۸/۱۱/۱۴۰۱

بازار دلبری!

 

 

 

نزد آنان که به قولی «جوگیر» نمی‌شوند،  و تلاش دارند تا حد امکان برخوردی عینی و به دور از احساسات با تحولات اجتماعی داشته باشند،   مهم‌ترین سئوالی که امروز مطرح می‌شود سرنوشت خیزش اخیر ایرانیان است.  کلیۀ مخالفان حکومت اسلامی بر این اصل توافق دارند که سرکوب تحولات اجتماعی از سوی ملایان،  حتی در میانمدت نیز پاسخ مناسبی برای حکومت به ارمغان نخواهد آورد؛   این تحولات ادامه خواهد داشت.   ولی یک نکته مهم را  نمی‌باید فراموش کنیم و آن اینکه تداوم سرکوب‌ها می‌تواند از انسجام و قوام تحولات  اجتماعی ممانعت کرده،  بر مسیر‌شان تأثیرات نامناسبی بر جای گذارد،   و حتی جنبش‌ها را عملاً به بیراهه بکشاند.  در نتیجه،  صرفاً با تکیه بر «حقانیت» یک تحول اجتماعی،  نمی‌باید مبحث عملکرد سرکوب نظامی و امنیتی،  و تبعات‌اش را بدون بررسی دقیق‌ به حال خود رها کرد.

 

در مرحلۀ کنونی،   خیزش فراگیر ملت ایران در سه جبهه واکنش‌های متفاوتی ایجاد کرده.   نخست شاهد هل‌من‌مبارزطلبی‌ ملایان و پاسدارها هستیم.  در مرحلۀ بعد مطالبات آنگلوساکسون‌هاست که به صورت فرامرزی و حتی در قالب درونمرزی در مسیر تأثیرگذاری بر روند مسائل‌ فعال شده است.   و نهایت امر می‌رسیم به آنچه ما «کف خیابان» می‌خوانیم،  جوانانی که به دلیل تهاجم شریرانۀ حکومت به مطالبات‌شان،   هر روز عصبی‌تر،‌  بی‌حوصله‌تر و خشمگین‌تر موجودیت یک حکومت بی‌لیاقت و سرکوبگر را به چالش می‌کشند.  در وبلاگ امروز تلاش می‌کنیم تا این سه موضع‌گیری را تا حد امکان بشکافیم.   پس نخست برویم به سراغ حکومت ملایان و اوباش پاسدارش!  

 

تجربه 44 ساله نشان داده که این حکومت،   اوباش‌دوست و اوباش‌پرور است.  اینان از نخستین روزهائی که قدرت را در دست گرفتند از اینکه عوامل حکومت را در جلد اوباش شهری بنشانند هیچ ابائی نداشته‌اند.   این موضع‌گیری پوپولیستی در عمل تحت عنوان «مردمی» بودن حکومت به خورد خلق‌الله داده ‌شد،   و این اداواطوارها علیرغم چپاول و سوءاستفاده‌های میلیاردی مقامات ملائی همچنان تا به امروز ادامه یافته.   خلاصه بگوئیم حکومت ملائی هنوز «لات» را نماد «انقلاب اسلامی» معرفی می‌کند؛   در این باب عقب نشینی نیز نخواهد کرد.   در نتیجه پر واضح است که در اوج خیزش‌های خیابانی،  میدان را به لات بسپارد؛  لباس‌شخصی،  ارتشی و غیره تفاوتی ندارد.   انتظار متانت و وقار و نزاکت و انسانی‌ات از حامیان این حکومت به دور از واقع‌گرائی است.  در همین چارچوب شاهدیم که پس از جنایت حکومت در شاهچراغ،‌  فرمانده پاسدارها که ابزار سرکوب و کشتار ملت ایران را مستقیماً از دست آمریکائی‌ها‌ دریافت می‌کند،   زبان به تهدید دانشجویان گشوده،  و به آنان درس ادب و فضیلت اخلاقی و شرافت و وطن‌دوستی می‌دهد:

 

«[...] وطن و شرف‌تان را به آمریکا نفروشید،   سیلی به صورت رزمندگانی که برای حفظ امنیت شما سینه سپر کرده اند نزنید،   لباس سربازان آمریکائی را از تن‌تان بیرون آورید و به مهره‌های آن‌ها تبدیل نشوید [...] در این سرزمین کسی به شما اجازه اغتشاس و آتش‌سوزی نمی دهد،   از خویشتن‌داری مردم سوءاستفاده نکنید [...]»

