سرانجام قرار شد پیرامون آنچه «بحران
هستهای» لقب گرفته بین حکومت اسلامی و گروه 5+1 مذاکراتی در شهر وین آغاز شود. مسلماً
در شرایط فعلی پیرامون خروجی این مذاکرات فقط میتوان دست به گمانهزنی زد. ولی نفس وجود «مذاکره»، خصوصاً در شرایط فعلی میباید «مثبت» تلقی
شود. تجربه نشان داده که بحرانهای کلانِ
امنیتی و نظامی همیشه از فقدان ارتباطات ریشه گرفته. و از آنجا که حکومت ملایان از آغاز برنامۀ
تبلیغاتیاش را بر محور شعارهای عوامپسندانهای از قبیل، «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، و یا «احدی حق ندارد با آمریکا مذاکره کند»، استوار
کرده بود، پای گذاردناش در مذاکرات وین
ـ آمریکا در این مذاکرات حضور دارد
ـ نوعی عقبنشینی از مواضع اصلی «انقلاب» به شمار
میرود.
ولی به استنباط ما، جزئیات این ماجرا ـ آغاز مذاکرات،
مسائل مورد مذاکره، نازوکرشمۀ
آمریکا و ملایان برای یکدیگر و ... و خصوصاً خروجیهای احتمالی دور جدید مذاکرات ـ
میباید در مسیری سوای آنچه در نظام رسانهای
مطرح شده تحلیل شود. نخست بگوئیم، رژیم
ملائی در ایران، همچون همزاد افغانستانیاش
ـ طالبان ـ یک تشکیلات وابسته به غرب است؛ به طبع
اُلی غرب در ارتباط با حکومت ملایان از اهرمهائی برخوردار است که هر گونه «مذاکره»
به نفع واشنگتن شرطی خواهد شد. از سوی
دیگر، دولتهای آلمان، فرانسه و انگلستان، اگر نگوئیم دستنشاندگان که در عمل «متحدان» مطیع
واشنگتن به شمار میروند؛ برخلاف نظرات
آمریکا هیچ نخواهند گفت. در نتیجه،
مذاکره به معنای واقعی کلمه، یک
نشست سهجانبه است، میان مسکو، پکن و واشنگتن،
بقیه نقشی تزئینی دارند.
ولی همانطور که گفتیم، حتی این نوع «مذاکره» نیز برای کشور ایران در
مجموع «مثبت» تلقی میشود. چرا که اگر
مذاکرهای در میان نیاید، و همزمان اصطکاکهائی بین دیپلماسیهای منطقهای
روسیه و آمریکا در میان اوفتد، ترکشهای نظامی، امنیتی و اقتصادی آن بیش از هر کشور دیگر نصیب
ایران خواهد شد؛ سنگ همیشه به پای لنگ میخورد. پس از
آنچه در بالا آمد، میتوان نتیجه گرفت که
جهت بررسی خروجیهای احتمالی این مذاکرات مسلماً نیازمند تحلیل شرایط آمریکا و
روسیه در منطقه هستیم. از اینرو نخست به
بررسی مواضع آمریکا میپردازیم.
از منظر تاریخی، آمریکا در دوم خردادماه 1376، با
بیرون کشیدن محمد خاتمی از صندوقهای رأیگیری و شعارهای مردمفریبانۀ
«اصلاحات»، تلاش کرد تا پس از 18 سال ترکتازی از قبل حکومت
ملایان در منطقه، برنامۀ جدیدی به مورد
اجرا درآورد. برنامهای که در آن ملایان در مرزهای فدراسیون
روسیه تبدیل به تهدید مداوم علیه مسکو شوند، و حکومت اسلامی قم و کاشان به صورتی «رسانهای»
و نه واقعی، همچون پاکستان به باشگاه
نیروهای اتمی پای بگذارد. پیامد این سیاست در صورت موفقیت روشن بود: گسترش تهدیدات اتمی، جهت کلاشیهای بیشتر، و جلوگیری از پیشروی مالی، اقتصادی و نظامی روسیه به سوی خلیجفارس. ولی این برنامه در بهمنماه سال 1382 با «انفجار
قطار نیشابور» ـ این انفجار صدها کشته و زخمی برجای گذاشت و چندین روستا را نابود
کرد ـ در عمل معلق ماند. آمریکا عقب نشست، و دقیقاً به دلیل همین شکست بود که برنامۀ جنگ
در افغانستان در دستور کار جرجوالکر بوش، رئیسجمهور بعدی گنجانده شد. در نتیجه،
از منظر تاریخی، «بحران هستهای» با ورود اصلاحطلبان به صحنۀ
سیاست ایران همزمان شده، و همانطور که میبینیم
تا به امروز توسط واشنگتن گام به گام دنبال میشود.
