۸/۳۰/۱۳۸۷

بسیج مجازی!




در نخستین روزهای غائلة 22 بهمن، چنین شایع شد که گروهی از صاحبان نفوذ در حکومت اسلامی، نزد روح‌الله خمینی رفته گلایه‌هائی کردند! در فهرست این گلایه‌ها فرار گستردة نیروهای متخصص کشور مطرح شده بود، و به دلیل عدم شناخت حضرت «رهبر انقلاب» از ابعاد تخصص‌ موجود در گسترة یک کشور، گروهی سعی کرده بودند با تکیه بر خروج اطباء ذهن ایشان را نسبت به مسائل اجتماعی و نیازهای مبرمی که یک جامعه می‌تواند به تخصص‌ها داشته باشد روشن‌ سازند. می‌دانیم که ملاجماعت اگر فهم و شعور درستی در بارة ارزیابی هنرها، فناوری‌ها، کارورزی‌ها و دیگر فعالیت‌های پیچیده در جامعة بشری ندارد، به مزاج و وضعیت جسمانی خود علاقة فراوانی نشان می‌دهد! ولی گویا عشق «انقلاب اسلامی» آنقدر در وجود ذیجود حاج‌ روح‌الله ریشه دوانده بود که ایشان در جواب گفته بودند: «بروند این‌ها! طلاب را چند ماه تعلیم می‌دهیم، از این‌ها بهتر می‌شوند!»

البته در این «اظهارات» یک بعد واقع‌بینانه وجود دارد. چرا که متخصصین یک جامعه در ابعاد مختلف، «نوابغ» علم و هنر و فن و ادبیات به شمار نمی‌روند. این افراد که معمولاً از میان عادی‌ترین استعدادهای کشور برمی‌خیزند فقط به دلیل برخورداری از یک مجموعه امکانات اجتماعی، فرهنگی، اقلیمی و ... می‌توانند پس از گذشت سالیان دراز به فناوری‌ها و تخصص‌ها در محدوده‌هائی بسیار مشخص دست پیدا کنند. متخصصین، در معنا و مفهوم جامعة امروز بشری، به هیچ عنوان ترادفی با «نوابغ» در صور مختلف تاریخی و سنتی ندارند. ولی از آنجا که به دست آوردن فناوری‌ها و تخصص‌ها روز به روز دشوارتر، پرهزینه‌تر، و از نظر زمانی وقت‌گیرتر می‌شود، می‌توان به صراحت گفت که در این مقطع برخورد «رهبر انقلاب» فقط برخورد یک احمق بوده. البته در حماقت این فرد، حداقل امروز دیگر شک و شبهه‌ای نزد گروه‌های وسیعی از مردم کشور باقی نمانده. ولی در پس این «حماقت‌های» عوام‌پسندانه و «انقلابی‌نمائی‌های» مضحک واقعیات دیگری نهفته بود. واقعیاتی که هر کدام سرفصلی است بر یک بررسی از تحولات اجتماعی ایران طی 8 دهة گذشته، دورانی که استعمار تعیین‌کنندة اصلی سیاست کشور است.

می‌دانیم که چپاول ملت‌ها فقط در امر مقدس چپاول نفت و گازطبیعی و یا الماس و اورانیوم خلاصه نمی‌شود؛ چپاول نیروهای متخصص و خصوصاً نیروی کار از دیرباز یکی از مهم‌ترین سودجوئی‌های قدرت‌های استعماری بوده. یک دیپلمة دبیرستان اگر امروز به دلیل فضاسازی‌ها و جوسازی‌هائی که در آن تبلیغات رسانه‌ای سخنگویان ملت‌ها شده‌اند، از هیچ ارزشی در نظام جمکران برخوردار نیست، در کشورهائی از قبیل کانادا، آمریکا و استرالیا می‌تواند پس از طی چند سال تبدیل به یک نیروی تعیین کننده در فضای اجتماعی، فرهنگی و علمی شود. این همان امر «مقدس» چپاول نیروها است؛ چپاولی که امروز فقط در ابعاد به اصطلاح «دانشگاهی» به آن می‌پردازند! خلاصه بگوئیم دولت، سرنا را واقعاً از سر گشادش می‌زند؛ کشوری که اصولاً فاقد نظام دانشگاهی در معنای مدرن کلمه است، برای درمان درد دست بر نقطه‌ای می‌گذارد که اصولاً وجود خارجی ندارد: فرار متخصصین دانشگاهی! این نیز یکی از ترفندهای اساسی استعماری جهت به بیراهه کشاندن مطالبات ملت ایران است.

ولی همانطور که می‌دانیم چپاول نیروی کار، این نیرو چه بالقوه باشد و چه بالفعل، به تنهائی نمی‌تواند صورت گیرد. این چپاول در کنار «سرکوب نیروی کار» معنا می‌گیرد. بسیاراند جوانانی که صرفاً به دلیل علاقه به زندگی در فرهنگ مادری خود حاضر به ترک کشور نیستند، جهت فراری دادن این جوانان «سرکوب» نیروی جوان در رأس سیاست‌ حکومت‌های دست‌نشانده قرار می‌گیرد. روزی این سرکوب جهت توجیه خود در ظاهر تکیه بر ایدئولوژی‌هائی متضاد داشت ـ سرمایه‌داری و کمونیسم! امروز این سرکوب جنبة به اصطلاح «فرهنگی» به خود گرفته. و بی‌دلیل نیست که اوباش حکومت اسلامی یک‌بند در بلندگوهای‌شان در باب سرکوب توطئه‌گرانی‌ که جرأت کرده و برای فروپاشی «نظام مقدس» اسلامی فعالیت‌های «ضدارزشی» می‌کنند، خط و نشان می‌کشند. فروانداختن توده‌های جوان در فضائی آکنده از ترس و عدم‌اطمینان، در یک نظام استعماری‌ از اهم امور است. چرا که چنین نیروئی در برابر هر گونه ناملایمت اجتماعی سریعاً راه مهاجرت در پیش خواهد گرفت. البته دولت «خدمت‌گزار» در این باب نیز بسیار فعال است، و بنگاه‌های «مهاجرت» که از طرف عمال همین حکومت در داخل و خارج به صورت کاملاً قانونی فعال شده‌اند، وظیفه دارند که نیروی عاصی شده و مستأصل جوان کشور را همچون بشکه‌های نفت خام، در ازاء چند دلار ناقابل تحویل مراکز «مصرف» بدهند.