منبع: ایرنا، مورخ 7 آبان‌ماه سالجاری، کد خبر: 84926565

 

«کرشمه‌ای کن و بازار [دلبری] بشکن!»  به عبارت دیگر پاسدار سلامی به دانشجویان هشدار می‌دهد که در راه تحقق اهداف استعماری آمریکا در ایران از رقابت با سپاه پاسداران بپرهیزند،   چرا که در بازار دلبری از آمریکا،   نرخ پاسدار واقعاً «رقابتی» است!

 

بله،  سخنرانی فرماندۀ اوباش به صراحت نشان داد که حکومت ملایان جهت سرکوب ملت ایران شمشیرش را از رو بسته.  این رأس سردار اصولاً کاری ندارد که در این میانه نارضایتی‌ گستر‌ده‌ای هم وجود دارد!  و اینکه ملت برای بازی و شوخی در برابر گلولۀ اوباش پاسدار قرار نمی‌گیرد.  در مخیلۀ منجمد و واپس‌ماندۀ این پاسدار فقط یک توهم جایگیر شده،  و آن اینکه ایشان و اوباش اطراف‌‌اش با آمریکا در حال «نبرد» هستند!   ولی این صحنه‌ها تکراری است؛   بارها،‌  چه در این رژیم و چه در دوران آریامهر شاهد این گردنکشی‌ها بوده‌ایم.  دستگاه سرکوب به دست خود فاجعه می‌آفریند ـ  در  دورۀ فعلی،  بساط حملۀ راست یا دروغ به مردم در شاهچراغ ـ  سپس یونیفورم پوشی که حقوق‌بگیر دستگاه سرکوب است بالای منبر می‌رود تا با سخن‌پرانی و جفنگ‌بافی فاجعه‌ای را که حکومت به دست خود خلق کرده به دیگران نسبت ‌دهد و نفس‌کش بطلبد.  از این مفر،  عملکرد حکومت را «توجیه» می‌کند،  و می‌تواند تحت پوشش «مصلحت‌جوئی» ملت را هم تهدید نماید!   

 

این موضع همیشگی حکومت اسلامی است،   و اگر محافلی در داخل و یا خارج ـ اصلاح‌طلب،  توده‌ای،  نایاکی و ... ـ  ادعا داشته باشند که «اصلاحاتی» در راه خواهد بود،  حرف مفت زده‌اند.   هیچ اصلاحات و چرخشی در سیستم ادارۀ این «ناجمهور» در کار نخواهد آمد.  و تا زمانیکه این اوباش نیش جنجر مخالفان را بر شاهرگ‌شان احساس نکنند،  چرخ‌دنده‌های این دستگاه جهنمی همچنان بر پایۀ سرکوب ملت خواهد چرخید.  حال ببینیم در کنار این صحنۀ حمله و سرکوب و تهدید و هشدار چه دست‌هائی فعال شده است.

 

در مقدمۀ مطلب سخن از مطالبات آنگلوساکسون‌ها به میان آورده‌ایم.   همانطور که شاهدیم اینان در شبکه‌های تبلیغاتی‌شان به پهنای صورت برای قربانیان ایرانی در این خیزش سراسری «اشک تمساح» سرازیر کرده‌اند،  ‌ هر چند برای به قدرت رساندن و حمایت از ملایان از هیچ جنایتی فروگزار نکرده و نمی‌کنند!   دلیل رفتار ضدایرانی اینان روشن است.   لندن و واشنگتن در گیر چند مسئلۀ اساسی‌اند که به پروندۀ خیزش‌های عمومی در ایران عملاً «سنجاق» شده.   جریان نفت و گاز از خاورمیانه؛  پیشگیری از گسترش نفوذ روسیه در این منطقه؛  درگیری با نفوذ چین در افغانستان و آسیای مرکزی،   و خصوصاً «معمای» جنگ اوکراین!   

