۳/۳۱/۱۳۹۲

ملاممد سوم!


 

«انتخابات» اخیر که به «تعیین» حسن روحانی در مقام رئیس جمهور این حکومت منجر شد،  هر چند تماماً از سوی بیت‌رهبری به قول جمکرانی‌ها «مهندسی» شده بود،   در میان محافل مختلف کشور عکس‌العمل‌های متفاوتی به همراه آورد.   در پی اعلام پیروزی روحانی،‌   قشرهای مختلف،   اعم از سیاسیون و فعالان اقتصادی و صنعتی،  نویسندگان و بلاگرها و دیگر «حِرَف» و مشاغل هر کدام فهرست «کاملی» از مطالبات‌شان را به عناوین مختلف از جیب بیرون کشیده زیر دماغ رئیس‌جمهور «جدید» گذاشتند!   خلاصه بگوئیم،   چه نزد اصولگرایان مسجدشاه،‌   و چه در میان لنینیست‌های ته باغ‌شاه،   «انتخاب» روحانی به بیم‌ها و امیدها میدان داده!  به الهاماتی که به استنباط ما جملگی بی‌پایه و اساس است و صرفاً می‌باید نشاندهندة پوچی و بی‌تکلیفی طبقة سیاست‌باز در ایران تلقی شود.

 

ولی ملت ایران با این صحنه‌آرائی‌ها بیگانه نیست؛  همین چند سال پیش بود که «انتخاب» ملاممد خاتمی و اظهارات «خررنگ‌‌کن» وی پیرامون برنامه‌های «درخشان» دولت اصلاحات جوهر قلم بر کاغذها دواند،‌   و آب در ‌دهان «ناظران» انداخت!   و نتیجة «خوشباوری» خلق‌الناس و خودفروختگی «سیاست‌بازان» هیچ نبود جز هشت سال دولت بی‌برنامة محمد خاتمی،   و هشت سال کابوس دولت لباس‌شخصی‌های احمدی‌نژاد.    

 

جالب‌اینکه،‌  در شرایطی همه روزه شاهد فوران پیام‌های «تبریک» روسای جمهور و دولتمردان جهان به حسن روحانی بودیم،   و «شجاعت» ایرانیان در پیام‌ها و مصاحبه‌ها مورد تقدیر قرار می‌گرفت،   که هنوز شورای نگهبان حکومت اسلامی مهر تأئید بر این «انتخابات» نگذاشته بود!   به عبارت دیگر،   این «قضیه» اگر از منظر حکومت اسلامی هنوز «قانونی» نبود؛  دیگران آن را تأئید کرده بودند!    مسلم است که در چنین وضعیت «شترگاوپلنگی» مشکل می‌توان برای آیندة یک ملت و مسائل و مشکلات مبتلا به یک جامعة 80 میلیونی تصمیم درست و قاطع گرفت.  و به صراحت بگوئیم،   آنان که با این اصرار و ابرام تبریکات گرم‌شان را زیر دماغ ملت ایران می‌مالند،   چنین قراری هم ندارند.      

 

8 سال پیش،  زمانیکه خیمه‌شب‌بازی‌های ملاممد خاتمی دیگر خریداری در ایران نداشت،   آمریکائی‌ها با حمایت از ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد برنامة گسترده‌ای در مرزهای جنوبی روسیه آماده کردند.   واشنگتن چنین می‌پنداشت که با تکیه بر لشکر اوباش‌الله،  لباس‌شخصی‌ها،  و لات‌ولوت‌های «بیت‌رهبری» خواهد توانست امتداد «منطقی‌» مناطق اشغالی ارتش آمریکا در افغانستان و عراق را به ایران و نهایت امر به سواحل دریای خزر بکشاند،   و از این مفر،   هم دست روسیه را از خلیج‌فارس دور نگاه دارد،  هم ترکیه را از خطر برهاند،   و هم ...  و دیدیم که این رویاها چگونه به کابوس تبدیل شد.  طی جنگ 33 روزه،  نه تنها ارتش آمریکا در منطقه هر آنچه رشته بود از دست داد،‌  که اسرائیل،   مهم‌ترین متحد منطقه‌ای آمریکا نیز به زیر مهمیز مسکو فروافتاد و حضورش در برنامه‌های «جنگ‌سازی» منطقه تعطیل شد.  در عمل،   یکی از دلائل استراتژیک آغاز هیاهوسالاری‌های «بهار عرب» برای جبران عقب‌نشینی اسرائیل از داده‌های نظامی منطقه‌ای بود.   

