۵/۰۹/۱۳۹۵

برکسیت و ترکسیت!




پس از بحران «برکسیت» شاهد تحولات گسترده‌ای در اروپا،  آمریکا و خاورمیانه هستیم.  در مورد اهداف احتمالی برکسیت،  چشم‌اندازهائی که این تغییر «کلان‌ ـ استراتژیک» می‌تواند در زمینه‌های مختلف به همراه آورد،  و اینکه نقش‌آفرینی قدرت‌های بزرگ به برکسیت چه ابعادی اعطاء خواهد کرد،  به استنباط ما،  بحث و گفتگو هنوز زود است.  پس در فرصت امروز می‌پردازیم به پیامدهای ملموس همه‌پرسی‌ای که منجر به برکسیت شده.   و در همین راستا می‌باید پرونده‌های کودتای «ناکام» ترکیه،  تعلیق سیاسی در اروپای غربی و آمریکای شمالی،  و نهایت امر سکوت مرموز حکومت جمکران را بیرون کشیده و ابعاد محدودی از آ‌ن‌ها را مطرح نمائیم.  ولی پیش از پرداختن به کودتای «ناکام»،   چه بهتر که از اهداف «ظاهری» و «واقعی» برکسیت نیز تا حدودی کشف رمز کنیم،  تا در گام بعد نیم‌نگاهی به اوضاع ترکیه و تعلیق سیاسی در غرب بیاندازیم،   و نهایت امر گرفتاری‌های حکومت امام‌زمان و چاه جمکران را نیز بررسی کنیم!   

قسمت نمایان کوه‌یخ «برکسیت» چنین القاء می‌کرد که این «همه‌پرسی» فاقد ابعاد استراتژیک و نظامی است؛   «دعوا» ظاهراً بر سر این بود که انگلستان می‌خواهد در مورد وضع‌ مالیات‌ها،  بهرة بانکی،  خدمات اجتماعی و احتمالاً «مسائل نژادی» امپراتوری بدون واسطة کمیسیون‌های مختلف اتحادیة اروپا تصمیماتی بسیار انسانی و مسلماً خیلی «بریتانیک» اتخاذ کند!  خلاصة کلام برای «خوش‌خیال‌ها» که عموماً با شوروحرارت فراوان در میعادهای رأی‌گیری شرکت فعال دارند،  برکسیت نوعی ابراز «استقلال» بریتانیا از اتحادیة اروپا تلقی می‌شد.  در صورتیکه مسائل به طور کلی متفاوت بود.   و در امتداد سیاست‌های برآمده از این «همه‌پرسی»،  به صراحت می‌بینیم که،  در سایة برکسیت مسائل استراتژیک سازمان ‌آتلانتیک شمالی و زیردریائی‌های اتمی انگلستان به مراتب بیش از بحران‌ کشاورزان و حقوق‌بگیران جزء مد نظر قرار گرفته!  

خلاصة کلام،  امروز علنی شده که برکسیت قرار بوده در عمل،  دست بریتانیا را در برخی سیاستگزاری‌های منطقه‌ای تا حد امکان باز بگذارد.   باشد تا از این مسیر لندن در برابر گسترش نفوذ مسکو تا حد امکان از مقررات دست‌وپاگیر و کلاف‌سردرگمی که سیستم اداری و دیوانی اتحادیة اروپا در اطراف خود به راه انداخته خلاص شده،   این فرصت را بیابد تا جهت بهینه کردن منافع واشنگتن در مصاف با مسکو،   تا آنجا که امکان دارد گردوخاک به راه بیاندازد.   در نتیجه،  «برکسیت»،   در ویراست واقعی‌اش به معنای بازنگری در چند مورد مشخص بوده.  مواردی از قبیل،   نقش منطقه‌ای سازمان ناتو در اروپا و خاورمیانه،   چگونگی عملکرد زنجیرة استعماری پیمان سنتو که ایران و پاکستان را از طریق ترکیه به ارابة جنگی غرب متصل می‌کند،‌   و روابط اروپای غربی با اروپای شرقی.    ولی نمی‌باید فراموش کرد که،   نهایت امر تمامی این «فصول» جهت زمینه‌سازی برای ورود ترامپ به کاخ‌سفید و بازنگری کلی در نقش آمریکا در برابر روسیه پیرامون تحولات بین‌المللی می‌توانست معنا بگیرد.   و صدالبته،  کلید پروندة قطور برکسیت،   چیزی نبود جز همان کودتای «ناکام!» 

