۱۰/۲۹/۱۳۸۶

اصلاح‌طلبی و کربلا!


دولت احمدی‌نژاد، حداقل در مورد یک «موضوع» مشخص، تا حدودی به قول خود وفا کرد: جلوگیری از حرکات وحشیانه‌ای که پس از 22 بهمن، همه ساله در موعد عاشورا، گروه‌های وابسته به حاکمیت، تحت عنوان عزاداری امام حسین در کشور به راه می‌اندازند. همانطور که می‌دانیم، طی این «مراسم»، مشتی افراد بیمار و روانپریش، با زخمی کردن و شکنجة خود در ملاء عام، و اقدام به اعمالی که صرفاً از مشتی دیوانه می‌توان انتظار داشت، فضای شهر، و محل «عزاداری‌» را به شدت متشنج می‌کنند! این اعمال، که جهت ایجاد تشنج اجتماعی صورت می‌گیرد، به هیچ عنوان نمی‌تواند «معصومانه» تلقی شود. ولی تا به امروز سیاست‌های مزورانة غرب در سرزمین ایران، با حمایت از این گروه‌های نیمه‌وحشی، این نوع «عزاداری» را کاملاً موجه و «دولتی» کرده بودند. طی 28 سالی که از به قدرت رسیدن ملا جماعت در ایران می‌گذرد، کسی از اینگونه وحشیگری‌های «دینی»، زبان به انتقاد نگشوده بود! می‌باید پرسید، چه شده که اینک این «نوع» عزاداری دیگر به کار حکومت «امام‌زمان» نمی‌آید؟

در راستای همین «تغییرات» سیاسی است که شاهدیم امسال، خبرگزاری‌های جهان، از مناطق شیعه‌نشین در کشورهای عراق و ایران، گزارشات متفاوتی در مورد وحشی‌گری‌های «عزاداران» امام‌حسین پخش می‌کنند! «بی‌بی‌سی»، حتی از درگیری نیروهای پلیس با «عزاداران» حسینی در شهر اصفهان گزارش می‌دهد! ولی همانطور که می‌توان حدس زد، این درگیری‌ها کار به جائی نخواهد برد. امروز، دولت‌های ایران و عراق، بیش از آنچه تصور می‌کنند، اسیر پنجة افیون توده‌های‌اند؛ همان افیونی که سال‌ها پیش متفکرانی آنرا «دین» خواندند، و می‌بینیم که هنوز هم در کمال تأسف، تأثیرات افیونی این «اعتقادات» احمقانه بر زندگی روزانة بشر تا چه حد سنگینی می‌کند. «خودآزاری»، «خودزنی»، «علم‌گردانی» و شمایل برداری، اگر به کار تحقیق در بارة آنچه «فاجعة» کربلا عنوان می‌‌شود نمی‌آید، در مقام یک «افیون»، به صراحت می‌تواند ضمائر توده‌ها را تخدیر کرده، از موضع قدرت، نوعی روابط اجتماعی بر مردم کشور تحمیل کند. این «افیون»، دیروز که به کار سیاستگذاران غرب می‌آمد، نه تنها «جالب» توجه و سرگرم کننده معرفی می‌شد، که در گزارشات مزدورانی که خود را «خبرنگار» می‌خواندند، بعضی اوقات «احترام برانگیز» بود.

در این خلاصه، بررسی تاریخچة اینگونه «اقدامات» احمقانه امکانپذیر نخواهد بود، ولی به همین مختصر اکتفا می‌کنیم که، این «نمایشات» هولناک به هیچ عنوان در «انحصار» شیعی‌مسلکان عراق و ایران نیست. و بر خلاف آنچه رایج شده، ریشه‌های این نوع «روابط» اجتماعی، هیچ ارتباطی با سلسلة صفویه و خانقاه‌های اردبیل هم ندارد. امروز در بسیاری مناطق جهان، از آمریکای لاتین گرفته تا اروپای غربی و خصوصاً در مناطقی از آسیای جنوب شرقی، این نوع «روابط» اجتماعی که از طریق تحمیل «صور» عقیدتی، نوعی «قدرت‌پرستی» ویژه را بر جوامع بشر تحمیل می‌‌کند، در انواع مختلف آن، بسیار معمول است. یکی از رایج‌ترین انواع این «نمایشات»، که ریشه در اعتقادات مسیحیت دارد، در مراسم «حمل‌صلیب‌» و «مصلوب‌شدن‌» مؤمنان، در قسمت‌های وسیعی از جهان کاتولیک مشاهده می‌شود. ولی امروز، از نظر ما ایرانیان این امر اهمیت دارد که دریابیم چگونه سیاست‌های استعماری، آنچه را که در دیگر کشورها، «روابطی» منزوی و‌ حاشیه‌ای به شمار می‌رود، در کشورمان از بطن اعتقادات پوسیده و قرون وسطائی استخراج کرده، به روندی «عادی» در مسائل روزمره تبدیل می‌کنند. البته ژست‌های غلط‌انداز احمدی‌نژاد را در شرایط فعلی نمی‌باید زیاد جدی گرفت، در گزارش «بی‌بی‌سی» نیز به صراحت آمده که برخورد با اوباش عزادار در اصفهان به دستگیری رهبران آن‌ها منتهی نشده‌!

بهتر است بدانیم «رهبران» این گروه‌های عزادار نانخورهای رسمی ساواک آخوندی‌اند. اینان نه تنها دستگیر نمی‌شوند، که تمامی امکانات دولتی جهت ادامة «خدمات اجتماعی» برای‌شان فراهم خواهد آمد. در عمل، از زمانیکه «اصلاح‌طلبی» اسلامی، عدم‌کارائی خود را به صراحت آشکار کرد، دولت احمدی‌نژاد، خود تبدیل به مهم‌ترین «اصلاح‌طلب» در میدان سیاست حکومت اسلامی شده. فقط یک «صورت‌بندی» بی‌نهایت پیچیده، از نظر سیاسی و اجتماعی می‌باید به وسیلة این دولت «اختراع» شود، تا آخوندبازی در ایران به آخر نرسد! این «صورتبندی» جادوئی در این پرسش خلاصه می‌شود: چگونه دولتی که با تکیه بر مشتعل کردن آتش اعتقادات قرون‌وسطائی نزد توده‌ها، و «توجیه» باورهای قشرهای عقب‌ماندة اجتماعی، «قدرت» سیاسی تفویض شده از جانب استعمار را، در جامعه «مشروع» جلوه می‌داده، امروز می‌تواند بر علیه نقطة اتکاء خود، که پایه‌های مشروعیت «تبلیغاتی» این حاکمیت را می‌سازد، به مبارزه برخیزد؟ مسلم است که نه برای احمدی‌نژاد، و نه برای هیچکس دیگر، دستیابی به چنین «صورتبندی‌» جادوئی امکانپذیر نخواهد بود.

