۵/۲۴/۱۳۹۳

اقلیم و ناتو!




کناره‌گیری «رسمی» ال‌مالکی از پست ریاست دولت عراق در شرایطی صورت می‌گیرد که ال‌عبادی،   نخست‌وزیر جدید توسط عوامل آمریکا و خارج از چارچوب قانون اساسی بر اینکشور حاکم شده،  و در عمل با یک کودتای دولتی به قدرت رسیده.   و جای تعجب نیست که،‌   سبک ویژة دولت‌سازی آمریکا،   و توصیفاتی که نهایت امر اینعمل خلاف قانون را به اصطلاح «توجیه» می‌کند،‌    همچون بسیاری دیگر از اعمال غیرقانونی واشنگتن در منطقه،   سریعاً مورد حمایت باند ملایان جمکران نیز قرار گیرد!   ولی گزارشات مطبوعاتی از این «استعفا» و توجیه نهائی آن بر پایة روش‌های پیشین ایالات‌متحد صورت گرفته و به هیچ عنوان تازگی ندارد.   این شیوه همان است که پیشتر در مورد بسیاری صاحب‌منصبان «مغضوب» آمریکا به کار رفته بود.  یعنی الصاق برچسب‌های «بی‌لیاقتی، بی‌توجهی به اقلیت‌ها،  دیکتاتوری و ...» بر پیشانی فرد مغضوب جهت توجیه محکومیت رسانه‌ای وی در افکارعمومی.   شاهد بودیم که اینگونه «توجیهات» بسیاری دولت‌ها را در خاورمیانه و شمال آفریقا سرنگون کرده؛   علی بوتو،  محمدرضا شاه،   حسنی‌مبارک،   قذافی،   بن‌علی،  و بسیاری دیگر،   در هیاهوئی که همین برچسب‌سازی‌‌ها خلق می‌کردند،  حاکمیت را به دولت‌هائی تفویض نمودند که در عمل هیچگونه تغییری در روند حکومت کشور به وجود نیاوردند.   حال این سئوال مطرح می‌شود که این جابجائی‌ها به چه دلیل صورت می‌گیرد،  و در شرایط امروز عراق،   تفاوت مالکی با عبادی اصولاً چه می‌تواند باشد؟ 

مالکی و عبادی هر دو دین‌خو،  زاهد‌نما و غیرلائیک‌اند.   هر دو اعضای شبکة انگلستان‌اند،  و از همین مسیر پای به سیاست کشور عراق گذارده‌اند.    مالکی مهرة وابسته به شبکة انگلیسی اسدها در سوریه است،   و عبادی عضوی فعال شبکة لندنی‌ها.   تفاوت چشم‌گیری نیز در کارنامة سیاسی اینان وجود ندارد.   مالکی از همان مجلسی رأی اعتماد می‌گرفت که عبادی نایب رئیس آن بود!   موضع‌گیری‌های‌ ایندو فرد هم به دلیل شرایط ویژة پساصدام‌حسین در عراق،   حتی اگر متفاوت نیز باشد،   نمی‌تواند معیاری جهت گزینش‌ اینان به شمار آید.  پس در قفای «تفاوت‌هائی» که نظام رسانه‌ای می‌کوشد در زیر عبای مالکی و عبادی «جاسازی» کرده،‌   و بعد آن را توسط گزارش‌گران خبره «کشف» کند،  می‌باید به دنبال دلائل دیگری گشت.   در عمل،   آمریکا نمی‌گوید به چه دلیل و با چه مجوزی در یک فرایند غیرقانونی دست به کودتا در عراق می‌زند،   و مالکی نا‌می را با فردی به نام عبادی جایگزین می‌کند؟   کاخ سفید بحران دست‌ساز خود را در کشور عراق به حساب مالکی گذاشته و ادعا می‌کند،   کنار رفتن مالکی،  یعنی خروج کشور از بحران!     

نیویورک تایمز،  در این گنگ‌گوئی و جفنگ‌بافی از اعلامیه‌های دولت اوباما نیز پای را فراتر گذارده،  و در سرمقاله‌ای تند و موهن که به صراحت نشاندهندة میزان وحشیگری یانکی‌هاست،   در مورد «مقاومت» مالکی در برابر کودتای آمریکا می‌نویسد:  

«مالکی در سال 2006،  پس از آن پایان کار دولت دست‌نشانده،  از ناکجاآباد سیاسی به ریاست اولین دولت عراق انتخاب شد،   بهترین خدمت امروز وی به مملکت‌اش بازگشتی است هر چه سریع‌تر و صلح‌آمیزتر به همان ناکجاآباد!»
منبع:  نیویورک‌تایمز،  11 اوت 2014

بله، گویا نیویورک‌تایمز کشور،  ملت،   دولت و خصوصاً‌ منابع ملی عراق را ارث پدر پدرسوخته‌اش،   جرج واشنگتن می‌داند که به خود اجازه می‌دهد فردی را که خود «منتخب» پارلمان عراق معرفی‌اش کرده،  ‌ به زبان چاقوکشان فیلم‌های هولیوودی مورد تهاجم قرار دهد.  در مورد عراق،   وقاحت و دریدگی آمریکائی از حد و مرز گذشته،   کار دیگر به هذیانگوئی و نفس‌کش‌طلبی رسیده.   

