۱۱/۲۱/۱۳۹۰

انقلاب قندی!




دخالت آشکار کرملین در حوادث کشور سوریه،  جای کارت‌های «برنده» و «بازندة» منطقه‌ای را به صورتی پایدار با یکدیگر عوض کرد.   پایتخت‌های غرب که با تکیه بر پشتوانة پوپولیسم و مردمفریبی‌ای که دین‌فروشان در اختیارشان قرار داده بودند،   تا همین چند ماه پیش حاکمان بلامنازع افکار عمومی در «جهان اسلام» به شمار می‌رفتند،  در صحنة سیاست منطقه‌ای به حامی آشوبگران،   ملایان و اوباش شهری تبدیل شدند و اعتبار «دمکراسی‌های» پیشنهادی‌شان از میان رفت.   به این ترتیب،   صورتک  «بهارعرب»،   که بجای تکیه بر مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر،  و تلاش جهت احقاق حقوق «شهروندی»،   با الهام از غوغاسالاری اوباش و ملایان به ابزاری جهت باج‌گیری غرب از ملت‌های خاورمیانه تبدیل شده بود،   فرو افتاد،   و مطالبات مالی،  اقتصادی و استراتژیک غربی‌ها از پشت این صورتک نفرت‌انگیز خود را به نمایش گذاشت.

اینبار عربدة طبل توخالی «اسلام سیاسی»،   و طنین الله‌اکبر نانخورهای سازمان سیا خاستگاه واقعی خود را به صراحت نشان داد.   و این فرصتی است طلائی برای ملت‌های منطقه جهت خروج از بن‌بستی که غرب در مسیر حمایت از منافع مالی خود بر تحولات سیاسی،  فرهنگی و اجتماعی حاکم کرده.   حوادث سوریه به صراحت نشان داد که غرب چگونه در پس هیاهوی حمایت از «دمکراسی»،   در پی به قدرت رساندن اسلامگرایان،  ملایان و اوباش شهری است.  حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل این هیاهوسالاری تا این حد  مورد توجه محافل سرمایه‌سالاری غرب قرار گرفته؟ 

دلائل فراوان است،  و بارها در این وبلاگ به بررسی جزئیات‌شان پرداخته‌ایم.  به طور کلی،  دین‌فروشی یکی از تخصص‌های غیرقابل تردید سرمایه‌داری غرب در مناطقی است که تحت چپاول قرار می‌گیرند.   حداقل ایرانیان با آنچه پایتخت‌های غرب تحت عنوان حقانیت «امام خمینی» بر سر کشورمان آوردند آشنائی نزدیک دارند.   تبلیغات غرب همیشه بر محور دروغ،  شارلاتانیسم و با تکیه بر حماقت‌ توده‌های تحریک شده به حرکت در آمده،   و در همین چارچوب است که در تاریخ 9 فوریه 2012،  آقای «دوگلیستیانی»،   سفیر «دمکراسی» فرانسه در روسیه،  با انتقاد از سیاست مسکو برای ممانعت از بازتولید حمام خون به شیوة لیبی در سوریه،  ‌ به خبرنگار کامرسانت می‌گویند:

«حتی اخوان‌المسلمین هم‌ اگر قدرت را به چنگ آورند،   شعارهای تند خود را رها کرده  سیاستی میانه‌رو اتخاذ خواهند نمود!»

بله،  اسلام خوب،  دیکتاتور میانه‌رو و این نوع مزخرفات همان «سخنوری» است که طی دوران ریاست «جمهوری» هاشمی رفسنجانی،‌ از این آخوند جنایتکار در ادبیات رسانه‌ای غرب دولتمردی «میانه رو» تحویل افکار عمومی جهان می‌داد.  این همان شیوة «برخورد» واژگونه با واقعیات اجتماعی است که به تبلیغات‌چی‌های غرب امکان می‌دهد تا نماد سرکوب حکومت اسلامی،  یعنی محفل میرحسین موسوی را در پس هیجانات توده‌های تحریک شده به منادیان «دمکراسی و آزادی» در کشور ایران تبدیل کند.  در راستای همین سیاست انسان‌ستیز است که رادیوفردا،  مورخ 20 بهمن‌ماه سالجاری با توسل به یک مرکز شایعه‌پراکنی،‌   «خبرموثق» تهدید فرزندان موسوی را در بوق می‌گذارد:  

«سایت کلمه:   فرزندان میرحسین موسوی تهدید به بازداشت شده‌اند!»