 

به دلیل شکست همین سیاست‌ها،   احمدی‌نژادکه پیشتر «میهمان عالیقدر» دانشگاه کلمبیا شده بود،  به تدریج در تبلیغات رسانه‌های غرب تغییر ماهیت داده،   به دشمن فرهنگ و تمدن و هنر و خصوصاً بنیانگذار برنامة «بمب هسته‌ای» در ایران تبدیل شد!   ولی این موضع‌گیری نیز برای غرب کارساز نشده،   احمدی‌نژاد آن «غول» بی‌شاخ و دمی از آب در نیامد که اینان و بلندگوهای‌شان «انتظار» داشتند.    و همانطور که پیشتر نیز در مطالب همین وبلاگ آوردیم،   برخی سیاست‌ها حتی تا پای حذف حکومت اسلامی و معرفی «باند» احمدی‌نژاد به عنوان «اسلامگرایان ایرانی» پیش رفتند،   هر چند در رزمگاه استراتژی‌های بین‌المللی شکست خوردند و نتیجه‌ای نگرفتند.     

 

امروز همین شبکه،  دست به ارائة حسن روحانی به عنوان «داروی» دردهای ایران زده.  مقالات پیرامون همکاری این «شخصیت» رژیم و آن «مخالف‌نما»،   با دولت اصلاحات در سایت‌هائی که مخارج‌شان مستقیم و یا غیرمستقیم توسط سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در خارج از کشور ارسال می‌شود کم نیست.   ولی در کمال تأسف تحلیل مواضع جناح‌های مختلف اصولاً‌ وجود خارجی ندارد؛   سیاست‌بازان به این صرافت افتاده‌اند که هر چه کم‌تر حرف بزنند بهتر است،  و نتیجة سکوت‌شان نیز مسلماً اگر برای برخی محافل خوشایند و خوش‌خوراک باشد برای ملت ایران جز تحمیل مشقت و گرفتاری بیشتر چیزی نیست.  در نتیجه سعی ما در این مقال باز کردن چند زاویه از همین برخوردهای گروهی و فراگروهی با جریانی است که امروز به غلط «اصلاح‌طلبی»‌ نام گرفته. 

 

اگر می‌گوئیم،  به غلط «اصلاح‌طلبی‌» نام گرفته،   به هیچ عنوان به این معنا نیست که اصلاح‌طلبی فضیلت ویژه‌ای دارد.   چرا که «اصلاح‌طلبی» در حکومت اسلامی همان پروژة «خط امام» است که با لات‌بازی،  کودتای 22 بهمن 57 و اشغال سفارت آمریکا به صورت سینه‌خیز به قدرت نزدیک شد و نهایت امر تمامی نکبت و ادباری که حکومت اسلامی طی سه دهة اخیر بر ملت ایران تحمیل کرده،  زیر سر همین عجوزه‌های خودفروختة اصلاح‌طلب است.  کسانیکه اینک قسمت عمده‌شان در کشورهای غربی لنگر انداخته،   جهت رفع مشکلات کشور نسخه می‌نویسند و «افاضات» می‌فرمایند!

