۲/۰۴/۱۳۸۸

ممه و میرحسین!



امروز شاهدیم که در سرزمین «استبداد جمکرانی‌»، بر محور سن رأی‌دهندگان میان جناح‌های مختلف هم دعوای «انتخاباتی» به راه افتاده!‌ می‌بینیم که اگر نفس احترام به آراء و افکار عمومی اصولاً در این نوع حکومت‌ها محلی از اعراب ندارد، صحنه‌سازی و مردمی‌نمائی چگونه می‌تواند در پس پردة یک استبداد منفور تبدیل به دکان و دستک جهت کلاشی شود. همانطور که می‌دانیم در هیچیک از دمکراسی‌های شناختة شدة جهان افراد زیر 18 سال از حق رأی برخوردار نیستند؛ حتی در برخی کشورها شرکت افراد زیر 21 سال در روند انتخاباتی که جهت تعیین نمایندگان در بعضی ارگان‌ها صورت می‌گیرد ممنوع اعلام شده. چرا که برخورداری از حداقل شناخت از مسائل اجتماعی، سیاسی، و ... اگر ارتباط مستقیمی با سن و سال افراد ندارد، نزد افرادی که از نظر «بلوغ» عقلائی صغیر به شمار می‌روند به هر صورت و به هر تقدیر چنین شناختی وجود نخواهد داشت. پس چه بهتر که اینان در انتخابات شرکت نکنند.

این «برخورد» با مسئلة آراء مردم، دقیقاً ریشه در همان احترامی دارد که هیئت ‌حاکمه در یک دمکراسی می‌باید برای آراء عمومی قائل باشد. می‌باید حداقلی از احترام و رعایت آراء عمومی در روش حکومت منظور شود!‌ ولی در حاکمیتی که آراء عمومی تبدیل به چماق مشتی عملة سیاست‌ خارجی شده پر واضح است که نه تنها زیر 18 ساله‌ها که حتی نوزادان نیز می‌توانند حق رأی داشته باشند!‌ اصلاً چه کسی گفته که نوزادان از شناخت مسائل اجتماعی و سیاسی عاجز‌اند؟ مگر همین روایات شیعی‌مسلکان نیست که ادعا دارد علی‌ پسر ابی‌طالب در شکم مادرش قرآن می‌خواند؟ البته این «قرائت قرآن» در شکم مادر از آن داستان‌هاست؛ در آن روزگار هنوز قرآن کذا بر پایة همان روایات و احادیث «نازل» هم نشده بود!‌ ولی پر واضح است اگر حکومتی این مزخرفات را پایة حاکمیت و سیاست و روابط اجتماعی می‌کند، می‌تواند به کبوترهای آسمان مشهد «مقدس»، و گنجشک‌های حیاط خلوت مقام معظم هم حق رأی بدهد! اینهمه از اینرو که اصولاً این تشکیلات برای رأی مردم در مفهوم دمکراتیک کلمه هیچگونه ارزشی قائل نیست.

بله همانطور که گفتیم دعوا بر سر سن رأی دهندگان بالا گرفته و دولت احمدی‌نژاد پس از موفقیت بزرگی که در نشست «دوربان 2» برای جهان اسلام و خصوصاً ملت ایران «تحصیل» کرد، اینک می‌باید به معضل «انتخابات» نیز رسیدگی کند. و همین هیئت حاکمه آناً دست بالا زده و چند هفته به انتخابات مانده، یک طرح دوفوریتی به «مسجدجمکران» فرستاده تا اوباشی که روی صندلی‌های گرم و نرم آن با بودجة ما ملت چاق و چله می‌شوند، هر چه زودتر سن رأی‌گیری را سه سال تقلیل دهند و از 18 به 15 سال برسانند!‌

