با نزدیک شدن نوروز جمشیدی و تعطیلاتی که
به دنبال آن خواهد آمد، فعالیت این وبلاگ نیز تا حدودی تحت تأثیر مسائل
نوروزی قرار خواهد گرفت. در مرحلة نخست، از
فرصت استفاده کرده شادباشهای نوروزی خود را تقدیم خوانندگان گرامی این وبلاگ میکنم،
به
این امید که سال نو برای همة ایرانیان و
دوستداران ایران، سالی پربار و سرشاراز شادی و پیروزی باشد.
پس از شادباشهای نوروزی، از آنجا که بررسی مسائل مربوط به ایران هدف
اصلی این وبلاگ به شمار میرود، نگاهی به
چند تحول مهم خواهیم داشت. در مورد
تحولات داخلی مسائل روشن است؛ به «سنت قدیم»،
هر گاه باند اصلاحطلبان به قدرت
نزدیک میشود، محافل اصولگرا و پاسداران و
سرداران نیز به سرعت پای پیش گذارده، به
نوعی اعلام «موجودیت» میکنند. عملی که
اینبار نیز انجام دادهاند. در زمینة تحولات منطقهای و جهانی نیز بررسیها
به آزمایشات موشکی نظامیان حکومت اسلامی،
شرایط پیچیده و بسیار مبهم در سوریه،
و خصوصاً فروپاشیها در روابط «تهران ـ لبنان ـ فلسطین» مربوط میشود. پس نخست بپردازیم به تحولات داخلی.
تجمع تهدیدآمیزی که باند حسن روحانی در
میدان میرچخماق یزد به راه انداخت، و
نتیجة مستقیم کشمکشهای انتخاباتی بود، نهایت امر کار خودش را کرد. بله،
این رزمایشهای «مردمی» که از آغاز کار حسن روحانی شروع شده بود، توانست محافلی را به این صرافت بیاندازد که
جهت حفظ منافعشان میباید بار دیگر پای امثال احمدینژاد، سردار سلیمانی، محسن رضائی و بسیاری مهرههای باطل «تصور شده»
را به میانة میدان سیاست کشور باز کنند.
جالب اینکه، بازی مسخرة «اصولگرا ـ اصلاحطلب» که از جمله
شعبدههای مهوع آتلانتیسم جهت چپاول و سرکوب هر چه بیشتر ملت ایران به شمار میرود، از سوی بسیاری «شخصیتهای» سیاسی و تشکلهای
فرامرزی و درونمرزی «جدی» هم تحلیل میشود!
بد نیست این افراد و تشکلها برای ایرانیان توضیح دهند که چگونه موفق شدهاند
شرکت در صحنهآرائیهای حکومت را «دمکراسی سیاسی» بخوانند، و همصدا
با چند جریان فاشیست که در ظاهر با یکدیگر تفاوتهائی دارند، خوشباوران
را به درون چاه «انتخابات» اینان بیاندازند؟
تنها ارمغان این بازی مهوع برای کشورمان این شده
که، خروج از فاشیسم جهت دستیابی به نوعی
حقوق انسانی را در ایران عملاً تعطیل کرده،
و برای ملتی که 150 سال است توسط
راهزنان آنگلوساکسون چپاول میشود، انتخاب میان طاعون و جذام را با «دمکراسی» و
«انتخابات» در ترادف قرار دهد. به عبارت
سادهتر، ملتی که حق انتخاب خوراک، پوشاک و زندگی فردی، و مسائل جنسیاش را هم ندارد، با شرکت در این خیمهشببازی مهوع، دولت و
سیاستهای کشور را «تعیین» نمیکند، مهر
تأئید بر فاشیسم میکوبد! ما که نمیدانیم افرادی که در اطراف این
انتخابات «دکان» باز کردهاند چه برداشتی دارند، ولی منطقاً
پیروی اینان از سیاستهای تبلیغی حکومت اسلامی،
اگر بازتاب منافع محفلیشان نباشد، نمایهای
است از حماقت و بلاهت.
