۳/۰۷/۱۳۸۸

چماق و دیگر هیچ!



در مطالب این وبلاگ از توطئه‌ها در مورد کشور ایران کم نگفته‌ایم. برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم. ولی در شرایطی که فقط چند روز به نمایشات انتخابات مضحک حکومت اسلامی باقی مانده، شاهدیم که تمامی شبکة سرمایه‌داری بین‌الملل با استفاده از بازیگرانی که از دیرباز بر صحنة تئاتر «مخالف‌نمائی» با پول و وعده و تمهید به رقص در آورده بود، به آهنگی نفرت‌انگیز از مردم ایران تقاضا می‌کند که در این صحنة «ضدایرانی» شرکت فعال داشته باشند! می‌باید پرسید، چه شده که سرمایه‌داری قدرقدرت غرب اینگونه دست به دامان این و آن می‌شود، تا دکان «انتخابات» مردمی را در نظامی گرم کند که سه دهة پیش برای جلوگیری از حضور واقعی مردم در صحنة سیاست کشور به قدرت رسانده؟

بله، اگر از توطئة غرب بر علیه ملت ایران کم نگفته‌ایم، از یک عامل شاید آنقدرها که شایسته بوده تا به حال سخن به میان نیاورده‌ایم: عکس‌العمل ملت ایران!‌ زمانیکه مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌داری غرب یک دل و یک صدا، اینچنین با هیاهو و غوغا سعی در به ارزش گذاشتن یک نمایش مضحک «استبدادی» دارند، می‌باید قبول کرد که در برابر خود مقاومت یک ملت را می‌بینند. اشتباه نکنیم، زمانیکه هیاهو در غرب به آسمان می‌رود مهم‌ترین نشانة «آشفتگی» سیاسی است. غربی‌ها اگر در چارچوب منافع خود با مشکلی در روند نمایشات انتخاباتی ایران روبرو نمی‌بودند، همچون نمونة انتخابات گذشته، یا بی‌سروصدا از کنار این پدیده می‌گذشتند، و یا هیاهو را به یک یا دو روز پیش از انتخابات محدود می‌کردند. اینکه یک ماه پیش از آغاز این نمایشات تمامی رادیوهای خارجی، سایت‌ها و خبرگزاری‌های فارسی زبان در داخل و خارج یکصدا دست به هیاهو برداشته‌اند، نشان از این امر دارد که وحشت سراپای حاکمان غرب را فراگرفته. اینان هراس دارند با مقاومت ملت روبرو شوند. و این مقاومت در چارچوبی که حکومت اسلامی در این به اصطلاح انتخابات «پیشنهاد» کرده، فقط تحریم این نمایشات ضدایرانی می‌تواند باشد.

در مطالب پیشین از احمدی‌نژاد و دیگر نامزدها کم ننوشته‌ایم. به عقیدة ما تصمیم حکومت اسلامی به تمدید دولت احمدی‌نژاد از پیش گرفته شده. و به همین دلیل نیز این سه «نخاله» را در برابر وی قرار داده‌اند. حکومت اسلامی حتی همچون دورة هیاهوی «سیدخندان» ملت ایران را در حدی ندیده که یک «نامزد نمایشی» برای گرم کردن تنور انتخابات به میانة میدان بیاندازد. اگر بی‌بی‌سی، رادیوفردا، صدای‌آمریکا و ... هر یک از این سه «نامزد نخاله» را به هزار «رنگ و لعاب» بزک می‌کنند تا از آنان «شخصیت‌» سیاسی بسازند، حاکمیت‌ها در غرب بخوبی دریافته‌اند که ملت ایران فریب این مسخره‌بازی را نخورده.

نخست اینکه حکومت اسلامی اصولاً خواستار اعمال هیچگونه تغییری در روند مسائل کشور نیست، و اینرا در همینجا می‌باید به صراحت قبول کرد. به همین دلیل نیز جمکرانی‌ها کسانی را نامزد مقام ریاست جمهوری خودشان کرده‌اند که در عمل نسخة «اصل» همان احمدی‌نژادند. افرادی از قبیل موسوی و رضائی همان احمدی‌نژادند با چندین و چند سال سابقة بیشتر در سرکوب و لات‌بازی. همانطور که پیشتر نیز گفته‌ایم این آقایان تحت نظر سازمان‌های حقوق‌بشر، و حتی پلیس‌بین‌الملل قرار دارند، و متهم به جنایت و اعمال خشونت، بمب‌گذاری و قتل‌عام هستند. احمدی‌نژاد در مقایسه‌ با اینان «فرشته‌ای» معصوم می‌نماید! پس مردم ایران منفعتی ندارند که یک جانی و متهم دادگاه‌های بین‌الملل را به ریاست جمهوری کشور برگزینند. با این وجود فشار تبلیغات خارجی هر لحظه بر فضای اجتماعی ایران افزایش می‌یابد. آیا مردم ایران از خود پرسیده‌اند که اگر این غربی‌ها تا این حد «کشته و مردة» انتخابات «آزاد» در ایران بودند، چرا یک نخاله از قماش سیدخندان را بیرون نکشیدند تا با خیمه‌شب‌بازی وی را به خورد مردم ایران بدهند؟ سئوال دیگری در همینجا مطرح می‌شود، چرا غرب اینچنین خواستار حضور مردم در این «انتخابات» شده، و در پس پردة «مصلحت‌بینی‌های» مردم فریبانه چه منافع استراتژیک و اقتصادی می‌تواند وجود داشته باشد؟

حکومت جمکران می‌توانست یک ابله‌فریب و مضحکه از قماش سیدمحمد خاتمی را از کیسه بیرون کشیده به میانة میدان «مسابقات» احمق‌پروری پرتاب کند. و با اینکار به احتمال زیاد غربی‌ها نیازی به اینهمه تبلیغات برای «توجیه» شرکت مردم در این «انتصابات» استعماری نمی‌داشتند. چرا غرب اینکار را نکرده؟ و با اینهمه، چرا کانال‌های تبلیغاتی غرب سعی تمام دارند تا حضور اکثریت مردم را نیز پای صندوق‌های رأی‌گیری «تضمین» کنند؟

همانطور که در مطلب پیشین عنوان کردیم، برخورد با این «انتخابات» بر خلاف آنچه گروهی سر زبان‌ها انداخته‌اند، نمی‌باید در چارچوب بررسی «حماسة دوم خرداد» صورت گیرد. شاید در اینجا لازم باشد به اختصار تحلیل خود را از پدیدة دوم خرداد ارائه دهیم. در چارچوب منافع غرب، روز دوم خرداد، سیدمحمد خاتمی از صندوق‌ها بیرون کشیده شد، تا با تکیه بر هیاهوی تبلیغاتی و زمینه‌سازی‌های نظامی و امنیتی، یک کودتای «نظامی ـ اسلامی» به سیاق و روش کودتاهای پاکستان و ترکیه در ایران صورت گیرد. هدف اصلی از این کودتا سازماندهی دوبارة مسئله‌ای به نام «اسلام سیاسی» در منطقه بود، اسلامی که در صحنه‌های مختلف افغانستان، پاکستان و حتی عراق با بن‌بست‌هائی روبرو شده بود. غرب قصد داشت که این زمینه را بر اساس منافع درازمدت خود بار دیگر از نو سازمان دهد، و در اینراه مسلماً شاه‌کلید منطقه را ایران دیده بود.

ولی به دلیل فروپاشیدن دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» اعمال کودتا در ایران امکانپذیر نشد. روسیه در چارچوب منافع خود از این تغییر و تحول «یک‌شبه» که مسلماً نمی‌توانست منافع درازمدت مسکو را مدنظر قرار دهد استقبال نکرد، و این برنامه به طور کلی از هم فروپاشید. جای تعجب ندارد که درست پس از برملا شدن پروژة کودتا در ایران،‌ انفجارات نیویورک، مسئلة افغانستان، جنگ عراق، به قدرت رسیدن اسلام‌گرایان در ترکیه، و ... و امروز جنگ در پاکستان را شاهد باشیم. اینهمه به این دلیل که غرب نتوانست در موعد مقرر شبکة اسلام‌گرائی را که به دست خود طی دهة 1980 در منطقه پایه‌ریزی کرده بود در مسیر منافع جدید خود متحول کند. ما ایرانیان می‌باید اشراف خود را بر این مسئله حفظ کنیم که این «بن‌بست‌ها»، امروز در قالب یک جنگ منطقه‌ای چندصدهزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های منطقه را به خاک و خون کشیده.

