
امروز شاهدیم که در سرزمین «استبداد جمکرانی»، بر محور سن رأیدهندگان میان جناحهای مختلف هم دعوای «انتخاباتی» به راه افتاده! میبینیم که اگر نفس احترام به آراء و افکار عمومی اصولاً در این نوع حکومتها محلی از اعراب ندارد، صحنهسازی و مردمینمائی چگونه میتواند در پس پردة یک استبداد منفور تبدیل به دکان و دستک جهت کلاشی شود. همانطور که میدانیم در هیچیک از دمکراسیهای شناختة شدة جهان افراد زیر 18 سال از حق رأی برخوردار نیستند؛ حتی در برخی کشورها شرکت افراد زیر 21 سال در روند انتخاباتی که جهت تعیین نمایندگان در بعضی ارگانها صورت میگیرد ممنوع اعلام شده. چرا که برخورداری از حداقل شناخت از مسائل اجتماعی، سیاسی، و ... اگر ارتباط مستقیمی با سن و سال افراد ندارد، نزد افرادی که از نظر «بلوغ» عقلائی صغیر به شمار میروند به هر صورت و به هر تقدیر چنین شناختی وجود نخواهد داشت. پس چه بهتر که اینان در انتخابات شرکت نکنند.
این «برخورد» با مسئلة آراء مردم، دقیقاً ریشه در همان احترامی دارد که هیئت حاکمه در یک دمکراسی میباید برای آراء عمومی قائل باشد. میباید حداقلی از احترام و رعایت آراء عمومی در روش حکومت منظور شود! ولی در حاکمیتی که آراء عمومی تبدیل به چماق مشتی عملة سیاست خارجی شده پر واضح است که نه تنها زیر 18 سالهها که حتی نوزادان نیز میتوانند حق رأی داشته باشند! اصلاً چه کسی گفته که نوزادان از شناخت مسائل اجتماعی و سیاسی عاجزاند؟ مگر همین روایات شیعیمسلکان نیست که ادعا دارد علی پسر ابیطالب در شکم مادرش قرآن میخواند؟ البته این «قرائت قرآن» در شکم مادر از آن داستانهاست؛ در آن روزگار هنوز قرآن کذا بر پایة همان روایات و احادیث «نازل» هم نشده بود! ولی پر واضح است اگر حکومتی این مزخرفات را پایة حاکمیت و سیاست و روابط اجتماعی میکند، میتواند به کبوترهای آسمان مشهد «مقدس»، و گنجشکهای حیاط خلوت مقام معظم هم حق رأی بدهد! اینهمه از اینرو که اصولاً این تشکیلات برای رأی مردم در مفهوم دمکراتیک کلمه هیچگونه ارزشی قائل نیست.
بله همانطور که گفتیم دعوا بر سر سن رأی دهندگان بالا گرفته و دولت احمدینژاد پس از موفقیت بزرگی که در نشست «دوربان 2» برای جهان اسلام و خصوصاً ملت ایران «تحصیل» کرد، اینک میباید به معضل «انتخابات» نیز رسیدگی کند. و همین هیئت حاکمه آناً دست بالا زده و چند هفته به انتخابات مانده، یک طرح دوفوریتی به «مسجدجمکران» فرستاده تا اوباشی که روی صندلیهای گرم و نرم آن با بودجة ما ملت چاق و چله میشوند، هر چه زودتر سن رأیگیری را سه سال تقلیل دهند و از 18 به 15 سال برسانند!
البته همانطور که میتوان حدس زد در این «بازی» دمکراتیک، مخالفها هم حرفی برای گفتن دارند! بله ملت ایران در استخر دمکراسی شناور است؛ جمکرانیها جناح «مخالف» هم دارند، فراموش نکنید! با این وجود مخالفان نمیگویند حق رأی به نوجوانان به معنای تخطئة اصل دمکراسی سیاسی است؛ مخالفان نمیگویند دولت حق ندارد قانون انتخابات را چند هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری با دوفوریت، مثل دزدی که از دیوار مردم بالا میرود به مجلس بفرستد! اینان کاری به این حرفها ندارند، از خودشان هستند، دعوا بر سر اعداد و ارقام است! به طور مثال «بیبیسی» دیروز از قول مخالفان میگوید:
«وزارت کشور چند روز پیش تعداد واجدان شرایط رأی دادن در دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری را 46 میلیون و دویست هزار نفر اعلام کرد. اما منتقدان دولت میگویند این رقم با آمار اعلام شده در سرشماری جمعیت ایران در سال 1385 همخوانی ندارد.»