البته همانطور که می‌توان حدس زد در این «بازی» دمکراتیک، مخالف‌ها هم حرفی برای گفتن دارند!‌ بله ملت ایران در استخر دمکراسی شناور است؛ جمکرانی‌ها جناح «مخالف» هم دارند، فراموش نکنید! با این وجود مخالفان نمی‌گویند حق رأی به نوجوانان به معنای تخطئة اصل دمکراسی سیاسی است؛ مخالفان نمی‌گویند دولت حق ندارد قانون انتخابات را چند هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری با دوفوریت، مثل دزدی که از دیوار مردم بالا می‌رود به مجلس بفرستد!‌ اینان کاری به این حرف‌ها ندارند، از خودشان هستند، دعوا بر سر اعداد و ارقام است! به طور مثال «بی‌بی‌سی» دیروز از قول مخالفان می‌گوید:

«وزارت کشور چند روز پیش تعداد واجدان شرایط رأی دادن در دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری را 46 میلیون و دویست هزار نفر اعلام کرد. اما منتقدان دولت می‌گویند این رقم با آمار اعلام شده در سرشماری جمعیت ایران در سال 1385 همخوانی ندارد.»

منبع: بی‌بی‌سی، 22 آوریل 2009

همانطور که می‌بینیم مسئله این نیست که دولت غلط عمل می‌کند!‌ دعوا بر سر این است که آمارها با یکدیگر همخوانی ندارد! شاید اصلاً برای «همخوان‌» کردن همین آمارهاست که دولت با این عملیات دوفوریتی تلویحاً چنین می‌گوید، «آمار در انتخابات آینده، بی‌آمار!»‌ البته ما ملت که با حکومت ملاها از این حرف‌ها نداریم. خودشان می‌برند، خودشان هم میل می‌فرمایند. فردا هم رادیو و تلویزیون اسلام‌آشنای جمهوری امت مسلمان خواهد گفت، «یکصد میلیون نفر واجدین شرایط به احمدی‌نژاد رأی دادند! قبول ندارید، بروید بشمارید!» ما از همین لحظه اعلام می‌کنیم که آقای احمدی‌نژاد رئیس جمهوری آیندة این حکومت شترگاوپلنگ هستند، و از هم‌میهنان عزیز تقاضا داریم هنگام شرکت در برنامه‌های مارگیری جمکران حجاب اسلامی را رعایت کنند؛ آدامس نجوند؛ «اس‌ام‌اس» حرام و مکروه نزنند؛ چشم‌شان را درویش کنند؛ دید نزنند؛ اگر هم دوربین‌ خبرنگاران خارجی دیدند آناً لبخند عشوه‌گرانه بزنند شاید که خواستگار خارجی پیدا کنند و مجبور نشوند در انتخابات آینده شرکت داشته باشند! این بود وصیت ما به هم‌میهنان و امیدواریم که سالیان دراز در کنار احمدی‌نژاد بخوبی و خوشی روزگار بگذرانند و به پای هم پیر شوند.

در مورد آراء نوزادان پیشنهاد ما این است که در روز انتخابات بدون پوشک، با یک جغجغه و پستانک تحت نظر حجج اسلام به حوزه‌ها بیایند. اگر نوزادی جغجغه را تکان داد و گفت، «ددر» مقصودش این است که می‌خواهد با کروبی برود «ددر»! پس رأی این نوزاد به حساب شیخ‌ اصلاحات منظور شود. اگر نوزاد پستانک را مکید و گفت «ممه»!‌ مقصود این است که می‌خواهد با «میرحسین» برود چپ‌نمائی کند. اگر هم بغض کرد و شاشید به ریش حجج حتماً به استقبال دولت احمدی‌نژاد رفته، و با این عمل عواقب رأی‌ خود را هم همانجا قبول می‌کند. با توسل به این شیوة «بیان جسمانی» می‌توان برای تضمین دوام و بقاء نظام از تمامی نوزادان کشور اخذ رأی کرد.

