امروز میپردازیم به سقوط قیمت نفت در بازارهای جهانی. با این وجود،
به استنباط ما بین سقوط بهای نفت و بحران نژادی در ایالات متحد آنقدرها هم
فاصلة پدیدهشناسانه وجود ندارد. و اگر نهایت امر مسائل مالی و بهای نفت و دیگر
کالاهای اساسی را در چگونگی شکلگیری سیاستگزاریهای جهانی دخیل بدانیم، به صراحت خواهیم دید که بحران نژادی اخیر در
ایالاتمتحد در کنار سقوط قیمت نفت پدیدهای است که از تغییرات کلی در مسیرهای
استراتژیک نشان دارد. ولی برای اجتناب از
اطالة کلام بحران نژادی را رها کرده، میپردازیم
به سقوط قیمت نفت.
از نقش نفت، به عنوان یکی از مهمترین مواد خام در روند
تولید صنعتی هر چه بگوئیم کم گفتهایم.
طی دههها، بر خلاف دیگر مواد
خام، از قبیل کائوچو، پنبه،
پشم، طلا، فلزات سنگین و یا حتی سبک، نقش نفت
در شیوة تولید سرمایهداری بههیچ عنوان دچار نوسان نشده و تقلیل نیافته. کاملاً برعکس، این نقش روز به روز افزایش یافته و امروز مشکل
میتوان انسانی یافت که نفت از روزمرهاش غایب باشد؛ چه در قالب پوشاک و چه به صورت دیگر محصولاتی
که در تولیدشان از نفت و مشتقات آن استفاده به عمل آمده. پس از این مقدمة کلی و کوتاه میباید پرسید، اگر
وابستگی تولیدات صنعتی به نفت هر روز بیشتر میشود، با در نظر گرفتن نیاز روزافزون به افزایش تولید
در تمامی زمینهها، به چه دلیل شاهد
نوسانات عظیم در بهای این مادة خام اساسی هستیم؟
البته اقتصاددانان که در عمل سخنگویان و توجیهکنندگان سیاست حاکمیتهای متبوع
خود به شمار میروند، با تکیه بر خنزرپنزرهای «علمینما» که به صورت
انبوه در آکادمیها تولید میشود، برای
این نوع «سئوالات»، همچون دیگر پرسشها، «پاسخهائی» پیشساخته و پرداخته در آستین دارند!
در
توجیه نوسانات عظیم بهای نفت، بهانههائی
همچون بحران اقتصادی در غرب، افزایش و
یا کاهش تولیدات صنعتی، جنگ و درگیری و ناامنی در شاهرگهای
ارتباطی، بحران تجارت و صادرات و واردات، افزایش مازاد نفت مورد نیاز در بازار، نوسانات ارزهای متفاوت، و غیره در مجلدهای عدیده و کتب و پروندههای
زرکوب در اختیار مشتاقان قرار دارد.
اینان میتوانند با زیرورو کردن این کتب به نوعی استمناء «علمی» پیرامون
مسائل نفت مشغول شوند. ولی از شوخی
گذشته، هیچ نظریه اقتصادی و مالیای نمیتواند
سقوط 35 درصدی بهای یکی از مهمترین موادخام جهان را که همه روزه مورد استفاده
میلیاردها انسان قرار دارد از نظر علمی «توجیه» کند. خلاصه بگوئیم، سیاستهای بزرگ جهانی برای نفت
خام «قیمتسازی» میکنند، و در مقاطعی هم دست به «قیمتشکنی» میزنند. و برای دریافت دلائل نوسانات عظیم بهای نفت، مواد پایهای غذائی، و شاید تا چند دهة دیگر نوسان بهای «آبآشامیدنی»،
نمیتوان به دفتر و دستک و جزوة ملاهانقطی
آکادمیها مراجعه کرد. تئوریهای آدام
اسمیت و دکان «عرضه و تقاضا» در این میان آنقدرها کاربرد نخواهد داشت، مسئله از جای دیگری آب میخورد.