 

ولی حسن روحانی هر که هست و هر چه نیست در جرگة «اصلاح‌طلبان» راه نداشته.    زندگی سیاسی روحانی به صراحت نشان می‌دهد که وی عضوی فعال از شبکة اطلاعاتی و محفلی وابسته به یک سیاست خارجی است.    عضویت وی در مجلس خبرگان،‌  که به تحمیل ورق‌پاره‌ای به نام «قانون اساسی حکومت اسلامی» و ولایت‌فقیه به ملت ایران انجامید نشان می‌دهد که ایشان از همان روزهای نخست در خدمت این «انقلاب» بوده‌اند.   بعدها نیز نشانه‌ای از آقای روحانی نداریم مگر حضور 16 سالة ایشان در مقام ریاست «شورای عالی امنیت ملی»،‌  آنهم به تأئید علی خامنه‌ای!   موضعی که نهایت امر دست وی را در مذاکرات «پشت‌پرده» با کشورهای اروپائی پیرامون «مسئلة هسته‌ای» باز گذارد،  و نتیجة‌ عملکرد درخشان ایشان نیز پس از نزدیک به شانزده سال در مقابل ما قرار دارد:   تحمیل بن‌بست‌های نظامی،  سیاسی و امنیتی و خصوصاً محاصرة اقتصادی بر علیه ملت ایران،  توسط همان‌ها که آقای روحانی سال‌ها و سال‌ها «طرف» مذاکرات‌شان بوده‌اند.

 

از این مختصر همین را داشته باشیم که ایشان نه سیاست‌مدار هستند،  نه شخصیت رسانه‌ای و سخنران،  و نه طی عمر سیاسی مبارک‌شان ‌در زمینه‌های مختلف سیاست کشور اثری از ایشان به چاپ رسیده.  خلاصه بگوئیم،  روحانی یک ملاممد خاتمی است،   منهای سخنوری‌های ویژة او.   اگر خاتمی هر از گاه سری بیرون می‌آورد و در بازار مسگران تحت عنوان «سخنرانی» و تحلیل و ... «گنده گ...زی» کرده و لیچاری به عنوان تحلیل نثار ملت ایران می‌نمود،  روحانی از این بخارها هم ندارد.   ایشان فقط و فقط ساواکی هستند و بس!

 

حال باید دید موضع مخالف‌نمایان با این عنصر شناخته شدة‌ ساواک چیست؟  اغلب مخالف‌نمایان که پیرامون روحانی دست به سخنوری و مقاله‌نویسی زده‌اند در دو جناح جای می‌گیرند. 

 

گروه نخست،‌  خواهان برقرار ماندن حکومت اسلامی و ولایت‌فقیه‌اند،  هر چند قادر نیستند که این مواضع را رسماً اعلام کنند.   در نتیجه،   با فوت کردن در آستین «اصلاحات» روحانی سعی دارند کل رژیم و به احتمال زیاد منافع شخصی‌ای را که در این طویله برای خود و افراد خانواده‌شان دست و پا کرده‌اند از گزند مطالبات ملت دور نگاه دارند.   اینان از روحانی و حکومت وی در راستای «گنده‌گوئی‌ها»‌ و همان «گ...زهای» نوع خاتمی در بازار مسگران،   غولی جهت اصلاحات آیندة‌ حکومت ولایت‌فقیه ساخته‌اند.   به عبارت دیگر،‌  از منظر اینان حسن روحانی می‌باید ویراست سومی از ملاممد خاتمی،   یا بهتر بگوئیم ملاممد سوم را ارائه دهد!  حال ببینیم گروه دیگر چه می‌کند.

