ترور قاسم سلیمانی که دونالد
ترامپ، رئیسجمهور ایالاتمتحد شخصاً
مسئولیت آن را پذیرفت، ابعاد نوینی از
معضلات سیاسی و نظامی در خاورمیانه علنی کرده.
در مرحلة نخست این ابعاد به وضعیت دولت آمریکا در خاورمیانه، و رابطة دولتهای منطقه در آرایشهای ژئوپولیتیک
مربوط میشود. به همین دلیل نیز نقش مخالفان ایدئولوژیک و یا
نظامی حکومتهای منطقه، در ارتباط با قدرتهای بزرگ جهانی، از قبیل مسکو، پکن و دهلینو صورت نوینی به خود خواهد گرفت. از سوی دیگر،
نقش گروههای مسلح و غیررسمیای که دهههاست در منطقه جولان میدهند ـ القاعده،
داعش، حزبالله و ... ـ پس از این «ترور» که به شیوة هولیوودی و نمایشی
صورت گرفته، دچار دگردیسی خواهد شد.
در این مرحله شاید بهتر باشد سخن از
اپوزیسیون ایران نیز به میان بیاوریم. و
هر چند معضلات این اپوزیسیون را در ارتباط
با حکومت اسلامی پیشتر به دفعات عنوان کردهایم،
به نظر میرسد که امروز اینان گوش شنواتری برای پای گذاردن به اینگونه
مباحث داشته باشند. چرا که ارتباط «مشفقانة» واشنگتن و ملایان تهران بیش
از پیش علنی شده. در نتیجه امیدواریم پس
از ترور قاسم سلیمانی، و بدهبستانهای
علنی آمریکا با حکومتها و گروههای دینخوی منطقه، فعالان سیاسی ایرانی بتوانند با دید بازتری به
مسائل بنگرند. در همین چارچوب است که در مطلب
امروز سعی خواهیم داشت تا حد امکان رابطة حکومت اسلامی جمکران و شبکههای
اپوزیسیون آن را، خصوصاً در ارتباط با
قدرتهای حاکم جهانی بشکافیم. پس نخست
برویم به سراغ ملایان.
در نخستین گام میباید بپرسیم آیا
واقعاً شخص ترامپ فرمان ترور را صادر کرده؟ بله، در شرایط فعلی بحث و گفتگو پیرامون آمران این
ترور میتوانست ابهاماتی ایجاد کند، و
شاید به همین دلیل نیز کاخ سفید با قبول مسئولیت این «ترور» بر تمامی گمانههائی
که میتوانست مطرح شود خط بطلان کشیده. به عبارت سادهتر، واشنگتن چنین استنباط کرده که بحثوگفتگو
پیرامون چگونگی این «ترور» میتواند در میانمدت برایاش بیش از پذیرش مسئولیت آن
زیانآور تمام شود؛ در نتیجه مستقیماً مسئولیت این عمل «غیرقانونی»
را بر عهده گرفته، و مسلماً تبعات زیانبار
آن را نیز به جان خریده.
در ثانی، عکسالعمل دولت جمکران در برابر این ترور خود
بازگوی مسائل فراوانی شده. چرا که دستگاه جمکرانیها چهار دهه تحت عنوان
«نبرد با آمریکا» ایرانیان را به صلابه کشیده، و تعداد پرشماری از مخالفاناش را با الصاق
برچسب «ارتباط با آمریکا» به زندان و مرگ محکوم کرده. ولی همین دستگاه به اصطلاح ضدآمریکائی، اینک در
برابر یک تعرض علنی، اگر نگوئیم خفتآور، دست روی دست گذارده؛ آلو در دهان نگاه داشته؛ و فقط پس از صلاحدید ارتش آمریکا به خود اجازه
داده چند موشک به سوی اهدافی «مبهم» پرتاب نماید!
حداقل این است آنچه خطوط خبرسازی
غرب به ما میگوید:
«[...] طبق توافقی که میان دو جانب
صورت گرفت، ایران شماری از پایگاههای
نظامی ایالات متحده در عراق را طوری هدف حمله موشکی قرار میدهد که آسیبی به نیروهای
آمریکائی نرسد و آنچه چند ساعت پیش اتفاق افتاد، درست همانگونه بود که دو طرف به آن توافق کرده
بودند.»
منبع: ایندیپندنت فارسی، 8 ژانویه،
2020
البته این «ادعا» از سوی سایتهای
وابسته به شبکة سازمان سیا میتواند کذب محض باشد، ولی حکومت اسلامی که ادعا دارد 80 نظامی
آمریکائی را در این عملیات به قتل رسانده، قادر نیست اسناد و شواهدی برای اثبات ادعایش
ارائه دهد! از سوی دیگر، همین خبرگزاریها ادعا دارند که دولت عراق نیز
پیش از عملیات در جریان موشکاندازیها قرار داشته، هر چند دولت کذا پس از عملیات موشکاندازی، با
احضار دیپلماتهای حکومت اسلامی به وزارت امور خارجه این عملیات را به شدت محکوم کرده!
خلاصه نمایش مشترک «ترامپ ـ خامنهای»
در عمل کارش به افتضاح کشیده؛ و تحلیل افتضاح نیز امکانپذیر نیست.