البته این مسائل در گستره‌ای وسیع‌تر می‌تواند واقعاً موضوع تحقیقات باشد، تحقیقاتی که علیرغم مهاجرت وسیع نیروی کار ایرانی به خارج، حداقل به صورت رسمی تا به حال موضوع هیچ گزارشی نشده! با این وجود فرصت امروز را به این نوع بررسی‌ها تلف نخواهیم کرد چرا که چنین عملی نیازمند آمار و ارقام است، و می‌دانیم که «آمار»، «ارقام» و اصولاً علم آمار در کشورهای استعمارزده خلاف اسلام است. به همین دلیل موضوع امروز را به بحث در بارة تصمیمات جدید دولت احمدی‌نژاد در مورد سرکوب وبلاگستان فارسی زبانان محدود می‌کنیم.

کاملاً مشخص است که سرکوب این وبلاگستان نیز همچون اعزام نیروهای متخصص به کشورهای غرب یک سیاست تماماً استعماری است، و تبعات ادعائی آن هیچ ارتباطی با منافع ملی و حتی منافع قشرهای مذهبی ندارد. سرکوب وبلاگستان، در عمل به جلوگیری از حق ابراز عقاید مردم در کشور منجر شده، یک قشر دولتی را تحت عنوان «قشر صالح» بر فضای اینترنت حاکم می‌کند. ولی در اینکه این قشر اصولاً کارآئی لازم برای چنین عملی را داشته باشد یا نه آنقدرها حکومت به خود زحمت بررسی نخواهد داد؛ این‌ها نیز همان طلابی هستند که گویا می‌توانستند ظرف چند هفته جای پزشکان را بگیرند!‌ همانطور که می‌بینیم نهایت امر در دنباله و امتداد چنین سیاست‌های احمقانه‌ای است که حاکمیت به نفع مراکز تصمیم‌گیری جهانی کنترل خود را بر فضای مجازی فارسی زبان نیز از دست خواهد داد.

علیرغم هشدارهای گسترده‌ای که از ماه‌ها پیش در همین وبلاگ در قالب مطالب متفاوت مطرح شد، وبلاگستان فارسی برای مبارزه با سانسور حاضر به برداشتن هیچ گامی نشده است. جالب است که اوباش مخالف‌نمای حکومت اسلامی که در سایت‌ها، وبلاگ‌ها و روزی‌نامه‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب و «آزادیخواه» در باب همه چیز و خصوصاً «آزادی» و «آزادیخواهی» شب و روز قلم‌فرسائی‌ها می‌کنند، برای فراهم آوردن امکان دسترسی خوانندگان ایرانی در داخل مرزها به مطالب اینترنت هیچ اقدامی صورت نمی‌دهند!‌ ‌ آیا تا به حال دیده‌اید که یک سایت پرمراجع، از آن نوع که معمولاً با پول سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در اروپا و آمریکا به راه افتاده و رایحة تعفن دولتی بودن‌شان از صد کیلومتری مشام را می‌آزارد برای هزاران مراجع ایرانی خود در روز یک فیلترشکن معرفی کند؟ خیر! و مسلم بدانید که اگر این حکومت «شترگاوپلنگ» هزار سال دیگر هم سر کار بماند، این جماعت خودفروخته که از آزادی فقط «وراجی» کردن در مورد آن را هدف قرار داده‌اند، امکان ندارد دست به چنین عمل «غیرانسانی‌ای» بزنند!

این بی‌عملی و همکاری توأم با سکوت با عمال حکومت اسلامی مسلماً دلیلی است بر این اصل کلی که «آزادی قلم»، از نظر اکثریت قریب به اتفاق این «شهیدنمایان» راه ‌آزادی و آزادیخواهی یک اصل باطل است! اینان که عمری را یا مستقیماً در خدمت ساواک و ساواما گذرانده‌اند، و یا با زدن نعل‌وارونه برای احزاب و گروه‌های تمامیت‌طلب و سرکوبگر، آزادی را در آزادی این «گروه‌ها» جهت سرکوب ملت توجیه کرده‌اند، کاری با «آزادی قلم» ندارند. به صراحت بگوئیم، آزادی قلم عمده‌ترین دشمن هم‌اینان است، و بدانیم که دولت احمدی‌نژاد با این جماعت «آزادیخواه‌نما»، ‌ نه در این اصل ویژه که در بسیاری اصول‌دیگر همفکر و هم‌سوست!‌ یادمان نرفته که چه کسانی با شاه مخالفت می‌کردند، و دیدیم زمانیکه به قدرت رسیدند تا چه حد از سرکوب‌های پهلوی‌ها در عمل تجلیل کردند!‌ زندان اوین را اگر شاه ساخت حکومت اسلامی بهترین استفادة ممکن را از آن صورت داده؛ خلاصه بگوئیم این بوزینه‌های «آزادیخواه‌نما»‌ و آن جانیان «آزادی‌کش» همگی در یک درگاه ایستاده‌اند، درگاه خدمت به بیگانه و استعمار!

