۴/۰۱/۱۳۸۷

کوراندیش «روشنفکر»!



صحنه‌گردانان سیاست روز در کشور ایران علاقة فراوانی به مرد‌گان دارند. این یکی از خصوصیات اصلی جوامع استبدادزده است. مردگان در اختیار زنده‌ها قرار می‌گیرند، تا هر گونه تحلیل و بررسی که زنده‌ها «صلاح» می‌دانند در موردشان صورت گیرد. به طور مثال، در شرایطی که حکومت اسلامی کبریت‌های بی‌خطری از قماش ابراهیم یزدی، بازرگان، و بسیاری از اوباش داخلی خود از جمله «استاد»‌ بنی‌صدر را تبدیل به مخالفان سیاسی کرده، و مرتباً در مورد احوالات و گفتار اینان داد سخن می‌دهد، یکی از طویل‌ترین خیابان‌های پایتخت اشغال شدة کشور ایران به نام «دکتر» شریعتی مزین شده! این جناب «دکتر» اگر زنده می‌بودند، مسلماً در کنار بسیاری دیگر یا محکوم به زندگی در خارج از کشور می‌شدند، و یا در سلول‌های زندان «اسلامی» اوین از اوباش و چاقوکشان سرمایه‌داری بین‌المللی همه روزه کتک و مشت و لگد دریافت می‌فرمودند. ولی از آنجا که «دکتر»، عمرش را به بنده و شما داده، خیابان به نام وی کردن زیاد اشکال ندارد؛ هر وقت می‌خواهند «دکتر» را به حکومت اسلامی می‌چسبانند، هر وقت هم لازم شد از حکومت جدا کرده، به اوپوزیسیون «هزارخط» دست‌ساز استعمار منسوب می‌کنند!‌

در قدیم، آخوندی برای یک زن شوهردار دندان تیز کرده بود. روزی شوهر این زن را هنگام ادرار در یک کوچة بن‌بست غافلگیر کرد و گفت فلانی، زنت بر تو حرام است، رو به قبله ادرارکردی، محلل باید!‌ خلاصة مطلب آخوند به نیت خود رسید! ولی روزی که خود در همان کوچه و به سوی همان قبله در حال ادرار بود، و همان مرد وی را غافلگیر کرد و گفت، زنت‌ بر تو حرام است، و محلل باید!‌ آخوند ‌خندید و گفت، خیر! من آلت‌ام را به سوی مشرق پیچانده بودم، تو ندیدی! مرد می‌گوید از کجا بدانیم تو آلت‌ات را پیچانده‌ای؟ آخوند جواب می‌دهد، «برای اینکه پیچش دست خودم است!»‌ این دقیقاً همان داستانی است که در نخستین روزهای انقلاب «شکوهمند» اسلامی، خمینی تحویل مردم داد: «اگر همه بگویند نه، من می‌گویم آری، و حق هم با من است!»

بله، همانطور که می‌بینیم «پیچ» بساط شریعتی هم مثل فلان حاج ‌پشم‌الدین به دست خودشان افتاده! شریعتی در برخی محافل متفکر بزرگ اسلامی است، و در برخی دیگر همتراز زندقه و کفار! هر چند این محافل همگی سر در یک آخور مشترک داشته باشند! در واقع، بستگی دارد کدام محفل می‌باید بوق تبلیغاتی خود را تحت عنوان اسلام به خورد ملت ایران دهد. ولی اگر منصفانه تحلیل کنیم شریعتی نه در کتاب‌هایش و نه در مقالات و سخنرانی‌ها آنقدرها «آش دهان سوزی» نیست. شریعتی نه با فلسفة غرب آشنائی آکادمیک لازم را دارد، و نه فناوری‌های نظریه‌پردازانة «جامعه‌شناسی» علمی غربی را می‌شناسد. دانش وی از اسلام و تاریخ اسلام نیز فقط در حد همان پیش‌فرض‌هائی است که از طرف عوام‌الناس و خصوصاً طبقات اجتماعی‌ای که به جماعت قاری و روضه‌خوان نزدیک‌اند، مورد «تأئید» کامل قرار می‌گیرد. شریعتی نه در زمینة علم جامعه‌شناسی اهرم‌های جدیدی را مطرح کرده، و نه سواد اسلامی‌اش در حدی است که بتواند از مرزهای اسلام حوزوی و عامیانه فراتر رود. آنچه شریعتی را در بطن جامعة ساواک‌زدة آریامهری به مرتبه و درجة «والای»‌ متفکر رسانده، در واقع بازتاب فقر فرهنگی خود اوست. وی تلاش دارد تا به صورتی هر چند ابتدائی، «چندپارگی» فرهنگی در بطن جامعة ایران را جوابگو باشد. البته می‌باید عنوان کنیم، پاسخی که شریعتی می‌یابد فقط در راستای نیازهای قشر و طبقة اجتماعی خود اوست! طبقه‌ای که در اوج اسلام‌باوری می‌بایست کراوات بزند، ریش بتراشد، با زن‌های بی‌حجاب معاشرت و نشست و برخاست کند، «علمی‌» باشد، و خود را علم‌دوست هم بنمایاند!‌ خلاصة مطلب همان بن‌بستی که استعمار در چارچوب حاکمیت پهلوی‌ها طی 57 سال ایران را در بند آن گرفتار آورده بود.

اینکه شریعتی برای «پاسخ» به این «بن‌بست» ساختاری، بازگشت به نوعی «اسلام‌باوری»‌ علمی‌نما را توصیه کرده، در عمل یک «بیراهه» است!‌ اسلام نمی‌تواند علمی باشد! این دین، چون دیگر ادیان بر اساس «تعبد» و بندگی بنا شده، و جائی برای «شهروند» در مفهوم امروزی کلمه در آن پیش‌بینی نشده است. تبعات بیراهة پیشنهادی شریعتی، یا توهمی به نام اسلام «پیشرو» را، امروز ملت ایران به بهای بسیار سنگینی در لوای یک حکومت آخوندی، همه روزه با پوست و گوشت خود متحمل می‌شوند. مفر از جامعة استبدادزده و ساواک ساختة پهلوی‌ها نه «انقلاب» اسلامی بود، و نه به اصطلاح حکومت کارگران و زحمتکشان، در الگوی «اروپای شرقی»!‌ مفر از چنین بن‌بستی ساده‌تر و قابل هضم‌تر از این‌ها بود. می‌بایست تلاش‌ها بر پی‌ریزی یک پروژة اجتماعی، سیاسی و اقتصادی‌ متمرکز می‌شد که هم حضور فعال و همه‌جانبة مردم را بر‌انگیزد و هم با تأمین حقوق انسانی ملت مایة گسترش آرامش، امنیت و صلح‌اجتماعی ‌شود. امروز نیز این نیاز برآورده نشده! چرا که چنین فرایندهائی را نه در اسلام شیعی می‌توان یافت و نه در استالینیسم افسار گسیخته!