سرمایه‌سالاری یانکی‌جماعت اینگونه برای ملت ایران «شرح وظائف» می‌نویسد.   از این پس،  ما ملت نه تنها می‌باید نگران موسوی و «زهراخانوم» با آن «چادر» آزادیخواهانه‌شان باشیم،  که نگرانی از «وضعیت» فرزندان موسوی هم به «شرح وظائف‌مان» اضافه شده!   نگرانی برای  «وضعیت» فرزندان افرادی که طی دوران هشت‌سالة خوشرقصی‌های‌شان‌ برای محافل استعماری،   علاوه بر سرکوب همه جانبة ‌ما ملت،‌   بیش از 7 هزار جوان ایرانی را در سلول‌های زندان به خاک و خون کشیده‌اند!  و جالب اینکه از این جنایت ابراز بی‌اطلاعی هم می‌کنند.   ‌بله،  قضیه خیلی شیرین شده؛   غرب دیگر تعارف و رودربایستی را کنار گذاشته‌. استعمار غرب مستقیماً می‌گوید که در ایران از چه کسانی طرفداری می‌کند.  اتفاقاً در مسکو هم سفیر فرانسه صراحت به خرج داده و به خبرنگاران کامرسانت می‌گوید که در فردای فروپاشانی حکومت بعث سوریه قرار بود کدام آخوندها را سر کار بیاورند!    نام این عملیات ضدانسانی را هم گذاشته‌اند،   «حمایت از دمکراسی!»  آن دسته از ایرانیان که هنوز آمریکا را حامی استقرار دمکراسی در ایران به شمار می‌آورند،  بهتر است بجای مقاله‌نویسی‌های «دبستانی» و بازی با الفاظ و مفاهیم گنگ نظیر «عفاف»،  «کرامت» و «مبارزه با ظلم و ستم»،  یا با تائید اهداف واقعی ولینعمت‌شان در کنار آخوندها دکان مناسبی جهت اسلام‌فروشی بزنند،   یا اینکه به ایرانیان طرفدار اعلامیة جهانی حقوق بشر بپیوندند؛  راه دیگری وجود ندارد. 

ولی در این میان،  یک سئوال هنوز بی‌جواب می‌ماند.   دلیل چرخش روسیه در برابر مطالبات ضدانسانی غرب در سوریه چیست؟   این چرخش تبعات گسترده‌ای خواهد داشت،   و  نهایت امر آتاترک‌ایسم آبکی در ترکیه،   حکومت اسلامی جمکران و عملیات‌ آمریکا و اسرائیل در افغانستان و پاکستان و عراق را نیز تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.  پس چرا کرملین که طی یکصدسال گذشته،‌  خصوصاً پس از فروپاشی اتحاد شوروی همیشه سعی داشت در سایة «حمایت» زیرجلکی از اقدامات نظامی آمریکا،   انگلستان و چین،   موجودیت پدیده‌ای به نام روسیة «حامی خلق‌ها» را در معادلات جهانی جاسازی کند،  مجبور شده در برابر زیاده‌خواهی‌های محافل غرب بایستاد؟

مسلماً پاسخ به این سئوال ساده نیست.   چرا که به شرایط داخلی فدراسیون روسیه،  درگیری‌های جناحی،  مواضع نظامی و امنیتی کرملین در جهان،  و بسیاری داده‌های مالی،  اقتصادی و تولیدی مربوط می‌‌شود که در دسترس ما نیست.  ولی اگر بخواهیم تا حد امکان «حیطة» این بررسی را محدود کنیم،  می‌باید بپذیریم که دست گذاشتن غرب روی سوریه به مثابه عبور از «خط قرمز» کرملین بوده.    البته گذشتن از «خط قرمز» کذا در دوره‌ای صورت گرفت که مسکو  سر از خاک «بحران‌های داخلی» بر‌داشته بود،   و این امکان را داشت تا در برابر سیاست‌هائی که منافع غرب را در افغانستان،  عراق،  ترکیه و خصوصاً ایران و سوریه به مسکو تحمیل می‌کرد،   عکس‌العمل تند و «امنیتی ـ نظامی» نشان دهد.   مصاحبة اخیر ولادیمیر پوتین،   که طی آن هدف اصلی استقرار موشک‌های آمریکائی در ترکیه را روسیه و نیروهای نظامی اینکشور معرفی کرده بود،   نشان داد که دورة «آسه برو،  آسه بیا» برای کرملین دیگر به پایان خود نزدیک شده.   و روسیه می‌باید پای در سیاستی فعال،  نه فقط در مناطق مسلمان‌نشین جنوب سرزمین‌های‌اش،   که در قلب اروپای شرقی و غربی بگذارد.    حضوری که بدون تردید تنش‌های جهانی را افزایش خواهد داد.    

در سوریه،   یک دولت لائیک حاکمیت را در دست دارد.   هر چند حکومت خانوادة اسد به هیچ عنوان نمی‌تواند نماد یک حاکمیت «دمکراتیک» تلقی شود،  ولی اعمال تغییرات دمکراتیک در ساختار دولت بعث سوریه مسلماً از آنچه  سفیر فرانسه «میانه‌روی‌های» احتمالی آخوندهای اخوان‌المسلمین معرفی می‌کند به مراتب ساده‌تر خواهد بود.  حاکمیت فرانسه،  که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی،‌  سوریه را به مثابه «غنیمت» جنگی به اشغال خود درآورد،   به چه دلیل امروز ترجیح می‌دهد که تغییرات دمکراتیک تحت نظارت «اخوان‌المسلمین» صورت گیرد،  تا زیر نظر دولت قانونی سوریه؟  ا گر «هدف» غائی و نهائی برقراری دمکراسی است،   «ترجیحات» سیاسی فرانسه و به طور کلی غرب،   در مورد سوریه را چگونه می‌باید تحلیل کرد؟   چگونه می‌توان این اصل را مردود دانست که حمایت پاریس در واقع از اسلامگرائی و آخوندبازی است،   و نه از دمکراسی؟     

سرآغاز گذار به دمکراسی،   همان صورتبندی‌ای است که 33 سال پیش در میعاد بهمن‌ماه 1357،   شادروان بختیار قصد اعمال آن را در ایران داشت.   تلاشی که با توطئة کودتاچیان اسلامگرا،‌  ملایان و اوباش «چپ‌نما» و همکاران اینان نهایت امر ابتر ماند،   و کشور را همانطور که دیدیم آسان و ارزان به دست عمال سازمان سیا داد؛  به دست‌ همان‌ها که با پول‌های دزدی به کانادا می‌گریزند!   