صحبت از «هشدار» در میان بود! بله ما هشدار دادیم که این حکومت در راستای گسترش فقر فرهنگی، قصد براندازی اینترنتی نیز دارد. در مطالب گسترده‌ای از حضور صدها اوباش حکومت بر روی اینترنت تحت عنوان «وبلاگ‌نویس»، «سایت‌دار» و ... سخن به میان آوردیم، حتی برخی آدرس‌ها را نیز تلویحاً اعلام کردیم. ولی از آنجا که نان استعمار کوری می‌آورد، بعضی‌ها این کوری وارداتی را به جان خریدند‍!

امروز برخی خبرگزاری‌ها، خصوصاً «بی‌بی‌سی» سخن از حضور ده‌هزار وبلاگ نویس بسیجی در آیندة نزدیک بر خطوط اینترنت به میان آورده‌اند. البته ما بر خلاف عمال حکومت به آزادی قلم اعتقاد داریم و به هیچ عنوان مخالف وبلاگ‌ نوشتن بسیجی‌ها نیستیم. مشکل اینجاست که حکومت جمکران وبلاگ‌نویسی اینان را در تخالف با دیگر وبلاگ نویسان «تعبیر» می‌کند؛ به عبارت دیگر، از هم امروز فیلترینگ وبلاگ‌ها را به شدت تشدید کرده، تا اینان بیایند و امثال نویسندة این وبلاگ را، که به زعم حاکمان جمکران قصد کودتای مخملین اینترنتی دارد، عقب نشانده میدان را به دست نیروهای «ارزشی» بدهند!‌ همانطور که در بالا گفتیم، این صورتبندی عین همان شکرخوری‌های حاج روح‌الله در آغاز بلوای 22 بهمن است؛ اگر بتوان در یک چشم بر هم زدن از گشت‌ نیروهای بسیج، نویسنده و مفسر، مترجم و شاعر و رمان‌نویس و غیره تحویل جامعه داد چه بهتر از این! ولی حداقل آنان که دستی به قلم برده‌اند، می‌دانند که «کار هر بز نیست خرمن کوفتن!»

اعمال سانسور شدید بر وبلاگ‌ها، و همزمان فراهم آوردن زمینة حضور گستردة اوباش بر فضای اینترنت، اوباشی که از زبان فارسی، سبک نگارش و علوم مختلف فقط فهرستی گنگ و بی‌سروته در اختیار دارند، در عمل همان سیاستی است که از فردای کودتای میرپنج تا به امروز، در زمینة اخراج نیروی کار ایرانی از فضای اجتماعی و سیاسی کشور به دست دولت‌های متعدد صورت گرفته. امروز فضای مجازی فواصل جغرافیائی را از میان برداشته، در نتیجه فردی چون نویسندة این وبلاگ جهت نگارش به زبان فارسی و ایجاد ارتباطی هر چند بسیار ضعیف با دیگر فارسی‌زبانان نیازی به گذشتن از فیلترهای سانسور استعماری ندارد!‌ جهت ایجاد همین ارتباط، حضور وی نیز در جامعة ایران و تحمل سرکوب مستقیم ابزاری دولت دیگر «ضروری» نیست، در نتیجه ارتباطاتی در سطح جهانی برقرار شده که از تأئید سرمایه‌سالاری آمریکائی به هیچ عنوان برخوردار نخواهد بود!‌ و این صورتبندی از نظر حاکمیتی که تا مغز استخوانش خدمتگزار شناخته شدة امپریالیسم آمریکاست، غیرقابل قبول می‌نماید! آنچه این قلم می‌نگارد تلاش جهت کودتای مخملین توصیف می‌شود، در شرایطی که از روز 22 بهمن 1357 همین اوباش در جامعة ایران هر هفته را با یک کودتای نظامی و بسیار «غیرمخملین» آغاز کرده‌اند!‌

همانطور که در مطالب دیگر عنوان کرده‌ایم، حکومت اسلامی چشم امید بر یک صورتبندی سیاسی ویژه دارد: حمایت مسکو!‌ دولتمردان متعدد در حکومت روسیه بارها عنوان کرده‌اند که امتداد منافع اقتصادی و استراتژیک خود را در ایران علیرغم هر گونه تغییر سیاسی خواستارند. این صورتبندی بسیار گسترده‌تر از آن است که به نظر می‌آید! در نتیجه دولت جمکران به این صرافت افتاده که اگر با «لات‌بازی» و سرکوب ملت ایران بتواند خود را در چارچوب منافع کلان واشنگتن قرار دهد، حفظ امتداد منافع مسکو نیز به این ترتیب قابل تحصیل خواهد بود! ولی این را خدمت حضرات جمکران بگوئیم که اگر در فضای عادی چنین شکرخوری‌ها را بتوان در چارچوب خدمات ارزنده به امپریالیسم بین‌الملل صورت داد، در فضای مجازی از این غلط‌ها نمی‌توان کرد. فضای مجازی موهبتی است برای ملت‌ها و سمی‌ است مهلک برای حاکمیت‌های مستبد و دست‌نشانده!

در ثانی اگر حکومت جمکران تا این حد از فعالیت‌ وبلاگ‌نویسان نگران و ناراحت است، چرا همچون همکاران سانسورچی «مائوئیست» خود در چین، «آی‌پی» شرکت‌های خدمات وبلاگ در خارج از کشور را کاملاً «فیلتر» نمی‌کند؟ این چه نوع تبلیغاتی است که یک حاکمیت به راه می‌اندازد، و هدف اصلی از چنین تبلیغات مسخره‌ای چه می‌تواند باشد؟ رشد به اصطلاح چند صد برابر استفاده از اینترنت در ایران طی چند سال، مطلبی که توسط حکومت جمکران مرتباً در بوق و کرنا گذاشته شده، اگر واقعیت دارد که خود نشانه‌ای است از حماقت و ضدونقیض‌گوئی اینان، و اگر واقعیت ندارد، می‌باید پرسید به چه دلیل این حکومت قصد القاء این دروغ شاخدار را به جهانیان دارد که ملت سرکوب‌ شده، سانسور شده و اسیر در پنجة خفقان یک حاکمیت قرون وسطائی از نظر استفاده از فناوری اینترنت در ردة 17‌ام جهان قرار گرفته! واقعاً مسخره است.