ولی حال که سخن از دوام و بقاء به میان آمد، امروز کاشف به عمل آمده که طالبان از نظر دوام و بقاء حرف ندارند! این طالبان که ارتش خداترس ایالات متحد در کوه و کمر گویا پدرشان را در آورده بود، بر اساس گزارشات چپ و راست در حال حاضر تا اسلام‌آباد، پایتخت پاکستان صد کیلومتر بیشتر فاصله ندارند! دیدید چه شد؟ این‌ها که همیشه در اسلام‌آباد بودند، امروز بر اساس گزارشات فقط یکصد کیلومتر با این شهر فاصله دارند! این مسئله اصولاً برای ما غیرقابل حل شده؛ چطور ممکن است کسی هم در اسلام‌آباد باشد، و هم بیش از یکصد کیلومتر با آن فاصله نداشته باشد؟ اگر کسی توانست این معما را حل کند، برای انتخابات ریاست جمهوری جمکران هم یک فرمول برای‌مان بفرستد. به کسی که چنین فرمولی پیدا کرد، محفل نوبل و «پن‌کلاب» و دیگر دفتردستک‌ها جایزه می‌دهند، و عین «مندلیف» جدول‌اش را می‌زنیم توی کتاب‌های شیمی و او را حسابی به جهانیان معرفی می‌کنیم. مگر ملت ایران «مندلیف» لازم ندارد؟ پیشرفت‌های علمی مدیون همین مندلیف‌هاست. چه در اسلام‌آباد باشند و چه بیش‌ از یکصد کیلومتر از آن فاصله داشته باشند.

بله، این طالبان که قبلاً فقط در کابل دولت تشکیل می‌دادند، این روزها به اسلام‌آباد هم آمده‌اند!‌ یعنی قبلاً هم در اسلام‌آباد بودند، به کسی نمی‌گفتند! قرار بود که در اسلام‌آباد نباشند، در کابل باشند، و اسلام‌آباد یواشکی برای‌شان موشک و فش‌فشک بفرستد تا از آنجا بزنند پدرصاحاب‌بچه را در بیاورند. حال مثل اینکه قرار شده لژیون‌های مسلح و هنگ‌های زره‌ای «طالبان» پاکستان را بار دیگر فتح کند. و پرزیدنت «زرداری» که اینهمه مورد الطاف اوباما و دوستان‌اش قرار گرفته فرار کند و بیاید به «جمکران» تا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند. می‌بینید که تمام این برنامه برای این است که شرکت ملت مسلمان در انتخابات گرم و داغ باشد.

امروز «مهرورزی» در یک سخنرانی داغ و پرماجرا، قرار گذاشت که به هر ایرانی بین 50 تا 70 هزار تومان «یارانه» بدهد. «هان ببین که ایران شد گلستانا!» اینکه برنامة چهار سال پیش کروبی بود! اصلاً بی‌جهت نیست که به کروبی می‌گویند‌ «شیخ ‌اصلاحات»! اصلاحات عین گلوله‌های عرق از سر و رویش می‌ریزد. و برای همین است که رأی نمی‌‌آورد!‌ ولی از آنجا که در مملکت ایران پول باید خرج آن‌هائی بشود که ایرانی نیستند، فکر می‌کنم احمدی‌نژاد هم قرار شده رأی نیاورد. و برای همین است که پول را از همین الان می‌دهد دست مردم. یعنی قرار می‌شود که پول به مردم بدهند؛ ولی از آنجا که رأی نمی‌آورد، حسن‌نیت «نظام» به اثبات می‌رسد، پولی هم خرج ملت نخواهد شد. آقا! به این می‌گویند «پولیتیک»!

پس باید حداقل «میرحسین» رأی بیاورد! ولی بعضی حزب‌الهی‌ها کار را خراب کرده‌اند، گویا به میرحسین می‌گویند «تخت‌جمشید»! کنایه‌ای است از «باستانی» بودن نظریات و برداشت‌های وی. ما به شدت مخالف‌ایم. ایشان با تخت‌جمشید هیچ ارتباطی ندارند. پایتخت یک مشت آتش‌پرست زندیق و خدانشناس به ایشان چه ارتباطی دارد؟ میرحسین خداترس، نمازخوان، روضه‌گیر، وضوگیر، و همه چیز «گیر» است. ایشان اصلاً به همه چیز «گیر» می‌دهند. در ثانی، تخت‌جمشید در خاک و بیابان افتاده، مراجع ندارد! مردم با تخت‌جمشید کاری ندارند. یک مشت توریست می‌روند و عکس می‌گیرند. تا حال دیده‌اید توریست‌ها با میرحسین عکس بگیرند؟ اصلاً و ابداً! توریست‌ها اگر ایشان را ببینند فرار می‌کنند و صنعت «جهانگردی» مختل می‌شود. مردم با فریاد «نه شیر شتر و نه دیدار عرب» به خانه‌های‌شان پناهنده شده در محل امن «سنگر» می‌گیرند. پس اگر کسی گفت تخت‌جمشید، از طرف امام راحل «توی دهانش بزنید!»

