با اعلام حملۀ نظامی روسیه به شهرهای شرق
اوکراین، نهایت امر جنگ،
یا حداقل آنچه عرفاً «شرایط جنگی» مینامیم بر اینکشور سایه انداخت. البته هر چند سایۀ شوم جنگ به هیچ عنوان قابل
توجیه نیست، موضعگیریهای روسیه طی چند
هفتهای که از اعلام «عملیات ویژه» در اوکراین میگذشت، بسیار گنگ و مبهم باقی مانده بود. به همین
دلیل نیز در دو وبلاگ پیشین، این مواضع
گنگ را تا حد امکان شکافتیم. اینک با تغییر
تاکتیک حملۀ روسیه به صراحت میتوان گفت که فصل جدیدی در تحرکات نظامی کرملین در
اوکراین گشوده شده. تلاش در مطلب امروز بر این متمرکز خواهد شد تا
تردیدهای گذشتۀ کرملین، و خصوصاً بازتاب
تاکتیکهای جدید را تا حد امکان بشکافیم.
پس نخست بپردازیم به تذبذبهای گذشتۀ کرملین، تا برسیم به موضعگیریهای مشخص در سیاستهای
منطقهای، جهانی و خصوصاً مواضع نظامی در
اوکراین.
در دو مطلب گذشته در تحلیل تذبذب
کرملین دو گزینه را مشخص کرده بودیم: سازش
با آمریکا و به گل نشستن ارابۀ جنگی پساشوروی.
با گذشت زمان و تحولات نوین، و
خصوصاً انتشار اطلاعات بیشتر، دو گزینۀ
فوق ابعاد جالبتری یافته. به طور
مثال، اگر گزینۀ سازش با آمریکا همچنان
بجای خود باقی است، میتوان چنین استنباط
کرد که جناحی در داخل ـ بدون موافقت
کرملین ـ این سازش را رهبری میکرده است، و به همین دلیل نیز ولادیمیر پوتین پیشتر رئیس
سازمان «اف. اس. ب» و برخی از همکاراناش را به زندان انداخت و یا از کار برکنار کرد، و سخن از «مجازات خائنین به ملت» به میان آورد.
از سوی دیگر، همین سازش که بخشی از سازمان اطلاعات روسیه را
به دامان غرب فروانداخته بود، زمینهای
فراهم میآورد تا عملیات جنگی را همانطور که گفتیم در اوکراین ابتر کند. به صراحت بگوئیم در عمل، دو گزینهای که مطرح کرده بودیم، انگشتان دستی واحد از کار درآمدند.
عملکرد این دست واحد همانطور که دیدیم
نتیجهای جز بیتکلیفی ارتش روسیه در اوکراین به همراه نیاورد، و بازتاب چنین شرایطی مشخص است: تلفات سنگین انسانی و لوژیستیک! این شرایط امکان میداد تا در شبکۀ تبلیغاتی
غرب، نبرد قهرمانانۀ نیروهای به اصطلاح
وطنپرست اوکراین به زیر پروژکتورها بیافتد و روسیه حریفی ناتوان معرفی شود که در
برابر ارتش اوکراین به زانو درمیآید!
مسلماً اگر این سناریو در تمامیتاش به مورد اجراء گذارده میشد، نتیجهای جز شکست ارتش روسیه به همراه نمیآورد؛ مذاکرات صلح با زلنسکی به راه میافتاد؛ ارتش روسیه عقبنشینی میکرد، و جناحهای مخالف در داخل قدرت گرفته، کرملین
را به تجدیدنظر در مواضعاش وادار میکردند و برکناری ولادیمیر پوتین تضمین میشد.
به این ترتیب، حضور واشنگتن و متحدان اروپائیاش در اوکراین و
سپس در روسیه افزایش مییافت، و خلاصه
بگوئیم در قفای برنامهریزیای که عموسام برای این «جنگ» کرده بود، روسیه در کام یک کودتای سازمانی فرومیافتاد و
به دوران نکبتبار یلتسین بازمیگشت. ولی
این سناریو به دلائلی که هنوز مشخص نیست چون خشت خام بر آب اوفتاده، هر چند میباید ابعاد دیگر آن را خارج از
مرزهای روسیه دنبال کنیم.
بله، مسائل جنگ اوکراین را نمیباید صرفاً در مرزهای
اینکشور و یا حتی در درون روسیه دنبال کرد.