خیلی جالب است!   نیویورک تایمز،  ورق‌پارة وابسته به دکان حزب‌دمکرات،   جهت «تزهیب» کودتای باراک اوباما در عراق،   انگشت اتهام را به سوی مالکی،  دست‌نشاندة کاخ سفید گرفته!   نیویورک تایمز،   فردی را مورد تهاجم قرار داده،  که نه تنها توسط آمریکا به قدرت رسیده،   که طی دوران نخست‌وزیری‌اش در هر گام جز پیروی از اوامر واشنگتن هیچ دستورکاری روی میز نداشته.    باید خدمت «نویسندگان» خیلی محترم این روزنامه بگوئیم،   آنچه امروز در برابر قضاوت تاریخ قرار می‌گیرد،   کارنامة مالکی،   نوکر دست‌نشاندة آمریکا نیست،   دریدگی و وقاحت و وحشی‌گری کاخ‌سفید و شبکة روزی‌نامه نویس‌هائی است که 7 سال از «سیاست» مالکی در اینکشور حمایت کرده‌اند.   همان‌ها که امروز می‌خواهند با هیاهو و لات‌بازی و از طریق به تعطیل کشاندن قانون اساسی عراق،   به حساب خود دست‌های‌شان را از جنایاتی بشویند که حساب‌های بانکی‌شان را از صدها میلیارد دلار پول چپاول نفت عراق سیراب کرده،   و برای مالکی گویا جز رسوائی و دیکتاتوری به ارمغان نیاورده.

به صراحت می‌بینیم که «بهانه‌های» دولت اوباما،  و شبکة روزی‌نامه‌نگاری حامی حزب دمکرات‌،   جهت برکناری مالکی فقط به ادعاهای پوچ و سخن‌بافی تکیه کرده.   آمریکا در عراق فقط به فکر بهینه کردن شیوه‌های چپاول و سرکوب ملت عراق بوده و هست،   و به دلیل محدودیت‌هائی که این نوع نگرش استعماری در زمینة سیاسی،  امنیتی و خصوصاً کارورزی به بار می‌آورد،   آمریکا به هیچ عنوان قادر به تغییر گزینه‌های کلیدی خود نخواهد بود.   خلاصه بگوئیم،   سیاست جایگزین در عراق روی میز اوباما نیست،   وی فقط می‌خواهد با پناه گرفتن در قفای پرده‌ای به نام «تغییرات سیاسی»،  در عمل شکست‌های هولناک واشنگتن را در منطقه «بزک» کند.   یانکی‌ها بخوبی می‌دانند که شکست سیاسی و نظامی آمریکا در ماجراجوئی عراق دیر یا زود سر از بستر حوادث منطقه برخواهد داشت،‌    و تلاش‌های اوباما جهت به تأخیر انداختن این «شکست»،   به همان اندازه مسخره،   وحشیانه و خارج از نزاکت دیپلماتیک است که عربده جوئی و هتاکی تبلیغاتچی‌های مفلوک حزب دمکرات در نیویورک‌تایمز.

با نیم‌نگاهی به فضای سیاسی خاورمیانه می‌توان در‌یافت که مسئله به هیچ عنوان «داعش» نیست.    داعش در واقع ویراست نوین همان خیمه‌شب‌بازی سلاح‌های شیمیائی و البته «نامرئی» صدام حسین است که در دوران جرج والکربوش،   بهانة ‌مناسب جهت تهاجم به عراق و قتل‌عام،  چپاول و سرکوب عراقی‌ها را برای ارتش آدمخوار آمریکا فراهم کرده بود.   «داعش» یک ساختار خلق‌الساعه،  آمریکائی،  و بی‌اراده است که موجودیت‌اش فقط در گرو این امر اوفتاده که در چه مقطعی واشنگتن نیاز دارد «بیرق‌اش» را هوا کند و یا در رسانه‌های نان‌خور کاخ‌سفید «بمباران‌اش» نماید!   شاهد بودیم،   داعش به همان سرعتی به «پیروزی‌های» بزرگ و استراتژیک دست یافت که امروز محاصره‌های‌اش شکسته می‌شود و در هزیمت می‌افتد!   اینکه خیمه‌شب‌بازی مهوع مشتی دزددریائی بر سر چاه‌های نفت عراق تا کی و تا کجا می‌خواهد ادامه یابد به مسائل فراوانی وابسته خواهد بود که از بحث امروز ما خارج می‌شود.   حال اگر قبول کنیم که داعش برای آمریکا «مسئله» نیست،  پس عربده و هیاهو و جیغ‌و‌ویغ واشنگتن چرا به آسمان برخاسته؟ 

همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم،   آمریکا از طریق هیاهو و بر پا کردن «دیوارة دود» قصد پنهان داشتن شکست‌های استراتژیک عمده‌ای را دارد که طی چند ماه گذشته در خاورمیانه متحمل شده.   شکست‌هائی که اصولاً هیچیک از رسانه‌ها،   چه آتلانتیست و چه غیر،   قصد و اجازة سخن گفتن در موردشان را ندارند!    اخراج آمریکا از صحنة سیاست اسرائیل توسط استراتژی‌های جهانی به هیچ روی مسئلة کوچکی نیست.  فراموش نکنیم،   این نخستین بار است که نه آمریکا در مذاکرات صلح «فلسطین ـ اسرائیل» شرکت کرده،   نه طرف‌های اروپائی و نه اوباش اسلامگرا.    از سوی دیگر،   پایان دادن به نفوذ آمریکا در مصر نیز نمی‌باید کوچک و بی‌ارزش تلقی شود.   یادآور شویم جان کری،‌   وزیر امور خارجة آمریکا را هنگام «شرفیابی» به حضور ال‌سیسی،  رئیس جمهور مصر «بازرسی بدنی» کرده‌اند!    این اعمال از نظر دیپلماتیک معانی و مفاهیمی دارد که برای آمریکا بسیار ثقیل و ناخوشایند است.   

از سوی دیگر،   گذشته از شکست نظامی تمام عیار آمریکا در سوریه،‌   اینک حاکمیت اخوان‌المسلمین فکل‌کراواتی در ترکیه،   به دلیل فروپاشی استیلای اربابان یانکی‌شان در غزه،  اسرائیل و مصر به شدت متزلزل شده‌.   حاکمیت ترکیه در چنان شرایط اسف‌باری گیر کرده که اخراج اینکشور از سازمان ناتو جهت برداشتن بارگران از دوش اروپای غربی آنقدرها دور و بعید نمی‌نماید.   و پر واضح است که در چنین شرایطی،   ترکیه پای به کدامین حلقة استراتژیک خواهد گذارد.

در نتیجه،‌   اگر ورق‌پارة نیویورک‌تایمز چماق‌اش را بر فرق مالکی، ‌  نخست‌وزیر دولت دست‌نشاندة یانکی‌ها در عراق می‌کوبد،   و باراک اوباما در مورد عراق آنچنان «تصمیم‌گیری» می‌کند که گویا اینکشور را با مرغدانی ته حیاط ننه‌جان‌ اشتباه گرفته،   فقط و فقط جهت به ارزش گذاردن «استیلای» پوشالی و فکسنی یانکی‌ها در منطقه‌ است.  استیلائی رسانه‌ای که در حال فروپاشی است.   آمریکا در این سناریوی مضحک از یک‌سو با «بمباران‌های» فرضی و رسانه‌ای «داعش قدرقدرت» را یک‌شبه سرکوب می‌کند‌،   و «البغدادی»،  خلیفة جهان اسلام را به سوریه متواری می‌نماید.   و از سوی دیگر،‌  با زدن توی سر مالکی،   به جهانیان تفهیم می‌کند که «آمریکا هنوز حرف‌اش در خاورمیانه در رو دارد!»   ولی زهی خیال باطل!   کاخ‌سفید خودش هم می‌داند که «این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست.»   با کودتا،  یا بی‌کودتا،  کار آمریکا در خاورمیانه تمام است. 

حال اگر این گزینه را در نظر بگیریم که کار آمریکا در خاورمیانه بجائی نخواهد رسید،  باید ببینیم سیاست‌های جایگزین و قدرت‌های منطقه‌ای چگونه خواهند توانست خلاء ایجاد شده از فروپاشی استیلای آمریکا را جبران کنند.   از هم اکنون مواضع تند روسیه در محکومیت «لانه زنبوری» که آتلانتیسم تحت عنوان «کشور مسلمان‌نشین پاکستان» در جنوب آسیا افتتاح کرده به گوش می‌رسد.   ولادیمیر پوتین،  در برابر فراکسیون‌های مختلف دومای روسیه،  به صراحت از ساخت و توسعة موشک‌های میانبرد پاکستان ابراز نگرانی کرده:

«توسعه چنین نوع موشکی در پاکستان موجب نگرانی ماست زیرا پاکستان کشوری با رژیم سیاسی پیچیده و متأسفانه عموماً ناپایدار است.»   
منبع:  واحد مرکزی خبر،  23 مردادماه 1393

این سخنان در شرایطی ایراد می‌شود که دقیقاً همین پاکستان پای در مناسباتی بسیار پیچیده‌تر از گذشته با هند،  چین و خصوصاً‌ با شبکة سنتی «سنتو» گذارده.   ‌ارتباط ساختاری پاکستان با چین که سال‌ها مشکل انزوای منطقه‌ای اسلام‌آباد را در برابر دهلی‌نو «حل» می‌کرد،   و وسیله‌ای جهت به قدرت رساندن بنیادگرائی اسلامی در اینکشور شده بود،   به دلیل چرخش اجباری چین به سوی روسیه در حال فروپاشی است.   از سوی دیگر،   هند با تکیه بر روابط نوین منطقه‌ای از لاک تحریم 70 ساله‌ای که آتلانتیسم بر اینکشور تحمیل کرده بود پای بیرون می‌گذارد،   و اعمال فشار بر دهلی‌نو در شرایط فعلی از سوی لندن و واشنگتن که حامیان اصلی رژیم «هشل‌‌هف» پاکستان به شمار می‌روند،   بعید به نظر می‌رسد.   از سوی دیگر رژیم کودتائی ترکیه،   و ارتباطات «روزافزون» آتاترکیسم با منافع استراتژیک ناتو نیز به دلیل انتخابات اخیر اینکشور دستخوش نابسامانی شده.     