 

اینان از طریق بالا بردن سطح «انتظارات» از دولت اصلاحات،‌  و ارائة فهرست کامل «مطالبات» در عمل برای به راه انداختن آشوب‌های شهری خیز برداشته‌اند.   در نتیجه،   این حضرات چنین وانمود می‌کنند که گویا آقای روحانی جهت بهبود شرایط سیاسی، ‌ اجتماعی، ‌ اقتصادی و ... از صندوق‌های مارگیری حکومت اسلامی استخراج شده،‌   و برای تحکیم پایه‌های این توهم  نیز مرتباً خدمت ایشان «عرض‌حال»‌ارائه می‌‌دهند!   یکی می‌خواهد روزنامه‌ها «آزاد» شود،  دیگری اینترنت «آزاد» می‌خواهد،   آن یکی برای بچه‌اش ختنه‌سوران می‌خواهد بگیرد،  و ننه‌ای هم پیدا خواهد شد که برای کمر دردش مرهم بجوید؛   همه و همه به آقای روحانی و دولت آیندة ایشان امید بسته‌اند!   باشد که روحانی به «مطالبات» آن‌ها پاسخ مثبت دهد. 

 

ولی ملت ایران این صحنه‌ها را پیشتر دیده؛   یادمان هست که پیرامون دولت مضحک ملاممد خاتمی،  همین حضرات چه قشقرقی به راه انداخته بودند.   این قشقرق اینبار نیز گام به گام از طریق همین بازیگران دنبال می‌شود.   اگر دقت کنید،   حتی نام کسانیکه طی سال‌های اولیه دولت خاتمی «مطالبات کذا و کذا» مطرح می‌کرده‌اند،   با آن‌ها که امروز «فهرست» پر می‌کنند یکی است!   هدف این تحرکات موذیانه نیز جز ایجاد آشوب در کشور نیست، آشوبی که نهایت امر باندهای «نیمه‌ خفتة» لباس‌شخصی را از نو به صحنة‌ اجتماعی بازمی‌گرداند.  

 

به همین دلیل نیز جریان موسوم به «اصولگرا» ـ   این جریان هر چه هست سر و ته‌اش‌ معلوم نیست ـ   از هم امروز به روحانی «توصیه» می‌کند که از «خط امام» بیرون نرود؛  از نیروهای مومن استفاده کند؛   پیرو رهبر باشد،  و...  به عبارت دیگر،  روزی از همین روزها حضرات به این نتیجه‌گیری خواهند رسید که روحانی دیگر کارش درست نیست،   و باز هم عجوزة بیت‌رهبری با عصا و پیپ و سه‌تارش می‌آید بیرون و برای جلوگیری از «انحراف انقلاب» دستورالعمل «دینی ـ بومی» صادر خواهد کرد! 

 

خلاصه به صراحت می‌بینیم،  نتیجة‌ عمل کسانیکه خلق‌الله را پای این صندوق‌های لعنتی کشانده‌اند این بوده که رژیم ولایت‌فقیه را از زیر ضربه خارج کرده،   ملت ایران را بجای آن به زیر چک این حکومت دست‌نشانده بیاندازد.   خلاصة کلام،‌  حضرات پیرامون اهدافی دست به هیاهو،   سروصدا و هیجان‌سازی زده‌اند که اصولاً‌ وجود خارجی ندارد و دولت آیندة حسن روحانی اصولاً با آن‌ها بیگانه است!‌   زمانیکه می‌گوئیم افرادی که ملت ایران را در این شرایط به پای صندوق‌های جمکران فرستاده‌اند وابستگان اجنبی‌اند هیچ گزافه‌ای در کار نیست.  

 

ولی در این میانه افرادی،  نویسندگانی،   شعرائی،  صاحب‌نظرانی و ... وجود دارند که واقعاً خواستار گذاردن نقطة پایان بر این سلسلة لعنتی حکومت ولایت‌اند.  کسانی هستند که قصد دارند از شر آخوندیسم موذی و خودفروخته کشور را آزاد کنند.   این گروه‌ها فقط در صورتی قادر به رویاروئی با اهریمن استبداد خواهند شد که طی فعالیت‌های فرهنگی،  ادبی،  هنری و‌ سیاسی خود هر لحظه به یاد داشته باشندکه حسن روحانی و دولت آیندة وی عضوی از اعضای محفل استبداد و کودتای‌اند؛   که قروقنبیل‌های «حسن‌آقا» که مسلماً طی روزهای آینده،   چه به مناسبت «گل زدن» فلان فوتبالیست و چه به مناسبت نوروز و جشن «خوب» مسلمانان ایران و ... از راه خواهد رسید،  فقط و فقط جهت فریب ملت ایران و نشان دادن در باغ سبز است.  این محفل استبدادی و دست‌نشانده را یا ریشه کن می‌کنیم،  یا تا دنیا دنیاست اینان با همین قروقنبیل‌ها و نمایشات می‌خواهند شیره را به سر ملت ایران بمالند.  «توپ سیاست»‌ کشور امروز در میدان همان‌هاست که خود را دمکرات و طرفداران دمکراسی سیاسی در ایران قلمداد می‌کنند،   پس باید دید اینبار دمکرات‌ها این بازی را به کجا خواهند کشاند.   

