۱/۰۳/۱۳۸۷

سین مثل «سیا»!



در کاخ سفید یک میز گذاشته‌اند و بر روی آن هم یک «هفت‌سین» چیده‌اند!‌ عکس این سفرة هفت‌سین «آمریکائی» را می‌توان در سایت مخصوص کاخ‌ سفید مشاهده کرد. البته در کشوری که صدها قوم و ملیت چون کرم در هم‌ می‌لول‌اند، گذاشتن یک «هفت‌سین» وسط کاخ ریاست جمهوری و انداختن عکس آن در سایت «حضرت» کاخ‌سفید کمی خنده‌دار است. نخست اینکه مهاجران ایرانی نه از نظر کمی گروه با اهمیتی به شمار می‌روند و نه از نظر کیفی! البته بر اساس «آمار»، تعداد دانشگاه‌دیده‌های ایرانی در آمریکا گویا خیلی بالاست، ولی در کشوری که به دست آوردن مدرک تحصیلی فقط نیازمند پرداخت شهریة بالای ثبت نام است، و عملاً هیچگونه استعداد ویژه‌ای جهت تحصیلات عالیه معیار نیست، این «آمار» نیز فقط نشان می‌دهد که ایرانیان بجای سرمایه‌گذاری در تجارت و صنعت پول‌های‌شان را داده‌اند به دست هیئت‌امناء دانشگاه‌ها! ‌ فراموش نکنیم که فرد کودن و بی‌اطلاعی چون جرج والکر بوش هم از دانشگاه ئیل، مدرک فوق‌لیسانس حقوق دارد! جالب اینکه این «مدرک» زمانی تحصیل شده، که ایشان الکلیک بوده‌اند، و هنوز به دامان مسیح آویزان نشده‌، «حقیقت» زندگانی بشری را بجای خطوط در هم و بر هم در ورق‌پاره‌های کتاب دعا، ته بطری ویسکی جستجو می‌فرمودند!‌

بگذریم! قصد از این «خلاصه»، باز کردن مچ «فرهیختگان» ینگه ‌دنیائی نبود، هدف اصلی بررسی «علاقة» شدید آقای بوش به «هفت سین» است! پس از تغییرات وسیعی که در صحنة استراتژی خاورمیانه و آسیای مرکزی رخ داده، نه تنها سرزمین وسیعی به نام «منطقة نوروز» از دل امپراتوری فروپاشیدة کارگری شوروی بیرون افتاد، که دیوارة پادگان‌های متروکة ایالات متحد، پادگان‌هائی لبریز از ارتش‌های «ضدکمونیست»، در ترکیه، پاکستان، ایران آخوندزده، و ... یکی پس از دیگری فرو می‌ریزد. برای جمع و جور کردن این «زباله‌ها» یکی از سیاست‌های مهم که سال‌هاست از طرف ایالات متحد به مورد اجرا گذاشته می‌شود، دمیدن در بوق «نوروز» و «منطقة نوروز» است. به نحوی که اگر «پادگان‌های کمونیست ستیز» در حال فروپاشی‌اند، منافع غرب، خصوصاً ایالات متحد، یک باره از هم فرو نپاشد. ظهور «سفرة» هفت سین کذا در کاخ سفید بیشتر در همین راستا معنا و مفهوم خواهد داشت. در غیر اینصورت بوش را چه به این حرف‌ها!‌

ایالات متحد طی سال‌هائی که از فروپاشی اتحاد شوروی می‌گذرد سیاستی چندگانه را با موفقیت بسیار در منطقة خاورمیانه به پیش برده، و چیدن سفرة هفت‌سین در کاخ سفید دنبالة همین سیاست است! بی‌دلیل نیست که درست پس از گذاشتن هفت سین در کاخ سفید، نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پای به کاخ الیزه در فرانسه می‌گذارد، و در هنگام دست دادن با نیکولا سرکوزی عکس یادگاری هم می‌گیرد. تا آقای سرکوزی، در نخستین مناسبت که میکروفون به چنگش می‌افتد، ایران را خطری جدی برای کشورهای اروپائی معرفی کند! رادیو فردا سخنان آقای سرکوزی را اینچنین بازتاب داده:

««امروزه، تنها قدرت‌های بزرگ، دارای چنین توانائی [موشکی و هسته‌ای] هستند اما [...] ایران [...] به سرعت سرگرم افزایش توان موشکی خود است، در حالی که سوء ظن جدی نیز درباره برنامة هسته‌ای آن کشور وجود دارد.» ‌