ولی همانطور که گفتیم انداختن باد در بادبان کشتی «شریعتی» امروز مدروز شده! و در این راستا بنگاه «بی‌بی‌سی» نیز نمی‌خواهد از هم‌پالکی‌ها عقب بماند. به همین دلیل در تاریخ 31 خردادماه سالجاری، در گزارشی از مراسمی که به یادبود شریعتی بر پا شده، چنین می‌نویسد:

«[این بنیاد] روز بیست و نهم خرداد هم زمان با سی و یکمین سالگرد شهادت دکتر شریعتی میزبان نشستی با عنوان زن و شریعتی بود.»


همانطور که می‌بینیم «بی‌بی‌سی» نیز «شهادت» فرضی شریعتی را همصدا با برخی محافل آخوندی مورد تأئید قرار می‌دهد! و در شرایطی که هاله‌ای از ابهام کامل بر زندگی و مرگ شریعتی، همکاری‌های احتمالی وی با ساواک و تشکیلات دولت سایه افکنده، اینگونه «موضع‌گیری‌های»‌ مزورانه را از جانب یک خبرپراکنی نه چندان خوش‌نام چگونه می‌باید تحلیل کرد؟ همه می‌دانیم که در دوران پهلوی‌ها، کلیة فعالیت‌های سیاسی در دانشگاه زیر نظر ساواک سازماندهی می‌شد. و امروز نیز در بر همین پاشنه می‌چرخد. از طرف دیگر تأسیس تشکیلات گسترده‌ای مذهبی با سرمایه‌ای بسیار کلان، به نام حسینیة ارشاد در شمال شهر تهران، و هدایت منظم خیل مستمعین دانشجو به این مرکز از طرف مقامات امنیتی، این شبهه را ایجاد می‌کند که فوت کردن در آستین پارة «روشنفکری اسلامی» بیشتر یک پروژة امنیتی بوده تا یک عکس‌العمل «اجتماعی ـ تاریخی»! خلاصة مطلب، پدیده‌ای که امروز آن را شریعتی می‌خوانیم، همچون اسطوره‌های مصدق، فاطمی، بازرگان، بنی‌صدر، و ... مجموعه‌ای است از توهمات اجتماعی در داخل کشور، و تبلیغات استعماری غرب!

در ثانی، این سئوال مطرح می‌شود که، اگر امروز برخی افراد در بارة شریعتی اظهارنظر می‌فرمایند، خود تا چه حد از جامعة ایران شناخت تاریخی و اساسی دارند؟ کسانیکه در این «گردهمائی» سخنرانی کرده‌اند، با در نظر گرفتن محتوای کلام‌شان عملاً جز تکرار همان تبلیغات سیاسی حکومت اسلامی حرف دیگری نداشته‌اند. این فضاسازی‌ها را مسلماً نمی‌توان در یک وبلاگ گشود، ولی زمانیکه یکی از سخنرانان به نام پروین بختیارنژاد، در مقام روزنامه نگار عنوان می‌کند که شریعتی از طرفداران حضور زنان در سطح جامعه بوده، می‌باید به ایشان بگوئیم، در آنچه شریعتی عنوان کرده نمی‌توان «حضور زن در جامعه» را به مفهوم امروزی تمیز داد. در ثانی، «حضور» به هیچ عنوان به معنای «حقوق»‌ نیست!‌ زنان هندوستان نیز حضور گسترده‌ای در سطح جامعه، کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و مزارع دارند، ولی به دلیل ساختار مردسالار و زن‌ستیز حاکم بر این جامعه، تعداد بیشماری از همین زنان پس از مرگ همسر دست به خودکشی می‌زنند، و یا به همراه جسد وی سوزانده می‌شوند. از این گذشته، «روزنامه‌نگار» محترمه فراموش کرده‌اند که سخن گفتن از «حضور» زن در جامعة امروز تبدیل به یکی از ترفندهای حکومت اسلامی شده، تا به این ترتیب بتواند بهره‌کشی از نیروی کار ارزان قیمت زنان را تحت عنوان «حقوق اجتماعی» برابر زن و مرد، بر جامعه تحمیل کند. بررسی تمامی این «سخن‌پرانی‌ها» مسلماً نیازمند صرف وقت و نیروئی است که از حد یک وبلاگ فراتر می‌رود، ولی در این اصل کلی تردیدی نیست که چرخش صریح حاکمیت انگلستان به سوی «اسلام ‌روشنفکری» که دیروز با انتشار سخنان مضحک اکبر رفسنجانی در مورد آزادی‌های اجتماعی آغاز شده، و امروز کار را به شریعتی و «زن‌دوستی» اسلام‌گرایان ایران کشانده قسمتی از یک سیاست کلی است. سیاستی که در مورد چند و چون آن در فرصت دیگری سخن خواهیم گفت.



...

۳/۳۰/۱۳۸۷

«تضاد» و بلاهت!



امروز ما ایرانیان از نظر سیاسی فضای جدیدی را تجربه می‌کنیم. بازداشت یک معاون دانشگاه به جرم تعرض جنسی به یک دختر دانشجو در یک مؤسسة آموزش عالی، در تاریخچة دانشگاهی ایران «سابقه» نداشته. البته در همین مقطع بگوئیم، آنچه سابقه نداشته، بازداشت چنین اوباشی بوده، چرا که از دیر باز چنین اعمالی رایج بوده. در عمل، مشکل می‌توان فرایند استبداد سیاسی و استعماری را که ایرانیان از 80 سال پیش با پوست و گوشت خود متحمل می‌شوند، از خط اصلی «فساد» و «فاسد‌پروری» به دور نگاه داشت. بارها در مطالب پیشین همین وبلاگ عنوان کرده‌ایم که یکی از اهرم‌های قدرتمند و توانای استعمار در بطن جامعة ایران همان «شبکة فساد اداری» است؛ این شبکه در عمل دست‌توانای استعمار شده و در هر گام می‌تواند مسیر سیاست‌گذاری‌های کشوری را در چارچوب منافع محافل استعماری منحرف کند. در عمل دوام و بقاء نظام‌های استبدادی و استعماری در گسترش فساد اداری و پرورش همین عوامل فساد است. و در همین راستا می‌باید افشاگری‌های اخیر را به فال نیک گرفت. چرا که نویدی است بر گشوده شدن تدریجی فضای اجتماعی کشور که طی 80 سال گذشته از طرف استعمار عملاً «مصادره» شده بود.