ولی اگر در این مقطع، بررسی «بن‌بست» اصلاح‌طلبی اجباری دولت احمدی‌نژاد، جالب توجه به نظر آید، مسلماً بررسی «سکوت» موذیانة «اصلاح‌طلبان» رسمی در مورد این مراسم وحشیانه بسیار جالب‌تر خواهد بود. ایرانیان شاهدند، افرادی که سال‌هاست سر ملت را با «دمکراسی دینی» و مزخرفاتی از قبیل سکولاریسم، «ویراست آخوندهای حوزة علمیه» خورده‌اند، چگونه در برابر مسئلة عزاداری امام حسین، و وحشیگری‌های اجتماعی که طی این به اصطلاح عزاداری صورت می‌گیرد، اینچنین سکوت می‌کنند، تا به خیال خود، از عدم توانائی دولت در برخورد با این «فاجعة» اجتماعی، بهره‌برداری‌های «انتخاباتی» صورت دهند! می‌باید به استراتژهای اصلاح‌طلبان صمیمانه «تبریک» گفت که، در فراهم آوردن زمینة خودکشی نهائی، چه در افکار عمومی و چه در صندوق‌های مارگیری امام‌زمان، اینچنین مهارت به خرج می‌دهند. در نتیجة مهارت اینان، آنچه امروز ملت ایران می‌شنود، این است که فقط «مقام رهبری» و دولت طرفدار ایشان، با «وحشی‌گری‌های» عزاداران حسینی مخالف‌اند.







۱۰/۲۸/۱۳۸۶

تا کجا ...



دیروز شانزدهم ماه ژانویه، سالگرد دومین «خروج» سیاسی محمدرضا پهلوی از کشور ایران بود؛ «خروجی» اینبار بی‌بازگشت! در نگاهی دوباره به این رخداد ویژه، مسلماً دفتر خاطرات در برابر چشمان‌مان ورق خواهد خورد، یادواره‌های دورانی که در ایران زیستیم و جوانی‌هائی که در این کشور سپری شد؛ و زخم سال‌های غربت و تبعید! انسان در چنین شرایطی از عینیت بسیار فاصله می‌گیرد، کیست که بتواند با «زندگانی» خود و هزاران خاطرة خوش و ناخوش، «از دور» و با «فاصله» برخورد کند؟

سقوط سلطنت پهلوی را، رسانه‌ها سال‌هاست، نتیجة استبداد سیاسی و فساد اداری حاکم بر کشور «تحلیل» کرده‌اند؛ با این وجود، «تاریخ» با بسیار «مستبدان» دیگر رفتاری متفاوت داشته! ولی دلایل این «سقوط» هر چه بود، بحث «استبداد سیاسی» و «فساد ساختاری»، بحثی است که هنوز از اهمیت برخوردار است، و شاید راهگشای بن‌بست‌های متعدد امروز کشور نیز باشد.

بر دوران محمدرضا پهلوی، از نخستین روزهائی که پس از شهریور1320، و در عنفوان جوانی، به پادشاهی رسید، مرده‌ریگ حاکمیت استبدادی سایة سنگین خود را فرو افکنده بود. استبدادی با دو ویژگی اساسی: نخست استبدادی برخاسته از تاریخچة حاکمیت در جامعة ایران که هیچگاه با افکار عمومی و پدیده‌ای به نام «شهروند» نتوانست خود را هماهنگ کند، و در مرحلة دیگر، «استبداد» در مقام مرده‌ریگ نظام «میرپنجی»؛ بازتاب تبعات کودتای اسفندماه 1299، و حمایت‌ محافل مختلف استعماری، جهت پیشگیری از گسترش آنچه لندن و پاریس، آنروزها «ویروس بلشویسم» یا «خطر سرخ» می‌خواندند! ولی نهایت امر، بر دفتر زندگانی پهلوی دوم، برگ نوینی از استبداد نیز افزوده شد، و اینبار به مسئولیت شخص وی! پایه‌ریزی پلیس سیاسی، یا آنچه در فرهنگ سرکوب سیاسی و تشکیلاتی کشور ایران به اختصار «ساواک» می‌خوانیم!

اگر در دو مورد نخست، محمدرضا پهلوی شخصاً نقشی نداشت، و دست روزگار وی را بر این امواج نشانده بود، مورخان در نگارش تاریخچة دوران پهلوی دوم، سازماندهی «ساواک» و پلیس سیاسی را، مسئولیت مستقیم شخص وی عنوان خواهند کرد. در عمل، پس از حوادث 28 مرداد، و در ماه مه 1956، «ساواک»، فرزند خلف کودتا، رسماً چشم به جهان گشود! ولی شاید تأسیس تشکیلاتی به نام «ساواک»، در حکومت پهلوی بازتاب یک نیاز اجتماعی نیز بوده: سرکوب جامعه، در ساختاری که بازیگران کودتا «تعریف» کرده بودند، دیگر به شیوه‌ای عریان و از آن ایلاتی‌ها، یا همان برخوردهای سنتی «شهربانی‌چی‌های» پهلوی اول، امکانپذیر نبود. اینجاست که، در کمال تعجب، شاهدیم کشور ایران، علیرغم سرکوب‌های سیاسی پیگیر، صرفاً به حکم آنچه مورخان «جبر تاریخ» خواهند خواند، پس از کودتای 28 مرداد، پای در مراحل پیچیده‌تری از روابط اجتماعی ‌می‌گذارد!

ولی این «تحول»، هر چند گزینش واژه در توضیح رخداد «گزافه» بنماید، بعدها دامنگیر حکومت اسلامی نیز ‌شد. شاهد بودیم که، تحمیل «سکوت» بر کلام «شهرنشینان»، یعنی آنچه ساواک پس از کودتا، در طرفه‌العینی به انجام آن «نائل» آمد، پس از غائلة استعماری 22 بهمن، دیگر امکانپذیر نشد! از همین رو «سکوت» شهرنشینان در شرایط کودتای 28 مرداد را، حکومت اسلامی با «غوغا سالاری» اوباش خود جایگزین کرد! ولی شواهد نشان می‌دهد که، این «غوغا سالاری» نیز بدون آنکه پایه‌گذاران‌اش بخواهند، ابعاد نوینی در روابط اجتماعی ما ایرانیان گشوده.

ابعادی که مسلماً ملت ایران در گام‌های بعدی، «بازتاب‌های» آنرا به چشم خواهند دید. آنروز، زمانی آغاز خواهد شد که ایرانی، کودتای 22 بهمن را، به «نام» بخواند، و آزاد از پنجة فراگیر تبلیغات کرکنندة عوامل استعمار، در بزنگاهی تاریخی، «توطئة محافل» را دیگر «انقلاب اسلامی» نداند. آنروز، مسلماً «آغاز» دیگری خواهد بود بر «آزادی» کلام، و شاید «قلم» ملت ایران!