ولی همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم «ضدونقیض‌گوئی» یکی از سجایای حاکمیت‌های استعماری است. اینان موجودیت‌شان در عمق همین ضدونقیض‌گوئی‌ها توجیه می‌شود. وبلاگ‌هائی که می‌توانند تماماً سانسور شوند، و خطوط اینترنت که می‌تواند به صورت کامل قطع شود، نه کاملاً سانسور خواهند شد و نه کاملاً منقطع! این حکومت قصد آن دارد که تحت فرامین اربابان ینگه‌دنیائی‌اش از مسئلة اینترنت نیز یک لولوی سرخرمن تحویل مردم این مملکت بدهد! تا زمانی برسد که اربابان قصد جابجائی این مترسک‌ها را با دیگر عمال خود داشته باشند! در آنزمان، با تکیه بر تبلیغات و فضاسازی‌های ویژه‌ای که دیگر در ید کنترل حکومت دست‌نشاندة جمکران نیست، مطمئن باشیم پیش‌بینی‌های دولت احمدی‌نژاد در مورد کودتای مخملین به سرعت جامة عمل خواهد پوشید! به میدان آوردن «نیروهای بسیج» در حیطة نگارش، تحلیل و بررسی مسائل اجتماعی، فقط وسیله‌ای است جهت ایجاد نارضایتی و تشدید بحران‌های اجتماعی! و این عملیات هیچگاه خارج از دستورهای ارباب صورت نگرفته و نمی‌گیرد. با این وجود خدمت اینان عرض کنیم که بسیاری از وبلاگ‌نویسان خواهند نوشت، و اینکار را به کوری چشم‌ شما و چشم اربابان گاوچران‌تان ادامه می‌دهند!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۸/۲۸/۱۳۸۷

تخم طلا!






شیوه‌های برخورد احتمالی باراک اوباما با حکومت اسلامی مدتی است که در رأس اخبار کشور قرار گرفته. در اینکه این «برخورد» اصولاً وجود خارجی خواهد داشت، و یا اینکه صرفاً دنباله‌ای است بر سیاست‌‌های متداول و موش‌وگربه‌بازی‌های حکومت ملایان با اربابان آمریکائی‌شان، جای بحث و گفتگو باقی است. ولی در شرایطی که گروهی از ملایان و عمال کلاهی‌ آنان به صراحت از موضع‌گیری‌های «فرهنگی» بسیج سخن به میان آورده‌اند، می‌باید دریافت که حکومت اسلامی برخورد در سطح جامعه را نه تنها قریب‌الوقوع می‌داند که با تکیه بر اوباش سازمان یافته که تحت عنوان «بسیج مستضعفین» بینوایان شهری را به چماق حکومت تبدیل کرده قصد «سرکوب» جریانات مخالف را دارد!

ولی نخست می‌باید از باراک اوباما و سیاست‌هائی که وی به عنوان ریاست جمهور ایالات متحد در شرایط فعلی می‌تواند بر منطقه حاکم کند سخن به میان آورد. می‌دانیم که صحیح نیست حضور صدها هزار تفنگچی یانکی در منطقه را، به آنصورت که بسیاری تحلیل‌گران در بوق و کرنا می‌گذارند، صرفاً به عنوان عامل قدرت‌نمائی ایالات متحد به بحث وارد کرد. این تفنگچی‌ها اگر در بطن روابطی می‌توانند عاملی تعیین‌کننده برای سیاستگذاری‌های واشنگتن در ایران و کل منطقه شوند، حضورشان در برد آتش نظامیان منطقه ـ این آتش صرفاً متعلق به ایران، عراق و یا کشورهائی از این دست نیست ـ نقطه‌ ضعفی بسیار کلیدی برای واشنگتن نیز خواهد شد. در نتیجه، باراک اوباما می‌باید بحرانی را در چندین لایة متفاوت اداره کند.

موضع روسیه در مورد طالبان‌پروری انگلستان و آمریکا امروز کاملاً روشن شده. از اظهارات لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه چنین استنباط می‌شود که اهداف اسلام‌پروری ایالات متحد نمی‌تواند مورد تأئید روسیه قرار گیرد. البته در شرایط فعلی کرملین در برابر اسلام موضع‌گیری نخواهد کرد، موضع‌گیری در تخالف با گروه‌هائی صورت می‌گیرد که همچون طالبان، القاعده و اوباش سازمان‌یافته در حکومت اسلامی، تحت عنوان اسلام‌گرائی، ناب‌گرائی، شیعی‌مسلکی و هزار بهانة دیگر، در عمل آب به آسیاب سیاست‌های واشنگتن در مرزهای روسیه می‌ریزند. اگر آمریکا تحت فشار روسیه ناچار به عقب‌نشینی از مواضع «اسلام‌پروری» خود باشد، این سوال مطرح است که اوباش جایگزین «حزب‌الله» در ایران از نظر آمریکا چه کسانی می‌توانند باشند؟

به اعتقاد ما تقابل «فرضی» میان دولت و مجلس جمکران، دقیقاً در همین راستا صورت گرفته. می‌دانیم که دولت نمایندة همان اقشاری است که اوباش حزب‌الله را تحت عنوان نمایندگان ملت به این مسجدک مسخره فرستاده‌اند. در نتیجه، «دعوای» این دو نهاد امام‌زمان دلیلی جز فروپاشی در مواضع آمریکائی‌ها نمی‌تواند داشته باشد. البته پیشتر نیز عنوان کرده بودیم که دولت به دلیل برخورداری از موضع اجرائی مجبور است که خطوط ترسیم شده از جانب مسکو را بیش از مجلس مد نظر قرار دهد، ولی تصمیم‌گیرندة پایه‌ای در این حکومت «شترگاوپلنگ» آمریکاست، نه هیچ دولت دیگری. خبرگزاری فارس‌نیوز که در ادعاهای جمکرانیان «خیلی نزدیک به دولت» معرفی می‌شود، امروز، 17 نوامبر 2008، سخن از تشکیل یک گروه کاری جهت برطرف کردن اختلافات میان دولت و مجلس به میان آورده:

«در پي بروز برخي اختلاف نظرها بين نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي كابينه دولت نهم [...] كميته‌اي [...] تشكيل و كار خود را براي رفع برخي سوءتفاهم‌هاي ايجاد شده آغاز [می‌کند].»

