اعلامیة جهانی حقوق بشر جا می زد،  ‌گذشت آن روز و آرزوی تکرار چنین روزهائی را جمکرانی‌جماعت به گور خواهد برد. 

 

 

  

 

 

    

 

 

۴/۱۲/۱۳۹۲

مُهرپیشانی‌ها!

 
شرایط کشور مصر برای آیندة سیاسی منطقه،   خصوصاً برای ایرانیان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.   تجربة سیاسی طی نیم‌قرن اخیر به صراحت ثابت کرده که رابطة تحولات مصر و ایران به مراتب بیش از مسئلة هم‌جواری‌های منطقه‌ای است و می‌باید در چارچوب سرنوشت مشترک ملت‌های کهنسال مورد بررسی قرار گیرد. طی سالی که گذشت،  تحمیل «بهار عرب» بر ملت مصر،   در چارچوب سیاستگزاری‌های لندن و واشنگتن،   امکان تعدیل در سیاست‌های رژیم «لائیک» حسنی مبارک را از میان برداشت،  و با به قدرت رساندن مشتی اسلامگرای بی‌وطن،  بی‌برنامه و رسوا ـ  اوباشی همچون روح‌الله خمینی که جز پیوستن به «لقاءالله»‌ برای ملت‌ها هدفی نمی‌جویند ـ   شرایط اسفباری بر جامعة مصر حاکم کرده که شاهد آن هستیم.   شرایطی که امروز مشکل می‌توان مفری برای آن یافت. 
 
با این وجود،   بررسی این شرایط ما را به گذشته‌ای نه چندان دور،  یعنی به همان سرآغاز «بهار عرب» بازمی‌گرداند.  سرآغازی که با هدایت گام به گام نیروهای لباس‌شخصی،  امنیتی و خصوصاً گردان‌های ارتش دست‌نشاندة مصر،   به ایالات متحد امکان داد تا نارضایتی از حاکمیت حسنی‌ مبارک و «افسران جوان»،  یا مرده‌ریگ دوران جمال‌عبدالناصر را در مسیری قرار دهد که امروز شاهدیم.  حکومت مشتی اسلامگرای بی‌برنامه که تنها «مزیت‌شان» داغ مهر نماز بر پیشانی‌ است!  جماعتی که با فرار از مسئولیت‌های اجتماعی،  فرهنگی،  مالی و سیاسی و ...  به همه چیز رنگ و بوی اسلام زدند و بلافاصله آمادة شهادت شدند،  تا از خود سلب مسئولیت کرده‌ باشند،   و در برابر تبعات اعمال «بی‌رویة» خود نیز پاسخگو نباشند. 
 
این «آمادگان  شهادت» پس از انتخاب مرسی که با حمایت آمریکا به قدرت رسید،  طی یک سال گذشته هر غلطی که خواستند،  همچون روح‌الله خمینی و حواریون «صدرانقلابی‌اش» صورت دادند.  از اجباری کردن عملی «حجاب اسلامی» گرفته تا اذیت و آزار زنان در سطح جامعه؛   از قانونی کردن تعدد زوجات گرفته تا «زنانه ـ مردانه» کردن مملکت؛   از نمازخواندن در ادارات و وضو گرفتن در مدارس و دانشگاه‌ها گرفته،  تا حمله به کتابخانه‌ها،  مشروبفروشی‌ها،  کاباره‌ها و ... خلاصه بگوئیم،   اینان به همة رویاهای «اسلام عزیزشان» طی یک‌سال گذشته جامة‌عمل پوشاندند.   همه کار کردند،  جز کاری که می‌بایست انجام می‌دادند،  یعنی تأمین عدالت اجتماعی،   گسترش رشد اقتصادی،   بیرون کشاندن مصر از بحران نقدینگی،  و ...  بله،   در کارنامة یک‌سالة آقای مرسی جز تبلیغ چادر و ریش و پشم و نماز هیچ نمی‌بینیم.   حداقل آنچه یک ملت جهت حضور مسئولانه و محترمانة خود در صحنة مبادلات بین‌المللی لازم دارد از سوی این دولت «باکفایت» و آمادة شهادت به مصریان داده نشد!
 
حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا؟!   چرا آن‌ها که با دست‌های ارتش آمریکائی مصر این تحفه‌های ریش‌وپشمی را از پستوهای واشنگتن و لندن بیرون کشیدند،  حاضر نشدند برای «موفقیت» نوچه‌های‌شان حتی یک گام در مسیر تحقق اهداف «تبلیغ» شده بردارند؟   شاهد بودیم که کشور «انقلابی» مصر طی ماه‌های طولانی جهت دریافت وام از صندوق‌ بین‌المللی پول ـ  ریاست این صندوق را یک خانم فرانسوی بر عهده ‌دارند ـ  معطل ماند و نهایت امر کارش هم بجائی نرسید.   ولی در واقع،   عدم موفقیت اسلامگرایان مصری را می‌باید به معنای عدم همکاری طرف‌های غربی تحلیل کرد؛   اینان بودند که دست مرسی را در حنا گذاشتند،   و اینک تحت عنوان حمایت از «مردم»،   نخست به مرسی پیشنهاد می‌کنند که با «مخالفان» کنار بیاید،  سپس بر علیه او دست به کودتا می‌زنند! 
 
ولی علیرغم این «تحولات»،   این سئوال هنوز بی‌جواب ‌مانده.   مرسی با مخالفان کنار بیاید که چه بشود؟  این مخالفان کیستند؟   جز چند «شخصیت» حقوق‌بگیر سازمان‌های بین‌المللی از قماش البرادعی،  عمر موسی و غیره.   در مصر «حزب سیاسی» وجود ندارد.   تنها حزب سیاسی کشور قابل اعتنا،   همان ارتش آمریکائی است.   در ثانی،   اگر «بانک جهانی» و صندوق بین‌المللی پول که توسط اروپائیان اداره می‌شود به مصر وام ندهند،   اینکشور قابل اداره نیست.   همانطور که کشور فرانسه و دیگر کشورهای جهان نیز از همین شبکه‌های بانکی «وام» دریافت می‌کنند.   پس بحران مرسی را نه در مصر که در کل منطقه می‌باید جستجو کرد.  
 
آمریکا در مصر از پروژه‌ای حمایت کرده ـ بهار عرب ـ که قادر نبود در صحنة بین‌المللی موجودیت،   اهداف و خط‌سیر حرکت آن را در تقابل با سیاست‌های دیگر جهانی مورد حمایت قرار دهد.  خلاصه بگوئیم،   واشنگتن با حمایت بی‌قید و شرط از اسلامگرایان در مصر،   پای در ورطه‌ای گذاشت که نه قادر است از آن بیرون بیاد،  و نه می‌تواند به عملکرد حامیان و متحدان‌اش چشم امید داشته باشد.   کودتای امروز مصر که منجر به سرنگونی محمد مرسی از جایگاه رئیس‌جمهوری اینکشور شده،   بازتاب غیرقابل تردیدی است از بن‌بست سیاست منطقه‌ای آمریکا.
 
تاریخ بارها و بارها در عمل «ثابت» کرده که سرنوشت محتوم پروژه‌های استعماری جز فروپاشانی و نابودی نبوده و نیست.   ولی آمریکا و متحدان‌ پیدا و پنهان‌اش،  طی دوران «جنگ سرد» عادت بدی پیدا کرده‌ بودند،   که امروز نیز حاضر به ترک آن نیستند.  اینان همیشه از این فرصت طلائی برخوردار شده‌اند که هر شکست را با یک تهاجم نظامی،‌  یک گسترة فراگیر تبلیغاتی و حتی مجموعه‌هائی پرنقش و نگار و فرهنگی‌نما «پوشش» دهند.   آمریکا شکست در جبهة کره،  شکست در جنگ ویتنام،  شکست در تحمیل حکومت اسلامی بر ملت ایران،  شکست در اسلامی کردن آسیای مرکزی،  و دیگر شکست‌ها را جملگی با جنگ،  درگیری‌های منطقه‌ای،  تحمیل محاصرة اقتصادی بر ملت‌ها و همزمان حمایت زیرجلکی از دولت‌ها،   و نهایت امر از طریق همکاری با عوامل سرکوب و سانسور و عمال شکنجه و قلم‌به‌مزدهای مزدورش پوشش داده.  اینبار هم این مهم را به ارتش مصر واگذار کرده.   
 