چرا پایتخت‌های غرب که تمامی امور کشور ایران را پس از کودتای 28 مرداد 1332،  تحت نظارت داشتند،   برای اجرای تغییرات «دمکراتیک» دربار را تحت فشار قرار نمی‌دادند؟   چرا بجای افراد بی‌آبروئی از قماش اسدالله‌ علم،   هویدا،   جمشید آموزگار و شریف‌امامی،  از سیاستمداران محبوب‌تر و چهره‌های تازه استفاده نمی‌شد؟  چرا در هر موقعیتی که دربار برای افزایش آزادی‌های سیاسی مجبور به «عقب‌نشینی» بود،   بجای پر کردن فضای ایجاد شده با شخصیت‌های دمکرات و الهامات انسانی،   عربدة اوباش خیابانی و لات‌ها خلاء سیاسی و اجتماعی را اشباع می‌‌کرد؟   این‌ پرسش‌ها و بسیاری سئوالات دیگر هنوز بی‌جواب باقی مانده،   و تاریخنگاری افلیج و استعمارزدة ایران به این زودی‌ها به سئوالات فوق پاسخ نخواهد داد.              

ولی اگر این سئوالات در ایران بی‌جواب مانده،    امروز در سوریه این امکان واقعی وجود دارد که ملاجماعت و هوچی‌های اسلامگرا در برابر دمکراسی عقب بنشینند؛   این یک نقطه عطف تاریخی است،  و نمی‌توان آن را دستکم گرفت.   از هم امروز،  به دلیل عقب‌نشینی یانکی‌ها در منطقه شاهدیم که نوکران‌شان،   از دولت اردوغان گرفته تا اوباش «ماسون» در ایران،  دست به تبلیغات «دینی» زده‌اند.   یکی «نسل دیندار» تربیت می‌کند،  و آن دیگری برای «چادرسیا» در ایسنا «به‌به‌وچه‌چه» به راه انداخته؛   این‌ نیست مگر وحشت این اوباش از پیروزی حرکت دمکراتیک ملت‌های منطقه.    

موضع‌گیرهای امثال اردوغان و کنی یک فاجعه است!   فاجعه نه برای یک فوتبالیست همچون اردوغان که معلوم نیست به چه دلیل سر از پست نخست‌وزیری  به درآورده!  فاجعه نه برای فرد منفوری همچون محمدرضا مهدوی کنی،   «استاد اعظم» فراموشخانه!   این موضع‌گیری‌ها برای ملت‌های ترکیه و ایران فاجعه بار است،   ملت‌هائی که دهه‌‌ها مبارزه با حاکمیت ملا،   خلیفه‌گری و استبداد سلطنتی را پشت سر گذاشته،   و امروز سخنگویان حکومت‌های‌شان می‌خواهند «نسل دیندار» و «چادری» تحویل جامعه بدهند!    باید پرسید این آتاترک که اینهمه باد در آستین‌اش می‌اندازید و در تبلیغات ترکیه او را «پدر» ملت جا زده‌اید،   کجاست،  چه می‌گفت،   و امروز چه می‌تواند بگوید؟   

آن‌ها که لات‌ولوت‌ها را روز 22 بهمن با وعدة ساندیس و آب‌قند به خیابان‌ها خواهند آورد تا به قول خودشان فروپاشی «استبداد» را جشن بگیرند،   واقعاً با چه روئی دست به این تبلیغات خر رنگ‌کن  می‌زنند؟    کدام استبداد را از بین برده‌اید که امروز برای نابودی‌اش «جشن» می‌گیرید؟  ملت ایران امروز تحت حاکمیت مستبدترین،  فاسدترین و سرکوبگرترین انواع حکومت‌ها زندگی می‌کند.   در طیف به اصطلاح مخالف حکومت نیز همین آزادی‌ستیزی  را شاهدیم.  فریاد «انقلاب،  انقلاب» که از حلقوم توده‌ای‌،  مجاهد،  فدائی‌ و جبهة «ملی» و نهضت عاظادی بیرون می‌آید،  فریاد مرگ آزادی ملت ایران است.   این‌ها فراموش کرده‌اند که روز 22 بهمن،   پس از کودتای نکبت‌بار ارتش شاهنشاهی،  در ذهن علیل‌شان هیچ  «آرمانی» جز استبداد وجود نداشت.   هر یک می‌خواست «استبداد» مورد نظر خودش را پیاده کند؛  فقط می‌ماند خواست «بیگانه»،‌   به عنوان داور نهائی.   داوری که در عمل نان و آب ارتش کذا را می‌داد.   

و امروز می‌بینیم که خواست بیگانه چه بود.   از اینرو جهت خروج از بن‌بستی به نام «انقلاب اسلامی»،  بجای ور رفتن با «رخداد 22 بهمن»،  و کلنجار رفتن با «آن‌ها که به انقلاب خیانت کردند» و ردیف کردن ترهاتی از این دست،   راهی جز محکومیت بی‌قید و شرط این تجربة نفرت‌انگیز در تاریخ کشورمان وجود ندارد.   به این «بیراهه» می‌باید در همینجا نقطه پایان گذارد.   انسان منطقی به همان راهی می‌رود که ملت‌ها در اتحاد جماهیر شوروی سابق برگزیدند.   آقایان «چپ‌گرا!»   «انقلابیون!» شما که به نعلین چند رأس آخوند چسبیده‌اید،‌ فراموش کرده‌اید؟   کور که نبودید،   در گهوارة «انقلاب شوراها» احدی برای حمایت از استالین و کلنجار رفتن با «محسنات نظریه‌پردازانة» لنین به خیابان‌ها نیامد!  کسی نیامد،   چرا که جامعه به مرحله‌ای از رشد دست یافته بود که دیگر جائی برای دیکتاتورها و نظریه‌پردازان دیکتاتوری در آن پیش‌بینی نمی‌شد.   حال از شما می‌پرسیم،  کجا نشسته‌اید؟  

