۹/۰۳/۱۳۹۰

بادمجان هسته‌ای!




همزمان با اوج‌گیری «بحران»‌ بانکی در اروپا،   شاهد جنجال اروپائی‌های بحران‌زده بر علیه حکومت اسلامی نیز هستیم.   به چه دلیل دولت‌های اروپائی،  در شرایطی که بنیادهائی از قماش «گلدمن ساکس» ادارة بانک مرکزی اروپا و دولت‌های ایتالیا و یونان را در دست می‌گیرند،  با این شدت و حدت به دنبال «دشمن» می‌گردند؟   پاسخ به این پرسش روشن ‌ است؛   این «دشمن‌طلبی‌ها»،  در واقع همان است که در ادبیات سنتی ما «جنگ زرگری» خوانده می‌شود.  مطلب امروز را به ابعاد این «جنگ زرگری» اختصاص می‌دهیم. 

نخست ببینیم چرا دستگاه چپاولگران یا همان به اصطلاح بانک «گلدمن ساکس» که در نیویورک استقرار یافته،   اکنون به جان اروپا افتاده؟    البته دلائل زیاد است،‌  ولی در اینجا به یک نمونة صرفاً «مالی» آن‌ها اشاره می‌کنیم.  در جهان سرمایه‌داری،‌  اوراق قرضة دولتی  توسط افراد،   بنیادها،  کلوپ‌ها و محافل خریداری می‌شود.   و از آنجا که این نوع سرمایه‌گزاری کلان که در برابر ارقام آن حداقل 9 صفر «ناقابل» مشاهده می‌شود فقط مخصوص «از ما بهتران» است،  ضرر و زیان صاحبان سرمایه نیز با فروپاشی «تمدن» و «تاریخ» و ... در ترادف قرار می‌گیرد،   از اینرو ورشکستگی‌ دم‌کلفت‌ها غیرقابل قبول می‌شود.   به همین دلیل،  سرمایه‌گزاران «محترم» هنگام خرید اوراق قرضة دولت‌ها از  بیمة سرمایه‌گزاری نیز به عنوان «ضمانت» استفاده می‌کنند،   و از قضای روزگار در مورد اوراق قرضة یونان و ایتالیا،   این بانک «گلدمن ساکس» است که طی سال‌ها،   بیمة کذا را به بهای طلای ناب به اینان فروخته و می‌فروشد!   در نتیجه،   اگر  یونان و ایتالیا به دلیل بحران مالی کنونی از هم فروپاشند،  خریداران «محترم» اوراق قرضه که معمولاً از دم‌کلفت‌های جهان سرمایه‌داری به شمار می‌روند گریبان «گلدمن ساکس» را خواهند گرفت و این بانک می‌باید بیمة زیان‌های حضرات را پرداخت کند.   و از آنجا که بانک مذکور قادر به جبران چنین خسارتی نخواهد بود،   دست در دست گروه کثیری از سرمایه‌داران بزرگ لندن و نیویورک می‌باید اعلام ورشکستگی کند.   از این مجمل بخوانیم «حدیث» مفصل!     بله،  این است دلیل اعزام «توپخانة سنگین» گلدمن‌ساکس به اروپا. 

یادآور شویم،  با در نظر گرفتن ارقام و آمار،  اگر دولت ایتالیا بخواهد خود را از منظر مالی به توازن مطلوب متخصصین ارسالی «گلدمن ساکس» در بانک‌مرکزی اروپا برساند،   می‌باید   در سال نزدیک به 6 درصد «تولید ناخالص ملی» را افزایش دهد؛   عملی که حتی برای اقتصاد آمریکا نیز در شرایط فعلی «رویائی» تلقی می‌شود.  در نتیجه تحلیل‌گران مستقل اروپا در فروپاشی یونان و ایتالیا متفق‌القول‌اند؛  فقط می‌ماند «زمان» و چگونگی فروپاشی.  البته اشتباه نکنیم،   فروپاشی شامل ملت‌های یونان و ایتالیا نمی‌شود؛‌  این ساختار دولت‌های دست‌نشانده است که دیگر نخواهد توانست با تکیه بر پولشوئی،  جنگ‌سازی،   برده‌فروشی و دیگر فعالیت‌های «سازنده» انتظارات مالی امثال گلدمن‌ساکس را برآورده کند.  به عبارت دیگر،  این سقف دکان ‌سرمایه‌داران لندن و نیویورک‌ است که بر سرشان فرو خواهد ریخت.