منبع: بیبیسی، 22 آوریل 2009
همانطور که میبینیم مسئله این نیست که دولت غلط عمل میکند! دعوا بر سر این است که آمارها با یکدیگر همخوانی ندارد! شاید اصلاً برای «همخوان» کردن همین آمارهاست که دولت با این عملیات دوفوریتی تلویحاً چنین میگوید، «آمار در انتخابات آینده، بیآمار!» البته ما ملت که با حکومت ملاها از این حرفها نداریم. خودشان میبرند، خودشان هم میل میفرمایند. فردا هم رادیو و تلویزیون اسلامآشنای جمهوری امت مسلمان خواهد گفت، «یکصد میلیون نفر واجدین شرایط به احمدینژاد رأی دادند! قبول ندارید، بروید بشمارید!» ما از همین لحظه اعلام میکنیم که آقای احمدینژاد رئیس جمهوری آیندة این حکومت شترگاوپلنگ هستند، و از هممیهنان عزیز تقاضا داریم هنگام شرکت در برنامههای مارگیری جمکران حجاب اسلامی را رعایت کنند؛ آدامس نجوند؛ «اساماس» حرام و مکروه نزنند؛ چشمشان را درویش کنند؛ دید نزنند؛ اگر هم دوربین خبرنگاران خارجی دیدند آناً لبخند عشوهگرانه بزنند شاید که خواستگار خارجی پیدا کنند و مجبور نشوند در انتخابات آینده شرکت داشته باشند! این بود وصیت ما به هممیهنان و امیدواریم که سالیان دراز در کنار احمدینژاد بخوبی و خوشی روزگار بگذرانند و به پای هم پیر شوند.
در مورد آراء نوزادان پیشنهاد ما این است که در روز انتخابات بدون پوشک، با یک جغجغه و پستانک تحت نظر حجج اسلام به حوزهها بیایند. اگر نوزادی جغجغه را تکان داد و گفت، «ددر» مقصودش این است که میخواهد با کروبی برود «ددر»! پس رأی این نوزاد به حساب شیخ اصلاحات منظور شود. اگر نوزاد پستانک را مکید و گفت «ممه»! مقصود این است که میخواهد با «میرحسین» برود چپنمائی کند. اگر هم بغض کرد و شاشید به ریش حجج حتماً به استقبال دولت احمدینژاد رفته، و با این عمل عواقب رأی خود را هم همانجا قبول میکند. با توسل به این شیوة «بیان جسمانی» میتوان برای تضمین دوام و بقاء نظام از تمامی نوزادان کشور اخذ رأی کرد.
ولی حال که سخن از دوام و بقاء به میان آمد، امروز کاشف به عمل آمده که طالبان از نظر دوام و بقاء حرف ندارند! این طالبان که ارتش خداترس ایالات متحد در کوه و کمر گویا پدرشان را در آورده بود، بر اساس گزارشات چپ و راست در حال حاضر تا اسلامآباد، پایتخت پاکستان صد کیلومتر بیشتر فاصله ندارند! دیدید چه شد؟ اینها که همیشه در اسلامآباد بودند، امروز بر اساس گزارشات فقط یکصد کیلومتر با این شهر فاصله دارند! این مسئله اصولاً برای ما غیرقابل حل شده؛ چطور ممکن است کسی هم در اسلامآباد باشد، و هم بیش از یکصد کیلومتر با آن فاصله نداشته باشد؟ اگر کسی توانست این معما را حل کند، برای انتخابات ریاست جمهوری جمکران هم یک فرمول برایمان بفرستد. به کسی که چنین فرمولی پیدا کرد، محفل نوبل و «پنکلاب» و دیگر دفتردستکها جایزه میدهند، و عین «مندلیف» جدولاش را میزنیم توی کتابهای شیمی و او را حسابی به جهانیان معرفی میکنیم. مگر ملت ایران «مندلیف» لازم ندارد؟ پیشرفتهای علمی مدیون همین مندلیفهاست. چه در اسلامآباد باشند و چه بیش از یکصد کیلومتر از آن فاصله داشته باشند.
