۷/۰۸/۱۴۰۳

شاخ سلطان حسین خرکی!

 

 

خبرها حاکی از آن است که حملات هوائی منتسب به اسرائیل،   نهایت امر به قتل شیخ حسن نصرالله،  رهبر جنبش حزب‌الله لبنان منجر شده.   این رخداد از اهمیت فزاینده‌ای برخوردار است،   که مسلماً ارزش سیاسی و نظامی شخص نصرالله در این میانه به هیچ عنوان مطرح نخواهد بود.   نصرالله اهمیت چندانی نداشت و تشکیلات حزب‌الله نیز اهمیت اجتماعی و سیاسی‌اش را پس از انتخابات اخیر لبنان بکلی از دست داده بود.  در نتیجه هر شیخ شیعۀ لبنانی خواهد توانست به سرعت نصرالله را جایگزین شود.   در واقع،  اهمیت نمادین این عملیات ابعاد دیگری دارد که مسلماً نیازمند توضیح و تفصیل خواهد بود.   به همین دلیل مطلب امروز را به بررسی عملیات تروریستی آمریکا و اسرائیل طی چند سال گذشته در منطقۀ خاورمیانه اختصاص می‌دهیم.

 

فراموش نکرده‌ایم که نورچشم علی خامنه‌ای،  «سردار» سلیمانی چندی پیش در کشور عراق طی عملیاتی که به ارتش آمریکا منتسب شد،  به قتل رسید.   اهمیت سلیمانی بیشتر در این بود که ارتباط تنگاتنگی با اکثر شبکه‌های نظامی منطقه،  حتی ارتش آمریکا و آندسته از نظامیان محلی که تحت نظارت آمریکا‌ئی‌ها فعالیت می‌کردند،   برقرار کرده بود.  و به دلیل همین روابط گسترده،  این خطر وجود داشت که وی به صورتی هماهنگ در رأس یک سیاست نظامی متشکل و منطقه‌ای دست به عملیاتی بزند.   عملیاتی که حتی می‌توانست تحت نظارت سیاست‌های مخالف کاخ‌سفید،   از درون ایالات‌متحد و برخلاف سیاست‌های اعلام شدۀ دولت فعال شود.   این ویژگی حساسیت فزاینده‌ای به وجود آورده بود؛   دولت و ارتش آمریکا که خود در تولید،  آموزش و پرورش امثال سلیمانی‌ها دست بالا را دارند،  ترجیح دادند با حذف وی،   بر چرخش‌های سیاسی و نظامی منطقه همچنان نظارت عالیۀ خود را حفظ کنند. 

 

به دنبال این ترور «موفق» شاهد ترورهای دیگر در جرگۀ سپاه قدس و برخی «شخصیت‌های» انقلابی و اسلامی در منطقۀ خاورمیانه نیز بودیم؛   حمله به اماکن دیپلماتیک حکومت ملایان در دمشق مسلماً برجسته‌ترین‌شان به شمار می‌رود.  ولی قضیۀ ترورهای «هدفمند» ادامه یافت تا رسیدیم به قتل رئیسی و باند همراه وی!   ویژگی دوران رئیسی،   خارج از مزخرفاتی که تحت عنوان «دکترین انقلاب اسلامی» تحویل عوام ‌دادند،    نزدیک شدن همزمان ملایان به مسکو و واشنگتن بود.   رئیسی از طریق وزیر امور خارجه‌اش،   از یک‌سو در عمان پیزی انگلستان و متحدان‌اش را در منطقه جا می‌انداخت،   و از سوی دیگر در آغوش کرملین و روابط دوجانبۀ «روسیه ـ ایران» می‌لولید.   به دلیل گسترۀ فعالیت‌های دیپلماتیک،  حذف رئیسی نیز در دستور کار قرار گرفت،  و تبدیل شد به سیاست اصلی واشنگتن در منطقه.  با این وجود،   هر چند آمریکا مسئولیت ترور رئیسی را بر عهده نگرفته،  به همان دلائل که بالاتر در مورد سلیمانی به آن اشاره کرده‌ایم،   حذف وی به احتمال قریب‌به‌یقین نقشۀ آمریکا بوده.    

