۹/۱۲/۱۳۹۵

سنده در کالسکه!





فیدل کاسترو،  رهبر تاریخ‌ساز کوبا روز 25 نوامبر سال‌جاری چشم از جهان فروبست.  با مرگ کاسترو،   در عمل تنها «غول» باقی‌مانده از نحلة سوسیالیست‌های «علمی» جهان را ترک گفت.   به این ترتیب نظریة «دیکتاتوری کارگری» که با فروپاشی اتحادشوروی پای در مخمصه‌ای جدی گذارده بود،   با مرگ کاسترو آخرین مشعل نمادین و فروزان خود را نیز از دست داد.   در اینکه دنیای پساکمونیسم از گذشته امیدوارکننده‌تر خواهد بود یا نه مسلماً جای بحث فراوان است،   ولی مباحثات آینده یک واقعیت را پنهان نخواهد کرد و آن اینکه کاسترو،   چه در میان طرفداران و چه در جمع دشمنان‌اش مردی تلقی می‌شود که بر بوم تاریخ معاصر خطوطی پایدار ترسیم نموده.   خطوطی که گاه شعف و شور به ارمغان آورد و در برخی مقاطع خشم و طغیان. 

با این وجود،  گر چه ایدة کاسترو از دیکتاتوری کارگری روشن و واضح است،   در زمینة سیاست بین‌الملل با آرمان‌های چه‌گوارا،  همرزم افسانه‌ای‌اش بسیار فاصله ‌دارد.   کاسترو همیشه می‌گفت:   «انقلاب را باید در کوبا حفظ کرد!»  و شاید همین شیفتگی وی برای پدیدة «انقلاب کوبا» بود که از وی رهبری با ابعاد متخالف و متفاوت ساخت.   رهبری که در مراسم بزرگداشت‌اش از شیخ برده‌فروش قطری،  تا آخوند متعفن جمکرانی و محفل‌بازان آلمانی و دلالان برزیلی و کلمبیائی،  و ...  همه نوع جانور وحشی حضور به هم رساندند.   جالب اینکه،   هیچیک از کسانی که در این مراسم شرکت کردند با کاسترو،   تاریخچة زندگی،  آرمان‌ها و نهایت امر روزمره‌اش کوچک‌ترین ارتباطی نداشتند.   چه آنان که با «شرکت» در این مراسم قصد داشتند نشان دهند که «در تاریخ حضور» دارند،   و چه آنان که مذبوحانه تلاش کردند با «عدم شرکت»،   همین «حضور تاریخی» را به خیال خود به اثبات رسانند،  هیچکدام با «فیدل» ارتباطی نداشتند.   کاسترو تنها سیاستمدار تاریخ جهان است که در دوران حیات اسطوره شده،   و اوج‌گیری اسطورة کاسترو،   نه در مقام رهبر «انقلاب کوبا» که در موضع شخصیتی پایدار در تاریخ جهان هر روز شتاب بیشتری خواهد گرفت.   یادش گرامی باد.             

در فرهنگ دهخدا چنین آمده:  سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد «سنده» نام دارد!
 
و اما حضور عمله‌واکرة «جهان سیاست» در مراسم بزرگداشت کاسترو،  خود بازتابی شد از خوش‌مشربی و بذله‌گوئی‌های شخص وی!   نویسندة این وبلاگ با مشاهدة «هیاکلی» که در مراسم تدفین کاسترو حضور یافته و دست به سخن‌پردازی می‌زدند،   بی‌اختیار به یاد دوران دبیرستان افتاد!   در آن روز و روزگار پیرامون جوانان خوش‌قد و بالا،   پول‌دار و مؤدب و جنتلمن که دخترها کشته‌ومرده‌شان بودند،‌   همیشه مشتی لش‌ولوش و لات‌ولوت هم وول می‌خوردند.   در آن دوران،   به این «زائده‌ها» که با چسبیدن به پسرهای خوش‌تیپ‌ می‌خواستند برای خود شانس و اقبالی نزد پریرویان ایجاد کنند‌ می‌گفتیم،‌  «چُس!»   و در مراسم تدفین کاسترو از این «چُس‌ها» کم نبودند.  خلاصه ‌مرگ کاسترو به خیلی‌ها امکان داد تا حسابی خودشان را «چُس» کنند،   و با نزدیک نشان دادن آرمان‌های او به بساط و دکان‌شان برای خود «اعتبار» و موقعیت گدائی نمایند.