بله، این طالبان که قبلاً فقط در کابل دولت تشکیل میدادند، این روزها به اسلامآباد هم آمدهاند! یعنی قبلاً هم در اسلامآباد بودند، به کسی نمیگفتند! قرار بود که در اسلامآباد نباشند، در کابل باشند، و اسلامآباد یواشکی برایشان موشک و فشفشک بفرستد تا از آنجا بزنند پدرصاحاببچه را در بیاورند. حال مثل اینکه قرار شده لژیونهای مسلح و هنگهای زرهای «طالبان» پاکستان را بار دیگر فتح کند. و پرزیدنت «زرداری» که اینهمه مورد الطاف اوباما و دوستاناش قرار گرفته فرار کند و بیاید به «جمکران» تا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند. میبینید که تمام این برنامه برای این است که شرکت ملت مسلمان در انتخابات گرم و داغ باشد.
امروز «مهرورزی» در یک سخنرانی داغ و پرماجرا، قرار گذاشت که به هر ایرانی بین 50 تا 70 هزار تومان «یارانه» بدهد. «هان ببین که ایران شد گلستانا!» اینکه برنامة چهار سال پیش کروبی بود! اصلاً بیجهت نیست که به کروبی میگویند «شیخ اصلاحات»! اصلاحات عین گلولههای عرق از سر و رویش میریزد. و برای همین است که رأی نمیآورد! ولی از آنجا که در مملکت ایران پول باید خرج آنهائی بشود که ایرانی نیستند، فکر میکنم احمدینژاد هم قرار شده رأی نیاورد. و برای همین است که پول را از همین الان میدهد دست مردم. یعنی قرار میشود که پول به مردم بدهند؛ ولی از آنجا که رأی نمیآورد، حسننیت «نظام» به اثبات میرسد، پولی هم خرج ملت نخواهد شد. آقا! به این میگویند «پولیتیک»!
پس باید حداقل «میرحسین» رأی بیاورد! ولی بعضی حزبالهیها کار را خراب کردهاند، گویا به میرحسین میگویند «تختجمشید»! کنایهای است از «باستانی» بودن نظریات و برداشتهای وی. ما به شدت مخالفایم. ایشان با تختجمشید هیچ ارتباطی ندارند. پایتخت یک مشت آتشپرست زندیق و خدانشناس به ایشان چه ارتباطی دارد؟ میرحسین خداترس، نمازخوان، روضهگیر، وضوگیر، و همه چیز «گیر» است. ایشان اصلاً به همه چیز «گیر» میدهند. در ثانی، تختجمشید در خاک و بیابان افتاده، مراجع ندارد! مردم با تختجمشید کاری ندارند. یک مشت توریست میروند و عکس میگیرند. تا حال دیدهاید توریستها با میرحسین عکس بگیرند؟ اصلاً و ابداً! توریستها اگر ایشان را ببینند فرار میکنند و صنعت «جهانگردی» مختل میشود. مردم با فریاد «نه شیر شتر و نه دیدار عرب» به خانههایشان پناهنده شده در محل امن «سنگر» میگیرند. پس اگر کسی گفت تختجمشید، از طرف امام راحل «توی دهانش بزنید!»
با این وجود ما پیشنهاد میکنیم که نام مناسبی برای «مهندس» پیدا کنند. تختجمشید که دیدیم هیچ مناسب نیست؛ میرحسین هم که نشد اسم! باید اسمی پیدا کنیم که هم «اسلامی» باشد؛ هم نشان از قدمت و ثبات قدم داشته باشد؛ هم مراجع فراوان داشته باشد؛ هم در مرکز شهر تهران یعنی همانجائی قرار داشته باشد که میرحسین در خانههای امن زندگی میکند! بنده با در نظر گرفتن تمامی این «ویژگیها» پیشنهاد میکنم که به ایشان بگوئیم «خلای مسجد شاه!» هم مراجع زیاد دارد؛ هم کسی در آن عکس نمیگیرد و زبانمان لال بیناموسی نمیکند؛ هم از قدمت فراوان برخوردار است، و نهایت امر میدانیم که قسمتی است از فرهنگ و سنن جمکرانیان!
بله، «خلای مسجد شاه» در کمال تأسف هنوز برنامة خود را اعلام نکرده. ولی میتوان حدس زد که برنامة مفرح و آموزندهای داشته باشند. و اگر دوستان نادان ایشان در برابر موفقیتهای انتخاباتی سنگاندازی نکنند، به فضل الهی «خلای مسجد شاه» به ریاست جمهوری جمکران نائل شده راه فلاح و صلاح را به امت مسلمان نشان خواهد داد. ما هم امیدواریم که همة نوزادان در روز رأی گیری بگویند: «ممه»!