۳/۱۶/۱۳۹۲

بی‌بی‌سی باستانی!


 

مرگ آیت‌الله طاهری اصفهانی و «تظاهرات» در هنگام تشییع‌جنازة وی،  فرصتی فراهم آورد تا بار دیگر مهره‌های حاضر بر صفحة سیاست کشور را بهتر و بیشتر بشناسیم.   به صراحت بگوئیم،  از اینکه ملت ایران در چارچوب سیاستی که بر کشور حاکم شده بالاجبار می‌باید از دریچه‌ای به فضاهای اجتماعی راه یابد که هر از گاه در ارتباط با اربابان دین و «باورهای» شیعی‌مسلکی «گشوده» می‌شود،  به هیچ عنوان نمی‌توان ابراز خوشوقتی کرد.   باید پرسید،   حضور فعال در میعادهائی از قبیل مرگ،  تشییع‌جنازه،  اعمال حصر،  و ... که در آن‌ها حکومت اسلامی و دیگر اربابان دین و مدعیان «دین‌خوئی» فعال‌مایشاء می‌شوند،  خواهد توانست برای یک ملت زیربنای مطلوب جهت به ارزش گذاردن مطالبات مالی،  اقتصادی،  اجتماعی،  سیاسی و فرهنگی فراهم آورد؟   مسلم بدانیم که پاسخ به این پرسش منفی است؛   همچنانکه تا این لحظه نیز پیروی ملت ایران از اربابان دین، دنباله‌روی از مدعیان دین‌خوئی و دین‌فروشان چپ و راست نه تنها نتیجة مثبتی به بار نیاورده،  که هر آنچه در مجاهدات صدرمشروطه و دیگر مقاطع تحصیل شده بود نیز از دست شده. 

 

کلید خروج نهائی از فاجعه‌ای که بر جامعة ایران حاکم شده،  هر چند ما استعمار را پیوسته و به درستی مسئول واقعی این درام معرفی‌ کرده‌ایم،‌   تا حدودی زیادی در کف ایرانیان نهفته. می‌باید این سئوال را مطرح کرد که اگر روز تشییع‌جنازة طاهری اصفهانی،   شبکة سپاه،  بسیج و دیگر ساختارهای وابسته به حکومت اسلامی همان افرادی را که سازمان‌ها و تشکیلات دولتی برای نمازهای جمعه در میدان نقش‌جهان جمع می‌کنند به خیابان‌ها می‌آوردند،  شعارها،  مطالبات و روش و خوی و سیاق این تظاهرات تا چه حد با آنچه گذشت «تفاوت» می‌داشت؟   منصفانه بگوئیم،  بجز تغییر چند عکس و چند واژه،   بقیة‌ قضایا هیچ تفاوتی نمی‌کرد.

 

مسلماً صاحب‌نظران در علم تاریخ عنوان خواهند کرد که،   آنچه امروز در ایران می‌گذرد  فی‌نفسه بازتابی است از نبود تاریخی ساختارهای «مدنی» در کشور.   خواهند گفت،‌  ایرانیان هیچگاه ساختار مدنی نداشته‌اند.  درست می‌گویند،   ملت ایران در تاریخچه‌اش نه همچون آتنی‌ها تئاتر و تراژدی و نمایشنامه داشته،   و نه همچون اسپارتی‌ها «رستوران‌های» عمومی؛   نه همچون مغول شورای قبایل داشته،   و نه همچون ساکنان رم سنا و کولیزه و نمایشات عمومی رزمی!  خلاصه بگوئیم،‌  آنزمان که در برابر عظمت تخت‌جمشید قرار می‌گیریم و از خود می‌پرسیم،  «ملت ایران» در کجای این بنا جای داشته؟  سکوت عذاب‌آور می‌شود،   چرا که به فاصلة‌ فرسنگ‌ها از این بنا هیچ اثری از زندگی انسان‌ها،  اجتماعات‌شان،  شهرهای‌شان و ...  دیده نشده!‌    

 

با این پیشینة تاریخی است که ما ایرانیان پای به میدان «جُنگ داده‌های» معاصر گذارده‌ایم.  پیشینه‌ای که خارج از جنگاوران و مدعیان حکومت و نظامی‌جماعت،   هیچ نداشته.  هیچ جز گروهی بازاریانِ به یادمانده از دوران قجر،  و گروهی دین‌فروشان شیعی‌مسلک!   و اینچنین است که امروز،   در هر میعاد که جامعه قصد دارد با بیانی «سیاسی»‌ مطالبات‌اش را عنوان کند،  حضور چند آخوند و چند بازاری و گروهی از هواداران اینان «الزامی» می‌شود!   اشتباه نکنیم،  این در جامعة ایران بیشتر نتیجة یک نقصان تاریخی است تا اشتباهی «پدیده‌شناسانه.»  

