۱۰/۱۵/۱۳۹۶

لنین در قهدریجان!




در «آرامش نسبی و رسانه‌‌ای» که در پی اعتراضات خیابانی روزهای اخیر آغاز شده،   دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی حکومت اسلامی اعم از وزارت اطلاعات،  سپاه پاسداران و دادستانی کل کشور،  هر یک ادعا دارد که نه تنها آنچه را که «فتنه» می‌خواند از سر گذرانده‌ که جزئیات «توطئة» صهیونیسم بین‌الملل،  وهابیت آل‌سعود و آمریکای جنایتکار را نیز «کشف» کرده.  البته تا اینجای کار آنقدرها ایجاد اشکال نمی‌کند.  پرواضح است که دنیای سیاست پر از مطالبات مادی و اقتصادی است،   و نشستن مؤسسات چپاولگر بین‌المللی ـ  بانک‌ها،  شرکت‌های بیمه،  صنایع و ... ـ  بر سرگردنة بحران‌ها و تحولات اجتماعی آنچنان بدیهی است که عنوان کردن‌اش فقط دستمایة «خنده و شادی» خواهد شد.   ولی آنچه در این میانه بیش از همه دستمایة «خنده و شادی» می‌شود،   برخورد حکومت اسلامی،  اوپوزیسیون «رسمی» آن،   و خصوصاً شبکة یانکی‌ها با افکارعمومی در ایران و جهان است.   این حضرات آنچنان دست‌پاچه به میدان تحولات پریده،  های‌وهوی به راه انداختند،  توگوئی «ولادیمیر ایلیچ اولیانوف» یا همان لنین خودمان به قهدریجان اصفهان رسیده و می‌خواهد انقلاب اکتبر به راه اندازد!  در حالیکه علیرغم تمامی تنش‌های اجتماعی و مطالبات منطقی ملت ایران،‌  تحرکاتی جهت براندازی به چشم نمی‌خورد.   در وبلاگ امروز سعی می‌کنیم تا حدودی از ظهور لنین در قهدریجان کشف رمز کنیم.  یادآور شویم،   به دلیل نبود کانال‌های خبررسانی موثق،  شناخت واقعی از اعتراضات خیابانی و گسترة آن غیرممکن است،  برخورد ما در گرو اخبار جسته‌گریخته‌ای است که رسانه‌ها در اختیارمان قرار داده‌اند. 

در وبلاگ «تکرارستان» تا حدودی از ابعاد گزافه‌گوئی‌ آمریکائی‌ها در مورد تظاهرات و اعتراضات عمومی پرده برداشته بودیم.   گفتیم و بازهم می‌گوئیم که علیرغم ادعاهای ترامپ، واشنگتن به هیچ عنوان در منطقة خاورمیانه بنای برپائی و گسترش دمکراسی ندارد.  دلیل اصلی و اساسی این موضع‌گیری را هم همینجا به صورت خلاصه و فشرده بگوئیم:  استقرار دمکراسی در خاورمیانه به معنای بحران نفتی و گازی و نهایت امر بحران ارزی برای غرب خواهد بود.  سر این موضوع گنده‌تر از آن است که دولت دست‌نشاندة ولایت‌فقیه،  مشتی اصلاح‌طلب و یا اوپوزیسیون‌چی بتوانند آن را از زیر لحاف بیرون بکشند.  به طور مثال،   می‌بینیم که آمریکا و اروپای غربی،  چگونه با استفاده از اوباش یهودستیز و تروریست‌های دست پرورده‌شان سعی دارند در ارتباط دمکراسی اسرائیل،  در مقام یگانه دمکراسی منطقه‌ با دیگر کشورها گسست ایجاد کنند و از این مسیر الگوسازی دمکراسی را در منطقه مختل سازند.  در نتیجه می‌باید قبول کرد که عملی کردن دمکراسی در ایران پروژه‌ای است بسیار پرمخاطره،‌   پیچیده و حساس که آمریکا در برابرش ایستاده.   بی‌رودربایستی بگوئیم،  آن‌ها که امروز علم دمکراسی‌خواهی در اوپوزیسیون هوا کرده‌اند،  مرد این میدان نیستند.   چنین پروژه‌ای با تظاهرات خیابانی صرف و سر دادن شعار تأمین نخواهد شد.   نتیجتاً،   ناظر بی‌غرض و بی‌مرض،‌   در آغاز درگیری‌های اخیر می‌بایست بجای سوار شدن بر شعارهای دونالد ترامپ و توئیت‌های وی،   به دنبال ریشه‌های اصلی این گربه‌رقصانی می‌گشت.   این ریشه‌ها،  امروز حداقل در مورد برخوردهای ترامپ علنی‌تر خود را به نمایش گذارده‌،   و این امکان وجود دارد تا با استناد به اظهارات مقامات رسمی،   خصوصاً مقامات کشورهای تعیین‌کننده،   و یا حتی در حد حکومت‌چی‌های جمکرانی این ریشه‌ها را تا حدودی بررسی کرد. 