به گروهی که بر سر دوراهی «انقلاب خوب»،   و رهبری «تمامیت‌خواه» و «نادرست» نشسته‌اند و مرتباً ویراست‌های «دل‌انگیز» از انقلاب‌شان برای‌مان رو می‌کنند،  می‌گوئیم،  جائی در آیندة منطقه نخواهید داشت.   جهانیان منتظر تصمیمات شما و استنتاجات‌تان از یک حرکت کور و عصبی و بی‌هدف نخواهند ماند.   امروز در سوریه سیاست منطقه‌ای غرب چنان ضربه‌ای دریافت کرده که فریاد در گلوی‌اش خاموش شده.   خفه شدن فریاد استعمارگران در گلوگاه،   در آیندة نزدیک این مکان را فراهم خواهد آورد که آرمان‌های دمکراتیک ملت‌ها پای به صحنه بگذارد.  در چنین میعادی جائی برای بازی کردن با «افتخارات انقلابی» وجود ندارد،  یا با تحولات منطقه‌ای همراه می‌شوید،  و یا دست در دست ملایان و اسلامگرایان و لات‌ولوت‌های «سازمان سیا» به زباله‌دانی می‌روید که بزودی امثال اردوغان،  مقام معظم،   اسماعیل هنیه و دیگر نانخورهای استعمار در آن خواهند نشست.       

 













...










 

 


    










 




Share




۱۱/۱۶/۱۳۹۰

امید و التماس!



حضور علی خامنه‌ای،   رهبر حکومت اسلامی در نماز چمن‌زار دانشگاه سابق تهران،   بر خلاف تمامی اظهارنظرهای چپ و راست نه ارتباطی با سالگرد «انقلاب اسلامی» داشت و نه نشاندهندة مواضع جدید در مورد «انتخابات» بود!   حکومت اسلامی،  به دلیل قرار گرفتن در بن‌بست فراگیر منطقه‌ای با فرستادن «رهبر» به نمایشات «نمازخوانی» سعی داشت تا با یک «گریز تبلیغاتی»،  هم شکست‌های سیاست منطقه‌ای جمکران را «پوشش» دهد،   و هم بر گسست بی‌قید و شرط «بیت رهبری» از جریانی که به «جنبش سبز» موسوم شده صحه بگذارد.  در وبلاگ امروز سعی خواهیم کرد که دو شاخة‌ این «گریز تبلیغاتی»  را در حد امکان بشکافیم.  پس نخست بپردازیم به سیاست‌های منطقه‌ای جمکران.

خطوط اصلی سیاست‌های منطقه‌ای حکومت اسلامی  که طی سه دهة گذشته بر محور پیروی از سیاست «جنگ‌افروزی‌» دولت‌های متفاوت اسرائیل ترسیم شده بود،   امروز در سوریه به صورتی پایدار به «بن‌بست» رسیده.   این یک واقعیت تعیین‌کنندة استراتژیک است،   و به صراحت می‌بینیم که هیچیک از شبکه‌های «خبرسازی» کوچک‌ترین اشاره‌ای به آن نمی‌کند!   در واقع،  پس از آغاز حکومت اوباش در ایران،   که در ادبیات خیابانی آن را «انقلاب» می‌خوانند،   سیاست منطقه‌ای حکومت اسلامی با شعار مردمفریبانة «نابودی اسرائیل» توانسته بود برای پیشبرد سیاست‌های «مظلوم‌نمائی» جنگ‌طلبان در تل‌آویو حاشیة امن و مناسب فراهم آورد.   

شاهد بودیم که طی سه دهه‌ای که از «انقلاب» آخوند در ایران می‌گذرد،   دولت‌های چپ و راست در اسرائیل در اوج قدرت منطقه‌ای خود سیر ‌کرده‌اند،  و هیچگاه به صورت جدی مسئولیت جنایات‌شان را در منطقه بر عهده نگرفتند.   بهانة اینان نیز همیشه محکمه‌پسند و محکم بوده:   «تهدید موجودیت کشور اسرائیل از جانب اسلامگرایان» همة جنایات را توجیه‌ کرده. ‌

ولی پس از جنگ 33 روزه،  سیر تحولات سیاست استعماری در منطقه وارونه شد.  حکومت جمکران که در آغاز حملات وحشیانة «تساهال» به لبنان،‌   به عادت مرضیه منتظر «پیروزی» چشمگیر ارتش اسرائیل بود،    تا باز هم به عنوان قیم و وکیل ملت‌های «تحت ستم»،  سفرة نماز و روضه و زوزه پهن کند،   به ناگاه غافلگیر شد.   چرا که اینبار با حضور پیگیر نیروی‌های نظامی قدرت‌های منطقه‌ای،   خصوصاً روسیه و هند این درگیری به صورتی غیرمأنوس خاتمه یافت.   پس از این جنگ،  ارتش اسرائیل برای همیشه حاشیة امن «نظامی ـ امنیتی» خود را که از آغاز موجودیت‌اش توسط قدرت‌های غربی تضمین شده بود از دست داد،   و حتی برخی شاخک‌های نظامی‌ این ارتش،  خصوصاً نیروی دریائی آن نابود شد.