امروز در نگاهی دوباره به «شانزدهم ژانویه»، برگی از تاریخ یک ملت را می‌بینیم که به آرامی «ورق» می‌خورد. اما نه در مسیری که «بازیگران» فرضی رخدادها می‌پنداشتند، در مسیری پر رمز و راز! آن‌ها که در این روز، سوار بر کامیون‌های بزرگ در خیابان‌های شهر «شادی» می‌کردند؛ آن‌ها که در میانة میدان‌ها، عکس «شاه» از هزارتومانی‌ها می‌بریدند و به عابران «نشان» می‌دادند؛ آن‌ها که برای نخستین بار در «شادی» آنچه، در انزوای ذهنیت خود «توده‌ها» خوانده بودند، «شرکت» می‌کردند، و مست از بادة پیروزی، نسخه‌های «مانیفست» در «محلات» پخش می‌کردند، تا آغازگر «آزادی» همگان باشند؛ و حتی، آخوندهائی که به عیان دستپاچه از وحشت «مطالبات» توده‌ها، «بسم‌الله، بسم‌الله» گویان چون زنان دامان عبای‌شان می‌گرفتند و مرتب بالا و پائین می‌رفتند؛ و حتی ساواکی‌هائی که به خانة اقوام و دوستان‌ پناه می‌بردند، ... کدامیک این روزها را پیش‌بینی می‌کرد؟ آری، در شانزدهم ماه ژانویة آن سال، تاریخ ایران «ورق» خورده بود، نه آن‌سان که بسیاری از ایرانیان می‌پنداشتند؛ که استعمار، فریبی است هزار چهره!‌

با نگاهی دوباره به این روز پرمخاطره و سراسر خاطره، به یاد سخنان یک افسر ارتش «پیروزمند» ویتنام شمالی می‌افتم که سال‌ها پیش، در شهر پاریس می‌گفت: «دفتر پیروزی ملت‌ها در مصاف با استعمار یک شبه نوشته نمی‌شود!» و امروز با مرور تصاویری که رسانه‌ها، به مناسبت این رخداد بر خطوط اینترنت پراکنده‌اند، آوائی در گوشم زمزمه می‌کند:

تا کجا می‌برد این نقش به دیوار مرا
تا بدانجا که فرو ماند چشم از دیدن و لب نیز ز گفتار مرا



۱۰/۲۶/۱۳۸۶

سه شیخ آشوبگر!


همانطور که می‌توان حدس زد، به احتمال زیاد جناح بازندة تئاتر انتخاباتی آیندة حکومت اسلامی «اصلاح‌طلبان» خواهند بود، به همین دلیل، اعضاء این جناح از هم اکنون در لفاظی، مصاحبه‌های جنجالی، افشاگری و هیاهو، از دیگر جناح‌ها، پیشی گرفته‌اند. واقعیت اینجاست که «اصلاح‌طلبان» اصولاً حرفی برای گفتن ندارند، ولی پیوسته از طریق همین ارتباطات رسانه‌ای سعی در «اختراع» نوعی گفتمان سیاسی‌ دارند! و با تکیه بر همین گفتمان، که در عمل فقط لفاظی است، «اصلاح‌طلبان» بر این مهم متمرکز ‌شده‌اند که، نقش مخرب «پروژة» کودتائی «سیدخندان» را، که امروز بیش از 10 سال از موجودیت‌اش می‌گذرد، از افکار عمومی ایرانیان پنهان دارند.

در رابطه با آنچه در بالا آمد، شاید بهتر باشد به این سئوال بپردازیم که، به چه دلیل نویسندة این وبلاگ معتقد است، جناح «اصلاح‌طلب» بازندة انتخابات مجلس شورای اسلامی «معرفی» خواهد شد؟ در جواب این سئوال می‌باید نگاهی به روند مسائل جامعة ایران داشته باشیم. «اصلاح‌طلبان»، طی 8 سال حاکمیت، که چند سال از آن نیز در همگامی کامل با اکثریت به اصطلاح پارلمانی گذشت، عملاً هیچ اقدامی جهت بر آوردن شعارهای انتخاباتی خود در سطح جامعه صورت ندادند. در نتیجه، «ناظر» بی‌غرض و بی‌مرض به این صرافت خواهد افتاد که، یا این «اصلاح‌طلبی» آن نیست که عنوان می‌شود، و یا اینکه تحقق آرمان‌های آن از توانائی‌های جامعة امروز ایران فراتر می‌رود. البته در برابر این دو «گزینه»، می‌توان به استدلالات پیچیده‌تر متوسل شده، مسائل تاریخی، حقوقی، سیاسی و ... را در این میان وارد مرحلة بحث و گفتگو کرد، ولی این اصل را نمی‌توان مورد انکار قرار داد که، نتیجة 8 سال حکومت «اصلاح‌طلبان» ارتباط چندانی با «اهداف» از پیش تعیین شده نداشته!

موضع نویسندة این وبلاگ در ارتباط با دو گزینة مذکور، بارها و بارها عنوان شده. «اصلاح‌طلبی» یک پروژة کودتائی و سازمان یافته از جانب کشورهای غربی بود، که می‌بایست رژیم نوینی را در تضاد کامل با روسیه، و نهایت امر با چین و هند، در کشورمان به قدرت رسانده، ایران را بار دیگر در راستای منافع نوین غرب، تبدیل به گوشت دم توپ در تقابل با سرزمین‌های ارتدوکس نشین روسیه کند. این پروژه شکست خورد! و قدرت‌های منطقه‌ای به طرف‌های غربی «تفهیم» کردند که، پس از فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» حاضر نیستند نوع دیگری از این جنگ را، اینبار تحت عنوان «اسلام دمکراتیک» در تقابل با «دیکتاتوری ارتدوکس»، در مرزهای خود تحمل کنند. این موضع‌گیری از ماه‌ها پیش در این وبلاگ به وضوح تشریح شده، امروز نیز آنرا بار دیگر تکرار می‌کنیم!‌ ولی همانطور که گفتیم، حتی اگر موضع‌گیری ما نادرست تلقی شود، این امر که اصلاح‌طلبان در راستای پروژه‌های ادعائی خود هیچ گامی برنداشتند، کاملاً صحت دارد.

از طرف دیگر شاهدیم که همین به اصطلاح «اصلاح‌طلبان»، در طیف سیاسی خود از مدت‌ها پیش دست به تصفیه زده‌اند. این تصفیه‌ها بر اساس چه «منطقی» صورت می‌گیرد؟ آیا می‌توان این «منطق» را دریافت و توضیح داد؟ تا آنجا که عنوان شده، بر اساس نوعی «تحلیل» درون‌گروهی، برخی از اصلاح‌طلبان ادعا دارند که «تندروی‌ها» در بطن این جریان، مقصر اصلی در «شکست» این جریان بوده! به گفتة این افراد، «تندروی‌ها» در مسیر اصلاحات، حساسیت‌های «نظام» را بر می‌انگیخت و اصلاح‌طلبی را در جایگاه جریانی «برانداز» قرار می‌داد! در نتیجه، با حذف عناصر «برانداز»، اصلاح‌طلبی قصد آن دارد که خون تازه‌ای در رگ‌های خود به جریان اندازد! و در همین راستا، شاهدیم که تعداد کثیری از عناصری که در طیف «اصلاح‌طلب»، به درست و یا به غلط، «کلیدی» معرفی می‌شدند، امروز عملاً جایگاه مشخصی ندارند! «اصلاح‌طلبی» دچار انشعابات متعددی در درون خود شده، و هر کدام از این شعبات بیش از آنچه با «اصولگرایان» فرضی در تقابل قرار گیرند، بر علیه یکدیگر مسلح شده‌اند‌، و قصد نهائی و غائی اینان، بجای تحقق «اهداف» عنوان شده، «یارگیری» از جریانات «محافظه‌کاری» است که، اصلاح‌طلبی از روز نخست در تضاد و تخالف با هم‌آنان تعریف شده بود!