 

غرب جهت بازی در میدان‌هائی که عنوان کردیم،  برنامه‌های مشخصی تهیه کرده و ظاهراً قصد دارد تا با تکیه بر نارضایتی گستردۀ عمومی در ایران که کار را به سرکوب خونین و وحشیانۀ ملت توسط عمال ملایان کشانده،   محافل مورد تأئیدش را در این تحولات مورد حمایت قرار دهد ـ   اعضای وابسته به نایاک،  اصلاح‌طلبان داخلی و یا فراری،  وابستگان به رادیو‌تلویزیون‌های سوبسیدخور غرب،  جریانات مک‌کارتیست ایرانی‌نما در آمریکا و انگلستان،  و...  فراموش نکنیم که این «حمایت» از دو لایۀ متفاوت و پرمنفعت برخوردار است؛  گزینۀ سقوط و یا تداوم رژیم!   

 

اگر «کف خیابان» نتواند حکومت را متزلزل کند،  چه بهتر برای غرب.   چرا که سکوت مسکو و حمایت‌های رسانه‌ای و صرفاً ظاهری  و پرسروصدای غرب از این خیزش،  به عوام‌الناس چنین «حالی» کرده که حامی ملت ایران کدام پایتخت‌ها هستند!   در نتیجه آتوهای «سیاسی ـ استراتژیک» غرب جهت چانه‌زنی با مسکو و پکن،  خصوصاً پیرامون مسئلۀ اوکراین افزایش می‌یابد و غرب در مذاکره با مسکو پایگاه قدرتمندتری خواهد داشت!   ولی اگر طی این تحولات «کف خیابان» زیر پای ملایان را بکشد و نهایت امر مزدوران دستاربند غرب از قدرت ساقط شوند نیز چشم‌انداز آینده برای غرب باز هم مناسب خواهد بود،  چرا که با تبلیغات چندهفته‌ای خود توانسته از طریق شبکه‌های‌اش عوامل‌ خود را تا حد امکان به ملت ایران تحمیل کرده،  مطالبات‌اش را «نزدیک» به خواست ملت جا بزند! 

 

بله،  به همین دلیل است که عناصری مشکوک که عملاً دست‌کمی از ملا و پاسدار ندارند،  به سرعت در صحنۀ تبلیغاتی تبدیل به شخصیت‌های وجیه‌المله شده‌اند.  اینان قرار است،  در صورت فروپاشی آناً جای خالی خامنه‌ای و دیگر اوباش را پر کنند!  در این مسیر،   از هم اینک تأثیرگذاری بر شعارها از سوی کارشناسان غربی آغاز شده،  و شعار زندگی‌بخش «زن،  زندگی، آزادی» به تدریج جای خود را به شعارهای گنگ و فاقد بنیان حقوقی از قماش «مرگ بر...،  درود بر...،  خواهرم...،  مادرم ...،  پدرم ...،  و عدالت و آزادی» سپرده.   شعارهائی با بار ایدئولوژیک‌ قرون‌وسطائی که بازتاب سنت‌های پوسیدۀ ملائی است.  خلاصه بگوئیم،  جز لعن و  نفرین و وراجی‌های خاله‌زنکی امامان شیعی هیچ محتوای دیگری در این شعارها نمی‌بینیم.  

 

بی دلیل نیست که،   به طور مثال،  در تمامی تظاهراتی که محافل وابسته به انگلستان و آمریکا در خارج از کشور تحت عنوان حمایت از خیزش ایرانیان به راه انداخته‌اند، حتی یک شعار در حمایت از کارگر،  آزادی بیان،  آزادی مطبوعات،  مفاد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر،  آزادی انتخاب برای زن،   اقلیت‌های قومی،  پیروزی زنان بر روند پدرسالاری،  و ... و حتی حمایت از مبارزان «کف‌خیابان» در نظام رسانه‌ای چشم‌گیر نمی‌شود.   در عوض تا بخواهید  شعارهائی مملو از خواهر،  برادر،  مادر،  پدر و لبریز از فحش و فضاحت و لعنت و مرگ بر این و آن به صورت فراگیر در نظام رسانه‌ای منعکس می‌شود!      