ولی آنچه بیش از پیش می‌تواند از برخورد سازندة مردم با این «بحران»، که حاکمیت اسلامی را همچون گردبادی سهمگین به درون خود فرو می‌کشد باز دارد، و تحرکات سازنده را نهایت امر به بن‌بست بکشاند، نه طبیعت مفسده‌پرور حکومت اسلامی، که نبود تحلیلی متقن و منسجم از رخدادهاست. برخورد ساده‌انگارانه با این رخدادها می‌تواند به فاجعه‌ای اجتماعی و ملی منجر شود، فاجعه‌ای چون کودتای 22 بهمن، و پیامدهائی به مراتب مفتضحانه‌تر و ویرانگرتر از آن. چرا که تردیدی نیست، در تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی امروز می‌باید دست بحران‌سازان وابسته به استعمار را در فضای «رسمی» سیاست کشور به صراحت باز شناخت. این فضای به اصطلاح «رسمی»، اینک از ابعادی درونمرزی و برونمرزی برخوردار شده!

یک اصل کلی را در همینجا عنوان می‌کنیم: استعمار دست از منافع خود نخواهد شست؛ این پندار کودکانه که تغییر یک دولت و یک مجلس می‌تواند تغییری در شرایط اجتماعی و سیاسی کشور ایران ایجاد کند،‌ توهمی است که استعمار به ما تلقین کرده. به زندان انداختن این و یا آن عامل شناخته شدة حاکمیت اسلامی، و یا حتی به قتل رساندن اوباشی از قماش سعید امامی، یا تغییراتی باز هم مضحک‌تر از این‌ها، که به طور مثال در آرایش «اوپوزیسیون» نانخور غرب صورت می‌گیرد ـ این اوپوزیسیون وظیفة اصلی‌‌اش طی سه دهة گذشته به بیراهه کشاندن نیروهای مخالف حکومت اسلامی و فراهم آوردن امکانات زیست طولانی‌تر برای آخوندیسم بوده ـ تغییری در اصل مسئله به همراه نخواهد آورد. استعمار، گام به گام و تا آخرین نفس، منافع خود را در ایران دنبال می‌کند. ولی «بحران» امروز نتیجة تغییراتی است که بر استعمار و منافع استعماری نیز تحمیل شده، از این «بحران» نه حکومت اسلامی مفری دارد، و نه محافل استعماری؛ فقط این سئوال باقی می‌ماند که تحت چه شرایطی و با پی‌افکندن چه تدابیری می‌توان از این بحران به نفع مسائل اجتماعی کشور بهره‌برداری کرد.

موضع‌گیری‌های حکومت اسلامی در مورد این افشاگری‌ها و کسانیکه در پی این مسائل به دلائل مختلف گرفتار نظام بی‌انتظام و بی‌قانون قوة قضائیة اسلامی می‌شوند، بیشتر بر محور یک نوع «قانون‌سالاری» فرضی دور می‌زند! چنین می‌نمایانند که اینک «قوانین» در این حاکمیت حامی حق و عدالت شده، و در نتیجه می‌توان با تکیه بر همین حکومت به اهداف «والا» دست یافت! البته می‌دانیم که اگر حداقل «قانون‌سالاری» در کشور وجود می‌داشت، این «بحران» می‌بایست سال‌های سال پیش بروز می‌کرد، در دورانی که اوباش حوزه و بازار توسط سازمان سیا، به تازگی از زباله‌دان‌ها به کاخ‌ها منتقل شده بودند. در دورانی که مصادرة اموال بجای آنکه دزدی و چپاول معرفی شود، عملی قهرمانانه و «انقلابی» شده بود! در دورانی که سردار سازندگی، مقام معظم فعلی، آیت‌الله منتظری و فرزند «شهیدشان»، به همراه دادستان کل «انقلاب‌اسلامی» ـ قدوسی ـ و بسیاری دیگر از «شخصیت‌های» فرضی این غائلة استعماری در پی لفت‌ولیس‌ها و بده‌بستان‌های محفلی با گلوله و بمب به جان یکدیگر افتاده بودند. این «جنگ» مقدس بر سر اموال چپاول شده مدت‌هاست که پایان یافته، و ساختار یک قدرت «کاذب» و تماماً وابسته به استعمار سال‌هاست که بر ملت ایران سایة شوم خود را گسترانده! این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل امروز و پس از گذشت سی‌سال می‌باید به «قانون‌سالاری» بیاندیشیم؟ اگر «قانون‌سالاری» خوب است، مگر آنروزها خوب نبوده؟

زمانیکه در سیاه‌چال‌های همین حاکمیت اوباش پاسدار از دختران این سرزمین به جرم عقاید سیاسی‌شان، تجاوز می‌کردند، تا برای تیرباران صبحگاهی آماده شوند، فیلم‌ها و ضبط‌صوت‌ها کجا بود؟ اوباش «تحکیم ‌وحدت»، که خود از حامیان سرکوب دانشگاهی در این مملکت هستند، به چه دلیل با سی‌سال تأخیر به قول خود به فکر حفظ «نوامیس» دختران دانشگاهی افتاده‌اند؟ امثال این دختر دانشجو، آنروزها مورد تعدی قرار نمی‌گرفت؟ اگر امروز یک برنامة از پیش آماده شده، وسیلة «تبلیغات» مهوع «قانون‌سالاری» در دست مشتی خودفروختة اجنبی‌پرست شده، و اگر امثال عمادالدین باقی، محمد ملکی، هاشم آغاجری، و ... امروز قانون‌شناس شده‌اند، ما که می‌دانیم این حکومت از کدام لجن‌زار سر بر آورده.