 

پس از حذف رئیسی،‌  ترورهای منطقه‌ای همچنان ادامه یافت تا با قتل ناجوانمردانۀ هنیه،  میهمان دولت ملایان در قلب شهر تهران به اوج خود رسید.   واشنگتن با ترور هنیه که در عمل تحت نظارت انگلستان در قطر زندگی می‌کرد،  به صراحت نشان داد که قصد الحاق نوار غزه به کشور اسرائیل را دارد،  و در این راه حاضر به هیچ نرمشی نیست.  ولی در شرایطی که دولت نتانیاهو رسماً مسئولیت عملیات تروریستی را در تهران بر عهده گرفته،   عکس‌العمل مضحک،  نابجا و خصوصاً «فکاهیاتی» که تحت عنوان پاسخ به حملات اسرائیل در پایتخت کشور،  از سوی حکومت ملایان به صحنه آمد،  بسیاری را مشعوف کرد!  سپس شاهد حملات «موشکی ـ پهپادی» جمکرانی‌ها به بیابان‌های کشور اسرائیل بودیم،  و این عملیات به صراحت نشان داد،   هدف اصلی دولت ملایان نه مجازات دولت اسرائیل که همراهی با سیاست‌های واشنگتن در منطقه است.  در واقع،  حتی پیش از ترور هنیه،  و در میعاد ترور رئیسی نیز تزلزلی که در قلب حکومت ملائی به وجود آمده بود چنین القاء می‌کرد که حکومت جمکران پای به چالش‌هائی گذارده که پس از پیروزی «انقلاب اسلامی» تا به امروز بی‌سابقه بوده.

 

بیرون کشیدن آلوی گندیده‌ای به نام مسعود پزشکیان تحت عنوان رئیس‌جمهور از درون صندوق‌ها،   هم  بارزترین نمایۀ تزلزل حکومت ملایان بود،   و هم مهم‌ترین چشمک‌ سیاسی جهت اعلام همکاری‌های «نوین» تهران با واشنگتن!  ظاهراً دولت جمکرانی می‌پندارد که با جست‌وخیزهای «دمکرات‌مابانه» جناب ریاست‌جمهور خواهد توانست دوران پرتنشی را که پای در آن گذارده با موفقیت پشت سر بگذارد؛  پنداری که با توجه به واقعیات ژئوپولیتیک‌ نه آنقدرها صحیح به نظر می‌رسد و نه آنچنان امکانپذیر. 

 

همانطور که در وبلاگ «پیجر و رنج‌نامه» هم مطرح کردیم،   انفجار سیستم‌های ارتباطی که مورد استفادۀ گروه حزب‌الله لبنان قرار می‌گرفت،   به صراحت نشان داد که این تشکل در واقع به عنوان اهرمی شبه‌نظامی در خدمت سیاست‌های آمریکا عمل می‌کند.  خلاصه بگوئیم،‌   اگر در پی ترور سلیمانی،‌   تهران وی را قهرمان مبارزه با آمریکا و اسرائیل معرفی می‌کرد؛   امروز دیگر دم خروس از زیر عبا بیرون زده.   قرار گرفتن ارتباطات و مکالمات حزب‌الله لبنان تحت نظارت سازمان‌های اطلاعاتی غرب به صراحت نشان می‌دهد که نه فقط حزب‌الله،  که گردان قدس سپاه پاسداران نیز به دلیل همکاری‌های تنگاتنگ با حزب‌الله،  خود سرسپردۀ سیاست‌های آمریکاست.    از سوی دیگر،  شرایطی که در آن ظاهراً اسرائیل دست به حذف حسن نصرالله زده (بمباران مقر حزب‌الله دقیقاً زمانیکه شیخ نصرالله در آن حضور داشته) بار دیگر نشان ‌داده که شبکۀ اطلاعاتی «اسرائیل ـ آمریکا» رسماً حزب‌الله لبنان را از درون رهبری می‌کند.

 

ولی در این میانه،   جالب‌تر از همه عکس‌العمل‌های لوس و بی‌مزۀ دولت ملایان در برابر این تهاجمات تروریستی است.   تهاجماتی که ظاهراً «جبهۀ مقاومت» ملایان را در منطقه هدف قرار داده،    و «متحدان ضدامپریالیست» این حکومت را یک‌به‌یک حذف فیزیکی می‌کند.  در اینصورت باید پرسید چرا تهران دست روی دست گذارده و تماشاگرست؟   حکماً به این امید که انشاالله گربه است،  و قضیۀ حذف فیزیکی شامل کل حکومت اسلامی نخواهد شد.  خلاصه،  اگر شاه‌سلطان حسین صفوی با هدایا و وافور و منقل به استقبال لشکر افغان در حومۀ اصفهان رفت،   علی خامنه‌ای،  رهبر ضدآمریکائی ملایان نیز با الهام از شاه سلطان حسین،  ولی به شیوه‌ای خرکی،   «زرشکیان»،  رئیس‌جمهور منتخب بیت‌رهبری را جهت دست‌بوسی به نیویورک اعزام کرده!   پرزیدنت زرشکیان نیز پس از نظارۀ آسمان‌خراش‌های نکره،   مخروبه و لکنتی نیویورک به این نتیجه رسیده‌اند که باید «برجام» را احیاء کرد:

 

«پزشکیان [...] در آغاز سخنانش «از ورود به عصر جدید» برای کشورش گفت،  در پایان هم تلویحاً از آمریکا و بلوک غرب خواست که دولت او را آماده از سرگیری فصل جدیدی از مناسبات سیاسی با ایران ببینند.»