البته شبکة «خبرسازی» جهانی در میعاد جنگ 33 روزه،  جهت کوبیدن «نعل‌وارونه» به سرعت دست به کار شده،   سازماندهی این عملیات «حیرت‌آور» و گستردة نظامی را به حساب «حزب‌الله» لبنان و حکومت جمکران نوشت!   ولی در دیگ اینبار آنقدر گشاد بود،  که احدی از شرم و حیای گربه سخن به میان نیاورد.   به صراحت بگوئیم،   حکومت جمکران و حزب‌الله لبنان،  ‌ در شرایطی که 250 هزار نظامی آمریکائی کشور عراق را در تصرف داشتند،   حتی خواب حمله به اسرائیل هم نمی‌دیدند،  چه رسد به شکست دادن «تساهل» در مصافی نظامی.   

قضیه از جای دیگری آب می‌خورد ولی هیچکدام از طرفین  ـ  حتی روسیه  ـ  منافع‌اش را در آن ندید که این «پیروزی» را به نفع جناح خود به «نمایش» بگذارد.   به همین دلیل نیز آمریکائی‌ها تنبک‌های سوراخ‌ سوراخ خود را دوباره به دست گرفته،   با رنگ مهوع «اسلام،  اسلام» صحنه‌پردازی را از نو آغاز کردند.  اینهمه به این امید که پس از گذشت چند سال،   بتوانند بار دیگر سیادت سابق را برای کاخ‌سفید در خاورمیانه تأمین کنند،   ولی دیدیم که چنین نشد! 

همچنین توانستیم ببینیم بحرانی که سیر تحولات «اسلام آمریکائی» را مخدوش کرده بود  ـ  این همان اسلام سیاسی است که از دورة میرزای شیرازی مورد توجهات عالیة غرب قرار گرفته ـ  به لبنان محدود نماند.   بحران کذا دامان نوکر شناخته شدة غرب،  حسنی مبارک را در مصر گرفت،‌   و با فروپاشی حکومت «فراعنة کودتاچی»،  دستگاه اسماعیل هنیه،   عامل دست‌نشاندة اسرائیل در غزه هم «سنگ روی یخ» شد.   درپی این رخدادها،  دست دولت اسلام‌گرایان فکل‌کراواتی آنکارا رو شده،   چندین کودتای سازمان یافته از جانب آمریکائی‌ها در پاکستان و ترکیه نیز ابتر ماند!   نهایت امر میرحسین موسوی و باند انگلیسی «خط‌امام» لو رفت،  و انگلستان با اردنگ از امارات به بیرون پرتاب شد و ...  و این قصه سر دراز دارد و قضیه به این مختصر محدود نخواهد ماند. 

جریان «بردها و باخت‌ها» همچنان ادامه داشت تا بحران به سوریه رسید.   همان روزها در این وبلاگ گفتیم،  قضیة سوریه با دیگر کشورها متفاوت است و نمی‌توان به «بحران» در سوریه همان مسیری را اعطا کرد که پیشتر شامل حال لیبی،  یمن،  مصر و تونس شده بود.  البته تلاش محافل غرب جهت کشاندن سوریه به صورتبندی‌های «مقبول» همچنان ادامه داشت،   ولی قضیه تفاوتی «ماهوی» پیدا کرده بود.  دلیل نیز روشن است.   کشور سوریه خارج از هم‌مرز بودن با ترکیه و اسرائیل،   به عنوان یکی از مراکز استراتژیک سیاست‌های کرملین در خاورمیانه با دیگر کشورها قابل قیاس نیست.   سوریه مهره‌ای است مرکزی در ماشین «جنگی ـ  استراتژیک» روسیه که سواحل شمالی دریای مدیترانه را از مناطق ارتدوکس‌نشین یونان و صربستان گرفته تا به لبنان،  کردستان‌های «مختلف»،   عراق و ایران و نهایت امر خلیج‌فارس مرتبط می‌کند.   اینجا کرملین نمی‌تواند با غرب «کنار» بیاید،   و دیدیم که کنار هم نیامد.

بحران جاری در سوریه به احتمال زیاد به حذف سیاسی حزب حاکم بعث خواهد انجامید؛  پس از فروپاشی «جنگ‌سرد» فلسفة وجودی این نوع احزاب آنقدرها از منظر استراتژیک قابل توجیه نیست.    مشکل روسیه در سوریه نه حفظ حاکمیت امثال بشار اسد،  که جایگزینی حزب حاکم بعث می‌باید تلقی شود.  همانطور که دیدیم،  در آغاز بحران‌سازی‌ها در سوریه سریعاً لات‌ولوت‌های «همیشگی» سر از ارتش و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی «محلی» به در آورده،  نمایش شیرین «جنگ داخلی» یک‌بار دیگر به صحنه آمد!   در اینجا ارائة توضیح مختصری در مورد پروسة فروپاشانی دولت‌های دست‌نشانده لازم می‌آید.  همانطور که تجربة ننگین کودتای 22 بهمن در ایران به اثبات رساند،  این دستگاه‌های امنیتی،  ارتش و نیروهای انتظامی هستند که رژیم‌ها را فرومی‌پاشانند،  نه مشتی دانشجوی ژولیده مو و آخوند و روضه‌خوان.  کودتای 22 بهمن 1357 در ایران که توسط ارتش شاهنشاهی سازماندهی شد،  الگوئی کامل و بی‌عیب و نقص در اختیار غربی‌ها گذاشت.  این همان سناریوئی است که بدون کوچک‌ترین تغییری در تمامی کشورهای «بهارزده» یک به یک به روی صحنه برده ‌‌شد و فقط در سوریه بود که سناریوی کذا بدون «هنرپیشه» ماند! 