طی انتخابات گذشتة ریاست جمهوری، بیرون کشیده شدن احمدی‌نژاد از صندوق‌ها فقط برای فراهم آوردن زمینة جنگ بین ارتش آمریکا، اسرائیل و حکومت اسلامی بود، جنگی که می‌توانست نهایت امر ایران را به عراقی دیگر، خصوصاً در مرزهای آبی روسیه و در سواحل دریای خزر تبدیل کند. این نقشه نیز با شکست کامل روبرو شد، و آنچه امروز بلندگوهای طرفداران احمدی‌نژاد تحت عنوان «مدیریت برنامة هسته‌ای» به خورد ملت می‌دهند، در واقع برگی است از پروندة سنگین شکست پروژة سیاسی و نظامی احمدی‌نژاد.

در این چارچوب است که اینک می‌توان به سئوالاتی که در بالا مطرح کرده بودیم، یک به یک پاسخ داد. نخست اینکه غرب به صراحت می‌داند با بیرون کشیدن یک «نامزد قابل قبول» و قرار دادن وی در برابر رأی‌دهندگان ایرانی، در شرایط فعلی ابتکار عمل را کاملاً از دست خواهد داد. چرا که اینبار اگر ملت ایران به صورت گسترده به فردی «قابل‌قبول» رأی بدهند، به صحنه‌آوردن لات‌ و لوت‌های حکومتی به همان سیاق دوران سیدخندان دیگر امکانپذیر نیست، و غرب مجبور خواهد شد در برابر مطالبات دمکراتیک ملت ایران گامی به عقب بردارد. و این کار در شرایط فعلی به تدریج همچون بهمنی سهمگین تمامی منافع غرب در منطقه را از هم فرو خواهد پاشاند. به همین دلیل است که این سه «نخاله» را در برابر احمدی‌نژاد گذاشته.

حال می‌باید به سئوال دیگری نیز پاسخ داد. چرا غرب اینهمه اصرار دارد که مردم ایران در «انتخابات» کذا شرکت هم بکنند؟ این سئوال را فقط می‌توان با شناخت از استراتژی جهانی غرب در قبال کشورهائی چون ایران و کرة‌شمالی دریافت. «شناسائی» کردن یک ملت با یک رژیم سیاسی،‌ خصوصاً اگر این رژیم دست‌نشانده و نوکر سازمان‌های اطلاعاتی غربی باشد، کار سیاستگزاری در منطقه را بسیار سهل و آسان خواهد کرد. به طور مثال، شاهدیم که مرتباً در خبرگزاری‌های «انساندوست» غرب از حکومت استالینیستی کرة‌شمالی انتقاد به عمل می‌آید، ولی هیچگاه از مخالفان این رژیم سخنی نمی‌شنویم! در تبلیغات غرب این رژیم «مخالف» ندارد!‌ تصویری که غرب از کرة‌شمالی در برابر جهانیان به حرکت در می‌آورد، همان رژه‌های چندمیلیونی است که لرزه بر اندام انسان می‌اندازد. غرب با زبان بی‌زبانی می‌گوید، «این مردم همه طرفدار همین رژیم‌اند!»‌ در نتیجه در هنگامة بده‌بستان‌های سیاسی و استراتژیک با طرف‌های روس و چینی، غربی‌ها دلیلی نمی‌بینند که مسئله‌ای «بی‌اهمیت» همچون ملت کره را نیز مد نظر قرار دهند. این همان هدفی است که غربی‌ها در پس پردة حمایت از حضور مردم ایران در این انتخابات مضحک و ایرانی‌ستیز در سر می‌پرورانند.

غرب در صدد ارائة یک تصویر مخدوش از ملت ایران به جهانیان است. تصویری که می‌تواند با استفاده از حضور «فراگیر» ملت ایران در انتخابات نمایشی این رژیم استبدادی برای این حکومت یک مشروعیت «رسانه‌ای» نیز در افکار عمومی غرب تأمین کند. و این امکان را فراهم آورد که در زمان مطلوب هر گونه برخورد با مسائل کشور ایران بدون در نظر گرفتن این امر صورت گیرد که «ملتی نیز وجود دارد که مخالف این رژیم است.» در چنین شرایطی است که غرب هم مهره‌های مورد نظر خود را بر شرایط اجتماعی حاکم کرده، و هم از طریق «نمایشات» انتخاباتی این مهره‌ها را به عنوان نمایندگان واقعی ملت ایران به جهانیان معرفی خواهد کرد. ایرانیان می‌باید این شرایط را مدنظر قرار دهند، چرا که در صورت موفقیت غرب در تأمین این تصویر مخدوش، جامعة ایران با خطرات بسیار سهمگینی روبرو خواهد شد. و همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، در فردای این انتخابات دیگر ملت نمی‌تواند صدای خود را به گوش جهانیان برساند، چرا که ملت ایران با این رژیم در افکار عمومی جهانیان «شناسائی» شده.

بی‌دلیل نیست که تمامی نانخورهای شبکة ایران‌ستیز که تحت عنوان «گروه‌های ‌سیاسی» و به اصطلاح «حزب» در داخل و خارج با پول و امکانات غرب فعال شده‌اند، از ماه‌ها پیش برای این به اصطلاح انتخابات اسب لنگ و قاطر چموش خود را زین کرده‌ بودند. به طور مثال، حزب استالینیست توده که در چارچوب عقیدتی خود قاعدتاً می‌باید هر گونه انتخابات را خارج از کادر شورائی، «بورژوائی» و مخدوش تلقی ‌کند، از شش ماه پیش ذکر انتخابات گرفته و دم حوزه‌های حکومت اسلامی چادر زده بود!‌ و یا اوباش نهضت‌آزادی و تحکیم‌وحدت همه روزه با شعار «انتخابات، انتخابات»، هم زیر سبیل‌شان ظاهراً بر علیة این حکومت «غرغر» می‌‌کنند، و هم در پنهان برای حکومت اسلامی «بلبل‌زبانی» و خوش‌رقصی! این از چپ‌افراطی، و اینهم از راست افراطی و مذهبی و آخوندی!‌ در میانة این دو طیف افراطی، اوباش دیگری را خواهیم یافت که در ینگه‌دنیا، انگلستان و فرانسه لنگر انداخته‌اند و مرتباً از مردم ستم‌دیدة ایران می‌خواهند تا به پای صندوق‌های رأی رفته، یک بار دیگر به رژیمی «رأی‌اعتماد» بدهند که خودشان حاضر نیستند تحت لوای‌ قوانین‌اش در ایران زندگی کنند!‌ حال شاید مقصود ما از خودفروختگی، رذالت و دریدگی تا حدودی روشن‌ شده باشد.

ولی همانطور که در بالا عنوان کردیم، به نظر می‌آید که غرب از نتایج اوباش‌گری‌های خود در ایران به شدت نگران شده. شبکة اوباش‌پروری غرب از این بیم دارد که به اهداف تعیین شده در نمایشات انتخاباتی حکومت جمکران نائل نشود. و به همین دلیل است که تمامی شبکة جهانی خود را جهت تشویق ملت ایران به شرکت در این نمایشات ضدایرانی بسیج کرده. و این نیست جز بازتابی از مقاومت ملت ایران در برابر این تحمیل و زورگوئی. ما مطمئن‌ایم که در این بزنگاه جواب ملت ایران به زورگویان قاطعانه و دندان‌شکن خواهد بود. اگر محافل غرب عاشق و دلباختة ملا و آخوند و پاسدارند، چه بهتر که اینان را نزد خود و در سرزمین خود با آغوش باز بپذیرند، ما ایرانیان این جماعت را نمی‌خواهیم، نه نخست‌وزیر جنگ 8 ساله‌شان را می‌خواهیم، نه شیخ لر و اصلاح‌طلب‌شان، نه پاسدار و چاقوکش و بمب‌گزارشان و نه احمدی‌نژاد را! غربی‌ها خودشان اینان را از زباله‌دان بیرون آورده‌اند؟ نوش‌جان و گوارای وجود خودشان!‌ ‌




...

۳/۰۵/۱۳۸۸

80 سال تنهائی!