 

مسئله به اینجا ختم خواهد شد که اگر ما ایرانیان نتوانسته‌ایم پای از دایره‌ای که تاریخ‌ این سرزمین بر گردمان کشیده بیرون بگذاریم،   آن‌ها که زیست در قرن معاصر را خواستارند از این دایره می‌باید بیرون روند.   چرا که باقی ماندن در این دایره فقط در جا زدن و سدساختن در برابر تحولات حیاتی اجتماعی خواهد بود.   یا از این دایره پای بیرون می‌گذاریم،   و یا با محاط باقی ماندن در آن با تحولات «خداحافظی» می‌کنیم.   چرا که می‌باید جهت باقی ماندن در این دایره این تحولات را یک به یک به عقب برانیم.  این دیگر جای بحث و گفتگو ندارد.

 

ما به هیچ عنوان نمی‌پذیریم که گروه‌هائی ـ  از بررسی چندوچون و احوالات‌شان نیز اجتناب می‌کنیم ـ  تجمع بر گرد افرادی از قماش خاتمی،  نوری،  نوری‌زاد،  و ... را که به مناسبت تشییع‌جنازة یک آخوند قدرت‌طلب به خیابان آماده‌اند،  به عنوان «سند آزادیخواهی» ملت ایران جا بزنند.   چرا که،  طی سالیان دراز،  آخوند طاهری به گواهی عملکرداش،  از حکومت «مطلق اسلامی» بر شهر اصفهان حمایت کرده بود.   این فرد و جماعتی که به او اقتداء می‌کند هیچ ارتباطی با مطالبات دمکراتیک ملت ایران ندارند و نخواهند داشت.  بی ‌رودربایستی بگوئیم،  قرار دادن این افراد در مرکز یک خیزش تاریخی که می‌باید ایرانی را از قرون وسطی به هزارة سوم رهنمون شود،‌   یک موضع‌گیری وحشیانه،  ضدانسانی و گزافه‌گوئی است؛   هیچ انسانی تحمل چنین جسارتی را نخواهد کرد.   بی‌بی‌سی،  بلندگوی وزارت امورخارجة انگلستان،   روز 15 خرداد سالجاری مقاله‌ای به قلم «حسین باستانی» با این تیتر به چاپ رسانده: 

 

«جلال الدین طاهری؛  پایان یک دهه اعتراض به رهبر ایران»

 

بله،  پایان یک دهه «اعتراض!»   کدام اعتراض؟  طاهری به سرکوب و تاراج ملت ایران اعتراض کرده بود؟  خیر،   آخوند طاهری بخشی از همین تاراج و سرکوب بودند.  «باستانی» گویا  «اعتراض» طاهری به دولت احمدی‌نژاد را نشان «آزادیخواهی»‌ برشمرده!   ولی ما فراموش نکرده‌ایم که این حکومت بیش از سه دهه جنایت در کارنامه‌اش دارد،  نه یک دهه!   و از قضای روزگار آن روزها که هر هفته اوباش سپاه پاسداران «جلال‌الدین طاهری»،  امام جمعة عزیز دردانة امام خمینی و موسوی و خامنه‌ای را از تونل‌های امنیتی رد می‌کرد تا برای «مردم اصفهان» روضه و خطبه بخواند،  جنایات این رژیم به مراتب از امروز بیشتر بود!   ولی به دلائلی که از حوصلة این مقال فراتر می‌رود،   بی‌بی‌سی و «باستانی» هر دو ترجیح داده‌اند به همین یک دهة اخیر بچسبند!  به قولی نان‌اش بیشتر است. 

