۸/۲۴/۱۳۸۷

دود و دین!


با خارج کردن برخی سرفصل‌های اقتصادی از برنامة نشست «ژـ20»، در عمل شاهدیم که امکان تصمیم‌گیری سرنوشت‌ساز در بارة مشکلات اقتصاد جهان را، حداقل در بطن اجلاس فعلی نمی‌توان انتظار داشت. در این اجلاس طرح‌هائی که از طرف برخی دولت‌ها جهت اعمال کنترل بر روند مسائل مالی پیش‌بینی شده بود، و در رأس آن‌ها حذف «حساب‌های سری» در برخی نظام‌های بانکی قرار داشت، معلق خواهد ماند! بهانه نیز کاملاً روشن است: وجود «خلاء سیاسی» به دلیل انتخابات اخیر در واشنگتن! عکس‌العمل بورس نیویورک در برابر این خبر «خجسته‌پی» فوری و فوتی بود؛ داوجونز که بیش از 3 درصد ارزش خود را امروز از دست داده بود، با پخش این خبر در جهشی «تاریخی» قسمت عمدة فروپاشی‌های امروز را جمع‌وجور کرد! هر چند که با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی جهان مشکل‌ می‌توان به آیندة نمودارهای بازار بورس امیدوار بود.

از طرف دیگر پیش از حضور مدودف، رئیس جمهور روسیه در نیس جهت مذاکره در مورد مسائل مختلف میان اتحادیة اروپا و روسیه، ولادیمیر پوتین نخست وزیر این کشور به صراحت اجلاس «ژ ـ20» را مورد انتقاد قرار داده، گفت که ایالات متحد قصد ندارد از نقشی که در چارچوب رهبری اقتصاد جهانی در اختیار داشته به سادگی دست بر دارد! نقشی که به صراحت اینک به نقطة پایانی خود نزدیک می‌شود، و امیدی جهت حفظ ایالات متحد در رأس هرم اقتصادی جهان دیگر وجود نخواهد داشت.

پیشتر در مورد نقش اقتصاد موازی یا همان اقتصاد مافیاها و روند مسائل مالی در بطن دستجات «سیاسی‌ ـ نظامی»‌ مطالبی نوشته‌ایم. اغراق در کار نیست، این شبکة «موازی»، در مقام مقایسه با اقتصاد رسمی، از اهمیت و کمیت چشم‌گیری برخوردار است. در برخی موارد حتی نقش آن از نظر سیاسی بسیار مهم‌تر نیز می‌شود. شاید برای نشان دادن اهمیت این شبکة موازی بهتر باشد نگاهی به کشور خودمان بیاندازیم. پس از کودتای 22 بهمن و دستیابی باندهائی از بازاریان و ملایان به قدرت سیاسی، به دلیل مسائل و مشکلات استراتژیک ایالات متحد در منطقه، که جنگ افغانستان در رأس آن قرار می‌گیرد، اقتصاد ایران در چارچوب توافق‌ قدرت‌های غربی، به صورت رسمی پای در طیف اقتصادهای موازی گذاشت. همانطور که شاهدیم در کشور ایران محصولات تولیدی شرکت‌های غربی بدون هیچگونه محدودیت به مصرف‌کنندگان ارائه می‌شود، این در حالی است که شرکت‌های تولیدکنندة غرب در برابر مصرف‌کنندة ایرانی هیچ تعهدی در مورد کیفیت کالا نیز بر عهده نمی‌گیرند.

در حقیقت یکی از «محسنات» حاکم کردن اقتصادموازی بر جوامع، همین عدم تعهد تولیدکنندگان در برابر مصرف‌کننده است. شرکت‌های صنعتی غرب که این «محصولات» را در سراسر جهان به صور مختلف و در چارچوب رژیم‌های سیاسی متفاوت «تولید» می‌کنند، قسمتی را نیز جهت مصرف در بازارهای جهان سوم به صورتی که در ایران شاهدیم در اختیار مصرف‌کنندگان قرار می‌دهند. مسلماً در این تجارت «سودآور» قسمت عمدة بهره به سرمایه‌دار غربی تعلق خواهد گرفت، ولی از آنجا که ارائة کالا در کشورهائی چون ایران که در چنبرة «اقتصادموازی» گرفتار شده‌اند از طرف شرکت‌هائی با مسئولیت‌های مشخص حقوقی، مالی و اداری صورت نمی‌گیرد، عمل توزیع کالا به دست شبکه‌های مافیائی می‌افتد.

در نخستین سال‌های پس از کودتای 22 بهمن در ایران، این شبکه از طرف آنچه «کمیته‌های انقلاب» نام گرفته بود قدرت بازار را به دست گرفت، ولی پس از گذشت چند سال و تعطیلی این «کمیته‌ها»، قسمت اعظم این شبکه به قداره‌بندان سپاه پاسداران و بسیج «اهداء» شد. این شبکه‌ها نهایت امر به دست عوامل مافیائی در سپاه پاسداران و تحت نظارت محافلی متشکل از روحانیون حکومتی، برخی «شخصیت‌های» متنفذ بازاری و شبکه‌های اوباش در کشور فعال شده‌اند.