در همین روال است که به طور مثال، امروز افرادی چون «مهاجرانی»، «بهزاد نبوی» و ... در جریان «اصلاح‌طلبی»، از موضع مشخصی برخوردار نیستند، حال آنکه همه روزه با نام امثال «هاشمی رفسنجانی»، تحت عنوان «شخصیت‌» اصلاح‌طلب، در رسانه‌ها برخورد می‌کنیم! در بطن «علوم اجتماعی»، این «روال»، در بررسی مواضع و تحرکات جناح‌های سیاسی در جوامع سرمایه‌داری کاملاً تعریف شده. بر اساس این تعاریف، اگر یک جریان، از موقعیت سیاسی خود، اطمینانی هر چند مقطعی داشته باشد، در حالت عادی، بازیگران آن به «امید» دستیابی به اهرم‌های تصمیم‌گیری، با تجمع پیرامون محور «قدرت»، صفوف خود را فشرده کرده، شکاف‌ها را به حداقل می‌رسانند! ولی می‌توان به صراحت عنوان کرد که، اصلاح‌طلبان از موضع خود اطمینان چندانی ندارند، و به همین دلیل، با دور شدن از محور قدرت، سعی در به دست آوردن امکانات، از طریق «سازش» با مخالفان می‌کنند.

حال به صراحت می‌بینیم، به چه دلیل «گفتمان» پوچ و جنجالی اصلاح‌طلبی، بر رسانه‌ها حاکم شده؟ سخنگویان این «جریان»، از طریق مخدوش کردن «اهداف» اولیه، در این مرحله، قصد بازتعریف «اصلاح‌طلبی» را دارند! عملی که صرفاً می‌تواند از طریق فروپاشاندن «گفتمان» نخستین هم‌اینان انجام می‌گیرد. و در این راستا، تخریب گفتمان گذشته، و بنیانگذاری نوع نوین آن، به ترتیبی که بتواند اهداف مرکزیت قدرت را بهتر «تعریف» کند، توسط افرادی چون کروبی، خاتمی و رفسنجانی پیوسته صورت می‌گیرد. سه «شیخ» مذکور، 28 سال است در رأس قدرت سیاسی همین رژیم قرار دارند! و این سئوال پیش می‌آید که، پس از 28 سال حکومت، اینان چه ویژگی‌هائی از این حاکمیت قرون‌وسطائی را، در عمل می‌خواهند به زیر سئوال برند؟ همانطور که شاهدیم، این حاکمیت در تمامیت خود مورد تأئید ‌اینان است، و لفاظی‌ها برای این سه شیخ صرفاً جنبة «روابط‌ عمومی» پیدا کرده!

در این بحث می‌توان با بررسی برخی اظهارات این سه «شیخ»، به صراحت نشان داد که چگونه «گفتمان» ظاهراً آزادیخواهانة «اصلاح‌طلبی»، گفتمانی که کارآئی آن در نظام استعماری فقط به کار فراهم آوردن زمینة کودتا می‌آمد، در کلام اینان تغییر مسیر داده، و به صورتی مضحک تبدیل به گفتمان «قدرت‌پرستی» و «زبونی» شده! بهترین نمونة این «گفتمان» در مصاحبه‌های اخیر کروبی با روزی‌نامة «اعتمادملی» دیده می‌شود، خصوصاً زمانیکه وی با صراحت طرح «قانون مطبوعات» را در مجلس «اصلاحات» محکوم می‌کند! از طرف دیگر، اخیراً محمد خاتمی نیز، طی مصاحبه‌ای با «ال‌پائیس»، بر مسئلة «امنیت» در جوامع بشری تأکید فراوان کرده. می‌دانیم که این نوع «گفتمان»، خارج از روال عادی و عوام‌ ‌پسندانه‌اش، در ساختار نظریة سیاسی، از وزنه‌ای ویژه و شناخته شده برخوردار است! واژة «امنیت»، از نظر سیاسی همیشه در ارتباط با توجیه سرکوب «پلیسی ـ نظامی» مطرح می‌شود، و ارتباطی با استقرار امنیت جهت به ارزش گذاشتن الهامات «آزادیخواهانه» ندارد. ولی در حال حاضر، جهت اجتناب از اطالة کلام، این بررسی‌ را به بعد موکول خواهیم کرد!

چرا که، به عقیدة نویسندة این وبلاگ، روند مسائل سیاسی ایران دیگر از مسیر «اصلاح‌طلبی» عبور کرده، و بازپیمودن این مسیر، با استفاده از مهره‌هائی «سوخته»، «منطقی» به نظر نمی‌رسد. فراموش نکنیم که در یک «دمکراسی» پارلمانی زندگی نمی‌کنیم، از اینرو برپائی حکومت استبدادی «سردارسازندگی»، اینبار تحت عنوان «حاکمیت» اصلاح‌طلبان، و با تکیه بر آنچه «آراء» عمومی عنوان می‌شود، گزینه‌ای بسیار پرخطر خواهد بود؛ سیاست‌های حامی حکومت اسلامی، مسلماً پای در این میدان مین نخواهند گذاشت. و ما ایرانیان در بررسی شرایط سیاسی کشور می‌باید شرایط استراتژیک و منطقه‌ای را نیز در نظر داشته باشیم.

بیرون کشیدن نام «محمود احمدی‌نژاد» از صندوق‌های مارگیری «امام‌زمان»، از نظر سیاسی پیامی کاملاً مشخص به همراه آورد: جایگزین کردن مهره‌های شناخته شدة استعمار، با مهره‌های نوین، در رأس هرم قوة مجریه! اینک شاید همین روند «جایگزینی» را می‌باید در عرصة قوة مقننه نیز تجربه کنیم. در واقع مرزهای «اصول‌گرائی» و «اصلاح‌طلبی» فرو ریخته، و به همین دلیل شاهدیم که، گروه کثیری از نمایندگان مجلس هفتم، و اغلب از جمع «طرفداران» دولت، از شرکت در «انتخابات» مجلس هشتم چشم پوشی کرده‌اند! ولی در تحلیل این «رخداد» نمی‌باید شتاب کرد، عدم حضور اینان نشان می‌دهد که، ساختار سیاسی در ایران اینک می‌باید از پایه و اساس مورد تجدید نظر قرار گیرد. خطوط ترسیم شده تحت عنوان «اصول‌گرا» و «اصلاح‌طلب»، «تندرو» و «میانه‌رو»، دیگر به کار سیاست نوین کشور نخواهد آمد.


۱۰/۲۵/۱۳۸۶

خداحافظ تهران!