با این وجود ما پیشنهاد می‌کنیم که نام مناسبی برای «مهندس» پیدا کنند. تخت‌جمشید که دیدیم هیچ مناسب نیست؛ میرحسین هم که نشد اسم! باید اسمی پیدا کنیم که هم «اسلامی» باشد؛ هم نشان از قدمت و ثبات قدم داشته باشد؛ هم مراجع فراوان داشته باشد؛ هم در مرکز شهر تهران یعنی همانجائی قرار داشته باشد که میرحسین در خانه‌های امن زندگی می‌کند! بنده با در نظر گرفتن تمامی این «ویژگی‌ها» پیشنهاد می‌کنم که به ایشان بگوئیم «خلای مسجد شاه!» هم مراجع زیاد دارد؛ هم کسی در آن عکس نمی‌گیرد و زبان‌مان لال بی‌ناموسی نمی‌کند؛ هم از قدمت فراوان برخوردار است، و نهایت امر می‌دانیم که قسمتی است از فرهنگ و سنن جمکرانیان!

بله،‌ «خلای مسجد شاه» در کمال تأسف هنوز برنامة خود را اعلام نکرده. ولی می‌توان حدس زد که برنامة مفرح و آموزنده‌ای داشته باشند. و اگر دوستان نادان ایشان در برابر موفقیت‌های انتخاباتی سنگ‌اندازی نکنند، به فضل الهی «خلای مسجد شاه» به ریاست جمهوری جمکران نائل شده راه فلاح و صلاح را به امت مسلمان نشان خواهد داد. ما هم امیدواریم که همة نوزادان در روز رأی گیری بگویند: «ممه»!






۲/۰۲/۱۳۸۸

نجات‌پرستی!



با لات‌بازی‌هائی که محمود احمدی‌نژاد در کنفرانس «دوربان» به راه انداخت، استعمار بار دیگر خواست‌ها و تمایلات خود را از زبان فردی ابراز کرد که به غلط و در چارچوب هیاهوی تبلیغاتی همین استعمارگران، یک «شخصیت» سیاسی معرفی می‌شود! می‌دانیم که آقای احمدی‌نژاد و انواع دیگر ایشان از قبیل «هوگو چاوز»، شیخک‌‌های خلیج ‌فارس، و ... به هیچ عنوان «شخصیت‌» سیاسی نیستند. این افراد نمایندة ملتی نیز نمی‌توانند به شمار آیند؛ این دست استعمار و امپریالیسم جهانی است که اینان را از زباله‌دان‌ها بیرون می‌کشد و در چارچوب منافع خود برای‌شان شمایل‌گردانی می‌کند. آقای احمدی‌نژاد حتی طی نخستین روزهائی که هیاهوی بین‌المللی وی را از صندوق‌های مارگیری جمکران بیرون کشیده بود، کسی نمی‌توانست در هیچ معیاری نمایندة یک ملت بداند. با این وجود پس از گذشت چهار سال هنوز همین رسانه‌ها دست از تبلیغات گسترده در راه «انتخاب» مجدد وی به مقام ریاست جمهوری در کشور ایران برنداشته‌اند!‌ «ریاست جمهور» در حکومتی که نه «جمهور» است، و نه برای آراء مردم پشیزی ارزش حقوقی و اجتماعی قائل است. ریاست جمهور در حکومتی که فقط با تکیه بر سرنیزة پاسداران استعمار سر پا ایستاده.