 

ولی مشکل ملت ایران را نه بی‌بی‌سی حل می‌کند،   و نه باستانی؛   دیدیم که طاهری هم حل نکرد.  مشکل ما نبود بنیادهای مدنی،  اجتماعی و فرهنگی است.  ملت ایران جز توسل به یک «انقلاب مدنی»،  و مطرح کردن اهداف و مطالبات صنفی،  سندیکائی،  حرفه‌ای،  مالی و اقتصادی و انسانی و حقوقی،  و نهایت امر راندن اربابان دین،‌  ایادی‌ اینان و لشوش شهری به حاشیة فضای سیاسی راه دیگری جهت برون‌رفت از بحران نخواهد یافت.  این «انقلاب مدنی»  با ریختن به خیابان و آتش زدن سطل‌زباله و یا له‌له‌زدن در گرمای تابستان به دنبال جسد بوگندوی طاهری اصفهانی صورت نمی‌گیرد.   انقلاب مدنی نه تنها شهامت می‌خواهد که نیازمند دانائی و توانائی نیز هست،  و امروز امید ما بر این است که در آیندة نزدیک در میان ایرانیان چنین شجاعت‌ها و دانائی‌هائی را شاهد باشیم.    

 

 

 

 

 

۳/۱۳/۱۳۹۲

بولتن‌نویسان!


 

طی چند روز گذشته تحولات در ترکیه سرعت فراوان گرفته،  تا به آن حد که روزنامة کیهان،‌  ارگان رسمی «بیت‌ رهبری»،  در عرض چند ساعت دست از «به‌به‌وچه‌چه» پیرامون حضور اسلامگرایان در حاکمیت ترکیه برداشته،‌  رجب اردوغان را عامل «امپریالیسم و اسرائیل» لقب داده!  حال ببینیم این دگردیسی چه ریشه‌هائی می‌تواند داشته باشد. 

 

در ضمن پیشتر در وبلاگ «هم‌صدا با ترکیه» پیرامون تحولات اینکشور مطالبی مطرح کرده بودیم که برخورد برخی خوانندگان را نیز به همراه ‌آورد؛   از این فرصت استفاده کرده به این سئوالات نیز پاسخ خواهیم گفت.  

 

نخست بگوئیم،  بحران ترکیه را نمی‌توان در هیچ بعدی با آنچه «بهار عرب» نام گرفته به قیاس کشید.  هر چند برخی اطلاعات از «پشت ‌جبهة» این تظاهرات،  سخن از هم‌گامی محافل نظامی و انتظامی با تظاهرکنندگان به میان آورد.   دیگر آنکه هم‌راهی‌های حکومت اسلامی با این تظاهرات که در کیهان مورخ 13 خردادماه سالجاری،‌  تحت عنوان مبارزات «ملت ترکیه با اردوغان و آمریکا»،   و در قالب مدح و ثنا انتشار یافته نیازمند توضیحاتی خواهد بود.  آخرالامر می‌پردازیم به نقش «واقعی» دولت ترکیه در منطقه،  و ارتباطات این حاکمیت با قدرت‌های بزرگ جهانی.   پس نگاهی داشته باشیم به ریشة ناآرامی‌ها در ترکیه.

 

به قدرت رسیدن اسلامگرایان در کشور ترکیه به هیچ عنوان «اتفاقی» نیست.   این مسئله بر خلاف ادعای شبکة اسلامگرائی منطقه،‌   نه ریشه در «اعتقادات» ملت ترکیه دارد،  و نه بازتابی است از «انقلاب اسلامی» جمکرانی‌ها در ایران.  یادداشت روز «سعدالله زارعی» در کیهان،   ‌مورخ 12 خردادماه سالجاری تحت عنوان، ‌ «آمريکا و ضدانتخابات در ايران» ضمن  تجلیل از «فضیلت‌های» انتخابات در حکومت اسلامی،  زبان به تحسین ورود «صلح‌آمیز» اسلامگرایان به دایرة قدرت در ترکیه گشوده و آن را ملهم از «انقلاب خمینی» معرفی می‌کند:

 

«اولين بار اسلام‌گراهاي ترکيه به پيروي از انقلاب اسلامي ايران به استفاده از انتخابات براي رسيدن به اهداف روي آوردند.  رجائي کوتان و مرحوم نجم‌الدين اربکان که از ابتداي دهه 1960 رابطه تنگاتنگي با جمهوري اسلامي داشتند از فضاي به وجود آمده در دولت تورگوت اوزال استفاده کردند و به کرسي‌هائي در مجلس و شهرداري‌ها دست يافتند از اين پس برخورد دولت‌هاي لائيک ترکيه با اسلام‌گراها مشکل شد و اين زمينه‌ساز روي کارآمدن اولين دولت اسلام‌گرا در ميانه دهه 1990 گرديد.»