جرج والکر بوش، رئیس جمهور ایالات متحد، که تا چند ماه دیگر می‌باید مسند «افتخارآفرین» ریاست این حکومت انسانی و بشردوست را، به یکی دیگر از کارگزاران حاکمیت سرمایه‌داری بین‌الملل واگذار کند، طی سفر پر «جلال و جبروت» اخیر خود، نهایتاً پای به «کشور» دوبی گذاشت. و از قرار معلوم در یکی از همان هتل‌های مکش‌مرگ‌ما، سالنی به ایشان اختصاص دادند، تا سخنرانی «جامعی»، در مورد مواضع کاخ‌سفید در برخورد با ملت ایران و چگونگی سرکوب ایرانیان ایراد فرمایند. البته نانخورهای آمریکا و سازمان سیا، این «سخنرانی» را حملات شدید بر علیه دولت اسلامی تعبیر می‌کنند، چرا که، پس از گذشت 28 سال، مشتی نانخور اجنبی سعی تمام دارند که، محتوای واقعی کلام دیپلماتیک سرمایه‌سالاری آمریکا را در مورد حکومت اسلامی، هنوز از ما ملت پنهان نگاه دارند. بی‌جهت نیست که سایتی وابسته به «ساواک»، که ادعا دارد در خارج از کشور فعال شده، در طرفه‌العینی، عکس چند موشک و «فشفشک» را در صفحة نخست خود در کنار «ترجمة» ترهات جرج بوش منتشر می‌کند، و حتی سخن از بمباران اتمی کشور ایران توسط آمریکا به میان می‌آورد!‌

فرداست که بوق‌های تبلیغاتی جمکران بار دیگر نبرد پیگیر خود را با آمریکا از سر گیرند، و در گیرودار این جنگ زرگری، آمریکا و دولت آخوندها باز هم گریبان یکدیگر را در رسانه‌ها از هم بدرند، و خون و خون‌کشی «مجازی» به راه بیافتد! به صراحت می‌بینیم، این «بازی» مهوع، که نخستین پرده‌اش را در یک روز آفتابی در اوائل غائلة 22 بهمن، به دست ساواک و ملائی به نام خوئینی‌ها، تحت عنوان تعطیل «جاسوسخانه‌» به خورد خلق‌الله دادند، تا کجاها «ریشه» دارد: ملت، شاهد باشید که آمریکا با حکومت اسلامی «دشمن» است!‌ و این «اصل» دروغین را نمی‌باید تحت هیچ عنوان از یاد برد! چرا که هم آمریکا آنرا «تأئید» می‌کند، و هم حکومت دست‌نشاندة آمریکا، یعنی آخوندها از آن مرتب «سخن» می‌گویند! بر این اساس، روباه ما اینبار دو دم دارد! و مسلم که اگر دم اول شاهد نامطمئنی باشد، دم دوم حتماً «حقیقت» الهی را بیان می‌کند!

ولی این را هم می‌دانیم که، حکومت اسلامی حاضر است جهت حفظ منافع سیاست‌های استعماری، کشور ایران را در همان چاهی بیاندازد که صدام حسین و طالبان کشورهای عراق و افغانستان را انداختند! تنها مسئله‌ای که دست و پای این جانوران موذی و ضدبشری را در این مهلکه از پشت بسته، مسائل ژئوپولیتیک است که،‌ به ملایان اجازة شکرخوری‌ نمی‌دهد. در نتیجه، حضرت ریاست جمهوری ایالات متحد در چند کیلومتری همان محلی که دو «اف‌18» عزیزتر از جانش را چند روز پیش به قعر آب‌های نیلگون خلیج فارس رهنمون شدند، «خوابیده» پارس می‌فرمایند. باشد که طنین این «پارس»، حداقل نوکران جمکرانی‌ آمریکا، و نانخورهای مستقیم و غیرمستقیم ساواک و سازمان سیا را، تا حدودی دلگرم کند؛ که از قدیم گفته‌اند، «یار مرا یاد کند، حتی با یک هل پوک»! ولی «هل‌پوک» جرج بوش، اگر در تهران به مربای «مقام‌ معظم» عطر و طعمی نداد، در عوض در نیویورک «غوغا» به پا کرده!‌ نمودار بورس نیویورک که طی چند روز گذشته حسابی به روغن‌سوزی افتاده بود، پس از انتشار سخنان «گهربار» حضرت ریاست جمهور، که از آن بوی سرمایه‌گذاری در صنایع نظامی، فروش خرت و پرت و اسقاطی به عرب‌های نفت‌فروش منطقه، و اعزام «کارشناسان» همه فن حریف غرب جهت به راه انداختن خنزر پنزرهای صادراتی، به مشام می‌رسید، ناگهان صعود کرد؛ تو گوئی دم مسیحائی جان تازه در کالبدش دمید!

البته نمی‌باید فراموش کرد که رفتار رؤسای جمهور ایالات متحد، پس از شکل‌گیری حکومت بعث عراق و فروپاشی «پیمان بغداد» در منطقه، به صورت کامل «شرطی» شده. در آزمایشگاه‌های روانشناسی، به شامپانزه‌ها می‌آموزند که در هنگام دیدن دو عدد «9»، آناً عدد «18» را نشان دهند!‌ و برخی روانشناسان از این «فرایند» نتیجه می‌گیرند که شامپانزه قادر به انجام عمل «جمع» خواهد بود!‌ در هر حال، در این خلاصه، محلی جهت بحث و گفتگو در بارة ریاضیات شامپانزه‌ها نداریم، بررسی رفتار برخی «دولت‌مردان» خود به نهایت، کفایت‌ می‌کند. دولت‌های پیاپی ایالات متحد، پس از کودتای 28 مرداد تاکنون، مانند همان شامپانزه، فرا گرفته‌اند که هنگام ورود به خلیج‌فارس و منطقة خاورمیانه، می‌باید انگشت بر خطری به اصطلاح «ملموس» بگذارند، تا به شرکت‌های صنایع نظامی آمریکا اجازة دست اندازی به ذخیره‌های ارزی کشورهای صادرکنندة نفت داده شود! این «خطر» در دوران موجودیت امپراتوری «کارگری» شوروی، «کمونیسم» نام داشت! ولی پس از فروافتادن لولوی «کمونیسم»، آمریکا در به در به دنبال لولوی جدیدی می‌گردد؛ نخست طالبان، سپس صدام حسین، و حال حکومت جمکران! ولی همانطور که شاهد بوده‌ایم کاخ سفید به دلیل باخت در محاسبات دیپلماتیک، دو لولوی نخست را توسط ارتش پنتاگون از میان برداشت! و این حاکمیت هنوز هم، تا گریبان گرفتار تبعات اعمال جنایتکارانه‌ای است، که تحت عنوان استقرار «دمکراسی» در این مناطق توسط گروه‌های نانخور سازمان سیا به راه افتاده. ولی همانطور که گفتیم، کشور ایران، در «میدان» دیپلماتیک متفاوتی قرار گرفته، و جناب جرج بوش دیگر نمی‌توانند کار را به جاهای باریک بکشانند.