بر اساس آمار،   میزان شرکت در انتخابات ترکیه حدود 70 درصد بوده و اردوغان با 52 درصد از هفتاد درصد به ریاست جمهوری انتخاب شده.   به عبارت دیگر مشروعیت رجب اردوغان از حدود 35 درصد فراتر نمی‌رود.  و این «نتیجة» فلاکت‌بار برای اخوان‌المسلمین ترکیه آنقدرها جایگاه امن و مستحکم تأمین نخواهد کرد.   حال ببینیم در ایران چه می‌گذرد!

وضعیت ایران اگر بدتر نباشد،  مسلماً بهتر از ترکیه نیست.   دولت روحانی برای بیرون کشیدن کل رژیم از بن‌بست هر روز دست‌به‌دامن این و آن می‌شود،  و به نعل‌وبه‌میخ می‌زند.   همزمان محافل حاکم از وحشت اینکه گسترش این روابط اهرم‌های تصمیم‌گیری‌شان را سُست کرده،‌   و یا به طور کلی از میان بردارد،  و راه بر ورود قشرها،  طبقات و گروه‌های اجتماعی دیگر به درون مراکز تصمیم‌گیری بازکند،  سرگردان این‌سوی و آن‌سوی می‌دوند.   گاه با دولت «هم‌صدائی» دارند و برخی اوقات «تهدید سازنده» می‌کنند!   خلاصه،   تلاش اینان نهایت امر راه بجائی نخواهد برد،   چرا که در دیپلماسی منطقه‌ای،  سیاست‌هائی که جانشین ایالات‌متحد خواهند شد،   بر خلاف سنت رایج آتلانتسیت‌ها، ‌ جائی برای حمایت از اسلامگرائی در نظر نگرفته‌اند‌.  

با بررسی این «چشم‌انداز» چند بعدی است که می‌توان به دلائل تلاش‌های آمریکا جهت بازگشت نظامی به عراق،  و همزمان کشاندن انگلستان و فرانسه به درون اینکشور پی برد.   آمریکا برای حفظ سیادت خود مجبور به حفظ سنگری «امن» در منطقه‌ است،   و در شرایط فعلی این سنگر امن را در کردستان عراق می‌جوید!   و این است دلیل دست به قلم شدن «متئو باروزن»،   ‌سفیر یانکی‌ها در انگلستان. 

مقالة وزین ‌سفیر آمریکا در بریتانیا پیرامون همکاری‌های سنتی دو کشور در بارة مسائل جهانی،‌   نهایت امر تعطیلات نخست‌وزیر بریتانیای «کبیر» را پیش از موعد به پایان رسانده وی را به لندن بازگرداند:

«[...] ما [...] نگاه‌مان به انگلیس است [تا] نقش رهبری جهانی خود را در تریبون‌های بین‌المللی دیگر [...] ‌از جمله شورای امنیت سازمان ملل متحد،  اتحادیه اروپا،  گروه 7،  و جامعه مشترک‌المنافع [...] ایفا کند.»
منبع:  واحدمرکزی خبر، مورخ  22 مردادماه 1393

شیون و زاری سفیر یانکی‌ها به صراحت نشان می‌دهد که آمریکا در صورت اجبار به خروج از منطقه حاضر نخواهد بود مرده‌ریگ استعماری سنتی را برای شرکاء دیرینه‌اش ـ  انگلستان و فرانسه ـ  دست‌نخورده باقی بگذارد.  خلاصه بگوئیم،  التماس دعای «متئو بارزون» تهدید مستقیم متحدان اروپائی است.    مبنی بر اینکه اگر «همکاری» نکنید،  آنچنان که شایسته است با شما رفتار خواهد شد.  تلاش فرانسه و انگلستان جهت «تجهیز سریع» کردها ریشه در همین تهدیدات دارد.    

ولی مشکل می‌توان پذیرفت که صرفاً با تکیه بر ارسال سلاح از سوی قدرت‌های استعماری،   اقلیم کردستان بتواند همچون دنبالیچه‌ای بر ترکیه،‌   پای  به اتحاد نظامی ناتو بگذارد.   همانطور که گفتیم، ‌ فروپاشانی در ساختارهای استراتژیک سرعت چشم‌گیری یافته،   و در این راستا تنها تأثیر مستقیم تسلیح کردها فقط می‌تواند دامن زدن به درگیری‌های درونی باشد.   درگیری‌هائی که نیازمند حضور بیشتر و بیشتر نیروهای بازدارنده خواهد شد،   و بجای جذب کردستان به سوی ترکیه و نهایت امر سازمان ناتو،   از طریق ترکیه سازمان کذا را به درون باتلاق درگیری‌های قومی کردستان بکشاند.  به عبارت دیگر،  کردستان بجای آنکه مفری برای آمریکا باشد،  باتلاقی خواهد بود برای سازمان ناتو.