از آنجا که هیچ تشکل سیاسی و حزبی
ایرانی، در داخل و یا خارج کشور بر گسترش
و تأمین و تعمیم حقوق انسانی ایرانیان متمرکز نمیشود، و نهایت
امر به «بهبه گوئی» و یا «اَه اَه کردن» پیرامون عملکرد «دولت» بسنده میکند، طبیعی
است که میدان به طور دائم در دست دو جریان «اصولگرا ـ اصلاحطلب» قرار گیرد. جریاناتی که هیچکدام نگران حقوق انسانی ملت
ایران نیستند و 4 دهه است به قول خودشان آمدهاند تا حکومت را تحویل امام زمان
بدهند!
پس از هشت سال کابوس احمدینژاد، گویا «امام زمان» رفته بود در چنتة حسن
روحانی. ولی حال که مدتی از آغاز کار
روحانی میگذرد، و هیچ قدمی در راه بهبود
شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... در کشور برداشته نشده، «امام زمان» کذا کونخیزک خودش را از چنتة
روحانی بیرون کشیده، به سفرة محسن رضائی،
سردار سلیمانی و ... نزدیک میشود. در نتیجه،
برخی هموطنان از روی لجبازی، و
برخی دیگر باز هم به دلیل همان «آرمانگرائیها» و تخرخرهای خرکی، به خشتک پاسدارجماعت دخیل بستهاند!
ولی واقعیت اینجاست که «امام زمانی» در
کار نیست. این حکومت به دلیل وابستگیهای
زیرساختی به سیاستهای ابرقدرتی ـ بخوانید
آمریکائی و انگلیسی ـ قادر نیست گام مثبتی
در راه بهبود شرایط کشور بردارد. از اینرو مشکلات در کشور ایران صرفاً سیاسی
نیست؛ با مشتی شعار و به راه انداختن جمعیت از این سوی
به آن سوی نمیتوان آنها را حل کرد.
مشکلات ساختاری است؛ این زیرساخت حکومت است که پس از کودتای 22 بهمن
57 در مسیر وابستگی «پنهان» به سیاستهای آمریکا شکل گرفته، و در پاسخ به مطالبات استراتژیک، اقتصادی،
مالی و ... که توسط پنتاگون و سازمان ناتو دیکته میشود چارهای جز پیروی و
اطاعت ندارد. همانطور که تجربه نشان داده، فرستادن این کلهخر و یا آن یک، با به اصطلاح «آراءعمومی» به پستها و مقامهای
دولتی هیچ تغییری در شرایط کشور ایجاد نخواهد کرد. تحول واقعی زمانی میتواند آغاز شود که شیوة
برخورد با سیاست کشور از سوی شهروندان تغییر یابد. به
عبارت دیگر، زمانیکه جامعه به این صرافت
بیافتد که جهت خروج از بحران میباید برنامة خروج از صحنهآرائیهای دولتی، فاشیستی و تمایلات استبدادی را آغاز
کرده، دست به پایهریزی تشکلهای مدنی بزند.
و دقیقاً جهت به بنبست کشاندن همین
نوع برخوردهاست که صحنهآرائیهای دولتی،
از قماش مضحکة میدان میرچخماق به راه میافتد. دولت «تدبیر و اعتدال» با این صحنهسازیها
جامعه را به تنش کشاند؛ زمینهساز حضور
پررنگتر عوامل سرکوب در شهرها شد؛ فرصت
حرکت ملت در مسیرهای سازنده را سوزاند؛ و
به نحوی از انحاء آب پای درخت عرعر حکومت اسلامی ریخت. مجموعه اعمالی که به سرعت ابعاد خود را در
زمینة داخلی نشان داد و سردار سلیمانی،
که گروهی حتی خبر مرگ او را نیز «مخابره» کرده بودند، به ناگهان سر از کاسة «فدائیان بیت» بیرون
آورده، برای وزیر امور خارجة روحانی شاخوشانه
کشید:
«موضع [حکومت اسلامی] درباره فلسطین
[...] بدون تغییر بوده؛ [...] تأکید میکنیم
که مذاکرات با غرب فقط درباره موضوع هستهای بوده نه هیچ موضوع دیگری. [ظریف] فقط یک مأموریت مشخص [...] داشت و این مأموریت
توافق هستهای بود؛ [...] اگر فشارها و تحریمها را دهها برابر علیه ما افزایش
دهند ما از آرمان فلسطین دست برنمیداریم [...] درباره فلسطین با آمریکا مذاکره نمیکنیم.»