عیسی سحرخیز، در سایت آیت‌الله رفسنجانی ـ روزآن‌لاین ـ مقاله‌ای قلمی فرموده‌اند تا به قول خودشان ابعاد «فساد و فاجعه» را در این مملکت «نشان» دهند! البته از آنجا که «بر کچل نام زلف‌علی می‌گذارند»، آقای سحرخیز نیز خیلی «دیرهنگام» سر از بالین «توهمات» افسانه‌ا‌ی‌شان برداشته‌اند. با این وجود جهت حفظ «ظواهر» ـ می‌دانیم که برای این قماش زباله، «ظواهر» همه چیز است ـ فقط پس از تجلیل فراوان از اهداف والای این «انقلاب»، و یادآوری جانفشانی‌های اصطلاح‌طلبان، و این امر مهم که «انقلاب» چقدر خوب بوده، همچون دیگر همپالکی‌ها در حزب‌ توده، مسجد شوربا، هیئت روحانیت سلطنت‌طلب، و ... اظهار تأسف می‌فرمایند که چرا کار به اینجا کشیده؟ باید به ایشان بگوئیم، ما که می‌دانیم چرا کار به اینجا کشید، و در بالا هم گفتیم که ارباب‌تان زیر پای مبارک‌ سروران‌تان را خالی کرده‌اند. اگر شما ماوقع را نمی‌دانید، از همان‌ها که سی‌سال است از دست‌هایشان همه روزه نان دریافت می‌کنید، بپرسید! ‌با این وجود ما از شما می‌پرسیم، «حاج‌آقا! چرا تأسف می‌خورید؟» برای شما که بد نشد!‌ ما که می‌دانیم از کدام سوراخ بیرون آمده‌اید! چرا به قول همان‌ها که تحت فرامین‌شان مردم این مملکت را سرکوب کرده‌اید، پس از وضو و غسل و جماع و تقیه و تنقیه و بساط و هزار کثافتکاری دیگر،‌ شکر نعمت نمی‌گذارید؟ می‌بینیم که حاج‌آقا با یک من ریش «انقلابی»، حالا طرفدار آزادی‌مطبوعات هم شده! از قدیم می‌گفتند «فلانی را به ده راه نمی‌دادند، ...» آنروزها که رهبر انقلاب شکوهمندتان می‌‌گفت، «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند»، و هیئت تحریة روزنامة آیندگان به زندان رفت و هیچکس نفهمید کارش به کجا کشید، آنروز که سردبیر پیغام‌امروز را در تهران تیرباران کردند، مطبوعات «مشکل» نداشتند؛ مشکل حل شد و شما هم سی‌سال «عزت» و احترام برای ما ملت و خصوصاً مطبوعات مملکت به ارمغان آوردید! پس می‌باید باز هم پرسید، ‌ درد سرکار چیست که می‌نالید:‌

«اين بحث امروز و ديروز هم نيست، سال‌هاست كه چنين فاجعه‌ي عميق و فساد گسترده‌اي رواج داشته است. ‏اما امروز كه پايه‌هاي حكومت ولايت فقيه با روش‌هاي غيرمردمسالارانه سست شده[...]»


پس ایشان قبول دارند که سال‌های سال است چنین فاجعه‌ای بر ملت ایران تحمیل شده، و حتماً همان روزها که به فرمان امام امت توی سر مردم این مملکت می‌زدند، جهت مبارزه با همین «فجایع» و حفظ حکومت ولایت فقیه با روش‌های مردم‌سالارانه بوده! ولی «نگرانی» حاج‌ سحرخیز همانطور که می‌دانیم ارتباطی زیادی با فجایع ندارد، به قول خودشان، «امروز پایه‌های حکومت سست شده!» بله، دیروز مردم‌سالاری بود و همه چیز «محکم»، امروز دیکتاتوری شده، و همه چیز هم «سست»!‌ واقعاً هم حق دارند. چون اگر پایه‌های این حاکمیت آدمخوار «سست» نشده بود، ایشان بجای «لغزپرانی» در روزی‌نامه‌های حکومتی که به دست اوباش حوزه و بازار در خارج از مرزها تأمین هزینه می‌شود، هنوز مشغول انجام وظایف انقلابی و مردم‌سالارانه در خدمت ولایت فقیه بودند! البته هدف این وبلاگ به هیچ عنوان بررسی اوضاع و احوال اوباشی از قماش سحرخیز نیست، می‌دانیم که اینان همچون ویروس از همه جا به سراغ ملت‌ها و مردمان می‌روند، تا نانی به کف آرند و به نکبت بخورند، و از قضای روزگار مثل «خرگوشک کوچولو» زاد و ولدشان هم زیاد است!

ولی سئوالی که معمولاً در فضای سیاست‌های استعماری بی‌جواب می‌ماند، وضعیت «اصطلاح‌طلبان»، «آزادیخواهان»، «انقلابیون»، و ... در ارتباط با عامل «قدرت» است! جواب به این سئوال را اوباش حکومتی و اوباشی که در انتظار رسیدن به حکومت روزشماری می‌کنند، پیوسته به سکوت برگزار خواهند کرد، تا با تکیه بر این سکوت بار دیگر استعمار بتواند مهره‌های «مطمئن»‌ و سرسپرده را به صور مختلف در رأس امور مملکت به مردم کشور حقنه کند. امروز شاهدیم که استعمار، سرمایه‌گذاری خود جهت حاکمیت اسلامی را عملاً‌ طی سی سال مستهلک کرده، و جهت به قدرت رساندن گروه دیگری از همین اوباش دست به صحنه‌سازی زده!

این است واقعیت آنچه «افشاگری‌های»‌ امروز را رقم می‌زند. از یک دخترخانم فیلم می‌گیرند؛ یک سردار را لخت و عور میان 6 زن دستگیر می‌کنند؛ دو نمایندة مجلس را به دلائل «اخلاقی» به زندان اوین می‌برند؛ پالیزدار را به هلفدانی می‌اندازند؛ ‌ و امروز هم خبردار شدیم که یکی از کتاب‌سازان مهم حکومت اسلامی، «عبدالله شهبازی» پس از سی‌سال عزت و احترام در «وزارت اطلاعات» جمکران، روانة سلول‌های زندان زیر نظر همکاران سابق خودش شده! با این وجود، نویسندة این سطور معتقد است که جهت بررسی آنچه در ایران در شرف وقوع است، بر خلاف ادعاهای «مسخرة» حزب توده نمی‌توان در پی کشف «تضاد» در بطن دسته‌بندی‌های سیاسی کشور بود.

حزب توده که طی نیم قرن گذشته، خود تبدیل به یکی از عوامل اصلی تأمین فلسفة وجودی جهت حاکمیت راستگرایان افراطی بر جامعة ایران شده، در «سرمقالة»‌ خود ادعا دارد که بحران «پالیزدار»‌ و به احتمالی بحران‌های دیگر، نشانة برخورد میان جناح‌های مختلف حکومت است!‌ این «تحلیل» درست همان است که در مثل گفته‌اند، «شیره را خورد و گفت شیرین است!»‌ دست‌تان درد نکند، برای ارائة چنین تحلیل فراگیری حتماً 70 سال سابقة فعالیت‌ سیاسی هم لازم بود! ولی لنینیسم آبکی «حزب توده» در همین نقطه متوقف می‌ماند!‌ خلاصه بگوئیم، عامل «تضاد» را آقایان توده‌ای‌ها فقط در برخوردهای احمدی‌نژاد با دیگر عمله‌های استعمار «خلاصه» می‌کنند!‌