از سوی دیگر، «نمایشات»
نظامی ترامپ و حکومت اسلامی در شرایطی صورت گرفته که شبکههای اجتماعی به مراتب
بیش از رادیوها و تلویزیونهای دولتی و نیمهدولتی مخاطب دارند؛ در نتیجه،
این نوع «تحرکات» برای هر دو طرف
بیشتر حالت تفسربالا پیدا کرده تا موضعگیری نظامی. با این وجود،
آنچه پیش آمده یک واقعیت را به صراحت نشان داده و آن اینکه به قول
قدما، اگر آمریکائی و جمکرانی «گوشت
یکدیگر را بخورند، استخوان یکدیگر را
نخواهند جوید!» خلاصه، این جریان نشان داده که ارتباطی «گنگ» مابین
تهران و واشنگتن وجود دارد که ورای تمامی عربدهجوئیها و هلمنمبارزطلبیها، آنزمان که پای رویاروئی واقعی و فیزیک به میان آید، هر دو
دولت حاضرند رخت چرک یکدیگر را در خلوت بشویند و آبروی هم را حفظ کنند!
بله،
درست حدس زدید. مشکل اصلیای که پس
از کودتای 22 بهمن 57 در ایران برای واشنگتن پیش آمده، ملایان نبودهاند؛ وجود ملت ایران بوده. جمکرانیها،
برخلاف تمامی ادعاها، از نخستین ساعات با آغوش باز به استقبال کودتای
آمریکائی رفتند. ولی واشنگتن به سرعت
دریافت که الهامات ملت ایران ورای سرنگونی یک کودتاچی و مشتی تیمسار شکمگنده
است. ایرانیان در پی بیرون کشیدن کشور از
سیلاب استبداد سیاسی، کودتاهای
پیاپی، و روابط قرونوسطائی اجتماعی
بودند و این مسئله برای واشنگتن به هیچ عنوان قابل پذیرش نبود، چرا که منافع نامشروع این قدرت استعماری چنین
چرخشهائی را در ملتهای تحت استیلای خود نمیپذیرد. اشتباه نکنیم،
ملاسالاری در واقع چماقی بود که واشنگتن جهت مجازات ملت ایران تراشید. و امروز نیز در برابر تعرضات و زیادهخواهیهای
واشنگتن، این ملت ایران است که
ایستاده، نه ملایان! ملتی در برابر آمریکا ایستاده که به هیچ قیمتی
حاضر نبوده و نیست، تا سوار بر پوپولیسم «ملائی
ـ آمریکائی»، پای در سراشیب سقوط به
دوران سیاه قرون وسطی بگذارد.
به استنباط ما تظاهرات وسیعی که هنگام
تشییعجنازة قاسم سلیمانی در سطح کشور به وقوع پیوست، بر خلاف آنچه برخی صاحبنظران گفتند و نوشتند، نشاندهندة تمایل ملت ایران به این رژیم شترگاوپلنگ
نبوده و نیست؛ به هیچ وجه! این تظاهرات نمایة نفرت عمومی از مماشات خفتبار
ملا با یانکی است. ملت به صراحت دید که چگونه یک آمریکائی به خود
اجازه میدهد سرباز ایرانی را به بهانههای صدمنیکقاز ترور کند؛ به چشم
دید که علیرغم ادعاهای توخالی مشتی ملای مفتخور،
پس از تحمل چهار دهه مصائب و صدمات هنوز کشورش در مرحلة حکومت آریامهری
قرار گرفته. با چشم باز دید که اگر در
دوران پهلوی دوم، ایرانی توسط آمریکائی به
قتل میرسید، حداقل رئیس دولت یانکی به
خود اجازه نمیداد «شاهکارش» را در بوق بیاندازد.
ملت به بهانة سلیمانی به خیابانها ریخت،
باشد تا بار دیگر عهد خود را با پیشینهاش تمدید کند؛ تا فراموش نکند برای چه جنگیده؛ تا به آنها که به خیال خود بر تخت نشستهاند
حالی کند که حاضر است به نبردی لبیک بگوید که مشتی سازشکار و مفتخور، بجای پیروزی،
آن را به حضیض و ذلت انداختهاند.
جنازة سلیمانی بهانهای بیش نبود! حضور میلیونها ایرانی در تشییعجنازة وی بار
دیگر به اپوزیسیون خارجنشین نیز که طی چهار دهة اخیر در خشتک آمریکائی حبلالمتین
میجوید، یادآوری کرد که اگر تا ابد چشم
به راه همراهیهای آمریکا بماند، ملت را
با او کاری نیست؛ ملت راه خود را خواهد
پیمود. به اپوزیسیون فهماند که امروز سخن از خوب و بد
در میان نیاورد، چرا که سخن از الهاماتی
است تاریخی. میلیونها ایرانی با حضور خود
و فریاد خود سخن گفتند؛ گفتند که فریب دین
و بوم را دیگر از سر گذراندهاند، و آنچه
میخواهند این است که الهاماتشان، همانها که به خاطرش یکصدوپنجاه سال جنگیدهاند، در
سرزمینشان به انجام رسد. گفتند که حتی
اگر لازم آید، برای دستیابی به این هدف از روی جسد هر چه دینفروش
و شیخ و شاه است عبور خواهند کرد. گفتند
که سلیمانی بهانه است؛ ملت ایران پرواز را
به خاطر سپرده.