در کمال تأسف شرایط حضور و فعالیت واقعی مردم در این انتخابات فراهم نشده، و با اینهمه شاهدیم که گروه‌هائی برای شرکت در همین «شبه‌انتخابات» سر و دست می‌شکنند. می‌باید عنوان کرد که اگر عدم‌شرکت در این انتخابات را به عنوان یک استراتژی مشخص معرفی می‌کنیم برای اینکار دلائلی نیز داریم. این دلائل هم از ابعاد داخلی برخوردار است، و هم امروز که سیاست‌ قدرت‌های بزرگ در منطقه در حال شکل‌گیری است می‌توان به صراحت دید که عدم شرکت در این نمایشات تنها راه تضمین موضع ملت ایران به عنوان یک عامل تصمیم‌گیرنده در صورت‌بندی‌های منطقه‌ای می‌تواند باشد. در همینجا به گروه‌های سیاسی که خود را به عناوین مختلف خارج از حیطة سیاسی حکومت اسلامی معرفی می‌کنند می‌باید گوشزد کنیم که در صورت شرکت در انتخابات حکومت اسلامی، مشکل می‌توانند در آیندة منطقه جایگاهی برای خود بیابند. در توضیح این مطالب نیازمند گشودن سرفصل‌هائی در بحث استراتژیک و داخلی هستیم.

نخست می‌باید برای چندمین بار نگاهی به نامزدهای تأئید شده از سوی شورای نگهبان بیاندازیم. به غیر از احمدی‌نژاد که رئیس جمهور فعلی حکومت اسلامی است، شورای نگهبان سه نفر دیگر را مورد «تأئید» قرار داده. از این میان محسن رضائی و میرحسین موسوی فقط می‌توانند در حد یک رئیس جمهور «داخلی» فعال باشند. آقای رضائی از طرف پلیس بین‌الملل تحت تعقیب است و حکم بازداشت وی به صورت رسمی صادر شده. ایشان مسلماً در صحنة بین‌الملل هیچگونه حضوری نخواهند داشت. از طرف دیگر میرحسین موسوی به دلیل جنایاتی که طی دوران صدارت‌اش در زندان‌ها اعمال شده در صورت تکیه بر مسند ریاست جمهوری حکومت اسلامی سریعاً از جانب مقامات حامی «حقوق‌بشر» در سطح جهانی مورد حمله قرار خواهد گرفت، و حضور وی در بسیاری از مجامع بین‌المللی منتفی است. در نتیجه برداشت ما از عمل شورای نگهبان و تأئید صلاحیت ایندو نامزد این است که شورای فوق اینان را فقط جهت گرم کردن بازار انتخابات بیرون کشیده.

حکومت اسلامی در شرایط فعلی منطقاً نمی‌باید حضور یک رئیس جمهور «جانی» و یا «تحت‌تعقیب» را نیز به فهرست «محبوبیت‌های» جهانی خود بیافزاید. این حکومت در شرایط طبیعی قاعدتاً می‌باید به سوی تحصیل یک مشروعیت جهانی گام بردارد، نه اینکه خود را در مسیر عکس قرار دهد. به هر تقدیر، در صورت بیرون کشیده شدن هر کدام از ایندو فرد از صندوق‌های رأی‌گیری، این ملت ایران است که در سطح جهانی درگیر مسائل عدیده‌ای خواهد شد. چرا که حضور اینان در مقام ریاست جمهور اگر برای ملت ایجاد سرشکستگی می‌کند، همزمان رژیم را در تمامیت‌اش در برابر قدرت‌های خارجی بیش از پیش تضعیف خواهد کرد، و از این مفر باج‌خواهی‌ قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی از ملت ایران ساده‌تر، سهل‌تر و گسترده‌‌تر می‌شود. از اینرو، در همینجا می‌توان این «فرض» کلی را مطرح کرد که حضور ایندو فرد در مسابقات انتخاباتی حکومت اسلامی، اگر اینان به عنوان نامزدهائی مطرح شوند که امکان پیروزی دارند، فقط به این دلیل خواهد بود که این طرح از جانب برخی محافل «مقرون به صرفه» تحلیل شده. محافلی که قرار نیست منافع ملی ایرانیان را مد نظر قرار دهند.

از طرف دیگر شورای نگهبان صلاحیت مهدی کروبی را نیز مورد تأئید قرار داده، و شاهدیم که گروهی از جناح‌های به اصطلاح «اصلاح‌طلب» به این فرد تمایل دارند. ولی در شرایطی که حکومت پاکستان به دلیل تغییرات وسیع استراتژیک در منطقه خود را مجبور می‌بیند که با حمایت آمریکا و دیگر کشورها در مرزهای داخلی جنگی بر علیه «اسلام‌گرائی» به راه بیاندازد، قرار دادن یک روحانی در رأس قوة مجریة حکومت اسلامی آنقدرها منطقی به نظر نمی‌آید. اینجا نیز حکومت فعلی منطقاً می‌باید تلاش داشته باشد تا «اسلام‌گرائی» دولتی را تا حد امکان، حداقل در سطوح بین‌المللی به تدریج به پشت صحنة سیاست حکومت اسلامی سوق دهد، نه اینکه با بیرون کشیدن یک روحانی و قرار دادن وی در بوق و کرنا و در برابر دوربین خبرنگاران، در سطح جهان عملاً حکومت را بیش از پیش ضربه‌پذیر کند.

در صورت بیرون کشیدن نام کروبی از صندوق‌های رأی‌گیری برداشت ما این است که همچون نمونة موسوی و رضائی، دست‌هائی قصد به انزوا کشاندن کشور ایران و باج‌خواهی هر چه بیشتر از مردم را دارند. چرا که امثال کروبی، به دلیل روحانی بودن امکان مانورسیاسی گسترده در شرایط فعلی در سطح منطقه‌ نخواهند داشت.

همانطور که تحلیل بالا نشان می‌دهد، شورای نگهبان عملاً با تأئید این چهار نامزد بخصوص، مهر تأئید حکومت اسلامی را جهت انتخاب دوبارة احمدی‌نژاد به مقام ریاست جمهوری از پیش در دفتر خود به ثبت رسانده. به هر تقدیر با وجود آنکه هر گونه تغییری نیز می‌تواند قابل پیش‌بینی باشد، همانطور که در بالا گفتیم، با در نظر گرفتن بن‌بست‌های سیاسی، تشکیلاتی و حتی قانونی، انتصاب دیگر نامزدها به مقام ریاست جمهوری نیز تغییر مثبتی در مسائل کشور به همراه نخواهد آورد. و در چارچوب همین استدلال است که ما از هم‌مینهان می‌خواهیم از شرکت در این نمایشات خودداری کنند.

البته حکومت اسلامی نیز از مسائلی که در بالا آوردیم کاملاً آگاه است، و به همین دلیل گروه‌های سازمان یافته‌ای را در سطوح مختلف اجتماعی، حرفه‌ای، تبلیغاتی و خصوصاً رسانه‌ای بسیج کرده، تا تحت عنوان «مبارزه با احمدی‌نژاد» مردم را بر علیه علی خامنه‌ای تحریک نمایند، و همچون «حماسة دوم خرداد» به پای صندوق‌های رأی بفرستند. ولی ملت ایران این تجربه را در دورة سیدمحمد خاتمی از سر گذرانده. از حضور 8 سالة خاتمی در رأس قوة مجریه مردم فقط به این «نتیجه» رسیدند که ایشان، مقام ریاست جمهوری در حکومت اسلامی را در حد یک «تدارکات‌چی» تقلیل داده، به این ترتیب در قبال مسائل کشور رسماً از ریاست جمهوری‌ سلب مسئولیت می‌کنند.

ولی امروز، برخلاف نمونة دوم خرداد، پروژة دیگری در دست تهیه است؛ همانطور که گفتیم حکومت در تمامیت‌اش احمدی‌نژاد را بار دیگر مورد تأئید قرار داده؛ این مسئله در مورد خاتمی وجود نداشت. بازی‌های دیگری که امروز پیش‌بینی شده فقط برای پر کردن صحنة نمایشات تبلیغاتی حکومت اسلامی است. البته ما در این بحث انتظار نداریم گروه‌هائی از قبیل نهضت‌آزادی، حزب‌توده، شاخة اکثریت، مشارکت‌چی‌ها و ... از استدلال‌های ما استقبال کنند. به هر تقدیر این گروه‌ها نشان داده‌اند که مواضع خود را نه بر اساس یک تحلیل منطقی و حتی تاریخی که در چارچوب منافع گروهی خود اتخاذ می‌کنند. عملی که طی سی سال گذشته همیشه از جانب این گروه‌ها صورت گرفته. ولی در همینجا بگوئیم، آن‌ها که عنوان می‌کنند با شرکت در این «انتخابات» راست‌افراطی یک گام به عقب برمی‌دارد، این امر را نادیده می‌گیرند که استدلال‌شان خارج از هر گونه خبط و اشتباه، بر یک اصل کلی تکیه کرده، و آنهم احترام حکومت اسلامی به آراء مردم است!

