۱۰/۱۲/۱۳۹۲

سکوی فرسوده!


 

موضع‌گیری اخیر حسن فریدون،   رئیس «جمهور» منتخب بیت رهبری بر علیه «جنبش‌سبز»،  و دفاع از تظاهرات اوباش در روز 9 دی‌ماه سال 1388،  برای جناح‌بندی‌های حکومت اسلامی دردسرساز شد.   گروهی از چپ‌نمایان که سعی می‌کردند روحانی را «نمایندة» خودشان بنمایانند،   سرخورده و ناامید شدند.   و جناح‌های آخوندی خارج‌نشین و طرفدار جنبش‌سبز نیز که روحانی را دنبالة «برنامة» موسوی معرفی می‌کردند،   و حتی عازم تهران بودند تا با «آقای روحانی» همکاری کنند،   متحیر ماندند و به قول مکانیک‌ها کمک‌فنرشان «گیرپاچ» کرد!  

 

می‌دانیم که حسن فریدون،  حداقل در تبلیغات حکومت اسلامی،   ظاهراً به دلیل مخالفت‌های «مردم» با «تندروی‌های» احمدی‌نژاد با اقبال عمومی‌ روبرو شده!  در نتیجه،  طرفداران جنبش‌سبز،  چپ‌نمایان توده‌ای،  و گروه عظیمی از خط‌امامی‌ها و سرداران سازندگی و لش‌ولوش‌های وابسته به اینان منطقاً می‌باید از طرفداران این «حضرت رئیس‌جمهور» باشند.   حال این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل سر خر تبلیغات دولت امام‌زمان اینچنین کج شد،  و طویله‌دار اصلی،   یعنی حسن فریدون بالاجبار،   هم از جنبش‌سبز و لات‌های خط‌امام فاصله گرفت،‌  و هم برای راست افراطی،   یعنی همان‌ها که طرفدار سپاه و سعید جلیلی معرفی می‌شوند و در تبلیغات قرار بوده چشم دیدن‌ او را نداشته باشند،   اینچنین کرشمه شتری می‌آید؟

 

به استنباط ما قضیه روشن‌تر از این حرف‌هاست.   و همانطور که بارها در مطالب پیشین گفته‌ایم،  حکومت اسلامی،   ابواب‌جمعی و عمله‌واکرة این تشکیلات دست‌نشانده هنوز درک درستی از گسترة توافق 24 نوامبر 2013 در دست ندارند.   اینان در گام نخست می‌پنداشتند که قضیه همچون دوران رجائی «شهید»،   به بازگرداندن ماشین‌نویس‌ها و آبدارچی‌های سفارت آمریکا به ریگان ختم می‌شود و بعد هم جملگی می‌روند سر کارشان!    اینان درک نکرده بودند که در این میعاد نه دیگر جائی برای انزوای حکومت اسلامی در تحولات منطقه‌ای باقی مانده،   و نه این حکومت می‌تواند در چارچوب دکترین «آمریکائی ـ اسلامی» و آخوندبازی‌های جاری و مرسوم،  امکانی جهت تداوم موجودیت خود بیابد.  

 

واکنش‌ ظاهراً احمقانه و به استنباط ما مذبوحانة حسن روحانی زمانی علنی شد که وی دریافت با حرافی و مزخرف‌بافی،   با «وز وز» و غرغرهای زیر‌سبیلی و سخنرانی‌های تو لپی نمی‌توان حریف این صحنه شد.  وی فهمید که می‌باید موضع‌گیری کرد،   و نهایت امر موضع‌گیری را به صورتی انجام داد که دیدیم.   روحانی در برابر مسئله‌ای که نهایت امر موفقیت و یا سقوط دولت وی را رقم خواهد زد،  ترجیح داد از خط فاصلی که راستگرایان نظامی را از قبایل «معتدلة» اسلامی و شهر‌نشین جدا می‌کرد،  عبور کرده،   قوة مجریه را به دست سپاه پاسداران بسپارد.  سئوال اینجاست که ‌چرا؟  به استنباط ما،  در چارچوب آنچه در شرف تکوین است ـ  با در نظر گرفتن بن‌بست اسلامگرایان ترکیه،  آغاز جنگ ارتش با اسلامگرایان عراق،  و دیگر تحولات منطقه‌ای که بی‌نهایت حائز اهمیت است ـ   بقاء حکومت جمکران فقط و فقط  در گرو یک بازنگری عمیق و بی‌قیدوشرط در پیش‌شرط‌های سیاسی،  عقیدتی و تشکیلاتی این حکومت امکانپذیر است.