طی سه دهة اخیر، همانطور که شاهدیم این شبکه از نوشابه‌های الکلی گرفته تا دارو و محصولات بهداشتی، و از تلویزیون گرفته تا ویدئو و رایانه، همة محصولاتی را که توسط شرکت‌های غربی تولید می‌شود در اختیار مصرف‌کنندة ایرانی قرار می‌دهد. قیمت‌ها از هیچ نظارتی برخوردار نیست، خدمات پس از فروش، و گارانتی کیفیت نیز وجود ندارد! به عبارت دیگر، عمل‌ «فروش» در معنا و مفهوم حقوقی کلمه صورت نمی‌گیرد، این عمل فقط محتوائی مالی دارد. چرا که «فروش» در چارچوب یک نظام مسئول، خصوصاً در کشورهای صنعتی صرفاً به ارائة یک کالا و دریافت بهای آن توسط فروشنده محدود نمی‌ماند. «فروش»، قبول یک مجموعه مسئولیت‌ها از طرف تولیدکننده، فروشنده و توزیع کننده است. این مجموعه همانطور که می‌بینیم در مورد مصرف‌کنندة ایرانی به هیچ عنوان مورد التفات نیست. خلاصه بگوئیم روند فروش کالا در کشور ایران متعلق به هزارة سوم میلادی نیست؛ این «فروش» ارتباطی تجاری است متعلق به یکصد سال پیش!

مدتی است که بین دولت احمدی‌نژاد و محافلی در حکومت که در عمل متعلق به شبکة اقتصادموازی‌اند، و بر عرضه و قاچاق سیگار آمریکائی در کشور «نظارت عالیه» اعمال می‌کنند، برخوردهائی صورت گرفته. می‌دانیم که توزیع بی‌حساب و کتاب سیگار میان مردم، خصوصاً ارائة این محصول بیماری‌زا به صورت گسترده به جوانان و نوجوانان عملی است جنایتکارانه، خلاف اخلاق و مضر برای سلامت عمومی. مضرات استعمال دخانیات، بر خلاف ادعاها و ژست‌های «اسلامی» مسئولان جمکران از مصرف مشروبات الکلی به مراتب بیشتر است. ولی در حکومتی که برای یک بطر مشروب نمازوحشت بر پا می‌شود، شبکه‌های وابسته به همین آخوندها همه روزه میلیون‌ها‌ بسته سیگار آمریکائی را با سخاوت تمام میان جوانان و نوجوانان کشور توزیع می‌فرمایند. این شبکه در ازاء درآمدی که همه ساله بر صدها میلیارد تومان بالغ می‌شود، هیچ مالیاتی به دولت نمی‌پردازد؛ از هیچگونه سیاستی جهت قیمت‌گزاری از طرف وزارت بهداری پیروی نمی‌کند؛ فاقد شبکة توزیع «رسمی» است و نمایندگان ادارة دخانیات، وزارت دارائی و وزارت بهداری بر شبکة توزیع آن هیچ نظارتی ندارند، در نتیجه دولت هم نمی‌تواند فروش این محصول خطرناک را به جوانان و نوجوانان ممنوع اعلام کند! خلاصه بگوئیم «بازار» سیگار در ایران یکی از «بهشت‌های سرمایه‌داری جهانی‌» شده، که در سودآوری و بی‌مسئولیتی تولیدکنندگان فقط با بازار هروئین پاکستان یا بازار تریاک در کابل قابل مقایسه است.

البته در نظام حاکم بر کشور ایران دولت عملاً هیچ مسئولیتی ندارد؛ مسئولیت این حکومت در قبال نیازهای سرمایه‌داری جهانی است نه در برابر مردم ایران! در نتیجه مرگ‌های زودرس، بیماری‌های مزمن و بسیاری از بیماری‌های دیگر که صرفاً به دلیل مصرف گستردة دخانیات ایجاد می‌شود، برای دولت مسئولیتی ایجاد نخواهد کرد. و از اینرو درگیری‌های فعلی دولت با شبکة حکومتی قاچاق را نیز نمی‌باید در برخوردهای «مسئولانة» این دولت جستجو کرد. درگیری فعلی می‌باید در ابعاد دیگری تحلیل شود.

از نخستین روزهائی که دولت احمدی‌نژاد به دلیل تهدیدات مستقیم مسکو مجبور به جمع آوری شبکة «اوباش» شهری شد، چنین روزهائی را می‌بایست متصور می‌شدیم. همانطور که در بالا گفتیم شبکة اوباش یکی از عمده‌ترین ابزاری است که با تکیه بر آن اقتصادموازی در سطح یک جامعه به حرکت در می‌آید. با این وجود، از دولتی که به دست همین شبکه به قدرت رسیده نمی‌باید انتظار داشت که در برابر آن قدعلم کند. بررسی به اینجا خواهد کشید که دولت احمدی‌نژاد جهت حفظ بقاء خود در رأس قوة مجریه نیازمند تضعیف هر چه بیشتر «رقبا» شده. حال که دولت فعلی به دلیل الزامات مستقیم مسکو مجبور به اتخاذ برخی سیاست‌ها در سطح داخلی است، جای بحث ندارد که گسترش سرکوب شبکة اوباش در رأس برنامه‌های همین دولت قرار گیرد.