ولی برخلاف اینان، ما از حکومتی که همین چند روز پیش به مناسبت روز جهانی کارگر چندین و چند کارگر را به زندان انداخت و هنوز نیز از سرنوشت‌شان کسی اطلاع ندارد، منطقاً انتظار نداریم که به آراء عمومی «احترام» هم بگذارد. همانطور که در بالا گفتیم گروه‌های فوق‌الذکر تحت شعار مبارزه با «دیکتاتوری اسلامی» در عمل آب به آسیاب این حکومت می‌ریزند. نخست برای نمایشات شهری و رسانه‌ای این حکومت ملت را به سیاهی‌لشکر آخوند و پاسدار در برابر حوزه‌های رأی‌گیری تبدیل می‌کنند، و آخرالامر حکومتی را که در عمل کلیة حقوق انسانی، شهروندی و قانونی افراد را همه روزه لگدمال می‌کند، حکومتی معرفی می‌کنند که به «آراء مردم» احترام نیز می‌گذارد! به صراحت بگوئیم، اگر شما دشمن دیکتاتور هستید، دوستان دیکتاتور کیانند؟

ولی پیشتر نیز گفتیم که برنامه‌های حکومت اسلامی در سرکوب ملت ایران از انسجام خوبی برخوردار است! اگر این حکومت عرضة توزیع مایحتاج عمومی و نفت و بنزین و ادارة مسائل کشور را ندارد، در عوض در زمینة سرکوب و فراهم آوردن زمینة سرکوب استاد است. به همین دلیل از هم اکنون گروه‌هائی به راه افتاده‌اند تا همزمان با استفاده از سیاهی‌لشکرهائی که «مخالف‌نمایان» برای‌شان تأمین خواهند کرد، بیرون کشیدن نهائی احمدی‌نژاد را از صندوق‌ها به گردن «تحریم کنندگان» بیاندازند! خلاصه این استدلال را فراگیر کنند که، این حکومت اسلامی نیست که احمدی‌نژاد را به مقام ریاست جمهوری رسانده، تقصیر از «مخالفان» است!‌ پر واضح است که این نوع معرکه‌گیری بیشرمانه را فاشیسم اسلامی با تکیه بر موضع‌گیری «مخالف‌نمایانی» به مرحلة اجرا گذارده که در تبلیغات‌شان «انتخاب» موسوی را گامی مثبت در راه دستیابی به «دمکراسی» معرفی کرده‌اند!

خلاصه بگوئیم در نمایشات انتخاباتی حکومت اسلامی اصل بر آن شده که در عمل با یک تیر چندین و چند نشان بزنند، و بتوانند تا حد امکان در جبهة مخالفان نیز شکاف ایجاد کنند. به عقیدة ما اینجاست که می‌باید به صورتی جدی پای به صحنه گذاشت.

همانطور که در وبلاگ «بزنگاه رویاروئی» پیشتر مطرح کرده‌ایم، امروز جامعه به مرحلة رویاروئی مستقیم با فاشیسم رسیده. آنان که طی 8 دهه با زدن نعل‌وارونه هم در کابینه‌های راست‌افراطی شرکت کردند، هم در بلواهای امثال مصدق‌السلطنه آتش‌بیار معرکة استعمار ‌شدند، هم آخوند را ضدامپریالیست ‌دیدند و هم جنگ را «پدیده‌ای مترقی» تحلیل ‌کردند، امروز دیگر نمی‌توانند به همان سیاق گذشته ادامه دهند. حکومت اسلامی در ایران به زور سرنیزة استعمار برقرار شده، و با تکیه بر همان سرنیزه نیز در قدرت باقی مانده. انتخابات در این حکومت، انتخابات جمهوری پنجم فرانسه و یا حزب‌کارگر در انگلستان نیست. ملت ایران نخست می‌باید تکلیف خود را با یک نظریة فاشیست و انسان‌ستیز که به صراحت تاریخ معاصر کشور را طی 80 سال گذشته آلوده کرده روشن کند، تا بعد بتواند از شیوه‌های ممکن در همیاری و همکاری‌های ملی، قومی، سیاسی و منطقه‌ای سخن به میان آورد. تا روشن شدن تکلیف این فاشیسم استعماری، صدور بیانیه در جهت تأئید نمایشات حکومت اسلامی فقط خیانت به ملت ایران تلقی خواهد شد، نام دیگری بر آن نمی‌توان گذاشت.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۳/۰۴/۱۳۸۸

بخیه‌سالاری!



با نزدیک شدن موعد انتخابات حکومت اسلامی، قلندربازی‌ سیاسیون جمکران نیز آغاز شده! گروه به اصطلاح «مخالفان» احمدی‌نژاد، که از موسوی، کروبی و رضائی تشکیل می‌شود، در میانة میدان مردمفریبی، فریاد «وامسلمانا! حق و حقیقتا!» به هوا بلند کرده‌. این گروه در سخنرانی‌هائی که اینجا و آنجا بر پا می‌کنند، هر کدام با استفاده از همان ادبیات «کله‌پاچه‌ای» رایج در حکومت اسلامی سعی دارند مواضع سیاسی و سنتی حکومت را به نحوی بزک و آرایش کرده، به عنوان مواضعی «نوین»، و خصوصاً مشکل‌گشا به خورد مردم دهند. این سیاست که امروز بر ویرانة یک رژیم مستبد و استعماری در حال شکل‌گیری است، می‌باید از طرف صاحب‌نظران بی‌غرض و ‌مرض تا حد امکان مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، ولی در کمال تأسف گروه عظیمی از همین صاحب‌نظران «فرضی» در کنار رژیم خون و آتش سنگر گرفته‌اند، و اگر کسانی هم هستند که مخالف این بساط مارگیری‌اند، قلم‌ را غلاف کرده و زبان در کام کشیده‌اند، چرا که در اصل نانخورهای همین دستگاه‌اند.

کمتر کسی در میان قلم‌زنان «مخالف‌نما»، سیاست‌های کلان این رژیم، در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی و پلیسی را به زیر سئوال می‌برد. تو گوئی مشکل ما ایرانیان، البته تا آنجا که این نانخورهای رسمی و غیررسمی حکومت اسلامی در ترهات‌شان عنوان می‌کنند، حضور و یا عدم‌حضور احمدی‌نژاد شده! در همینجا به صراحت بگوئیم که این رژیم یا می‌باید در تمامیت‌اش و در برابر خواست‌های به حق مردم کشور عقب بنشیند و فضای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مالی و اقتصادی را برای فعالیت‌های مردم باز کرده از پتانسیل‌های تشکیلاتی جهت حمایت از دمکراسی و حاکمیت مردم بهره‌برداری کند، یا بهتر است اصلاً گورش را کم کرده، با همان موسوی و کروبی و احمدی‌نژاد و رهبری و غیره مستقیم به جهنم برود. ما رژیم استیجاری و مستمع‌آزاد را تحمل نمی‌کنیم.

کسانیکه عمری را به خدمت در بارگاه استبداد گذرانده‌اند، و به ضرب «بخیه» عزت و شرافت‌شان را نیز خدشه‌ناپذیر جلوه می‌دهند باید بدانند که از موضع سنتی خود دیگر نمی‌توانند دفاع کنند. شرایط سیاسی فعلی هر قدر غیرانسانی و غیرمنطقی، فضائی نوین در استبداد سنتی‌ای ایجاد کرده که طی 80 سال گذشته بر کشور ایران حاکم بوده. و در این «فضای نوین» که فقط نتیجة فروپاشی اتحاد شوروی و پایان شرایط امنیتی «جنگ‌سرد» است، دیگر جائی برای خوش‌خدمتی در بارگاه استبداد و بعد هم بخیه‌زدن و خوش‌رقصی برای ملت باقی نمی‌ماند. یا طرفدار نظام حاکم هستید و یا مخالف آن!‌ راه میانه بسته شده. اینرا برای روشن شدن موضع کسانی عنوان کردیم که یک پا در حکومت اسلامی دارند و پای دیگر در «مردم‌سالاری‌های» من‌درآوردی.

در واقع «دمکراسی» و حرکت منطقی و سکولار در جامعة بشری بر همین اصل کلی تکیه دارد. شخصیت‌های یک حکومت نمی‌توانند هم با مستبدان، فاشیست‌ها و سرکوبگران هم‌داستان و هم‌سفره باشند و هم بعضی اوقات از مردم رأی و «مشروعیت» سیاسی طلب کنند. خلاصة کلام نمی‌توان هم بی‌مسئولیتی و سرکوب مردم را تبدیل به نوعی سیاستگزاری کرد، و هم مرتباً برای سازمان دادن به سرکوب عمومی سخن از «مسئولیت‌های» سیاسی هیئت حاکمه به میان آورد. این هیئت‌ حاکمه بر اساس شناختی که طی سه دهه از آن داریم اصولاً مسئولیتی در برابر مردم ایران ندارد. و این مسئولیت را هم اصلاً نمی‌شناسد. اینان مشتی اوباش‌اند که با تکیه بر دارودرفش امثال ماشاالله قصاب و سازماندهی‌های خفیة تشکیلات سازمان سیا در ایران قدرت سیاسی را از دست‌های «مقدس» ساواک شاهنشاهی در 22 بهمن هدیه گرفته‌اند. مسئولیت و این هیئت حاکمه حکایت «جن و بسم‌الله» است.