حکومت جمکران که همچون سگ دست‌آموز در انتظار سوت ارباب، گوش‌های‌اش را تیز کرده، در واقع خود نیز، یکی از انواع همان شامپانزه‌های آزمایشگاهی است! این حکومت نیز پس از برنامه ریزی مفتضحانة «اشغال» سفارت آمریکا، که نهایت امر، سیاست کشور ایران را پس از 22 بهمن، در مسیر مورد نظر کاخ سفید قرار داد، یاد گرفته که هر وقت کاخ‌سفید عربده می‌کشد، او هم می‌باید جیغ و فریاد «دینی» به راه بیاندازد! تظاهرات، اعتصابات، راهپیمائی، و ... و اینهمه جهت پاسخ مناسب به «تهدیدات» آمریکا! عملی که در واقع، به معنای میدان دادن به «عربده‌جوئی‌های» امپریالیسم، و تأئید ادعاهای آمریکا مبنی بر وجود تهدیدات فرضی از جانب ایران علیه کشورهای منطقه است! ولی از آنجا که دنیا را «دار مکافات» خوانده‌اند، این دو شامپانزه اکنون «ارتباط» اندام‌وارشان را بکلی از دست داده‌اند. امروز، آمریکا «عربده» می‌کشد، و سخنگوی شامپانزه‌های حاکم در تهران، بجای «جیغ» زدن و اعلام تظاهرات «میلیونی»، جهت «سیلی زدن به آمریکا»، با خونسردی می‌گوید، «آمریکا جهت پنهان کردن شکست‌هایش به منطقه آمده!»

البته، هم آمریکا و هم جمکران می‌دانند که، این «تهدیدات» برای هر دو طرف، از نظر دیپلماتیک جنبة حیاتی پیدا کرده. دولت آمریکا می‌باید جوابگوی چرخة صدها میلیارد دلار ارزهای حاصل از فروش نفت، در اقتصاد آمریکا، خصوصاً در چارچوب منافع شرکت‌های تولیدکنندة اسلحه باشد، و جمکران نیز، می‌باید در این جنگ 28 سالة زرگری، نهایت امر وسیله‌ای جهت توجیه موجودیت خود و تداوم خدمات ماوراءبحاری «امام زمان» بجوید!‌ از آنجا که در این «اتوماتیسم» دیپلماتیک، خللی بسیار عمده پدید آمده، شاهدیم که «آدم‌آهنی» ما هم مشغول چرت و پرت گوئی شده! و در شرایطی که اصولاً ایجاد اتحاد اقتصادی بر علیه کشورها دیگر غیرممکن می‌نماید، جرج بوش برای آنکه از سفر خاورمیانه‌ای‌اش سوغاتی، هر چند کوچک، برای شرکت‌های غربی به واشنگتن ببرد، از شرکای چندین سالة حکومت اسلامی در کشورهای دبی و قطر تقاضای همکاری جهت محاصرة اقتصادی ملت ایران را دارد.

بله، اینرا می‌باید قبول کرد که محاصرة ملت ایران از نظر اقتصادی برای دولت جمکران و طرف آمریکائی بسیار پرمنفعت است. به راه انداختن بازار سیاه، نبود امنیت کافی جهت مصرف کنندگان، قاچاق، و ... همیشه برای حکومت جمکران «نعمت الهی» بوده، و طرف آمریکائی نیز، همانطور که در مورد اقتصاد «آزاد» کویت و دیگر شیخک‌نشین‌های خلیج فارس می‌بینیم، از قاچاقچی‌جماعت خیلی خوشش می‌آید. فقط در این میان یک مسئله هنوز لاینحل مانده، آیا می‌توان با تکیه بر قاچاق دیگ و دیگ‌بر، لپ‌تاپ و دوربین‌عکاسی، ارزهای ذخیره‌ شده در بانک‌های آمریکائی و انگلیسی را که اسماً جهت چپاول نفت ایران به حساب این «دولت» واریز کرده‌اند، به صفر رساند؟ مسلم است که بدون عامل «جنگ»، تحقق چنین عملیات بانکی، غیرممکن خواهد بود. اینجاست که می‌گوئیم جناب بوش کور خوانده‌اند!‌

دولت آمریکا دیگر نمی‌تواند جنگ جدیدی، تحت عنوان حمایت از «صلح»، «آزادی» و مقابله با تروریسم به راه اندازد! خصوصاً در مرزهای روسیه! به همین دلیل، سفر امروز جرج بوش به منطقة خلیج‌فارس، یک عمل مذبوحانة دیپلماتیک بیش نیست. عملی که مسلماً بازتاب مطلوبی در سطح جهانی نخواهد داشت! این سفر فقط نوعی «خداحافظی» جرج والکر بوش با دو دوره ریاست جمهوری ایالات متحد، و 8 سال ماجراجوئی خونین این دولت انسان‌ستیز در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه به شمار می‌رود.




۱۰/۲۴/۱۳۸۶

مبارزه یا مغازله؟



برنامة نمایشی «انتخابات» حکومت اسلامی با «سلام و صلوات» فراوان، به آرامی، در صحنة سیاست داخلی جمکرانی‌ها، جائی برای خود می‌گشاید. در این «کمدی» سیاسی، که مسلماً یکی از مهوع‌ترین انواع آن طی 28 سال گذشته خواهد بود، دست‌های زیادی در کار افتاده‌اند؛ هدف اصلی، «منزوی» کردن مخالفان واقعی حکومت «جمکران» است. و در این میان حاکمیت اسلامی، از همکاری و همگامی «شاخک‌های»‌ پنهان و نهان خود، و دوستان ماوراء بحاری، حداکثر استفاده را صورت می‌‌دهد. شاهد بودیم که، چندی پیش، حتی شخص جرج بوش، در این هنگامة «نمایشی»، از «اصلاح‌طلبان» در خاورمیانه «دفاع» کرد! و به صراحت دیدیم که، «مقام معظم»، پس از شکرخوری‌های فراوان جهت نزدیکی به سیاست یانکی‌ها، در موقعیت تضعیف شده‌، بالاجبار «سرخر» را کج کرده، طبق معمول شروع به فحاشی «دینی» به مخالفان نمودند. امری که به صراحت نشان ‌داد، بر خلاف آنچه بادمجان دورقاب‌چینان همه روزه در ورق‌پاره‌های حکومتی جار می‌زنند، ساختار سیاسی در درون کشور رو به فروپاشی دارد. بسیاری از نانخورهای حاکمیت ایران در درون و برون مرزهای کشور علاقمندند این واقعیت اساسی و کلی را نایده انگارند، چرا که قبول فراهم آمدن زمینة فروپاشی این حاکمیت، در حقیقت به معنای تردید در موجودیت خود آنان خواهد بود. ولی یک امر را نمی‌باید به دست فراموشی سپرد، دولت «لباس‌شخصی‌های» احمدی‌نژاد، آخرین جرعة این جام تهی است.