در میان این «چِس‌ها»،    با «هیاکل» مجید انصاری‌،   زندانبان سابق حکومت اسلامی و معاون فعلی ملاحسن روحانی هم برخورد کردیم!   بله،  ایشان با یک من ریش و پشم و عبا و عمامه و به احتمالی همراه چند سر صیغة 9 ساله به مراسم یادبود کاسترو رفته بودند و در آنجا هم فرمودند،   «انقلاب اسلامی با آرمان‌های کاسترو ارتباطی خلل‌ناپذیر برقرار نموده!»   جل‌الخالق!   ما در دوران دبیرستان «چُس» زیاد دیده بودیم،  ولی نه از نوع «چُس قاطری!»    واقعاً دیدنی بود؛   ملای خودفروختة متحجر،   مزدور سازمان سیا،  و زندانبان حکومت ولایت‌فقیه قدم‌رنجه کرده بود تا «ارتباط خلل‌ناپذیر» رژیم ضدبشری‌اش را با آرمان‌های فیدل کاسترو به نمایش بگذارد!  حتماً کاسترو هم از خنده روده‌بر شده.   البته حضور امثال انصاری و شیخ قطر در مراسم بزرگداشت فیدل کاسترو،   بیشتر نشان افلاس و بدبختی این جماعت است.            

چه بگوئیم،  این روز و روزگار «بدبخت» فراوان شده.   پس از استعفای ضمنی رئیس‌جمهور فرانسه،   که به صورت اعلام «رسمی» عدم شرکت وی در انتخابات آیندة اینکشور به اطلاع عموم رسید،   کلاغه خبر آورد که الطاف ویژه الیزابت دوم شامل حال یکی از لشوش حکومت‌اسلامی به نام حمید بعیدی‌نژاد شده!  چه نشسته‌اید که حاج حمید با عیال‌اش سوار بر کالسکة سلطنتی علیاحضرت ملکة انگلستان تشریف برده‌اند به کاخ باکینگهام!‌   البته جهت تقدیم استوارنامه،   برخی تشریفات رسم شده،  ولی اینکه لات بی‌نام و نشانی از قماش بعیدی‌نژاد را سوار کالسکة سلطنتی بکنند،  و دور لندن بگردانند دیگر از آن حرف‌هاست!   در ثانی،  در هیچیک از تاریخچه‌های تقدیم استوارنامه،  سفیر با همسرش به حضور ملکه انگلستان شرفیاب نشده!  با دیدن این صحنه بی‌اختیار به یاد حضور ملا انصاری در کوبا افتادم و با خود گفتم،   «بدبخت کاخ باکینگهام!» 

البته دچار توهم نشویم؛   ملکة انگلستان به این ترتیب پیام روشنی به این مضمون به رئیس‌جمهور جدید ایالات‌متحد ‌فرستاده:  «الیزابت دوم،  در خدمت شماست!»‌  با این وجود،  هیچ دلیلی نداشت که کشتزار شرعی بعیدی‌نژاد را هم سوار کالسکه سلطنتی کنند،‌   و این لایه از افلاس و  سیاست‌بازی می‌باید اختراع جماعت انگلستانی باشد.   با دیدن تصاویر زوج بعیدی‌نژاد در کاخ باکینگهام بی‌اختیار زیر لب گفتم:  «بدبخت انگلستان!» 

بله،  دونالد ترامپ که مدتی است آلو در دهان گذارده،   و به قولی مشغول شکل دادن به ترکیب کابینة جدید ایالات‌متحد است،  در اظهارات اخیر خود اعلام داشته که آمریکا از سرنگونی حکومت‌ها دیگر استقبال به عمل نخواهد آورد!   معنای بیانات ترامپ این است که دولت جدید ایالات‌متحد از سیاست‌های اوباما،   که از آن تحت عنوان «بهارعرب» و «بیداری اسلامی» یاد می‌شود،   فاصله گرفته و قصد ندارد خیمه‌شب‌بازی خون‌بار اوباما را ادامه دهد.   البته به استنباط ما،  این اظهارات را نمی‌باید به هیچ عنوان به معنای کنار گذاردن سیاست‌های سنتی ایالات‌متحد در خاورمیانه و آسیای مرکزی تلقی نمود.   در عمل ترامپ فرماندهی عملیات «عقب‌نشینی» از مواضعی را برعهده گرفته که دیربازی است غیرقابل دفاع شده.  همانطور که می‌دانیم،  سیاست‌های اوباما در مصر،  سوریه،  ترکیه و حتی لبنان و یمن و لیبی با شکست مفتضحانه روبرو شده،  در نتیجه،   می‌باید به هر ترتیب آمریکا را از صحنة شکست «نظامی ـ امنیتی» فعلی بیرون کشید.   از سوی دیگر،   اظهارات اخیر ترامپ در عمل نوعی چراغ سبز به مسکو نیز می‌تواند تلقی شود،   چرا که روسیه پیوسته از سیاست‌های تهاجمی و فرپاشانندة ایالات‌متحد در سطح جهانی انتقاد به عمل آورده. 