منبع:   بی‌بی‌سی،  24 سپتامبر سالجاری

 

مسلماً «ورود به عصر جدید» معنای مشخصی دارد؛   به استنباط ما «عصر جدید» چیزی نیست جز تداوم عصر قدیم،   یعنی حمایت بی‌قید و شرط تهران از عملیات تروریستی آمریکا در منطقۀ خاورمیانه.  و عبارت «از سرگیری فصل جدیدی از مناسبات با ایران» معنائی جز این نخواهد داشت که تهران  با سیاست‌های نوین آمریکا در منطقه همکاری کامل صورت خواهد داد!    در واقع،  در این مرحله است که بی‌عملی دولت جمکران در برابر تهاجمات تروریستی واشنگتن ابعاد واقعی‌اش را به نمایش می‌گذارد؛   تهران پس از حذف سلیمانی،   خود را برای این نوع همکاری با سیاست‌های جدید واشنگتن آماده کرده بود،   و به همین دلیل نیز عکس‌العملی در برابر مجموعۀ ترورها نشان نمی‌دهد.  

 

چشم‌انداز فوق چند مسئلۀ پراهمیت را در برابر تحلیل‌گر قرار می‌دهد.   در درجۀ نخست باید دید تغییرات سیاسی‌ای که واشنگتن با تکیه بر ترورهای سیاسی و نظامی در منطقه دنبال می‌کند،  در خیمۀ ملایان چه تبعاتی به همراه خواهد آورد؟   و اینکه آیا تغییرات مورد نظر می‌تواند موجودیت حکومت ملائی را نیز مورد تأئید و حمایت قرار دهد یا خیر؟!  به صراحت بگوئیم،   تزلزلی که در حکومت ملائی به وجود آمده نشان می‌دهد که حداقل رأس هیئت حاکمه شدیداً نگران آیندۀ خود شده.   اینان همچون روزهای آخر دوران آریامهر در تلاش‌‌اند تا همچون اعلیحضرت که جهت رعایت «حقوق بشر» ـ بخوانیم حقوق آخوند ـ آستین‌ها را بالا زده بود،   دستی به آب رسانده و در خیمۀ سیاست‌های جدید ارباب زیراندازی جهت ولایت‌فقیه پهن کنند.   خصوصاً که مرگ علی خامنه‌ای آنقدرها دور از ذهن نیست و می‌تواند خود زمینه‌ساز بحران‌های نوینی در کشور شود.   با این وجود می‌باید دید،  آیا جمکرانی‌ها از آریامهر موفق‌تر عمل خواهند کرد یا خیر؟!            

 

در ثانی،  شاهد سکوت مرگ‌بار کشورهای قدرتمند منطقه نیز هستیم؛   روسیه،  چین و هند که مهم‌ترین بازیگران منطقۀ آسیای مرکزی و خاورمیانه به شمار می‌روند در عمل هیچ پاسخ قابل توجهی در زمینۀ دیپلماتیک،  سیاسی و نظامی به حملات تروریستی آمریکا نمی‌دهند. جالب اینکه،  دولت‌های تحت استیلای اینان و در رأس‌شان دولت بعث سوریه که از قضای روزگار همسایۀ مستقیم اسرائیل،  لبنان و سرزمین‌های فلسطینی نیز به شمار می‌رود در سکوت مرگ‌باری فروافتاده‌اند.  مصر،  همسایۀ پرجمعیت نوار غزه و فلسطین هیچ نمی‌گوید؛  رجب اردوغان که بارها برای فلسطینی‌ها پستان به تنور چسبانده،  ساکت است،   و ...  و پرسش روشنی در برابرمان قرار می‌گیرد،  این سکوت‌ها چه معنائی دارد؟!  