حاکمیت اسلامی پس از تحمیل 28 سال استبداد، فساد و سرکوب بر ملت ایران، اینک می‌باید خود را برای خروج از صحنة تاریخ کشور آماده کند. چرا که هل‌من‌مبارزطلبی‌های اوباش این حکومت دیگر نمی‌تواند حکم محتوم تاریخی را به «ابطال» بکشاند. شاهد بوده‌ایم که طی 28 سال گذشته، چگونه «پوپولیسم» کور و مذهبی‌نمای این حاکمیت، جامعه را به دامان خرافه‌پرستی و اوهام‌باوری راند، و با توسل به چه ترفندها، زمینة فروپاشی تفکر منطقی و انسانی را در سطح این مملکت فراهم آورد! به صراحت دیدیم، جامعه‌ای که در اواخر دهة70 میلادی، حکومت پهلوی‌ها را در همگامی با الهامات‌اش نارسا، کهنه‌پرست و نابجا می‌شمرد، چگونه به دست این حاکمیت قرون‌وسطائی در گرداب نفرت‌انگیز وهم‌پرستی مغروق شد! کم نبودند ایرانیانی که، تا پیش از هنگامة خائنانة بهمن‌ماه 1357، خود را تافتة جدابافته‌ای در منطقة خاورمیانه می‌دیدند! جنگ‌ ملت‌ها را برخوردی دون ‌شأن انسانیت به شمار می‌آوردند، و شاید به دلیل عدم آشنائی با دسیسه‌های استعماری، بهره‌برداری اجنبی از مرده‌ریگ باورهای قرون ‌وسطائی در کشور ایران، مذهب‌خوئی افراطی، کهنه‌پرستی و آخوندبازی را پدیده‌هائی فراموش شده، و متعلق به گذشتگان می‌پنداشتند! ولی امروز، فرزندان همان ایرانیان، پس از تحمل 28 سال سرکوب استعماری، گروهی در مرداب «دین‌خوئی» و خرافه پرستی روزگار می‌گذرانند، و آنان که دیگر قربانی این تردستی استعماری نمی‌شوند، در آرزوی کارگری و باربری در باراندازهای دوبی و قطر روزشماری می‌کنند! و کم نیستند «فرهیختگان‌» این دستگاه خلافت هزارة سوم که، در آرزوی برخورداری از حاکمیت‌های به اصطلاح «آزاد» و «انسانی» چون ترکیه، سنگاپور و تایلند روز‌گار سپری می‌کنند!

این است «تحفة» 28 سال حکومت اسلامی! این است نتیجة 28 سال توطئه بر علیه منافع ملی ما ایرانیان! این حکومت، بر خلاف ادعاهای‌ بی‌پایه و اساس، کار زیادی با همان «دین‌» مبین‌اش هم ندارد، اینان جهت فروپاشاندن کشور ایران به قدرت رسیده‌اند. و در پشت پردة قدرت منحوس ملائی، کیست که دست‌های خونین عموسام را نبیند؟! در همین فضای مجازی شاهدیم که، چگونه آخرین فناوری‌ها جهت عبور از سد «سانسور» ملائی، در طرفه‌العینی از طرف حاکمان تهران «خنثی» می‌شود! شاهدیم فناوری‌هائی که هنوز از خطوط تحقیقات در «سیلکان‌ولی»، «اوتاوا» و «ویرجینا» نگذشته ـ «اچ‌تی‌تی‌پی‌اس» به طور مثال ـ چگونه به دست «محققین ارزشمند» جهان اسلام، یک‌شبه در تهران ضربة فنی می‌شود! تمام این تلاش‌ها برای آن است که، فضای مجازی نیز در تمامیت‌ آن در ید قدرت ملایان باقی بماند. و فراموش نکنیم که اینهمه را مسلماً مدیون همان «چاه جمکران» هستند؛ عموسام با اینان «دشمن» است و در حال جنگ!

در این میان، مواضعی که گروه‌های به ظاهر «سیاسی» اتخاذ کرده‌اند، خود داستان دیگری است! این «مواضع»، بیش از آنچه نشان از برخوردی صریح با مسائل کشوری به نام ایران داشته باشد، نشاندهندة وابستگی‌های مستقیم و غیرمستقیم همین‌ «گروه‌‌ها»، به محافلی شده که در واقع، خود پشتیبانان اصلی حاکمیت اسلامی در کشورمان‌ هستند. هر چند مدعی مبارزه با این فتنة اجنبی، هیچکدام از این گروه‌ها و احزاب، چه در داخل کشور و چه در خارج، حاضر نیستند اصول اعتقادی و برخوردهای سیاسی این حاکمیت کودتائی را به صورتی پایه‌ای به زیر سئوال برند! تو گوئی در درون هر کدام از آن‌ها یک آیت‌الله خمینی به نمایندگی از جانب عموسام بر «منبر» نشسته؛ از نوعی ترسوتر، سخیف‌تر و بزدل‌‌تر! هیچکدام از این گروه‌ها، موضع خود را با پدیده‌ای به نام موجودیت یک حاکمیت مذهبی در کشور ایران، آنهم در آستانة هزارة سوم میلادی «روشن» نمی‌کند. اصولاً در بحث‌ها، مذهب «غایب» اصلی باقی مانده. چرا که، گروهی از این «مبارزان» به این «دین» وارداتی و استعماری وابستگی «اعتقادی» دارند، و گروهی دیگر، هر گونه بحث و گفتگو در بارة اعتقادات «صحرانشینان» حجاز را، زمینه‌ساز تحریک افکار توده‌های «ناآگاه» دیده، توهم ایجاد یک «بحران اجتماعی» هراس بر دل‌های لرزان‌‌شان می‌اندازد‌!‌

چنین «برخوردها»، و اینچنین «تحلیل‌ها»، طی این مدت، توجیه‌گر مواضع حکومت اسلامی در سیاست‌های اجتماعی، اقتصادی، مسائل خانوادگی، حقوق زنان، جوانان و ... شده؛ توجیه‌گر فضائی شده که به هیچ عنوان، در قرن معاصر نمی‌بایست بر جامعه و سیاست کشور ایران تحمیل ‌شود. بعضی از «مبارزان» فراموش کرده‌اند که، دنیا در جنبش است و ایرانی در جا می‌زند! زندگی در غرب و در غربت، برای برخی «قابل‌» قبول شده، بعضی‌ها از پناهندگی سیاسی در کمال افتخار دست می‌کشند، تا به «تابعیت» کشور محل اقامت خود «مفتخر» شوند! تو گوئی طی این 28 سال، ایرانیان برای «گردش» و «سیاحت» به غرب آمده‌ بودند، و یا اینکه، خیل نانخورهای اکبر رفسنجانی و علی خامنه‌ای، که با ارزهای حاصل از چپاول نفت ایران در کانادا، آمریکا و دیگر کشورها خیمه‌وخرگاه به راه می‌اندازند، همفکران ما‌ تبعیدیان‌اند!‌

بر اساس نظرات «مبارزان» فوق، می‌باید قبول کرد، افرادی که بیش از 20 سال زندگی در سایة امام و اسلام را «تحمل» کرده، و اینک با دستمایه‌ای از چپاول‌ مالی خود، چپاولی که از قبل سیاست‌های همین حاکمیت امکانپذیر شده،‌ به غرب می‌آیند، «مخالفان» این حکومت‌اند و همفکران‌ ما! ولی واقعیت در جای دیگری نهفته، این «ایرانی‌نماها»، نه تنها با اصل «مخالفت» با یک حاکمیت فاشیستی هیچکاری ندارند، که با آرمان‌های آزادیخواهانة یک ملت نیز کاملاً بیگانه‌اند. اینان همکاران و همسفران همان جنایتکاران راه امام و امت‌‌اند. ولی در هر بزنگاه شاهدیم که، سازمان‌های به اصطلاح مخالف، میزبان هم‌اینان می‌شوند، برایشان سر و دست می‌شکنند، و تریبون جهت سخنرانی فراهم می‌آورند!