در اینکه اوباش نانخور استعمار به جان یکدیگر افتاده‌اند جای هیچ تردیدی نیست، ولی اگر حزبی ادعای ارائة «تحلیل» دارد بهتر است اول بگوید که چرا لنینیسم آبکی‌اش «تضاد» را فقط در بطن جامعة ایران دنبال می‌کند؟ چرا این «تضاد» در چارچوب برخورد منافع قدرت‌های بزرگ جهانی مورد بررسی قرار نمی‌گیرد؟ وقتی می‌گوئیم مشکل اساسی در کشور ایران پرده‌پوشی و «آبروداری» احزاب و تشکیلات سیاسی برای محافل استعماری است، بی‌دلیل چنین حرفی نزده‌ایم. رفتار «ابلهانة» توده‌ای‌ها خود یکی از نمونه‌های واقعی و ملموس چنین برخوردهائی است. تشکیلات سیاسی در کشورهای جهان سوم از هیچگونه حوزه‌ای جهت برخورد سیاسی، حتی در چارچوب نوعی «رزمایش» نمایشی برخوردار نیستند؛ دست‌نشانده‌اند و تا آخرین قطرة خون در پای اربابان جان‌فشانی خواهند کرد!‌

ولی صحنة امروز کشور را می‌باید به صورتی منصفانه و با تکیه بر شواهد واقعی مورد بررسی قرار داد. «روشنگری» یکی از اهداف اصلی در برخورد سیاسی است، در غیر اینصورت همة صحنه‌گردانان و دلالان و لات‌ها از قماش هیئت مؤتلفه، احمدی‌نژاد، مقام معظم، و ... به سیاست کشور خواهند پرداخت. و می‌دانیم که اگر سیاست مملکت در دست چنین افرادی گرفتار آید، اهداف اصلی سیاست از میان خواهد رفت؛ سیاست همانطور که تا به حال دیده‌ایم در کشور ایران نان‌دانی شده! می‌باید با این روند برخورد کرد؛ و قبول کرد که در شرایط فعلی استعمار دیگر جهت تأمین حاکمیت بر کشور ایران نمی‌تواند از میان ناکجاآبادها و زباله‌دانی‌های خود در این سوی و آن سوی جهان، «شخصیت» بیرون بکشد و در طرفه‌العینی اینان را بر جامعة ایران، همانطور که طی خیمه‌شب‌بازی‌های 22 بهمن شاهد بودیم، تحمیل کند. این تلاش استعماری در دورة محمد خاتمی از سوی غرب صورت گرفت و نتیجة آن جز بی‌آبروئی شخصیت‌های «پشت‌پردة» استعمار هیچ نبود. دیدیم که چگونه از درون سلول‌های زندان اوین «شخصیت» به واشنگتن و لندن «اعزام» می‌شد، و پشت سر هم از زبان وزراء، نمایندگان مسجد شوربای اسلامی، و دیگر نانخورهای حاکمیت ضدبشری آخوندی در ثنای آزادی و آزادیخواهی «رساله» به سراسر جهان مخابره می‌شد! اگر این ترفند استعماری در نطفه خفه شده، مطمئن باشیم که نمایشات مضحک دیگری که از این قماش در دست تهیه است نیز به اهداف خود نخواهد رسید.

اینکه این دولت و این حاکمیت کاری با انسان و انسانیت ندارد یک مطلب قبول شده است. ولی این امر که «تضاد» ایجاد شدة فعلی را همانطور که عملة حکومت اسلامی تعریف می‌کنند، «تلاشی»‌ جهت بهبود شرایط کشور معرفی کنیم، و یا همچون حزب همیشه منحلة توده، به دنبال «کشف» تضاد در میان طبقات چاقوکشان حاکمیت وابسته به سرمایه‌داری غربی در تهران باشیم، مطلب دیگری است. اهداف واقعی استعمار از تزریق دو راه‌کاری که در بالا به آن اشاره کردیم کاملاً روشن است، یک راه‌کار روی به جانب توجیه این حاکمیت و «تفهیم» اهداف والای آن دارد، و راه‌کار دیگر تمامی سعی خود را به خرج می‌دهد که برخوردهای ایجاد شده در بطن جامعة ایران را فقط به موضوعات داخلی محدود کند. این دو برخورد از قضای روزگار انگشتان یک دست واحد‌اند: گسترش «توهم» قدرت سیاسی حاکم، و گسترش ساده‌اندیشی در امور سیاست کشور. همان عواملی که نهایت امر در به وجود آوردن «فاجعه‌های» سیاسی پی در پی در ایران نقش‌آفرینی کرده‌اند.






...

۳/۲۸/۱۳۸۷

انگولک‌چی در زنجان!




امروز انگولک‌چی خبردار شد که در دانشگاه زنجان، به قول مش‌قاسم افرادی «بی‌ناموسی» می‌کنند! البته همانطور که می‌دانیم زنجانی‌ها از هم‌وطنان ترک‌زبان ما به شمار می‌روند و خیلی هم «غیرتی‌اند»! خلاصه از این مسائل ناراحت می‌شوند و «رگ زنجانی‌شان» باد کرده، مشت‌ها را گره می‌کنند و با فریاد «کوپه‌یوقلی، کوپه‌یوقلی» خواستار رسیدگی مقام‌معظم به این «جنایت جنسی» می‌شوند. البته انگولک‌چی اطلاع درستی از چند و چون مسائل ندارد، فقط به اخبار رسانه‌ها تکیه می‌کند،‌ ولی با در نظر گرفتن فضای «اسلام راستین» که مثل بختک بر سر مردم ایران فرو افتاده می‌توان حدس زد که جریان خیلی باید «داغ» باشد. اصولاً این شهر زنجان خواص عجیبی دارد.

در زمان قدیم، یعنی دوران شاه‌شهید و شاه‌بازی، از صنایع «ملی» در زنجان هنوز چند کارگاه ریخته‌گری باقی مانده بود. البته این کارگاه‌ها با همکاری سازمان سیا و برنامه‌ریزی‌های دقیق دولت‌های بعدی به تدریج از ریشه سوخت و خدا را شکر نابود شد!‌ ولی این کارگاه‌های ریخته‌گری، زمانیکه در قید حیات بودند، کار بسیار جالبی می‌کردند: با فلزات ریخته‌گری چاقو می‌ساختند! چاقو‌های عادی و ضامن‌دار، بسیار زیبا با دسته‌های صدفی! این «تولیدات» فقط یک اشکال داشت، همانطور که می‌دانیم تیغة چاقو باید «فولادی» باشد، در غیر اینصورت «تق» از میان دو نیم می‌شود. و سرنوشت چاقوسازی و صنعت چاقوسازی شهر باستانی زنجان هم به سرنوشت خود چاقوها دچار شد؛ «تق» از میان دو نیم شد و رفت پی‌کارش! بعدها در شهر زنجان دانشگاه باز کردند، البته بعدها یعنی خیلی بعدها!‌ چون زنجانی‌ها وقتی چاقو می‌ساختند سرشان به کارشان بود؛ بعداً که بیکار شدند، رفتند دانشگاه! و انگولک‌چی معتقد است که حضرت معاون دانشگاه قبلاً به احتمال زیاد در کار چاقوسازی بوده‌اند!