اما این به اصطلاح کمیته اصولاً چرا تشکیل می‌شود؟ مگر بررسی «اختلافات» بین نمایندگان و اعضای کابینه می‌باید در کجا حل و فصل شود؟ تشکیلات مجلس دقیقاً برای بررسی همین نوع اختلافات از روز اول ‌پیش‌بینی شده. بیرون کشیدن بررسی این اختلافات از دامان مجلس و جلسات علنی آن، و واگذاردن این بررسی‌ها به کمیته‌های «مخفی» و پشت پرده‌ چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ خلاصه بگوئیم، حاکمیت قصد دارد «بحران ساختاری» خود را، که به دلیل بی‌تکلیفی، تذبذب و دستپاچگی ایالات متحد در منطقه به راه افتاده، با تکیه بر این نوع کمیته‌های «مخفی» از چشم ملت پنهان دارد. چون حضور نماینده در مجلس فقط به درد کنکاش در امور اجرائی کشور می‌خورد. قرار نیست که نمایندگان نقش دیگری داشته باشند.

از طرف دیگر در شرایطی که دولت به شدت تضعیف شده، و مجلس نیز صرفاً بر طیفی بسیار باریک از اوباش و محافل اوباش‌پرور حکومت تکیه دارد، و در همین مقطع بحرانی نیز نمی‌توان از هم‌سازی و همکاری اینان با یکدیگر مطمئن بود، این سئوال جالب مطرح می‌شود که «با انتخابات آینده چه می‌کنند؟!» انتخاباتی که به زعم مشتی دیگر از ملایان و گروهی دیگر از اوباش شهری قرار است «مخالفان» احمدی‌نژاد را در قالب «اصلاح‌طلب» با تکیه بر آراء میلیونی «مردم مسلمان» و خصوصاً شیفتگان مقام معظم به کاخ‌ ریاست جمهوری رهنمون شود! حالا بیا و درست‌اش کن!‌

در واقع دعوای دو جناح حکومت جمکران در مجلس و دولت بر سر همین «انتخابات» است. اینان می‌دانند که عملاً کسی در این به اصطلاح انتخابات شرکت نخواهد کرد، و حتی اگر مشتی شیخ مافنگی را تحت عنوان اصلاح‌طلب به رقابت‌های این انتخابات بکشانند، نتیجة نهائی با هیاهوئی که در دوم خرداد توسط انگلیس و شبکه‌های داخلی آن بر محور حضرت ریاست جمهور فرهیختة ملت ایران، حاج «سیدخندان» به راه افتاد دیگر تکرار شدنی نیست. خلاصه بگوئیم، ریاست جمهور آیندة جمکران هر که باشد، نه تنها در سکوت کامل و بدون هر گونه همیاری و همکاری رأی‌دهندگان «انتخاب» خواهد شد، که در همان «سکوت» در کاخ‌ریاست جمهوری به جلسة ویژة «دست‌بوسی» دم‌کلفتان می‌رود.

بنیاد ریاست جمهوری در حکومت اسلامی، به دلیل سوءاستفاده‌ها، و قرار گرفتن افراد نامناسب در رأس آن از روز نخست به شدت آسیب دیده، و دیگر قابلیت احیاء را از دست داده! مرداری است که به تدریج بوی تعفن آن بر می‌خیزد. رؤسای جمهور پس از فروپاشی پهلوی‌ها، هیچگاه نتوانستند برای موضع ریاست جمهوری در کشور ایران اعتبار و ارزشی اجتماعی و سیاسی کسب کنند، و اینک در وانفسائی که شاهدیم، نمی‌توان بیش از گذشته‌ها از انتخابات ریاست جمهوری انتظار داشت.

و دقیقاً به همین دلیل است که «خبرگزاری» کذا، از قول ملایان و روضه‌خوانان ساواکی در هر بزنگاه بر نقش «سرنوشت‌ساز» بسیج تکیه دارد! البته جای تعجب نیست. چرا که وحشت از تحولات غیر قابل کنترل اجتماعی و سیاسی حکومت را به شدت متزلزل کرده. می‌دانیم که سازمان بسیج مستعضعفان هیچ ارتباطی با مستضعف در مفاهیم مالی و اقتصادی کلمه ندارد. اینان اگر مستعضف‌اند، استضعاف‌شان را می‌باید در زمینة دانش و فرهنگ و اعتباراجتماعی و درجة فهم و شعورشان جستجو کرد. بسیج مستضعفان همان است که سازمان‌ پیراهن‌مشکی‌ها و یا پیراهن قهوه‌ای‌ها برای آدولف هیتلر بود. گروه‌های سازماندهی شدة سرکوبگری که به عنوان اهرم‌های فاشیسم و استبداد و تحکیم فساد دستگاه اداری‌ عمل می‌کنند. هم امروز، فارس نیوز از قول سه ملای مکار به نام‌های امینی، مکارم و همدانی سه تیتر در ثنای همین تشکیلات «بسیج»، تحویل خوانندگان خود ‌داده!‌ موضع‌گیری‌های این خبرگزاری کاملاً روشن است؛ آخوند جماعت، خصوصاً نوع حکومتی آن که نان «ولی فقیه» می‌جود، مرتب در بارة بسیج و سپاه تعریف و تمجید بلغور می‌کند. «مهم»، گزافه‌گوئی‌های اینان نیست! مسئلة مهم در بوق گذاشتن مزخرفات این پیرمردهای خرفت از طرف «فارس‌نیوز» است.