با نگاهی به این جملات می‌توان دریافت که چرخ پنجم گاری سیاست غرب، همان کشور فرانسه است. در شرایطی که آمریکا برای ایرانیان سفرة هفت‌سین می‌چیند، فرانسه پای به میدان «جنگاوری» با ایران گذاشته!‌ جنگی که اصلاً از روز اول هم، به دلیل همسایگی ایران با روسیه، آمریکا جرأت برنامه‌ریزی جدی آن را نداشت. ولی این رابطة چند پهلو و بسیار مزورانه پیشتر در مورد عراق به مورد اجرا گذاشته شد، و نتایج هولناک آنرا جهانیان شاهدند، دلسوزی‌های جرج بوش برای ملت عراق را نیز شاهدیم! و بر پایة تبلیغات رسانه‌ای می‌باید قبول کنیم، بمب‌هائی که همه روزه صدها تن را راهی گورستان و بیمارستان می‌کند، نه تنها نوروز که جشن پاک را هم بر بوش زهرمار کرده، و اشک بر گونه‌هایش روان!

کاخ سفید سیاست چندجانبه‌ای را به صورتی کاملاً حساب شده در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی به پیش می‌راند. در رأس این سیاست می‌باید حمایت بی‌قید و شرط آمریکا از نظام‌های سرکوبگر، فاسد و حاکم بر ملت‌های منطقه را باز شناخت. ولی این حمایت به صورتی غیرعلنی شکل گرفته، در نتیجه، آمریکا با تحت فشار قرار دادن همین دولت‌ها، زمینة چپاول و باج‌گیری هر چه بیشتر از «پادوهای» مافنگی خود را افزایش می‌دهد. آمریکا همزمان، جهت باز نگاه داشتن «آلترناتیوی» دیگر، از طریق قطعنامه‌های شورای امنیت، اعتراضات شرکت‌های سهامی «حقوق بشر»، اعلامیه‌هائی در مورد دفاع از حقوق زنان و غیره، در این دیپلماسی زمینة کافی و بین‌المللی جهت «تعرضات» نظامی به این کشورها را نیز، تحت عنوان حمایت از دمکراسی، برای خود «جاسازی» کرده! ولی جای هیچ تعجبی نیست که امروز پس از 5 سال اشغال نظامی عراق، مردم این کشور در شرایطی بسیار وخیم‌تر از دوران صدام حسین زندگی می‌کنند!‌ این خود مشتی است نمونه خروار!

پس از گذشت 5 سال از اشغال عراق شاهدیم که هیچگونه بازسازی در زیربناهای اقتصادی این کشور صورت نگرفته، در عوض، آمریکا با حمایت از گروه‌های تندروی مذهبی، دولتی را که خود در عراق به قدرت رسانده، پیوسته تحت فشار قرار می‌دهد، تا در زمینة چپاول اموال ملت عراق همکاری‌‌های لازم با ارتش آمریکا صورت گیرد. دلیل منفجر شدن بمب‌های به اصطلاح «القاعده»، در میان غیرنظامیان در شهرهای عراق فقط همین است. به همین دلیل است که در موعد مقرر ناگهان «بن‌لادن» سر از سوراخ بیرون می‌آورد، و با یک ویدئوی مضحک، زمین و زمان را تهدید می‌کند، و بیانات «آتشین» ایشان توسط کلیة خبرگزاری‌های جهان، خصوصاً غربی‌ها، با شوق و اشتیاق فراوان در سطح بین‌المللی بازتاب می‌یابد.

در اینکه ایالات متحد تا کی می‌تواند به این بازی «نفرت‌انگیز» ادامه دهد، فقط می‌توان به حدس و گمان متوسل شد. فروپاشی استراتژی «فریب»، فقط در شرایط ویژه‌ای امکانپذیر خواهد بود؛ شرایطی که برای ایران از طریق نزدیک شدن علنی دولت تهران به آمریکا صورت خواهد گرفت! دلایل جیغ و فریاد «مقام معظم» و مخالفت‌های «اصولی» ایشان با نزدیک شدن به آمریکا، در همین نکتة کوچک نهفته! ولی فروپاشی این دیپلماسی در مورد کشورهای دیگر به صور مختلف صورت خواهد گرفت. به طور مثال ترکیه فقط در بزنگاهی می‌تواند از این استراتژی پای بیرون گذارد که حمایت ارتش یانکی‌ها در این کشور ـ ارتش سازمان ناتو ـ از امثال اردوغان و گل «علنی» شود، و تضاد «لائیسیتة» واقعی در ترکیه، با سیاست‌های مذهب پرور و اسلام‌پناه واشنگتن به صورتی سیاسی و سازمان‌ یافته به منصة ظهور برسد. اوضاع در پاکستان نیز در همین راستا قرار خواهد گرفت، با این تفاوت که فروپاشی استراتژی «فریب» در این کشور، در مقطعی امکانپذیر خواهد شد که روابط گستردة سازمان سیا با «اسلام‌گرایان» تندرو و طرفداران اسامه‌بن‌لادن در سازمان‌های نظامی و امنیتی پاکستان در افکار عمومی «لو» برود!