به همین دلیل محافل سرمایه‌داری که هر یک سعی در حفظ کشتی شکستة خود دارند،   از طریق عوامل،  نوچه‌ها و محافل دست‌نشانده‌شان در دیگر مناطق جهان دست به «انقلاب»،  «طغیان»،  جنگ‌سازی و نهایت امر «بهار سازی» زده‌اند.   اینان که از سال 2001 میلادی تاکنون،   جهت حفظ منافع‌شان،   ارزش طلا را در برابر دلار آمریکا،‌  300 درصد افزایش داده‌اند،   مسلماً به این سادگی‌ها از دکان پرمنفعتی که باز کرده‌اند دست نخواهند شست.   از اینرو طی سال‌های آتی،  «جنگ خیابانی» در جهان عرب،   «انقلاب» و خردجال اینجا و آنجا،  و به راه انداختن «حمام خون» در مناطق مختلف جهان قسمت مهمی از فعالیت‌های «سازنده» این جماعت تلقی خواهد شد.

با این وجود،  از منظر «ژئوپولیتیک»،   محدوده‌هائی که حضرات در چارچوب منافع‌شان بتوانند در آن‌ها «آتش‌افروزی» کنند،  به سرعت محدود و محدودتر می‌شود‌.   در آمریکای لاتین به دلیل ارتباط زمینی‌اش با ینگه‌دنیا و فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ سرد» اینکار غیرممکن شده؛    از سوی دیگر،   آفریقای سیاه به مرز انفجار رسیده،   و برای غارت آه در بساط‌اش نمانده؛    آسیای شرقی نیز به سرعت توسط دو غول هند و چین بلعیده می‌شود و محلی برای تاخت‌وتاز امثال «گلدمن‌ساکس» باقی نمی‌ماند؛    اروپای شرقی نیز زیر دماغ مسکو،   آنقدرها برای گردوخاک کردن محل مناسبی نیست؛  در نتیجه،   فقط می‌ماند «جهان عرب». 

همان «جهانی» که به دلائل بسیار،   طی دوران «جنگ سرد»،   هم از موضع‌گیری مستقیم و خصوصاً ایدئولوژیک در مخاصمات میان «شرق ـ غرب» به دور ماند،   و هم به دلیل برخورداری از ذخائر نفت و گاز‌طبیعی،‌  هنوز چند قطره خون برای دراکولای «سرمایه‌خوار»، در رگ‌های‌اش باقی مانده.   البته طرف‌های درگیر در کشاکش سیاسی جهان عرب فقط غربی‌ها نیستند؛  روس‌ها و چینی‌ها هم به دنبال منافع جدید،  خصوصاً در مسیر کنترل شاهرگ‌های ارتباط آبی می‌دوند.   ولی از آنجا که محافل حاکم در  «جهان عرب» همگی به صورت سنتی و تاریخی دست‌نشانده‌های انگلستان و فرانسه بوده‌اند،  «جنگ» میان این عوامل نیز به درگیری فرانسه و انگلستان با «دیگران» منجر شده!   جالب‌تر از همه اینکه،  مهم‌ترین کشور مسلمان‌نشین جهان،  یعنی ایران که در زمینة تحولات فکری،  سیاسی،  فلسفی و تاریخی و فرهنگی مرکزی‌ات غیرقابل تردید دارد،   حاشیه‌نشین این «جهان» شده.   