به هر تقدیر در یک مسئلة اساسی تردیدی نداریم، دولت احمدی‌نژاد با تکیه بر ایجاد وحشت، برپائی مانورهای خیابانی و استفاده از سخنان پوچ ملایان سعی در امنیتی کردن هر چه بیشتر فضای اجتماعی و نهایت امر تحمیل نظرات حکومت بر مردم دارد. ولی می‌باید قبول کرد که این نوع «امنیتی» کردن مواضع دولت، که اینبار با تکیه بر «یونیفورم‌پوش‌ها» صورت می‌گیرد، به تدریج راه بر اوباش «لباس‌شخصی» که پایه‌گزاران واقعی وحشت در حکومت اسلامی بودند بسته. با اینهمه راه خروج از بحران‌های اجتماعی مسلماً تکیه بر اسکادران‌های یونیفورم پوش نیست. در این راه نیز، همچون گذشته‌ها، مسلماً حمایت‌های فرامرزی نقشی اساسی خواهد داشت، ولی «مرغ طلائی» اسلام، اگر در گذشته پس از برقراری فضای امنیتی و تأمین سرکوب گسترده در داخل برای حکومت تخم‌ دوزردة خوبی می‌گذاشت، و این «تخم» به دهان مقام معظم خیلی مزه می‌کرد، امروز دیگر تخم طلا نه از مقعد این مرغ ‌که از مقعد باراک اوباما نیز در دامان مقام معظم نخواهد افتاد.

آمریکا هنوز تا گریبان درگیر بحران مالی و اقتصادی است، شواهدی نیز در دست نیست که این بحران رو به پایان داشته باشد. هم امروز صنایع خودروسازی رونو در فرانسه خبر از کاهش 25 درصدی در تولید خودرو دارد! کنگرة ایالات متحد نیز سرنوشت سه صنعت اصلی خودروسازی در ایالات متحد را به بحث ‌گذاشته؛ اینهمه در شرایطی که کاخ‌سفید اعطای بودجة ویژه جهت «نجات» صنایع خودروسازی را صریحاً تکذیب کرده! ولی می‌دانیم که این اصل قبول عام یافته که صنایع خودروسازی در این مقطع، بدون حمایت گستردة دولت دیگر قادر به حفظ موجودیت خود نیست. بیکاری گسترده‌ای که بر پایة بحران مالی در آمریکای شمالی، اروپا و نهایت امر دیگر مناطق جهان به راه خواهد افتاد چه پیامدهائی دارد؟ این سئوال هر ناظر بی‌طرفی را شدیداً نگران خواهد کرد.

در شرایطی که بحران مالی، مغز استخوان سرمایه‌داری آمریکا، سرمایه‌داری اروپا و دست‌نشاندگان‌شان در جهان سوم را که دولت جمکران در رأس‌ آنان قرار گرفته همچون خوره از درون نابود می‌کند، ایالات متحد هنوز درگیر دو جنگ ناتمام در منطقه نیز باقی مانده!‌ دو جنگی که اهرم‌های اعمال کنترل بر آن هر روز بیش از پیش از دست‌های واشنگتن خارج می‌شود. کابینة پیشنهادی باراک اوباما، در چنین شرایطی چه می‌تواند بکند؟ مسلماً اگر دوران اعتقاد به جادو و جنبل حداقل در کنگرة ایالات متحد سپری نشده بود، از هم امروز شاهد حضور گستردة جادوگران و دعانویسان، کف‌بینان و فالگیران در کنگره می‌بودیم. خلاصه بگوئیم آیندة جهان امروز بیش از پیش خارج از اختیار اهرم‌های تعیین کنندة محافل سنتی جهانی قرار گرفته، و این اصل بیش از دیگر کشورها در مورد ایران، به عنوان یکی از مراکز التهابات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی صدق خواهد کرد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۸/۲۶/۱۳۸۷

باراک و بحران!



همانطور که شاهدیم انتخابات ایالات متحد برگزار شد، و به احتمال زیاد نتیجة این انتخابات، آمریکا را در آیندة نزدیک بر سر یک دوراهی سرنوشت‌ساز قرار خواهد داد. این دو راهی شاید در شرایط فعلی با چشمان غیرمسلح به صراحت تشخیص داده نشود، ولی بحران در راه است؛ نمی‌باید از وقوع آن در هفته‌های آینده متعجب شد. صرف برگزیدن یک رنگین‌پوست به مقام ریاست جمهوری در کشوری که پایه‌های روابط اجتماعی، فرهنگی و خصوصاً اقتصادی آن هنوز با نژادپرستی، در ویراست‌هائی بسیار هولناک و ابتدائی دست به گریبان است، می‌تواند انگیزه‌ای بسیار مناسب جهت دامن زدن به بحران‌های گستردة سیاسی و اجتماعی شود، ولی رنگین‌پوست بودن اوباما تنها معضلی نیست که دولت جدید در مقابل خود دارد. شرایط فعلی از بسیاری جنبه‌ها دقیقاً ثبات و آرامش آمریکا و نظام سیاسی و اقتصادی آن را هدف قرار داده، تصور اینکه دولت آینده بتواند از تمامی این فروپاشی‌ها سالم و سرحال پای بیرون بگذارد، بسیار دور از انتظار است.