ولی جهت رسیدن به چنین مقاطعی می‌باید بیش از این‌ها صبر و حوصله نشان داد. روسیه به دلیل منافع وسیعی که در منطقه دارد هم از آشفته شدن این کشورها می‌هراسد، و هم سعی تمام دارد که نوعی سیاست چندجانبة «مسکویت»، بر ملت‌های منطقه تحمیل کند! فراموش نکنیم که امسال نیز همچون سال‌های گذشته، شهرداری مسکو مراسم عید نوروز و چهارشنبه سوری مفصلی برای اهالی «منطقة نوروز» که در این شهر زندگی می‌کنند، بر پا کرده بود!‌




...




۱/۰۱/۱۳۸۷

گلاب و انتخابات!



پس از انتخابات «مردمی» و دمکراتیک 24 اسفندماه، بر اساس نخستین «آمار» ارائه شده از سوی مقامات حکومت اسلامی، 65 درصد واجدین شرایط با حضور در پای صندوق‌های رأی، بار دیگر بر حقانیت نظام ولایت فقیه مهر «تأئید» زده‌اند. در همین «انتخابات»، حتی پیش از آغاز مرحلة دوم، 70 درصد از کرسی‌های «مسجدشوربا» در دست اصولگرایان است! البته همه می‌دانیم که این آمار از کجا بیرون می‌آید؛ اگر ادب حکم می‌کند به کلام نیاوریم، بوی گندش را چکار کنیم! اینکه وزارت کشور ملایان با شمارش «دستی» چندین میلیون برگة رأی، که در برخی از آنان نام‌های چندین و چند تن از نامزدها نوشته شده، فقط چند ساعت وقت لازم داشته باشد، واقعاً جای «تبریک» دارد. چرا که با در نظر گرفتن «کالیبر» بالای کارمندان حکومتی در ایران، چنین عملیاتی چندین و چند روز می‌بایست به طول بیانجامد!‌ گویند ملانصرالدین روزی به کسی که در قهوه‌خانه کنار وی نشسته بود و مرتب می‌گوزید و پای بر زمین می‌کشید تا صدای گوز تقلید کند، روی کرده، گفت: «صدای گوز را که خوب در می‌آوری، بگو بوی گندش را چطور تقلید می‌کنی؟»

بله، صدای «انتخابات» را خوب تقلید می‌کنند، معلوم نیست با چه معجزه‌ای چندین میلیون برگة رأی را چند ساعته شمردند، کنترل کردند، صورت‌جلسه کردند، و پس از مهر و موم، گزارشات رسمی و تأئید شدة آنرا هم در عرض همان چند ساعت به وزارت کشور ابلاغ فرموده، در سایت‌ها و روزنامه‌ها به انتشار می‌رسانند. به این می‌گویند عملیات «مافوق طبیعه»، اگر نمی‌دانید بدانید! وقتی آمریکائی‌ها به عراق حمله کردند تا توپ و تفنگ‌شان را بر سر زن و بچة مردم امتحان فرمایند، عملیات‌شان نام «رمز» داشت. مثلاً «طوفان قرمز»، «رعد شبانه»، یا «نشاشیده شب دراز است»، و غیره. ولی مگر حکومت اسلامی از آمریکا عقب می‌ماند، عملیات «انتخابات» هم در این حکومت نام «رمز» دارد: «بوی گوز»! در چنین عملیات محیرالعقولی کاملاً طبیعی است که فردی چون حداد عادل، که معروف خاص و عام است، و از هر طرف «فحش» می‌خورد، چرا که صرفاً به دلیل خویشاوندی با علی‌خامنه‌ای پای به دنیای «سیاست» کشور استعمارزدة ایران گذاشته، نمایندة اول شهر تهران باشد!‌

