۱۱/۲۳/۱۳۹۴

شبکه و شارلاتان!




با آغاز معرکه‌گیری عوامل حکومت اسلامی پیرامون آنچه «انتخابات» عنوان می‌کنند،  بار دیگر شاهد صحنه‌آرائی‌ها و مسخرگی‌ ملایان و اوباش هستیم.  ولی از منظر تاریخی، «انتخابات» آخوندی امروز تداوم منطقی پدیدة «تأئید ملا» و «نفی شاه» است.   شاهد بودیم که،   از نخستین روزهای حاکمیت آخوند بر کشورمان «انتخابات» دکانی پررونق شد،   چرا که بر پایة ساختارهای واپس‌ماندة اجتماعی،   اقتصادی و خصوصاً سیاسی،   ایرانیان که می‌پنداشتند از فاشیسم پلیسی پهلوی پای بیرون ‌گذارده‌اند،   می‌بایست به این توهم دچار می‌شدند که این خروج را «انتخاب» هم کرده‌اند!   خلاصه بگوئیم،  خروج خیابانی و به ویژه رسانه‌ای از دستگاه کودتای 28 مرداد،  به عوام این احساس تخرخر شدید را داده بود که گویا همه چیز را «انتخاب» کرده!    ملا و اربابان اجنبی‌اش نیز دریافتند که می‌توان این فاشیسم دینی و ضدانسانی را تحت عنوان مسخرة «انتخابات اسلامی» به عزیز دردانة عوام‌الناس تبدیل کرد و با تکیه بر صحنه‌آرائی‌ای به نام «انتخابات»،   در مجامع بین‌المللی برای ملاسالاری فرجه‌ای میانمدت تأمین نمود.  به همین دلیل،  از روز نخست «انتخابات» تبدیل شد به «شیرین‌بیان» حکومت اسلامی. 

ولی نمی‌باید این «انتخابات» را با آنچه هنجار‌های انتخابات در دمکراسی است به قیاس کشید،  چرا که،   «انتخابات اسلامی» بر اساس «پرسش دمکراتیک» صورت نمی‌گیرد،  پروسه‌ای است بر پایة تضمین «تأئید مطالبات آخوند.»   به این ترتیب که از ملت پیرامون ‌نیازهای واقعی‌اش سئوالی نخواهد شد؛  ملا از ملت می‌پرسد،  «اسلام و حکومت اسلامی می‌خواهید؟»   پاسخ عوام نیز به این پرسش چیزی نیست جز «آری!»  چرا که،   ملا و اربابان اجنبی‌اش بخوبی می‌دانستند،   نفی اسلام و قبول «نامسلمانی» در ذهنیت قرون‌وسطائی و عوام‌زده «جرمی نانبشته» به شمار می‌رود.  در نتیجه،  بدون آنکه نظر اقلیت‌های قومی و دینی و افرادی را که برای «خدابازی» ارج و قربی قائل نیستند جویا شوند،   زمانیکه پاسخ «آری» را از حلقوم عوام بیرون کشیدند «علم و کتل» مشروعیت به راه انداختند،  و اینچنین بود که مشکل استراتژیک آنگلوساکسون‌ها در منطقه حل‌وفصل ‌شد.   در همین صورتبندی است که ملا،   بر اساس مشتی پیش‌فرض قرون‌وسطائی،  و از طریق توسل به پروسة «انتخابات» که اوج‌گیری بساط شیعی‌گری به شمار می‌رود،   خر آنگلوساکسون‌ها را از پل می‌گذراند،   و به دلیل خوشخدمتی،  دست‌لافی نیز برای قشر آخوند و اوباش همدست‌اش از اربابان دریافت می‌دارد.   حکومت اسلامی نام این پروسة استعماری را گذاشته،  «انتخابات!»  و بی‌دلیل نیست که مرتباً در مقاطع متفاوت آن را «تکرار» می‌کند.