در وبلاگ «تکرارستان» همچنین عنوان کرده بودیم که توافق هسته‌ای «برجام» در گیرودار تحرکات اجتماعی اخیر اهمیت زیادی دارد.  آمریکا از برجام ناراضی است و دلائل این عدم رضایت هر چه هست بماند!   ولی همین نارضایتی آمریکا،  به صورت خودبه‌خود تبدیل می‌شود به نارضایتی جمکران،  در مقام زیرمجموعة سازمان ناتو.  پس واشنگتن می‌بایست جهت به تعطیل‌کشاندن و یا انحراف برجام از اهداف «بین‌المللی»‌ آن راهی بجوید و چه راهی بهتر از اینکه یک‌بار دیگر تشت‌رسوائی حکومت جمکران  را از ‌بام‌ها سرنگون کند؟   در هر حال،  حکومت ملایان اگر دست‌نشاندة یانکی‌هاست،  بی‌آبرو هم هست؛  آمریکا از بی‌آبروئی بیشتر این حکومت متضرر نخواهد شد.  در دنبالة همین سیاست‌های «شترسواری  دولادولای» واشنگتن بود که دیدیم در بسیاری از توئیت‌های دونالد ترامپ،  «تحریم» مقامات و تشکل‌ها و سازمان‌هائی که زمینة سرکوب تظاهرات را فراهم ‌آورده‌اند،   از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شد. 

ولی دونالد ترامپ که خود گرگ باران‌دیدة دنیای اقتصاد،  بسازوبفروشی،  کلاشی و بورس‌بازی است بخوبی می‌داند که در اقتصاد ایران،  تحریم بنیادها و مقامات چه معنائی خواهد داشت.  او می‌داند که به یمن سیاست‌های «ایران ‌بر باد ده»  نفتی که طی یکصدسال اخیر اقتصاد کشور را به فلج مطلق دچار کرده،  تحریم بنیادها و مقامات معنای‌اش جز تحریم ملت ایران نخواهد بود.  خلاصه بگوئیم،   اقتصاد ایران بیش از آن دولتی شده که بتوان میان مقامات و شهروند،  در ارتباطات مالی جهانی «تفاوت» قائل شد.   با این وجود  صحنه‌سازی‌های «دمکرات‌منشانة»‌ ترامپ همچنان ادامه یافت و نیکی‌ هیلی،  نمایندة آمریکا در سازمان ملل خواستار کشاندن «تظاهرات ایران» به شورای امنیت شد.  اینجا بود که سروصدای وزارت‌ امورخارجة روسیه به آسمان رفت.   سرگئی ریابکوف،  معاون وزیر امور خارجه روسیه رسماً آمریکا را متهم نمود که قصد دارد از اعتراضات اجتماعی در ایران جهت تضعیف برجام و مفاد آن بهره‌برداری کند:

«وضعیت موجود باعث شده که [...] آمریکا تلاش عمدی برای تضعیف و تعهد جامعه بین‌المللی به برجام را در نظر [گیرد؛‌]   این [عمل] عدم صداقت همکاران آمریکائی ما را نشان می‌دهد. [...]  فرآیندها و مسائل داخلی در ایران،  مانند هر کشور دیگری،  هیچ ارتباطی با وظایف قانونی شورای امنیت سازمان ملل ندارد.»
منبع:  سپوتنیک،   4 ژانویه 2018

دقیقاً به دنبال همین موضع‌گیری مسکو بود که ترامپ جهت خروج از بن‌بست استراتژیک و سیاسی‌ای که واشنگتن در آن گرفتار آمده بود،  گریبان استفن بانون،    مشاورعالی سابق خود را گرفت و وی را به پیگرد قضائی تهدید کرد.   البته عکس‌العمل ترامپ در هنگامه‌هائی که به قولی گند کار در می‌آید،   قابل پیش‌بینی است.   به یاد داریم که پیشتر نیز در پی رسوائی عملیات 7 آوریل 2017‌،   زمانیکه حملة موشکی ناوگان ایالات‌متحد به سوریه ابتر ماند،  یکی دیگر از مشاوران «بلندپایة» ترامپ به نام «کی‌تی مک فارلند» را بی‌سروصدا از شورای امنیت ملی ایالات‌متحد اخراج کردند.   این نوع عکس‌العمل‌های غیردیپلماتیک را می‌توان بازتاب دستپاچگی‌ای دانست که هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد در پاسخ‌گوئی به تعهدات جهانی خود در برابر روسیه به آن دچار ‌شده.   در هر حال،  پروژة موشدوانی در برجام که گویا استفن بانون در طراحی آن نقش‌‌ عمده‌ای داشته بر آب گوزیده بود،  و ترامپ می‌خواست با حمله به وی،  مسکو را مطمئن کند که «سوءنیت» از شخص رئیس‌جمهور نبوده!‌