شبکة اوباش که در عمل بنیانگذار حکومت اسلامی است، و در غائلة 22 بهمن به دست ساواک و شهربانی پهلوی پایه‌گذاری شد، امروز در خدمت جناح‌های مخالف احمدی‌نژاد قرار گرفته، چرا که دولت و جناح وابسته به آن به دلیل تهدیدات مسکو مجبور به فاصله‌ گرفتن از سیاست‌های استعماری غرب در ایران شده‌اند.

همانطور که در مطالب پیشین عنوان کردیم، دولت احمدی‌نژاد مجبور است که در راستای استراتژی اصولی مسکو، امتداد روابط با روسیه را در رأس امور خود قرار دهد. این «امتداد» در تضاد با عاملی قرار می‌گیرد که از دیرباز غرب در روابط سیاسی ایران حاکم کرده، و آنرا «عامل گسست» ‌نامیدیم. دولت فعلی در تهران به دلیل این «بحران» دچار یک دوپارگی و فروهشتگی پایه‌ای شده؛ از یک سو منت‌دار حکومت‌های غرب است، چرا که حاکمیت را در 22 بهمن از دست آنان تحویل گرفته، و می‌باید از سیاست‌های غرب در ایران پیروی کند؛ از سوی دیگر استراتژی امتداد روابط با روسیه مستلزم گسترش پدیده‌ای خواهد بود که نهایت امر «مسئولیت پذیری» دستگاه قوة مجریه را به همراه می‌آورد. ژست‌های «مسئولانة» دولت را در برابر قاچاقچیان سیگار آمریکائی که همگی در رأس امور حکومت جمکران نشسته‌اند می‌باید بازتابی از همین «تضاد» بنیادین در بطن حاکمیت اسلامی دید.

حال یک سئوال بی‌جواب می‌ماند: این حدیث «یک دل و دو دلبر» به نفع کدام اردوگاه پایان خواهد گرفت؟ جواب ساده نیست، چرا که در درجة نخست سرانجام این ماجرا بازتابی خواهد بود از آنچه در سطح منطقه و سطوح مختلف جهانی بین مسکو و واشنگتن، خصوصاً پس از انتخابات «ویژه‌ای» که در ایالات متحد صورت گرفته، به وقوع می‌پیوندد. عقب‌نشینی‌های احتمالی اوباما از مواضع جنگ‌طلبانة ناتو در قلب اروپای شرقی اگر مورد «تأئید رسمی» قرار گیرد، می‌تواند آغازی باشد بر گسترش روابط میان دو قدرت تعیین کنندة جهان. و در سایة این «تفاهم»، دولت احمدی‌نژاد به سرعت به سوی «مسئولیت‌پذیری» دستگاه‌های اجرائی رانده خواهد شد؛ چارة دیگری ندارد! و هر دولتی که بجای آن قرار گیرد، مستقیماً به پیروی از همین خط خواهد پرداخت.

ولی اگر بین مسکو و واشنگتن بحران و عدم‌توافق جایگیر شود، طی چند هفتة آینده مخالفان دولت در بطن حکومت جمکران با تکیه بر هیاهو و قول‌و‌قرارهای «نان و آب‌دار» به عوامل همان شبکة اوباش، جبهه‌ای علیه احمدی‌نژاد تشکیل خواهند داد، و سعی خواهند داشت حمایت محافل غرب را هر چه بیشتر به سوی خود جلب کنند. در چنین شرایطی است که بحران در داخل بالا می‌گیرد و چنین بحرانی مسلماً در مرزهای ایران نیز زندانی نخواهد ماند. به همین دلیل فکر نمی‌کنیم که آمریکا امنیت شاهرگ‌های نفتی و جان هزاران تفنگچی خود را در منطقه در چنین مقطعی به خطر اندازد. ولی اگر به فرض محال بحرانی آغاز ‌شود، هر چند که از قدیم گفته‌اند، میان دعوا حلوا تقسیم نمی‌کنند، امیدواریم که حداقل نتایج آن از سرانجام غائلة 22 بهمن برای ملت ایران قابل قبول‌تر باشد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۸/۲۱/۱۳۸۷

شورا و شوربا!