با این وجود،  در بررسی ابعاد برکسیت می‌باید مسائل پیش از کودتای «ناکام» را نیز مورد توجه قرار داد.   همزمانی انتشار «گزارش چیلکات» پیرامون جنگ عراق که در آن مستقیماً تونی‌بلر،   نخست‌وزیر وقت بریتانیا متهم شناخته شده،  و سفر نوازشریف،  نخست‌وزیر پاکستان به لندن تحت عنوان معالجه و بازگشت بی‌سروصدای وی به کشور،  و نهایت امر سخنرانی‌های تند و حملات بی‌سابقة علی خامنه‌ای،  فرماندهان نیروهای انتظامی و دیگر عناصر به اصطلاح «تندرو» حکومت اسلامی بر علیه مخالفان،   و خصوصاً بازگشت محمود احمدی‌نژاد به مسابقات «انتخاباتی» آینده،  همگی می‌باید در ارتباط با زمینه‌سازی جهت کودتائی تحلیل شود که قرار بود روز 15 ژوئیه به پیروزی برسد.

در واقع امروز چشم‌انداز «مطالبات» غرب در سایة کودتای «ناکام» روشن‌تر از آن است که بتوان گسترة آن را نادیده گرفت.   خلاصه بگوئیم،   بازگشت پیروزمندانة ارتش و اسلام سیاسی،  ویراست «پاک و منزه از تروریسم» به مرکز قدرت در ترکیه،   در پی حذف باند اردوغان و داوات‌اوغلو از صحنة سیاست کشور،   به همراه کودتای نظامی در پاکستان،   و به قدرت رساندن محمود احمدی‌نژاد در ایران و فوت کردن در آستین «اصولگرائی»،  می‌توانست برای محفل دونالد ترامپ در خاورمیانه و جنوب آسیا کارت برنده‌ای به شمار آید.  و در همین راستا بالاتر گفتیم،   برکسیت،  هم بازنگری در سازمان ناتو را هدف قرار داده بود،   و هم بازنگری در پیمان سنتو را.      

ولی همانطور که شاهدیم کودتای «ناکام» ترکیه روی دست یانکی‌ها بد جوری باد کرد!  خارج از اینکه «خروجی» کودتای ناکام چه‌ها می‌تواند باشد،   و اینکه عملیات پلیسی و اداری اردوغان در سایة این کودتا به کجاها خواهد کشید،  مسلم شده که به دلیل همین ناکامی،‌   اروپای غربی اینک پای در نوعی «تعلیق» سیاسی گذارده.   چرا که،   زرداخانة «آمریکائی ـ  انگلیسی» در ترکیه و‌ جمهوری‌های ترک‌زبان اتحاد شوروی سابق،  که از طریق منجلاب گولن در پنسیلوانیا آبیاری می‌شد،‌   یک به یک از ترکیه گرفته،  تا گرجستان و تاجیک‌ستان و جمهوری آذربایجان فرومی‌پاشد،   افراد وابسته به آن بازداشت می‌شوند،  و درب مؤسسات وابسته به این شبکه را تحت عنوان حمایت از «کودتا» تخته می‌کنند.  به عبارت ساده‌تر،  عملیات کودتائی که قرار بود گولن و شبکة وی را به ارزش بگذارد،  امروز در مصاف با سیاست‌های مسکو گام به گام عقب می‌نشیند. 