سایت‌هائی که در آغاز فعالیت جدی اینترنت فارسی زبان تحت عنوان «لینک‌دانی» شروع به کار کردند، امروز وابستگی‌های‌شان به محافل حکومت اسلامی در داخل و اربابان خارجی‌اش، بیش از آنچه قابل کتمان باشد، علنی شده. و در این میان گروهی از آدمکشان حزب‌الله، ظاهر خود را تغییر داده، «اصلاح‌طلب» شده‌اند، و ادعا دارند که در بازارچة منفور دین‌فروشی هزارة سوم، «دین» اینان از دیگران مشتری پسندتر و پرفروش‌تر است! و هم اینان‌اند که امروز خود را برای به دست آوردن کرسی‌های مضحکه‌ای که آنرا «مجلس شورا» می‌خوانند، اعلام «آمادگی» کرده‌اند.

امروز ایرانیان در گیر یک بحران در چندین بعد سیاسی، نظریه‌پردازانه، و ساختاری شده‌اند. پیشتر، از خفقانی که بر فضای سیاسی اعمال می‌شود، سخن گفتیم، و بحران ساختاری نیز همان «وحشت» فزایندة گروه‌های سیاسی از پوپولیسم مذهبی‌‌ای است که عموسام با تکیه بر شبکة سرکوب امنیتی «ساواک» بر جامعة امروز ایران حاکم کرده. ولی این خفقان بعد دیگری نیز دارد: «نظریه‌پردازانه»! نزد گروه‌هائی که ادعای ایرانیت دارند، تحت عنوان «پیشگیری» از بحران اجتماعی، سخن گفتن از این «دین»، و بررسی ابعاد مختلف اعتقاد دینی و کاربردهای سیاسی آن در فضای امروز جامعه عملاً به تعطیل کشیده شده! این گروه‌های به اصطلاح سیاسی، یا خود با اعتقادات آخوندی و ملائی فاصلة چندانی ندارند ـ این مسئله بیشتر شامل حال مجاهدین خلق، سرمایه‌داران به اصطلاح «ملی»، جریان جبهة ملی، سلطنت‌طلبان از همه رنگ، لیبرال‌ها و به اصطلاح مسلمانان «روشنفکر» می‌شود ـ و یا ترجیح می‌دهند که بحث در بارة «دین» را به آینده‌ای نامعلوم موکول کنند! در این بازار مکاره‌ای که هماهنگی برخی سیاست‌ها با «دین‌فروشان»، و چشم‌بستن برخی گروهای دیگر بر مباحث اجتماعی‌ مرتبط با «دین» به همراه آورده، ‌ فضائی ساخته‌اند که کسی پای را فراتر از مباحث «غسل»، «جماع» و «کون‌شوئی»‌ نگذارد. تا بررسی این «دین» و ابعاد مخرب آن در فضاسازی‌های سیاسی کشور تماماً به دست حاکمیت تهران «مصادره» شود! حال می‌باید پرسید، همکاران واقعی این حاکمیت خودفروخته را در میان کدامین گروه‌های سیاسی باید جستجو کرد؟!

چنین برخوردی، منافع برخی جناح‌ها را مسلماً تأمین می‌کند، و بی‌دلیل نیست که بر فضای فکری ما ایرانیان اینچنین سنگین شده! ملت ایران می‌باید از این بن‌بست تاریخی راهی به بیرون بیابد! ولی تا به حال، تمامی تلاش‌ها در این مسیر به دست استعمار سرکوب شده. بی‌دلیل نیست که بحث «نوین» در باب دین اسلام را، «ترهات» یک آدمکش حزب‌الله به نام «عبدالکریم سروش» می‌باید سروسامان دهد! و چرندیات این موجود منفور را هم می‌باید بر روی سایتی بخوانیم که، حاکمیت نوادگان «آفریکانرهای» نژادپرست، با پول چپاول شده از نفت مملکت‌مان، به دست چند توده‌ای «نادم»، به زبان فارسی، در ویراستی «الکن»، برای‌ ما ملت «تأسیس» کرده‌اند!

از طرف دیگر، امروز روی سایت «مجاهدین خلق» نیز شمعی به مناسبت ماه محرم و امام حسین «روشن» کرده بودند! کم مانده بود نوار یکی از همان روضه‌خوانی‌های «مسعود رجوی» را هم برای ملت ایران روی خط بگذارند! شاید بعضی‌ها ندانند، «مسعود»، رهبر مجاهدین، خودشان دارای یکی از «گرم‌ترین» دهان‌های موجود در جهان شیعیان، جهت روضه‌خوانی برای امام حسین‌اند! ‌ سازمان مجاهدین خلق، پس از 28 سال آوارگی در جهان غرب، برای ما ایرانیان پیام‌آور «نهضت» کربلا شده! اینان نمی‌بینند که در زمان سلطنت، اوج‌گیری «اسلام‌باوری» و «دین‌خوئی» در ساختار اجتماعی کشور شاهکار ساواک بوده، و اینکه امروز حنای این «دین» دیگر نمی‌تواند در ابعادی که این سازمان انتظار دارد جوابگوی نیازهای سیاسی کشورمان شود. این تصور که جامعة ایران پس از رهائی از بند آدمکشانی چون خامنه‌ای، رفسنجانی، خاتمی و ... به پابوس دین‌باوران «مجاهد» روی خواهد آورد، باطل و کودکانه است. این سازمان چگونه به خود اجازه می‌دهد که در چنین بزنگاهی نیروهای سیاسی کشور را به این صورت در زنجیر موهومات گرفتار آورد؟

در فضائی اینچنین آکنده از ادبار و ندانم‌کاری، امروز می‌باید شاهد مانورهای سیاسی آدمکش‌های «سرشناس» حکومت اسلامی، در سرمقاله‌های ورق‌پارة جمکران نیز باشیم. سرمقاله‌ای که تحت عنوان «شتر بر مناره»، به قلم یکی از اوباش حکومت اسلامی، در روزی‌نامة کیهان، در ظاهر جهت جوابگوئی به «نهضت آزادی»، و در واقع برای تبلیغ برنامه‌های انتخاباتی جاسوسان شناختة شدة آمریکا در ایران، قلمی ‌شده‌!‌ آیا با آنچه در بالا آمد، کسانی می‌توانند ادعا کنند که چنین مانورهای سیاسی بی‌جاست؟ مسلماً خیر! اگر امروز امثال شریعتمداری می‌توانند با چنین ترفندهائی برای ابراهیم یزدی نان در تنور بچسبانند، تا حدودی نتیجة ندانم‌کاری آن‌هائی است که طی این 28 سال، به مبارزه با این حکومت مردم فریب فقط «تظاهر» کرده‌اند!