ولی خدا وکیلی از آن‌ها که حداد عادل را دوست ندارند، باید پرسید: مگر شما بقال و نانوا و سبزی‌فروش محله‌تان را هر چهار سال یک بار عوض می‌کنید، که می‌خواهید رئیس مسجدشوربای کشور را هر 4 سال عوض کنید؟ ایشان کار و زندگی دارند! زن و بچه دارند، تازه یاد گرفته‌اند سر جلسات چرت نزنند!‌ می‌خواهید ایشان بروند؟ کجا بروند؟ ‌خانه و زندگی‌شان آنجاست، جای‌شان در صندلی ریاست مسجدشورباست! مگر سناتور ادوارد کندی که هزار سال است از ایالت زهرمار سناتور «انتخابی» می‌شود، از مردم رأی می‌گیرد؟ این‌ها مثل کاسیگین و خروشچف «شوروی»، فقط جسدشان را می‌توانید از مسجدشورباها بیرون بیاندازید. خلاصه بگوئیم، ایشان فعلاً رئیس «مسجدشوربا» هستند، گویا قرار شده در مقام خود ابقاء شوند. پس به سری که درد نمی‌کند، دستمال نبندید!‌ ایشان کارشان را می‌کنند، رؤسا هم راضی‌اند، در نتیجه قرار شده به کارشان «ادامه» دهند!

اگر سناتور کندی آنقدر ویسکی میل کرده‌اند که وقتی آروغ می‌زنند، شخص جانی‌واکر با همان کلاه و عصا و چکمه از دهانشان بیرون می‌پرد، آقای حداد عادل نجسی نمی‌خورند. در عوض، آنقدر در نماز جمعه به سجود و رکوع افتاده‌اند، و «گلاب‌پاش» ماتحت ایشان را هدف قرار داده، که گوزشان عینهو عطر قمصر کاشان شده. امروز وقتی در مسند ریاست، ناغافل بادی از ایشان صادر می‌شود، درست مثل این است که یک دسته گل محمدی زیر دماغ نایب رئیس بگذارند. به این می‌گویند «تجربة» کاری! بعد از سه دهه، ارزش کاری ایشان این است که ملاحظه می‌فرمائید؛ اصلاً نایب رئیس هم حاضر نیست ایشان بروند!‌ بعضی‌ها می‌خواهند آدم‌هائی را بیاورند و در صندلی رئیس مسجدشوربا بگذارند که بلانسبت بادشان بوی «مرغ‌دانی‌های» دهات لاریجان را می‌دهد؛ آنوقت تکلیف نایب‌رئیس چه می‌شود؟ با چنین وضعیتی که نمی‌توان مملکت اداره کرد و به «نبرد با آمریکا» ادامه داد.

ما اصلاً به آمریکائی‌ها اقتداء می‌کنیم، و ضمن تأئید شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «نبرد با آمریکا»، از شیوة خانوادگی و مرسوم حکومت در ایالات متحد، گام به گام پیروی خواهیم کرد. اگر آمریکا پیشرفت کرده ما هم کشور را مثل آمریکائی‌ها اداره می‌کنیم. اصلاً قرار شده وقتی آقای حداد به لقاءالله پیوستند، پسر ارشدشان مقام را تحویل بگیرد که در مسائل مملکتی «وقفه» پیش نیاید. مگر خدائی ناکرده کور هستید و نمی‌بینید که جرج بوش پای جای پای پدر می‌گذارد، و هیلاری هم قصد دارد نشیمنگاه جای نشیمنگاه شوهر بنشاند؟ البته در این میان کار «مونیکا لوینسکی» دچار وقفه خواهد شد. ولی همه چیز را که با هم نمی‌توان داشت. بعضی‌ها را هم «قربانی» می‌کنیم.

اصلاً رسم و رسوم «پسندیدة» قربانی از همین جا آمد. در 24 اسفندماه، ما هم برای حفظ عطر «مقدس» آقای حداد عادل در جایگاه ریاست «مسجد»، «مردم» را قربانی کردیم. و البته اینکار را برای حفظ ارکان نظام و امت و دولت و مجلس و شورای نگهبان و سپاه پاسداران و بسیج و مستضعف و لباس شخصی و شکنجه‌گر و بازجو و غیره انجام می‌دهیم؛ خلاصه نیت‌مان خیر است. اگر عمل‌مان «شر» می‌شود، تقصیر گلاب قمصر کاشان است و آمریکا.