به همین دلیل نیز آن‌ها که چشم انتظارشان بر «در آمریکا» خشک شده،  در یکی از آخرین توئیت‌های دونالد ترامپ که در تأئید جنبش‌های اعتراضی روی اینترنت آفتابی شد دریافتند که آمریکا در «موقع مغتنم» از اعتراضات ملت ایران حمایت خواهد کرد!   البته ترامپ در این توئیت‌ نگفت که «‌نی کاخ‌سفید کی به گل خواهد نشست!»   ولی زمانیکه بالاجبار و در چارچوب تعهدات استراتژیک واشنگتن در برابر مسکو،  ترامپ از لات‌بازی در ایران دست برداشت،  ولایت‌فقیه نیز شبکة موازی‌ نیروهای انتظامی را که خیابان‌ها را در ایران به آشوب کشانده بود از کوی و برزن جمع‌آوری کرد.   بلافاصله،‌  سپاه پاسداران که خود نیز زیرمجموعة نوکران محلی آمریکا به شمار می‌رود،   عین مرغ کُرچ شروع به قُدقُد کرد.   و سردار جعفری،   یکی لات‌هائی که فرماندهی اوباش را عهده‌دار شده «پایان فتنه» را اعلام نمود:

«سرلشکر جعفری [...] دشمنان بدانند تهدیدات دفاعی و امنیتی [...] دیگر جواب نمی‌دهد،  [...] اکنون می‌توانیم بگوئیم روز پایان فتنه 96 است.»
منبع:  فارس،  16 دی‌ماه 1396

شواهد نشان می‌‌دهد،  تا آنجا که بحران اجتماعی ایران هدف‌اش به تعطیل کشاندن و یا انحرف برجام از مواضع «مورد توافق» و نهایت امر بازگرداندن ایران به «بحران هسته‌ای» بوده با شکست روبرو شده.  بحرانی که در عمل به معنای تهدید مستقیم مسکو توسط زیرمجموعه‌های «اسلامگرای» سازمان ناتو در ایران بود.   در نتیجه،  آمریکا با دست خالی گامی به عقب برداشت،   و قبول کرد که چاره‌ای جز گردن نهادن به تعهدات بین‌المللی‌‌اش در برابر مسکو ندارد.   ولی درب جعبة «پاندور» که به این مناسبت گشوده شده،   هنوز بسته نشده است.   بله،   بحران دست‌سازی که توسط اوباش و لات‌های نانخور جمکران در سراسر کشور تحت عنوان «اعتراضات» به راه اوفتاد،  در جامعة ایران بازتاب‌هائی داشته که هر یک نهایت امر قابل بررسی است.  در وحلة نخست «بُردهای ضمنی» دولت روحانی از این بحران را بررسی کنیم.    

همانطور که بارها گفته‌ایم،  حکومت جمکران یک «لات‌سالاری»‌ است و مانند دیگر لات‌سالاری‌ها موجودی‌ات‌اش درگرو بحران است.   به عبارت ساده‌تر،  اگر بحرانی در کار نیاید،  این حکومت فرومی‌ریزد.  به همین دلیل از نخستین روزهای حیات،  عوامل این حکومت جز بحران در جامعه و منطقه نساخته‌اند.  در نتیجه،  بساطی که اربابان آمریکائی‌شان به راه انداختند،  یک‌بار دیگر آب به آسیاب اینان ریخت.  درگیری خیابانی،  عربده‌جوئی در کوی و برزن،  زدوخورد با نیروهای انتظامی،  و ... برای این حکومت مثل نان شب می‌ماند؛‌   این «نان شب» را آمریکائی به دست‌‌اش داد.   البته هنوز «منافع» این گربه‌رقصانی‌ها برای ولی‌فقیه مشخص نیست،‌  ولی در حال حاضر می‌توان به صورت فهرست‌وار به چند «منفعت مقطعی» که از  درگیری‌های اخیر نصیب حکومت شده اشاره کرد. 

در میانة این «اعتراضات»،  باید از به عقب راندن جنبش کارگری سخن گفت که در عمل مهم‌ترین دستاورد مقطعی دکان ولایت‌فقیه بود.   همانطور که می‌دانیم،   جنبش کارگری ماه‌ها پیش آغاز شده بود و به دلیل فشارهای مادی و عدم رسیدگی دولت به نیازهای منطقی طبقة کارگر می‌رفت تا ارتباط محیط‌های کارگری را با دولت دچار بحران جدی کند؛  ولی به دنبال عملیات «اعتراضی» این جنبش منزوی شده.   امروز،  پس از هارت‌وپورت‌های اوباش سپاه پاسداران،   دنبال کردن مطالبات از سوی کارگران،   به دلیل برقراری شرایط امنیتی‌ای که خود رژیم با توطئه و دسیسه در ایجاد آن همکاری داشته،   به مراتب از گذشته مشکل‌تر خواهد شد.  این «بُردی فرضی» است که دولت بیکارة حسن روحانی به حساب خود خواهد گذارد.