میدانیم که در این روز و روزگار،
جنگها ابعاد جهانی پیدا کرده، و
آن زمان که درگیری نظامی در گوشهای از کرۀ ارض به راه میافتد، مشتریان بیشماری از چهارگوشه جهان، مارمولک به دست و «انا شریک» گویان به سوی دیگ
منافع جنگ روان میشوند. جنگ اوکراین نیز
از این قاعده مستثنی نیست، خصوصاً که
اعمال سیطره بر اوکراین عملاً یکی از برنامههای مهم حزب دمکرات در اروپای شرقی به
شمار میرود. فراموش نکردهایم که سناریوی
کودتای میدان توسط بلالحبشی واشنگتن،
باراک اوباما در دوران معاونت همین جو بایدن برنامهریزی شده بود. و این برنامه ابعاد گستردهتری هم یافته، چرا که
آمریکا اگر پیشتر فقط به کودتا در اوکراین دلخوش میکرد، در پناه بابا بایدن بلندپروازتر شده، قصد
کودتا در کرملین هم داشت!
در سطح منطقه، پیش درآمد این برنامۀ کودتائی را همچون دیگر
میعادهای استعماری شیخنشینهای عرب و شیخکهای مسلمان فراهم آوردند؛ ایجاد روابط دیپلماتیک با اسرائیل! البته ایجاد روابط دیپلماتیک، فینفسه عمل بسیار متمدنانهای است، ولی در کمال تأسف در قفای این عملیات
خداپسندانه نیاتی نشسته بود که به هیچ عنوان صلحطلبانه و دمکراتیک به شمار نمیرفت. آمریکا که پس از جنگ دوم جهانی با خلق کشورهای
پاکستان و اسرائیل، صلح و آرامش را در
منطقۀ آسیای جنوبی و خاورمیانه به تعطیل کشانده بود، قصد
داشت تحت عنوان گسترش روابط به اصطلاح «دوستانۀ» کشورهای منطقه با اسرائیل در
برابر سیاستهای روسیه در خاورمیانه سد سکندر بسازد. شاهدیم که نفتالی بنت،
رئیس دولت اسرائیل که عملاً با فشار حزب دمکرات آمریکا به قدرت رسیده بود، چگونه در برابر اجرائی شدن توافقات هستهای با
ایران سنگاندازی میکرد. و اگر این اصل
را قبول کنیم که توافق هستهای به دلیل فشار روسیه به امضاء رسیده بود، دلیل مغازلۀ
دولت انتصابی بنت با شیخهای خلیجفارس و جبههگیریهای مستقیم تلآویو بر علیه
توافق هستهای را بهتر درمییابیم. آمریکا
قصد داشت با نزدیک کردن شیخنشینها و دولتهای عربی به اسرائیل بر علیه سیاست
«غیرهستهای کردن» دولت ملایان در ایران جبهۀ قدرتمندی تشکیل دهد؛ سیاست کرملین را به عقب براند، و در زمان مغتنم با گذاردن یک بمب هستهای در
دست سپاه پاسداران برنامۀ گسترش خطوط تجاری و صنعتی روسیه به دریاهای جنوب را
عملاً به تعطیل بکشاند.
در تقابل با این سیاست بودکه در آستانۀ
عملیات نظامی روسیه در اوکراین، همزاد
دولت تلآویو، یعنی رئیس دولت پاکستان راهی
مسکو شد و با نثار تاج گل بر مزار سرباز گمنام، حمایت دولتاش را از مسکو اعلام
کرد. به این ترتیب عمرانخان، ضمن همراهی با طرحهای کرملین، مخالفتاش را با سیاستهای تلآویو در خلیجفارس
نیز اعلام داشت. عملی که به مذاق آمریکا و خادمان سنتیاش در پاکستان هیچ خوش
نیامد و دیدیم که با هیاهو و جنجال پارلمانی ـ
این عملیات بیشتر یک کودتای پارلمانی میباید تلقی شود ـ دولت عمرانخان سقوط کرد، و شهباز شریف، برادر نواز شریف، نخستوزیر آمریکوفیل پیشین به سمت ریاست دولت
منصوب شد!