این حضرات اگر مسئولیت می‌شناختند حاضر نمی‌شدند با امثال قره‌باغی و فردوست و جانیان کمیتة مشترک ضدخرابکاری شهربانی پهلوی و اوباش ساواک و غیره هم‌خور و دم‌خور شوند. مشکل آقایان در 22 بهمن نه دمکراسی بود و نه استقلال و نه آزادی ملت ایران، مشکل این بود که یک شاه دیکتاتور برود تا ملایان بتوانند یک دیکتاتوری بهتر به راه بیاندازند! و در این راه از تمامی امکانات «حلال و حرام» نیز حاضر بودند استفاده کنند، و دیدیم که چه خوب از تمامی «ابداعات» سرکوب و شکنجه که امثال حاج‌فرج‌دباغ‌های رژیم گذشته «با عرق شرافت» در ایران فراهم آورده بودند، استفادة بهینه نیز کردند. زندان اوین را اگر شاه ساخت، حکومت اسلامی بود که سلول‌های آن را پر کرد.

حال شاهدیم که اوباش «صاحب‌منصب» همین رژیم، پس از سه دهه دیکتاتوری، ندانم‌کاری و سرکوب، همچون دختران شایسته، خوش‌صورت و خوش‌اندام که در مسابقات ملکة زیبائی خود را به ارزش می‌گذارند، در برابر ملت ایران مرتباً دم از سجایا و همت‌های والا، مسئولیت‌پذیری‌ها و مدیریت‌ها و آقائی و کارائی خود می‌زنند! و این گزافه‌گوئی‌ها را هم حمل بر رقابت‌ انتخاباتی کرده‌اند! برای نویسندة این وبلاگ بسیار خنده‌دار و مضحک است که موجوداتی از قماش موسوی و رضائی و کروبی و احمدی‌نژاد از مدیریت و تجربیات ارزندة خود در زمینة مملکت‌داری لاف و گزاف بزنند. اینان اصلاً نمی‌دانند ایران در کدام قاره قرار گرفته. مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشوری وسیع و غنی همچون ایران مسئله‌ای نیست که در حد دانش و فهم و شعور امثال میرحسین موسوی باشد.

برای ارائة چنین بررسی‌هائی، در آکادمی‌های صاحب‌نام جهان به صورت شبانه‌روزی ده‌ها متخصص و محقق و غیره دود چراغ می‌خورند. به طور مثال، آقای محسن رضائی از کجای‌شان شناخت مسائل منطقه بیرون کشیده‌اند؟ باید اذعان داشت که این «مضحکه» بی‌دلیل به راه نیافتاده، کسانیکه تا دیروز حتی نام‌ خود را هم با اشکال بر کاغذ می‌نوشتند، امروز «فرهنگی»، صاحب‌شناخت و اهل فضل‌ شده‌اند. بالاخره باید قبول کرد که این «جماعت» هم حق «پیشرفت» دارد، ولی ما نمی‌توانیم بپذیریم که این «پیشرفت» فرضی و تبلیغاتی به قیمت سقوط و نابودی یک ملت برای این حضرات تأمین شود.

پیش از بررسی ترهات این آقایان یک مطلب کلی را در همینجا می‌باید عنوان کرد: اگر این افراد علم و دانش و حسن نیت و غیره می‌داشتند، پس از سه دهه حضور در مراکز تصمیم‌گیری این رژیم سیاسی کار مملکت نمی‌بایست به اینجا برسد! خلاصة کلام لاف و گزاف را بهتر است برای اندرونی خودشان نگاه دارند. افرادی که طی سه دهه جز ندانم‌کاری و ولنگاری و پدرسوختگی و آدمکشی کاری نکرده‌اند، امروز با تکیه بر یک شبکة تبلیغاتی و از طریق تحمیل سانسور و سرکوب ملت، نمی‌توانند خود را صاحب‌نظر و سیاست‌مدار هم جا بزنند! و نهایت امر تمامی مشکلاتی که این رژیم «شترگاوپلنگ» برای ما ملت درست کرده، از طریق قمپزهای اینان بر گردن شخص احمدی‌نژاد بیافتد. مگر احمدی‌نژاد چکاره بوده که اینهمه مسئولیت در قبال مسائل کشور ایران دارد؟ خوب است که رهبر حکومت اسلامی مرتباً از رفتار و کردار و برنامه‌های این «آدمک» تعریف و تمجید می‌کند، چرا کمی هم از مسائل و مشکلاتی که رفتار علی خامنه‌ای برای مملکت ایجاد کرده سخن نمی‌گوئید؟ مگر احمدی‌نژاد در ارتباط با همان «مجمع تشخیص مصلحت» که آقای موسوی و رضائی اعضای آن هستند دست به عمل نمی‌زند، چرا عملکرد این «مجمع» به زیر سئوال نمی‌رود؟ این مضحکه چه معنائی جز مسخره کردن ملت ایران می‌تواند داشته باشد؟ امروز مجلس شوربای این حکومت تحت نظارت علی لاریجانی است، مگر قوانینی که این دولت به تصویب رسانده به امضاء مجلس نمی‌رسد؟ چرا این مجلس از دولت توضیح نمی‌خواهد، و شما آقایان که قصد ریاست جمهوری بر کشور ایران را دارید، چرا گریبان این مجلس را نمی‌گیرید؟ اگر احمدی‌نژاد خارج از اختیارات خود دست به عمل زده مسئول این رفتار چه محافل و چه افرادی هستند؟ چرا اینان را معرفی نمی‌کنید؟ خلاصة مطلب اگر فکر کرده‌اید که با مانورهای مسخره و محفلی می‌توانید یک انتخابات نمایشی و فرمایشی به ملت ایران حقنه کنید خیلی اشتباه کرده‌اید. این انتخابات زهری خواهد شد که تا آخرین قطره‌اش به حلقوم خودتان می‌‌ریزد.

به گزارش «ایسنا» آقای رضائی در نشستی انتخاباتی فرموده‌اند:

«عدالت و آزادي بدون اقتدار شعاري بيش نيست و جامعة ما نياز به اقتدار و قاطعيت منطقي، مشروع و قانونگرا دارد»

منبع: ایسنا، 8803-01828: كد خبر

بله، تا اینجای کار درست است، چرا که شعاری بیش نیست. سخنانی است گنگ و بی‌پایه که گوینده فقط می‌خواهد با آن‌ها سر ملت کلاه بگذارد. ما خیلی بهتر از آقای رضائی می‌دانیم که دولت می‌باید اقتدار داشته باشد چرا که در غیراینصورت «آزادی» فاقد ‌مفهوم می‌شود. و در اینمورد نیز در همین وبلاگ‌ها کم مقاله و مطلب ننوشته‌ایم. و اذعان داریم، کسانیکه آزادی را در عدم‌وجود دولت «تحلیل» می‌کنند، کار زیادی با آزادی در مفاهیم عملی و واقعی آن نمی‌توانند داشته باشند. ولی در همینجا باید گفت، اشکال کار آقای رضائی این است که «اقتدار دولتی» را در چارچوبی قرار می‌‌دهند که دین و فقه شیعة اثنی‌عشری و آخوند و ولایت‌فقیه بر آن نظارت نهائی اعمال خواهند کرد، و این چارچوب نمی‌تواند به «دمکراسی» و نهایت امر قانونگرائی بیانجامد.

خلاصة مطلب، تجربة بشری نشان داده که اگر «اقتدار» در چارچوبی غیر از سکولاریسم و انسان‌محوری مطرح شود، نهایت امر کار به همینجا که امروز شاهدیم کشیده خواهد شد: سرکوب مردم تحت لوای دین، ایدئولوژی، «ارزش‌ها»، «هویت» و دیگر ترهات! خلاصه یا نظارت «آزادانه» و مسئولانة نمایندگان واقعی ملت، در فضائی که یک مجموعة آزاد مطبوعاتی بر آن حاکم باشد می‌تواند از نظر این حکومت وجود خارجی داشته باشد، و یا اینکه این نوع «اقتدار» که آقای رضائی امروز در بوق گذاشته‌اند، فقط ملت را در محراب یک دیکتاتوری قربانی خواهد کرد. به همین خاطر می‌گوئیم، اگر حکومت اسلامی نمی‌تواند آزادی‌های یک جامعة انسان‌محور و سکولار را برای ایرانیان فراهم آورد، بهتر است هر چه زودتر گورش را گم کند.