از سوی دیگر،  بحران‌سازی اخیر،‌  دست دولت روحانی را در سرکوب مطالبات مال‌باختگان،  دانش‌آموختگان بیکار و کارگران بیکار شده،  و ... باز هم بازتر ازگذشته نمود.  می‌دانیم بنگاه‌هائی که اموال ملت را بالا کشیده‌اند،   صاحب و مدیرمسئول و مالک و نام ونشان دارند،   و اینک ماه‌هاست که دولت تلاش می‌کند از معرفی این چپاولگران و کلاه‌برداران که مسلماً گروه وسیعی از آنان از جمله اعضای هیئت‌دولت و مجلس و سپاه پاسداران و وابستگان‌شان به شمار می‌روند ممانعت به عمل آورد.  اینک پس از این بحران «ساختگی»،   مشکل بتوان تصور کرد که جماعت مال‌باخته بتواند گریبان دولت را به صورت جدی بگیرد،   و نام و نشان کلاه‌برداران را به روزنامه‌ها کشانده،  آنان را به محکمه بفرستد.   این نیز «بُرد فرضی» دیگری برای دولت روحانی است.

از سوی دیگر،  می‌دانیم که در ایران،   به دلیل حاکمیت بلافصل اقتصاد وابستة نفتی،  شهرهای کوچک از منظر اقتصادی در حاشیه ‌اوفتاده‌اند.   این شهرها که دچار پروسة گسترش روزافزون و همه‌جانبه فقر اقتصادی‌اند،  پتانسیل اعتراضی شدیدتری نیز در قلب خود پنهان دارند.   دولت اگر در روزهای اخیر برای به راه انداختن بحران‌های «عمدی» شهرهای کوچک را انتخاب کرد دو دلیل داشت.   نخست اینکه خطر گسترش بحران به طبقات و گروه‌های اجتماعی گسترده در شهرهای بزرگ را از سر باز می‌‌نمود،   دوم آنکه از فشار ایجاد شده در شهرهای کوچک برای بهینه کردن عملیات سرکوب استفاده می‌نمود.   سرکوب امنیتی شهرهای کوچک از آنجا که تعدادشان زیاد است هزینة بالائی بر دولت‌ها تحمیل می‌کند،   از این روز در هر فرصتی،  سرکوب‌های فصلی در این شهرها به راه می‌افتد.  از طریق این سیاست استعماری،‌  پس از کودتای 28 مرداد،  حکومت‌های دست‌نشانده به صورت فصلی،  و از طریق سرکوب مستقیم و وحشیانه این شهرها را تحت انقیاد نگاه داشته‌اند.    بحران اخیر که تحت عنوان «اعتراضات» در شهرهای دورافتاده به راه افتاد،  در عمل دستمایة کافی جهت اجرای این سیاست ضدبشری برای دولت روحانی فراهم آورد.   و این نیز «بُرد» دیگری برای دولت اسلامی است.  در اینجا به صورت فهرست‌وار می‌توان به مسائل کم‌اهمیت‌تری نیز اشاره داشت.   به طور مثال به تمایل دولت جهت افزایش بهای ارزهای خارجی و فشار مجلس برای جلوگیری از آن.   افزایشی که اینک تحت عنوان «نگرانی از آینده درگیری‌های شهری» عملاً صورت گرفته،   و دولت نیز در این میانه «بی‌تقصیر» است. 

ولی از منظر درگیری‌های درون حکومتی نیز «بحران» اخیر کار روحانی را ساده‌تر کرده.  همانطور که می‌دانیم،  محمود احمدی‌نژاد و باند وی مدتی بود که با بیت‌رهبری و قوة قضائیه شاخ‌توشاخ شده بودند.  باند احمدی‌نژاد وحشتزده شده‌ بودند،‌    چرا که تحت عنوان انحرافی و فتنه‌جو و ... ممکن بود کارشان به پشت میله‌های زندان،  اگر نگوئیم اعدام بیافتد.   به همین دلیل احتمال درگیری مستقیم این باند با علی خامنه‌ای و مجاوران عراقی ـ  به رهبری قبیلة لاریجانی ـ  پای به مراحل جدی گزارده بود.   آنان که با بافت قدرت در لایه‌های توده‌ای ایران آشنائی دارند،  از رابطه ویژة زوج لات و آخوند آگاه‌اند.  در این زوج مغز متفکر آخوند است، و لات ابزار اجرائی وی به شمار می‌رود.  ولی پس از چهار دهه که از کودتای 22 بهمن 57  می‌گذرد این رابطه دچار دگردیسی شده.   لات‌هائی که با این کودتا سر از دستگاه حکومت به درآورده‌اند،  به تدریج تحول یافته،  تبدیل شده‌اند به نوعی «مغز متفکر!»   ولی این تحول شامل حال آخوند نشده.  آخوند همچنان خود را مغز متفکر می‌انگارد و  لات‌ها را ابزار اجرائی.  در این شرایط،  درگیری احتمالی اوباش با آخوند،  می‌تواند به حذف کامل آخوند منجر شود،‌   و این خطری است که روحانیت شیعه از آن بخوبی آگاه‌ است.   به همین دلیل نیز در مقابله با معضل احمدی‌نژاد «آسه می‌رفتند و آسه می‌آمدند»،   هر چند راه خروجی نمی‌یافتند.   بحران اخیر راه خروجی کذا را فراهم آورده؛    احمدی‌نژاد و یارغار وی می‌توانند به عنوان آشوبگر به زیر اخیه بروند،   گروهی از صاحب‌منصبان «نظام» از هم اینک آنان را به دامن زدن به «اعتراضات» متهم کرده‌اند.  اتهامی که می‌تواند اعدام هم به همراه آورد.   این نیز یکی از بُردهای ضمنی دولت روحانی از بحران اخیر می‌باید به حساب آید. 