البته بررسی تحولات کنفرانس اخیر می‌تواند در شناخت ابعاد توطئه‌ای که به دست آمریکا و دیگر کشورهای وابسته به محافل سرمایه‌داری «آنگلوساکسون» پایه‌ریزی شده بود به ما کمک کند. جای تعجب ندارد که کشورهای به اصطلاح «مهاجرنشین» استرالیا، کانادا، زلاندنو و آمریکا در زمرة نخستین کشورهائی باشند که به بهانة «لات‌بازی‌های» احمدی‌نژاد و «مطالبات» شیخک‌هائی که نان و گوشت‌شان را همین کشورها تأمین می‌کنند یک کنفرانس جهانی در راه مبارزه با «نژادپرستی» را تحریم کنند!‌ می‌دانیم که «نژادپرستی» از ابعاد متفاوتی برخوردار است و صرفاً به سنگ‌انداختن به رنگین‌پوستان در خیابان‌ها و یا شکستن شیشه‌های مغازة یهودیان و چینی‌ها محدود نمی‌ماند. امروز نژادپرستی قسمتی از چرخة اقتصاد جهانی شده، هر چند مسلماً این مطالب از حد فهم و شعور اوباشی که به اسم ملت ایران در چنین کنفرانس‌ها شرکت می‌کنند به مراتب فراتر می‌رود.

اگر به صراحت ببینیم که چرا و به چه دلیل سیاه‌پوستان که یک اقلیت 16 درصدی از جمعیت کل کشور آمریکا را تشکیل می‌دهند امروز بیش از 60 درصد از محکومان دادگاه‌ها و زندانیان در همین کشورند، می‌توان امیدوار بود که فقط گوشه‌ای محدود از چرخة اقتصاد عظیمی را علنی کنیم که با تکیه بر نژادپرستی در بطن اقتصاد جهانی به حرکت درآمده. در مقاطعی از قبیل نشست «دوربان» است که می‌توان امیدوار بود ندائی در سطح جهان چرخة اقتصاد موازی را افشا کند؛ چرخه‌ای که بر پایة تجارت مواد مخدر، خرید و فروش زنان و کودکان و جنایت سازمان یافته، اینک دهه‌هاست بر میلیون‌ها انسان در سراسر جهان حاکم شده، و ریشة اصلی آن همان جنایت‌سازمان یافته در بطن جامعة ایالات متحد است. شاید امروز انسان‌ها نیاز داشته باشند بدانند که چرا سیاه‌پوست، رنگین‌پوست، مهاجران و آواره‌های دیگر ملل می‌باید در بطن جامعة آمریکا و دیگر جوامعی که «جوامع میزبان» خوانده می‌شوند، همه روزه قربانی شبکه‌ای باشند که قسمت اصلی حاکمیت در جهان سرمایه‌داری را تشکیل داده. ندائی می‌باید پرده از این جنایت بردارد و کودکان را از روسپی‌خانه‌ها بیرون کشیده به مدرسه و تفریحگاه بفرستد.

آقای اوباما که طی سفر اخیر خود به مکزیک از رشد تجارت مواد مخدر بین این کشور و آمریکا ابراز «نگرانی» کرده بودند، حتماً می‌دانند که دست‌های الهی میلیاردها دلار مواد مخدر از مکزیک وارد نمی‌کند، و در ازاء این واردات این «دست‌ها» نمی‌تواند همه ساله هزاران قبضه سلاح‌های گرم ساخت آمریکا نیز به این کشور صادر نماید! این سلاح‌ها با باران بهاری هم بر سر مردم فرود نمی‌آیند؛ تولیدکنندگان‌شان مشخص‌اند و تمامی‌شان شمارة سری تولیدی دارند. بجای دیدار از رئیس جمهور مکزیک و ابراز «نگرانی» رسانه‌ای در «گپ‌های» محفلی، بهتر بود ایشان با دوستان و همپالکی‌های‌شان در کاخ‌‌سفید رایزنی می‌کردند و نام و مشخصات واردکنندگان و صادرکنندگان را جویا می‌شدند. خودنمائی و «دمکرات‌نمائی» هم حد و حدودی دارد. شاید ایشان ملت آمریکا را احمق می‌پندارند؛ جای تعجب ندارد! شاید که این ملت احمق فراوان داشته باشد؛ ولی با اعزام احمدی‌نژاد به کنفرانس «دوربان» و باز گذاشتن دست‌های وی و شیخک‌های کازینونشین «خلیج»، هیئت حاکمة ایالات متحد جهانیان را «احمق» پنداشته! و این دیگر غیرقابل قبول است.