همانطور که می‌بینیم «شخصیت‌های» این حکومت «شترگاوپلنگ» هر یک مشتی جملات پراکنده از این کتاب و آن دفتر حفظ کرده‌اند و بدون در نظر گرفتن ابعاد واقعی فلسفی و نظریه‌پردازانة این جملات در هر فرصت جهت «تذهیب» مزخرفات‌شان از آن‌ها استفاده می‌کنند، و نهایت امر می‌پندارند با تحویل این شعارها به ملت هم «صاحب‌نظر» شناخته می‌شوند و هم سیاستمدار. البته اینهمه به یمن حضور عامل «سانسور» در جامعة ایران عملی شده،‌ و بی‌دلیل نیست که اجازة انتشار کتاب را در کشور ایران به وزارتخانه‌ای می‌دهند که وزیر مربوطه‌اش، صفار هرندی یک چاقوکش بازار است. ما حاضر نیستیم یکصدسال پس از انقلاب مشروطه، انقلابی که برای حاکمیت سکولار و خلع‌ید روحانی‌جماعت از مقامات سنتی‌اش در حکومت قاجار در ایران به وقوع پیوست، امروز پادوی محفل آیت‌الله «ال‌لاریجانی ‌العراقی» برای ما نظریه‌پردازی شیعی‌مسلک نیز بکند.

ولی باید اذعان داشت که سخنرانی‌های حضرت رضائی، همچون ترهات دیگر نامزدهای این «انتخابات» از جمله «تحفه‌های» نادر در «علم کلام» قرون ‌وسطی است. دیدیم که اینان هیچ کاری به ابعاد فلسفی نگرش‌هائی که مطرح می‌کنند ندارند، و فقط حرف می‌زنند. ولی ناظران می‌بینند که اینان حتی از ابعاد استراتژیک وراجی‌های‌شان نیز کاملاً بی‌اطلاع‌اند. هر از گاهی در مواردی اظهارنظر می‌کنند که اصولاً از آن هیچ نمی‌دانند. به طور مثال، همین آقای رضائی از هم‌گرائی و همکاری با کشورهای منطقه داد سخن می‌دهد! کسی نیست به ایشان بگوید، شما که برای خودروی «ضدگلوله‌تان» همه روزه از شرکت‌های آمریکائی گدائی بنزین می‌کنید، بهتر است درش را بگذارید. شما را چه به هم‌گرائی:

«در حال حاضر پادشاه عمان و امير قطر از دوستان ما هستند. ما اختلافات بين ايران و عربستان را حل و فصل خواهيم كرد و سعي مي‌كنيم همگرايي جديدي را در منطقه ايجاد كنيم.»

همان منبع!

به آقای رضائی می‌گوئیم که کشورهای منطقه تحت نظارت شرکت‌های نفتی عمل می‌کنند، حتی دولت عمان که فاقد منابع چشمگیر نفتی است، به دلیل قرار گرفتن در شاهرگ ارتباطی خلیج‌فارس نهایت امر زیر نظر همین شرکت‌ها فعال است، و اگر امروز فروپاشی شاخک‌هائی از این شرکت‌ها را شاهدیم، اوباش حکومت اسلامی نمی‌توانند جایگزین‌ آن‌ها بشوند. حکومت اسلامی بر اساس یک هم‌گرائی «خفیه» و زیرجلکی با شرکت‌های نفتی آمریکائی سر کار آمده. شواهدی هم در دست نیست که این «هم‌گرائی پایه‌ای» که نتیجه‌اش حاکمیت سی سالة «طالبانک‌های» شیعی‌مسلک بر سرنوشت ایرانیان شده، دچار تحولاتی شده باشد. شما بر چه اساسی ادعا می‌کنید که قادرید چنین تغییرات استراتژیکی را رهبری کنید؟

در شرایط فعلی، شما یا در چارچوب گذشته باقی می‌مانید و هر روز جهت چپاول ما ملت به یانکی‌ها باج «مخفیانه» یا «علنی» می‌پردازید، یا می‌باید تحت نظارت روسیه به بازارهای جهانی نفت و صادرات و واردات دست یابید. راه سوم وجود ندارد. و اختراع این «راه‌سوم» هم فقط به زبان آسان است؛ مگر اینکه همان حضرت «ولی‌عصر» برای‌تان معجزه کند!‌ با این وجود، اگر «ال‌لاریجانی» برای‌ شما قصه و لالائی خوانده، بهتر است زیاد خواب‌تان نبرد، چرا که اینبار انگلستان دیگر خشتک‌اش در این منطقه واقعاً پاره شده. ‌

همانطور که می‌بینیم زمانیکه دولت و حاکمیت زمینة بحث و گفتگو در جامعه را به حداقل می‌رساند، جفنگ‌گوئی جای سخنرانی انتخاباتی را خواهد گرفت. اگر روزنامه‌ها، مجلات، وبلاگ‌های «فیلتر نشده»، و ... در کنار مجیزگوئی و مستهجنات رایج، بررسی‌های استراتژیک، فلسفی و کلامی نیز می‌کردند، یک نامزد انتخابات به خود اجازه نمی‌داد که رسماً مزخرفات و خزعبلات تحت عنوان «برنامة سیاسی» به خورد مردم بدهد. و به همین دلیل است که ما هر گونه شرکت در این نمایشات «انتخاباتی» را مغایر با منافع ملی ایرانیان می‌دانیم. و به کسانیکه تحت عناوین مختلف شرکت در این مضحکه را به هم‌میهنان‌مان «توصیه» می‌کنند در همینجا گوشزد می‌کنیم که نقش مخرب آنان در صحنة سیاست کشور از اذهان پاک نخواهد شد.




۳/۰۳/۱۳۸۸

سواران پیاده!




در برخورد با مسئلة انتخابات ریاست جمهور در حکومت اسلامی چند لایه استدلالات مختلف را در جامعة ایران می‌توان مشاهده کرد. در همینجا بگوئیم، لایه‌هائی که مورد بررسی قرار می‌دهیم با واقعیات اجتماعی ارتباط زیادی نخواهد داشت؛ این لایه‌ها بیشتر زمینة تبلیغاتی دارد و هر چند معمولاً از زبان افراد عادی به گوش می‌رسد، هر کدام بازتابی است از منافع کلان‌اقتصادی. نخستین لایه مسلماً متعلق به حامیان سنتی حکومت اسلامی است. بر اساس این نوع برخورد شرکت در انتخابات ادامة «نهضت امام‌خمینی» خواهد بود، و نهایت امر آنان که در راه این «مبارزات» گام‌های مثبت و سرنوشت‌ساز برمی‌دارند «ثواب» کرده‌اند! این لایه را می‌توان در اکثر کادرهای حکومتی و همکاران آشکار و نهان‌شان مشاهده نمود.

در نتیجه، نخست رأی این گروه ویژه را مورد بررسی قرار می‌دهیم، در همینجا بگوئیم، برخلاف آنچه بوق‌های تبلیغاتی به مردم ایران «تفهیم»‌ می‌کنند، این گروه، نه فقط به احمدی‌نژاد که به دیگر نامزدها نیز در این انتخابات به صورت گسترده رأی خواهد داد. اصولاً یکی از سوءتبلیغاتی که در شرایط فعلی با آن روبرو هستیم تقلیل «حکومت اسلامی» به شخص احمدی‌نژاد است.