ولی بازتاب این اعتراضات تماماً بُرد نبوده.  باخت‌هائی نیز در میان است،  که می‌تواند وضعیت حکومت اسلامی را به طور کلی متزلزل کند.   به طور خلاصه از نقش «سوپاپ اطمینان» حکومت اسلامی بگوئیم،  سوپاپی که از دوران اصلاحات توسط محمد خاتمی و باند اصلاحات‌چیان خلق شده بود،  و اینک به دلیل عقب‌نشینی هول‌هولکی اینان از مواضع اجتماعی عملاً از میان رفته.   از این مرحله به بعد مشکل بتوان طرفداران اصلاحات،   سبزها و چپ‌نمایان حامی آنان را به عنوان آلترناتیو «فرضی» به خورد ملت داد.  و این مشکل زمانی عمیق‌تر می‌شود که عملیات ایذائی نیابتی ترامپ بر علیه مسکو نهایت امر به این نتیجه رسیده که به آلترناتیو سلطنت وزنة سنگین‌تری اعطاء کرده.   به عبارت‌ ساده‌تر،   حال که اصلاح‌طلبان از صحنه بیرون افتاده،   عین دست چلاق وبال گردن حکومت شده‌اند،  آخوندیسم جنایتکار جهت حفظ موجودیت‌اش می‌باید برای بازگشت سلطنت تلاش کند!   و این به خودی خود یک باخت بزرگ برای روحانیتی است که تمامی تلاش‌های خود را به خرج داد،   تا هم «شاه» باشد و هم «شیخ!» 

اینهمه را گفتیم،  ولی یک مطلب مهم دیگر را نیز همینجا اضافه کنیم.  تمامی این تحلیل‌ها می‌تواند در رابطه با تحولات واقعی جامعه و تحولات استراتژیک بی‌ارزش شود.  بله،   آن‌هنگام که به دلائلی نامشخص سیل آحاد ملت بنیان یک سیاست را متزلزل می‌کند،   و سیاست‌بازان قدرتمند در پایتخت‌های مهم جهان را شگفت‌زده و مبهوت می‌کند،  تحلیل‌گر برای تبیین واقعیات هیچ در چنته نخواهد داشت.   فراموش نکنیم که بحران‌های دست‌ساز حکومت اسلامی،   هر چند ساختگی،  مسخره و نهایت امر خونریز و وحشیانه،   همیشه این خطر را در قلب خود پنهان دارند که از کنترل خارج شده،   مسیری ویژة خود بیابند.   مسیری که راه ملت‌هاست و هیچ ارتباطی با حاکمیت‌ ندارد.  ولی جهت تحلیل این «مسیر»،   وبلاگ،   مقاله،  سخنرانی،  اعلامیه و اطلاعیه به کار نمی‌آید،   این ملت‌ و الهامات‌اش است که در میدان عمل سیاسی و اجتماعی تعیین خواهد کرد جامعه، ‌ درست یا غلط،  چه می‌خواهد و چگونه خواسته‌های‌اش را عملی می‌کند.      

    





             
      


    


۱۰/۱۱/۱۳۹۶

تکرارستان!




این روزها،  حداقل اگر بخواهیم تبلیغات گستردة جهانی را به حساب آوریم،   ایران پای در تحولاتی گذارده که پس از دیدار «ویژة» بوریس جانسون،  وزیر امورخارجه انگلستان از ایران ـ در وبلاگ «این گروه خرفت» ویژگی این دیدار مطرح شد  ـ  قابل پیش‌بینی نیز بود.   در اینکه نارضایتی عمومی ویژگی تمامی رژیم‌های خودکامه و مستبد باشد،  هیچ تردیدی نیست؛  در نظام‌های استبدادی‌ فقط حاکمان‌اند که در پناه سرنیزه‌ها،  ادعای «رضایت عمومی» می‌کنند.   در نتیجه،  در این نوع رژیم‌،  جام صبر عمومی همیشه در مرز لبریز شدن است؛  یک قطره کفایت می‌کند!   و به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،  این «قطره» همواره یک عمل صرفاً سیاسی،  جهت تحریک عوام و ساده‌اندیشان بوده!       

در نتیجه،  نمی‌توان در فضائی که سیاست‌بازان حرفه‌ای می‌سازند،   برداشت درستی از چندوچون قضایا داشت.  اکثریت قریب‌به‌اتفاق این حضراتِ سیاست‌باز،  اگر نگوئیم تمامی‌شان،  شیپورهای دولتی و شبه اوپوزیسیون کشور را تشکیل می‌دهند.  و حتی آندسته که ادعای «نظریه‌پردازی» دارند،  در واقع با تلفیق چند عبارت و واژة گنگ در مطالب‌شان می‌کوشند همان «ساده‌اندیشی» خیابانی را بال‌وپر داده،  تحت عنوان «نظریه» به خورد ملت دهند.   خلاصه بگوئیم،   نمی‌باید انتظار داشت که فردی از میان این جماعت سخن سنجیده‌ای در مورد مسائل امروز کشور بر زبان راند.   اینان یا دولتی‌اند؛  در نتیجه در نظریه‌سازی‌شان به دنبال یافتن راهی جهت تداوم حکومت ولایت فقیه بر ملت ایران‌اند،   یا در خیل شبه اوپوزیسیون نشسته و نگرانی‌شان بیشتر این است که چگونه بر اریکة قدرت تکیه زده نان‌شان را به تنور بچسبانند.   احدی از این جماعت برای جامعة ایران نگران نیست و نخواهد بود. 