تعویض سریع و کودتائی نخست‌وزیر عراق،‌   به وضوح نشان داد که آمریکا از وجود این باتلاق آگاهی دارد،  و از همین رو تلاش می‌کند تا با عملیات به اصطلاح «برق‌آسا» از فروافتادن در آن اجتناب کند.  ولی باید دید شرایط منطقه‌ای،   بین‌المللی و خصوصاً مناسبات همسایگان عراق این تغییرات را به چه صورت هضم خواهد کرد.   حکومت‌هائی که در اطراف عراق حلقه زده‌اند منطقاً می‌‌باید در شرایطی قرار داشته باشند که از این تغییرات حمایت کنند،  ولی به استنباط ما،  ‌ صحنة سیاست منطقه‌ای واقعیتی جز این را بازتاب می‌دهد.



۵/۲۱/۱۳۹۳

عراق، ویتنام دوم!




بحران فعلی سیاسی در عراق قابل پیش‌بینی ‌بود،   هر چند هنوز ابعاد واقعی و استراتژیک آن به صراحت نمایان نشده.   خلاصه بگوئیم،   سر گنده هنوز زیر لحاف باقی است!   کشور عراق که آتلانتیست‌ها با توسل به دروغ و تزویر آن را به توپ بستند،   و اوباما با صلحدوستی «رسانه‌ای» آن را در میانة توفان بین‌المللی به امید خدا رها کرد،   نمی‌تواند تا ابد در خلاء استراتژیک باقی بماند.   خلاءای که به چپاول بی‌محابای ثروت‌های ملی،  طبیعی و حتی انسانی ملت عراق انجامیده.   در همینجا بگوئیم،    بحران سیاسی فعلی در عراق به چند دلیل برای آتلانتیسم نفتخوار و چپاولگر بسیار ناگوار خواهد بود.   نخست اینکه،    عملکرد وحشیانة واشنگتن در اینکشور محل گریزی از این بحران باقی نگذارده.   در ثانی،   به دلائل بسیار پیچیده که فروپاشی استراتژی بهارعرب از عمده‌ترین‌شان به شمار می‌رود،   در شرایط فعلی پاسخ ایالات‌متحد به این بحران از دیپلماسی «قایق توپ‌دار» فراتر نخواهد رفت.   دیپلماسی‌ای که برای آمریکا،   نهایت امر بیش از منفعت،   زیان به بار می‌آورد.  

حال این پرسش مطرح می‌شود که بن‌بست سیاست آ‌مریکا در خاورمیانه به چه دلیل در این مقطع زمانی بروز کرده؟  دلائل این بحران چیست؛   بازیگران آن چه محافل و کسان‌اند؛  و نهایت امر «خروجی»‌ از این بحران به کجا خواهد انجامید؟   به استنباط ما ریشه بحران فعلی را می‌باید در «خروجی» فاجعه‌آمیز سوریه برای غرب جستجو کرد.  و دیدیم چگونه این «خروجی» به انزوای کامل ایالات‌متحد در بحران «فلسطین ـ اسرائیل» نیز منجر شد.  و همانطور که شاهد بودیم آتش‌بس‌های حاکم بر درگیری نظامی نوار غزه،   عملاً بدون حضور تعیین‌کنندة آمریکائی‌ها و اروپائی‌ها صورت گرفته،  و در این میان نقش پایه‌ای به ژنرال ال‌سیسی،  رئیس‌جمهور مصر واگذار شده.   

به این ترتیب،  آمریکا،   هم از اسرائیل و فلسطین بیرون افتاده،   و هم دیگر در مصر احدی برای حرف‌اش تره خرد نخواهد کرد.   به همین دلیل واشنگتن عربده‌کشان به شمال عراق آمده و قصد دارد با سرازیر کردن سیل تسلیحات،   منطقة کردنشین عراق را به بی‌ثباتی بکشاند.  به این امید که از این طریق بتواند،  برای مبارزه با حریقی که عمداً به راه انداخته حضور خود را در مقام «آتش‌نشان» سرنوشت‌ساز جلوه دهد.   ولی از آنجا که بررسی تمامی ابعاد این بحران به درازا می‌کشد و امکانپذیر هم نیست،  در این مختصر به مسائلی می‌پردازیم که برای ما ایرانیان می‌تواند از اهمیت بیشتری برخوردار شود.  مسائلی از قبیل شکل‌گیری دولت جدید در عراق،   فروپاشی سنگر «مخفی» یانکی‌ها در وزارت امور خارجة حکومت اسلامی،  و نهایت امر شکافی که در هیئت حاکمة جمکران بروز کرده.