تعلیق سیاسی در اروپای غربی تا به حال،  سوای آنچه می‌تواند از ابعاد مالی و اقتصادی برخوردار شود،  در زمینة اجتماعی و امنیتی به ترورهای هولناک و عملیات وحشیانه‌ منجر شده.  و طی این عملیات که «آمران» آن‌ طبق معمول ناشناس باقی مانده‌اند،‌   آنچه سکة رایج شده،  تلاش برخی محافل سیاسی است جهت به بن‌بست کشاندن دمکراسی،  ابدی کردن شرایط اضطراری،  و تعلیق حقوق شهروندی.   خلاصه میدان دادن به مجموعه سیاست‌هائی که در تمامی کشورهای استبدادزده از سوی محافل فاشیست در این نوع میعادها علم می‌شود.   اینکه اروپای غربی بتواند با این یورش ضدحقوقی برخوردی ساختاری و خصوصاً دمکراتیک داشته باشد مسئله‌ای است که فقط گذشت زمان می‌تواند مشخص نماید.   ولی تعلیق سیاسی به اروپا محدود نمی‌ماند،   در ینگه‌دنیا از ابعادی به مراتب گسترده‌تر برخوردار شده.

به طور خلاصه بگوئیم،  در ینگه‌دنیا یکی از دلائل تعلیق سیاسی فعلی،‌  مسلماً به دلیل پایان یافتن دوران باراک‌ اوباماست.   ولی دو جریان ظاهراً متخالف که توسط ترامپ و کلینتن رهبری می‌شوند نیز در شرایط فعلی عملاً در تعلیق‌اند.   برنامة ترامپ آنطور که شواهد نشان می‌دهد در چند سرفصل خلاصه می‌شد؛‌   برکسیت در بریتانیا،  کودتا در ترکیه و پاکستان،  بازگرداندن باند احمدی‌نژاد به قدرت در ایران،   و با تکیه بر این سرفصل‌ها،  گشودن باب جرزنی بر سر «برجام»،   و به راه انداختن بازی‌های نظامی و امنیتی پیرامون سوریه در سایة همگامی‌های حماس در راه اهداف جنگ‌طلبانة باند نتانیاهو!   ولی کودتای «ناکام» برنامة ترامپ را از پایه و اساس «خراب» کرده؛  دست‌های‌اش را در پوست گردو گذارده.  

از سوی دیگر،  برنامة کلینتن نیز آنقدرها «جادو جمبل» ندارد؛   پیش انداختن تروریسم اسلام‌سیاسی،  حمایت از جاروجنجال اصلاح‌طلبی در جمکران،   بازی با مهره‌های به اصطلاح «معتدل» طالبان در پاکستان و افغانستان و ... خلاصه بگوئیم،  نوعی استمرار برنامه‌های شکست‌خوردة باراک اوباما.   و در این میان،  کودتای «ناکام» راه اسلام‌بازی‌های واشنگتن را نیز همانطور که به طور مثال در مورد تعطیلی شبکة گولن در بسیاری کشورهای ترک‌زبان عنوان کردیم،  بکلی بسته.   در نتیجه باند کلینتن نیز برنامه‌‌اش فعلاً در تعلیق است!  خلاصة کلام،   برکسیت که قرار بود با ترکسیت ـ کودتای ترکیه ـ  کامل شود،  ناکام ماند‌ و کارش به «ترکمون» رسید!