در آشفته بازاری که رسانه‌ها پیرامون تحولات اخیر اجتماعی و سیاسی در ایران ساخته‌اند،   یافتن مسیر یک برخورد منطقی،  سازنده و به دور از مردم‌فریبی کار فوق‌العاده مشکلی شده.   در مطلب امروز سعی داریم به چندین سئوال که جسته و گریخته پیرامون همین تحولات مطرح می‌شود پاسخ بگوئیم،   به این امید که ضمن رفع سوءنظرها،‌  تا حدودی راهگشای برخی معضلات شویم.  

نخستین مسئله‌ای که برخورد با تحولات امروز را مشکل می‌کند،  طبیعت ضداجتماعی،  ضدانسانی و ساختارشکنانة حکومت ولایت‌فقیه است.   این حکومت از نخستین روزهای استقرار،   جهت حفظ اهرم‌های قدرت،   به شیوه‌ای موذیانه دست به موج‌سازی‌های داخلی و خارجی زده.   کافی‌است به برخوردهای خصمانه و مفت‌گوئی‌های روح‌الله خمینی در مورد دگراندیشان،  زنان و احزاب و رسانه‌ها در فردای «پیروزی» کودتای 22 بهمن 57 اشاره کنیم.   یادمان نرفته که این به اصطلاح «رهبر انقلاب» چگونه با بسیج اوباش،  آخوند و لات‌ولوت از نخستین لحظة «پیروزی» تهاجم به دیگران را آغاز کرد،   و با همین روند تخریبی به رژیم آخوندی «شکل» و ساختار داد.   خلاصه بگوئیم،  برای اینان دامن زدن به «وجود دشمن فرضی»،   کارسازترین ابزار جهت حفظ حکومت شده.   از «نجس» خواندن فدائیان خلق گرفته،  تا جاسوس خواندن مجاهدین خلق؛   از «فاسد» بودن اعضای جبهة ملی گرفته تا لیبرال بودن «نهضت آزادی»؛   از پرستش حجاب و ریش‌وپشم گرفته تا حمله به زنان و میهمانی‌ها؛  از ستایش جنگ و خونریزی گرفته تا برگزاری نماز جماعت در خیابان‌ها و تحسین و تمجید اشغال «جاسوسخانه»،   این رژیم قانون‌گریز و مردم‌آ‌زار از نخستین روزی که به قدرت رسید جز نفرت‌فروشی و تخریب و خلق آشوب و سوار شدن بر امواج بحران‌هائی که خود به راه می‌انداخت کاری نداشته و ندارد.   و دلیلی نمی‌بینیم که شرایط امروز پای در مسیر دیگری گذاشته باشد.  

در نتیجه،  با در نظر گرفتن سابقه و طبیعت ضدانسانی و ضداجتماعی این رژیم می‌باید در تحلیل و بررسی آشوب‌های سیاسی،  و مسیر و اهداف محتمل‌شان باز هم احتیاط بیشتری به خرج دهیم.  چرا که،  اگر مخالفان واقعی این رژیم با توپی که همین رژیم و عوامل‌‌اش جهت بهینه کردن شرایط خود به میدان می‌اندازند دست به بازی بزنند،  نه تنها کمکی به استقرار دمکراسی در کشور نمی‌کنند،  که در واقع به پایه و اساس دمکراسی ضربه می‌زنند.

این احتیاط دو چندان می‌شود،‌  زمانیکه در نظر آوریم درگیری‌های اخیر در شرایط ویژه‌ای آغاز شده.   حکومت اسلامی همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نیز گفته بودیم در گیر دو پدیدة همزمان و غیرقابل کنترل در منطقه است.  از یک‌سو «پیروزی» فرضی‌اش در جبهة سوریه،  و از سوی دیگر مدرنیسمی که در عربستان چهارنعل به پیش می‌تازد.   هضم همزمان ایندو پدیده برای «انقلاب اسلامی» از لگن زهری که روح‌الله خمینی سرکشید به مراتب سهمگین‌تر است.   در ثانی،  پروندة «توافق هسته‌ای» نتوانسته در مسیری که آمریکائی‌ها و دولت روحانی میل داشتند به حرکت درآید؛   نتیجتاً هیچکدام از اینان منتفع این «توافقنامه» نخواهد شد و می‌باید راهی جهت لغو آن بیابد.   نهایت امر دولت روحانی امروز تمامی کارت‌های‌اش سوخته و برای سه سالی که از دوره‌اش باقی مانده،   و طی آن نه انتخاباتی در راه است و نه جنگ،  جهت مشغول داشتن ذهن عوا‌م و احتمالاً سرکوب عمومی می‌باید راهی بیابد.   