نوروز پیروز



هم‌میهنان! نوروزتان پیروز! نوروز باستانی را به ایرانیان و به تمامی ساکنان فلات بلند «ایران زمین» تبریک می‌گوئیم. این روز را به تمامی اقوام و ملت‌هائی تبریک می‌گوئیم که اگر خود را دیگر ایرانی نمی‌دانند، از دیر باز دست در دست ما ایرانیان، در بزرگداشت نخستین روز بهار شادی و پایکوبی می‌‌کردند. این روز را به همة ملت‌‌هائی تبریک می‌گوئیم که هزاره‌ها از سر گذرانده‌اند، مصائب بسیار کشیده‌اند، ولی شعلة آتش فروزان نوروزی را در اعماق وجود خود، و در آداب و زندگانی خود همچنان زنده و پاینده نگاه داشته‌اند. نوروز بر ملت‌هائی فرخنده باد که فراموش نکرده‌اند، بزنگاه‌هائی کهن چون نوروز تنها پناهگاه‌ فکری و فرهنگی ما مردمان بوده. پناهگاهی که در سایة امن آن مصائب جهان از اذهان‌مان شسته‌ایم. و چه بسا اگر چنین پناهگاهی نمی‌داشتیم، صدها سال پیش در رویاروئی با مصائبی که بر ما گذشت، و هر لحظه ابعادی عظیم‌تر، مخرب‌تر و غیرانسانی‌تر به خود گرفت، همچون بسیاری ملت‌های کهن‌سال، تاب مقاومت نمی‌آوردیم، و در لابلای صفحات تاریخ از یادها می‌رفتیم. اگر نوروز و بزنگاه‌هائی چون این روز «نو» نمی‌بود، چگونه نمادهای بشریت در این «فلات بلند» می‌توانست در چنین تاریخ تندپائی دست به دست شود، و امروز در کف ما وارثان فرهنگ «فلات بلند» قرار گیرد؟ چگونه تاریخ پر فراز و نشیب ما می‌توانست با چنین صلابتی، ضربات سهمگین پلیدی و خشونت‌هائی که دشمنان بر فرهنگ ایران زمین فرود آوردند، از اذهان‌مان بزداید، و در فراخنائی اینچنین گسترده، ملت‌ها و اقوام این «فلات بلند» را به تاریخ معاصر بشری پیوند زند؟ فراموش نکنیم، شاهراه‌هائی چون نوروز امید به روزهای بهتر، و عشق به زندگی‌اند. نوروز همه ساله، در نخستین روز بهار، جوانه‌های عشق و امید در دل میلیون‌ها ایرانی شکوفا می‌کند. و همین جوانه‌هاست رمز پایندگی فرهنگ ایران زمین.



۱۲/۲۷/۱۳۸۶

آمار و آمال!



بالاخره برنامة «تفریحی ـ دینی» انتخابات حکومت اسلامی به پایان رسید. همانطور که حدس زده می‌شد، افرادی کاملاً «ناشناخته» و وابسته به جریاناتی نامشخص از درون صندوق‌ها بیرون کشیده شده‌اند. در حال حاضر ادعا می‌شود که حداقل 70 درصد کرسی‌های مجلس شورای اسلامی در دست اصولگرایان است، و در ادامة شمارش آراء و یا در دور دوم انتخابات مسلماً شمار «اصولگرایان» از اینهم بیشتر خواهد شد! البته همزمان «اصلاح‌طلبان» نیز ادعای «برهم زدن بازی» را کرده‌اند، و چنین می‌نمایانند که خودشان «برندگان» واقعی مراجعه به آراء عمومی هستند! ولی افرادی که از صندوق‌ها بیرون کشیده شده‌اند، چه با «برچسب» اصولگرا، و چه «اصلاح‌طلب»، از نظر سیاسی مواضع کاملاً مبهم و نامعلومی خواهند داشت. حال آنکه یکی از مهم‌ترین دستاوردهای دمکراسی سیاسی در کشورهائی که انتخابات از معنا و مفهوم برخوردار است، مشخص بودن مواضع «پایه‌ای» کسانی است که در مراجعه به آراء عمومی، و کسب اعتماد مردم، پای به مجالس قانونگذاری می‌گذارند. همانطور که می‌توان دید، خیمه‌شب‌بازی حکومت اسلامی ویژگی خود را حتی در این زمینه نیز «حفظ» کرده. بی‌دلیل نبود، زمانیکه از آیت‌الله خمینی پرسیدند، حکومت اسلامی چیست؟ جواب ‌داد، «به هیچ حکومتی شباهت ندارد!»