خبرگزاری‌ها اطلاع می‌دهند که ریاست جمهور کشور سوئیس که در واقع یک مقام «فراقانونی» است، پیش از سخنرانی حضرت احمدی‌نژاد ایشان را به حضور می‌پذیرند! شاید لازم به یادآوری باشد که رئیس جمهور سوئیس معمولاً با مقامات رسمی دیدار ندارد. و شاهدیم که پس از هیاهوی رئیس اوباش جمکرانی‌ها در «دوربان»، که با تکیه بر آن تمامی حیثیت و اعتبار این کنفرانس از بین رفت، رمزی کلارک، رئیس اوباشان حزب دمکرات آمریکا نیز با احمدی‌نژاد دیدار داشته! می‌باید قبول کرد که در مورد فردی چون احمدی‌نژاد که اینک تبدیل به یک «گاوپیشانی‌سپید» کامل در حمایت از نازیسم و یهودستیزی شده، برنامه‌ریزی برای دیدارها بیشتر از آنچه انتظار داشته باشیم «سازنده» به نظر می‌آید!

البته می‌توان قبول کرد که ریاست جمهوری سوئیس از حضور آقای احمدی‌نژاد در این کنفرانس بسیار راضی باشند! چرا که اگر قرار باشد این کنفرانس پایه و اساسی به خود بگیرد، و شبکة تجارت موازی که نخستین منتفع واقعی از نظام «نژاد پرستی» است «افشا» شود، سوئیس مسلماً در زمرة نخستین متضررها خواهد بود. با این وجود دیدار آقای رمزی کلارک با رئیس دولت جمکران از ابعاد سیاسی گسترده‌تری برخوردار می‌شود. ابعادی که در شرایط فعلی و با در نظر گرفتن حضور یک رئیس جمهور دمکرات در کاخ‌سفید می‌باید به عنوان دیدار رسمی میان هیئت حاکمة آمریکا با اوباش جمکران، و نهایت امر مهر تأئید کاخ‌سفید بر لات‌بازی‌های احمدی‌نژاد تلقی شود.

ولی نمی‌باید فراموش کرد، کارشکنی شبکة اصلی «نژادپرستی» که توسط اوباش‌گری‌های احمدی‌نژاد توانست کنفرانس را به طور کلی از سکه بیاندازد، بسیاری گروه‌های سیاسی و کشورهای کوچک اروپای شرقی را بی‌نهایت ناامید کرد. دولت‌ها و گروه‌های سیاسی اروپای شرقی امیدوار بودند که با گسترش ابعاد فعالیت‌های این کنفرانس بتوانند صدای خود را در بطن جامعة اقتصادی اروپا رساتر کنند!‌ اروپای مرکزی نیز در این میان اهداف ویژه‌ای را در بطن همین کنفرانس دنبال می‌کرد، و از آنجا که وجهة این گردهمائی به طور کلی از میان رفت، اینان نیز نتوانستند آنچنان که باید صدای خود را به گوش جهانیان برسانند.

ولی با نیم نگاهی به فهرست کشورهائی که این کنفرانس را محکوم کرده و اصلاً در آن شرکت نکردند، مطالب دیگری نیز دستگیرمان می‌شود. اگر این نشست‌ها بتواند نگرش نوینی بر ارتباط دولت‌ها با اقلیت‌های قومی، مهاجران، اقلیت‌های مذهبی، و ... در بطن قارة اروپا ایجاد کند مهم‌ترین برندة این روند مسلماً کشور روسیه خواهد بود. کشوری که به تنهائی یک سوم جمعیت اروپا را در مرزهای خود دارد و «دیاسپوراهای» گسترده‌ای از روس‌تبارها اینک در آلمان، ایتالیا، جمهوری چک و لهستان ـ این کشورها کنفرانس را بایکوت کردند ـ با حمایت مستقیم دلارهای نفتی روسیه در حال رشد و نمو‌ است. این دیاسپوراها حتی روزنامه‌ و شبکة رادیو و تلویزیونی مستقل خود را نیز دارند!‌ همانطور که می‌بینیم این بار نیز جمکرانی‌ها، از هول خدمت به اربابان گاوچران‌شان همچون گذشته‌ها قبل از آنکه فکر «چاه» کنند، منار را دزدیده‌اند!‌ مسئولیت بر هم زدن یک نشست جهانی با اهدافی که در نظر بسیاری گروه‌ها انسانی می‌نماید، و در چشم قدرت‌هائی تعیین کننده کاملاً استراتژیک شده، برای حکومت اسلامی در مجموعه روابط سیاسی در سطح جهان بسیار سنگین تمام خواهد شد.