تا حال یک مطلب از سوی تمامی تحلیلگران مورد توافق بوده،  و آن اینکه بحران‌های اولیه در خراسان رضوی کار خود رژیم است.   ولی اینکه ادامة این بحران‌ها به شهرهای کوچک، ‌ دورافتاده و کم‌جمعیت کشیده تحلیل را بازهم «حساس‌تر» می‌کند.   آنانکه با تاریخچة مبارزات شهری در ایران آشنایند بخوبی می‌‌دانند که مبارزة سیاسی در شهرهای کوچک عملی ناممکن است.   به همین دلیل تمامی تحرکات به اصطلاح «انقلابی» کشورمان در شهرهای بزرگ به وقوع پیوسته؛   دلیل نیز روشن است.  در شهرهای کوچک همة مردم یکدیگر را می‌شناسند،  اگر جوانی بتواند در شهرهای بزرگ خود را در فوج جمعیت از دست گزمه‌های رژیم نجات دهد در شهرهای کوچک این عمل غیرممکن است.  در نتیجه،  اگر بحران به شهرهای کوچک کشیده فقط دو شق قابل بررسی می‌شود.  یا رژیم خودش این بساط را راه  انداخته و آشوبگران در واقع خودی‌های رژیم‌اند،   و یا اینکه،  به طور کلی حکومت اسلامی کنترل بر تمامی مناطق کشور را از دست داده.  

اگر شق نخست صحت داشته باشد،  و خودی‌های رژیم دست به بحران‌سازی در شهرهای کوچک زده‌اند،  دامن زدن به بحران و تشویق آن در واقع کمک به حکومت خواهد بود!   بحران گسترده‌تر فقط به معنای بازی در میدان رژیم می‌شود؛  روغنی است بر آتشی که آخوندها به دست خود برافروخته و قصد دارند در پناه آن دست به سرکوب فراگیر بزنند.   ولی اگر شق دوم صحت داشته باشد،   این سئوال نیز مطرح خواهد شد که به چه دلیل نبود کنترل رژیم بر کشور،  شامل شهرهای بزرگ،  مؤسسات حساس آموزش عالی،  کارخانجات،  صنایع و ... نشده؛  چرا اینان «بی‌سروصدا» به کارشان ادامه می‌دهند؟     
 
مطلب دیگری که در این میانه قابل توجه است تداوم ارسال کلیپ‌هائی است که از درون کشور به شبکة اینترنت می‌رسد!   پرواضح است که «باندپهن» لازم جهت ارسال این کلیپ‌ها در شرایط فعلی فقط می‌تواند در اختیار سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات باشد.  پس این گمانه قابل تردید نیست که حاکمیت در ارسال این کلیپ‌ها دست دارد،   و مخالفان واقعی این رژیم می‌باید پیش از دامن زدن به بحران دست‌ساز حکومت،  به این پرسش پاسخ دهند که اصولاً چرا این عملیات صورت می‌گیرد؟ پاسخ به این پرسش برای نویسندة وبلاگ روشن است ولی در حال حاضر از آن صرفنظر می‌کنیم،  و نیم‌نگاهی به ویژگی جریانات اخیرمی‌اندازیم.   

همانطور که می‌دانیم اصلاح‌طلبان،  سبزها و به قولی «ماله‌کش‌های رژیم» دست از حمایت از تحولات اخیر برداشته‌اند.   البته تردید اینان در مورد تحولات فعلی می‌تواند فی‌نفسه «مثبت» نیز باشد،  چرا که ملت ایران به این وسیله از شر وجود امثال خاتمی،  میرحسین موسوی،  و ...  و دیگر آدمکشان «صدر انقلاب» خلاص می‌شود.   ولی این امکان نیز وجود دارد که دوری گزیدن این خودفروختگان از تحولات اخیر فقط نشانة شدت سرکوبی باشد که رژیم خود را برای آن آماده می‌کند.  در نتیجه،   نمی‌باید قبل از اطمینان از چندوچون مسئله،   بی‌گدار به آب زد. 

یکی دیگر از مسائلی که در تحولات اخیر قابل توجه است موضع ایالات‌متحد آمریکاست.  تاریخچة سیاست‌های واشنگتن در خاورمیانه نشان می‌دهد که اینکشور هیچگاه از دمکراسی در این منطقه حمایت نکرده.  حمایت‌های واشنگتن طی یکصدسالی که از حضور مستقیم‌اش در منطقه می‌گذرد،  یا در مسیر آشوب و جنگ بوده،   یا جهت برقراری دیکتاتوری‌های پلیسی،  دینی،  یا بومی.   به چه دلیل این روزها آمریکا و مقامات مختلف اینکشور از تحرکاتی که آنقدرها هم هنوز «چشمگیر» و سرنوشت‌ساز نشده،  مرتباً «حمایت» می‌کنند؟   البته دوران «جنگ‌سرد» به پایان رسیده،   ولی هماندوره هم حمایت آمریکا معانی‌ای متفاوت می‌توانست داشته باشد.  همچنانکه حمایت‌های مکرر و رسانه‌ای جیمی‌کارتر از شاه ایران،  فقط به کار آتشین‌تر کردن تب «انقلاب اسلامی» می‌خورد.  پس اینجا نیز نمی‌باید کورکورانه در مرداب حمایت‌های رسانه‌ای آمریکا فروافتاد.   و پیش از بازکردن حساب روی این حمایت‌ها می‌باید دید که طبیعت واقعی‌شان چیست.