ولی حاشیه‌نشینی استراتژیک ایران در این «هیهات» به هیچ عنوان از اهمیت کشورمان در میانة این میدان نخواهد کاست.   حاشیه‌نشینی فوق دلائل متعدد دارد؛   از یک سو،  ایران به عنوان کشور هم‌مرز روسیه در دریای خزر عملاً قسمتی از «منافع ملی» مسکو تلقی می‌شود.    روسیه حتی اگر هم بخواهد،   نمی‌تواند از منظر استراتژیک ایران را در ردة افغانستان،  عراق و یا پاکستان تحلیل کند.   اهمیت استراتژیک ایران به این دلیل افزایش می‌یابد که محور اصلی ادامة سیطرة مسکو بر منطقة قفقاز،  دریای خزر و آسیای مرکزی،   در کمال تعجب در ایران قرار گرفته،   نه در خاک روسیه.   مسکو در مسیر اهداف ملی خود نه می‌تواند ایران را همچون روسیة سفید،   اوکراین،  قزاقستان و ... اشغال کند،  و نه در درون ایران از اهرم‌های قابل اتکاء در ساختار اداری و نظامی و انتظامی برخوردار است.  در نتیجه کرملین خواسته یا ناخواسته در ایران پای به «بازی‌های» سیاسی پیرامون «اهداف و منافع غرب» گذاشته.   این مطلبی است که نیازمند توضیحات گسترده خواهد شد و در حال حاضر نمی‌توان به بررسی آن پرداخت.   

از سوی دیگر،   به دلیل حضور پیگیر و تاریخی عوامل انگلستان و آمریکا در ساختارهای نظامی،  امنیتی و اطلاعاتی‌،   ایران «ملک‌طلق» غرب به شمار می‌رود.   و در صورت تغییر سیاست جاری از سوی مسکو،   در ایران است که عملاً «تقابل» استراتژیک «نظم نوین جهانی» به اوج خود خواهد رسید.   ولی این مشکل به این سادگی‌ها قابل‌حل نیست،  مرکزیت جهانی ایران چنان کرده که هر آنچه در تهران اتفاق بیافتد نهایت امر بر کلیة کشورهای «بهار زده» و منطقة خاورمیانه تأثیر فوری و قاطع خواهد داشت؛   و این است دلیل «دست‌به‌عصا» شدن سیاستمداران جهان ـ  هم غربی و هم شرقی ـ  در برخورد با مسائل ایران.  اینان نمی‌خواهند در تقابل با منافع قدرت‌های تعیین‌کنندة جهانی،  یا بهتر بگوئیم در برخورد با «رقبا»،   خود و مواضع‌شان را به خطر بیاندازند.   حال ببینیم در کشورمان چه می‌گذرد؟         

در ایران یک هیئت حاکمة دست‌نشانده،  از تاریخ  22 بهمن 1357 توسط ساواک و ارتش شاهنشاهی قدرت را در دست گرفته.   در درون این ساختار استعماری،   ارتش و نیروهای انتظامی از همان کانال‌هائی دستور می‌گیرند که پیش از 22 بهمن و در دوران شاهنشاهی الهام‌بخش‌شان بود؛   سفارتخانه‌های غربی و محافل وابسته به اینان.   سپاه پاسداران نیز تحت نظارت همان محافل جهت «انقلابی‌نمائی‌های» آخوندی به راه افتاده.   با نیم‌نگاهی به «شخصیت‌های»‌ بنیانگزار این سپاه به اهداف واقعی این تشکل پی خواهیم برد.   ویژگی اصلی امثال محسن سازگارا،  محسن رضائی،  علی لاریجانی،  ابوشریف،  و ... هیچ نیست جز وابستگی‌شان به محافل و تشکیلات «سیاسی ـ امنیتی» غرب. 