منبع:
گویانیوز، 27 اسفندماه 1394
اگر در کشوری قوانین معنا و مفهوم
داشته باشد، زمانیکه فرماندة گروهی نظامی
در اظهاراتی از این دست، عملاً از حیطة
مسئولیتهای رسمی خود خارج میشود، و برای
دولت، وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و نهایت امر کل کشور دست به تصمیمگیری
و تعیین مسئولیتها میزند، سریعاً از کار
برکنار شده، و در صورت لزوم به دادگاههای
نظامی معرفی میشود. خلاصه بگوئیم،
در کشوری که قانون و مقررات حاکم باشد،
نظامی جماعت حق ندارد از پست «انتصابیاش»، برای دولت «انتخابی» که در برابر مجلس مسئول
شناخته میشود، خط سیاسی تعیین کند. ولی از سوی دیگر نیز، تجربه نشان داده که، نظامیجماعت که عمری با دستبوسی کارش را پیش برده
جرأت نمیکند بدون حمایت حاکمیت دست به این نوع رزمایشهای غیرقانونی بزند. در
نتیجه، آنچه پیش آمده را نمیباید نبرد
«روحانی ـ سلیمانی» تلقی کرد؛ این خیمهشببازیای است که اصلاحطلبان طبق
معمول جهت به ارزش گذاردن لاشة متعفن اصلاحطلبی و رهبرشان محمد خاتمی به روی صحنه
بردهاند؛ اینبار نیز «در بر همین پاشنه» چرخیده.
اگر فراموش نکرده باشیم، همین
چند روز پیش بود که مضحکة «موشکهای» ارتش اسلام را همین قماش لاتهای یونیفورمپوش
علم کرده بودند. مسئلهای که مفصلاً ابعاد مختلف آن را در وبلاگ
«موشک، محسن، مستغلات» گشودیم. همانجا گفتیم که عکسالعمل روسیه در قبال
خوشرقصی ملایان برای یانکیها پیشتر در مقالهای در سپونتیک به چاپ رسیده
بود. نتیجة این «موشکبازی» نیز همانطور
که دیدیم به خفقان سپاه پاسداران، منمنکردنهای
حسن روحانی، و «غمباد» مقام معظم رهبری
انجامید. خلاصه بگوئیم، موشکهای «فرضی» در این نوع رزمایشهای «رسانهای»
میتوانست به تحریمهای واقعی منجر شود،
به شرط آنکه زمینة استراتژیک مناسب فراهم میبود، ولی زمینهای وجود نداشت. دولت روحانی نتوانست از طریق تمدید تحریمها
زمینهساز قدرتگیری همان محافلی باشد که گویا «مردم» با شرکت فعالانة خود در
انتخابات آنها را به عقب رانده بودند! بازگشت
به شرایط گذشته همان هدفی بود که دولت روحانی،
سپاه پاسداران و شخص علی خامنهای جستجو میکردند؛ و خوشبختانه در این جستجو ناکام ماندند. روحانی پس از گذشت دو روز، «منمنکنان» به دلیل عدم تصویب قطعنامه بر
علیه ملت ایران از درگاه «خداوند» سپاسگزاری کرد؛ در صورتیکه خداوند با قطعنامه کاری
نداشت؛ روسیه، و نه
چین آن را وتو کرده بود.