واقعیت امر این است که طی دو روزی که در شهرهای کشور غوغا و هیاهو به راه انداخته بودند،   مسئول مستقیم امنیت داخلی،  یعنی وزیر کشور ساکت مانده بود!  رحمانی فضلی پس از 48 ساعت خفقان،  به یاد آورد که تظاهرات به مجوز وزارت کشور نیاز دارد!  امروز هم حسن روحانی بالای منبر رفته،  تظاهرات را نشان «خشم دشمن از پیشرفت‌های مملکت دانسته»،   تظاهرکنندگان را مستقیماً «تهدید» کرده!  سپس نوبت به شیخ صادق لاریجانی رسید که به «اغتشاش‌گران» وعدة عذاب الهی دهد!   و به احتمال زیاد،  اینک که بی‌بی‌سی به «دخالت» علی خامنه‌ای رضایت داده،  سروکلة رهبر اوباش نیز پیدا می‌شود و ایشان نیز به نوبة خود برای مخالفان و به قول خودشان «دشمن» خط‌ونشان خواهند کشید.  ولی به استنباط ما ابراز وجود وزیرکشور و حسن روحانی و صادق لاریجانی،  به هیچ عنوان موضع‌گیری نیست؛   اینان در انتظار اعلام مواضع اربابان‌شان نشسته بودند که گویا اینک مشخص شده!  

در پایان این سئوال مطرح می‌شود که چگونه می‌توان هم طرفدار دمکراسی بود و هم در تظاهراتی شرکت کرد،  که کار را به تخریب،  آتش‌سوزی و درگیری‌ با نیروهای انتظامی می‌کشاند؟   تظاهراتی با شعارهای مبهم از قماش «حق من؛ ‌ استقلال،‌  آزادی،  جمهوری ایرانی؛‌  ما همه با هم هستیم؛  مرگ بر این،  و مرگ بر آن و ...!»  این نوع شعار حرکت به سوی دمکراسی نیست.   در تاریخ تحولات شهری شعارهای گنگ و مبهم همیشه از حلقوم فاشیست‌ها و با هدف به حاشیه بردن مطالبات واقعی ملت‌ها بیرون آمده،  و آن‌ها که امروز دست به خشونت می‌زنند و یا شعارهای روشن،  دمکراتیک و صریح را به حاشیه می‌رانند،  می‌باید پاسخگو باشند.   در این راستا برگزاری رقص و پایکوبی مختلط و کارناوال‌های‌ شادی در خیابان‌ها به مراتب از عربده‌جوئی و هل‌من‌مبارزطلبی‌های بیخ‌دیواری،  هم اهداف دمکراتیک را علنی‌تر بیان می‌کند،  و هم برای حکومت ملایان تهدید بزرگ‌تری به شمار می‌رود.  نهایت امر چنین تحرکاتی «تکرارستان» یکصدسالة آتلانتیسم را تعطیل خواهد کرد.

فراموش نکنیم در بازی سیاسی‌ای که در راه است،   پیروزی به این معناست که به نفع ملت،   در روندی پیوسته و دنباله‌دار و به صورت قاطع از رژیم امتیاز گرفته شود؛   رژیم را باید گام‌به‌گام عقب نشاند و بنیادهای وابسته به ملت،  اتحادیه‌های کارگری،  تشکل‌های مدنی،  اصناف و سازمان‌های حرفه‌ای،  زنان،  کارگران و کارمندان و حقوقدانان را در برابر حکومت دست نشانده،  تقویت کرد.   هدف این نیست که خود را در برابر اندیشه‌فروشان و نظریه‌پردازان حرفه‌ای بحران خلع‌سلاح کرده،  یک استبداد را با استبداد دیگر جایگزین نمائیم.   آن‌ها که برای خودنمائی و خودشیرینی،  خصوصاً در برابر خبرنگاران خارجی ـ   اینان در صورت ادامه این صحنه‌ها سروکله‌شان در کشور پیدا خواهد شد ـ  دست به صحنه سازی خیابانی می‌زنند،  به یاد داشته باشند که رژیم ولایت‌فقیه همان رژیم شاهنشاهی است.  روح‌الله خمینی خودش نیز از طرفداران کودتای 28 مرداد 32 بود.  تنها تفاوت خمینی با آریامهر در یک عمامه و یک جفت نعلین خلاصه می‌شود!    عقب راندن ولایت‌فقیه از فضای اجتماعی،  بازار،  کارخانه،   دانشگاه،  خیابان و ...  به معنای عقب راندن استبداد یکصدسالة شیخ‌وشاه خواهد بود.  و در این راه نسل امروز بیش از نسل‌های گذشته از امکانات و ابزار لازم برخوردار است.