هر چند در تمامی حاکمیت‌های جهان با پدیده‌ای به نام «بازی‌های سیاسی» روبرو می‌شویم، در حکومت اسلامی «سیاست روز»، بیش از آنچه بر پایة جوابگوئی به نیازهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... متکی باشد، صرفاً به «بازی‌های سیاسی» محدود شده. امروز به صراحت می‌توان گفت که از گلة «اصولگرایانی» که پای به مسجد شوربا خواهند گذاشت، حتی یک نفر هم با سیاست‌های اقتصادی، خطوط استراتژیک منطقه‌ای، مسائل متفاوت نفت و گاز و خیل مشکلات عدیدة کشور نه تنها آشنائی ندارد، که در صورت هر گونه اشرافی بر این معضلات، با «دولت اصولگرا» در اختلاف نظر کامل نیز قرار خواهد گرفت. انتخابات مجلس قانونگذاری در حکومت اسلامی، همانطور که ملاحظه می‌شود به تدریج تبدیل به نوعی «تشریفات» دولتی و فرمایشی شده!‌ تشریفاتی از قماش برگزاری جلسات خوش و بش و شیرینی‌خوران به مناسبت روز فرخندة 22 بهمن! و این «سنت» حسنه، که در عمل حقوق مردم کشور را به زیر پای گذاشته، و آراء و عقاید مردم را در چگونگی ادارة مملکت به هیچ می‌گیرد، در کمال تأسف ریشه در آخوندیسم فعلی ندارد؛ ریشه‌های تاریخی این «درخت عرعر» و این نوع «گربه‌رقصانی‌های» سیاسی را می‌باید در دورة کودتای رضامیرپنج جستجو کرد.

البته در مورد فرمایشات «امام»، که بر اساس آن، «این حکومت شبیه به هیچ حکومتی نیست!» توضیحاتی لازم است. چرا که ایشان به دلیل هول و هوائی که به دست گرفتن اهرم‌های قدرت در دل مبارک‌شان انداخته بود، در این اظهارات کمی «شیرینی زیادی» میل فرموده بودند. چرا که فاشیسم استعماری شیوة کاملاً شناخته شده‌ای در ادارة امور ملت‌هاست! این فاشیسم همانطور که شاهد بودیم، در نخستین سال‌های حکومت اسلامی، و دوران برقراری خیمه و خرگاه «جنگ‌سرد»، عملکردی کاملاً «آریامهری» پیدا کرده بود!‌ به این معنا که پس از تخصیص حقوق حقة «استعمار» در زمینه‌های مالی، اقتصادی و نظامی و امنیتی، سکوت کامل جهت توجیه حاکمیت اسلامی از تمامی جهات بر سیاست کشور حکم‌فرما بود. و زوج خوشبخت «بهرمانی ـ خامنه‌ای»، طی این دوران، قدرت را بر اساس تمایلات شکمی و زیرشکمی خود اداره می‌کردند!

مشکل از آنجا آغاز شد که بحرانی فزاینده، «آرامش» زوج خوشبخت ما، این دو «مرغ عشق» را بر هم زد! داستان تکراری است ولی می‌دانیم که چگونه گربه‌رقصانی‌های حزب کارگر انگلستان، فقط چند صباحی پس از به قدرت رسیدن «تونی بلر»، پدیده‌ای بسیار تماشائی و مضحک به نام «سردار فرهیختگی» به ملت ایران «تقدیم» داشت: ایشان همان «سیدخندان» خودمان هستند! استعمار قصد آن داشت که با بهره‌گیری از هیاهوی «پوچ» و بی‌ریشة سیدخندان، بحرانی همچون 22 بهمن و یا 28 مرداد فراهم آورده، دولت پوسیدة آخوندی را با یک نظام سرکوبگر و تازه نفس جایگزین کند. این «نظام» نوین، تبدیل به پایگاهی می‌شد جهت رسیدگی به بحران‌های منطقه‌ای. به طور مثال، بجای اشغال نظامی عراق و افغانستان، یا قبول فروپاشی تدریجی سیاست‌های غرب در پاکستان، و یا به زیر سئوال بردن «لائیسیتة» فرمایشی و دولتی در ترکیه، غرب با تکیه بر پایگاه قدرتمندی که کودتای فوق در ایران می‌توانست فراهم ‌آورد، مسائل منطقه را از طریق تهران رفع و رجوع می‌کرد! ولی همانطور که دیدیم این رویای طلائی تعبیر نشد. آزادیخواهی‌های یک شبة رسانه‌های غربی، و تمایلات «دمکراتیک» گروه‌های سازمان یافتة ساواک در دانشگاه‌ها و دیگر مراکز دولتی، نتوانست سکان حاکمیت را در تهران، همچون خیمه‌شب‌بازی‌های 22 بهمن و 28 مرداد دست به دست کند!