پس از اعلام برگزاری مانورهای مشترک نیروهای انتظامی در «مادرشهر» تهران، که بر اساس اظهارات فرماندهان این نیروها به مدت 6 روز در سطح پایتخت برگزار می‌شود، امروز استاندار تهران سخن از تأسیس شورائی به نام «شورای تأمین امنیت» نیز به میان می‌آورد. خلاصه بگوئیم در کنار تمامی نهادهای علنی، نیمه‌علنی و پنهان که طی این سه دهه کار اصلی‌شان سرکوب مردم کشور بوده، یک تشکیلات دیگر نیز سر از دکان سرکوب به در آورده. ولی در اینکه این مانورها و یا این به اصطلاح «شوراها» عملکرد واقعی‌شان چیست، جای سئوال وجود دارد. می‌دانیم که یک فضای بی‌نهایت امنیتی و سرکوبگر، از قماش آنچه حکومت اسلامی بر کشورمان حاکم کرده، نمی‌تواند با تشکیل یک شورا و یا اجرائی کردن یک مانور خیابانی در چارچوب نیازهای امنیتی این رژیم تغییری ایجاد کند. این رژیم در حال حاضر در اوج سرکوبگری است و بیش از این نمی‌تواند «امنیتی» باشد. پس جواب به سئوال بالا را نمی‌باید در لابلای خزعبلات مسئولان نظامی و امنیتی این حکومت جستجو کرد. مسئلة واقعی به صراحت موضع‌گیری‌های حکومت اسلامی در برابر بحران‌هائی است که آخوندها فکر می‌کنند طی روزهای آینده در مصاف با آن قرار خواهند گرفت.

به طور مثال، طی دورانی که «تهدید» حملات نظامی بر علیه مرزهای آبی و خاکی، در جنوب و شرق کشور سکة رایج شده بود، و برخی از سیاستمداران غربی عملاً از احتمال حملات نظامی بر علیه ایران داد سخن می‌دادند، شاهد بودیم که مانورهای متعددی از جانب نیروهای سپاه و ارتش حکومت اسلامی در این مناطق به مورد اجرا گذاشته شد. مسائل سیاسی و نظامی در آن مقطع زمانی کاملاً روشن بود. آمریکا قصد داشت از طریق همکاری با شبکة گسترده‌ای که در بطن حکومت اسلامی جاسازی کرده، خاک ایران را مورد تجاوز نظامی قرار دهد. و با توسل به حملات نظامی در جنوب، هم تغییرات مطلوب واشنگتن را در ساختارهای نظامی و امنیتی کشور به ایرانیان تحمیل کند، و هم شبکه‌ای از سیاست‌بازان را که به دست واشنگتن در آمریکا و اروپای غربی سازماندهی شده، جایگزین مهره‌های سوخته و بی‌آبروئی کند که دیگر امیدی به آینده‌اشان نیست. البته همانطور که دیدیم این طرح فریبنده به دلائل بسیار جالب از نظر استراتژیک به ثمر نرسید.

به طور خلاصه می‌توان به ناخشنودی روسیه از نقشی که آمریکا در طرح‌های اولیة خود برای ارتش این کشور در مرزهای روسیه قائل شده بود اشاره کرد. شتاب مسکو در «عملیاتی» کردن طرح راکتور هسته‌ای بوشهر که الزاماً حضور ده‌ها کارشناس نظامی و امنیتی مسکو، و برپائی شبکة نظامی حفاظت هوائی از این تأسیسات را به دنبال می‌آورد، در عمل چراغ قرمزی بود که روسیه به حملات احتمالی نظامی آمریکا ارائه داد. طرح حملات نظامی، همانطور که دیدیم با شکست کامل روبرو شد، و به دلیل بحرانی که می‌توانست به دنبال شکست نهائی نظامی آمریکا، اینبار در مرزهای روسیه ایجاد شود، آمریکا بالاجبار طرح خود را بایگانی کرد. ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که این نوع «طرح‌ها» هیچگاه به طور کامل بایگانی نخواهند شد.

همانطور که می‌دانیم امروز حکومت اسلامی با یک بحران شدید سیاسی روبرو شده. البته «بحران» در بطن این نوع حاکمیت‌ها، مسئله‌ای کاملاً عادی است. چرا که اینان نه تنها همزاد «بحران‌» هستند که در هر گام به «بحران‌ها» دامن می‌زنند، تا بتوانند موجبات توجیه موجودیت خود را فراهم آورند. ولی بحرانی که در حال حاضر سراسر فضای حاکمیت اسلامی را فرا گرفته از نوعی نیست که اینان بتوانند از آن استفادة مطلوب را صورت دهند. این بحران مشروعیت حکومت اسلامی را به زیر سئوال برده!‌ از یک سو دولت احمدی‌نژاد، از هر گونه حمایت مردمی محروم است، و از سوی دیگر ساختار سیاسی حاکم ـ همان ساختاری که آمریکائی‌ها طی طرح‌های معوق‌ماندة نظامی خود قصد بازسازی آنرا داشتند ـ به طور کلی از ارائة جایگزینی قابل قبول برای دولت فعلی عاجز مانده. البته اگر به یاد داشته باشیم طی هفته‌های آخر حکومت سیدخندان نیز همین خلاء تشکیلاتی بر کشورمان سایه انداخته بود.