ولی واقعیت را بخواهیم این قماش «انتخابات» در کشور ایران آنقدرها هم نوین نیست؛   پیش از وقوع آنچه «انقلاب اسلامی» می‌خوانند،   از این صحنه‌آرائی‌ها کم نداشتیم.  نه تنها آریامهر و میرپنج که حتی قاجارها هم نوعی «مجلس» داشتند.   خلاصه از دیر باز در این سرزمین دفتر و دستکی به اسم «انجمن شهر» و «اتحادیه» و حتی مجلس «مقننه» دیده بودیم.   این «دکان‌ها» در رژیم‌های گذشته دقیقاً همان نقشی را ایفا می‌کرد که امروز مجلس شورای اسلامی در حکومت ملایان ایفا می‌کند:  تزهیب‌ و بزک فاشیسم در داخل،  و کسب به اصطلاح «آبرو» برای ایادی سیاست استعمار در محافل بین‌المللی!

با این وجود،  اگر شیوة عمل رژیم اوباش و ملا با رژیم‌های گذشته تغییری نشان نمی‌دهد،‌   و خصوصاً مطالبات استعماری از ثروت‌های ملی ایرانیان نیز تغییر نکرده،   طی یکصدسال گذشته،   شرایط جهانی تغییر فراوان یافته.   دیگر مشکل بتوان به شیوة آریامهر امثال ریاضی،  شریف‌امامی،‌  اقبال،  هویدا و ... را مرتب از این «مقام» به آن مقام پراند و به خلق‌الله «نشان» داد که رژیم سیاسی «خواست‌های ملت» و آرایش مجلس را مورد مُداقة‌ نظر قرار داده!   اگر سیاست‌های استعماری توانست پس از کودتای 22 بهمن 57،   مشتی «مجاور» نیمه‌وحشی را با اتوبوس مشتی‌ممدلی از کربلا و نجف به ایران آورده،   دست‌دردست اوباش و لات و آخوند وطنی،  پست‌های اداری و قانونگزاری را بین‌ اینان «تقسیم» کند،  امروز نمی‌تواند در پایتخت به شیوة دوران آریامهر انجمن‌شهر را هم با یک‌هزار رأی «منصوب» نماید!   بله،  هر دوره و زمانه‌ «نیازی» از آن خود دارد،  و امروز رژیم خودفروختة ملائی نیازمند بسیج عوام در شمار قابل اعتنا در برابر صندوق‌هاست،   باشد که اینان به اوباش رأی داده و موضع آنان را به شیوه‌ای تعیین‌کنند تا همچون چهار دهة اخیر به داروندار همین رأی‌دهندگان چوب‌ حراج بزنند.

ولی نباید فراموش کرد که،   در میانة «انتخابات اسلامی» دست سیاست‌های متفاوت جهانی نیز به کار اوفتاده.   در دوران آریامهر صورت مسئله به مراتب از این‌ها «ساده‌تر»،  و وظائف دستگاه آریامهری نیز به مراتب ابتدائی‌تر بود.   ولی امروز چندین سیاست همزمان در ایران فعال شده‌اند و اگر در «انتخابات اسلامی» بازتابی از منافع ملی نمی‌بینیم،   در عوض بازتاب‌ نیازهای سیاست‌های متفاوت بین‌المللی در آن هویداست.   به طور مثال،  سیاست‌هائی که می‌خواهند «نفت ارزان بخرند»،   با سیاست‌هائی که مایل‌اند «نفت گران بفروشند» در میانة «انتخابات اسلامی» با یکدیگر دست به یقه شده‌اند!‌   ولی نفت چه ارزان به فروش رود و چه گران،   چیزی به ایرانی نخواهد رسید.   یا باز هم به طور مثال،   آن‌ها که از قِبَل تحریم‌های اقتصادی،  در شبکه‌های اقتصاد زیرزمینی میلیاردر شده‌اند،   با آن‌ها که می‌خواهند ارز «آزاد شده» توسط بانک‌های آمریکائی را به تجارت و دادوستد هم‌محفلی‌ها و قوم‌وخویش‌های‌شان اختصاص دهند،  حسابی با هم درگیر شده‌اند.   یکی فریاد می‌زند،   «انقلاب را به آمریکا فروخته‌اند»؛  ‌ آن دیگری نعره می‌کشد،  «شبکه‌ای فاسد که نمی‌خواهم نام آن را ببرم نمی‌گذارد مملکت پیشرفت کند!»‌                