در نتیجه، اصلاح‌طلبان، هنوز در صحنه باقی‌ مانده‌اند، بدون آنکه استعمار دیگر نقشی از نظر سیاسی به آنان اختصاص داده باشد!‌ همزمان با اصلاح‌طلبان، حتی آنان که خود را «اصولگرا» می‌خوانند نیز، به بهانة ارائة «برنامه» جهت آبادانی مملکت، چون گرگ‌های گرسنه در شب‌های سرد زمستانی سر به آسمان بلند کرده، پیوسته «زوزه‌های» دردناک سیاسی می‌کشند و مخالفان خود را متهم می‌کنند؛ ولی با نگاهی به عملکردها در حکومت اسلامی، این اصل به اثبات می‌رسد که قشر سیاسی این حکومت ـ چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا ـ هیچ برنامه‌ای جهت بهبود شرایط کشور نخواهد داشت. از روز نخست نیز قرار نبوده نگرشی در چنتة «این جماعت» وجود داشته باشد! شاهدیم که طی «مسابقات» انتخاباتی در این حکومت، و در بن بست سیاسی‌ای که جناح‌های مختلف در آن گرفتار آمده بودند، به راه انداختن هیاهو، ایجاد هیجانات کاذب، چاپ و توزیع روزی‌نامه‌های بی‌هدف، سایت‌سازی بدون هیچگونه برنامة «تبلیغات» سیاسی، و ... به تدریج تبدیل به تنها شیوة «فعالیت» سیاسی در حکومت اسلامی شد. ولی می‌دانیم که اگر تمامی این «هیجانات» و «تحولات» به دست نیروهای خودی، یعنی همان چماقداران اسلام و مسلمین صورت می‌گیرد، هیچ نوع نگرش سیاسی‌ای در پس آن وجود ندارد! و به دلیل نبود هر گونه نگرش منسجم سیاسی و عقیدتی، امروز نیز همچون گذشته، یک پوچی کامل، بر فضای سیاسی کشور سایه افکنده!

ولی شرایط نوین این کمبود را بیش از پیش علنی کرده. می‌دانیم که مهم‌ترین ویژگی عملة فاشیسم، «غیرسیاسی» بودن آن‌هاست! موضع‌گیری‌های دولتی از طرف چماقداران در نظام‌های فاشیستی به هیچ عنوان نشانگر «سیاسی» بودن نانخورهای این حاکمیت‌ها نیست. چرا که «سیاسی» بودن نیازمند برخورداری از حداقل شناخت از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. و بدیهی است که برخورداری از چنین شناخت و معرفتی، به فرد متانت، تعمق و گشاده‌روئی در برخورد با نظرات متفاوت، و نهایت امر سعة صدر خواهد داد؛ خصوصیاتی که نزد عملة فاشیسم «نایاب» است! برخوردهای «ایدئولوژیک» عمال فاشیسم، در واقع، فقط می‌تواند «فرهنگ‌ستیزی»‌ و «سرکوب» معرفی شود؛ و در نتیجة این نوع «برخوردها» ارتباطات انسانی در بطن جامعه تضعیف شده، خشونت و اوباش‌گری جایگزین روابط اجتماعی خواهد شد. مهره‌های «ارجمند» و «ارزشمند» در نظام‌های مستبد، به مثابه «سگ‌های» هار و نیمه‌وحشی‌‌اند که در یک «گله»، جهت تقرب به وحشی‌ترین و سفاک‌ترین «سگ»، که نقش «رهبر» را بر عهده دارد، از یکدیگر پیشی می‌گیرند؛ هر چند «رهبر» نیز خود از آنان آنقدرها متمایز نباشد! البته خلاصه کردن «کنش‌» فاشیسم در جامعة بشری، به یک بحث صرفاً «بیولوژیک»، ما را هم به «ساده‌انگاری»، و هم به تناقض‌گوئی متهم خواهد کرد! چرا که پیچیدگی جامعة بشری را نمی‌توان در یک گله سگ‌ وحشی خلاصه کرد، و از طرف دیگر، منطق‌ستیزی در فاشیسم را نیز نمی‌توان در قالب قانونمندی‌های علم «بیولوژی» به تعریف کشید. ولی در همینجا عنوان کنیم که در عمق مسئله، خصلت دیگری بر «کنش» عملة محافل فاشیسم نمی‌توان متصور شد!‌