ترفند ایالات متحد جهت مبارزه با خلائی که طی آخرین هفته‌های حکومت خاتمی بر ایران فرو افتاد، و می‌توانست به صراحت کنترل غرب را بر مناطق نفتی، خلیج‌فارس و شاهرگ‌های اقتصادی به خطر اندازد، بحران‌سازی در افغانستان و تهاجم نظامی به عراق بود. و دیدیم که طی این «عملیات» که هیچ ارتباطی با مسائل ادعائی پنتاگون و کاخ‌سفید مبتنی بر مبارزه با تروریسم و نابودی سلاح‌های کشتار جمعی نداشت، در تهران نیز دست‌هائی پنهان نام یک فرد ناشناس را به عنوان ریاست جمهور جمکران از صندوق‌ها بیرون کشیدند. دورة احمدی‌نژاد در عمل به دلیل بحرانی آغاز شد که غرب در منطقة نفتخیز خلیج‌فارس پس از 11 سپتامبر به راه انداخت تا بتواند این منطقه را تحت کنترل شرکت‌های غربی نگاه دارد.

مسلم است که امروز نیز جناح‌های مختلف در غرب به دنبال راه‌حلی برای بیرون رفتن از بن‌بست فعلی در تهران‌اند. اگر حکومت اسلامی در چارچوب منافع غرب نتواند شرایطی جهت امتداد سیاست‌های استراتژیک در منطقه فراهم آورد، به احتمال زیاد می‌باید جای خود را به دستگاه دیگری بسپارد. دستگاهی که از امروز گمانه‌زنی‌ها و برنامه‌ریزی‌ها در مورد چند و چون آن آغاز شده. نزدیک شدن غیرمترقبة شبکه‌های مختلف سیاسی، اعم از شبکه‌های داخلی و «اوپوزیسیون» به یکدیگر ـ این مجموعه‌ در واقع قسمت‌های عیان کوه‌های یخی محافل غرب‌ است ـ نشان می‌‌دهد که پایتخت‌های غربی نیز دیگر به موجودیت میان‌مدت حکومت اسلامی در چارچوب یک دیکتاتوری مذهبی امیدی ندارند.

در همین راستا شاهدیم جناح‌هائی که تا چند هفتة پیش با تب‌و‌تاب از اصلاح‌طلبی در چارچوب «پیروی» کامل از منویات «رهبر» داد سخن می‌دادند، امروز چگونه در کنار «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» و شبکة فرامرزی اکبربهرمانی نشسته‌اند! نامه‌ای که هم امروز به امضاء تنی چند از فعالان «ملی‌ ـ مذهبی»، در تأئید «آزادی انتخابات» در سایت‌های مختلف منعکس شده نشان می‌دهد که نه تنها «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» دخالت‌ امنیتی در انتخابات را دیگر قبول ندارند که بسیاری از اینان خود را از همکاران نزدیک «سیدخندان» نیز به شمار می‌آورند!

از طرف دیگر، گام‌های بلندی در فضای فوق‌العاده بستة سیاست کشور برداشته ‌شده؛ گام‌هائی که نشان می‌دهد جریان «انقلاب اسلامی»، یعنی ویراست نخستین ماه‌های «پیروزی این به اصطلاح انقلاب» چگونه خود را در کنار همین شبکة اصلاح‌طلبی به آرامی جاسازی می‌کند! البته پیشتر نزدیک شدن جوجه‌های اکبربهرمانی در خارج را به اکثریتی‌ها و تفاله‌های حزب‌توده دیده بودیم، ولی طی هفته‌های اخیر این اجماع شامل جناح‌های بنی‌صدری هم شده. جناح‌هائی که به همراه بدنة اصلی جریان «رادیکال‌های اسلامی» ـ این جریان سال‌های سال یک قدم از «رادیکالیسم» امام‌علی‌اش پائین‌تر نمی‌گذاشت ـ‌ خود را به جریان منسوب به اصلاح‌طلبی نزدیک کرده‌اند.

خلاصه می‌گوئیم، تمامی جناح‌های مختلف که پس از برقراری حکومت اسلامی در ایران به نحوی در صحنة سیاست کشور فعال بوده‌اند، امروز بر محور «مبارزه» با احمدی‌نژاد هماهنگ می‌شوند! ولی این سئوال جالب است که احمدی‌نژاد، امروز اصولاً نمایندة چه جریانی می‌تواند باشد؟ او که به دست آمریکا از صندوق‌ها بیرون کشیده شد، تا جنگ به راه بیاندازد، چگونه امروز در برابر تمامی جناح‌های وابسته به آمریکا در ایران قد علم کرده؟ جواب این سئوال ساده است؛ کشور روسیه علناً طی بیانیه‌های مشروحی از ثبات در ایران حمایت به عمل می‌آورد. در این بیانیه‌ها به صراحت همکاری با دولت‌های متفاوت در ایران به ارزش گذاشته شده. می‌دانیم که به دلیل غیبت چندین دهه‌ای از فضای استعماری سیاست ایران، مسکو در تهران اهرم‌های قابل اعتنائی جهت سیاست‌گذاری ندارد. در نتیجه هر دولتی را که غرب در ایران به قدرت برساند، مسکو با آن همکاری خواهد کرد!‌ ولی این نوع «برخورد» به مراتب فراتر از آنچه برخی تصور می‌کنند، خواهد رفت. و دقیقاً همین «تفاوت» میان تحلیل است که فضای سئوال ‌برانگیز امروز کشور را به وجود آورده.