و در میانة این «دعواهای» برادرانه،  تا آنجا که به حقوق ملت ایران و کم‌وزیاد شدن گوشت آبگوشتی این شب جمعه مربوط می‌شود،   از نمد «انتخابات» کلاهی نمی‌توان ساخت.   ولی در کمال تأسف «انتخابات» در اکثر کشورهای جهان عین جمکران است؛   میعادی است جهت درگیری محافل با یکدیگر بر سر تقسیم «غنائم.»  به عبارت دیگر،  صاحبان امتیازات غیرمشروع حاضر نیستند غنائمی را که از طریق غصب حقوق ملت به خود اختصاص داده‌اند به دلیل برگزاری یک «انتخابات» از دست بدهند.   چنین عملی نیز هیچگاه صورت نخواهد گرفت؛  حق اینان از غنائم کم و زیاد دارد،  سوخت‌وسوز ندارد!  و هم‌اینان‌اند که در موعدهای انتخاباتی بر سر چند و چون تقسیم غنائم همچون گروه‌های مافیائی و گلة گرگ گرسنه دعوا و درگیری به راه می‌اندازند.   و تا آنجا که به انتخابات مربوط می‌شود،‌   از این صورتبندی به هیچ عنوان نمی‌توان خارج شد،   نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگری.  پس  این سئوال مطرح می‌شود که تکلیف چیست؟ 

هنگام برخورد با میعادهای انتخاباتی بد نیست از خود بپرسیم،   آیا «انتخابات» می‌تواند تغییری  در شرایط زندگی ایرانیان به وجود آورد؟   با در نظر گرفتن تجربة چندین سالة «انتخاباتی» ملائی مسلماً پاسخ به این پرسش منفی خواهد بود.   در حکومت استبدادی ولایت‌فقیه،  همانطور که دیدیم،   انتخابات همچون اوباش‌گری 22 بهمن 57،  «تأئید مستبد» را به دنبال می‌آورد،  نه تغییر شرایط را.   این ولایت‌فقیه است که به انتخابات نیازمند است،  نه ملت ایران.  در نتیجه،   آنان که در ظاهر خارج از دایرة قدرت حکومت اسلامی حرکت می‌کنند و عالماً‌ و عامداً در انتخابات نیز «شرکت» کرده،   دیگران را به شرکت در آن فرامی‌خوانند،  به دروغ مبلغ «امید به تغییر» می‌‌شوند.   اینان بخوبی می‌دانند که به دلیل فرستادن فلان و یا بهمان افراد به مجلس و یا به محفلک مسخره‌ای به نام «خبرگان» تغییر در شرایط کلی کشور به وجود نخواهد آمد.   خلاصه بگوئیم،   رژیم سیاسی به دلیل «انتخابات» خود را در برابر مخالفان خلع‌سلاح نمی‌کند،   مگر آنکه همچون نمونه‌های سوریه،  لیبی و مصر فرمان «خودبراندازی» از ارباب دریافت کرده باشد.