 

 

 

۳/۲۶/۱۳۹۲

پهلوی روحانی!


 

همزمان با «انتخابات» جمکران و بیرون کشیدن نام حسن روحانی به عنوان رئیس قوة مجریه از صندوق‌ها،  شاهد چند رخداد جالب بودیم.   نخست اینکه بعضی سایت‌های خیلی «پرطرفدار» فارسی‌زبان به یک‌باره از روی شبکة اینترنت غیب شدند،   یا فعالیت‌شان به حداقل رسید!   سپس سایت نووستی،  مورخ 16 ژوئن 2013،‌  از دیدار «نابهنگام» رئیس فدراسیون روسیه با دیوید کامرون در لندن خبر داد.   خبری که در دیگر رسانه‌ها انتشار نیافت و ... و اینک رسانه‌ها از صدور فرمان انحلال پارلمان کویت خبر می‌دهند.  اینهمه در شرایطی که رجب اردوغان،  پس از روزها بلاتکلیفی در برابر اشغال «پارک گزی» در اعتراض به اسلامی کردن ترکیه،   اینبار «بدون کراوات» و با یقة دریدة «اسلامی ـ عقیدتی» در جمع اخوان‌المسلمین ترک حضور به هم رسانده،  برای «نبرد با دشمن» اعلام آمادگی می‌کند!   

 

ولی از همه مهم‌تر دو مصاحبة «گرم و دلپذیر» نیز به این مجموعه اضافه شده.   مصاحبة رضا پهلوی،  با تلویزیون «راشیا تودی»،  که توسط شبکة‌ «یوتوب»،  در تاریخ 13 ژوئن سالجاری در دسترس عموم قرار گرفت،   و مصاحبة نخست‌وزیر انگلستان در یک «گوشة دنج»‌  ـ  محل اقامت یا دفتر نخست‌وزیری در 10 داونینگ استریت ـ  با علی شیخ‌الاسلامی، ‌  معروف به «علی می»،   خبرنگار ایرانی‌تبار یورونیوز!   مصاحبه‌ای که به موضوعاتی «غیرایرانی» اختصاص یافت،‌  ولی در ساعات پرمخاطب،  چندین و چند بار بر روی شبکة‌ این تلویزیون «بازپخش»‌ شد! 

 

هر چند نمی‌خواهیم به قول معروف «گوز را به شقیقه» وصل کنیم،  ولی در دنیای سیاست این همزمانی‌ها نمی‌تواند بی‌دلیل باشد؛   حتی اگر در مقطع فعلی دلیل آن را به صراحت نبینیم.   اینکه انگلستان به باقی ماندن در بازی استراتژیک ایران علاقة وافری از خود نشان می‌دهد جای بحث و گفتگو نیست.   منافع نفتی،  مالی و سیاسی انگلیس در ایران از دوران میرپنج رقم خورده و تقریباً تمامی بنیادهای سیاسی،  نظامی و امنیتی کشورمان تحت تأثیر حضور علنی و یا پنهان انگلستان شکل گرفته.  حتی نقش آمریکا که پس از 28 مرداد «کلیدی» شده بود نیز با تکیه بر شالوده‌هائی اجرائی شده که توسط انگلستان در اختیار واشنگتن قرار گرفت.  در نتیجه «انتخابات» اخیر،  با تمامی نقشی که در تعیین استراتژی‌های آتی خواهد داشت،  ‌منطقاً  از سیاست انگستان تأثیر فراوان پذیرفته. 