مسکو همچنان که دیدیم از «ثبات» دولت احمدی‌نژاد نیز حمایت کرد، و نتیجة آن عقب راندن ارتش آمریکا و معلق‌ماندن طرح‌های جنگاورانة یانکی‌ها در ایران شد. مسکو از یک‌پارچگی کشور ایران و اقتدار دولتی که آمریکا در تهران به قدرت رسانده بود، در رابطه با بحران‌هائی که در مرزهای شرقی و غربی به راه افتاد حمایت کرد، و نتیجة مستقیم آن ابتر ماندن طرح‌های آمریکا در مرزهای عراق، پاکستان و افغانستان شد! خلاصه بگوئیم، مسکو قرائتی متفاوت با قرائت سنتی آمریکا بر فضای استراتژیک ایران حاکم کرده، در این «قرائت»، موجودیت دولت‌ها در تهران، دولت‌هائی که به دست آمریکائی‌ها به قدرت می‌رسند، در راستای امتداد همکاری‌ها میان مسکو و تهران «محترم» شمرده می‌شود.

این «قرائت» درست در نقطة مخالف قرائت سنتی آمریکا قرار گرفته. همانطور که می‌دانیم آمریکائی‌ها فعالیت‌های سیاسی خود را در کشور ایران بر محور لات‌پروری، اوباش‌گری، ساواکی‌بازی، هیاهوسالاری و غوغای تبلیغاتی مستقر کرده‌، و در همین چارچوب است که «گزینه‌ها» یک به یک با یکدیگر جایگزین شده‌اند. ولی این روند «جابجائی» محافل، دیگر در مرزهای روسیة امروز، از طرف کرملین قابل قبول نیست. به همین دلیل جناح‌های «ظاهراً» مخالف را می‌بینیم که همگی سر بر آستان عموسام گذاشته‌اند، و نتیجة هر آنچه می‌کنند، فقط تفی است سربالا بر رخسار پلیدشان.

یادمان نرفته که بر سر جایگزینی کردان جناح‌های مخالف احمدی‌نژاد چه هیاهو و قشقرقی به راه انداختند؛ فردی که قرار است جایگزین وی شود، اگر از طرف مجلس رأی بیاورد، برای مخالفان این دولت به مراتب گزینه‌ای «بدتر» خواهد بود! این فقط یک زاویه از روند استراتژیکی است که امروز در کشور ایران حاکم شده. و به صراحت می‌بینیم که محافل پوسیده‌ای که نام «اوپوزیسیون» بر خود گذاشته‌اند، و دهه‌هاست در چارچوب همان برنامه‌های «اوباش‌پروری» یانکی‌ها «منتظرالدوله»، صف کشیده‌اند، چگونه در برابر استراتژی‌های جدید همچون مشتی کودک صغیر دست و پای‌شان را گم کرده‌اند. خلاصه می‌گوئیم، اینان مرد این میدان نیستند، و دیری نخواهد گذشت که آمریکائی‌ها نیز دکان این‌ها را تعطیل کرده، برای سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود فکری اساسی خواهند کرد.

به هر تقدیر مانورهائی که جدیداً در تهران به راه افتاده، و شوراهائی که اخیراً سازماندهی می‌شود، برای آمریکا یک پیام مشخص دارد: مسکو از گسترش روابط خود با تهران حمایت به عمل خواهد آورد، حتی اگر دولتی که در ارتباط با این روابط قرار گرفته به دست واشنگتن و در راستای نیازهای استراتژیک غرب به قدرت رسیده باشد!‌ حال باید دید آمریکا تا چه حد حاضر است در راه حفظ منافع کلان‌منطقه‌ای خود دست از لات‌بازی‌های متداول در خاورمیانه بشوید. به هر تقدیر، هر گونه گزینه‌ای در شرایط فعلی فقط در راستای امتداد منطقی روابط میان مسکو و تهران امکانپذیر خواهد بود، دوران گسست‌ها، «کودتاها» و اوباش‌پروری پایتخت‌های کشورهای «متمدن» غرب در ایران دیگر سپری شده.








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

۸/۱۹/۱۳۸۷

خبرگوزاری!