صد البته معضلی که سیاست‌های حاکم جهانی پیرامون «انتخابات» در حکومت اسلامی به راه انداخته‌اند،   تا حد زیادی می‌تواند بازتاب تبلیغات مزورانة رسانه‌های بیگانه باشد.  این رسانه‌ها اخبار این «انتخابات» را آنچنان بازتاب می‌دهند که تو گوئی حرکتی سرنوشت‌ساز در شرف انجام است.   با این وجود،   در این میانه نمی‌باید نقش مخرب «مخالف‌نمایان» درونمرزی و یا خارج‌نشینان ایرانی‌نما را از نظر دور داشت.  کم نیستند محافل و گروه‌هائی که در میان این «مخالف‌نمایان» آشکارا پای در دنباله‌روی از سیاست‌های رژیم ولی‌فقیه گذارده‌ا‌ند،   و با موضع‌گیری‌های مزورانه در میعادهای «انتخاباتی» وانمود می‌کنند که ورود فلان «شخصیت رژیم» به مجلس می‌تواند در سرنوشت کشور تعیین‌کننده باشد.   به عبارت دیگر،  به زبان بی‌زبانی و با تزویر و خودفروختگی،   هم نحوة برگزاری انتخابات را تأئید می‌کنند،   هم شیوة «شمارش آراء» را قانونی «جا» می‌زنند.  خلاصه بگوئیم،   اینان به صورتی واژگونه حامیان رژیم دست‌نشاندة ملائی شده‌اند.   این نوع نعل‌کوبی‌های وارونه از سوی بسیاری محافل ایرانی‌نما،   خصوصاً در قلب مرده‌ریگ شبکة «ارتش ـ ساواک ـ حزب توده» که از رژیم گذشته به دوران معاصر رسوب کرده،   بسیار فعال است.   و در شرکت دادن گروه‌های گستردة شهروندان در انتخابات فرمایشی حکومت اسلامی و آنچه «تحولات انقلابی ملت ایران» می‌خوانند نقش تعیین‌کننده دارد.  

با نیم‌نگاهی به زمینة فعالیت این شبکه طی چند سال اخیر به ریشه‌های بحران‌سازی‌اش تا حدودی دست می‌یابیم.   به عنوان نمونه،   شبکه‌ای که طی دوران ریاست‌جمهوری محمد خاتمی،  صندلی‌های مجلس اسلامی را با اعضای محفل «خط ‌امام» و دانشجو‌نمایان اشغالگر سفارت آمریکا پر کرده بود،   چنین وانمود می‌کرد که گویا «تغییرات گسترده‌ای» در کشور به وجود خواهد آورد!   دیدیم که چنین نشد،  و امروز به صراحت روشن شده،   نقش اصلی این جریان نه «تغییر در کشور» که ایجاد تغییرات استراتژیک در سطح بین‌المللی جهت «اتمی» کردن حکومت اسلامی با توسل به محور «چین ـ  انگلستان» بود.   پروژه‌ای که خوشبختانه با شکست کامل روبرو شد،   و نهایت امر،   انگلستان یکی از عوامل اصلی این پروژه یعنی شخص حسن فریدون را در برنامه‌ای به نام «مذاکرات هسته‌ای» مأمور تخته‌کردن همین دکان کرد!   ولی پیش از تخته‌شدن این دکان،   همین شبکة منحوس توانسته بود جهت فراهم آوردن زمینة جنگی منطقه‌ای احمدی‌نژاد را از صندوق‌ها بیرون بکشد،  و زمانیکه در این برنامه شکست خورد پای در «بهار ایرانی» و بحران‌ «جنبش سبز» گذارد.   بحرانی به وجود آورد که نهایت امر دم خروس‌اش از زیر عبای سفیر انگلستان و شبکة جاسوسان غرب در ایران بیرون زد.  حال باید این سئوال را مطرح کرد که چگونه «دست‌هائی»،   طی چند روز صدها هزار «رأی‌دهنده» را در مسیر سیاست انگلستان به صف کردند،   و با توسل به چه ترفندی همین دست‌ها چند سال بعد موفق ‌شدند با همکاری علی خامنه‌ای،  سپاه پاسداران و دیگر عوامل حکومت ملائی،  غائلة «جنبش سبز» را هم به وجود آورند؟    
          
مسلماً گروهی در این مقطع نارضایتی عمومی را «دخیل» خواهند دید.  بله،  نارضایتی دخیل است،  ولی هیچ رژیم استبدادی‌ای را در جهان نمی‌یابیم که نارضایتی در آن وجود نداشته باشد.   حتی بلشویسم روس نیز علیرغم تمامی هارت‌وپورت‌ها آنچنان نارضایتی‌ای به وجود آورده بود که احدی هنگام سقوط اتحاد شوروی حاضر به حمایت از حزب کمونیست نشد.   پس نارضایتی دخیل است،   ولی به استنباط ما تعیین‌کننده نیست،   چرا که در غیراینصورت می‌باید هر روز در کشورهای جهان سوم شاهد درگیری و بحران سیاسی باشیم.  پس چه بهتر که بجای بحث ابتر پیرامون چرائی‌ها و پیامدهای نیک و بد یک «انتخابات»،   خود را بر راه‌های خروج از فاشیسم متمرکز کنیم. 