اگر آنچه در بالا آمد را ریشۀ این
«بحران» بنامیم، به صراحت باید گفت، مذاکرات هستهای، میزگردی است که پیرامون تقسیم منافع منطقهای
میان آمریکا و روسیه برگزار میشود،
ارتباطی هم با دولت ملایان در ایران ندارد. ولی گروهی
در قفای چنین مذاکراتی برای ملت ایران به دنبال «نان و آب» هستند؛ اظهارنظرهای فنی و نظامی میکنند؛ سخن از ژئوپولیتیک منطقهای و نقش «امپراتوری»
ایران به میان میآورند؛ و ... و خلاصه
بگوئیم بر آش کشکی روغن میریزند که دیگران میپزند. این افراد یا بیاطلاعاند، و یا خودشان را به نفهمی زدهاند. چرا که، چشمانداز روابط منطقهای کاملاً روشن است. آمریکا تلاش دارد از طریق حفظ سلطۀ خود بر
کشورهای منطقه، راه ورود مالی و اقتصادی
روسیه را سد کند، و روسیه نیز به نوبۀ
خود مترصد است تا به طرق مختلف مسیرهای نوینی جهت ورود به منطقه برای خود بگشاید. البته فراموش نکنیم که، این
جنگ «اقتصادی ـ مالی» به راحتی میتواند چشماندازهائی نظامی به دنبال
بیاورد، و به همین دلیل است که از منظر ما
نفس «مذاکرات» میباید مثبت تلقی شود.
در این مقطع نیمنگاهی به آرایش سیاستهای
آمریکا در منطقه بیاندازیم. سیاست کلی
واشنگتن، در گام نخست تحکیم سلطه بر
کشورهای عرب، از طریق گسترش تبلیغات
«اسلامی» بود. این برنامه در مورد کشورهای
فوق در دورۀ دوم ریاست جمهوری باراک اوباما،
تحت عنوان «بهار عرب» آغاز شد،
ولی واشنگتن به دلائلی که خارج از بحث امروز قرار میگیرد در برقراری
دینامیسم مورد نظرش ناکام ماند.
اسلامگرایان مصر ساقط شدند؛ لیبی
در بحرانی فرو رفته که هنوز خروج از آن روشن نیست؛ سوریه شکستی نظامی و تاریخی به پروندۀ
اسلامگرائی واشنگتن اضافه کرد؛ و در تونس
اسلامگرایانی که با هیاهو و تهنیات غرب و «جهان اسلام» به قدرت رسیده بودند، دکانشان را یکبهیک جمع کرده متواری و منزوی میشوند.
ولی همزمان، غرب
جهت تحکیم سلطۀ خود بر ایران از الگوی دیگری پیروی کرد. چرا که به دلیل فرسودگی حکومت دینی، باد انداختن در بادبان ملایان آنقدرها برای
واشنگتن منفعت به همراه نمیآورد. در
نتیجه، پروسۀ بزک حکومت اسلامی و به قدرت
رساندن باندهائی در دستور کار قرار گرفت که ظاهراً «غیراسلامی» بودند. خوشبختانه، «جنبش سبز» که در دورۀ باراک اوباما به راه
اوفتاده بود، شکست خورد. و برنامۀ جانشین اوباما که دست اندرکار به ارزش
گذاردن «بازگشت به بهشت پهلوی» شده بود نیز به نتیجه نرسید.
از سوی دیگر، شکست پروژههای اسلامگرایانۀ آمریکا در کشورهای
عربزبان منطقه، نتیجۀ عکس داد؛ اسلام به زیر ضربۀ نقد سیاسی و اجتماعی کشیده شد، و حکومتهای عرب یک به یک از اسلامگرایان فاصله
گرفتند. در ایران نیز شکست طرح آمریکا طرفداران پهلویها
را به حاشیه راند، و حکومت ملایان که تمامی تلاش خود را جهت بازگشت
به «بهشت پهلوی» به کار میبست، بالاجبار در
«قدرت» باقی ماند!
در چنین چشماندازی پرواضح است که
تحلیلگران نزدیک به واشنگتن، مسکو را در
ایران حامی حکومت اسلامی قلمداد کنند. البته اینان نخواهند گفت به چه دلیل در دیگر
کشورهای منطقه که با روسیه ارتباط نزدیک دارند، حکومتهای دینی اینچنین تحت فشار قرار گرفتهاند.