با فرو افتادن کردان از منصب وزارت کشور، شاهدیم که دولت «مهرورزی» مهرة جدیدی رو کرده! این مهره از نزدیکان حضرت احمدی‌نژاد است که پیشتر نیز به دلیل سوءاستفاده‌های فرضی مالی، مجلس گذشته تصدی وزارت نفت را از وی دریغ کرده بود! البته همانطور که می‌توان حدس زد برخورد مجلس اصلاً لکه‌ای بر دامن کبریائی جناب ریاست جمهوری نگذاشت؛ و می‌دانیم که نزدیکان رئیس جمهور «مقدس‌تر» از آن‌اند که خارج از کابینه قرار گیرند! در نتیجه از ترس آبروریزی‌های گسترده که توسط مخالفان محصولی در مجلس و در اعتراض به شیوه‌های «انقلابی» وی در ثروت‌اندوزی و بالا کشیدن اموال ملت به راه افتاده بود، جناب مهرورزی آناً پست «مشاورت عالی» ریاست جمهور را در اختیار صادق‌جان قرار می‌دهند، تا حق رفاقت با رئیس جمهور «منتخب» را در محل نقد بفرمایند!

آقای محصولی، به معنای واقعی کلمه «محصولی» از انقلاب ضدامپریالیستی آخوندها و بازاریان هستند. ایشان که به ادعای سایت «بی‌بی‌سی» متولد آذربایجان غربی تشریف دارند، پس از شرکت فعال در سرکوب اقوام غرب ایران، و به احتمال زیاد آغاز لفت‌ولیس‌های اسلامی و دینی در محل، نهایت امر با تکیه بر «شهرت» روزافزون خود سر از محافل تصمیم‌گیری در تهران در ‌آوردند!‌ ولی در همین مختصر می‌باید بگوئیم برای نویسندة این سطور «محصولی»‌ یا «کردان» تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. این دو انگشتان یک دست واحد، یعنی دست استعمار در کشور ایران‌اند. همزمان می‌باید اذعان داشت که فرو انداختن کردان با آنهمه سروصدا بر سر یک مدرک تقلبی، مدرکی که امثال آن را پس از کودتای 22 بهمن میان تمامی قداره‌بندان حکومت اسلامی یک شبه توزیع کردند، واقعاً برای مخالفان احمدی‌نژاد «برد» بسیار بزرگی است!

به قولی اگر احمدی‌نژاد از چنین «مخالفانی» برخوردار است، دیگر طرفدار برای چه لازم دارد؟ به این ترتیب یک پاسدار دیگر، اینبار با پرونده‌ای از سوءاستفاده‌های احتمالی از بودجة مملکت از پاسدارخانه بیرون کشیده شده، تا پس از کشتار در غرب کشور، و بسازوبفروشی و کلاشی در تهران، در آغاز «انتخابات» ریاست جمهوری در مقام «دوست» ریاست جمهور کنترل وزارت کشور را نیز در دست گیرد!‌ واقعاً به کله‌پوک‌هائی که هفته‌‌ها در وبلاگ‌ها و سایت‌ها و مقالات‌شان «تقلبی» بودن مدرک کردان را پیراهن عثمان کرده بودند، تا وی را از مسند وزارت کشور به زیر بکشند می‌باید تبریک گفت!‌ خلاصه بگوئیم، ملتی که چنین نویسندگان و مفسرانی دارد،‌ دشمن لازم ندارد! البته سایت «بی‌بی‌سی» که خود یکی از آتش‌بیاران معرکة مدرک تقلبی کردان بود، امروز می‌نویسد:

«آقای احمدی نژاد با معرفی آقای محصولی، مجلس را در شرایط بسیار دشواری قرار داده [...]کردان از حلقه یاران نزدیک آقای احمدی نژاد نبود[...] اگر آقای محصولی به وزارت کشور راه یابد، آقای احمدی نژاد کنترل انتخابات ریاست جمهوری سال آینده را به دست خواهد گرفت[...]»

چشم شما روشن! شما که هفته‌ها تیتر اول‌تان را به بررسی «مدرک» دکترای یک آدم بی‌اهمیت اختصاص داده بودید، و روز و شب به یقلاوی سوراخ‌سوراخ‌اش آویزان بودید، بفرمائید به دنبال چه می‌گشتید؟ حتماً بر اساس گمانه‌زنی‌های شمارة «10 داونینگ استریت» قرار بوده سقراط و افلاطون مشترکاً در این حکومت فاسد و پوشالی به پست وزارت کشور منصوب شوند، که شما نه تنها پیراهن خودتان که کت‌وشلوار مندرس نخست وزیر بریتانیا، این اسکاتلندی بدبخت و گدا را هم، طی اینمدت تکه تکه کردید! بله، وقتی در چاه خلا می‌افتید، هر چه بیشتر دست‌وپا بزنید زودتر غرق می‌شوید. فعلاً انتخابات خوب، عالی و دمکراتیکی را که «محصولی» به عنوان یکی از محصولات انقلاب اسلامی برای‌تان تدارک می‌بیند «تحلیل» بفرمائید، تا «طرف» بقیة محصول را نیز بدهد به دست‌تان!