عمال این حکومت هنوز می‌‌پندارند ساکن قرنطینه‌ای هستند که در 22 بهمن 57 توسط ارتش شاهنشاهی و ساواک برای ملایان و اوباش بازار در جنوب اتحاد شوروی سابق افتتاح شد! قرار دادن کشور ایران در برابر روند رشد منافع استراتژیک قدرت‌های تعیین کننده، آنهم فقط با تکیه بر مطالبات مبهم هیئت حاکمة آمریکا، برای ما ملت گران تمام می‌شود و اصولاً مشکل می‌توان در شرایط فعلی اهداف مشخص سیاسی‌ای از این «لات‌بازی‌ها» ترسیم کرد. کسانیکه با فریادهای نمایشی «مرگ بر اسرائیل» سه دهه است صدای هر گونه عدالتخواهی و دگراندیشی را در داخل کشور ایران خاموش کرده‌اند، اینک که پس از دریافت توسری از قدرت‌های منطقه‌ای در لبنان و نوارغزه دیگر نمی‌توانند به خیمه‌شب‌بازی‌های‌شان در داخل مرزها و منطقه ادامه دهند، لات‌بازی‌ها را تحت حمایت آمریکا به سوئیس، مرکز پولشوئی مافیا منتقل نموده‌اند. در چنین شرایطی آیا می‌توان موفقیتی برای این حضرات متصور شد؟

در مطالبی که از ماه‌ها پیش در تحلیل مسائل استراتژیک ایالات متحد نوشته‌ایم محورهای سیاسی‌ای را که نزد حزب دمکرات «عزیز» و ارزشمند می‌نماید مطرح کرده‌ایم. امروز پس از هفته‌ها از آغاز کار دولت جدید در کاخ سفید به صراحت باید بگوئیم که آمریکا در تمامی جبهه‌های سنتی حزب ‌دمکرات شکست خورده. بهای نفت اینک به 50 دلار در هر بشکه بالغ می‌شود، و جای تعجب نخواهد بود اگر در صورت هر گونه «جهش اقتصادی»، بهای نفت خام به بیش از 80 دلار نیز برسد. در نتیجه سیاست سنتی حزب‌ دمکرات که تکیه بر نفت فراوان و ارزان دارد در این مرحله شکست خورده.

از طرف دیگر بحران‌سازی در بطن روابط خاورمیانه که یکی دیگر از محورهای سیاست‌گذاری مورد توجه حزب دمکرات است از هم فروپاشیده. جنگ غزه هر چند هنوز «ناتمام» مانده، مشکل می‌تواند به پیروزی کودتاچیان آمریکائی «حماس» تحت حمایت امثال حسنی مبارک منتهی شود! این جنگ دیر یا زود، چه بحران‌سازی‌های جمکرانی‌ها به داد عموسام برسد و چه اینان مجبور به سکوت و جویدن خاشاک شوند، بر موجودیت حماس و زمینة سرکوبی که با توسل به فعالیت‌های این سازمان در سرزمین‌های اشغالی اتخاذ شده، نقطة پایان خواهد گذارد. از طرف دیگر، محور اروپائی سیاست حزب دمکرات، یعنی نزدیک شدن به ملت‌ها در اروپای غربی نیز به شدت شکست خورده! این موضوع را اخیراً در دو مطلب مفصل تحت عناوین «وداع بی‌اسلحه» و «مجازی و اخاذی» توضیح داده‌ایم. از این گذشته بحران‌سازی در آسیای شرقی که پیوسته با تکیه بر سیاست‌های چین در کرة شمالی به آمریکائی‌ها امکان اعمال تهدیدات نظامی در منطقه را می‌داد، عملاً سرکوب شده. چین پس از بحران گسترده‌ای که نشست اخیر «آسه‌آن» را فراگرفت، دیگر صدایش در نمی‌آید! کرة‌شمالی نیز خفقان گرفته.