نخست بگوئیم،  دولت جدید عراق که با هیاهوی آمریکائی‌ها به دلیل «بی‌کفایتی» رسانه‌ای مالکی،  به ریاست حیدر العبادی ظاهراً به قدرت رسیده،  دولتی است فراقانونی،‌   اگر نگوئیم از ریشه و پایه غیرقانونی!   طبق قانون اساسی عراق،   رئیس‌جمهور این کشور حق «انتخاب» رئیس‌دولت را ندارد.   ریاست دولت نصیب حزبی می‌شود که از اکثریت پارلمانی برخوردار است؛   رئیس‌جمهور بر اساس این «اکثریت پارلمانی» مقام ریاست دولت را فقط «تفویض» می‌نماید.   در حالیکه،  در مورد العبادی قضیه به اینصورت نبوده.   فواد معصوم،   رئیس‌جمهور عراق‌ بدون در نظر گرفتن «اکثریت پارلمانی»،   اینفرد را رئیس دولت معرفی کرده!  و در عمل همان «دور باطل و غیرحقوقی‌ای» که در حکومت اسلامی بین ولی‌فقیه و مجلس خبرگان برقرار است،   و در دیگر حاکمیت‌های استعمارزدة منطقه نیز انواع آن نادر نیست،   اینبار بر انتصاب رئیس دولت جدید عراق حاکم شده.   به عبارت دیگر،   مجلس رئیس‌جمهور تعیین کرده،  رئیس‌جمهور هم رئیس دولت را!‌   و این روند نمی‌تواند یک پروسة قانونی به شمار آید،  چرا که در این فرایند،   روند تعیین رئیس‌جمهور تبدیل شده به روند تعیین رئیس دولت و نقض آشکار قانون اساسی!‌

ولی ایالات‌متحد که خود از بنیانگزاران این به اصطلاح قانون اساسی است،  آنقدرها با این مسائل کاری ندارد.  برای آمریکا مهم این بود که پس از فروریختن سنگرهای مصری،  سوری و خصوصاً اسرائیلی و حماسی‌اش،   در سنگر دیگری که به حساب خود «امن» می‌داند پناه بگیرد.   و با هیاهو به عراقی‌ها و دیگر کشورهای منطقه حالی نماید که مشکلات عدیده‌ای که در عراق یک به یک  شاهد ظهور آن هستیم،  فقط به دلیل بی‌کفایتی مالکی بروز کرده،   و با چپاول و وحشیگری آمریکا و  عوامل‌اش در عراق هیچ ارتباطی ندارد.   

دیدیم که طی چند روز گذشته،   چندین «کشاکش» حقوقی بین دیوانعالی عراق،  شخص مالکی،  و برخی گروه‌های وابسته به گارد ریاست جمهوری با «گزینة مطلوب» آمریکا به راه افتاد.  ولی اگر از منظر ایالات‌متحد این «کشاکش‌ها» جملگی برادرانه است و بیشتر به درد رسانه‌های آتلانتیست و تبلیغات می‌خورد،   با در نظر گرفتن فروپاشی‌هائی که در‌ سنگرهای «امن» آمریکا در دیگر کشورهای خاورمیانه ـ  لبنان،  مصر،  اسرائیل و غزه ـ  به وجود آمده،   این کشاکش می‌تواند برای آمریکا بیش از آنچه واشنگتن می‌پندارد گران تمام شود. 

سناریوهای فراوانی می‌توان پیش روی داشت؛   ما به یک سناریو اکتفا می‌کنیم!   اگر در گیرودار همین تحولات،   نوری ال‌مالکی بتواند با حمایت برخی دولت‌های تعیین‌کنندة جهانی در برابر العبادی،   که دیگر به عنوان یک گزینة آمریکائی مشخص شده،   مقاومت قانونی و حقوقی مؤثر صورت دهد،   چندین و چند لایه از محافل وابسته به آمریکا پای در بن‌بست‌های منطقه‌ای خواهند گذارد.   مهم‌ترین این لایه‌ها مسلماً در عراق می‌باید جستجو شود ـ  داروستة ملایان نجف و کربلا،  پیشمرگه‌های «بابا» بارزانی و رئیس‌جمهور جدید عراق از آنجمله‌اند.   ولی این فروپاشی به خارج از عراق نیز خواهد رسید.    شبکة آمریکائی‌ «اصولگرایان» در حکومت جمکران و قسمت عمدة وزارت دفاع و سپاه‌ پاسداران با این موج از صحنه خارج خواهد شد،   و این رخداد از منظر حفظ سیادت واشنگتن یک فاجعه خواهد بود. 

پس از معرفی فراقانونی العبادی به مقام ریاست دولت،   رسانه‌های غرب یک به یک،  به پیروی از جان کری پشت ارباب ایستاده،‌  به نخست‌وزیر جدید «تبریک» گفتند!   در حالیکه چنین «هیجانی» از سوی رسانه‌های روسیه،  چین و هند دیده نشد!   از سوی دیگر،  در ایران نیز عمال حکومت جمکران از زبان شمخانی،  نمایندة خامنه‌ای در شورای عالی امنیت دستمال ابریشمین مخصوص آمریکائی‌ها را بیرون کشیده و به دلجوئی از ارباب مشغول شدند،  و این «روند قانونی» را مورد ستایش و تأئید قرار دادند:

«[شمخانی]،   نمایندة مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی همچنین در خصوص تحولات سیاسی اخیر عراق گفت:  جمهوری اسلامی [...] از روند قانونی طی شده در خصوص انتخاب نخست‌وزیر جدید عراق حمایت می‌کند.»
منبع:  فارس‌نیوز،  21 مردادماه 1393