در توضیح این سیاست ویژه، که آنرا «تقلیل سیاسی» می‌خوانیم به اختصار باید گفت که در حکومت اسلامی از سال‌ها پیش این شیوه تبدیل به نوعی «روش اعمال سیاست» شده. شاید نیازمند به یادآوری نباشد، ولی از برکت حاکمیت همین «تقلیل سیاسی» بود که طی نخستین روزهای غائلة 22 بهمن، کار به رهبری بلامنازع آیت‌الله خمینی بر مسائل کشور کشیده شد. در پروسة «تقلیل سیاسی»، شبکة تبلیغاتی شخص یا اشخاصی را با یک روند سیاسی عجین می‌کند و به این توهم دامن می‌زند که بدون اینان کل «پروسه» محکوم به شکست است، و ورای آنچه اینان می‌خواهند و انجام می‌دهند دست‌یابی به هر گونه «آرمان» از پیش محکوم به شکست خواهد بود. البته این روش نیز همچون بسیاری روش‌های ضدمردمی یادگار سوءاستفاده‌هائی است که برخی محافل از مارکسیسم صورت داده، و در بسیاری کشورها حاکمیت‌های فاشیست را نهایت امر مارکسیست جا زده بودند. ولی پس از مرگ خمینی این شیوة «تقلیل سیاسی» که در عمل نوعی کلاهبرداری گسترده است سایة این سیاست را نخست بر سر اکبر هاشمی انداخت! سپس پدیدة دیگری تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» مطرح شد و طی آن سکة «تقلیل ‌سیاسی» به نام محمد خاتمی ضرب می‌شد! امروز نیز در چارچوب یک شبه‌انتخابات حکومتی شاهدیم که مرده‌ریگ این شیوة عمل سیاسی به صورت مساوی بین دو جناح حکومتی تقسیم شده.

در همین چارچوب محمود احمدی‌نژاد سمبل یک روند سنتی و بسیار «مقبول» معرفی می‌شود! مخالفان این «روند سنتی» نیز که همان کروبی و موسوی باشند سیاستی «ضداحمدی‌نژاد» در پیش گرفته‌اند. خلاصه احمدی‌نژاد همانقدر از کاسة «حمایت» مقام‌معظم آش و آبگوشت میل می‌فرمایند که «مخالفان فرضی‌شان» از کاسة ضدیت با همین مقام‌! ولی در این دو روند یک اصل غیرقابل تغییر باقی می‌ماند: اصل حمایت هر دو گروه از حکومت اسلامی.

در روند فوق اصل کلی این است که «شرایط فعلی را تحت هر عنوان می‌باید حفظ کرد!» اگر چه نیازی به تذکر نیست ولی کسانیکه تا این حد به حفظ شرایط حاکم دلبستگی نشان می‌دهند، هر چند برخی اوقات میان جناح‌ها در حرکتی سیاسی جولان‌هائی داده باشند همگی متعلق به یک جناح مشخص خواهند بود: محافظه‌کاران! این محافظه‌کاران نهایت امر هر گونه تغییری را در روند مسائل «مضر» می‌دانند و اگر مرتباً اسب خود را جهت تاختن به «افق‌های آرمانی» در برابر افکارعمومی «زین» می‌کنند، این چارپا افقی جز اصطبل و خرگاه معمول خود نمی‌شناسد.

نامزدهای «تأئید شده» از جانب شورای نگهبان همگی در همین رده قرار می‌گیرند، هر چند هر یک سعی دارد آراء و تأئیدات گروه‌هائی را به دست آورد که خارج از این طیف می‌نشینند. به طور مثال مهدی کروبی برای نشان دادن برخوردهای «نوین» خود با مسائل جامعة ایران از بازگشت به متن قانون اساسی حکومت اسلامی و تغییرات در آن داد سخن ‌می‌دهد! و یا میرحسین موسوی نیز عقب‌گرد به اصول اولیة انقلاب را «ضامن» پیروزی معرفی می‌کند! ولی می‌دانیم که جامعة ایران طی سه دهه تغییراتی از سر گذرانده که اصولاً چنین «بازگشت‌هائی» غیرممکن است؛ در عمل سردادن شعارهائی از این دست عوامفریبی است!

به طور مثال، قانون اساسی حکومت اسلامی مجموعه‌ای است ضدونقیض که در یک چارچوب حقوقی نمی‌تواند از هیچ وجاهتی برخوردار باشد. طی غائلة 22 بهمن این به اصطلاح قانون را با دست‌پاچگی و از طریق سرهم کردن اصول و فروع دین اسلام و «فقه شیعه» جهت برقراری یک دیکتاتوری شخصی ویژة آیت‌الله خمینی ساختند و پرداختند. شاید استعمار که الهام‌بخش اصلی این نوع «قانون‌سازی» بود، ما ملت را تا این حد خوش‌خیال و ساد‌ه‌دل نمی‌دید که قانون اساسی «هول‌هولکی» بتواند در کشور جمشید و جام جم سه دهه «دوام» حقوقی بیاورد! اگر چنین خوابی می‌دید مسلماً سعی می‌کرد زمینة طول عمر «حقوقی» همین قانون اساسی را نیز در همان روزها فراهم آورد! حال شاهدیم که فردی «اصلاح‌طلب»، به نام مهدی کروبی قصد بیرون کشیدن پروندة این به اصطلاح «قانون‌اساسی» را هم دارد!‌

چنین عملی فقط به آتشی دامن خواهد زد که اینک زیر خاکستر سه دهه فاشیسم مدفون شده. این به اصطلاح «قانون اساسی» در هیاهوئی به ملت ایران حقنه شد که افکار عمومی در تنگنا و فقر «عقیدتی» به این صرافت افتاده بود که هر چه از اسلام رسد نیکوست! آنروزها بیماری طاعون را هم می‌توانستند تحت عنوان «حل‌المسائل» به مردم هدیه کنند. ولی شرایط امروز کاملاً تغییر کرده، چه آقای کروبی بخواهند و چه نخواهند اسلام در یک موضع تدافعی قرار دارد، و در هر گام نیازمند توجیه خود شده! در این شرایط آرمان‌سازی از این دین دیگر غیرممکن است. در نتیجه بیرون کشیدن «قانون اساسی» از گنجة حکومت اسلامی فقط یک اشتباه استراتژیک سیاسی و اجتماعی خواهد بود.

از طرف دیگر شعارهای میرحسین موسوی نیز دردسر‌ساز می‌نماید. بازگشت به «آرمان‌های» اولیة انقلاب بیش از آنچه مشکل‌گشا باشد، مشکل‌آفرین خواهد شد. امروز حکومت اسلامی می‌باید در گام نخست این «انقلاب» را برای نسل‌های نوین از «نو» تعریف کند؛ آنچه در گذشته «انقلاب» خوانده می‌شد اصولاً امروز معنا و مفهومی ندارد. این سئوال مطرح می‌شود که چگونه افرادی که خود را سیاستمدار معرفی می‌کنند در این خیال خام دست و پا می‌زنند که جامعه طی سه دهه در آئینة «آرمان‌های» اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود هیچ تغییری نیافته! این نوع «محافظه‌کاری» که در تمامی «شخصیت‌های» این حکومت به صراحت دیده می‌شود، فقط می‌تواند فرزند فاشیسم و دیکتاتوری باشد.

به فرض محال اگر چنین ایستائی‌ای در عمل صورت گرفته، تقصیر متوجه آرمان‌های اولیة همین انقلاب خواهد شد! و اگر اینچنین نیست، بازگشت به آنچه امروز دیگر ارتباط اندام‌وار خود را با افکار عمومی از دست داده، چه منفعتی برای بعضی محافل می‌تواند داشته باشد؟ همانطور که می‌بینیم کروبی و موسوی برخلاف آنچه می‌نمایند سوارکاران افق‌های دوردست، دمکرات و آینده‌نگر و چپ‌گرا نیستند، اینان خر لنگ خود را در همان طویله‌ای نعل می‌کنند که بر بام آن احمدی‌نژاد نشسته!‌

ولی اگر می‌گوئیم احمدی‌نژاد بر بام این «طویله» نشسته دلیل دارد؛ شبکة تبلیغاتی وی درست در امتداد خط فاشیسمی فعال شده که یادگار امام‌خمینی و لات‌بازی‌های اوست. به طور مثال، ارائة بودجة دولت بر اساس الهامات و کمک‌ها و یاری‌ ولی‌عصر؛ سخنرانی‌های کودکانه در جمع متظاهران حرفه‌ای که از گوشه و کنار کشور در بیابان‌ها جمع می‌آورند؛ چاق‌سلامتی کردن با موتورسوارهائی که دنبال مرکب «ریاست جمهوری» می‌رانند، و ردوبدل لبخند‌های نمایشی با مردمی که در برنامه‌های واقعی این دولت عملاً هیچ ارزشی ندارند، فقط قسمت نمایان کوه‌یخی این فاشیسم کوردل است. این فاشیسم بر یک موج مردمفریبی تکیه کرده، و بر اساس پیش‌فرض‌های آن حکومت در میان توده‌های ساده‌دل می‌تواند هنوز «عشق» به پدیده‌ای به نام «اسلام» را، البته با بهره‌گیری از پول نفت و عامل سرکوب و تمهید و غیره دامن زند!