در نتیجه جای تعجب نبود که عموسام مهره‌های ایرانی‌نمای خود را به ژنو اعزام کند تا با توسل به همین تبلیغات راهی برای خروج از بن‌بست‌ها در منطقه بیابد. امروز خبرگزاری‌ها اعلام می‌کنند که به دلیل آنچه اسرائیل تهدیدات علیه ملت یهود معرفی می‌کند، این کشور خواستار نصب سپردفاعی ایالات متحد در اسرائیل خواهد شد! این ادعا به این معناست که کارشناسان استراتژیک ارتش ناتو تحت فرماندهی ایالات متحد در منطقه از زمینة فعالیت‌های نظامی نوین برخوردار خواهند شد!‌ روسیه نیز سریعاً و شدیداً سیاست گسترش تهدید سپردفاعی آمریکا را هم امروز محکوم کرد. بله، به دنبال زمینه‌سازی‌های حکومت «ضداسرائیلی» جمکران نهایت امر آمریکائی‌ها گویا موفق شده‌اند برنامة گسترش سیستم‌های موشکی خود را در منطقه سر و سامان بدهند! در نتیجه می‌باید قبول کرد که زوزه‌های ضداسرائیلی احمدی‌نژاد اگر کمکی به ملت فلسطین نمی‌کند، حداقل درد بعضی‌ها را تا حدودی درمان کرده!









...

۱/۳۱/۱۳۸۸

داستان‌های کوتاه سعید سامان

مدت‌ها پیش چهار داستان کوتاه روی خطوط اینترنت قرار دادیم. این داستان‌ها نیز همچون دیگر نوشته‌های سعید سامان از الطاف سانسور حکومت عدل و داد اسلامی برخوردار شد. با این وجود تقاضای خوانندگان برای این داستان‌ها بسیار است و اینهم خود موجب دلگرمی‌ ما!

ولی «تقدیر» چنین خواست که با وجود کند شدن قیچی سانسور و بی‌اثر شدن سرکوبگری‌های حکومت اسلامی، در کمال تأسف شرکت‌های «میزبان» به نوبة خود برای خوانندگان این داستان‌ها هر روز گرفتاری جدیدی درست کنند. سایت «لایو اسپیس» وابسته به شرکت «معظم» و بسیار «خوشنام» مایکروسافت،‌ طی چند ماه اخیر با داد و فریاد و تبلیغات فراوان گنجایش حساب‌ها را تا 25 گیگا بایت افزایش داد، ولی همزمان کاری کرد که تمامی لینک‌ها تغییر کند! در نتیجه لینک‌هائی که به کتاب‌ها و فایل‌های موجود در این سایت وجود دارد عملاً دیگر به درد نمی‌خورد! خلاصه این سایت که در توزیع فایل‌های «پی‌دی‌اف» مهم‌ترین مرکز به شمار می‌رفت زد و کاسه و کوزة ما را درهم ریخت. البته هنوز فایل‌ها روی سایت موجود است، ولی برای بارگیری می‌باید مستقیماً به «لایواسپیس» سعید سامان مراجعه شود!

از طرف دیگر سایت معروف و بسیار معتبر «اسکریبد» نیز به طور مداوم این چهار کتاب را از این سوراخ به آن سوراخ می‌اندازد! یک روز در ردة «ادبیات» قرار دارد، روز بعد «ادبیات عرب!» و فردای همان روز در «خلاقیت‌های ادبی» و ... خلاصه برای برخی خوانندگان ارجمند یافتن این کتاب‌ها روی شبکة اینترنت کار حضرت فیل شده.

برای حل مشکل، این «پست» را به یادآوری لینک‌های قدیمی و معرفی لینک‌های جدید این کتاب‌ها اختصاص می‌دهیم و امیدواریم که با استفاده از این «پست» حداقل خوانندگان این کتاب‌ها با زحمت کمتری به آن‌ها دسترسی داشته باشند.









































---