سیر تحولات چنان کرد که صورتک فریب و خودفروختگی از چهرة نکبت‌بار لات‌ولوت‌ها در سوریه فرو افتاد.   از صورت همان‌هائی که قرار بود ارتش و نیروهای مسلح را گویا «ترک» کرده،   همچون نمونة مصر،  یمن و خصوصاً ایران «اسلامی»،   به پدیدة گنگ و بی‌معنائی به نام «مردم» بیپوندند!    از قضای روزگار گروه کثیری از نظامیان «مردمی‌» سوریه   رسماً لیبیائی از کار درآمدند!  اینان همان نیروهای سرکوبگری بودند که پس از تحقق برنامة ناتو در لیبی،  یعنی جایگزینی سرهنگ قذافی با مشتی آخوند و بچه‌آخوند،  سوار بر ناوگان‌های غرب شده با تجهیزات جنگی ترکیه در سواحل سوریه پیاده شدند تا به «قیام» نظامیان مسلمان و از جان گذشتة ارتش سوریه بر علیه «ظلم» و «ستم» بیپوندند! 

ولی،  از همه جالب‌تر حضور گستردة لات‌ولوت‌های حکومت جمکران در سوریه بود.  گروهی از اینان نخست تحت عنوان «مهندسین برق» توسط برخی نیروها «دستگیر» شدند!   سپس نوبت به تک‌تیراندازان سپاه پاسداران می‌رسد که در اینکشور به «اسارت» گرفته می‌شوند.  چند روز بعد گروهی از «زوار» را می‌گیرند،   که در عمل سیاهی‌‌لشکر اوباش جمکران در بحران‌سازی‌های سوریه بودند.   در همین گیرودار است که غرب بالاجبار در سیاست‌های جاری سوریه یک گام به عقب برداشته و می‌پذیرد که در متن بیانیة شورای امنیت می‌باید تجدیدنظر «جدی» صورت دهد.     

ولی اگر این تجدیدنظر بسیار جدی‌ است،  تبعات آن به مراتب گسترده‌تر از آن است که برخی مطبوعات‌چی‌ها و سایت‌داران به آن اشاره کرده‌اند.   عقب‌نشینی غرب در سوریه به این معناست که بساط مسخرة لات‌بازی،  دولت‌های خیابانی،   و جایگزینی رژیم‌ها با عوامل دست‌ساز درونی و نوکران غرب دیگر به سر آمده.   به این معناست که دیگر نمی‌توان بساطی از قماش بحران‌سازی‌های میرحسین موسوی را که با الگوبرداری از مصدق و خمینی در «انتخابات» اخیر ایران به راه افتاده بود تکرار کرد.  دولت‌ها موظف‌اند مسئولیت مستقیم عملکرد خود و عوامل وابسته به خود را در چارچوبی قانونی رعایت کنند،  و یانکی‌ها در مسیر چپاول‌ جهانی‌شان دیگر نخواهند توانست «لات» را با «لات» جایگزین کرده،  به سیر چپاول‌شان تداوم زمانی بخشند.

به دلیل همین عقب‌نشینی و تبعات آن است که برق سه‌فاز از ماتحت مقام معظم پرید،   و ایشان سراسیمه «بیت» را به مقصد محل برگزاری «نماز چمنزار» ترک گفتند.   «عقب‌نشینی» غرب در سوریه،   در عمل تمامی امیدهای خامنه‌ای،  رفسنجانی،  قبیلة لاریجانی و دیگر عمال و پادوهای مغرب‌زمین را در ایران نقش بر آب کرده.   اینان می‌پنداشتند که در صورت مقابله با بحران‌ها و تحولات عمیق اجتماعی،   نهایت امر با توسل به شبکة «بحران‌سازی» غرب خواهند توانست از طریق امثال موسوی،  خاتمی،  خط‌امام،  و اگر نشد،  چرا که نه،   «سلطنت کودتائی» منافع اربابان و ولینعمت‌های‌شان را در ایران زنده نگاه دارند.   ولی اگر قرار باشد حکومت فعلی در برابر عملکرد خود موضعی «مسئول» اتخاذ کند،  دیگر نه جائی برای احمدی‌نژاد و خامنه‌ای خواهد بود،  و نه مفری برای نوکران «جقه‌دار» و بی‌جقة غرب!  وحشت خامنه‌ای از همین مسئله است،   و جهت «پاسخگوئی» به این بن‌بست است که پای به نماز چمنزار گذاشته،  هر چند پاسخگوئی‌ای در میان نخواهد بود.  حال ببینیم ایشان اصولاً چه می‌گویند؟ به گزارش رادیوفردا،  مورخ 14 بهمن ماه سال‌جاری،  علی خامنه‌ای از آمریکا قطع امید کرده:‌

«رهبر جمهوری اسلامی همچنین ایالات متحده را رژیمی خواند که در چشم مردم خودش ساقط شده و دیگر امیدی بهش نیست.»