 

بازنگری‌ای که نه در حد و توان دولت حسن فریدون است،  و نه اردوگاه‌های مخالف اسلامگرائی در منطقه حاضرند جهت حفظ یک حکومت شترگاوپلنگ اسلامگرا،   آنهم در مرزهای روسیه از آن «حمایت» جدی سیاسی و نظامی به عمل آورند.   به همین دلیل نیز آقای روحانی،  به دلیل ناکامی در کسب حمایت سیاسی منطقه‌ای،‌   جفت‌پا بجائی پریده که اصلاً قرار نبود برود:  آغوش سپاه پاسداران!  

 

خلاصة کلام،  روحانی پس از هفته‌ها زدن به «سیخ و سنگ» و موضع‌گیری‌های نمایشی از نوع نمایشات خاتمی،  و تلاش جهت کسب حمایت از مراکز تصمیم‌گیری منطقه‌ای،   یک‌ روز از ارتباط با جهانیان و رفع سانسور داد سخن ‌داد،   و روز دیگر حرف‌های «گنده‌تری» در سطوح رسانه‌ای زد،  و آخر کار،‌  ناامید از حمایت‌های منطقه‌ای،   پیش از سفر وزیر امورخارجه‌اش به ترکیه،  در آغوش لات‌های سپاه پاسداران جا خوش کرد،   و هم‌صدا با متقاضیان «اعدام» موسوی و کروبی،   بر علیه جنبش سبز موضع‌گیری فرمود. 

 

ولی اینجا را هم روحانی درست محاسبه نکرده بود،  چرا که این مسئله شمشیری است دو دم! شاید روحانی می‌پنداشت که راست‌افراطی و نظامی‌های اسلامگرا،   از جائی که نشسته‌اند تکان نخواهند خورد،  و ایشان می‌‌توانند کون‌خیزک به اینان «نزدیک» شوند.  ولی اظهارات اخیر یکی از اوباش عمامه‌برسر حکومت اسلامی به نام «پناهیان» نشان می‌دهد که هم دولت روحانی متزلزل شده و هم راست افراطی!   چرا که،  راست افراطی جهت تأمین حاشیة امن  برای دولت «اعتدال و تدبیر» ناچار شده بر افراط‌گرائی و وحشیگری خود بیافزاید.   در نتیجه،   نزدیک شدن دولت حسن فلاکت به راست‌افراطی جز فاصله گرفتن بیشتر او از افکارعمومی هیچ نتیجه‌ای به همراه نیاورده،  اظهارات پناهیان شاهدی است بر این مدعا:

 

«[...] وقتی امام اجازه دادند دستگیرشدگان منافقین تروریست بنا بر حکم قوه قضائیه اعدام شوند [منتظری] نتوانست اقتدار امام را در اجرای دستورات اسلام درک کند و از امام برید.»

منبع:  سایت بسیج سپاه پاسداران تهران،  مورخ  11دی‌ماه 1392

 

شاخ و شانه کشیدن آخوند پناهیان در شرایطی صورت می‌گیرد که دولت روحانی با تمامی قوا سعی دارد روحانیت شیعه و «جمهوری اسلامی» را از چاهی که آخوندک‌های وابسته به سازمان سیا برای‌اش کنده‌اند،   بیرون بکشد.   و اظهارات پناهیان،  این آخوند افسار گسیخته به صراحت نشان می‌دهد که مواضع اتخاذ شده توسط دولت،  حداقل در تشکیلات نظامی تماماً به زیر سئوال رفته.   چرا که،   مرتبط کردن رسمی اعدام هزاران زندانی سیاسی به دستور شخص خمینی و عملکرد قوة قضائیة حکومت اسلامی،  نه تنها ادعای میرحسین موسوی،   مبنی بر عدم اطلاع از اعدام‌ها را ابتر می‌کند که راه پرده پوشی و حاشا را نیز بر دولت روحانی خواهد بست.   و به این ترتیب،  برخلاف توهم آخوند پناهیان،  این موضع‌گیری‌های خیرخواهانه باعث تزلزل هر چه بیشتر دولت حسن فلاکت خواهد شد!   با این وجود،   ممکن است این افزایش تزلزل خواست آمریکا نیز باشد،   و  خلاصه پناهیان طبق معمول به خوش رقصی برای سازمان سیا مشغول شده.     

  

چرا که،  تزلزل دولت روحانی که در روزهای اخیر شتاب گرفته،  ‌ در دورنمای تحولات منطقه می‌تواند یک معنای کلی داشته باشد.   و آن اینکه آمریکا از ادامة بهره‌وری از دولت اسلامی قطع امید کرده،   و قصد دارد با فروپاشاندن این سکوی فرسوده،  پرش دیگر قدرت‌های منطقه‌ای را نیز از آن غیرممکن کند.    این مطلبی است که نهایت امر نیازمند بررسی‌های دیگری خواهد شد. 