 

حال آنکه از منظر تاریخی،   حزب «توسعه و عدالت» از قضای روزگار در گیراگیر بحران حوادث تروریستی در نیویورک چشم به جهان گشوده.  در نتیجه،   می‌باید بپذیریم که اسلامگرائی «واقعی»‌،  یا بهتر بگوئیم،  آن نوع از اسلامگرائی که به برقراری یک دولت درازمدت در ترکیه انجامید،   فقط و فقط پس از شکل‌گیری استراتژی‌ نوین ایالات‌متحد و خصوصاً آغاز تهاجم نظامی سازمان ناتو به افغانستان و عراق سر از کاسة روابط منطقه‌ای به در آورده.  و طی ایندوره آمریکا با تکیه بر پایگاه‌های سازمان ناتو در ترکیه،  خصوصاً پایگاه هوائی «اینسرلیک»،   این کشور را به مرکز توطئة نظامی بر علیه ملت‌های منطقه تبدیل کرد.   

 

در واقع اسلامگرائی در ترکیه،   پیش از ورود «باند» اردوغان به دایرة قدرت بیشتر در حد «غُرغُر» آخوندها متوقف مانده بود.   در اینکه،   گروه اردوغان با توسل به چه ترفندهائی توانست خیمه‌شب‌بازی اسلامگرائی قرن بیست‌ویکم را بر ترکیه حاکم کند جای بحث و گفتگو بسیار است،  ولی نقش سرنوشت‌ساز سازمان سیا را مشکل می‌توان در این میان نادیده گرفت.   در سال 2008،   سازمان «راند»،   یکی از زیرمجموعه‌های اطلاعاتی و کارشناسانة «سازمان سیا»،   در انتشارات خود مربوط به تحولات آتی در ترکیه،   چهار گزینة «متفاوت» برای آینده اینکشور ارائه داد.   میانه‌روی و نزدیک شدن به اتحادیة اروپا؛   اسلامگرائی «خزنده»؛   انحلال حزب توسعه و عدالت از سوی دیوانعالی ترکیه؛   کودتای نظامیان به دلیل آشوب‌های شهری! 

 

به صراحت بگوئیم،  برای به دست دادن چنین تحلیل «عمیقی» هیچ نیازی به تحقیق و بررسی و هزینة میلیاردها دلار بودجه نمی‌بود.   آنچه در بالا تحت عنوان «تحلیل» سازمان «راند» آمده همان مسیری است که پس از پایان جنگ دوم جهانی تقریباً تمامی دولت‌های ترکیه در آن پای گذارده‌اند.  ولی پیش از اوج‌گیری هیاهوی اسلامگرائی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی،  دولت‌های برگزیدة سازمان ناتو در ترکیه،  اسلامگرائی را نه در قالب «سرفصل» که به صورت خزنده،  زیرجلکی و موذیانه در تمامی برنامه‌های‌شان گنجانده بودند.  چه این تحولات به حکومت نظامی منجر می‌شد،   و چه کار به «مجلس نمایندگان» می‌کشید!

 

از اینرو آنچه امروز در ترکیه و از طریق تظاهرات گستردة ملت به زیر سئوال برده شده،   اسلامگرائی نیست؛   موضع‌گیری‌های به اصطلاح «صلح‌آمیز» اردوغان اسلامگرا نیز در میان نیامده؛   نظامیگری و کودتای پلیس و ارتش نیز نمی‌تواند در مرزهای روسیه امروز تبدیل به «گزینة» آ‌مریکا شود؛   جای پای دیوانعالی را نیز در این میانه نمی‌بینیم.   مسئله بیش از هر چیز بازتابی است از تضعیف مواضع استراتژیک ایالات متحد پس از فروپاشی سیاست‌های «لندن ـ  واشنگتن» در سوریه.

 

اینکه دو هفته پس از سفر اردوغان به ایالات متحد،   این هیاهو در خیابان‌های ترکیه به راه افتاده بخوبی نشان می‌دهد که این آمریکاست که بر تغییرات کلیدی در ترکیه پای می‌فشارد.  و اشتباه نکنیم این تغییرات از موضع ضعف واشنگتن بر دولت دست‌نشاندة اردوغان اعمال می‌شود،   نه در چارچوب یک سیاستگزاری «موفق» و پایدار.   چهار گزینة «کذا» که سازمان «راند» برای ترکیه مطرح می‌کند،‌   متعلق به دوران گذشته است،  و در این «سیاستگزاری» نوین جائی نخواهد داشت.  کودتای احتمالی «ارتش و پلیس» تنها گزینه‌ای است که در شرایط فعلی می‌تواند «قد» علم کند،   ولی اردوغان «کنعان اورن» نیست؛  مرزهای شمالی ترکیه نیز دیگر به صورت «دربست» در ازای پیش‌فرض‌های استراتژیک «جنگ‌سرد» مصادره نشده.   از اینرو،  آمریکا جرأت نخواهد کرد در اینکشور پای در دایرة «کودتا» بگذارد.  حال نگاهی به موضع‌گیری جمکران پیرامون حوادث اخیر ترکیه بیاندازیم. 