بله،  تا آنجا که به حفظ موجودیت حکومت اسلامی مربوط می‌شود،  آقای خامنه‌ای کاملاً حق دارند از یانکی‌جماعت قطع امید کنند،   «دیگر امیدی بهش نیست!»   به عبارت دیگر،  آمریکائی‌ها نمی‌توانند در مرزهای جنوبی روسیه مشتی آخوند و لات‌ولوت را تحت عنوان «امارات اسلامی» سازماندهی کرده،  از طریق این اوباش مطالبات استراتژیک واشنگتن را به خورد کرملین بدهند.  ایشان درست می‌گویند،  «دیگر امیدی بهش نیست!»  تبدیل «انقلاب اسلامی» به مرکز فرضی مبارزه با آمریکا،   در شرایطی که سپاه پاسداران با گندم آمریکائی نان می‌پزد،   و گوشت استرالیائی میل می‌کند،  و  روی برنج تایلندی «دمی»می‌گذارد،  خصوصاً در شرایطی که دلار به پول رایج کشور تبدیل شده،  دیگر به نقطة پایانی‌اش ‌رسیده.    امام جمعة «موقت» تهران باید هم بگویند،   «دیگر امیدی بهش نیست!»  اگر امیدی می‌بود،  تاکنون چماق‌کش‌های «مهندس‌نمای» جمکران زیر پای بشار اسد را کشیده بودند و مشتی آخوند را با کمک ارتش ناتو در سوریه به قدرت رسانده بودند.   ولی «دیگر امیدی بهش نیست!»،‌  این است دلیل «حضور» علی خامنه‌ای در نماز چمنزار.  ایشان قرار شده از «داخل رشد» کنند،  و در «قضیة هسته‌ای» هم عقب‌ ننشینند:   

«تحریم‌ها باعث می‌شود که از داخل رشد کنیم [...] ایران در قضیة هسته‌ای عقب‌نشینی نخواهد کرد.» 

«رشد از داخل» مقام معظم نهایت امر به انفجار ایشان منجر خواهد شد.   ایراد این سخنان نشان می‌دهد که اگر امیدی نیست،  «چشم‌امید» حکومت اسلامی هنوز به در دوخته شده.   «رشد از داخل» و «قضیة هسته‌ای»،   کلیدواژه‌های سیاست استعمار است که مدت‌هاست ورد زبان اوباش شده.   باید پرسید کدام «رشد؟»  هر چند مقصود مقام معظم از «رشد» کاملاً مشخص است:  «رشد» همان موشک‌هائی است که با پول نفت از چین و ماچین می‌خریدند و در بیابان‌ها با عربدة «یازهرا» و «یاعلی» هوا می‌کردند!    این‌ها را «رشد از داخل» می‌گویند!  نمی‌دانستیم «داخل» حکومت اسلامی همان صنایع نظامی چین و کرة شمالی است.  آنقدر به این نمایش مسخره ادامه دادند و زمینه‌ساز بحران در منطقه شدند،  که آخرالامر روسیه نقطة پایان بر اینهمه «رشد» گذاشت و رسماً اعلام کرد که حکومت اسلامی نه فناوری لازم جهت ساخت موشک‌ در اختیار دارد و نه در میانمدت می‌تواند به چنین فناوری‌ای دست یابد.  خلاصة کلام «رشد از داخل‌شان» را کرملین برای همیشه «درز» گرفت.    

حال ببینیم،   «قضیة هسته‌ای» دیگر چه صیغه‌ای است؟  کسی که ظاهراً ادعای «صلح‌طلبی» دارد،  چرا با چنین ادعاهای دروغی کمر به تأئید تبلیغات شبکة خبرسازی آمریکائی‌ها می‌بندد؟   چرا با اینعمل و از طریق این جفنگ‌بافی‌ها سعی دارد به جهانیان تفهیم ‌کند که پدیده‌ای به نام «قضیة هسته‌ای» اصولاً وجود خارجی دارد؟    این خودفروختگی را چگونه می‌توان تحلیل و توجیه کرد؟   نیروگاه هسته‌ای را که روسیه برای‌تان ساخت،  و قرار شده باز هم از این رقم «اسباب‌بازی» برای‌تان بسازد،   پس این «قضیة هسته‌ای» دیگر چیست که با آن سر ملت ایران را ‌خورده‌اید؟  

این «قضیه» همان نیست که در زبان سلیس فارسی «جواز حمله» به ایران خوانده می‌شود،   و  جهت حفظ منافع یانکی‌ها به پروندة آژانس انرژی اتمی «سنجاق» کرده‌اید؟   بله،  «از قضیة هسته‌ای عقب‌نشینی نمی‌کنیم»،   به این معناست که ما هم تبلیغات رسانه‌های آمریکا‌ را قبول د‌اریم و هر وقت ارتش آمریکا مصلحت دید،   می‌تواند جهت تنبیه ما و در واقع برای حفظ منافع منطقه‌ای‌اش ملت ایران را به توپ و بمب و موشک ببندد.    این است «ترجمان» سخنان بیشرمانة مقام معظم در نماز چمنزار!    ولی در شرایطی که «بن‌بست» آمریکائی‌ها در بحران سوریه صحنة منطقه‌ را بکلی دیگرگون کرده،    اظهارات آقای خامنه‌ای بیشتر به «گوز پس از افطار» شباهت یافته،  تا به سیاستگزاری! 