به استنباط ما در شرایط فعلی کشور،  مشکل اصلی «انتخابات» نیست؛   خروج از یک رژیم فاشیست و تمامیت‌خواه است که موجودیت‌اش با منافع محافل سرمایه‌داری غرب گره خورده،‌   و در نتیجه از سوی همین محافل مورد حمایت قرار می‌‌گیرد.   به تبع‌اولی بر خلاف ادعاهای محافل به اصطلاح سیاسی و حزبی «مخالف‌نما»،   از طریق «انتخابات» نمی‌توان روند فاشیسم را تلطیف نمود،  و یا بر آن نقطة پایان گذارد.   به عبارت ساده‌تر،  حال که با بهره‌گیری از خوش‌خیالی یک عده و تعصبات و کوته‌فکری برخی دیگر،   فرصت‌طلبان و اوباش شهری فاشیسم اسلامی را بر کشور حاکم کرده‌اند،  می‌باید راهی جهت خروج از آن یافت؛   ولی این «خروجی» الگوئی ندارد.  یا اگر چنین الگوئی در برخی کشورها تجربه شده،   قابل تطبیق بر شرایط کشور ایران نیست.

با این وجود می‌باید راهی جهت خروج یافت.   به طور مثال یکی از مهم‌ترین شیوه‌های خروج از فاشیسم،  می‌تواند از طریق بی‌اعتبار کردن شعارها و ادعاهای پوچ فاشیست‌ها در افکار عمومی صورت گیرد؛   چه در داخل و چه در سطح بین‌المللی.   در این مسیر کافی است ویژگی‌های «زبان فاشیسم» را صاحب‌نظران در دسترس همگان قرار دهند.  به سیاق نمونه در همینجا بگوئیم،   مهم‌ترین ویژگی زبان کذا «تهاجم به دیگری» است.   فاشیسم بدون «تهاجم» موجودیت ندارد؛  هر لحظه تلاش می‌کند برای خود «دشمن» بسازد.  این دشمن می‌تواند واقعی باشد،  می‌تواند مجازی نیز از کار درآید؛  هیچ اهمیتی ندارد،  چرا که فاشیسم از این «دشمن» در هر حال استفادة «توده‌ای» و عوام‌پسندانه‌ به عمل می‌آورد و با ترساندن ملت از این «دشمن» موجودیت ضدبشری خود را توجیه می‌کند.   به طور مثال،  به اظهارات اخیر روحانی بر علیه «شبکه‌ای که جلوی پیشرفت کشور را می‌گیرد» نگاهی بیاندازیم.   بررسی اظهارات مذکور فرصت خواهد داد تا ببینیم،  تجزیه و تحلیل «بیان فاشیسم» آنقدرها کار پیچیده‌ای نیست؛  به شرط آنکه بنیادهای حقوقی را از یاد نبرده،  و از فروافتادن در «تلة»‌ ظاهرالصلاحی خودداری کنیم:

«وقتی می‌خواهید تولید کنید،  یک دستگاه فاسدی که نمی‌خواهم نام ببرم که چگونه می‌تواند کالای قاچاق وارد کند،  نمی‌گذارد کشور رشد کند.  باید جلوی این فسادها را بگیریم.»
منبع:  بی‌بی‌سی،  9 فوریه 2016