 

پیش از تحلیل این سکوت‌ها می‌باید چند مسئله را مطرح کرد.   در مقام گزینۀ نخست،  می‌باید دید آیا عملیات تروریستی «آمریکا ـ اسرائیل» در منطقه از تأئید پایه‌ای دیگر دولت‌های قدرتمند جهانی برخوردار است یا خیر؟   اگر این تأئید در کار باشد،   با در نظر گرفتن مشکلاتی که روسیه،  چین و هند هر کدام با اسلامگرایان دارند،   می‌توان به این نتیجه رسید که آمریکا در ارتباط مستقیم با این سه کشور قصد براندازی پایگاه‌های اسلامگرایان منطقه را کرده،  و قرار شده تا شخص نتانیاهو که فاقد هر گونه وجهۀ سیاسی و اجتماعی است،  رخت چرک‌های  واشنگتن را آنچنان که می‌بینیم در ملاءعام بشوید؛   این جماعت را حذف فیزیکی کند و راه را جهت برقراری روابط نوین منطقه‌ای میان آمریکا و قدرت‌های دیگر جهانی هموار سازد.  البته این شقی است کاملاً «خوشبینانه!» ولی شق دومی نیز در کار است.       

 

با در نظر گرفتن سبقۀ سیاستگزاری آمریکا در منطقۀ خاورمیانه مشکل بتوان پذیرفت که واشنگتن از اسلامگرائی دست بشوید.   در نتیجه،   حذف اسلامگرایان از سوی واشنگتن همچون حملۀ ارتش آمریکا به افغانستان هدفی جز «بازسازی» یک اسلام سیاسی تندرو و کوردل دنبال نمی‌کند.  و مسلماً‌ تشکل‌هائی از قماش حزب‌الله لبنان که در فعالیت‌های پارلمانی حضور گسترده داشتند،   به تئوری‌های نوین واشنگتن لبیک مناسب نمی‌گفتند.   نتیجتاً پیش از آ‌نکه جریانات مخالف،  تحت تأثیر سیاست‌های قدرتمند جهانی دست آمریکائی‌ها را در اینکشورها در پوست گردو بیاندازند،‌   واشنگتن به این نتیجه رسیده بود که این جریانات می‌بایست حذف شوند.   در این چارچوب عملیات تروریستی آمریکا در لبنان را می‌باید تلاش واشنگتن جهت «نوسازی» اسلامگرائی در اینکشور تلقی کرد.   باشد تا نحلۀ سیاسی نوین تا حد امکان اصولگرا،  وحشی،  وابسته به سیاست آمریکا‌ و ضداجتماعی باشد.    به عبارت ساده‌تر،  در این گزینۀ‌ سیاسی وراجی‌های پزشکیان را در نیویورک نمی‌باید جدی گرفت،  و نتیجتاً دوران پس از نصرالله،   هنیه،   رئیسی و ... در منطقه،   به مراتب بیش‌ازپیش بر چارچوب‌های اصولگرائی اسلامی مطلوب آمریکا تکیه خواهد داشت.

 

و در چارچوب گزینۀ دوم است که سکوت کشورهای قدرتمند جهان در برابر هجمۀ بی‌سابقۀ آمریکا به زرادخانۀ اسلامگرایانه‌اش در منطقۀ خاورمیانه معنا پیدا می‌کند.  در واقع،  کشورهای قدرتمند در‌ تلاش‌اند تا جای پای مناسبی در آیندۀ سیاسی برای خود دست‌وپا کنند،   تلاشی که به دلیل نبود اهرم‌های مناسب تاکنون نتیجۀ ملموسی نداشته.  روسیه درگیر یک جنگ فرسایشی در اوکراین شده؛   چین گرفتار سیاست‌های تجاری تحمیلی واشنگتن و تهدیدات نظامی در دریاهاست؛   هند تلاش دارد تا در همکاری نزدیک با بازارهای آمریکا در تجارت جهانی جائی برای خود بگشاید،  و ...  نتیجتاً همگی در سکوت فرورفته و صرفاً نظاره‌گرند.

 

با این وجود،  از منظر ما یک نکتۀ اساسی از سوی تحلیل‌گران و اطاق‌های فکر یانکی نادیده گرفته شده.  و آن اینکه،   اگر سیاست‌های استعماری کاملاً قابل پیش‌بینی است،   تاریخ به اثبات رسانده که عکس‌العمل ملت‌ها در برابر این سیاست‌ها به هیچ عنوان قابل پیش‌بینی نیست.  حال باید دید ساکنان این سرزمین‌ها،  سرزمین‌هائی که واشنگتن با ترورهای سیاسی خاک‌شان را اینچنین به توبره کشیده در پاسخ به این سیاستگزاری وحشیانه چه عکس‌العمل‌هائی در چنته خواهند داشت،  و اینکه چگونه خواهند توانست بر تاریخ کشور و منطقه‌شان تأثیر بگذارند.