آمریکا در قلب پروژة «بهار عرب» می‌خواهد همان سیاست‌های پوشش‌دهندة جنگ‌ویتنام،  همان سایه‌های منحوس استبداد ملائی روح‌اللهی،  همان وحشیگری‌های صدام حسینی و دیوانگی‌های قذافی و  ... را به راهکار خروج از بحرانی تبدیل کند که به دست خود به وجود آورده!  و در همینجا بگوئیم،   چنین عملی،  با در نظر گرفتن آرایش‌های نوین استراتژیک جهانی دیگر امکانپذیر نیست.   به اینهمه حماقت و انسان‌ستیزی فقط می‌توان گفت:  آفرین،‌   صدآفرین! آفرین که خودتان با سر به چاهی افتادید که دهه‌هاست ملت‌ها را به درون آن فرو می‌اندازید.       
 
حال که «بهار عرب» بر دروازه‌های مصر به «آب گو...یده»،‌   برنامة «پرزیدنت» مرسی،  ارتش دست‌نشاندة مصر،  مخالف‌نمایانی از قماش البرادعی و عمر موسی و ... که توسط استعمار غرب بر کرسی‌های «سیاسی» و «نظامی» جلوس کرده‌اند،   روشن‌تر از آن است که بتوان همچون روزنامه‌نگاران حرفه‌ای،  پیرامون آن‌ قصه‌پردازی و داستانسرائی کرد.   در ابتدا برنامه به بن‌بست کشاندن جامعه بود،    امروز هم کار به کودتا کشیده!   جالب اینکه،   این بن‌بست همچون دیگر نمونه‌ها از طریق افزایش خشونت بر علیه قشرهای صدمه‌پذیر،  خصوصاً زنان و کودکان،   ایجاد درگیری‌های شهری بین «مخالفان» و «موافقان» ـ  هر دو گروه به ارتش و نیروهای لباس‌شخصی‌ وابسته‌اند ـ  گسترش احتکار،   افزایش قیمت ارزاق عمومی و ... خلاصه می‌شود.   در همین چارچوب است که برنامة گروه‌های «درگیر» در این بحران،  بجای تشکیل گروه‌های «کار»،  مجامع کارشناسی،  و ... از طرف دولت و تمامی دست‌اندرکاران با «اولتیماتوم» آغاز می‌شود!   روزها و روزها،   این به آن،  و آن به این «اولتیماتوم» می‌دادند!   و نهایت امر امروز ارتش به همه اولتیماتوم نهائی را داد!    
 
آمریکا مطمئن بود که با توسل به این ترفندهای «تکراری» و «نخ‌نما»،   در برابر تحرکات انسان‌محور،   دمکراتیک و مطالبات عمومی سدی شکست‌ناپذیر ایجاد خواهد کرد.   خلاصه،  «داده‌های» دوران «جنگ سرد‌» زیر دندان آمریکائی خیلی مزه کرده،   داده‌هائی که بر اساس آن با ارعاب ملت‌ها،   واشنگتن به همه چیز خواهد رسید؛   حتی به تأمین «وجاهت» قانونی برای یک ارتش کودتاچی و خودفروخته!
 
فقط باراک اوباما و کاخ‌سفید باید بدانند که «این توبمیری،   دیگر از آن توبمیری‌ها» نیست!  ژست‌های متمدنانة‌ اوباما و دعوت مکرر ایشان به «مذاکره» از همینجا می‌آید.   به زبان بی‌زبان می‌گویند:  «اگر هم کودتا کردیم،  پیزی‌مان گشاد است،   یک فکری خودتان بکنید!»  اینجاست که آگاهی ملت‌ها می‌تواند نقطة پایانی بر سیاست‌های استعماری بگذارد،   اینجاست که ملت مصر امکان خواهد داشت با شکست اسلامگرائی،   همزمان بر دوران سیاستگزاری ارتش دست‌نشانده نیز نقطة پایان بگذارد.   و امید است که در دیگر کشورهای منطقه نیز،   هم شبکه‌های نظامی نانخور انگلستان و آمریکا از صحنة سیاستگزاری‌ها کنار بروند،  و هم ملاجماعت و «مهر‌پیشانی‌ها».  
 