خلاصه بگوئیم،  تا آنجا که به موضع‌گیری شمخانی،  علی خامنه‌ای و شبکة لات‌ولوت‌های سپاه مربوط می‌شود،   قضیه همان است که آمریکا می‌خواهد:  بیرون کشیدن العبادی از صندوق،  حتی اگر این عمل غیرقانونی باشد!    ولی به دنبال موضع‌گیری نمایندة مقام معظم در شورای عالی امنیت،   شاهد تغییراتی در میان جمکرانی‌ها بودیم.   همزمان با شکل‌گرفتن «مقاومت» از سوی جریان مالکی در برابر سیاست نوین آمریکا در عراق،  جمکرانی‌ها نیز دست به کار شده حسن روحانی،  رئیس‌جمهور «منتخب» را به میانة میدان آوردند: 

«روحانی افزود:  برای ایران مهم است که فرد مورد تأیید اکثریت نمایندگان مردم در پارلمان آنکشور قدرت را در دست گرفته و اقدامات قانونی خود در عراق را آغاز نماید.»
منبع:  فارس‌نیوز،  21 مردادماه 1393

روشن است که مواضع روحانی و شمخانی 180 درجه با یکدیگر تفاوت دارد.   به عبارت ساده‌تر،  زمانیکه حکومت اسلامی دریافت این امکان وجود دارد که اوضاع در عراق،  همچون سوریه،  مصر،  غزه و ... بر وفق مراد یانکی‌ها نباشد،‌   تلاش کرد تا چارپایه‌ای هم در کنار تحولات «دیگر» برای خود «پیش‌بینی» کند.   و از آنجا که شبکة روحانی به دلیل عملکردهای چند ماهه‌اش به نسبت اوباش سپاه و بیت‌رهبری از اقبال بیشتری در کشور برخوردار بوده،   به استنباط ما سعی کرده‌اند «چارپایة برنده» را به روحانی واگذار کنند. 

ولی علیرغم موضع‌گیری‌های «فرصت‌طلبانة» حکومت اسلامی پیرامون تغییرات سیاست آمریکا در عراق،   اینکه در شرایط فعلی چه کسی بر اینکشور حکومت کند آنقدرها اهمیت ندارد.   مهم این است که این فرد و یا گروه تحت حمایت کدام سیاست «کلان ـ  ‌استراتژیک» عمل خواهد کرد.   و دقیقاً به همین دلیل است که آمریکا با هول‌وولا به عراق بازگشته؛   به دلیل شکست در جبهه‌های دیگر،  وضعیت عراق در ابهام فرو افتاده بود.   آمریکا نه از سرنوشت عراق و المالکی و دیگر مهره‌های‌اش نگران است و نه از عملکرد داعش،‌  نگرانی آمریکا از فروپاشی استیلای‌اش بر بین‌النهرین است.   و جهت ممانعت از این فروپاشی،‌  همچون میعادهای دیگر که تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و دفاع از حقوق‌بشر دست به کودتا و جنگ‌سازی می‌زد،  اینبار نیز آمریکا به بهانة مبارزه با تروریسم منطقه را به آشوب کشیده. 

«خروجی» بحران عراق چه می‌تواند باشد؟  به استنباط ما با در نظر گرفتن نتایج هولناک دیگر ماجراجوئی‌های اخیر آمریکا در کشورهای مختلف،  امکان فرار از عراق و به طور کلی خروج از خاورمیانه برای آمریکا دیگر آنقدرها دور از انتظار نیست.   آمریکا در عراق آنچه را که می‌توانست به دست آورد،   به دست آورده.   فروپاشانی حزب لائیک بعث و کشاندن ساختار دولت به سوی دین‌خوئی،   بهره‌برداری چپاولگرانه از منابع نفتی اینکشور طی بیش از یک دهه،   ایجاد منطقة امن جهت پناه دادن به شبکه‌های جاسوسی سازمان سیا و حمایت از حکومت جمکران در همسایگی روسیه از آنجمله است.   اینک این سئوال مطرح می‌شود که آیا اهداف «باارزش» دیگری می‌تواند به ماندن ایالات‌متحد در عراق بیانجامد؟ 

مسلماً مسئلة بهره‌گیری از احساسات قومی نزد کردها هنوز آب به دهان پنتاگون می‌اندازد،  خصوصاً که دولت فروپاشیدة ترکیه طی سال‌های گذشته گام به گام به روسیه نزدیک شده،   و این امکان از سوی پولیتولوگ‌های روس مطرح می‌شود که ترکیه به طور کلی تنگة داردانل را می‌باید به روی ناوگان نظامی آمریکا ببندد!    بله،  مجموعه‌ای از نیازهای استراتژیک هنوز می‌تواند حضور آمریکا را در منطقه «توجیه» کند،  ولی یک مسئله باقی می‌ماند.  در شرایط فعلی آیا این «منافع» در دسترس کاخ‌سفید قرار دارد؟  به استنباط ما پاسخ به این سئوال منفی است.   آمریکا کارت زیادی در دست‌های‌اش باقی نمانده،  و فاجعة فرار از ویتنام به صراحت نشان داد که بهتر است «پروژة‌ فرار» پیش از آغاز فروپاشی طرح ریزی شود،  نه پس از آغاز آن.  

