۷/۲۲/۱۴۰۱

زمزمۀ سپیده دم!

 

 

خیزش ملت ایران بر علیه آنچه خود را «حکومت انقلابی» نامیده،  همچنان در جریان است.  جوان،  سالمند،  حتی کودکان در میدان این مبارزۀ نابرابر قربانی اوباش می‌شوند؛  قربانی آن‌هائی که در راه حفظ موقعیت و منافع مادی‌‌شان از هیچ جنایتی رویگردان نیستند.   حقوق‌‌بگیران دولت استعماری ملائی،  آدمکشان «پلیس»،  لات‌های موتورسوار،  نیروی «انتظامی» و ارتش‌های رنگارنگ،  همه برای یک کف نان آلوده به کثافت و ادبار استعمار، هموطنان‌شان را به مشت و لگد و گلوله بسته‌اند!   همه در محراب عبودیت به قبلۀ استعمار سجده گذارده‌اند،  و امیدشان پاسداری از برج جنایت و سرکوبی است که طی سال‌ها به آسمان برده‌اند.   ولی تاریخ بارها و بارها به ما آموخته که سرکوب پایان کار نیست؛   آ‌غاز کارزار است.   تاریخ به ما آموخته،  آن زمان که حکومتی بقاء خود را در سرکوب ‌جست،  دیگر دفترش را «نبشته!» 

 

حکومت ملایان دست‌نشانده است؛  تردید نداریم،‌  و در این مورد بحث روا نخواهیم داشت.  ولی اینبار دیگر سخن از یک حکومت دست‌نشانده نیست که طوفان ملت پایه‌های‌اش را به لرزه درانداخته.   امروز خیزش ایرانی در درازنای تاریخی نشسته که فراخنائی به مراتب گسترده‌تر از ایران زمین دارد.   ایرانی امروز به جهانیان می‌آموزد که چگونه می‌توان راه‌ورسم و سنت مرگ‌پرستی‌ای که خود را «فرهنگ» ‌نامیده،  به زباله‌دان انداخت.   ایرانی با خیزش خود مرگ پرستی را به مصاف ‌طلبیده،  به جهانیان می‌آموزد که مبارزه فقط آنزمان ارزش دارد که برای عشق به زندگی باشد؛   برای دیدن زیبائی‌‌ها،  و شنیدن زمزمۀ جوی‌بار بهاری.   

 

در تاریخ سرزمین‌مان می‌خوانیم که جنبش مدرنیتۀ ایران سرآغازش طوفان مشروطیت بود.   طوفانی که به تزویر استعمار و ترفند استبداد در خون غلطید!   امروز بار دیگر همین جنبش است که سر از حافظۀ تاریخی‌مان به درآورده،  خود را می‌نمایاند و می‌خروشد:  «ستارخان‌ها هنوز زنده‌اند!  آن‌ها که سدۀ پیش در محلۀ امیرخیز جنگیدند،  امروز در سراسر ایران بپاخاسته‌اند!»                   

 

و اینجا یک سئوال اساسی مطرح است؛  مراجع تقلید کجا پنهان شده‌اند؟!   همان ملایان مردم‌دوست و «سلحشوری» را می‌گوئیم که در تره‌بافی‌های مبارزاتی‌‌شان،  گاه با شکستن قلیان،‌  استعمار را به عقب نشاندند،  و گاه با منبری «انقلاب» بپا کردند!  امروز اینان کجا پناه گرفته‌اند؟!  نمی‌بینند کودکان و زنان این سرزمین در خیابانهای شهر جان می‌بازند؟  چرا اینبار برای حمایت از انسان‌ها قلیان‌ نمی‌شکنند،  و چرا منبرهای‌شان اینچنین خاموش مانده؟   در پاسخ تنها می‌توان گفت که تاریخ‌نگاران ما نیز مزور بودند،‌   و این هزارچهرگان را که در پستوهای مطلای‌شان بر امواج آزوطمع و خمس‌وزکات‌ نشسته‌اند،  قهرمان نمایاندند.   ولی اینبار ایرانی تجربۀ مشروطیت از سر گذرانده،   فریب این کفتاران پلنگ‌نما را نخواهد خورد.   دوران فریب سپری شده؛   اجازه ندهیم در پس مبارزات انسان‌محور،  انسان‌ستیزی‌ ملا به ارزش گذاشته شود.   ستارخان‌ها هم‌ قربانی تزویر اینان شدند،  ولی امروز مهساها دست‌شان را اینچنین رو کرده‌اند.   و تکلیف وطن‌پرست روشن است؛   پایان دادن به موجودیت این حوزه‌های جهلیه که خون ملت را می‌مکند،  و اگر در آن‌ها خوک پرورانده بودیم،  برای این سرزمین حداقل ثمری ‌داشت.      