در همین بیانات «ظاهرالصلاح» و به اصطلاح اصلاح‌طلبانه،‌  تمامی اجزاء تبلیغات فاشیستی را می‌توان بازیافت.  کافی است به تجزیة «کلامی ـ ساختاری» آن بپردازیم.   نخست اینکه در ساختار حقوقی حکومت اسلامی،   حسن روحانی رئیس قوة اجرائی کشور به شمار می‌رود.  در نتیجه،  نیروهای انتظامی،  مرزبانی،  گمرکات،  ارتش،  وزارت کشور،   وزارت دادگستری و شبکة پولی و بانکی تحت نظارت وی عمل می‌کند.  پس باید پرسید به چه ترتیب «یک دستگاه فاسد» می‌تواند تمامی این نیروها را دور زده،  جنس قاچاق به کشور وارد کند؟  در ثانی،  فقط وارد کردن جنس قاچاق اهمیتی ندارد،   این جنس می‌باید به فروش برسد؛   منفعت فروش آن در حساب‌های بانکی کشور «انباشته» شود؛‌   از انباشت این مبالغ نجومی،   ارز خارجی تأمین شود،   تا در سفارش‌های گستردة آینده «تاجر قاچاقچی» بتواند با ارز معتبر خارجی بار دیگر «جنس قاچاق» وارد کند.  به عبارت دیگر،   این «شبکه» در داخل کشور از تشکلی برخوردار است که به احتمال قریب‌به‌یقین از تشکیلات دولت حسن روحانی به مراتب گسترده‌تر است و کارآمدتر عمل می‌کند.   می‌بینیم که با یک بررسی به دور از احساسات،   چگونه می‌توان سخنان روحانی را در این مرحله به مرز معانی‌ واقعی‌اش رساند.   معنای واقعی این سخنان جز آن است که روحانی بر زبان رانده،   وی در عمل حکومت اسلامی را یک «شبکه» می‌خواند!   چرا که،  تمامی تشکیلات دولتی حکومت اسلامی با این شبکه همکار است،   از بانک‌ها،  ژاندارمری و نیروهای انتظامی گرفته تا تجار محلی و شبکة بازار همه در کنار این شبکه‌اند.  

در اینجا باید گفت،   روحانی از پدیده‌ای «موهوم» سخن می‌گوید.  وی بجای آنکه انگشت بر مشکل اصلی بگذارد و اذعان داشته باشد که حکومت اسلامی از پایه و اساس یک ساختار فاسد و ضدایرانی است،   پدیدة موهوم «یک شبکة فاسد» را ساخته تا آن را محکوم‌کند،   و این شبکه را مسئول مشکلات معرفی نماید؛   نوعی «دشمن‌سازی» فاشیستی.  

ولی اشتباه نکنیم،  بررسی منطقی جفنگیات روحانی به این مختصر ختم نمی‌شود.   چرا که،  با در نظر گرفتن گسترة نجومی فعالیت این به اصطلاح «شبکه»،   پر واضح است که شخص روحانی خود نیز با تشخیص و صلاح و مصلحت‌جوئی از همین شبکه پای به دایرة قدرت اجرائی گذارده.  فراموش نکنیم،   صاحبان قدرت آن را به دیگری تفویض نخواهند کرد؛‌  پس روحانی را همین قدرت‌ها جهت بزک سیاست‌های جاری کشور از صندوق‌ها بیرون کشیده‌اند.  در نتیجه،  آنچه روحانی به ملت ایران می‌گوید به این صورت خلاصه می‌شود:

«تولید نکنید!  صرف ندارد؛   دستگاهی که همه آن را "فاسد" می‌دانند و حکومت اسلامی نام دارد،  کالای قاچاق وارد می‌کند،  و نمی‌گذارد.   من هم که رئیس قوه مجریه این حکومت هستم،  مسئولیت نمی‌پذیرم و جلوی فساد را نمی‌گیرم،  چرا که منتخب همین شبکه هستم و شما ملت هم قدرت مقابله ندارید!»