 

روزنامة کیهان که بهتر است آن را بولتن «بیت‌رهبری» بخوانیم،  ‌ طی 24 ساعت پیرامون وضعیت سیاسی در ترکیه،   180 درجه تغییر جهت سیاسی داد!  همانطور که بالاتر نیز آوردیم،   در تاریخ 2 ژوئن 2013،‌  سعدالله زارعی از ورود «پیروزمندانة» اسلامگرایان به دایرة قدرت در ترکیه تعریف و تمجید فراوان به عمل آورده بود.   ولی به فاصلة‌ 24 ساعت،   کیهان،  ‌مورخ 13خردادماه سالجاری،  در مطلبی تحت عنوان «گسترش اعتراض‌ها به 90 شهر ترکيه اردوغان از ارتش کمک خواست»،  دولت آنکارا مجری طرح‌های آمریکا و اسرائیل می‌خواند:

 

«قيام خودجوش مردم ترکيه عليه دولت و حزب حاکم عدالت و توسعه همة 48 استان اين کشور را فراگرفت. [...] مردم ترکيه مي‌‌گويند،  دولت آنکارا مجري طرح‌هاي آمريکا و اسرائيل براي تجزية منطقه است.»       

 

باید به فراست و تیزهوشی کیهانیان آفرین گفت!   در اینکه حزب عدالت و توسعه،  کارگزار سیاست‌های غرب است،  ما نیز با بولتن «بیت‌رهبری» موافق‌ایم.  ولی دیگر جریانات اسلامگرای منطقه،   و به ویژه حکومت اسلامی ایران را نمی‌توان از این روند مستثنی کرد.  حکومت اسلامی طی سه دهه،  از طریق سرکوب ملت،  تحدید مطبوعات،  انزوای اهل‌قلم و اهل‌هنر و اهل سیاست و ... و با به چپاول دادن توان مالی و طبیعی کشور ـ  حراج نفت‌خام و واردات مواد غذائی ـ  قصد دارد وابستگی‌اش را پنهان کند!   و از قضای روزگار این سیاست برای آمریکائی‌ها خیلی هم شیرین و دلچسب شده؛   هم نفت مفت می‌برند،  هم خرت‌وپرت‌های‌شان را تحت عنوان «محاصرة اقتصادی»‌ چارلاپهنا به ملت ایران قالب می‌کنند.  هر گاه هم گرفتاری و مشکلی در منطقه پیش آید،   از طریق نوکران‌شان در جمکران بدون آنکه دست‌های خود‌شان آلوده شود،  مشکل را «حل»‌می‌کنند.   به طور مثال،   همین دیروز بود که جمکران رسماً اعلام کرد،   با «طالبان افغان» در حال مذاکره است!   این همان گروهی  بود که جمکرانی‌ها پیشتر در چارچوب سیاست «خررنگ‌کن» اربابان‌شان به آن «اعلان جنگ» داده بودند!   شاید اینبار هم حکومت جمکران می‌پندارد با دنباله روی از ارباب در ترکیه می‌تواند نانی برای خود به تنور بچسباند!        

 

ولی به استنباط ما،   اینبار تلاش کیهان در جستجوی راه‌حلی جهت خروج از بحران ترکیه،  و قرار گرفتن در مسیر «مطالبات نوین»،‌  به قول معروف خشت خشک بر آب افکندن است.   چرا که،  این راه‌حل اصولاً وجود ندارد.  سیاست‌های تعیین‌کنندة منطقه‌ای گزینة «حضور ممتد» حکومت اسلامی در ایران و در دیگر کشورهای منطقه پیش‌بینی نکرده‌اند.   خلاصه کیهان «زور زیادی» می‌زند،   و صدالبته بولتن کذا در عرصة فرصت‌طلبی تنها نمانده!  «پیک نت»،‌   یکی از دفاتر «اسلامگرای» حزب توده نیز از همان خشت‌های کیهان کم بر آب نمی‌اندازد:

 

«[...] نباید شتابزده در باره این حوادث قضاوت کرد،  چرا که نشانه‌هائی از دست‌های پنهان ارتش ترکیه در آن دیده می‌شود [...] آیا این شدت عمل در همآهنگی با دولت بوده و یا از سوی فرماندهان نظامی و پلیس؟[...]»