همانطور که در آغاز مطلب گفتیم،  «حضور» علی خامنه‌ای در «نمازچمنزار»،  علاوه بر پوشش‌دادن به شکست سیاست‌های منطقه‌ای حکومت،  هدف دیگری نیز دنبال می‌کند:  گذاشتن نقطة پایان بر ارتباط «پنهان» مقام معظم با پدیده‌ای به نام «جنبش سبز».  خلاصة مطلب،  خامنه‌ای به زبان‌بی‌زبانی می‌گوید،   «دیگر به جنبش سبز هم امیدی نیست!»   ولی چرا «کار» حکومت اسلامی به اینجا کشید؟   به استنباط ما بن‌بست در جریان «سبز» به این دلیل پیش آمد که بازیگران و آتش‌گردانان آن که همگی در مسیر تحولات استعماری مطلوب یانکی‌ها دست به صحنه‌سازی زده بودند،   به دلیل تغییر شرایط ویژة ناشی از فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ سرد» در منطقه،   سرشان محکم به سنگ خورد.   

البته از منظر ما «آزادیخواهانه» نامیدن این «جنبش» عملی است بس نکوهیده،   چرا که این غوغاسالاری بازتولیدی بود ناشیانه از غائله‌های گذشته که توسط عوامل استعمار در کشور به راه می‌افتاد.   غائله‌هائی که یا هدف اصلی‌شان براندازی و برپائی یک حکومت استعماری و استبدادی نوین بود،  و یا تلاشی بود برای تراشیدن مجسمه‌های «آزادیخواهانه» جهت  میعادهای استعماری آینده.   به صراحت بگوئیم،  بازیگران اصلی جنبش سبز به دلیل وابستگی درازمدت و علنی به ساختارهای حکومت در هر دو زمینه شکست سختی متحمل شدند،    شکستی که در عمل هزیمت را به اردوگاه استعمار کشاند.   

در نماز چمنزار،  علی خامنه‌ای ضمن بی‌اهمیت خواندن تحریم «انتخابات» از سوی طرفداران جنبش‌سبز،   با التماس از همکاران قدیمی تقاضا می‌کند که دست از «سبزبازی» برداشته،   به اردوگاه «رهبر» بپیوندند،  چرا که «مقام معظم» پایان کار خود را در خاتمة همین انتخابات به صراحت مشاهده می‌فرمایند.    ایشان دریافته‌اند که دیگر جائی در رأس هرم قدرت برای‌شان  باقی نمانده،   و دیر یا زود پیک اجل به خلوت‌گاه‌شان خواهد خزید. 

ولی تا آنجا که به تحرکات آزادیخواهانه مربوط می‌شود،  ما معتقدیم که جهت گذار به یک حکومت قانونی و متعهد به رعایت «مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر» هیچ الزامی نیست که یک لشکر از «لش‌ولوش‌های» شهری ماه‌ها و ماه‌ها خیابان‌ها را به اشغال خود در آورد.   این «الزامی» است مخدوش و متروک که شبکة استعمار جهت توجیه مواضع و مطالبات‌اش به ذهن «خوش‌باورها» تزریق کرده.   نمونه‌های لیبی،   یمن و سوریه به صراحت نشان می‌دهد که به راه انداختن تظاهرات و درگیری‌های خیابانی بیشتر جهت ممانعت از گذار قانونی به دمکراسی صورت می‌گیرد،   نه برای حمایت از تغییرات قانونی.   چرا که رعایت «حقوق شهروندان» و احترام به انسان‌محوری می‌باید در ابتدا از مسیر قانونگزاری،  عملکرد قوة قضائیه،   و احترام نیروهای انتظامی به حقوق شهروندی بگذرد،   و در چنین مسیری حضور یک «دولت» الزامی خواهد بود.    تظاهرات غیرقانونی و به زیر سئوال بردن «ساختارهای» حاکم،   که در عمل جهت سلب مسئولیت اجتماعی از این تشکل‌ها بهانة کافی فراهم می‌آورد،   در این میانه فقط نقش مخرب ایفا می‌کند،  نه نقشی سازنده. 

امروز خبر رسید که در شورای امنیت سازمان ملل هنوز بر سر سوریه «توافق» نشده!   یانکی‌ها می‌خواهند بشار اسد برود،  روسیه هم مخالفت می‌کند!   ولی در چارچوب منطق استعماری یانکی‌ها رفتن بشار اسد بسیار هم منطقی است،   چرا که «اپوزیسیون» بشار اسد چیزی نیست جز مجموعه‌ای مخدوش از همان نظامیان،  پادوها و قوادانی که سال‌ها و سال‌ها به جاروکشی درگاه خاندان اسد مشغول بوده‌اند.   چگونه می‌توان انتظار داشت که اینان با اسد «مذاکره» کنند؟   

بله،  «مذاکره» زمانی معنا و مفهوم دارد که بین دو جناح واقعی و مختلف‌الجهت صورت پذیرد.   نوکران یک دستگاه واحد استعماری با یکدیگر نمی‌توانند «مذاکره» کنند،  همانطور که حضرت «امام» خمینی نیز نمی‌توانست با شاه بر سر میز مذاکره بنشیند.    این است دلیل اصرار یانکی‌ها به «رفتن بشار اسد»،   و انکار روس‌ها!   امیدواریم،   آندسته از ایرانیان که برای صحنه‌سازی‌ سوریه پستان‌شان را همه روزه به تنور می‌چسبانند،   اعلامیه‌های بی‌مزه و بی‌معنای میرحسین موسوی را به یاد بیاورند؛   همان‌اعلامیه‌ها را می‌گوئیم که در آن‌ها «اپوزیسیون خامنه‌ای» خواستار «بازگشت به دوران نورانی امام» می‌شد! 
       

 













...













Share