البته در همینجا تصریح کنیم که، دوران کودتاهای بیسروصدای آمریکا در پاکستان
دیگر سپری شده، و تحولات سیاسی در اینکشور
نمیتواند در چنگ چودریها، ایوبخانها و
ضیاءالحقها گرفتار آید. به استنباط ما،
به دلیل تغییرات سیاست کرملین در اوکراین،
تحولات سیاسی در پاکستان نیز در
آیندهای نه چندان دور میباید با درگیریهای گستردهتری همزمان شود.
از سوی دیگر، پوتین با انتصاب ژنرال الکساندر دورنیکوف
به فرماندهی ارتش روسیه در اوکراین به صراحت نشان داد که تغییراتی اساسی در سیاست کرملین به وجود آمده، و اینکه
غرب میباید قدرتگیری جناح پوتین در حاکمیت فدراسیون روسیه را اینک جدی تلقی کند. به
همین دلیل شاهد سفر شتابزدۀ نخستوزیر اطریش، کارل نهامر به کیاف و مسکو بودیم. نهامر
با شعار «این جنگ پیروز نخواهد داشت» در مقام سفیر سیاستهای واشنگتن به مسکو شتافت، و با استقبال بسیار سرد پوتین روبرو شد. پس از این ملاقات بود که رزمناو موشکانداز «مسکوا»
در دریای سیاه، به دلائلی که هنوز مشخص
نشده، به ناگاه منفجر شده، به اعماق آب فرو رفت. ولی علیرغم این رخداد نظامی «غیرقابل توضیح»
پیام پوتین کاملاً روشن بود، این جنگ
پیروز خواهد داشت؛ ولی آمریکا جناح پیروز
آن نیست!
در این میانه درگیریهای شدید در
مسجدالاقصی، سیاستهای جنگاورانۀ آمریکا
در خاورمیانه را نیز با بحران دیگری روبرو کرده. قضیه از این قرار است که نیروهای پلیس به جان
فلسطینیهائی اوفتادند که جهت برگزاری نماز و دیگر آداب دینمبینشان به مسجد کذا
رفته بودند. این درگیریها که به دستگیری
دهها جوان فلسطینی و ضربوشتم وحشیانۀ
خبرنگاران و نمازگزاران منجر شد،
هم زیرپای دولت نفتالی بنت را کشید،
و هم بر دوران ماهعسل شیخکها و دولتهای مسلمان و دستنشاندۀ واشنگتن با
تلآویو نقطۀ پایان گذارد. اعتراضات
گستردۀ دولتهای عربی، به استثناء شیخنشین قطر، به عملیات
پلیس اسرائیل نفتالی بنت را به شدت منزوی کرد،
و ایشان که به عنوان «بمبالی بنت» میبایست برای رضایت دل بلینکن طرح
جایگزین برای «توافق هستهای» ارائه میدادند؛
روسیه را در مخمصه انداخته و دستیابی ملایان به بمب اتم را تحقق میبخشیدند،
در آستانۀ سقوط پارلمانی قرار گرفتند.
ولی جالبتر اینکه، همزمان با این رخدادها، در داخل
روسیه نیز در یکی از برنامههای تلویزیونی،
فردی که مفسر علوم سیاسی معرفی میشد،
و از مخالفان سیاست کرملین در اوکراین بود، مستقیماً دست به انتقاد از حملۀ نظامی به
اینکشور زده، خواستار خروج آنی سربازان
روسیه از اوکراین شد! استدلال وی این بود
که، «ارتش نمیتواند خطر نازیها و میلیتاریستها را
خنثی کند، باید این مسئله را به دولت اوکراین واگذار
کرد!» البته این سخنان زمانی میتوانست
منطقی باشد که دولت زلنسکی خود فینفسه توسط نازیها و میلیتاریستها به قدرت نرسیده
باشد. ولی حضور این «شخصیت» و مفسر علوم سیاسی در
برنامۀ تلویزیونی روسیه به صراحت نشان میدهد که جناح قدرتمندی با نازیزدائی در
اوکراین مخالف بوده، جناحی که امروز ظاهراً به عقب رانده شده.