 

 

۱۰/۱۰/۱۳۹۲

حسن فلاکت!


 

طی چند روز اخیر بر علیه آنچه آخوندیسم «جریان فتنه» می‌خواند،  یک تهاجم شدید رسانه‌ای به راه افتاد،  که حسن روحانی را به موضع‌گیری واداشت.   حسن‌ فریدون،  رئیس دولت منتخب بیت‌رهبری،  که از روز نخست سعی کرده بود با ماست‌های کیسه شده و دست‌به‌عصا اینور و آنور برود،   شخصاً بر «حقانیت» تظاهرات 9 دی‌ماه سال 1388 مهر تأئید گذارد و خبرسازی‌های دولتی نیز اظهارات وی را در بوق گذاشتند.   یادآور شویم،  این همان تظاهراتی است که پس از سرکوب «یارغارهای» میرحسین موسوی و خط‌امامی‌ها توسط اوباش ظاهراً طرفدار احمدی‌نژاد به راه افتاد.   «تظاهراتی» که همچون دیگر لات‌بازی‌های حکومت اسلامی،  تحت عنوان «خودجوش» به ملت ایران حقنه شد،  ولی در واقع آشی بود از انواع «درهم‌جوش.»   آشی که در آن آکله،  تیغ‌کش،  داش‌مشتی‌،  قواد و پاسدار و بسیجی و حتی عوامل «شمال‌شهری» حکومت اسلامی شرکت فعال داشتند!   نیازی نیست‌که بگوئیم طی 4 سال اخیر،  طرفداران آشوب سبز،  به ویژه چپ‌نمایان،   لشکرکشی خیابانی 9 دی‌ماه را دلیل «حقانی‌ات» خود قلمداد کرده‌اند.  و شیخ حسن روحانی نیز با زدن به سیخ‌وسنگ،‌ سعی داشت در این مورد ویژه موضع‌گیری صریح نکند.  ولی تحولات منطقه سنگر ابهام ایشان را فروریخت،   و سرانجام همزمان با ورود رئیس‌جمهور فرانسه به عربستان،   رئیس قوة مجریه جمکران ناچار شد در برابر هواداران میرحسین قد علم کند:       

 

«[...] دکتر روحانی با اشاره به فرارسیدن روز ۹ دی و نامگذاری آن به عنوان روز بصیرت، گفت: مردم زمانیکه احساس کردند به باورها و ارزش‌های دینی و اعتقادی آن‌ها توهین شده و بیگانگان خیال دخالت در حوزه های اخلاقی و اعتقادی آنان را دارند به حرکت در آمده، با حضور و اجتماع‌شان به بیگانگان پاسخ درخوری دادند.»    

منبع:  واحد مرکزی خبر،   مورخ 8 دیماه سالجاری

 

ولی بر خلاف حسن فریدون که این تجمع را برخاسته از «عشق مردم به امام حسین» ارزیابی کرده،   باید بگوئیم نخستین هدف از برگزاری تظاهرات 9 دیماه 1388،   برائت‌طلبی مقام معظم از کودتای جنبش سبز به رهبری «سر» سایمون گاس،  سفیر وقت انگلستان در ایران بود. کودتائی که ناکام ماند و پتة‌ شبکة انگلیسی حکومت اسلامی را بر آب انداخت.   در جریان این کودتای ناکام،   دست علی خامنه‌ای در مقام رهبر همان به اصطلاح «جریان فتنه» تاآرنج در «جنبش سبز» گیر کرده بود،  و ایشان که نمی‌توانستند خشم خود را از «پیروزی» احمدی‌نژاد،   و ناامیدی‌شان را از «شکست» میرحسین پنهان دارند،  «مردم» را دوباره به خیابان آوردند تا ثابت کنند که هم نظام مورد «تأئید» است،  و هم اینکه مقام معظم بسیار قابل احترام‌اند!  

 