 

در این مقطع،  پس از عدم موفقیت لندن در جلب همکاری مسکو با پروژة «اسلام ایرانی» و باند احمدی‌نژاد،   به استنباط ما انگلستان با بیرون کشیدن حسن روحانی،  موضع‌ ستیزه‌جویانه‌ای در برابر روسیه اتخاذ کرده.  سیاستی که در کویت نیز با انحلال پارلمان زمینة تقویت مواضع تمامیت‌خواهانة‌ «امیر» یا بهتر بگوئیم تقویت مواضع لندن را به دنبال آورد.  همین خط سیاسی را نیز در ترکیه می‌بینیم؛  اعلان جنگ اردوغان به تروریست‌هائی که «پارک گزی» را اشغال کرده‌اند!   

 

سیاست روسیه طی سال‌های اخیر در کشورهائی که همچون ایران عملاً تحت نظارت انگلستان اداره می‌شوند،  حمایت از دولت‌های «بی‌وجهه» و مفلوک بوده!   دولت‌هائی از قماش احمدی‌نژاد،  حمید کرزای،  محمد مرسی،  و غیره.  سیاستی که با اشغال پارک گزی در ترکیه و بلاتکلیفی اردوغان می‌رفت تا گریبان آتاترکی‌های آنکارا را نیز بگیرد.   در قلب این سیاست چند عامل بسیار هوشمندانه می‌توان بازشناخت.   به طور مثال،   چنین دولت‌هائی به دلیل نبود حمایت واقعی توده‌ها بسیار صدمه‌پذیرند؛   «هی» کردن نیروهای موجود در این ساختارها توسط انگلستان بر علیه منافع روسیه کار بسیار مشکلی‌ می‌شود،  و نتیجتاً تأثیرگذاری مسکو بر روابط این دولت‌ها با دیگر دول کار نسبتاً ساده‌ای است.    دوم اینکه،‌  دولت‌های بی‌وجهه برای اربابان‌شان نیز جز بی‌آبروئی تحصیل نخواهند کرد،   و ادامة سیطرة انگلیس بر این کشورها حتی برای لندن نیز «مشکل‌آفرین» می‌شود.   این صورتبندی «برد ـ برد» که طی چند سال گذشته به منافع مسکو پاسخ «مناسب» داده بود،   گویا با «انتخابات» اخیر ایران و بیرون کشیدن حسن روحانی از صندوق‌ها «موضوعیت‌اش» را از دست داده.  

 

دعوت از رضاپهلوی جهت مصاحبة تلویزیونی با «راشیا تودی»،   مصاحبه‌ای که نه بر تشریح مواضع سیاسی «شورای ملی ایران» که بر بن‌بست‌های سیاسی سلطنت‌طلبان در ارتباط با غرب تمرکز داشت،   به استنباط ما پاسخ روسیه است به لندن.   کلیپ این مصاحبه  در «فیس‌بوک» شورای ملی ایران،  کامنت‌های بسیار جالبی به همراه آورد که به مجیزگوئی از آمریکا و  لیچارگوئی به روسیه و سیاست‌های اینکشور محدود مانده.   به عبارت دیگر،  کامنت‌گزاران شورای کذا از مواضعی حمایت می‌کنند که هنوز بازتاب دعواهای «جنگ سرد»‌ است!   اینان فراموش کرده‌اند که در شرایط کنونی،   بدون هماهنگی با سیاست‌های مسکو به هیچ عنوان نمی‌توان در تهران دست به سیاستگزاری زد.