 

«برادر قهرمان ارتشی» کجاست؟!   حفظ جان ایرانی در برابر اوباش،  وظیفۀ این ارتش نیست؟   سلاح به دست گرفته تا حامی ملا و اوباش و منافع استعمار شود؟  این ارتش «جان بر کف» که به رژه رفتن در برابر شکم برآمدۀ ملا و آخوند بسنده می‌کند،  آنقدر فوت در آستین‌اش کرده‌اند که به حق بادکنکی شده‌،  معلق در آسمان.  همه جا هست؛   ولی نه اینجاست و نه آنجا!   مرزها را به حال خود رها کرده؛  سربازخانه‌ها را به شیره‌کش‌خانه تبدیل کرده؛  چون جوکیان یاهو و یاحق می‌خواند؛  نماز تازیان بجا می‌آورد؛  خداوند مهاجمان عرب را می‌ستاید،  و آنچه وظیفۀ سرباز میهن است، ‌ یعنی حمایت از هم‌وطن‌اش را به گردن نمی‌گیرد.  تکلیف ایرانی با این ارتش نیز روشن است؛   سلاح از کف او باید گرفت،  این اوباش لیاقت ندارند سرباز وطن باشند.  

 

و حال سخنی چند با رهبر اوباش!  نمی‌توان او را آخوند نامید،  چرا که حتی آخوند هم نیست؛   روضه‌خوان کله‌پزی‌ها و قهوه‌خانه‌ها و قبرستان‌های خراسان بوده؛   اینک رهبر «شیعیان جهان» است!   این «ناآخوند»،  پس از سه هفته فرار از برابر درگیری‌های خیابانی،  خفقان مرگ را پایان داد،  و در شرایطی که از ترس طوفان اعتراضات در کشور رادیو،  تلویزیون،  اینترنت و ... و نشریات،‌  همه و همه را به روی مردمان بسته،  پس از دریافت حمایت‌ سفارتخانه‌های اجنبی شیرژیان شده!  دهان گشوده و یک ملت را تهدید می‌کند:

 

«جمهوری اسلامی نهالی کوچک بود که با هدایت‌های روح‌الله خمینی در مقابل دو ابرقدرت آن زمان ایستاد و آن نهال اکنون به درختی تناور تبدیل شده که غلط بکند کسی حتی فکر کَندن آن را نیز بکند.»

منبع:  رادیوفردا،  14 اکتبر 2022

  

کسی نیست به این زیردم دریده بگوید،   نشاشیده شب دراز است؛  در خواب و خیال تشریف دارید!  تو که برای چند دقیقه لغزپرانی در برابر مشتی مجیزگوی دولت،  سه هفته در انتظار چراغ سبز سفارتخانه‌ها در زیرزمین‌ خیابان پاستور به خود می‌لرزیدی کجا،  و درخت تناور کجا؟!   درختی در کار نیست،   علف‌هرزه‌ای است زهرآگین که فقط به درد تغذیۀ تو و امثال تو می‌خورد.  ایرانی دهه‌هاست دل از این علف‌هرز کنده؛   این توئی که به همراه اوباش نان‌خورت،  با حمایت اجنبی ریشۀ این علف زهرآگین را با خون ملت ایران آبیاری می‌کنی.   روزی که خشم این ملت فوران کند و چون پتک بر سرت فرودآید از خواب و خیال سر برمی‌داری.  آن روز خواهی دید که درخت تناور خشم یک ملت از کجاست تا به کجا.