از سوی دیگر،  ساختار دولت و دستگاه‌های اداری نیز همان است که طی دوران شاهنشاهی بود.   تشکیلاتی ناکارآمد،  فاسد،  کاهل و بی‌قابلیت که نهایت فعالیت‌اش به تضمین منافع محافل غرب در ایران محدود است.    در عملکرد این «نظام اداری»،   چه در زمینة واردات و صادرات،  و چه در محدودة تولید، ‌ توزیع و خدمات،   «شاه‌کلید» اصلی همان حفظ منافع غرب است.   و هر چند این «اصل کلی» صریحاً بر زبان هیچیک از رؤسای این تشکیلات جاری نخواهد شد،   فرار مدیر عامل بانک ‌ملی «حکومت اسلامی» به کانادا،   و «تأئید» استعفای وی توسط وزیر اقتصاد و دارائی،   و خصوصاً سکوت مجلس جمکران در برابر چنین افتضاحی،   به صراحت نشان داد که «برادر» خاوری تنها مدیر حکومت «ضدآمریکائی» آخوندها نیستند که شب‌ها پاسپورت کانادائی زیر «نازبالش‌شان» می‌گذارند.

به همین دلیل است که کار غرب در ایران به «خیمه‌شب‌بازی» و به راه انداختن «جنگ‌زرگری» رسیده.   غربی‌ها می‌خواهند با توسل به مهره‌های سوخته و شیوه‌های نخ‌نما و شناخته شده‌،   از مشتی اوباش و  لات‌ولوت و خودفروخته،   سیاستمدار،  روزنامه‌نگار،  نویسنده،  روشنفکر و ... «استخراج»‌کنند؛   کاری که شدنی نیست.  در همین راستاست که به طور مثال شاهد «ظهور» فردی به نام سیدمحمد خاتمی می‌شویم.  این شیاد خودفروخته که بنیانگزار «کیهان اسلامی» است،   پس از 8 سال رهبری تبلیغات جنگ استعماری،  و دو سال فرهنگ‌ستیزی در دستگاه سردار سازندگی به یک‌باره از افق سیاست کشور سر بیرون می‌آورد،  و ادعا پشت ادعا که ایشان همان «خاتم‌الانبیاء» در زمینة آزادی و استقلال و ایران آباد و آزاد هستند.    نوکران غرب نیز چه در داخل و چه در خارج آناً سفره را برای‌ ایشان پهن می‌‌کنند؛   و بادمجان است که دور قاب آقای «خاتم‌الانبیاء» چیده می‌شود!     

ولی غرب برای خاتمی فقط یک مأموریت در نظر گرفته بود؛  وارد کردن ایران به باشگاه اتمی،   و قرار دادن ملت ایران در برابر لولة توپ روسیه.   برنامه‌ای که با انفجارهای هولناک «قطار نیشابور» که نیمی از خراسان را عملاً به لرزه درآورد،   به پایان رسید و همانطور که دیدیم،  هیچ خبرنگاری از این انفجار عظیم «گزارش» تهیه نکرد.   دیگر قضایا از قماش «مردم‌سالاری»،   «قانونمندی»،  و غیره،   «شر و ورهائی» بود جهت بزک کردن اهداف اصلی «جنبش اصلاحات!»  

ولی همزمان با این برنامه‌ها،   برای آنکه آقای خاتمی مجبور نباشند «اهداف واقعی‌شان» را رسماً اعلام کنند،  غرب همان‌ لات‌هائی را که به او «رأی» داده بودند،   و شب هنگام صندوق‌ها را برای «سردار اصلاحات» این ور و آن ور می‌کردند،   به خیابان‌ها ‌آورد تا در برابر «اصلاحات» ایشان قد علم کرده،  بهانة خوبی جهت توجیه کم‌کاری «ملاممد» فراهم کنند.    به طور مثال،   مجلس مفتضح حکومت ملائی با تکیه بر عملیات همین لشکر اوباش، حضور چند چاقوکش را در آنسوی خیابان بهانه قرار داد،  تا بتواند «قانون مطبوعات» را از دستور کار خود خارج کند!   بعد هم گریبان علی خامنه‌ای را گرفتند تا ایشان با استفاده از حیثیت نداشتة‌ خود پدیده‌ای به نام «حکم حکومتی» را در ایران «باب» نمایند.   این همان «حکم حکومتی» بود که حتی روح‌الله خمینی هم در مورد «اعلامیة 8 ماده‌ای» به خود اجازة استفاده از آن را نداد.  دیدیم زمانیکه لندن تأئید ‌کند،  کاری را که خمینی نمی‌توانست انجام دهد،   موجودی به مراتب مفلوک‌تر و بی‌ارزش‌تر از وی بخوبی به انجام می‌رساند.