البته امثال و حکم با واژة «چاقو» کم نداریم! «چاقو دسته‌اش را نمی‌برد»، «صد تا چاقو می‌سازه که یکیش دسته نداره»، و ... از این نمونه‌هاست. همانطور که می‌بینیم چاقو همیشه با «دسته» در ارتباطی تنگاتنگ قرار می‌گیرد. انگولک‌چی، در مقام کارشناس امور زنجان، بالاجبار مدتی را هم به بررسی در امور صنعت چاقوسازی گذارنده، و به این نتیجه رسیده که جناب معاون دانشگاه فقط می‌خواسته‌اند قدرت دستة چاقوی زنجانی را «آزمایش» کنند. چرا که تیغة چاقو مدت‌هاست «بهوت افسرده» شده، و در صورت استفاده عین همان چاقوهای خوب و قدیمی «زنجانی» آناً می‌گوید «تق»، و از میان دو نیم می‌‌شود! ولی همانطور که می‌دانیم امروز «تیغه» و «دسته» با هم در ارتباط‌اند، و آنچه بحران دانشگاهی ایران را به دنبال آورده همین «ارتباط» نامیمون باید باشد!

وقتی آقای سولانا با یک «بستة پیشنهادی» می‌آیند و آنرا هیچوقت «باز» نمی‌کنند؛ انتظار دارید معاونت اسلامی دانشگاه زنجان، اگر به دختران «متخلف»، «بسته» پیشنهاد می‌کنند، در جا آنرا باز کنند؟ شاید ایشان هم می‌خواستند ادای آقای سولانا را در بیاورند، ولی از آنجا که زنجانی‌ها با امور دیپلماتیک آشنائی ندارند کار را همانطور که در صنایع چاقوسازی انجام می‌دادند، ‌ دنبال کرده‌اند. معاونت، بجای «بستة پیشنهادی»، «دستة پیشنهادی» را داده به طرف!‌ اینکه داد و فریاد ندارد! دختر «متخلف» هم جواب داده‌، «من‌ دختر گیلان‌ام، آشفته و حیران‌ام»، و خلاصه «بوشو، بوشو تو رو نخوام»! مرده شور خودت را ببرند با آن «دستة‌» صدفی، و «تیغة» ریختگی!

ولی یکی از سایت‌های کاملاً اسلامی به نام «برنانیوز»، که به احتمال زیاد زیر نظر ریاست دانشگاه زنجان اداره می‌شود، می‌گوید اگر فیلم ‌گرفته‌اند، و ضبط‌صوت ‌گذاشته‌اند، برای این بوده که این بساط را از پیش برنامه‌ریزی کرده‌اند! خلاصه به خواننده تفهیم می‌کند که اگر «معاونت»، اختیار اسلامی از دست داده و «دسته» را در طبق اخلاص گذاشته، گناه از دانشجوی دختر است که افسار وی را اینچنین در چنگول زنانگی خود گرفتار آورده!‌ بله، داستان همان است که همیشه بود، حوای اغواگر و بابا «آدم» مخلص و ساده‌دل! انگولک‌چی هم معتقد است که این برنامه از پیش آماده شده، اصلاً از صدر اسلام این برنامه به همین صورت ادامه داشته، و معاونت دانشگاه امکان ندارد در ملاءعام «دستة پیشنهادی» را با اینهمه سخاوت به دانشجویان ارائه ‌کند. خلاصه بگوئیم، اگر معاونت می‌دانست که ضبط‌صوت هست و فیلم و اینها، اصلاً بجای پیشنهاد «دسته» یک بستة کتاب‌دعا خدمت ملت ایران تقدیم می‌کرد، ایشان هم مثل پالیزدار «بازی»‌ خورده‌‌اند، و این «بازی» حسابی تخم‌های مبارک‌شان را لای سنگ گذاشته!

اصولاً مدتی است که برنامه «مچ‌گیری» در امور جنسی در کشور باب شده! سردار لخت و عور می‌گیرند، چندتائی نمایندة مجلس گرفته‌اند، قبلاً هم مهاجرانی را در محضر اسلام دراز کردند، و امروز هم رفته‌اند سراغ «فرهیختگان» دانشگاهی‌شان! این خیلی خوب است. ما امیدواریم که «امت» از این عملیات جنسی حمایت کند. گفته‌اند که چند نفر از دانشجویان حتی رئیس دانشگاه زنجان را به خاطر «اهانت جنسی»‌ که معاون‌ ایشان به یکی از دختران زینب روا داشته، کتک زده‌اند! انگولک‌چی خیلی خوشحال شد! و امیدوار است که هر چه زودتر مردم همة مسئولان را کتک بزنند، و چاقوسازهائی که این سی ساله مرتب چاقوی بی‌دسته به ملت داده‌اند، کتک مفصلی بخورند. خصوصاً که چاقوهای‌شان به مفت هم گران است!‌

امروز یک دخترخانم شیک و شوخ و شنگ سوار آسانسور شد، و تا انگولک‌چی را دید گفت، «من میگم آلمان اطریش رو می‌زنه!» انگولک‌چی با تعجب گفت، «مگر دیوانه شده، چرا می‌زنه؟»‌ دخترخانم جواب داد، «فوتبال رو می‌گم!» وقتی هم دید که انگولک‌چی هنوز حیران و متعجب است گفت، «شما فوتبال نگاه نمی‌کنید؟»‌ فکر کرده بود انگولک‌چی وقت برای فوتبال نگاه کردن دارد. ولی انگولک‌چی به ایشان گفت، «من فقط فوتبال ایران را نگاه می‌کنم!» دخترجوان با تأسف سری تکان داد و گفت: «ایران؟!» بله! هنوز فوتبال ما را ندیده‌اند، تا قدر چاقوهای زنجان‌مان را بدانند!




...

۳/۲۶/۱۳۸۷

پارس‌الله!