در ضمن خبردار شدیم که جناب‌سروان «اصلاحات»، حاج عطاالله‌ مهاجرانی قرار شده در نخستین گردهمائی سراسری «حزب کارگزاران» در تهران شرکت داشته باشند! این خبری است که فارس‌نیوز در کمال افتخار از «جناب‌سروان» به چاپ رسانده، و به هیچ عنوان دلیلی هم جهت «فرار» ایشان به لندن در این خبر نیامده. این خبرگزاری که بهتر است نام‌اش را «خبرگوزاری» بگذاریم، حتماً فکر می‌کند که مردم ایران به بیماری فراموشی و نسیان دچار شده‌اند.

به هر تقدیر «حاج‌اصلاحات»، که مدرک تقلبی‌شان خیلی واقعی است، یکی از فدائیان سیدخندان بودند، و آنقدر از خود در راه اصلاحات فداکاری نشان دادند که با چند تن از سفرای کشورهای بیگانه در یک ویلا جلسه‌ای جهت زیر آب کردن کلة خاتمی و تصدی پست ریاست جمهوری تشکیل داده بودند. ولی از آنجا که در سیاست همچون گلة گرگ‌ها تصدی مناصب زیر نظر «بزرگ‌گرگ» صورت می‌گیرد، «بزرگ‌گرگ» گویا از فضولی‌های ایشان زیاد خوشش نیامده بود، برای‌شان پاپوش مناسبی با در نظر گرفتن روابط ویژة اجتماعی و خانوادگی‌ و صیغه‌کاری‌ها و کثافت‌کاری‌هایشان درست کردند، تا شش زنه بودن ایشان را که عالم و آدم می‌دانستند، علم کرده حضرت «سیداصلاحات» را به لندن و آغوش مام وطن ارسال کنند! ولی به نظر می‌رسد که رطوبت هولناک لندن کار خود را کرده باشد، حضرت‌شان از تخم افتاده‌اند، چرا که قصد بازگشت دارند! بازگشت ایشان را به جبهة «نبرد با کفر»، به امت همیشه در صحنه و دخترکان همیشه زیرلحاف تبریک و تسلیت می‌گوئیم. باشد که حضرت‌شان بار دیگر بیرق اسلام را در سرزمین کفر به اهتزاز درآورده، روح امام راحل را با این «مهم» از خود شاد و راضی کنند. خصوصاً که فعلاً قرار شده «محصولی» بیضة اسلام را محکم در دست بگیرد، و بر تمامی امور کنترل داشته باشد.

اصلاً از روزی که قرار شد باراک اوباما به کاخ سفید برود نویسندة این سطور همه روزه منتظر معجزه است؛ می‌دانیم که حزب‌دمکرات «جوجه‌هایش» را خیلی دوست دارد، و آهنگ زیبای «جیک، ‌جیک، ‌جیک، جیک جوجه لاری!» را اولین رئیس جمهور ایالات متحد از حزب دمکرات ساخته بود. بعداً در برنامه‌های رادیو آنرا خواندند و آخرش هم یک چهچهه برای ملت مسلمان زدند. ولی از آنجا که آفتاب بخت «حاج‌اصلاحات» اصولاً مدتی است رو به افول گذارده، ما معتقدیم حضور ایشان در تهران برای بیضة اسلام کارساز نخواهد شد. می‌دانیم که فروپاشی و بدبختی و گرفتاری و خاک‌توسری حکومت اسلامی تازه آغاز شده، و حضور «حاج‌اصلاحات» فقط می‌تواند به آن دامن بزند!

اصلاً برای جلوگیری از همین «فروپاشی» است که قرار شده اوباش یونیفورم پوش حکومت اسلامی در کوچه‌ پس‌کوچه‌ها و خیابان‌های شهر تهران، آنهم به مدت شش روز «مانور» بدهند! این خبر را هم فارس‌نیوز نوشته بود، و هم رادیو فردا، و هر دو زود از روی سایت برداشتند!‌ بله، تا به حال در مرزها و کوه و کمر «می‌دادند»، حالا قرار شده در کوچه پس‌کوچه‌‌ها «بدهند»! اسم این فعالیت نیز «امنيت و آرامش عمومی در تهران» است! نویسندة این سطور فکر می‌کند که دلیل این مانورها باید شایعة بازگشت «حاج‌اصلاحات» به دامان انقلاب اسلامی باشد. ایشان همانطور که می‌دانیم دست‌شان به اینکارها خیلی بند است، و شاید برای جلوگیری از آبروریزی‌های بیشتر قرار شده گردان‌های عملیاتی جهت تأمین امنیت تهرانی‌ها بسیج شوند. دنیا را چه دیدید؟ شاید حاج‌اصلاحات اصلاً در زمان پیاده شدن از هواپیما دلش هوای همین «محصولی» را کرد. و اگر اوباش یونیفورم‌پوش نباشند که از چنین اعمالی جلوگیری کنند، امت جواب امام راحل را چه بدهد؟







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...