آنچه امروز در مصر می‌گذرد،   و آنچه در ترکیه در سکوت مطلق «رسانه‌ای»‌ در جریان اوفتاده،   سرنوشت ملایان جمکران را نیز دیر یا زود رقم خواهد زد.   مطمئن باشیم که اینبار راه فرار بر آخوند را بسته‌ایم،  چه به پابوس مسکو بشتابد و چه در آغوش واشنگتن و لندن بنشیند،   دیگر امیدی به حفظ موجودیت این حیوانات قرون ‌وسطائی در جامعة ایران وجود نخواهد داشت. 
 
 
 
 
 
 
 
 

۴/۰۹/۱۳۹۲

«بند» آبادی!


 

 

روزهاست که حکومت اسلامی در برابر تحولات مصر،   ترکیه و خصوصاً سوریه،  در تخالف با ریشه‌های ساختاری و سیاسی خود موضع‌گیری می‌کند.    اطلاعیه‌های «رسمی» تشکیلات مختلف این حکومت که به مناسبت‌های متفاوت پیرامون تحولات فوق‌ صادر ‌شده، جملگی نارسا و بی‌معنا می‌نماید،  هر چند در مرحلة تحلیل «هدف‌دار» و مغرضانه است.   بارها در وبلاگ‌های پیشین گفته‌ایم که تصور همراهی «احتمالی» حکومت اسلامی با تحولات مصر،  سوریه و ترکیه دور از ذهن می‌نماید.   و اینهمه به چند دلیل. 

 

نخست اینکه،  فراموش نکنیم،  حکومت اسلامی یک مجموعة کودتائی و دست‌نشانده است و چنین ساختاری فی‌نفسه،  همچون دیگر ساختارهای دست‌ساز،  از تحولات هراس دارد.  برای این نوع حکومت‌ها سکون،  رکود،  جزمیت و فروهشتگی نهایت مطلوب است.   و به صراحت دیدیم که همین «حکومت» با تمامی هیاهو و هل‌من‌مبارزطلبی‌هائی که طی سالیان دراز به خورد ملت ایران داده بود،  چگونه در برابر مخالف‌نمایان «سبز» دست‌وپای‌اش را گم کرد و کار را عملاً به یک مینی‌کودتای «نصفه ـ ‌‌ نیمه» و الکن کشاند.  چگونه می‌توان تصور کرد که چنین مجموعة پوشالی و بی‌بنیادی بتواند با هجمة افکار عمومی بر علیه حکومت‌هائی در یک منطقة کلیدی همچون خاورمیانه همراهی نشان دهد؟ 

 

دیگر آنکه،  جنبش‌هائی که در سه کشور مصر،  ترکیه و سوریه در جریان اوفتاده جملگی از سوی ساختارهای غیرمذهبی است که با حمایت بخش عمده‌ای از افکار عمومی در صدد مقابله با نگرش «حکومت مذهبی» برآمده‌اند.   چگونه می‌توان تصور کرد که حکومت ملایان جمکرانی،   به صرف حضور چند علوی،   آن‌هم لائیک در جبهة دولت سوریه،   و یا چند  شیعی‌مسلک لائیک در میان مخالفان اردوغان،   و ... با این «جنبش‌های ملی» و ضدتئوکراتیک همگام باشد؟ 

 

و نهایت امر اینکه، تحولات سه کشور فوق جملگی از منبع مخالفت مسکو با گسترش‌طلبی‌های «لندن ـ واشنگتن» تغذیه می‌شود.   به طور مثال،  در ترکیه،   این محور «ترکیه ـ برزیل» است که مورد تهاجم استراتژیک قرار گرفته.   و یادمان نرفته که دولت احمدی‌نژاد نیز پیرامون «برنامة هسته‌ای» تمایل زیادی جهت قرار گرفتن در مسیر همین محور از خود نشان می‌داد.  در سوریه،  این ساختار دفاع منطقه‌ای است که مسکو خود را موظف به حمایت از دولت بعث در برابر آمریکا کرده.  و نهایت امر در مصر،  این سنت برقراری حاکمیت‌های دست‌نشاندة انگلستان جهت کنترل آب‌راه سوئز است که به زیر سئوال ‌رفته.   در چنین هیهاتی مشکل می‌توان نقشی برای حکومت جمکران قائل شد.  حکومتی که هنوز جوهر «رضایت‌نامة» ارتش شاهنشاهی و ساواک پای «قانون اساسی» آن خشک نشده! 