همانطور که گفتیم،  تمامی اجزاء و جزئیات گفتمان فاشیسم را در چند جمله از «بیانات» روحانی می‌توان بازشناخت.   تهدید،  مسئولیت‌گریزی،  گردن‌کلفتی در برابر ملت،  افتخار به فساد،  و نهایت امر ایجاد تشویش و ارعاب افکارعمومی.   اگر در یک جامعه برخورد حقوقی و ساختاری ریشه و اساس داشته باشد،  و ملت از حقوق اساسی خود در برابر حاکمیت ـ  این حاکمیت هر چه باشد هیچ تفاوتی ندارد ـ  آگاه باشد،  رئیس‌دولت نمی‌تواند به خود اجازه دهد با سلب مسئولیت از خود،   قدرت فراقانونی شبکه‌ای را به رخ ملت بکشد که نامی جز «حکومت» بر آن نمی‌توان گذارد.

این ویژگی‌ها را در تمامی اظهارات مقامات حکومت اسلامی می‌توان بازیافت.  اما لایه‌های دیگری را نیز می‌توان در ادبیات اینان بازشناخت.   به طور مثال سخن گفتن فاشیست از «دشمن» به این معنا نیست که دشمن را «معرفی» کند؛   هدف اصلی فاشیست،   بزرگ‌نمائی «دشمن» موهوم است.  و از این مسیر قصد دارد از خود تصویر موهوم ـ  ناتوان و یا قدرتمند ـ  ارائه دهد.   در اظهارات روحانی،  ‌ شاهد بزرگ‌نمائی «شبکة» کذا و ابراز ناتوانی دولت هستیم.   این «موش‌مردگی» ظاهری و ارائة تصویر قدرقدرت از دشمن موهوم در تمامی صحنه‌های اجتماعی دیده می‌شود.   به طور مثال زمانیکه پای گروهی به میان می‌آید که فاشیست‌ها،  خصوصاً اربابان فرامرزی‌شان آن را در جایگاه «اقلیت» نشانده‌‌اند،  باز هم مشخص کردن «دشمن» معنائی جز کسب قدرت ندارد.   به طور مثال،  از آنجا که بلندگوهای داخلی و خصوصاً خارجی،   بدحجابی و بی‌حجابی و آنچه در زبان آخوند «فساد اخلاقی» ‌خوانده می‌شود را در «اقلیت» گذارده‌،   زمانیکه فاشیست‌های اسلامی پیرامون این «مسائل» دهان باز می‌کنند،  کارشان قدرت‌نمائی در برابر «اقلیتی» است که گویا جبهة «مخالف» را تشکیل می‌دهد.   از این «مفر» آخوند قدرت خود را به رخ مخالفان می‌کشاند.    

زبان فاشیسم از ویژگی دیگری نیز برخوردار است و آن «تعمیم جرم» است،  با هدف عادی‌سازی جرم در جامعه.   به طور مثال «رادیوفردا» از قول پورمحمدی  می‌گوید:  «باید به افراد جامعه که جرم مرتکب نشده‌اند نشان افتخار داد!»   ولی این گفتمان آنقدرها با سخنان روحانی متفاوت نیست؛    چرا که،  پورمحمدی می‌گوید:  «همه مجرم‌اند!»  روحانی هم می‌گوید:   «شبکة فاسد همه کارة کشور است!»  و هر دوی اینان که بخشی از شبکة فساد دولتی به شمار می‌روند،‌  می‌خواهند به مخاطب چنین القاء کنند که نه فاسداند و نه مجرم!   به عبارت دیگر،   ایندو فاسد و مجرم در مسند قضاوت الهی نشسته،   به عادی‌سازی جرم و فساد در جامعه مبادرت می‌کنند.    