امروز در قلب همین شرایط است که پای به تحولات جدید می‌گذاریم.   به طور مثال نگاهی بیاندازیم به پدیدة انتصاب سفیر دربار انگلستان در ایران!   فردی به نام دومینیک چیل‌کات ظاهراً از سوی ملکة انگلستان استوارنامه‌ای دریافت کرده تا نمایندة تاج و تخت بریتانیای کبیر در ایران باشد؛‌  ولی این ظاهر امر است.   در مطلبی تحت عنوان «سردار چیل‌کات» با توجه به سابقة سیاسی اینحضرت نوشتیم که ایشان نه دیپلمات هستند و نه از وزنة سیاسی لازم جهت تصدی چنین مقامی برخوردارند.   گفتیم که آقای چیل‌کات یک کارمند سادة وزارت امور خارجه است،   و اگر حکومت اسلامی از همان «استقلالی» که مرتب دم می‌زند برخوردار می‌بود،   اصلاً به ایشان اجازة‌ ورود به کشور نمی‌داد.   بعد هم دیدیم که آقای «سفیر» بجای تقدیم استوارنامه به رئیس جمهور و یا رهبر حکومت اسلامی،  استوارنامة کذا را در «باغ‌ملی» به دست وزیر امور خارجة ‌جمکران دادند.   صحنه‌سازی از این بهتر نمی‌شود؛   چیل‌کات «سفیر» نیست،  و اعزام وی به ایران فقط برای زمینه‌سازی جهت «جنگ‌زرگری» صورت گرفته.   هیچیک از «مقامات» حکومت «پشم‌وکشک» هم به خودش اجازه نداد در برابر ماجراجوئی علنی لندن در ایران سخنی بر زبان آورد.   اگر علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد استوارنامة سفیرکبیر بریتانیا را نگرفتند فقط به این دلیل بود که راه را برای آشوب‌آفرینی‌های بعدی باز بگذارند،  که گذاشتند!   «رادیوفردا»،  ‌مورخ دوم آذرماه سالجاری می‌نویسد:

«مجلس شورای اسلامی [...] در واکنش به تحريم بانک مرکزی ايران توسط بريتانيا،  طرح دو فوريتی کاهش رابطه با اينکشور را تصويب کرد و همزمان رئيس کميسيون امنيت ملی مجلس خواستار اخراج سفير بریتانیا از تهران شد.»

فراموش نکنیم این همان بنیاد «انتخابی» و «مردمی» است که در دوران سردار اصلاحات از چند رأس چاقوکش ترسید و ماست‌ها را همانطور که دیدیم «کیسه» کرد!   همین بنیاد زپرتی امروز بر علیه امپراتوری بریتانیا اعلان جنگ داده،   مملکت خیلی پیشرفت کرده آقا!  یادآور شویم برنامة «کاهش روابط دیپلماتیک» با بریتانیا از دوران سفارت سایمون گاس مطرح شده بود و اکنون همین برنامه گام به گام دنبال می‌شود.   حال آن‌ها که نمی‌دانستند خوب می‌فهمند چرا وزارت امور خارجة انگلستان چیل‌کات را به ایران می‌فرستد،   و چرا خامنه‌ای نمی‌بایست «استوارنامة» فرضی این دیپلمات «بزرگ» را شخصاً دریافت کند.   باید پرسید،   کدام دیپلمات شناخته شده که سرش به تن‌اش بیارزد،   و یا کدام شخصیت سیاسی جهانی حاضر می‌بود به سفارت کبرای انگلستان در ایران برود،   و همزمان مشتی «لات» مقیم یک مجلس فرمایشی،  مفتضح و «توسری‌خور» به خود اجازه دهند استوارنامه‌اش را اینچنین به زیر سئوال برند؟   برای اینکار فقط چیل‌کات به درد می‌خورد.   بله،   این است کاربرد امثال چیل‌کات در مأموریت‌های جهانی‌شان؛   بحران‌سازی آبکی یا بهتر بگوئیم،   کره گرفتن از آب! 