با این وجود،  اگر برنامه‌های آمریکا به تعلیق اوفتاده،   شاهدیم که برنامة روسیه به هیچ عنوان،  نه در ترکیه و نه در ایران بن‌بستی به خود ندیده.   در ترکیه،   اردوغان به ناچار «صورتک  ضدآمریکائی» بر چهره انداخته و مشغول پاک‌سازی عوامل آمریکا از محافل و بنیادهاست؛   همان عواملی که طی دهة اخیر توسط اعضای حزب «توسعه و عدالت» به مناصب و پست‌ها منصوب شده‌اند!   بین این عوامل و قاچاقچیان حکومت آخوندهای جمکران طی سالیان دراز روابط گرم و صمیمانه‌ای برقرار بود،   و به همین دلیل پس از کودتای «ناکام»،  خفقان عجیبی بر فضای سیاست‌ جمکرانی حاکم شده،‌ و زبان علی خامنه‌ای بند آمده.   بله،  علی خامنه‌ای،  همانطور که بالاتر نیز گفتیم خناق گرفته و دیگر هر روز بالای منبر بر علیه این و آن عربده نمی‌کشد.   از سوی دیگر،  برنامة «تحلیل‌های» آریامهری از برجام رسماً تعطیل شده،   و نهایت امر «موتور سه چرخة» احمدی‌نژاد که مدتی دور برداشته بود و گاز و گوز می‌داد،  به روغن‌سوزی اوفتاده و فعلاً سروصدای‌اش کاهش یافته.   ولی جهت شناخت بیشتر از بن‌بست‌های حکومت جمکران چه بهتر که نگاهی به ابعاد سیاسی و اجتماعی «برجام» داشته باشیم.            

همانطور که شاهد بودیم،  در آغاز امضاء «برجام» مطالبات آمریکا و انگلستان از حلقوم عوامل حکومت اسلامی آناً به بیرون تراوش کرد.   کار بجائی رسید که گروهی از ملایان و اوباش به فکر افتتاح مک‌دونالد اوفتاده بودند!   البته فروش چند ساندویچ بوگندوی مک‌دونالد می‌تواند باعث مرگ‌ومیر بشود،  ولی آنقدرها استقلال کشور را هدف نمی‌گیرد.   ولی افتتاح رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد فقط قسمت نمایان کوه‌یخی است.  مسئله به اینجا رسیده بود که می‌باید جمکران به نوعی از انواع «دروازه‌های تمدن بزرگ» آریامهری پای بگذارد،  و قاچاقچیان محترم حوزه و بازار که طی 40 ساله گذشته پوست و گوشت ملت را در سینی نقره تقدیم یانکی کرده‌اند،‌   فرصت بیابند تا اینبار در کنف حمایت «قانون» به این فعالیت‌های «حلال» گسترش هم بدهند.   و حسن روحانی،  رئیس‌جمهور بیت‌رهبری،   بی‌خبرتر از همه،  در سخنرانی‌های‌اش مرتباً به اوباش و اراذل «وعده» می‌داد که نگران درآمدهای‌شان نباشند،  «برجام» برای‌شان منافع بیشتری به همراه خواهد آورد!

ولی همانطور که دیدیم،  اگر قرار باشد مسیر نقدینگی طبق تمایلات و مطالبات یانکی‌ها تنظیم نشود،   نه مک‌دونالد در کار خواهد بود،  و نه جمبوجت!   خلاصة کلام،  ‌آن‌ها که در ساختاری اداری استعمارزدة حکومت ملا به دنبال «چاهک‌های آریامهری» له‌له می‌زدند،  یا می‌باید در خواب و خیال‌شان به دوران «جنگ‌سرد» و روابط ویژة آن روزها بازگردند،  و یا از اوهام و خیالات بیرون آمده،  بپذیرند که این خر دیگر باقالی نمی‌آورد.  در واقع،  زمانیکه سخن از برنامه‌های انتخاباتی ترامپ پیرامون روابط «روسیه ـ آمریکا» در آسیای جنوب غربی به میان می‌آوریم،  مسئله اصلی همین بازنگری در برجام خواهد بود. 