حرکت‌های مزورانة رسانه‌های حکومت اسلامی اینک وارد مرحلة جدیدی شده. همانطور که می‌دانیم طی چند روز گذشته تحولاتی اساسی در زمینة سیاست منطقه به وقوع پیوست. به عنوان نمونه از به قدرت رسانیدن جناح «لاریجانی» به دست انگلستان می‌توان نام برد. عملی که به سرعت در لندن ایجاد «توهم» عجیبی کرد؛ توهمی که بر اساس آن اینک می‌توان سخن از بازگشت به دوران «پرافتخار» سرداران سازندگی و «محافل» به میان آورد! پیشتر عنوان کرده بودیم که این نوع توهمات دیری نخواهد پائید. و دیدیم که لاریجانی و دستجات وابسته به جریانات کهنه و پوسیدة رژیم اسلامی دیگر جائی در صحنة واقعی سیاستگذاری کشور نخواهند داشت؛ هر چند احمدی‌نژاد نیز به شدت در داخل و خارج تضعیف شده باشد. امروز شاهد حضور یکی از عناصر کلیدی سازمان آتلانتیک شمالی در تهران بودیم. ولی سولانا که تحت عنوان «غلط‌انداز» هماهنگ کنندة سیاست‌ خارجی اتحادیة اروپا، عملاً به رایزنی جهت راه‌گشائی خط «آمریکا ـ انگلستان» در جهان مشغول است، بر خلاف ذوق و شوق «بی‌بی‌سی» نتوانست از سفر خود هیچ نتیجة ملموسی به دست آورد، و دست از پا درازتر کنفرانس مطبوعاتی خویش را در سفارت آلمان برگزار کرد!

امیدهای فراوانی که ظاهراً اتحادیة اروپا، و در واقع خط «انگلستان ـ آمریکا» از سفر سولانا در دل داشتند به همین سادگی به یأس تبدیل شد. سولانا که بر اساس پیش‌فرض‌های «بی‌بی‌سی» و دیگر رسانه‌های وابسته به خط «انگلستان ـ آمریکا»، ‌ قرار بود با علی‌خامنه‌ای دیدار داشته باشد مجبور شد به دیده‌بوسی با جلیلی رضایت دهد! و با اینکار تمامی امیدهای علی‌خامنه‌ای جهت برقراری مجدد دیپلماسی «فشار و تهدید از خارج» و فراهم آوردن شرایط «سرکوب در داخل»، نقش بر آب شد. همانطور که می‌دانیم این حکومت، «مبارزه با آمریکا» را به همان اندازه تبدیل به «هدف» غائی خود کرده که آمریکا سرنگونی «فرضی» این حکومت را استراتژی خود می‌نمایاند. و در نتیجة تحمیل این «معادلة» شیطانی بر فضای سیاست منطقه‌ای، آمریکا نیازهای نظامی و ساختاری اقتصاد خود را از طریق «دشمن‌سازی» فرضی تأمین می‌کند، و آخوندجماعت در داخل کشور تحت عنوان «مبارزه با آمریکا» به سرکوب مردم و چپاول اموال ملی و حفظ موقعیت استبدادی یک حکومت دست‌نشانده و قرون وسطائی می‌پردازد. نتیجة این «معادلة» جهنمی که از سه دهة‌ پیش بر روند مسائل کشور حاکم شده، در برابرمان قرار دارد: تحمیل یک حاکمیت مستبد و فاسد بر جامعة ایران! حاکمیتی که ابعاد بی‌عدالتی‌هائی که بر ملت ایران روا داشته به هیچ عنوان در افشاگری‌های عوامل داخلی این حکومت، از قماش پالیزدار نمی‌گنجد؛ اظهارات پالیزدار فقط قسمت قابل رؤیت این کوه‌یخی را به نمایش گذاشته، واقعیت به مراتب از این‌ها دردناک‌تر است.

بی‌دلیل نیست که هر گونه نزدیکی و تماس سیاسی با آمریکا، و یا تقبل مسئولیت نظامی مستقیم از جانب غربی‌ها در منطقه، از طرف حکومت اسلامی آناً «غیرشرعی» و ضداسلامی خوانده می‌شود. چرا که، این روابط و استراتژی‌ها در صورت تحقق در واقع تیرخلاصی خواهد بود بر مغز سیاست «طالبان‌سازی» در کشورمان. اینکه یک حکومت فکسنی در برابر امضاء قرارداد امنیتی میان عراق و ارتش آمریکا «موضع‌گیری‌» می‌کند، دیگر از آن مضحکه‌هاست. نمی‌دانستیم حکومت ایران تا حدی صاحب اقتدار شده که نه تنها در مورد مسائل داخلی کاملاً «مستقل» عمل می‌کند، که حتی در مورد مسائل دیگر کشورها و ارتباطات آن‌ها با ابرقدرت‌ها نیز «اظهارنظر» و «موضع‌گیری» رسمی خواهد کرد! این همان حاکمیتی نیست که برای باز پس دادن چند جاشوی انگلیسی رئیس دولت و گارد احترام را برای بدرقة آنان به فرودگاه فرستاده بود؟

واقعیت این است که «ارتباط» مزورانه و دوسویه‌ای که در بالا به آن اشاره کردیم، ارتباطی که در فضائی مملو از «ظاهرسازی» و «جعل‌ واقعیات» طی سه دهه ساخته شده، کار را بجائی کشانده که آمریکائی‌ها به خاطر حفظ شرایط سیاسی حاضر در ایران خطر جنگی برخاسته از سیاست‌ شرکت‌های نفتی در مرزهای روسیه را نیز به جان می‌خرند! و طی ماه‌های گذشته شاهد بودیم که اگر تهدیدات مستقیم کرملین در میان نمی‌آمد، در ادامة خط «دشمن‌سازی» فرضی، آمریکا با تکیه بر فضاسازی‌های احمدی‌نژاد، «مقام معظم» و دیگر اوباش حکومتی، ارتش خود را به درون خاک ایران «هی» می‌کرد! مطمئن باشیم که چنین شرایط غیرانسانی‌ای اگر پیش می‌آمد، از نظر آخوندجماعت بهترین شرایط موجود تلقی می‌شد. چرا که در چنین فضائی آکنده از ترس، وحشت و فقر است که همچون نمونة ملت عراق، فلسفة وجودی «روحانیت» و اهداف «والای» مراجع تقلید در اوج خود قرار می‌گیرد! این همان نسخه‌ای بود که طبیب آمریکائی برای سر کچل ما ملت پیچیده بود! و حضرت سولانا نیز در ادامة همین سیاستگذاری‌ها از طرف «ام‌آی‌6» به تهران اعزام شده. ولی چه کنیم که کار اینان همانطور که دیدیم گره خورده!