 

در واقع عرو تیز «گنده» پاسداران و ملایان در این آشفته‌بازار سیاسی و اجتماعی دقیقاً بازتابی است از سیاست آمریکا که اینگونه شعارسازی را از طریق شبکه‌های تبلیغاتی‌اش به پیش می‌راند.   اوباش حزب‌اللهی بخوبی می‌دانند که در هر صورت،   مورد حمایت کامل کاخ‌سفید قرار خواهند گرفت،  در نتیجه تا آنجا که بتوانند می‌تازند؛  بر آتش خشم ملت روغن می‌پاشند؛  دست به صحنه‌سازی‌های خونین از قبیل کشتار کودکان و حمله به شاه‌چراغ می‌زنند؛  و ... و امیدشان این است که آمریکا هر چه زودتر یا جانشینی «شایسته» برای‌شان در داخل و یا خارج «بتراشد» و قال قضیه را بکند،   یا اینکه با دستکاری در داده‌های استراتژیک از طریق بده‌بستان‌های بین‌المللی به اینان اجازه دهد تا قتل‌عام و سرکوب بی‌قیدوشرط معترضان را در سکوت کامل رسانه‌ای «کلید» بزنند!      

 

در این مقطع روی سخن با مخالفان واقعی این نظام خردرچمن،  یا آنچه «کف‌خیابان» می‌خوانیم خواهد بود.  نخست بگوئیم،  «کف‌خیابان» یک‌دست نیست،  این واقعیت می‌تواند یک برگ‌برنده باشد،  ولی در صورت عدم آگاهی از ابعاد متفاوت آن تبدیل به خنجری خواهد شد در کتف مخالفان واقعی.  در ثانی شعارها روی به ساختار آیندۀ سیاسی کشور دارد.  شعار جهت پاسخگوئی به اوباشی نیست که در برابرمان دست به اسلحه برده‌اند؛  سلاحی است در راه ایجاد اتحاد هر چه بیشتر پیرامون اهدافی که می‌باید در آینده خط و مسیر کشور را مشخص کند.  در یک تحرک فراگیر سیاسی،  شعار به هیچ عنوان «معصوم» نیست؛  حداقل «پنجاه‌وهفتی‌ها» به دلیل افتضاحی که با شعارهای انسان‌ستیز و‌ اسلامی‌شان به بار آورده‌اند، باید بدانند که شعار با چه سهولتی می‌تواند برای یک ملت سرنوشت‌ساز،   اگر نگوئیم دردسرساز شود. 

 

به این جماعت که اخیراً صورتک مهاتما گاندی بر چهرۀ‌ پلیدشان زده‌اند بگوئیم،   به هیچ عنوان حامی برخورد «خشونت‌پرهیز» نیستیم،  چرا که واکنش به خشونت،   دفاع از خود و حق مسلم انسان‌هاست.  و بارها در این وبلاگ‌ عنوان کرده‌ایم که می‌باید بر سر این نوع حکومت‌ و اوباش و اراذلی که حامیان‌اش هستند گرز گران را با تمامی قدرت کوبید.   ولی شعار برای کوبیدن بر سر اینان نیست،  جهت گشودن راه خروج از بن‌بست استبداد و خودکامگی است.  به سوی زندگی،  شادی،  آزادی انسان،  حقوق بشر،  آزادی بیان،   موسیقی و ... خواهیم رفت.  چرا که می‌دانیم،   فرو افتادن در حیطۀ نفرت‌پراکنی و خشم و عصبیت نهایت امر این نوع برخورد با جامعه را تبدیل به «اهداف» جنبش می‌کند،  و این هدف جنبش ما نیست.   

 

اگر شعارها پیوسته ریشه در مرگ و نفرت بدواند،  نهایت امر نفرت را در درون خیزش به امری «طبیعی» تبدیل خواهد کرد،  و اگر در چنین شرایطی حکومت ساقط شود،  دیگر احدی قادر نخواهد بود در این شعارها تغییراتی وارد کند.   نتیجه همان خواهد شد که «پنجاه‌وهفتی‌ها» دیدند؛   به قدرت رساندن عقده‌ها،   نفرت‌ها و خشم‌هائی که نهایت امر تیغۀ انسان‌ستیزشان نه سینۀ زورگویان که قلب ملت را هدف قرار داده.