از آنجا که بحران‌های آینده در بطن حاکمیت ایالات متحد، به اعتقاد نویسندة این سطور بیشتر بازتابی خواهد بود از بازبینی‌های پایه‌ای در شرایط استراتژیک جهان توسط قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای، نخست می‌باید به بازبینی‌های استراتژیک که روسیه پس از بیرون آمدن از دوران وانفسای یلتسین به تدریج آن‌ها را در سیاست‌های داخلی و خارجی خود ادغام کرده نگاهی بیاندازیم. در این میان «بحران مالی»، یا هر آنچه به این نام در نظام رسانه‌ای جهان معرفی می‌شود، مسلماً «شاخه‌ای» خواهد بود از همین بازبینی‌ها. با این وجود نمی‌باید از بررسی آرایش نیروهای نظامی در جبهه‌های «نامرئی» اروپای مرکزی، جبهه‌هائی که تنش‌های «نظامی ـ امنیتی» بر محور آنان فاصلة چندانی با بحران‌های «جنگ‌سرد» ندارد، روی گرداند. و در همین راستا استراتژی‌های ایالات متحد در مورد دو کشور کلیدی و بسیار با اهمیت: چین و هند، می‌تواند هم زمینة امتداد احتمالی بحران‌های جهانی را روشن کند، و هم نقش این دو کشور را در نظام‌های مالی و اقتصادی آیندة جهانی به صورتی برجسته‌تر ترسیم نماید. نهایتاً امتداد بحران در خاورمیانه نیز مطرح خواهد شد؛ مسئلة نفت، شاهرگ‌های تجارت نفت‌خام، و سرنوشت ارزهای حاصل از فروش نفت‌خام به شرکت‌های غربی خود موضوعی جالب و بسیار گسترده است.

با این وجود از آنجا که یک بررسی همه جانبه در وبلاگ امکانپذیر نیست، کار را از بررسی نقش روسیه، و سرمایه‌داری نوپای این کشور در روابط اقتصادی و مالی در چارچوب تولید و فروش نفت‌خام آغاز می‌کنیم. می‌دانیم که طی سال‌های جنگ‌سرد اتحادشوروی عمده‌ترین صادرکنندة نفت خام در جهان بوده. و با تکیه بر چنین تاریخچه‌ای، امروز کشور روسیه از نظر قدرت تولید و صادرات در مقام یکی از مهم‌ترین کشورهای نفتخیز جهان قرار ‌می‌گیرد. اینکه نفت صادراتی روسیه چگونه در اقتصاد غرب به چرخش در خواهد آمد، جای بحث و گفتگوی بسیار جدی دارد.

می‌دانیم که در اقتصاد کشورهای غرب، اگر مواد خام به عنوان یکی از کلیدی‌ترین عوامل تولید از ارزشی غیرقابل تردید برخوردار می‌شود، سرنوشت ملت‌هائی که صاحبان اصلی این مواد خام‌اند، آنقدرها شبهه‌برانگیز نیست. خلاصه بگوئیم، ملت‌های دارندة مواد خام هر یک در چرخه‌ای استعماری در بطن یک اقتصاد بسیار پیشرفته‌تر از اقتصاد بومی خود مغروق خواهند شد؛ چرخه‌ای که نهایت امر با به حرکت در آوردن مواد خام «ارزان و مهیا و حاضر و آماده» در نظام تولید، بهای پرداختی برای همین مواد خام را نیز از طریق چرخه‌هائی «ثانویه» دوباره به درون اقتصاد غرب تزریق خواهد کرد.

به همین دلیل است که در اکثریت کشورهای نفتخیز جهان، حاکمیت‌ها علیرغم برخورداری از این منابع طبیعی به هیچ عنوان ارزهای حاصل از فروش را در ساختارهای استراتژیک، از قبیل راه ‌و جاده، بندرگاه، خطوط‌راه‌آهن، صنایع سنگین، تولید برق، سدسازی و خدمات و بانک‌ و بیمه سرمایه‌گذاری نخواهند کرد. قسمت عمدة «ارز» حاصل از فروش نفت در این حاکمیت‌ها به امر «مقدس» واردات از کشورهای صنعتی و سرمایه‌داری اختصاص می‌یابد. وارداتی که در عمل، چندین برابر ارز حاصله از فروش نفت را به درون نظام‌های صنعتی بازمی‌گرداند. بحران اقتصادی‌ای که طی چند سال گذشته علیرغم افزایش شدید قیمت نفت در کشورمان ایجاد شده یک نمونة زنده از این نوع اقتصاد استعماری است. با این وجود تصور اینکه کشورهای صنعتی بتوانند چنین صورت‌بندی استعماری‌ای را به روسیه به عنوان یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های نظامی جهان، و مهم‌ترین تولیدکنندة تسلیحات در سطح جهانی نیز تحمیل کنند گزافه به نظر می‌رسد.

به عبارت دیگر، در مورد روسیه اعمال چرخة استعماری اقتصاد نفت از طرف غرب غیرممکن است. ارز حاصل از فروش نفت روسیه به مسیرهای دیگری جز آنچه تا به امروز پیش‌بینی شده، و در داخل خاک این کشور هدایت خواهد شد. حال این سئوال پیش می‌آید که حاکمیت روسیه در ارتباط با «متحدان» امروزی خود در غرب چگونه می‌تواند این رابطة نوین را اداره کند؟ آیا مسکو با پشت کردن به دیگر کشورهای تولیدکننده خواهد توانست به شیوة مناسب‌تری منافع عمدة خود را محفوظ دارد، یا اینکه همکاری‌های گسترده میان اوپک و مسکو قابل پیش‌بینی است؟ و اگر چنین همکاری‌هائی قابل پیش‌بینی است، دامنة آن تا به کجا کشیده خواهد شد؟ این‌ها سئوالاتی است که در حال حاضر در بطن محافل سرمایه‌داری غرب مسلماً در معرض گمانه‌زنی قرار دارد.