از سوی دیگر، میباید بنبستی را که دولت روحانی در عرصة
داخلی در آن گرفتار آمده نیز تا حدودی تجزیه و تحلیل کرد. یکبار دیگر بگوئیم، بنبست کذا برخلاف ادعاهای مسخرة برخی «تحلیلگران»
خیابانی، هیچ ارتباطی به جنگ «اصلاحطلب ـ اصولگرا»
ندارد؛ این بنبست بازتابی است از
خاستگاه کودتائی و وابستة کل حکومت. و چند
ماه پس از آغاز کار روحانی، آنها که برای بازسازی اقتصاد کشور دلشان را به
این جماعت خوش کرده بودند؛ آندسته از
هنرمندان و نویسندگان و فعالان فرهنگی و اجتماعی که دولت روحانی را در مسیر
«انتظاراتشان» تحلیل کرده بودند، و کسانیکه عقبرفتن باند احمدینژاد را فینفسه
عاملی مثبت در کشور تلقی میکردند همگی دریافتند که معضلات در حکومت اسلامی به
تغییر دولت ارتباطی ندارد.
گروهی از این بنبستها را در وبلاگهای
«سگدوانی سیاسی»، «ژاپچوسیه» و خصوصاً
«مثی زمونی شا» در ابعاد مختلفاش بررسی کردهایم. در این وبلاگها گفتیم که، اگر
روسیه از طریق فشار شدید دیپلماتیک، آمریکا را مجبور به شرکت در مذاکرات هستهای و
به نتیجه رساندن آن کرده، هدفاش این
نبوده که برای شرکتهای غربی در تهران لانه بسازد. ولی
دولت روحانی همچون کل حکومت اسلامی، در روابط
اقتصادی و مالی خود با جهان جز همین «بُعد آمریکائی» نمیشناسد. برای اینان هدف اصلی از حکومت، دستیابی
به نوعی روابط گستردة مالی با غرب، و
پیروی از الگوی عربستان، امارات و قطر در
ویراستی «شیعی ـ انقلابی» است! حکومت اسلامی نقش دیگری برای خود قائل نیست. و
آنزمان که دولت روحانی متوجه شد شاهراهی که روسیه در دیپلماسی بینالمللی به رویاش
گشوده دردهایاش را درمان نخواهد کرد،
آناً زمینهای فراهم آورد تا عوامل به اصطلاح «انقلابی رژیم» پای پیش
بگذارند. بحرانسازی در میدان میرچخماق؛ آزمایش موشکی
سپاه پاسداران؛ و سپس رجزخوانیهای
اخیر سردار سلیمانی از همین قماش رزمایشها بود. امید
روحانی، علی خامنهای و تشکلهای حکومتی
به این ریسمان پوسیده بسته شده که با فراهم آوردن زمینة مساعد برای عکسالعملهای
تند آمریکا و متحدان اروپائیاش، خصوصاً
در قلب مجامع بینالمللی خواهند توانست هم به ملت ایران «ثابت» کنند که غربیها
خلف وعده میکنند، و هم آبی به آسیاب راستافراطی غرب و تندروها در
ایران سرازیر کرده، روابط بینالمللی
حکومت اسلامی را بار دیگر به حالت گذشته ـ
تحریمها، درگیریهای
دیپلماتیک، مذاکرات بیهدف و ... ـ باز گردانند.
ولی به استنباط ما دولت پشت این «در
بسته» باقی خواهد ماند؛ بازگشت به شرایط
گذشته در منطقه امکانپذیر نیست. و دولتی که هیچ «بُعد» دیگری در مسائل سیاسی و
اقتصادی جز وابستگی به نظام مالی غرب نمیشناسد، و ماههاست
در همین مرحله «منجمد» شده، نتیجهای جز
آنچه در برابرمان قرار دارد به دست نخواهد داد.
به وضوح میبینیم، پس از گذشت مدتی طولانی از به قدرت رسیدن روحانی
هیچگونه تغییر مثبتی در شرایط اقتصادی کشور به وجود نیامده.