یا به طور مثال،  شاهدیم که سردبیر روزنامة ایران،  جوانفکر توسط نیروهای انتظامی و بر اساس حکم دادگاه «اسلام و مسلمین» جلب شده.    آناً تمامی خطوط تبلیغاتی غرب بسیج می‌شود تا به طور مستقیم و یا تلویحی «ثابت» کند که «جلب» جوانفکر توسط نیروهای انتظامی با محکومیت و یا حکم زندان برای روزنامه‌نگاران «اصلاح‌طلب» کاملاً متفاوت است!   باید پرسید چرا؟ 

در یک حکومت فاشیست،  تمامیت‌خواه و سرکوبگر،  نه تنها مدیریت یک نشریه،  که حتی روزنامه‌نگاری نیز همان «بولتن‌نویسی» برای سازمان‌های امنیتی است‌؛  پس چه تفاوت «عمده‌ای» بین روزنامة «اعتماد» و «ایران» می‌تواند وجود داشته باشد؟  سردبیران این روزنامه‌ها همگی از صافی‌های امنیتی،  عقیدتی و سیاسی و خصوصاً جلسات دست‌بوسی،   پابوسی و «ک...ن بوسی» گذشته‌اند.   فردی که به فعالیت مطبوعات التزام داشته باشد،   در این رژیم سیاسی پای‌اش به روزنامه و مطبوعات باز نخواهد شد.   ولی همانطور که می‌بینیم،   اصل بر این است که پیرامون افراد و جریانات ویژه‌ای «گردوخاک» به راه بیفتد.   به همین دلیل بی‌بی‌سی،  مورخ  دوم آذرماه  سالجاری در مطلبی به قلم «ح.  باستانی» می‌نویسد:

«مطابق فرضیة عبور هدفمند تیم رئیس جمهور از خط قرمزهای حکومتی،  برای اعضای این تیم بیش از مضمون اظهارات تحریک کننده علیه محافظه کاران رقیب،   نفس تحریک آن‌ها موضوعیت دارد»

ترجمة متن فوق به زبان فارسی چنین است:   «باند احمدی‌نژاد از طریق این گونه اظهارات می‌خواهد در میان محافظه‌کاران تنش به راه اندازد.»   ولی ما بخوبی می‌دانیم که آقای احمدی‌نژاد چه اهدافی دنبال می‌کنند،   نیازی به «پادرمیانی» بی‌بی‌سی نداریم.   مشکل آنهنگام شروع می‌شود که بی‌بی‌سی در برابر همین «رفتار» غیرمسئولانه،  زمانیکه پای اصلاح‌طلبان در کار می‌آید تحلیل متفاوتی ارائه می‌دهد.   خلاصه بگوئیم،  برخورد «گزینشی» رسانه‌های غرب با لات‌بازی‌های سیاسی در ایران است که مسئله‌ساز شده؛  نه وجود لات و اوباش!   حتماً نوری‌زاد که «کیهان‌زاد» هم هست،   زمانیکه از زندان بر علیه خامنه‌ای «نامه» می‌نویسد و سایت‌های متعدد نیز نامه‌اش را منعکس می‌کنند،   قصد «دمکراسی» کرده!  

به رسانه‌های غرب رک و راست بگوئیم،  دوران خرسواری گذشته،  این ملت دیگر سواری نمی‌دهد!   حکومت اسلامی از پایه و اساس بر لات‌ها‌ تکیه کرده،   و اگر چنین تکیه‌گاهی وجود نمی‌داشت،   علیاحضرت ملکه یک کارمند مفلوک را به سفارت کبرای انگلستان در تهران منصوب نمی‌کردند،  تا همزمان با دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده،  یعنی جاخالی دادن در برابر روسیه،  دربار انگلستان را هم در جایگاه «حسین مظلوم» قرار دهند.   شاید بهتر باشد بی‌بی‌سی و امثالهم،   قبل از جر دادن خوب و دقیق «گز» کنند. 


 











...









 



 



       




 




Share