۲/۱۴/۱۴۰۲

مک‌کارتیسم و معبد!

 

 

وبلاگ امروز را به تلاش لندن و واشنگتن جهت ایجاد انحراف در شعار «زن،  زندگی، آزادی» و جایگزینی آن با نعرۀ «جاوید شاه» و «مرگ بر این و آن» اختصاص می‌دهیم.  در این روند،   غرب با هدف تبدیل ایران به گوشت دم‌توپ در برابر مسکو،  هم عُصارۀ خیزش «زن، زندگی، آزادی» را هدف گرفته،  و هم قصد دارد ایران را در چارچوب منافع‌اش به سوی همان شرایط فجیعی سوق دهد که ملت اوکراین را گرفتار آن کرده‌.  در استراتژی جاری ایالات‌متحد،  تثلیث پوپولیستی «اوکراین ـ  اسرائیل ـ ایران» از جایگاه والائی برخوردار شده.   از اینرو واشنگتن دولت اسرائیل را برای تبدیل دمکراسی به پوپولیسم یهود تحت فشار قرار داده،  و در ایران نیز برای فاشیست‌های اسلامگرا دکان جدیدی تحت عنوان «سلطنت» افتتاح کرده!       

 

بی‌تردید بحران سیاسی‌ کشورمان نتیجۀ «بی‌لیاقتی و خودفروختگی» حکومت ملایان است.  ولی فراموش نکنیم که این بی‌لیاقتی و خودفروختگی همزمان چندین و چند جریان سیاسی را نیز در داخل و خارج کشور تغذیه می‌کند.  عملکرد حکومت ملائی ـ   پیروی از سیاست‌های آمریکا همراه با شعار «نبرد با آمریکا ـ  در درجۀ نخست شرایط اسف‌بار کشورمان را به ابزاری جهت توجیه‌ سیاست‌های استعماری واشنگتن تبدیل کرده است؛   عوام به این صرافت افتاده‌اند که «اگر ملا دشمن آمریکاست،  پس آمریکا باید خیلی خوب باشد!»   اینهمه علیرغم این واقعیت که حکومت ملا با حمایت علنی آمریکا در ایران مستقر شده!   

 

از سوی دیگر،  پیروی حکومت ملایان از سیاست‌های آمریکا،  قشر اوباش و گروه‌های فاشیست و چاقوکشان درگاه روحانیت شیعه را که تا دیروز به عنوان «حامیان ولایت‌فقیه و انقلاب اسلامی» فعال مایشاء بودند،   امروز تحت پوشش «سلطنت‌طلب» به جان ملت ایران انداخته!   پر واضح است که این شرایط،  بار دیگر توجیه کنندۀ مواضع چپ‌گرایان افراطی‌ای شود که با شیوه‌های رادیکال،  در مقام «تنها راه رهائی» مشوق برخورد مسلحانه با مخالفان‌شان هستند!   البته یادآور شویم گروه مجاهدین خلق اگر چه توجیه‌کنندۀ برخورد مسلحانه است،  به دلیل اسلام‌گرائی و رعایت منهیات آخوند از جمله حجاب و تفکیک جنسیتی،  در هر حال خارج از طیف چپ قرار می‌گیرد.          

 

نیازی نیست‌که بگوئیم آنچه امروز در ایران رُخ می‌دهد،   هم از سوی سیاست‌های بزرگ جهانی دنبال می‌شود،  و هم از آنان تأثیر می‌پذیرد،   با این وجود نمی‌توان مسئولیت تک‌تک ایرانیان را در این میانه نادیده گرفت.   بلوغ اجتماعی و سیاسی ایجاب می‌کند که تجربۀ کودتای 22 بهمن 57 را در ذهن زنده نگاه داریم،  و در برابر فاشیسم نوینی که در شرف تکوین است مقاومت کنیم.   از سوی دیگر،  کسانی‌ که خود را رهبر سیاسی معرفی می‌کنند،   می‌باید در قبال آیندۀ کشور قبول مسئولیت نمایند.   به عبارت ساده‌تر،  گروه‌ها و رهبران سیاسی وظیفه دارند،  از فالانژهائی که تحت پوشش حمایت از «اجماع و همبستگی» با شعار «همه‌باهم» در پی تکرار فاجعۀ 22 بهمن 57 و شکل‌ دادن به یک دیکتاتوری جدید هستند،   فاصله گرفته،   مواضع‌شان را نه صرفاً در کلام،  که در عمل مشخص کنند!   به عبارت دیگر،  حضرات وظیفه دارند گفتار و کردارشان را بر یکدیگر منطبق کرده،  اهداف‌شان را خارج از ابهام بیان دارند!