 

اشتباه نکنیم،   اوباش حکومت ملائی نزدیک‌بین و کودن‌اند؛   دل به «آخروعاقبت» کودتای 22 بهمن 57 خوش کرده‌اند!   دلخوشی‌شان به آن زمان است که آمریکائی‌ها شاه را بردند تا آخوند را بیاورند.  و در تحلیل خیزش تاریخی امروز،  همان روزها را می‌بینند که هالوها «برادر ارتشی» در آغوش ‌گرفتند،  و ساواکی‌ها بر منابر برای ملت سخنرانی «انقلابی» کردند!  اینان می‌پندارند که اینبار نیز قضیه همان است؛  اگر جنبشی به ثمر برسد چند نفری را می‌گیرند و به حق و یا به ناحق می‌کشند؛  قضیه پایان خواهد گرفت.   باز هم «برادر ارتشی» و «خواهر ساواکی» و همسایۀ بسیجی و ... در دل این ملت جای دارند،  و می‌توانند با یک تیغ صورت‌تراشی و برداشتن چند روسری کار را تمام کنند!  

 

ولی اشتباه کرده‌اند،   این جنبش زیرساخت‌های یک واپس‌ماندگی هزاره را به زیر سئوال می‌برد.   مسئله صرفاً تغییر یک رژیم نیست،  جوانان اینکشور در کف خیابان،  در کار تغییر یک جهان‌بینی در نگرش این ملت‌اند.   این‌بار «گر حکم شود که مست گیرند،  در شهر هر آنکه هست گیرند!»   نه فقط «مقامات» امنیت جانی نخواهند داشت،  که وابستگان و کسان‌شان نیز تکه‌تکه خواهند شد.  آنروز حتی آن‌ها که از خشم ملت در خارج از کشور پناه گرفته‌اند از حمایت خارجی محروم خواهند شد!   این رژیم و اوباش آن جز نابودی راه دیگری ندارند،  چرا که در جهان‌بینی‌ای که در حال شکل‌گیری است راهی برای سازش و آشتی با اینان باز نخواهد ماند.  و اگر مسلم بدانیم که ملت‌ها می‌مانند،  و رژیم‌ها رفتنی‌اند،   روز تسویه حساب با اینان بس دیدنی خواهد بود.      

 

و در آخر سخنی با هموطنان!   چشم از حمایت اجنبی بردارید.  اینان برای منافع دولت‌های متبوع‌شان دست به هر کاری خواهند زد؛   رایج‌ترین عمل‌شان فرود آوردن خنجر بر پشت ما ملت است.  بر اوباش و عملۀ سرکوبگر ترحم روا ندارید.   زمانی که بنی‌صدر خودفروخته را به فرانسه فرستادند تا با الله‌اکبر و اوراد و وراجی‌های ملائی‌اش در جایگاه «اوپوزیسیون» بنشیند،   زنده‌یاد شاپور بختیار گفت:

 

«هرکس با خمینی همراهی کرده،   به جرم خیانت به ملت ایران باید محاکمه شود.»

 

فراموش نکنیم که ترحم بر این جماعت خیانت است به این سرزمین.   اینان را از خود برانید؛  با دست خالی به خیابان نیائید؛  سلاح بر زمین نگذارید،  تا اشتباه سرداران مشروطه تکرار نشود!  شعارها را به سوی مبارزه برای زندگی انسان‌ها،  جشن و شادی،  رقص و پایکوبی متحول کنید،‌  و از نفرت‌پراکنی،  ضعیف‌نمائی و شهیدپروری و سوگواری بپرهیزید،  که تخم نفرت و ضعف و شهادت هدیۀ زهرآ‌گین سنت لات و آخوند است.   ملت ایران مقتدر است،  به قول و قرار و وعدۀ اجنبی،  حاکمان و نوکران‌‌اش نیازی ندارد؛   و به یاد خواهد داشت که فقط ایرانی است که در کنار ایرانی مانده و می‌ماند.  

 

ایران هرگز نخواهد مرد!

 

امشب کف خیابان می‌خوابم،   

رگبار گلوله‌،‌  زمزمۀ سپیده دم است،   در آسمان این سرزمین، 

چشمۀ اشک که در چشمانت خشکید،  به بالینم بیا،

و آهنگین بخوان:  «زن،  زندگی،  آزادی!»

 

فرداشب کف خیابان بخواب، 

که رگبار گلوله،  زمزمۀ سپیده دم باشد،   در آسمان این سرزمین،

چشمه‌ها رقص‌کنان،  به بالینت خواهند آمد، 

و در گوش‌ات زمزمه خواهند کرد،  «پیروزی زن،  زندگی است و آزادی!»