 

بله،  خدمت اعضای «باسابقه» و «شریف» حزب توده عرض کنیم،‌   در یک حکومت دست‌نشانده،  پلیس از دولت دستور نمی‌گیرد؛   از اربابان دولت در خارج از کشور دستور می‌گیرد.  این مطلب به همان اندازه در مورد دولت اردوغان صادق است که در مورد محمدرضا پهلوی صادق بود.  چرا حزب «شریف» زمانیکه گفتیم ساواک ایران را به آشوب کشانده عربدة‌ «امام،‌  امام» سر داده بود،  و حالا سعی می‌کند بین دولت اردوغان و پلیس ترکیه «تفاوت» قائل شود؟!   این تفاوت را آنزمان که مسئله مربوط به آیندة کشورتان می‌شد نمی‌دیدید،‌  ولی حالا به صراحت می‌بیینید؟  حتماً به دلیل حضور «خبرنگار» اعزامی از ترکیه است که برای‌تان «گزارش» می‌فرستد!  ولی بهتر است پیک‌نت را با گزارش کذا رها کرده،   باز گردیم به کیهان و مشکلات بیت‌رهبری!        

 

بله،  «بیت‌رهبری» گرفتار آبگوشت شب‌جمعة آینده‌اش نشسته،  نمی‌داند با چه کلکی خودش را در بین مخالفان اردوغان جاسازی کند.  در میان همان مخالفانی که به دلیل اعتراض به تصمیمات اخیر دولت با بطری‌های آبجوی معروف ترکیه به پارک‌ها آمده بودند،  می‌نوشیدند و می‌رقصیدند و فریاد می‌زدند:  «به سلامتی اردوغان!»  کیهان در میان این «مخالفان»،‌  طرفداران مقام معظم رهبری را پیدا کرده،   و از آنان «تقدیر» نیز به عمل می‌آورد!   وقتی می‌گوئیم،  عمال و طرفداران فاشیسم را مشتی دیوانه و خل و چل تشکیل می‌دهند گزافه نگفته‌ایم.  نمونه‌ها در برابرمان قرار گرفته. 

 

در هرحال اینکه دولت ترکیه در مراودات سیاسی و تحولات منطقه به کجاها کشیده خواهد شد هم از موضع‌گیری «بولتن‌نویس» بیت‌رهبری مهم‌تر است،  و هم از گزارش پیک‌نت! 

 

ترکیه با ورود به استراتژی جدید با چند سرفصل دیرین در منطقه به طور کامل وداع خواهد کرد.   از آن جمله است کارگزاری در دکان ایالات متحد و انگلستان در بحران‌سازی‌های سوریه،  عراق،  فلسطین و خصوصاً لبنان.   دومین سرفصل مربوط به نقش ترکیه در بحران‌سازی پیرامون «مسئلة» کردهاست،   که با فعال کردن اوجالان در صحنة داخلی آغاز شده.   سومین سرفصل مربوط به نقش ترکیه در ایران،  ارمنستان و کشورهای ترک‌زبان سابقاً شورائی می‌شود.  در این رابطه نیز نقشی که پس از فروپاشی اتحادشوروی به ترکیه ارجاع شده بود به طور کلی از صحنة سیاست آنکارا حذف خواهد شد.   به همین دلیل است که حکومت جمکران و همداستانان پنهان و آشکارش تحولات اخیر ترکیه را با وحشت و دلواپسی فراوان دنبال می‌کنند،  چرا که برخی از این تغییرات با سرنوشت اینان نیز بازی خواهد کرد.  

 

 

۳/۱۲/۱۳۹۲

هم‌صدا با ترکیه!