به همین دلیل نیز از هم‌اینک محافلی در آمریکا سازهای‌شان را برای نواختن «آهنگ فرار» از خاورمیانه کوک کرده‌اند.   مجلة فارین‌پالیسی که از جمله نزدیک‌ترین نشریات وابسته به محافل تصمیم‌گیرنده در آمریکا به شمار می‌رود،  در مطلبی به قلم «استفن والت»،  خروج از عراق را اینگونه توجیه کرده:

«دیگر دردسر درست نکنید؛   هر گاه آمریکا خاورمیانه را لمس کرده،  مسائل بدتر شده،  زمان آن نرسیده که برویم،  و دیگر به پشت سر نگاه نکنیم؟»         
منبع:‌ فارین‌پالیسی،  مورخ 21 ژوئیه 2014

آن‌ها که با مسائل آمریکا آشنائی دارند به صراحت می‌دانند که اینگونه «ادبیات»،  خصوصاً نزد صاحبان زور و زر،  که موضع‌گیری‌های‌شان معمولاً جنگاورانه و تحت تأثیر پنتاگون قرار گرفته محلی از اعراب ندارد.   اگر یک نشریة «معتبر» چنین فراری را القاء می‌کند،  می‌باید دلائلی خارج از «انسانیت و نوعدوستی» برای آن یافت.   و به استنباط ما حداقل اینبار،  ‌دلیل  روشن است:   آمریکا دیگر محلی برای ماندن ندارد؛   نه اینکه نمی‌خواهد،  دیگر نمی‌تواند!   به همین دلیل نیز تمامی تلاش خود را به خرج داده تا به حکومت اسلامی نزدیک شود و همچون نمونة ویتنام که با چین از در دوستی درآمده بود،   راه را برای دوستی با جمکرانی‌ها بگشاید!   تلاشی که به دلیل تغییرات استراتژیک جهانی امکانپذیر نیست.  و آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی در سیاستگزاری‌های خاورمیانه زمینة ترک‌تازی‌ها را برای همیشه از دست داده.   این واقعیت مسلماً دیریازود خود را به منصة ظهور خواهد رساند.

در این مرحله نگاهی بسیار شتابزده به تبعات فروپاشی سیاست آمریکا در غزه خواهیم داشت.  همانطور که پیشتر نیز گفتیم آتش‌بس در منطقة غزه در عمل بدون حضور آمریکا و اتحادیة اروپا عملی شده.   و لاشخورهای منطقه‌ای از قبیل اردن،  عربستان و حکومت جمکران نیز اصولاً به این نشست‌ها راه داده نشدند.   جمکرانی‌ها نیز دست در دست آمریکا خود را برای تشدید درگیری نظامی آماده می‌کردند،   و به همین دلیل محسن رضائی بر خلاف اظهارات پیشین مقامات حکومت اسلامی اعلام کرده بود که،   «ما به حماس نیروی موشکی داده‌ایم!»  ولی این الدروم‌بلدروم‌ها راه بجائی نبرد و ال‌سیسی،   رئیس دولت مصر امروز راهی روسیه ـ سوچی  ـ   شد تا در دیداری دو روزه مسائل این آتش‌بس را با مسکو «نهائی» کند!   به همین دلیل نیز اظهارات جنگاورانة مقامات و سرداران حکومت اسلامی «فروکش» کرد و دیگر احدی حمایت از برادران فلسطینی را فرضیة «واجب دینی» معرفی ننمود. 
      
ولی این آتش‌بس و آب‌خنکی که به سرتاپای پنتاگون و جمکران ریختند،   قربانی‌هائی نیز به همراه آورد که مهمترین‌شان محفلی است که امیرعبداللهیان،  مشاور وزارت امور خارجه جمکران آن را نمایندگی می‌کند.  امیرعبداللهیان که عملکردش طی ماه‌های اخیر برای گروهی از تحلیل‌گران در وبلاگ‌های زیرزمینی «مسئله‌ساز» شده بود،   طی این قایم‌باشک‌بازی ماسک از چهره‌اش فروافتاد،   و به دلیل آنکه همزمان با اظهار ناامیدی آمریکا از صلح در خاورمیانه،  دست به حمایت از موشک‌پرانی حماس زده بود،    «اعتباری» را که برای محفل‌اش تأمین نموده بود از دست داد.    خلاصه،   معلوم شد که ایشان نیز عضوی از شبکة تروریست‌پروری پتناگون هستند،   و به دلائلی گویا قرار بوده «نقش» غلط‌اندازی بر عهده گیرند که «خروجی» بحران غزه بر آن نقطة پایان گذارد.   جالب اینکه،  برخی سایت‌های به ظاهر «چپ» به دلیل موضع‌گیری‌های اخیر امیرعبداللهیان،   وی را به شیوة امام خمینی «نصیحت» نیز می‌کردند!   بگذریم و بازگردیم به فروپاشی سنگر آمریکا در عراق.

زمانیکه سخن از فروپاشی یک استراتژی جهانی به میان می‌آوریم،  همچون نمونة سیاستگزاری‌های ایالات متحد که می‌باید در خاورمیانه دیگرگون شود،   بازنگری عمیق و همه‌جانبه‌ای در تمامی مسائل منطقه‌ای پیش روی خواهد بود.   سرنوشت امثال امیرعبداللهیان مشتی است نمونه خروار.  مهم سرنوشت محافلی است که در مراکز تصمیم‌گیری ایالات‌متحد اینگونه تشکیلات را سازماندهی کرده‌اند.