می‌دانیم که علیرغم اهمیت روزافزون، نفت‌خام از نظر کلی با گندم، برنج، شکر و دیگر مواد اولیة استراتژیک تفاوت عمده‌ای دارد؛ نفت‌خام فی‌نفسه فاقد ارزش است. ارزش نفت خام فقط از طریق تزریق این مادة اولیه در اقتصادی به دست می‌آید که بر محور استفادة گسترده و روزافزون از آن در غرب بر پا شده. در نتیجه، تا زمانیکه روسیه قادر به ایجاد یک اقتصاد گسترده و فراگیر، همچون نمونة غرب بر محور نفت‌خام نباشد، فروش این مادة خام در بازارهای جهانی در رأس فعالیت‌های اقتصادی دولت مسکو قرار خواهد گرفت. ولی فراموش نکنیم که ارتباط مسکو با کشورهای خلیج‌فارس، آفریقا و یا آفریقای شمالی، ارتباطی که امروز هر چه بیشتر از جانب کرملین استراتژیک تعریف می‌شود، در آینده می‌باید در سایة روابط گستردة روسیه با شرکت‌های نفتی به منصة ظهور برسد! آیا روسیه قادر است همزمان به سه هدف اصلی دست یابد؟ یعنی در آن واحد هم منافع «ویژه‌ای» برای مسکو در ارتباط با پایتخت‌ کشورهای صنعتی بجوید، هم بر محور روابط استراتژیک با کشورهای جهان سوم و تولیدکنندة نفت روابط ویژه‌ای با ملت‌ها و منافع ملی آنان برقرار کند، اینهمه بدون تحریک حساسیت‌های مالی و اقتصادی شرکت‌های غربی در مورد چگونگی تقسیم ثروت‌های تولید شده بر محور فروش و صادرات نفت؟ این سه عامل همزمان مشکل می‌تواند به منصة ظهور برسد، و مسکو در سال‌های آینده می‌باید میان این سه گزینه انتخاب خود را صورت دهد.

ولی این انتخاب آنقدرها که می‌نماید ساده و سهل نیست. اگر مسکو بیش از پیش در پی به ارزش گذاردن روابط ویژة خود با شرکت‌های غربی باشد، از دست دادن پایگاه‌های حامی روسیه در افکار عمومی ملت‌ها در جهان سوم حتمی خواهد بود. در این چارچوب روسیه مجبور است در مقام یک دولت درجه دوم قرار گرفته، روابط خود را در سیاست‌های جهانی منوط به تأئید عالیة ایالات متحد کند. این صورت‌بندی برای روسیه فقط یک مرگ تدریجی است؛ تمامی ابعاد «ابر قدرت روسیه» در این تصویر فرو خواهد پاشید، و نهایت امر نفوذ سیاسی، نظامی و در نتیجة امنیتی مسکو در کشورهای عمدة آسیا، یعنی چین و هند نیز تحت تأثیر این فروپاشی از میان می‌رود. از طرف دیگر گروهی از تولیدکنندگان نفت‌خام و گازطبیعی در جهان سوم جمهوری‌های سابقاً شورائی هستند، و فروپاشی نفوذ کرملین در این کشورها تبعات امنیتی بسیار فوری و خطرناکی برای روسیه خواهد داشت.

از این گذشته برقراری روابط گسترده با جهان سوم و اعمال فشار دائم بر اقتصاد غرب جهت تزریق نقدینگی و «ثروت» در کشورهای تولیدکنندة نفت‌خام می‌تواند غرب را از نظر پایه‌ای دچار فروهشتگی کرده، اقتصاد غرب را همانطور که طی ماه‌های گذشته شاهد بودیم به شدت تضعیف کند. حال می‌باید دید که روسیه در برابر یک اقتصاد تضعیف شده در غرب چگونه می‌تواند منافع کلان‌اقتصادی و مالی خود را به ارزش بگذارد؟ تجارت نفت‌خام از یک ویژگی اساسی برخوردار شده: هم فروشنده قصد تحصیل بالاترین درآمد را دارد، و هم شرایط خریدار در این تجارت از اهمیتی روزافزون برخوردار می‌شود! اگر خریدار نتواند این مادة خام را آنطور که باید در چارچوب اقتصاد خود به حرکت در آورد ـ این چرخه همانطور که در بالا دیدیم نوعی چپاول ملت‌های جهان سوم شده ـ خرید نفت‌خام صدمة‌ شدید می‌بیند، و بسیاری از پروژه‌های «خفته» در اقتصاد غرب که فقط به دلیل «مهیا» بودن نفت‌خام ارزان قیمت در ورطة فراموشی افتاده‌اند، از نو سر بر آورده، به تدریج راه‌های نوینی جهت تولید انرژی، تأمین مواد خام لازم، و ... جهت به انزوا کشاندن ارزش صنعتی نفت‌خام ارائه می‌دهند! و عقب‌نشینی ارزش استراتژیک نفت خام می‌تواند مواضع اقتصادی روسیه را در بطن روابط جهانی به شدت تضعیف کند.

در این بررسی شتابزده به صراحت می‌توان دید که هر چند تغییرات وسیع اقتصادی در آینده‌ای نزدیک گریبان حاکمیت ایالات متحد را خواهد گرفت، چنین تغییراتی برای دیگر کشورهای جهان، خصوصاً آنان که در رأس مسائل مالی، اقتصادی و نظامی قرار گرفته‌اند ـ روسیه مسلماً از جمله مهم‌ترین‌شان است ـ آنقدرها پیام‌آور نشاط و شادی و خوشحالی نخواهد بود. حال می‌باید دید که ملت‌های همیشه بازندة جهان، یعنی ملت‌های جهان سوم در بحران‌های آتی تا چه حد می‌توانند منافع فراموش‌شدة خود را به ارزش گذارند؟ این بوتة آزمایشی است که در ماه‌های آینده در اختیار ملت‌ها قرار می‌گیرد، و طی روند تقسیم کارت‌ها در روابط نوین بین‌المللی می‌باید دید سهمی که ملت‌ها قادرند در این آزمون به خود اختصاص دهند چیست! و این بحثی است جداگانه.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...