 

برای روشن‌شدن مطلب،  لازم است ابتدا نگاهی بیاندازیم به سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا طی دهۀ اخیر‌.  سپس از اسباب‌کشی اوباش و فاشیست‌های اسلامگرا به دکان جدیدی که تحت عنوان «سلطنت» افتتاح شده سخن خواهیم گفت.   در ادامه می‌پردازیم به جریانات چپ‌گرا،  و نهایت امر نیم‌نگاهی خواهیم داشت به مسئولیت گروه‌های سیاسی و شخصیت‌ها.  پس نخست برویم به سراغ سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا.

 

طی دهۀ گذشته،   سیاست آمریکا در خاورمیانه با شکست‌هائی تاریخی روبرو شد،  و عقب‌نشینی اخیر ارتش آمریکا از افغانستان فقط قسمت نمایان کوه‌یخ به شمار می‌رود.   در عمل،  پس از جنگ 33 روزه که به عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از خاک لبنان انجامید و نقطۀ پایانی بود بر برتری نظامی تل‌آویو در منطقه،  آمریکا در سیر قهقرائی فروافتاد.    هر چند برخی رسانه‌ها از «پیروزی» ارتش اسرائیل در این جنگ داستان‌ها نوشتند،  از آن زمان سایۀ شکست بر سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا در هر گام سنگین‌وسنگین‌تر شده است.   نهایت امر پیامد جنگ 33 روزه به سفر لاوروف به دمشق ـ 7 فوریه 2012 ـ  و تأکید بر مسئولیت‌پذیری دولت‌ها و مخالفت رسمی مسکو با پروسه‌های خودبراندازی و کودتا در سوریه و کل منطقه منجر شد!   3 سال پس از اعلام مواضع مسکو در سوریه،   شاهد ناکامی «خودبراندازی و کودتا» در ترکیه نیز بودیم.   برای نخستین بار ارتش ناتو در سازمان دادن به کودتا در کشور ترکیه شکست خورد،   و این میعاد نقطۀ عطفی شد در تاریخ خاورمیانه‌ای آمریکا!  در این چشم‌انداز،   اردوغان،   مهرۀ «تاریخ‌گذشتۀ» آنگلوساکسون‌ها که قرار بود طی کودتا دستگیر و اعدام شود،  بر مسند قدرت باقی ماند،   و سیاست آمریکا به سکته‌ای دچار شد که دیگر غیرقابل درمان می‌نماید.  

 

این شرایط مسلماً برای تئوریسین‌های کاخ سفید غیرقابل قبول است.  چرا که چنین شکست‌هائی می‌تواند قدرت استیلائی و تمامیت‌خواهی آمریکا را در افکار عمومی جهان به زیر سئوال برد.   در عالم سیاست،   «باور عوام» شاید حتی بیش از قدرت واقعی یک ساختار می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد.  در نتیجه اگر دوستان و نانخورهای کاخ‌سفید بر شکست‌های آمریکا طی دهۀ اخیر چشم فرو‌بندند و به پروپاگاند ادامه دهند،    ناظران بی‌طرف و تحلیل‌گران در این نوع بررسی‌ها به بیراهه نخواهند رفت.   این شکست‌ها الهام‌بخش موضع‌گیری‌ دیگر قدرت‌های جهانی می‌‌شود،  و برد و باخت در جنگ‌ها؛  برگ‌های برنده در درگیری‌های تجاری؛  کنترل و نظارت بر شاهرگ‌های ارتباطی،   و ...  را ‌تحت تأثیر قرار خواهد داد.  طبیعی است که واشنگتن می‌بایست راهکاری اتخاذ کند.  