اگر آمریکا می‌توانست با تکیه بر کودتای ترکیه،   حاکمیت مستحکم و سرکوبگرتری در اینکشور حاکم کند،  و عملاً ارتباط مسکو را با آنکارا قطع نماید،  مسئلة حمایت ارتش ناتو از جریان استعماری حماس،   و جنگ‌سازی «حماس ـ اسرائیل» در خاورمیانه به آمریکا امکان می‌داد تا با «آبروی» بیشتری پای از باتلاق سوریه بیرون بگذارد.   در همین چارچوب،   واشنگتن می‌توانست در پاکستان هم مرده‌ریگ ضیاءالحق را از نو زنده کند؛   تهران را بار دیگر به زیر نگین باند احمدی‌نژاد بکشاند؛   و به این ترتیب،   بازنگری در برجام ـ  برجام در عمل به معنای مجموعه روابط استراتژیک آمریکا و روسیه پیرامون حیطة نفوذ در خلیج‌فارس  تلقی می‌شود ـ   فقط می‌توانست به نفع آمریکا و به زیان روسیه مورد بررسی قرار گیرد!   ولی با شکست «ترکسیت» گند کار در آمده،   و به احتمال زیاد بازتاب کودتای «ناکام» تأثیری مستقیم،   هم بر ایران و سوریه و عراق خواهد گذارد،   و هم «برجام» را از مسیر مطلوب ایالات‌متحد باز هم دورتر خواهد کرد. 

سکوت علی خامنه‌ای پس از میعاد 15 ژوئیه مسلماً بی‌دلیل نیست.   از ماه‌ها پیش گروه‌‌های اوباش جمکران خود را برای پایان یافتن دورة ریاست‌جمهوری حسن روحانی آماده کرده بودند.  این مسئله دیگر از جمله اسرار مگو به شمار نمی‌رود،   و نمونه‌های فراوان از اظهارات «مقامات» می‌یابیم که در آن روحانی را «یک‌دوره‌ای» می‌خواندند!   ولی احدی نمی‌گفت جانشین وی چه کسی می‌باید باشد.   در عمل،  کودتای ترکیه می‌بایست جانشین روحانی را نیز تعیین کند،   و در همین چارچوب نیز علی خامنه‌ای به عادت معمول وق‌وق‌ها و روضه‌های‌اش را از بالای منبر تنظیم کرده بود.   ولی ناگهان معلوم شد که ترکسیت و «برنامة» مقام معظم به آب گوزیده،   و ایشان مانده‌اند معطل که از کدام شیرپاک‌نخورده‌ای در حکومت جمکران «حمایت» ضمنی به عمل بیاورند،   که بهتر و بیشتر بازتابی باشد از مطالبات اربابان‌شان در واشنگتن!   و از آنجا که فعلاً واشنگتن کاسة «چه‌کنم» به دست گرفته،  خامنه‌ای هم ترجیح داده خفقان بگیرد!   ولی مهم‌تر از این مسائل بازتاب سفر آتی بشار اسد به مسکو خواهد بود.  سفری که به احتمال زیاد در صورتیکه مسائل منطقه‌ای دچار تحولات غیرمنتظره نشود،‌   می‌باید به ابقاء حسن روحانی در پست رئیس‌جمهوری جمکران و برقراری روابط دپیلماتیک بین تل‌آویو و دمشق منجر گردد!   و این است ضربه‌ای که حکومت اسلامی نهایت امر،  هم در درون مرزهای ایران و هم در سوریه متحمل می‌شود.    از وحشت همین ضربه بود که طی روزهای متوالی و‌غ‌وغ‌ساهاب احمدی‌نژاد و عربده‌های خامنه‌ای فضای اجتماعی را پر کرده بود.  ولی اگر امروز ایندو خفقان گرفته‌اند،   فقط به این دلیل است که در پی سفر یک فرماندة ارشد ارتش عربستان به تل‌آویو،  این بیم وجود دارد که  برقراری ارتباط «اسرائیل ـ سوریه» نیز علنی شود.  در اینصورت،  بساط شیعه‌سازی و دکان حاجی‌سازی جمکران می‌باید،   هم در سوریه و هم در عربستان سعودی تعطیل گردد.