رژیم اسلامی که در 22 بهمن از طریق کودتای نظامیان به قدرت سیاسی دست یافت، یک فاشیسم تمام عیار است! پوپولیسمی است کور که با تکیه بر پیش‌داوری‌ها و تعصبات و خرافه نزد توده‌های مردم، کمر به چپاول، سرکوب و کشتار همین توده‌ها بسته. تا از این مفر هم خدمتگزار اربابان غربی خود باشد، و هم سکان کشتی شکستة حکومت اسلامی را تا حد امکان، در دست‌های کثیف آخوندیسم خودفروخته حفظ کند. اینک که بحران فزایندة «بازسازی» سیاسی در منطقه بسیاری از حساب‌های «سنتی» در کاخ‌سفید و باکینگهام پالاس را بر هم زده، آمریکائی‌ها با استفاده از همان شبکة «فاشیست‌پرور» سنتی خود قصد دارند در این بحران منطقه‌ای تغییراتی ایجاد کنند!‌ به زبان ساده‌تر، با در نظر گرفتن آنچه در بالا و در تشریح «کیفیت» سیاسی عملة فاشیسم عنوان کردیم، امروز و در شرایط متحول سیاسی منطقه، حکومت اسلامی با کمک اربابان آمریکائی خود قصد آن دارد که مشتی «لال» مادرزاد را به سخنرانی، و گروهی افلیج را به رقص درآورد! جماعت دولتی‌های حکومت اسلامی که تا دیروز از طریق «دست‌بوسی» به پست و مقام می‌رسیده‌اند، اینک می‌باید سخنران و صاحب‌نظر نیز باشند!‌ شاهدیم که ده‌نمکی «فیلم‌ساز» و نویسنده می‌شود، و یا خاتمی ساواکی اینک «شخصیتی جهانی» است!‌ قبول می‌کنیم که، از نظر سیاسی، اگر برپائی چنین شعبده‌ای از آمریکائی‌جماعت بعید به نظر نیاید، بر قرار نگاه داشتن خیمة این «سیاه‌بازی»، بدون تردید یکی از معجزات معماری‌ سیاسی در عصر نوین خواهد بود.

نخست می‌باید این اصل کلی را در نظر آوریم که نظام فاشیستی اصولاً قادر به تحمل وزنة سیاسی نیست! این وزنه حتی می‌تواند عمله‌ای چون الله‌کرم، حاج‌بخشی و خاتمی باشد. طی ده سال که از «روند» شخصیت‌سازی آمریکائی‌ها در ایران می‌گذرد، شاهدیم که تمامی «محصولات» روند کذا به تدریج از صحنة سیاست کشور خارج شده‌اند! چه ‌آنان که در ایران مانده‌اند، و چه کسانی که در خارج از مرزها پناه گرفتند! چرا که حضور همین «وزنه‌ها»، هر قدر بی‌مقدار و بی‌اهمیت، «تمامیت» نظام فاشیستی را به زیر سئوال می‌برد. و در همین راستاست که فرصت‌طلبانی چون اکبرگنجی با استفاده از حمایت داخلی و خارجی سعی کرده‌اند که به زعم خود، برای آیندة سیاسی‌شان «مأوائی» نزد برندگان «فرضی» این شعبده‌بازی بیابند. ولی کارت‌های برنده نه در ارتباط با اعمال نانخورهای شناخته شدة استعمار، که در ارتباط با قدرت‌ها و سیاست‌های نوین منطقه‌ای تقسیم خواهد شد، سیاست‌هائی که بتوانند طوفان‌های آتی را پشت سر بگذارند.

آیندة سیاسی ایران را مسلماً نمی‌باید در میان گلة «اصولگرایان» و «اصلاح‌طلبان» جستجو کرد، کسانیکه با تقلب و «رأی‌سازی»، و ارائة «آمار» شرکت 65 درصدی مردم در این خیمه‌شب‌بازی، پای به مسجدشوربای اسلامی ‌خواهند گذارد. هیچکدام از اینان نمایندگان ملت ایران نیستند؛ و آنچه صورت گرفت «انتخابات» نام ندارد. این «نتایج» بازتابی است از پوچی فراگیر سیاست حاکم بر کشور، آنهم در شرایطی که ایران با یکی از عمیق‌ترین بحران‌های اقتصادی تاریخ خود دست به گریبان شده. کسانیکه در شرایطی اینچنین سرنوشت‌ساز، به صرف خواندن چند آیه از کلام‌الله و بوسیدن دست این آخوند و آن معمم، پای به مجلس قانونگذاری ایران می‌گذارند، نه مرد این میدان‌اند و نه نمایندة ملت ایران.