با این وجود،   نمی‌باید برای سیاست‌های اعلام شده از سوی ترامپ آنقدرها اهمیت استراتژیک قائل شد.   چرا که،   اگر روسیه در برابر تهاجمات کاخ‌سفید مقاومت کرده،   به این دلیل نبوده و نیست که حاضر خواهد بود از رژیم‌های دست‌نشاندة غرب در مناطق مختلف جهان حمایت به عمل آورد.   روسیه فقط به این دلیل در برابر فروپاشانی رژیم‌ها مقاومت کرده که هدف اصلی سیاست آمریکا از «تغییر رژیم‌» را بهینه کردن منافع و مواضع استراتژیک کاخ‌سفید در تخالف با مسکو تلقی نموده.   ولی زمانیکه قرار باشد آمریکا در مواضع نوین خود از رژیم‌های سنتی وابسته به آتلانتیسم حمایت همه‌جانبه صورت دهد؛   از فروپاشانی‌ها حمایت نکند؛  و همزمان تلاش داشته باشد تا منافع واشنگتن را در ارتباط با سیاست‌های دیرینة آتلانتیستی تأمین نماید،  مشکل می‌توان قبول کرد که «همکاری» با مسکو بتواند در این روند جائی برای خود بیابد.    
 
به استنباط ما،   اظهارات اخیر ولادیمیر پوتین پیرامون تلاش روسیه برای همکاری‌های همه‌جانبه با دولت جدید آمریکا نیز بیشتر می‌باید نوعی «زبان دیپلماتیک» تلقی ‌شود،  تا اعلام «دکترین» از سوی مسکو.   دلیل نیز روشن است؛  سیاست آمریکا در مورد روسیه هیچ تغییری نکرده،   آنچه تغییر کرده همان است که ترامپ گفته،  یعنی واشنگتن در شرایط فعلی در برنامة جدید خود،  برخلاف گذشته،   قصد ندارد با پروژه‌های نوین اهرم‌های جدید فشار بر مسکو ایجاد کند.  ولی ترامپ نگفته که از اهرم‌های سنتی بر علیه مسکو استفاده نخواهد کرد.   دلائل استدلال ما نیز فراوان است. 

به طور مثال شاهدیم که در چارچوب سیاست‌های نوین ایالات‌متحد که گویا قرار است «صلح‌طلبانه» نیز باشد،  مانورهای موشکی اوکراین،  تحت نظارت سازمان آتلانتیک شمالی در مرز روسیه،   عملاً مسکو را هدف قرار داده.  از سوی دیگر،   ترامپ دست به تعریف و تمجید از نواز شریف زده،   قربان‌صدقه وی می‌رود!   و همین ترامپ،  ژنرال فلین،  طرفدار پروپاقرص کودتای شکست‌خوردة ترکیه را به مشاورت نظامی برمی‌گزیند،  و اخیراً یکی از تندروترین نظامیان شبکة تفنگداران آمریکا،  یعنی ژنرال ماتیس را که پیشتر خواستار تسلیح القاعده جهت جنگ با ارتش سوریه شده بود،   به عنوان وزیر جنگ به کنگره معرفی ‌کرده!    اگر در کنار این تحرکات ضدونقیض،  نمایش «سنده در کالسکه» را نیز که با شرکت خاله‌خان‌باجی‌های حکومت اسلامی در لندن به راه افتاده،   قرار دهیم تصویر تا حدودی روشن‌تر خواهد شد.   