 

 

تحولات اخیر کشور ترکیه این سئوال را به ذهن متبادر می‌کند که آیا دوران ترک‌تازی اسلامگرایان در سرزمین امپراتوران عثمانی به پایان رسیده،  یا اینکه اینبار نیز دولت اسلامگرا جهت خروج از بحران سیاسی «راه‌حلی» خواهد یافت.   به صراحت بگوئیم،  برای اسلامگرائی در میانمدت مشکل می‌توان در منطقه «راه‌حلی» ارائه داد.   ولی هنوز علیرغم داده‌های منسجم،   با در نظر گرفتن منافع «کلان ـ استراتژیک» قدرت‌های جهانی،  برخی تمایلات «اسلامگرائی سیاسی»‌ در افق دوردست منطقه برای خود زمینه‌هائی جهت شکوفائی می‌بینند.   به طور مثال،   هنوز تکلیف اسلامگرائی در لبنان روشن نشده،  و جابجائی مواضع سیاسی و نظامی حزب‌الله تاکنون نتوانسته به صراحت مشخص کند که اسلامگرائی در این سرزمین تا کجا دوام و بقاء خواهد یافت.   همچنین در عراق،  سوریه و اردن شاهدیم که اسلامگرائی هنوز قادر است پیرامون شعارهای گنگ و موهوم از قماش «مبارزه با صهیونیسم» برخی محافل را به گرد خود متمرکز کند.   در این میان،   خصوصاً در پاکستان و افغانستان اسلامگرائی هنوز در موهوم‌ترین معنای خود یعنی «مبارزه با امپریالیسم» دست و پا می‌زند.  ولی در ترکیه شرایط دیگری حاکم است.

 

در این کشور،  ‌ اسلامگرائی در مقام یک «ساختار دولتی» ایده‌ای نوین و تصویری «ایده‌آلیستی» به شمار نمی‌آید.   اسلامگرایان سال‌های سال در این کشور حاکم بوده‌اند و ترک‌ها با معنا و مفهوم دولت اسلامی بخوبی آشنایند.   و دقیقاً به همین دلیل است که تحولات امروز در ترکیه از اهمیتی کلیدی برخوردار می‌شود.   رد حکومت اسلامی در ترکیه با شناختی چندین ساله از عملکرد،  افق‌ها،  انتظارات و دیالوگ و گفتمان‌اش صورت می‌گیرد،   نه صرفاً در چارچوب یک خیزش خیابانی کورکورانه و از روی تعصب و خشم! 

 

چه حکومت ترکیه از این بحران جان سالم به در برد،  و چه تحولات اجتماعی بر بساط حجاب‌فروشی و دین‌خوئی‌اش نقطة پایان گذارد،   سقوط پایه‌های اسلامگرائی در اینکشور آغاز شده،  و دیگر نمی‌توان عقربه‌های ساعت را به هیچ قیمتی به گذشته بازگرداند.  «بهار ترکیه» پاسخی است دندان‌شکن به وحشیگری‌هائی که لندن و واشنگتن تحت عنوان «بهار عرب» در کشورهای مسلمان‌نشین به راه انداخته بودند.   طی این «بهار فروشی»،   خوش‌خیالی برخی محافل در واشنگتن و لندن کار را بجائی کشانده بود که ادامة «بهار عرب» را حتی در سرزمین‌های روسیه دنبال کرده،   برای هر یک از مناطق مسلمان‌نشین «دولت موقت اسلامی» نیز تدارک دیده بودند! 

 

دیدار اخیر «سناتور» مک‌کین از لات‌ولوت‌هائی که با دلارهای نفتی شیخ‌نشین‌ها و اسلحة ارسالی یانکی‌ها در سوریه دست به آشوب زده‌اند،  و تصاویری که طی این دیدار غیرقانونی  از ایشان در کنار تروریست‌ها و آدم‌ربایان سرشناس منتشر شد،  نشان می‌دهدکه حداقل یک شاخه از حاکمیت ایالات متحد،  در مورد مبارزه با تروریسم «کجا نشسته!»   

 

اگر امروز اردوغان دست به دامان پلیس دست‌نشاندة ترکیه زده و خواهان برخورد ملایم‌تر «مقامات» با تظاهرکنندگان می‌شود،   فقط و فقط به این دلیل است که پشت جبهة اسلامگرائی در واشنگتن و لندن،‌  «ترک» برداشته.   در غیر اینصورت لات‌های مسلح ترک،   لباس‌شخصی‌ها یا همان گرگ‌های خاکستری کذا،   بدون دخالت پلیس جنبش ملت ترک  بر علیه اسلامگرائی را طبق معمول سرکوب می‌کردند.  آقای اردوغان نیز در این میانه مطابق معمول «طلبکار» می‌شد و تحت عنوان حافظ «حقوق ملت» سر موعد حاضر شده از «مردم» می‌خواست تا برای فرار از چماق گرگ‌ها به دامان «اسلام» بازگردند و با پلیس اسلامگرا همکاری کنند!   خلاصه همان برنامه‌ای را به مورد اجرا می‌گذاشت که سال‌هاست در اینکشور به روی صحنه برده ‌شده،‌   و احدی از چند و چون آن در ورق‌پاره‌های جهان سخنی به میان نیاورده.  