اینان
چنین القاء میکنند که پیروی تاموتمام از سیاستهای واشنگتن به معنای بازگرداندن اقتصاد
شکوفا، ایجاد جامعۀ دمکراتیک، تأمین آزادی زنان و ... در ایران است! در واقع
این افراد «حافظۀ تاریخی» را نادیده گرفته، به فراموشکاری عمومی دامن میزنند. اینان واقعیات
را پنهان میکنند، نمیگویند که استقرار حکومت ملایان در ایران
پیامد منطقی اطاعت تاموتمام پهلویها از سیاستهای واشنگتن بوده. به ویژه نمیگویند، طی دو دهۀ اخیر آنچه سیاستهای واشنگتن را در
منطقه، خصوصاً در ایران ابتر کرده، نتیجۀ چه پدیدهای است.
این سئوال به درستی مطرح میشود که به
چه دلیل تمامی تلاشها و سیاستگزاریهای واشنگتن در منطقۀ خاورمیانه با چنین
شکستهای مفتضحانهای روبرو شده؟ پاسخ به
این پرسش روشن است؛ سیاستهای مسکو! بالاتر گفتیم، زمانیکه واشنگتن نظامهای اسلامی را جهت بهینه
کردن منافعاش علم میکند، مسکو کارت دولتهای
غیردینی بیرون کشیده از محافل وابسته به اینان حمایت میکند، و آنجا که همچون ایران، واشنگتن در ظاهر از غیراسلامیها حمایت به عمل
میآورد، مسکو از فروپاشاندن پیشگیری میکند.
بدیهی است که این بازی «موش و گربه» که
توسط غرب و مسکو طی دو دهۀ گذشته در منطقه دنبال شده نتیجهای جز بحران فزاینده
برای ملتها به ارمغان نیاورده و نخواهد آورد. از یک
سو، واشنگتن خاورمیانه را ارث پدریاش میانگارد، و حاضر نیست کوچکترین امکانی جهت رشد سیاستهای
روسیه را در این منطقه تحمل کند. روسیه نیز به صراحت میداند که فروپاشاندن رژیمها
در خاورمیانه فقط انزوای بیشتری برایاش به ارمغان میآورد. از اینرو در برابر این تحولات به هر صورت ممکن
مقاومت میکند. شکست کودتای ترکیه، ناکامی پروژۀ بهار عرب، شکست جنبشسبز و اصلاحطلبان، و ... و اخیراً فروپاشیدن حاکمیت طالبان «فکلکراواتی»
در افغانستان، همه و همه نشان از این
تقابل سیستماتیک دارد. تجربه نشان داده
که آمریکائیها جهت بهینه کردن منافعشان در جهان، حتی از دامن زدن به شورشهای عمومی از طریق
ایجاد قحطی مواد غذائی نیز ابائی ندارند؛ تورم کمرشکن در ایران، فروریختن ارزش لیر ترکیه؛ و
... و اخیراً تبلیغات گستردۀ رادیو و
تلویزیونی پیرامون قحطی آینده در افغانستان فقط قسمت نمایان کوهیخ سیاست
آمریکاست. مسلماً طرحهای «متمدنانهتر»
دیگری هم در دستور کار هست.
نتیجتاً با در نظر گرفتن آنچه بالاتر
عنوان کردیم، این پرسش مطرح میشود که در
نشست آیندۀ وین مسائل منطقه و خصوصاً ایران چگونه مطرح خواهد شد؟ میدانیم که روسیه جهت حفظ موجودیتاش به تحکیم
نفوذ خود بر شاهرگهای تجاری خلیجفارس،
دریای عمان، تنگۀ داردانل و شاخآفریقا نیازمند است؛ در این موارد ظاهراً حاضر به هیچگونه عقبنشینی
در برابر تمامیتخواهیهای آمریکا نیست.
اگر آمریکا حاضر باشد در برخی مقاطع در برابر منافع مسکو عقب بنشیند، شاید که منطقه پای در آرامشی نسبی بگذارد. در غیر اینصورت آمریکائیها به صور مختلف زمینهساز
بحرانهای ژئوپولیتیک جدید خواهند شد.
بحرانهائی که پاسخهای «مناسب» نیز از سوی مسکو دریافت میکند. در چنین حالتی بحرانهای دوران جرجوالکر بوش و
اوباما از نو شکل خواهد گرفت. به هر
تقدیر، با توجه به ساختار دستنشاندۀ
حکومت ملایان، در حاشیۀ این «مذاکرات»، مشکل بتوان راه خروجی برای ایرانیان از بحرانهای
فزایندۀ مالی، اقتصادی و سیاسی متصور شد.