 

«راهکار» واشنگتن را امروز جهانیان در سرزمین اوکراین شاهدند!   آمریکا بخوبی می‌دانست که در برابر آتش‌افروزی عوامل فاشیست،  خرابکاری‌ در مرزهای غربی روسیه،   قتل و سرکوب روس‌زبان‌های اوکراین و ... کرملین دست روی دست نخواهد گذارد.  جنگ در اوکراین خواست واقعی آمریکا بود؛  کرملین نیز بالاجبار به آن تن داد.   ولی چه بگوئیم که علیرغم عدم موفقیت روسیه در قلع‌وقمع سریع عوامل غرب در اوکراین،   پیروزی سرنوشت‌سازی که پایتخت‌های غربی برای خود رقم زده بودند نیز حاصل نشده.   در عمل  صلح مسلح در مرزهای غربی روسیه حاکم است و اوکراین در این شرایط،  نه می‌تواند به عضویت ناتو در‌آید،  و نه در نبود ساختارهای قابل اطمینان،  این امکان را خواهد داشت تا روابط سازندۀ اقتصادی و مالی با همسایگان‌ و حتی طرف‌های غربی برقرار سازد.          

      

جالب اینکه پس از تبدیل کشور اوکراین به جبهۀ جنگ و زمین سوخته،   و خصوصاً پس از عدم موفقیت واشنگتن در «تابلو» کردن پیروزی‌های بزرگ کشورهای عضو ناتو بر مسکو،   شاهد اوج‌گیری فعالیت‌های آمریکا در ایران هستیم!   بله،   بازتاب دهه‌ها فغان و عربدۀ ملایان بر علیه آمریکا،   مخالفتی که تماماً ظاهری بوده،   امروز در برابر ملت ایران نشسته.   به صورتی که پروپاگاند ضدیت‌های فرضی حکومت ملایان با واشنگتن،  جامعۀ‌ ایران را در لابیرنتی از «پروسه‌های» دروغ‌پردازی سرگردان کرده است.  در این پروسه‌ها،   شبکۀ سیاسی‌ای که طی یکصدوپنجاه سال گذشته به صور مختلف توسط انگلستان و سپس دستگاه «آتلانتیک شمالی» در منطقه مستقر شده، ‌ و از قضای روزگار از راست‌افراطی تا چپ‌افراطی را شامل می‌شود، ‌  «همه باهم»،  یک‌صدا بر علیه روسیه و در تأئید سیاست‌های آمریکا معرکه گرفته‌اند!   

 

از ملاممد خاتمی و دستگاه اصلاح‌طلبی و برخی اصولگرایان،  تا شخص رضا پهلوی؛   از چپ‌های لنینیست،  تا مجاهدین خلق؛   از اوباش و ولگردان چلوکبابی‌های لُس‌‌آنجلس تا «اندیشمندان» ایرانی‌تبار دانشگاه‌های آمریکا،  و ... همه و همه به ستایش سیاست آمریکا در منطقه و خصوصاً در ایران نشسته‌اند.   خلاصه بی‌دلیل نیست که رضا پهلوی در ایران،   «معبد ما» رویت کرده،   مکانی جهت ابراز بندگی و دریوزگی و قبول ذلت و حقارت!

 

 البته در قفای این شعبده‌بازی سیاسی،  ‌ نقش دولت ولی‌فقیه را نیز نمی‌باید از نظر دور داشت،   چرا که طیف حاکم بر تهران،  ریشۀ واقعی تمامی وابستگی‌ها به سیاست‌های غرب است.  جالب‌تر اینکه کلیۀ این عملیات حیرت‌آور،  در داخل مرزها در پوشش حمایت از «ملت مظلوم اوکراین» توجیه می‌شود،   و در خارج کشور تحت پوشش «مخالفت با حکومت ولایت فقیه!»  در ایران «حمایت از ملت مظلوم اوکراین» کار را بجائی کشانده که حکومت ملایان عملاً شبکۀ سربازگیری برای جنگ بر علیه روسیه افتتاح نموده:

 

«بازداشت مقام پیشین دولت افغانستان به اتهام سربازگیری برای اوکراین در ایران»

منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 22 فروردین‌ماه سالجاری    

 

ولی اگر دست دولت ولی‌فقیه در کاسۀ جنگ اوکراین مکشوف شده،   افتضاح در خارج از کشور ابعاد جالب‌توجه‌تری پیدا کرده است.  حمایت دکان «سلطنت‌طلبی» از سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا افتضاح را بجائی کشاند که پس از سفر رضاپهلوی به اسرائیل،   32 نمایندۀ «کنست» خواهان تشکیل کشور «مستقل» آذربایجان جنوبی شده‌اند:  

 

«۳۲ نماینده کنست،  پارلمان اسرائیل در نامه‌ای که هفته پیش خطاب به وزارت خارجه این کشور منتشر شده،  خواهان حمایت اسرائیل از اقلیت آذری در ایران و حمایت از تمایلات ملی‌گرایانه آن‌ها برای مقابله با حکومت جمهوری اسلامی شده‌اند.»

منبع: بی‌بی‌سی،  مورخ اول ماه مه،  2023

 

به عبارت ساده‌تر،  سفر دیپلماتیکی که به استنباط ما صرفاً به دستور آمریکا و جهت حمایت از دولت پادرهوای نتانیاهو صورت گرفت،  کار را بجائی کشاند که همزمان با اعلام آنچه رضاپهلوی «دوستی دو ملت ایران و اسرائیل» ‌نامید،  فراکسیون مخالف دولت فعلی و تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس قانونگزاری اسرائیل در سبد طرفداران تجزیۀ ایران بنشینند!   البته رضا پهلوی به شدت از حمایت این محافل از استقلال‌طلبان آذربایجان «جنوبی» انتقاد کرده،  و ظاهراً گروهی از این «نمایندگان» نیز از امضاء بیانیۀ کذا اعلام برائت کرده‌اند،‌  ولی در ایران و خارج از ایران آنچه نمی‌بایست بشود،  شده است.

 

این رخداد به صراحت چند مسئله را به نمایش گذارد.   نخست اینکه،  اسطورۀ آمریکای قدرقدرت دیگر معنا و مفهوم ندارد؛   استراتژی منطقه‌ای آمریکا به شدت متزلزل و دستپاچه است،  و این تزلزل به تمامی آن‌هائی که به سیاست واشنگتن وابستگی دارند،  منتقل خواهد شد.    دیگر آنکه سیاست‌های منطقه‌ای ابعادی به مراتب گسترده‌تر از آن پیدا کرده که «مشاوران» اعلیحضرت که عموماً از تیمسارها،  ساواکی‌ها و اوباش و ولگردان و پاسداران تشکیل شده‌اند،  بر آن اشراف داشته باشند.   پیامد‌های ضدایرانی سفر رضا پهلوی به اسرائیل،  این واقعیت را یک‌بار دیگر به منصۀ ظهور رساند که در عالم سیاست نمی‌باید گز نکرده جر داد!   فردی که هنوز از موقعیت مشخصی در کشور ایران برخوردار نیست،  نمی‌باید به خود اجازه دهد تا پای به سفرهای دیپلماتیک گذارده،  کشورش را به گروگان سیاست‌بازی در کشورهای دیگر تبدیل کند! ‌  

 

حال چه بهتر که دنیای «گز نکردگان» را رها کرده،   به واقعیات دنیای سیاست باز ‌گردیم.  از فضای مسموم سیاسی‌ای بگوئیم که عوامل وابسته به آمریکا پیرامون مسائل ایران،   در درون و خارج از مرزها ایجاد کرده‌اند.  در این فضای فاشیستی،  جریانات چپ‌گرائی که حاضر به پیروی از سیاست‌های آمریکا نیستند،  تحت فشار گروه‌های اوباش،  هر چه بیشتر به سوی رادیکالیسم کشانده شده‌اند.   و صدالبته این استراتژی،  پدیدۀ شناخته شده‌ای است.   در دوران لات‌بازی روح‌الله خمینی نیز دقیقاً همین صورتبندی اعمال شده بود.   در ثانی،   در تمامی کشورهائی که حکومت‌های‌شان تحت استیلای واشنگتن قرار دارد،  همین برنامه به اجراء گذارده می‌شود.   