 

ولی از آنجا که سیاست‌های بزرگ و جهانی همیشه «الف» و «ضدالف»‌ را همزمان تولید می‌کنند؛   انگلستان نیز همزمان باد در بادبان روحانی و پهلوی انداخته.   حملة راشیا تودی به پهلوی نیز در واقع جوابی است به «عاقبت‌اندیشی‌های» انگلستان پیرامون همین سیاست.  این پیامی است که روسیه،‌  نه به رضا پهلوی و اعضای «شاه‌الله»‌ که به اربابان‌شان در لندن می‌دهد!  به عبارت دیگر،  حال که لندن کارت نهائی و غائی و سرنوشت‌سازش یعنی حسن روحانی را بیرون کشیده،  روسیه هم یادآوری می‌کند که اگر پافشاری در این مسیر ادامه یابد،   هدف بعدی مسکو محفل «شیخ‌وشاه» در تمامیت‌اش خواهد بود. ‌ محفلی که طی سال‌های اخیر لندن برای «کسب وجهه» دوبارة‌ آن سرمایه‌گزاری‌های «کلانی» کرده.    

 

در این مقطع از بررسی چند و چون مصاحبة‌ رضا پهلوی خودداری می‌کنیم،   شاید در فرصت دیگری به این مصاحبه بپردازیم،   چرا که مهم‌تر از تحلیل «بن‌بست‌های» سیاسی شورای ملی ایران،  بررسی مواضع آتی لندن در ایران خواهد بود.   و از قضای روزگار عکس‌العمل تند روسیه و کشیده شدن این دعوا به ترکیه و کویت،  به صراحت نشان می‌دهد که تحلیل ما در وبلاگ «برای پیروزی» چندان هم از مرحله پرت نبوده.   

 

در وبلاگ مذکور،  استنباط ما از «انتخاب» حسن روحانی به مقام «شامخ» ریاست جمهوری جمکران این بود که در کوتاه‌مدت علی خامنه‌ای «پیروز» این بساط خواهد بود؛   هر چند ادامة این پیروزی در میانمدت برای حکومت اسلامی غیرممکن است.   و اینک به صراحت می‌بینیم که موضع‌گیری سیاست‌های جهانی دقیقاً پیرامون همین «محور» انجام شده.   مسکو در مرزهای جنوبی‌اش انگشت بر مسئله‌ای گذاشته که حساسیت بی‌نهایت لندن را برمی‌انگیزد،  و از طریق حمله به «ضدالف» سیاست «الف» انگلستان را هدف گرفته،‌  لندن نیز همچون قهرمانان بدن‌سازی با باد انداختن در عضلات‌اش،  به صور مختلف سعی می‌کند در برابر مسکو قدرتنمائی کند!‌

 

ولی روند مسائل نشان می‌دهد که اینبار لندن نخواهد توانست جهت حفظ آبروی باند «اصلاح‌طلبی» ـ  هر چند حسن روحانی هیچگاه در میان اینان نبوده ـ  از طریق دامن زدن به آشوب‌های خیابانی و درگیری‌های «بیخ‌دیواری» برای نوچه‌های‌اش «آیندة سیاسی» تأمین کند.   این عملی بود که طی دوران فضاحت‌بار «اصلاح‌طلبی»،   از طریق ملاممد خاتمی و عوامل وابسته به او به مورد اجرا گذاشته می‌شد،   ولی امروز مشکل می‌توان به آن دوران «شیرین» بازگشت.  در نتیجه،  بی‌عملی و بی‌‌سیاستی‌های حسن روحانی که طی روزهای آینده به صراحت خود را نشان خواهد داد،   زمینه‌ای می‌شود جهت بی‌آبروئی بیشتر مجموعة حکومت اسلامی.   ولی در اینکه کدام «گزینه» پس از پروسة «بی‌آبروئی» جای این حکومت خواهد نشست،‌  حداقل بین آنان که سیاستگزاران اصلی‌اند،‌  همانطور که می‌بینیم توافق و هماهنگی‌ای دیده نمی‌شود.