حضرات جمکرانی را دولت انگلستان با چارقد و ریش‌وپشم و گنداب و گلاب سوار کالسکة سلطنتی انگلستان کرد و در کوچه پس‌کوچه‌های لندن چرخاند،  و مسلماً در مکاره‌بازار سیاست این عملیات معنا و مفهومی دارد.   به استنباط ما معنای‌اش این است که انگلستان که تا چند صباح پیش سعی داشت با پیش کشیدن امثال رضاپهلوی و مجاهدین خلق نوع نوینی فاشیسم «بیخ‌دیواری» را بر ایرانیان تحمیل کند،  اینک مجبور شده به ریش و پشم علی خامنه‌ای فکسنی دخیل ببندد.   بله،   لندن سعی دارد به شیوة کهن،   هم‌نوائی با سیاست‌های واشنگتن را به معرض نمایش بگذارد!   اینکشور نخست با علم کردن بساط برکسیت،   اقتصاد انگلستان را در چارچوب مطالبات جدید واشنگتن در خلاء اجرائی قرار داد،   تا به هر صورت که ترامپ مایل است با اقتصاد انگلستان برخورد کند.   سپس در فرانسه زیر پای فرانسوا اولاند،   رئیس‌جمهور اینکشور را ‌کشید تا بیش از این به ترامپ و پوپولیسم بدوبیراه نگوید.  حال کارش به اینجا کشیده که جمکرانی‌ها را در لندن سوار کالسکة سلطنتی می‌کند!   ولی همانطور که می‌توان حدس زد،  «داده‌ها» چشم‌اندازی متفاوت با انتظارات آتلانتیسم در برابرمان ترسیم می‌کند.   چشم‌اندازی که نشان از شکست‌های بزرگ‌تری در برنامة ترامپیست‌ها و کارگزاران انگلستانی‌شان دارد.  فقط کافی است به اظهارات اخیر ولادیمیرپوتین نیم‌نگاهی بیاندازیم.   

رئیس فدراسیون روسیه در سخنرانی اخیر سالیانة خود که از طریق یکی از شبکه‌های تلویزیونی ایالات‌متحد نیز پخش شده،   عملاً از پیوستن اتحادیة اروپا به محور کشورهای مشترک‌المنافع و اوراسیا سخن به میان آورده!    با این اظهارات،   دکترین آتلانتیست‌ها،   یعنی «سنگر ضدروسی اتحادیة اروپا» عملاً مورد تهاجم پوتین قرار گرفته.   از سوی دیگر،   در همین سخنرانی مواضع مسکو در شرق ـ  ژاپن،  کره جنوبی و دیگر کشورهای کوچک و کم‌اهمیت‌تر این خطه ـ  رسماً مواضعی ممتد و دائمی اعلام شده.   به عبارت ساده‌تر،   اگر تلاش‌های اخیر آمریکا و کانادا جهت پیوستن به اتحادیة اروپا با شکست روبرو شده،   و انگلستان نیز دستپاچه از اتحادیة اروپا گریخته،   دلیلی جز این ندارد که بسیاری اعضای این اتحادیه،  خصوصاً در مرکز و شرق اروپا راهی جز پیوستن به مجموعة اوراسیا در برابر خود نخواهند داشت.   و اینکه پروژه‌های آمریکائی اقیانوس آرام و در رأس‌شان ایجاد محور «استرالیا ـ ژاپن ـ آمریکا» در چنین چشم‌اندازی آنقدرها قابل دوام نخواهد بود.   

واکنش جریانات آتلانتیست در درون روسیه،  چین و خصوصاً در قلب حکومت جمکران به مواضع روشن روسیه سریع بود.   عکس‌العمل مسکو نیز در درون خاک اینکشور به فعالیت‌ شبکة کذا،   حداقل در سطوح حقوقی بسیار تند و شدید بود.   همانطور که می‌دانیم طی دو هفتة اخیر دو مقام ارشد دولت روسیه به دلیل «رشوه‌خواری» برکنار شده،   و پرونده‌شان به دادسرا ارجاع شده.   به احتمال زیاد این برکناری منجر به پاک‌سازی شبکه‌های گسترده‌ای در درون و برون مرزهای روسیه خواهد شد،  و در عمل،  آنچه در رسانه‌ها می‌خوانیم فقط قسمت نمایان کوه‌یخ است.    پیام کرملین در چنین مقاطعی هیچ پیچیدگی‌ای ندارد،   آنان که در مسیر سیاست‌های جدید ‌آمریکا فعال ‌می‌شوند،   بهای گزافی پرداخت خواهند کرد!    ولی بر خلاف روسیه،   در چین این نوع پاک‌سازی‌ها سکة رایج است و مسلماً تا چند صباح دیگر شبکه‌های «فساد دولتی» جدیدی در چین به تیغ جلاد سپرده خواهد شد. 