 

ولی از آنجا که ماهیت حاکمیت اسلامی با دروغ پیوندی ناگسستنی دارد،   عناصر مزور و احمق نیز در رأس و بدنة امورش بسیارند.   و یکی از همین «نوابغ» جهان اسلام کسی نیست جز  فیروزآبادی،   «ژنرال صحرای کربلا!»  این «ژنرال پیش از این» زبانزد همگان است،  و جمکرانی‌ها هم از بزدلی و ترسوئی‌اش داستان‌ها ساخته‌اند،   و گویا به هزاران بهانه از شرکت در «نبرد مقدس» اسلام و مسلمین برضد «صدام کافر» طفره رفته بود.   این ژنرال «فراری» از جنگ،  امروز با سخنان‌اش «بند» مقام معظم،  حماسة بزرگ «حسن فوتبال» و «پرستیز» حکومت جمکران را به آب داده!    فیلد مارشال فیروزآبادی پس از آنکه یک‌بار دیگر «مچ» آمریکا را به حساب خودش «باز»‌ کرده،  چنین نتیجه می‌گیرد که تمامی این تحولات ـ  ترکیه،  مصر و سوریه ـ  به دلیل تمایل آمریکا به آشوب‌افکنی در منطقه به راه افتاده.  از اینرو حضرت ژنرال پس از طرح این ادعای «جالب»،   برای پیروزی اسلام بر آمریکا «نسخه‌ای» مطلا نوشته‌اند:  

 

«[...] مردم مسلمان و برادر ترکیه پشت سر رهبران انقلابی خود قرار گیرند و مردم برادر و انقلابی مصر نیز پشت سر مُرسی رئیس‌جمهور انقلابی و منتخب ملت صف بکشند،  ملت‌های مسلمان بایستی همچون ملت مسلمان سوریه قاطعانه از رهبران انقلابی و امتحان داده خود حمایت کنند[...]»     

منبع:  فارس،  دوشنبه 10 تیرماه سالجاری

 

همانطور که می‌بینیم،‌  ژنرال آنقدر با برنج‌های وارداتی «آمریکائی» چلوکباب میل کرده‌اند که «دود کباب» بکلی چشمان ‌شهلای‌شان را تیره و تار کرده.   ایشان اصلاً کاری ندارند که حکومت‌های ترکیه و مصر،   در تخالف با دولت لائیک سوریه حرکت می‌کنند!   حداقل روند مسائل نشان می‌دهد که،  حمایت رسمی و «مسلحانة» دولت ترکیه از اوباش اسلامگرای ارسالی آمریکا به  سوریه،  ‌ و حمایت رسمی محمد مُرسی از همین اوباش را نمی‌توان در یک تحلیل فراگیر با منافع دولت بعث سوریه هم‌سو تلقی کرد.   ولی فیروزآبادی همچنانکه «ظواهر» برجسته‌اش بخوبی نشان می‌دهد،   بیشتر گرفتار دیگ‌پلوست،   تا مسائل دماغی! 

 

ما نیز در همینجا مطلب امروز را درز می‌گیریم و یادآور می‌شویم،  حمایت‌های «ظاهری» و رسانه‌ای جمکرانیان از تحرکات منطقه‌ای، ‌ همانطور که جفنگ‌بافی‌های «ژنرال» به صراحت نشان می‌دهد،  پایه و اساسی نداشته و ندارد.   این نیز حکایت حمایت دولت شاهنشاهی از کودتای محمد ترکی در افغانستان بود.  پس از کودتای ترکی در افغانستان،   در شرایطی که واحد‌های گارد جاویدان در مرزهای افغانستان دست به آشوب بر علیه دولت مرکزی زده بودند،   دولت «آریامهری» دومین دولت جهان بود که پس از اتحادشوروی حکومت ترکی را در اینکشور به رسمیت شناخت!  پر واضح است که این «شناسائی‌» فقط و فقط از ترس بلشویک‌ها بود!   آن‌ها که آن روزگاران را به یاد دارند،   مسلماً این روزگاران را نیز فراموش نخواهند کرد! 

 

        

 
...