خلاصه محور مشترک گفتمان فاشیست‌ها تضاد با بنیادهای حقوقی،  قوانین و مقرراتی است که خودشان وضع کرده‌اند!   بهتر بگوئیم،   زبان فاشیسم در برابر رعایت قوانین «ابهام» ایجاد می‌کند،   قوانین را بی‌رنگ و بی‌خاصیت نشان می‌دهد،   تا از این مفر برای دستگاه فاشیست که خود را مبری از جرم و فساد می‌داند جایگاه «قضاوت الهی» تأمین کند.  همین روند است که ایجاد ابهام می‌کند.  و ابهام با «مرزشکنی» به وجود می‌آید.   و زمانی که گوینده از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش خارج می‌شود،   «ابهام» به وجود می‌آورد.  به عنوان نمونه،  زمانیکه حسن روحانی به عنوان رئیس قوه مجریه،   بجای معرفی «شبکه فاسد» به وزارت دادگستری و تقاضای تحقیق و پیگیری و مجازات اعضای شبکه،‌  در برابر رسانه‌ها در جایگاه مدعی‌العموم می‌نشیند و انگشت اتهام را به سوی شبکه‌ای می‌گیرد که حتی حاضر نیست از آن نام ببرد،  یا زمانی که پورمحمدی بجای قرار گرفتن در جایگاه واقعی خویش ـ  وزارت دادگستری ـ   روی به صحبت‌های خاله‌زنکی و عامیانه ‌آورده و زیرجلکی طعنه می‌زند،  «ننه اینروزا همه فاسد شدن!» مرزشکنی و ابهام به وجود ‌آمده.

می‌بینیم که،  با توسل به شیوه‌های بسیار ساده‌ می‌توان دست عوامل اسلام‌زده را که سخنگویان آشکار و پنهان حکومت متجاوز ولایت‌فقیه هستند،   در برابر ایرانیان و جهانیان باز کرد.    گفتمان «فاشیست ـ مسلمان‌ها» خصوصاً در زمینة بهره‌گیری از پیش‌فرض‌های دینی در حکومت اسلامی بسیار رایج شده.   به ارزش گذاردن ماجراهای کربلا،  و علی و حسن و حسین و فاطمه و ... دقیقاً در همان چارچوبی عملی می‌شود که بالاتر در مورد روحانی و پورمحمدی نوشتیم.  تهی کردن انسان از موجودیت انسانی‌اش و القاء اینکه او «الهی» است،  یکی از همین شیوه‌های فاشیستی به شمار می‌رود.  در برابر این گزافه‌گوئی‌ها و تبدیل قصه‌های کربلا به رخداد تاریخی موضع‌گیری کنیم.   

بله،  می‌توان دست فاشیست‌ها را رو کرد؛   اگر چنین تمایلی وجود داشته باشد.   ولی متأسفانه شاهدیم که گروهی از هم‌میهنان با شعارها و «گزافه‌گوئی‌های» فاشیسم اسلامی در کمال بی‌تفاوتی برخورد می‌کنند،  حتی بدتر از آن،‌  گروهی را می‌یابیم که به بهانة احترام به «اعتقادات مسلمانان» سعی می‌کنند از رویاروئی مستقیم با این «خرافه‌گستری» خودداری کرده،   اسلام‌پناهی پیشه کنند!   این جماعت فراموش کرده‌ که آنچه در کشورمان به راه اوفتاده با دین ارتباطی ندارد.   اسلام هر چه بوده،  خوب یا بد،   نمی‌تواند در هزارة سوم میلادی با همیاری و کمک پنتاگون دستمایة یک غائلة فاشیستی شود.   امروز آنچه در کشور در جریان اوفتاده،   یک استبداد وابسته است؛   استبدادی که خون ملت ایران را به شیشه کرده،  و جهت توجیه عملیات خود به «اسلام» متوسل می‌شود.   در نتیجه،  حمله به «حکومت اسلامی» و به سخره گرفتن اوهام و مالیخولیای ملایان شیعی‌مسلک حمله به اسلام نیست؛  حمایت از منافع ملت ایران است.    

چپ‌گرایانی که طی 4 دهة گذشته در کنار ملا نشستند،   و کسانیکه به دلیل تعلق به «نحلة ملیون» از دوران صدارت شاپور بختیار سر در آخور اسلام گذارده‌اند،   بهتر است از خواب خرگوشی بیدار شوند؛   بین نگرش چپ و ملادوستی؛  بین آخوندپرستی و ایرانی‌ات می‌باید «انتخاب» کرده،   مسئولیت این انتخاب را نیز بپذیرند.  در غیراینصورت همکاران رژیم ضدبشری خمینی و آخوندیسم خونریز شناخته خواهند شد.   راه دیگری در برابر اینان وجود ندارد.