از سوی دیگر،   در جمکران،   که در عمل یکی از مهم‌ترین لنگرگاه‌های آتلانتیسم در خاورمیانه به شمار می‌رود،   بساط متفاوتی به راه افتاده.   جمکرانی‌ها به دلیل حماقت ذاتی‌شان از نخستین مراحلی که بوی تغییر سیاست آمریکا به مشام رسید،  خواب پنبه‌دانه دیدند.   اینان نخست برای «خاتمی‌کردن» حسن روحانی حساب باز کردند که حساب‌شان مسدود شد.  سپس چشم امید به کودتای ترکیه دوختند و آماده شدند تا باند احمدی‌نژاد را برای لات‌بازی به میدان بیاورند ولی به کاه‌دان زدند.    پس از این شکست،   برداشت‌شان از انتخاب ترامپ بازتولید شرایط «حسنة» دوران رونالد ریگان بود.   منتظر بودند تا با انتخاب ترامپ،   هم درگیری‌های نظامی در منطقه شدت گیرد و هم دستگاه ولایت‌فقیه بتواند در درون ایران دست به سرکوبی فراگیرتر بزند.  

ولی شرایط آنچنان متفاوت است که در هر مرحله خواب پنبه‌دانه جمکرانی‌ها به کابوس منجر شده.  حسن روحانی سر دست اینان «مانده»،   و نمی‌توان با تکیه بر «اصلاح‌طلبی‌های» وی بحران‌سازی در جامعه را سازمان داد؛   ترکیه به طور کلی از سیطرة غرب پای بیرون می‌گذارد.  و به این ترتیب مهم‌ترین تکیه‌گاه نظامی و شبکه ارتباطی جمکران با سازمان ناتو در معرض نابودی قرار گرفته؛   ترامپ نیز برخلاف ریگان قادر نخواهد بود،   هم با وعدة صلح بیاید و هم جنگ به ارمغان بیاورد.   در نتیجه،  جمکران پای در بحران می‌گذارد.  چرا که هم باید تکلیف درگیری‌های «سنتی» و جنگ‌زرگری داخلی را روشن کند،   و هم با کالسکه به کاخ ملکة انگلستان مشرف شود!    

در روزهای آینده شاهد تلاش‌های آمریکا و انگلستان در مسیر فعال‌تر کردن شبکه سنتی اسلامگرائی خواهیم بود.  شبکه‌ای که دیگر عوامل «اسلامگرائی مدرن» ـ  داعش،  اخوانی‌های ترک،  چچن‌های انقلابی،   و ... ـ  را در آن نخواهیم یافت.  ولی در اینکه آمریکا بتواند با بازگشت به گذشته این شبکه را تبدیل به پایگاهی جهت اعمال فشار بر مسکو کند،  آنقدرها مطمئن نیستیم.  خلاصه بگوئیم،   سیاست‌های بین‌المللی ترامپ از هم اکنون با بن‌بست‌های ساختاری روبرو شده.   و شبکة «ژاپن ـ چین ـ پاکستان ـ جمکران» دیگر نمی‌تواند درد آمریکا را درمان ‌کند.    اگر ترامپ قربان‌صدقة نواز شریف می‌رود،   و اوباش جمکران را در لندن با کالسکه این‌ور و آن ور می‌چرخانند،   در شرایط فعلی راه بجائی نخواهند برد.   چرا که شواهد نشان می‌دهد،  در این مقطع سیاست آمریکا به طور کلی فاقد عمق استراتژیک شده،   و واشنگتن حالت غریقی را پیدا کرده که به هر تخته‌ای متوسل می‌شود.   

ترامپ به رأی‌دهندگان فرضی خود وعده داده بود که عظمت گذشته را به آمریکا باز خواهد گرداند!‌   ولی این قول‌وقرارها بدون بازنگری واقعی در سیاست‌های جهانی آمریکا غیرقابل دسترس است.   دستیابی به این اهداف فقط در صورتی امکانپذیر می‌شود که واشنگتن قادر باشد چنین بازنگری‌ای را در عمل صورت دهد.   ترامپ با این اهداف صدها سال نوری فاصله دارد،  و اگر چنین بازنگری‌ای در کار نیاید،  مسلماً این امکان نیز وجود نخواهد داشت که آمریکا،  به قول ترامپ «عظمت» گذشته را باز یابد.