پس از این تحولات بود که در تاریخ 18
ماه آوریل سالجاری، زلنسکی خبر حملۀ نظامی
روسیه به مناطق شرقی را رسماً اعلام داشت،
و خبرگزاریهای غربی سخن از آغاز «مرحلۀ جدیدی» در جنگ اوکراین به میان
آوردند! مرحلۀ جدید مسلماً به این معناست که دیگر تذبذبی
در کار نخواهد آمد؛ ارتش روسیه در حذف عوامل نظامی سازمان آتلانتیک
شمالی که تحت عنوان «ارتش اوکراین» اینکشور را اشغال کردهاند تردیدی نشان نخواهد
داد. جهت دستیابی و تحلیل خروجی جنگ روسیه
در اوکراین مسلماً میباید مدت زمانی در انتظار باشیم، ولی نتیجه هر چه باشد، برخورد مستقیم ارتش روسیه با عوامل سازمان
آتلانتیک شمالی زمانی معنا و مفهوم وسیعتری مییابد که تهدیدات نظامی چین علیه
آمریکا به دلیل موشدوانیهای واشنگتن در دریای چین و کشور تایوان را نیز به این
مجموعه اضافه کنیم.
آمریکا که امروز خود را برای ریاضت
اقتصادی آماده میکند، به تمامی متحداناش
اخطار داده که فروپاشی قدرت خرید ملتها اقتصاد جهانی را مورد تهدید قرار خواهد
داد. واشنگتن همزمان انتظار داشته که چین،
به دلیل تحریمهای واشنگتن با بحران بنیانکن
اقتصادی روبرو شود، ولی امروز در کمال
تعجب دریافته که تولید ناخالص چین، طی سال
گذشته نزدیک به پنج درصد رشد نشان میدهد! رشدی که
برای اقتصادهای صنعتی حتی در خواب و خیال هم ناممکن مینماید! ولی چنین
وضعیتی میتواند برای تایوان ایجاد خطر کند.
چرا که، چین همچنانکه اخیراً در
مورد جزایر سلیمان نیز شاهدیم، با اطمینان
از سلامت اقتصادیاش در بلعیدن جزیرۀ تایوان کمتر از گذشته تعلل خواهد کرد، و آمریکا نیز جهت جبران ضربهای که مسلماً تا
چند صباح دیگر در سناریوی کودتای ناکام «روسیه ـ اوکراین» متحمل میشود، درگیری با چین را به عنوان راهحل خروج از این
شکست مورد بررسی قرار خواهد داد.
حال نیمنگاهی به داخل مرزهای ایران در
ارتباط با بحران اوکراین بیاندازیم.
همانطور که انتظار میرفت به دلیل وابستگی تاموتمام هیئت حاکمۀ ملائی به
واشنگتن، و حمایتهای بیدریغ ملایان از
کودتاچیان میدان در اوکراین، از آغازین
لحظات شروع درگیریها، ملیجکهای «نظام»
به نمایندگی از جانب شیعیان جهان، دست به
حمایت از زلنسکی و نفرین و لعنت روسیه برداشتند!
نخستین ملیجک نظام ملاممد خاتمی بود،
که لغزپرانی را آغاز کرد، و آخرین
ملیجک نیز «نهضت عاظادی» است که اخیراً خواهان قرار گرفتن در کنار زلنسکی
شده! البته جای تعجب نیست؛ اینان ویراست شیعی زلنسکی هستند، ولی اینکه رضاپهلوی، تنها بازماندۀ خانوادۀ سلطنتی ایران نیز فریاد
حمایت از زلنسکی سر بدهد دیگر از آن حرفهاست.
مسلماً ایشان و مشاورانشان فراموش
کردهاند که اگر روز و روزگاری قرار باشد در ایران حکومت کنند، در همسایگی یک قدرت جهانی با این نوع
عروگوزها، نه فقط خود که ملت ایران را نیز
به گوشت دم توپ تبدیل خواهند کرد. اصولاً
در این مقطع یک سئوال اساسی مطرح میشود و آن اینکه مگر قرار است رضاپهلوی در مورد
تمامی مسائل سیاست جهانی «اظهارنظر» و موضعگیری کند؟! به
عبارت دیگر به چه دلیل رضا پهلوی مانند مقامات حکومت اوباش، خود را
در همۀ امور «صاحبنظر» میبیند؟! خلاصه
بگوئیم این رفتار ناهنجار به صراحت نشان میدهد که از یکسو، درک و فهم و شعور مشاوران
رضا پهلوی از درک و فهم مشاوران پدرش فراتر نمیرود، و از
سوی دیگر، فروپاشی دستگاه سلطنت پهلوی اگر
در اصل برنامۀ آمریکائیها بوده، حماقت و
بیلیاقتی، خصوصاً در میان مشاوران پهلوی
دوم، در تحقق و تسریع آن بیاثر نبوده است.