ولی همانطور که در آغاز نیز
گفتیم، مسائل منطقهای نیز در حکومت
روحانی نقشآفرین شده. در این مرحله
نگاهی به بحران سوریه، و خصوصاً مواضع
متزلزل حکومت اسلامی در لبنان و فلسطین میاندازیم. در شرایط فعلی، حکومت اسلامی جمکران در لبنان، فلسطین و سوریه، به دلائلی متفاوت پای در بنبست گذارده. اگر بنبست سوریه به دلیل برخورداری از ابعاد
نظامی وسیع، از دیگران مهمتر
بنماید، تا آنجا که به سرنوشت ملایان
مربوط میشود، مسلماً مواضع دیرپای حکومت
اسلامی در لبنان و فلسطین که عملاً پس از کودتای 22 بهمن 57 آغاز شده به مراتب
سرنوشتسازتر میباید تلقی شود. نخست
نگاهی به سوریه بیاندازیم.
در تاریخ 15 مارس سالجاری، رئیس
فدراسیون روسیه اعلام داشت که ارتش اینکشور سوریه را ترک کرده؛ این مسئله برای ملایان مشکل بزرگی به وجود آورد. اگر روسیه،
در مقام مهمترین و سرنوشتسازترین حامی دولت بعث سوریه اینکشور را ترک میکند، نتیجة منطقی این است که دولت بشار اسد دیگر در
خطر فروپاشی نیست. حال این سئوال مطرح میشود
که، حضور قانونی و یا غیرقانونی تفنگچیهای
حکومت اسلامی در اینکشور در چنین شرایطی از منظر بینالمللی چه «توجیهی» خواهد
داشت؟ اوباش سپاه پاسداران که در واقع جهت فراهم آوردن
زمینة به قدرت رساندن «اسلام سیاسی»، به
صورت زیرجلکی و جاسوسمسلکی و کارسازی برای آنگلوساکسونها در سوریه میلولیدند، یا میباید اینکشور را ترک کنند و یا میباید
در سطح بینالمللی بپذیرند که به صورت غیرقانونی در اینکشور باقی ماندهاند.
از سوی دیگر، مواضع سنتی حکومت اسلامی در لبنان و فلسطین نیز
مورد تهدید شدید قرار گرفته. چرا که،
مدتهاست حزبالله لبنان دیگر حکومت اسلامی جمکرانیها را آنقدرها «تحویل»
نمیگیرد. و علیرغم ابراز عشق امثال سردار
سلیمانی به «ملت لبنان» بسیاری لایههای مدیریتی تشکل حزبالله، حتی شخص حسن نصرالله نیز، مقامات جمکران را در لبنان به حضور نمیپذیرد. از سوی
دیگر، رابطة جمکران با «حماس»، سازمانی
که توسط آریلشارون و با پول دولت اسرائیل پایهریزی شد نیز رو به وخامت گذارده. حماس از
یکسو تحت فشار بینالمللی که بازتابی است صریح از به رسمیت شناختن کشور فلسطین
توسط سازمان ملل تلاش دارد برای خود کسب آبروی بینالمللی کرده، عوامل تندرو اسلامگرا را در درون تصفیه
نماید، و از سوی دیگر، فشار روسیه بر اسرائیل دیگر جائی جهت تعارف و
رودربایستی تلآویو و کارسازی برای تروریسم اسلامی باقی نگذارده. اسرائیل مجبور است دست از ماجراسازیهای اسلامی
در سرزمین فلسطین شسته، این منطقه را
آسوده بگذارد. و اینجاست آغاز گرفتاری
حکومت اسلامی!
شاید لازم باشد جهت تحلیل شرایط
آینده، در این مقطع پرانتزی جهت بررسی
مواضع حکومت اسلامی در فلسطین و لبنان بگشائیم.
یکی از مأموریتهای اصلی حکومت ملایان پس از کودتای موفقیتآمیز 22 بهمن 57
قرار دادن این حکومت در شکاف «سیاسی ـ عملیاتیای» بود که بین شبکههای اتحادشوروی
و آمریکا در ایندو کشور به وجود آمده بود.