‌با این وجود می‌باید قبول کرد که احمدی‌نژاد علیرغم تمامی مردم‌فریبی‌ها و پوپولیسم ضدبشری خود به نسخة انسان‌‌ستیزی که استعمار از روز نخست در جیب خمینی گذاشته بود به مراتب نزدیک‌تر است تا دیگران. خلاصه می‌گوئیم، این احمدی‌نژاد حداقل می‌داند، و اگر از شعور کافی جهت دستیابی به این «شناخت» نیز برخوردار نیست، این اصل را کورکورانه قبول کرده که نمی‌باید به دنبال بررسی تاریخی و حقوقی و قانونی و علمی این حکومت «شترگاوپلنگ» دوید!‌ در ذهن این عملة فاشیسم اصل کلی به صراحت قبول شده: این حکومت با لات‌بازی سر کار آمده، و فقط با تکیه بر لات‌بازی می‌تواند پابرجا بماند! این نوع «رئالیسم» در صحنة سیاست قابل توجه است، این نوع افراد می‌دانند، در لحظه‌ای که حساب و کتابی مطرح شود، از مقام‌معظم‌شان تا دربان وزارتخانه‌ها،‌ موضعی دولتی و اجرائی‌ دارند که در عمل غیرقابل توجیه خواهد بود. خلاصة مطلب احمدی‌نژاد بر یک موج استعماری سوار شده که وجود واقعی و ملموس دارد؛ موجی که فرزند خلف همین حکومت «شترگاوپلنگ» است. در حالیکه «امواج» کروبی و موسوی اصلاً وجود خارجی ندارند، خیالی‌اند.

این امواج فقط به درد خیال‌پردازانی می‌خورند که طی سه دهه از طریق نان‌وگوشت این حکومت چاق‌وچله شده‌اند و در عمل یادشان رفته از کجا آمده‌اند. اگر آقای خاتمی با لبخند زدن در این محفل و آن محفل فراموش کرده که یک ملای ابله و متحجر بیش نیست، و بعضی اوقات باد در غبغبش می‌اندازد و قمپزهای فلسفی و تاریخی در می‌کند، احمدی‌نژاد اصلاً یادش نرفته از کدام زباله‌دان آمده! این آدم خوب می‌داند که اسب سیاست را اول باید زین کرد؛ بعد سوار ‌شد! آقایان میرحسین موسوی و کروبی در شرایطی تمرین سوارکاری می‌کنند که اصلاً اسبی در طویله نبسته‌اند.

از آنچه در بالا آورده‌ایم به صراحت نتیجه خواهیم گرفت که اگر قرار باشد این حکومت در چارچوب فعلی پابرجا بماند، یا فردی همچون احمدی‌نژاد از صندوق‌ها بیرون خواهد آمد، یا اگر فرد دیگری را بیرون کشیدند فقط برای ایجاد هیاهو و توجیه بازگشت امثال احمدی‌نژاد به قدرت خواهد بود. یعنی همان فرمول سیدخندان! ولی مطلب اصلی ما در این مقال بررسی پروسه‌ای است که سعی دارد «طیف اجتماعی» این حکومت را بر اساس تبلیغات گستردة مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی که توسط قدرت‌های استعماری جهان در بوق و کرنا گذاشته شده، هر چه بیشتر گسترده و فراگیر بنمایاند. و در همین چارچوب است که ملت را همچون «یویو» از این ور به آن ور پرتاب می‌کنند.

ولی تبلیغات حکومت اسلامی به رأی دهندگان «پتانسیل» محدود نمی‌شود. همانطور که می‌توان حدس زد اکثریت بسیار گسترده و فراگیری از ایرانیان به این حکومت دلبستگی و علاقه‌ای ندارند. و اگر قرار باشد فقط پست‌ها و مقام‌ها را همچون دورة سردار سازندگی در خلوت میان «خودی‌ها» و رفقا تقسیم کنند، انزوای سیاسی حکومت اسلامی در شرایط فعلی چشم‌گیر می‌شود. خلاصه نمی‌توان با حوزه‌های خالی و صندوق‌های خالی‌تر هر چهار سال ادعا داشت که ده‌ها میلیون نفر از ایرانیان به حضرت علی خامنه‌ای و مش‌اکبر رأی داده‌اند. و در چنین وضعیتی سیاست‌گذاری‌ها در منطقه از طرف پایتخت‌های بزرگ با مشکلات عمده‌ای روبرو خواهد شد. برای همین است که پروژة «تشویق» خلق‌الله به شرکت در نمایشات سیاسی حکومت اسلامی توسط قدرت‌های استعماری برنامه‌ریزی شده. و در رأس این برنامه‌ها گروه‌هائی «مخالف‌نما» در خارج و داخل کشور نیز بسیج شده‌اند.

وظیفة گروه‌های مخالف‌نما پیش بردن دو استدلال کاملاً بچگانه در افکار عمومی ایرانیان است. نخست اینان مطرح می‌کنند که «قهرکردن» با رأی‌گیری و انتخابات مشکلی را حل نخواهد کرد. در گام بعدی، اگر کسی به این استدلال تن ندهد، با برخورد دیگری روبرو خواهد شد، و آن اینکه اگر به نامزدهای مخالف رأی ندهید، احمدی‌نژاد دوباره به قدرت خواهد رسید! ولی جای تعجب نیست که هر دو این استدلالات از پایه و اساس مخدوش باشد.

در درجة اول اگر به قول اینان «قهر» کردن با انتخابات مشکلی را حل نمی‌کند، شاید بهتر باشد بجای ترغیب مردم به شرکت در این مراسم مهوع، به صراحت بگویند که شرکت در این «انتخابات» چه مشکلی را می‌تواند حل کند؟ مگر شرکت به اصطلاح «میلیونی» مردم در دوم خرداد، و انتخاب خاتمی چه مشکلی را در این مملکت حل کرده؟

در ثانی همانطور که در بالا گفتیم ادعای اینکه حامیان حکومت اسلامی فقط به احمدی‌نژاد رأی می‌دهند از آن ادعاهاست که فقط مرغ پخته باور خواهد کرد. می‌دانیم که امثال میرحسین موسوی و کروبی و رضائی نه تنها از درون این حکومت بیرون آمده‌اند که در مردمفریبی و پوپولیسم چیزی از احمدی‌نژاد کم ندارند. پس این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل بلندگوهائی قصد القاء این «توهم» را به افکار عمومی جهان دارند که طرفداران حکومت اسلامی همگی به احمدی‌نژاد رأی می‌دهند و مخالفان هم به کروبی و موسوی! این یک دروغ بیشرمانه است و ملت ایران می‌باید در برابر این فضاسازی ضدایرانی صفوف خود را در مخالفت با این «شبه‌انتخابات» بیش از پیش فشرده کند.

در همینجا بگوئیم که این فضاسازی احمقانه یک توطئة هولناک بر علیه ملت ایران است. وانمود کردن اینکه ملتی پس از تحمل سه دهه سرکوب و غارت استعماری با مهر و محبت به پای صندوق‌های رأی می‌رود و به کسانی «رأی اعتماد» می‌دهد که مسببین اصلی این فجایع بوده‌اند، در فردای این به اصطلاح انتخابات چه مشکلی از مشکلات عدیدة ما ملت حل خواهد کرد؟ مسلماً کسانیکه این توطئة کثیف را برای ما ملت در زرورق‌های استعماری پیچیده‌اند برای این سئوالات جوابی نخواهند داشت.

ولی با هر زرورق و رنگ و لعابی، در پروسة تبلیغاتی شرکت در انتخابات اصل‌ کلی فقط و فقط تحمیل دوبارة «مشروعیت» یک حکومت استعماری به ملت ایران است. اگر این حکومت تا این اندازه برای مسائل مردم فکروخیال دارد چرا زمینة فعالیت آزاد را در امور فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و مالی فراهم نمی‌آورد؟ به صراحت می‌بینیم که مشکل ما ملت مشکل این حکومت نیست؛ اینان می‌باید در قالب‌های از پیش ساخته شدة استعماری خود را در خدمت اجنبی قرار دهند و ما ملت گرفتار مسائلی از قبیل نان، آب، فرهنگ و آزادی و مسکن باشیم. اگر روزی حکومت اسلامی نه بر اساس شعار که بر پایة تعهدات مستقیم مسئولان اصلی حکومت ـ نمایندگان واقعی استعمار در ایران ـ برنامه‌ای ارائه دهد که مسائل اصلی و گرفتاری‌های ملت را مد نظر داشته باشد، شاید همة مردم در انتخابات شرکت کنند. در غیر اینصورت تأمین مشروعیت برای یک حکومت استعماری و استبدادی کار مشتی احمق و خودفروخته است.






نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...