 

ولی این قصه دیگر به پایان رسیده و نخستین قربانی منطقی عقب‌نشینی و شکست لندن و واشنگتن در بحران سوریه کسی نخواهد بود جز همین تشکیلات اسلامگرا در ترکیه.  فریادهای اعتراض «مقامات» دولت آمریکا به سیاست‌های اوباما که این روزها برخی  ورق‌پاره‌های ینگه‌دنیائی را پر کرده،  ‌ عربده‌هائی است که از روی ضعف و بدبختی کشیده می‌شود.   به صراحت بگوئیم،  «مخالفان» سیاست‌های منطقه‌ای اوباما،   چه در هیئت‌های مشاوران سیاسی و چه در مقام‌های رسمی و قانونگزاری گزینة دیگری در برابر قدرت‌های منطقه‌ای ندارند؛   هر کس بجای اوباما می‌بود همین سیاست‌ها را بالاجبار دنبال می‌کرد.   فریاد «مخالفان» از این روی به آسمان رفته که قصد دارند چنین وانمود کنند که «گزینه‌ای» متفاوت در دست است!   ادعائی پوچ و بی‌پایه که از مراسم ملاقات امثال مک‌کین با تروریست‌های شناخته شده در مرزهای سوریه پای فراتر نخواهد گذارد.  جالب‌تر از همه،   زمانی که تصاویر حضرت سناتور در کنار آدم‌ربایان منتشر شد،   دفتر مک‌کین در کمال وقاحت اعلام کرد،  ایشان با چنین افرادی ارتباط ندارند! 

 

در چنین شرایطی است که حکومت اسلامی ملت ایران را به پای صندوق‌های رأی «دعوت» می‌کند.  بی‌پیرایه بگوئیم،  ملت ایران اگر «دعوت» یک رژیم فاشیست را برای بازی در میدان استبداد بپذیرد،  در برابر تاریخ خود و آیندة خود مسئول خواهد بود.   آنان که با ترفندهای همیشگی،   «انتخابات» را با «دمکراسی» طاق زده‌اند،  و وانمود می‌کنند که «انتخابات» فی‌نفسه می‌باید مورد احترام ملت قرار گرفته و از لبیک عمومی برخوردار شود،  بیشرمانه دروغ می‌گویند.  اینان همان‌های‌اند که بحران‌سازی‌های ضدانسانی و غوغاسالاری‌ها و تحرکات ساواک و شهربانی شاهنشاهی را «انقلاب اسلامی امام خمینی» جا زده بودند.   همان‌ها که از دوران اجبار شاه به آغاز تغییرات در کشور،   بجای ارائة برنامه‌ای جهت بهبود شرایط زندگی انسان‌ها،  ملت ایران را به پیروی از «امام امت» فرا‌خواندند و تاریخ ایران زمین را اینچنین در محراب قدرت‌پرستی آخوندیسم دست نشانده قربانی کردند.   تنها پاسخی که ملت ایران می‌تواند به اینان و حاکمان هم‌سفره‌شان بدهد تحریم این مسخرگی حکومتی است!   

 

ما نیازی نداریم که برای «نه گفتن» به حکومت اسلامی در نمایشات انتخابات این حکومت شرکت کنیم.  و اجازه نخواهیم داد تا حضور ما به ابزار کسب مشروعیت برای این حکومت استعماری تبدیل شود.   ما با تحریم این شبه انتخابات در واقع به اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن تفهیم می‌کنیم که هم‌صدا با ملت ترکیه،  با فاشیسم؛   استبداد؛  دین‌خوئی و حکومت دینی مخالف‌ایم.   فریاد جوانان ترک را که بر علیه استبداد اسلامی تجمع کرده‌اند به گوش جان بشنویم،  این همان فریادی است که دیر یا زود آسمان شهرهای ایران را نیز به رنگ امید،  دمکراسی و انسانیت فراموش شده در این سرزمین نقاشی خواهد کرد،   و آن روز دور نیست.  

 

 ...