به عبارت دیگر، عوامل حکومت
اسلامی، با کمک طرفهای آمریکائی و از
طریق «آدرس عوضی» خودشان را در این شکاف چپاندند،
تا به این ترتیب در مقام یک نیروی کمکی سیاستهای غرب در خاورمیانه را به
پیش برانند. شاهد بودیم که پس از سالها حضور به اصطلاح
«انقلابی» جمکرانیها در منطقه، وضعیت فلسطینیها و لبنانیها هر روز بد و بدتر
شد؛ و فقط پس از فروپاشی نیروی دریائی و
هوائی اسرائیل طی نبردهای 33 روزه بود که تا حدودی آرامش به این مناطق
بازگشته. ولی حکومت اسلامی جمکران در این
«نبردها» هیچگونه نقشی نداشت. این مطلبی
است که همان روزها در این وبلاگ نگاشتیم و گفتیم که حکومت اسلامی در این «تحولات»
هیچکاره است:
«دولت روسیه، با تکیه بر آتش خیرهکنندة ناوگان خود، و نیروی هوائیاش در منطقة دریای مدیترانه، ارتش
اسرائیل را بمباران میکند؛ شهرهای اینکشور
را با حملات موشکی فلج میکند، یک سیستم تلویزیونی و رادیوئی فعال بر عرشة
ناوگان روس مستقر میکند، و در سازمان ملل به اعضای شورای امنیت "تحکم" میکند که قطعنامة مورد نظر اینکشور را به تأئید برسانند، و در این میان ایالات متحد به دلیل درگیری در
باتلاق عراق و افغانستان جرأت ندارد که سرش را بالا کند! این
است آنچه در مرزهای لبنان و اسرائیل طی دو هفتة اخیر رخ داد. »
منبع: وبلاگ
سعید سامان، «موشکهای ناشناس»، 15 اوت 2006
آنچه امروز در حکومت اسلامی جمکران
پیرامون نقش «کودتاچیان 22 بهمنی» در لبنان و فلسطین مطرح میشود، بازتابی است مستقیم از آنچه سال 2006 به آن
اشاره کرده بودیم. اینکه حکومت مفلوک شیعههای جمکرانی پس از
موفقیت حزب بعث سوریه در عقب راندن اوباش اسلامگرا بتواند خود را از سوراخی که در
آن چپیده به سلامت بیرون برد، با در نظر
گرفتن شرایط منطقهای غیرممکن مینماید.
به همین جهت است که واقعگرائی حکم میکند، موضعگیریهای اخیر حسن روحانی، که در آنها همچون نمایشات مسخرة میدان
«میرچخماق» هدف اصلی به ارزش گذاردن مهرههای سوختة اصلاحطلب و بازگرداندن
اصولگرایان به سکویهای پرش سیاسی بود، محکوم
به شکست تلقی گردد.
جبر تاریخ چنین ایجاب کرده که طی سدة
اخیر، دولت روحانی نخستین دولت ایران باشد که میباید
بالاجبار و علیرغم تمایل خود پای از حیطة وابستگی تمام و کمال به سیاستهای
اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و استراتژیک آتلانتیسم بیرون
بگذارد. و آنچه در دنبالة موجودیت
ایندولت طی چند سال آتی شاهد خواهیم بود،
نه آن است که «بعضیها» ـ مقصود
بازاریان و اهل کسبوکار و چپنمایان و اسلامدوستان فکلکراواتی است ـ انتظار داشتهاند. روحانی طی چند سال آینده پرکاهی خواهد شد اسیر
دست تندباد تحولات سیاسی، و در این میانه
نه اصولگرایان همچون دوران ملاممد خاتمی به فریادش خواهند رسید، و نه از
طریق لاسزدن محفلی با نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، همچون
دوران نخست وزیری رجائی، نوچة کلاه مخملیها
خواهد توانست با حمایت دولت ریگان کودتای نظامی بر علیه ملت ایران سازمان
دهد. این حکومت که اینچنین دماش به تله
اوفتاده، راه فرار ندارد؛ نمیتواند به فرمان ارباب حتی کودتا هم در کشور
سازمان دهد. در نتیجه، هر روز بیش از پیش در برابر مسئولیتهائی قرار
خواهد گرفت که واقعی است، نه مجازی، یا به
قولی «انقلابی!» عجز روحانی و همراهاناش
در رویاروئی با واقعیت را نمیتوان با رجزخوانی پنهان داشت.