مدت‌هاست که از «افشاگری‌های» پالیزدار می‌گذرد، و شاهدیم که احمدی‌نژاد، در مقام یکی از «افشاگران» حکومت اسلامی، هنوز در اینمورد موضع‌گیری نکرده. در عمل، اظهارات پالیزدار و در بوق‌وکرنا گذاشتن نقش وی از طرف برخی رسانه‌ها به این معنا بود که افشاگری را می‌توان به صحنة مسخره‌بازی‌های نمایشی پالیزدار نیز تبدیل کرد. ولی در اینکه پروندة افراد افشا شده از نظر سوءاستفاده‌ها بسیار سنگین‌تر از آن است که پالیزدار مطرح کرده، تردیدی نیست! معرکة پالیزدار در واقع چنگ و دندانی بود که جناح لاریجانی با تکیه بر رأی قاطع «مسجدشوربا» به ریاست ایشان، در برابر موضع‌گیری‌های احمدی‌نژاد از خود نشان داد. ولی جنگ سیاسی میان دو جناح همچنان ادامه خواهد یافت. و در راستای همین «جنگ» است، که امروز خبرگزاری فارس، یکی از ارتجاعی‌ترین رسانه‌های کشور، «حکایت شیرین» و ابدی حجاب اسلامی و مبارزه با بدحجابی را یک‌بار دیگر در رأس خبرهای خود قرار داده!‌

همانطور که می‌بینیم مسئلة «حجاب اسلامی» نیز مانند «مبارزه با آمریکا» یکی از همان خطوط سیاسی‌ است که با تکیه بر آن می‌توان به وحشت و تزلزل اجتماعی در کشور بخوبی دامن زد. ایجاد احساس عدم‌امنیت در میان مردم، مسئله‌ای که به هیچ عنوان به زنان محدود نمی‌شود، به خودی خود یک «نعمت‌الهی» برای فاشیست‌ها و اربابان‌شان است. در کشور شیلی، با پیشینة تاریخی کاملاً متفاوت با ایران، ژنرال پینوشه، پس از کودتا، پوشیدن شلوار را برای زنان «ممنوع» اعلام کرد. و خبرگزاری‌های کودتا فقط چند ساعت پس از برقراری حکومت نظامی اعلام کردند، «زنانی که شلوار می‌پوشند کمونیست‌اند!» با چنین سابقه‌ای، یانکی‌ها از خبرگزاری فارس در مقام رسانه‌ای که خود را در حد فاصل میان حزب‌الله سلطنت‌طلب، و شاه‌الله آخوندپرست قرار داده، و به مصداق «یک‌دل و دو دلبر» گاهی از این دل می‌رباید و زمانی از آن یک، استفادة لازم را صورت می‌دهند! این موضوع «داغ» اجتماعی، در عمل بهترین فرصت جهت خوش‌خدمتی رسانه‌‌چی‌های فارس‌نیوز در بارگاه اربابان است!

زمانیکه اهداف سفر «افسانه‌ای» سولانا اینچنین نقش بر آب می‌‌شود، و موضع‌گیری‌های «جانانة» پالیزدار فضای کشور را با ترفندهای سردار سازندگی می‌آلاید، خبرگزاری فارس یک بوسه بر لب‌های داغ‌ برداشتة سلطنت می‌چسباند، لبی هم از سپاهیان اسلام می‌گیرد؛ خلاصه، «ز هر طرف که کشته شود، سود اسلام است!» خبرگزاری فارس نخست در خبری «انحصاری» سخن از بازگشت سرداران به خیابان‌ها جهت سرکوب بدحجاب‌ها انتشار می‌دهد، و همزمان به خوانندگان تفهیم می‌کند که اینبار سرکوب به زنان اصلاً محدود نخواهد شد؛ مردانی که موهای «غربی» دارند، مغازه‌دارانی که البسة «جلف» می‌فروشند، سلمانی‌هائی که موهای «غربی‌» درست می‌کنند، و ... همه را می‌گیریم، پلمب می‌کنیم، پدرشان را هم در می‌آ‌وریم! ‌ فارس نیوز در گام بعدی، جهت دلبری از مقام سلطنت تحت عنوان «مصاحبه» با عسگراولادی، یکی از منفورترین عوامل حکومت اسلامی، از زبان وی قتل حسنعلی منصور را فتوی آیت‌الله میلانی معرفی می‌کند!‌ البته فارس‌نیوز خوب می‌داند که امروز جامعة ایران در موضعی قرار نگرفته که «فتوی» یک آخوند را جهت قتل یک نخست وزیر، آنهم نخست وزیر «بی‌حجاب»، بتواند قابل توجیه بداند! در آخر کار، این «رسانه» از جلسة محاکمة اعضای مؤتلفه هم چند عکس «سکسی» منتشر کرده تا پیام خود را کامل کند.

البته عکس‌ها خیلی «با حال» هستند!‌ در این عکس‌ها اوباش مؤتلفه، که متهم به همکاری با تشکیلاتی تروریست و آدمکش‌اند، با چنان لبخندهای ملوکانه‌ای در دادگاه دفترها را «توشیح» می‌کنند، و پلیس شاهنشاهی آنقدر با خوش‌روئی و احترام با آنان برخورد می‌کند، که انسان بی‌اختیار سلطنت‌طلب می‌شود، و فراموش می‌کند که این «شهربانی» در واقع پایه‌گذار ساواک بوده، و بعدها سپاه‌ پاسداران و بسیج «لعنتی» آمریکائی این حکومت اسلامی هم از ماتحت همین‌ «شهربانی» بیرون افتاده! بله، وقتی می‌گوئیم «یک دل و دو دلبر» بی‌دلیل نیست. با این وجود خدمت «فارس‌نیوز‌چی‌ها» عرض می‌کنیم که خیلی «گز نکرده جر داده‌اید»! آنچه نهایت امر «جر» خواهد خورد، هم صدای‌اش را از نزدیک می‌شنوید، و هم دردش را حسابی حس خواهید کرد. دوره‌ای که روزی‌نامه‌چی‌های استعماری از قماش عملة «اطلاعات» مسعودی و کیهان «مصباح‌زاده» یک شبه کت‌هایشان را وارونه کنند، و با ریش و تسبیح نمازگزار امام امت شوند، دیگر در این مملکت تکرار نخواهد شد!‌ امروز موضع‌گیری‌های سیاسی معنای دیگری پیدا کرده. البته اوباشی از قماش قلم به مزد در رسانه‌های استعماری قادر به شناخت چنین ابعادی نیست؛ ولی این ابعاد را چه بشناسد و چه نشناسد، به تمام و کمال متحمل تبعات‌اش خواهد شد. به فارس‌نیوزی‌ها توصیه می‌کنیم که در روزهای آینده زمانیکه به دستور سفارت انگلیس «خبر» مبارزه با بدحجابی را در رأس امور می‌گذارند کمی هم به فکر آیندة خود در این مملکت باشند!







...