 این تظاهرات همچنین می‌بایست حمایت گستردة‌ «مردمی» از احمدی‌نژاد را نیز در اختیار خبرسازی‌های غرب قرار می‌داد،   تا اینان بتوانند با دمیدن در توپ محبوبیت «احمدی‌نژاد» لب‌ولوچة آویزان کارفرمایان‌‌شان را تاحدودی جمع‌وجور کنند.   احمدی‌نژادی که خودش هم نمی‌دانست چه شده که علیرغم دستورات «ارباب»،   او را از صندوق‌شکسته‌های حکومت اسلامی بیرون کشیده‌اند!   ولی نهایت امر،   مهم‌ترین هدف از هی کردن «مردم» به خیابان،  اشغال فضاهای شهری توسط اوباش حکومتی و ارعاب ایرانیان است.   این روند که از آغاز غائلة آخوندیسم رایج شده،   و همچنان  ادامه دارد،  در تاریخ 9 دی‌ماه سال 1388 خورشیدی با شکست شبکة انگلستان به اوج رسید.  در این تظاهرات «نظام ولایت فقیه» تمام کارت‌های برنده‌اش را بیرون کشید:  از نخاله‌ها و تفاله‌های جان‌نثار ولایت‌فقیه و کودتاچیان و لات‌های راست‌‌گرا و چپ‌نشین گرفته،   تا شمال‌شهری‌های «فرنگی‌نما» که هزینة سفر پاریس و لندن‌شان را رژیم ملائی به موقع تأمین می‌کند،   همه و همه برای حفظ نظام و تداوم جیره و مواجب‌شان به خیابان ریختند.   

 

خلاصه،  در تاریخ 9 دی‌ماه 1388،  رژیم «ولایت فقیه» تبدیل شد به حکومت «فلاکت وقیح!»  رژیم می‌بایست فلاکت ناشی از فروپاشی شبکة انگلیسی حامی حکومت دست‌نشاندة کودتای 22 بهمن 57  را با وقاحت عوامل حکومت،   از احمدی‌نژاد گرفته تا مقام ولی‌امر و دیگر لات‌های جمکران کم‌یابیش جبران می‌کرد!   مقامات حکومت اوباش جملگی می‌بایست روی‌شان را سفت می‌کردند و در مقابل دوربین‌ها قیافة حق‌به‌جانب می‌گرفتند! 

 

با این وجود،  شاهدیم که هر سال بر اهمیت واقعی این روز افزوده می‌شود!   دلیل نیز روشن است؛  9 دی‌ماه 1388 روزی بود که ترفندهای سیاسی و هیاهوسالاری‌های شبکة «شیخ‌وشاه» نقش سرنوشت‌ساز خود را در تاریخ معاصر کشورمان از دست داد.  روزی بود که عوامل کودتاساز،  بحران‌ساز،  غوغاسالار و «آزادیخواهِ» سازمان‌های اطلاعاتی غرب که از میعاد کودتای میرپنج عملاً سیاستگزاران واقعی کشورمان شده بودند،   اهرم‌های تعیین‌کننده‌شان را از دست دادند.   9 دی‌ماه روزی بود که مهم‌ترین شبکة استعماری وابسته به سیاست‌های «مستشرقین» در درون مرزهای ایران از هم فروپاشید،   و آندسته از عوامل این شبکة استعماری که به دلائل مختلف از زیر این ضربه «سالم» گریختند،   به دلیل از دست دادن حمایت‌های سازمانی نهایت امر تبدیل شده‌اند به مهره‌های بلاتکلیف و سرگردان در یک نظام  فروریخته.  

 

این مهره‌ها که در داخل مقام رهبری حکومت اسلامی را در ید گرفته،   یا به ریاست قوای سه‌گانه نشسته‌اند،  دیگر آن مهره‌های قدرقدرت سابق نیستند.   از اینان سایه‌هائی برجا مانده. سایه‌هائی که در غروب آفتاب بلندتر می‌نماید.

 

برای شرکت در جشن‌های سال نو میلادی،   از اطالة کلام اجتناب می‌کنیم.  با این وجود،  در آینة تحولات ترکیه،  عراق،  سوریه،  عربستان،  و خصوصاً به دلیل بالة دیپلماتیک چین و فرانسه در عربستان،  باید بگوئیم،  اگر روز 9 دی‌ماه 1388 مقام معظم ناچار شدند با دل خونین از کودتای ناکام «جنبش سبز»‌ حساب‌شان را جدا کنند،   چهارمین سالگرد این میعاد نیز حسن فریدون را با چشمان پراشک،  به برائت‌جوئی از جریان خط‌امام و تروریسم اسلامی واداشت.   خلاصه بگوئیم،  روز 8 دی‌ماه 1392،  برنامة «غلط کردم» حکومت اسلامی از عضویت در شبکة «گولن»‌ به مورد اجرا گذاشته شد.  

 

بله،  روز گذشته،  حسن فریدون،   معروف به حسن‌فوتبال که بهتر است او را «حسن فلاکت» بنامیم،   با «به‌به‌وچه‌چه» کردن پیرامون تظاهرات 9 دی‌ماه در عمل قصد داشت فاصلة خود را از «جنبش سبز» که خود نیز از عوامل اصلی آن بوده،  در آینة سیاست‌های نوین منطقه‌ای به نمایش بگذارد،  باشد که در فهرست حذفی‌ها قرار نگیرد.