 

روند کار این است که نخست اوباش حقوق‌بگیر آمریکا به صور مختلف،  راستگرایان را از «خطر» چپ وحشتزده می‌کنند!   هم اینان در گام بعد،  تحت عنوان «حمایت از راستگرایان»  لشوش،  اوباش،  چاقوکشان و چماقداران‌ را با یک مشت دلار و توجیهات پوپولیستی به گرد «شخصیت‌ها» و یا ایده‌های مورد نظر آمریکا متمرکز می‌نمایند.  در مرحله سوم،  همین جماعت با تهاجم به مخالفان،   نهایت امر موفق می‌شوند هسته‌هائی با تمایلات رادیکال سوسیالیستی،  ناسیونالیستی و ... به وجود آورند.   هسته‌هائی که در مراحل بعدی،   سیاست وابسته به بهانۀ حفظ امنیت عمومی و دیگر شعارهای خلق‌الساعه دست به سرکوب‌شان می‌زند.  پر واضح است که در کوتاه مدت همین روند سرکوب به صورت سیستماتیک به تمامی احزاب و کل جامعه تحمیل شود!   این سیاست دهه‌هاست در آمریکای لاتین اعمال می‌شود و نام مشخصی دارد؛  چپ‌ستیزی!   در کمال تأسف امروز شاهد شکل گیری همین فرایند پیرامون فردی به نام رضاپهلوی هستیم! 

 

رضا پهلوی در سخنرانی‌ای که اخیراً در ایتالیا،  در برابر جمعی از هواداران‌اش ایراد کرده،  تأکید دارد که خواستار حضور تمامی ایرانیان به دور از هر گونه گزینش ایدئولوژیک در آیندۀ سیاسی کشور است.   البته می‌دانیم که سیاست،  عرصۀ سخن‌وری نیست؛   حیطۀ عمل است.  ولی در کمال تأسف،   نه رضاپهلوی در آیندۀ سیاسی ایران «تصمیم‌گیرنده» است و نه آنچه در ادبیات شارلاتان‌ها «مردم» خوانده شده،  حرفی برای گفتن دارد!   اگر اوضاع به همین منوال پیش برود،   همان‌ دست‌ها که امروز «دروازۀ» پارلمان‌های اروپا را به روی پهلوی و زنگوله‌های‌اش گشوده‌اند،   نقشۀ راه را در فردای «پیروزی» در برابرشان قرار خواهند داد.   خلاصه،‌   برخلاف برداشت عوام‌الناس از ماکیاولیسم،  در دنیای سیاست «هدف وسیله را توجیه نمی‌کند!»   این وسیله و ابزار حفظ و نگاه‌داری قدرت است که در هر گام «اهداف» و نقشۀ راه را مشخص خواهد کرد؛  سیاستمداران بالاجبار از الزاماتی پیروی می‌کنند که متضمن حفظ قدرت‌شان باشد.

 

ولی بیش از همه،  این نکته حائز اهمیت است که هیاهو بر سر «آیندۀ کشور»،  سیاست داخلی و «جاری» ایران و نقش‌آفرینی‌ ملایان و گروه‌های اوباش داخلی را تا حد زیادی به حاشیه رانده.  امروز ایرانیان بیش از آنچه به مبارزه با معضلات داخلی مشغول باشند،  در سراسر جهان به جان یکدیگر اوفتاده‌اند.   به استنباط ما،   این معضل نیز اساساً به دلیل تزلزل و بلبشوی حاکم در سیاست خارجی آمریکاست.   البته در این شرایط غم‌انگیز نمی‌باید نقش رجاله‌هائی را فراموش کرد که با بهره‌گیری از حمایت مالی،  سیاسی و ساختاری واشنگتن به «سردسته‌های» جریانات سیاسی خارج از کشور تبدیل شده‌‌اند.  اینان صرفاً جهت توجیه رهبری‌های‌ خردمندانه‌شان،   دست در دست اوباش هیاهو به راه انداخته،   زمینۀ مبارزۀ ایرانیان با رژیم مستبد ولی‌فقیه را در داخل کشور تضعیف می‌کنند.