تردیدی نیست که نفت، حداقل در خاورمیانه
با تاریخچة استعماری این منطقه پیوندی ناگسستنی پیدا کرده. و از آنجا که مهمترین صادرکنندگان نفت در جهان
ـ عربستان سعودی، ایران،
عراق و ... ـ در این منطقه واقع
شدهاند، نیمنگاهی به تحولات خاورمیانه میتواند شمهای از پروسة «قیمتسازی» و «قیمتشکنی»
را علنی کند. خصوصاً که روسیه به عنوان
غول صادرکنندة نفت، هر چند عضو رسمی
اوپک به شمار نمیرود، به دلائلی که در اینجا فرصت بررسیشان را نداریم، میکوشد تا مواضع خود را در ارتباط با کشورهای
صادرکنندة نفت خاورمیانه هماهنگ سازد.
جهت اجتناب از پای گذاردن در تحلیل تاریخچة یکصد و پنجاه سالة نفت خاورمیانه، در این مقطع بررسی خود را به شرایط میادین نفتی
پس از سقوط اتحاد شوروی محدود میکنیم.
برنامة پیشنهادی شرکتهای عمدة نفتی جهان که عموماً آمریکائی و یا انگلیسی
هستند، در مورد منابع عظیم نفتی اتحاد
شوروی پس از فروپاشی اینکشور کاملاً روشن بود: گسترش
همه جانبة بهرهبرداری از این منابع؛ پائین نگاه داشتن قیمت نفت جهت تشویق مصرف در
اقتصادهای غرب؛ و از سوی دیگر دامن زدن به گسترش تولید هر چه ارزانتر
در بازارهای آسیای شرقی. این صورتبندی
بازتابهای مشخصی داشت که در اینجا به صورت خلاصه آنها را مطرح میکنیم. از یکسو پائین نگاه داشتن قیمت نفت باعث میشد
که ارزهای معتبر غرب هر چه کمتر در اختیار روسیه و دیگر کشورها قرار گیرد. و از سوی دیگر تشویق مصرف در غرب باعث میشد که
دادوستد و سرمایهگزاری در کشورهای غیرآتلانتیست نیز که از حیطة جنگسرد بیرون
رفته بودند مقرون به صرفه نباشد. نهایت امر،
در همین چارچوب کشور روسیه و دیگر
تولیدکنندگان نفت تبدیل میشدند به مصرفکنندگان تولیدات شرکتهای غربی که در چین، کرهجنوبی،
تایلند و ... تحت نظارت حوزة دلار فعالیت داشتند. ارز
تزریقی به بازارهای روسیه و اوپک نیز، هر چند ناچیز،
یا از طریق جنگ و یا از طریق صدور بنجلهای تولیدی در آسیای جنوب شرقی به
بانکهای غرب عودت داده میشد.
تا آنجا که به منافع آتلانتیسم مربوط میشد،
صورتبندی کذا هیچ «اشکالی» نداشت؛ همه چیز بر وفق مراد بود! ولی با نزدیک
شدن گروه پوتین به قدرت، در مواضع لشولوشهائی
که طی دوران یلتسین در دایرة قدرت لانه کردن بودند تزلزل ایجاد شد، و این مسئله برای غرب نگرانکننده بود. به همین
دلیل در مهمترین عکسالعمل آتلانتیسم در برابر تحولات روسیه، شاهد
بیرون کشیدن کارت انگلیس در ایران یعنی ملاممد خاتمی هستیم. و
دقیقاً در همین دوران است که قیمت نفت نیز به صورتی «غیرقابل توجیه» رو به افزایش میگذارد!
دیدیم که، افزایش ظاهراً «غیرقابل توجیه»
قیمت نفت طی اینمدت، در عمل همزمان با
تغییر استراتژی آمریکا و انگلستان در خاورمیانه همراه شده بود! در این استراتژی جدید، آتلانتیسم تلاش داشت ایران، افغانستان،
پاکستان و عراق را از دامان انزوائی که آمریکائیها عمداً بر اینکشورها
تحمیل کرده بودند خارج کرده و آنان را به بازیگران اصلی سرمایهداری غرب در تقابل با
حضور سرمایهداری نوین روسیه تبدیل نماید.
برای عملی کردن این پروژه، لندن و واشنگتن نیازمند «سرمایه» بودند. سرمایهای که از طریق فروش نفت «گرانقیمتتر» میبایست
تأمین میشد. طی اینمدت سرمایههای کلان
قطر، عربستان، کویت و ... به مصرف ایجاد «نهضتهای اسلامی»
رسید، و همزمان،
«نقش کلیدی» روحانیت شیعه در بحرانسازیهای
عراق صدام حسین شدت گرفت. این عملیات با تکیه بر قیمتسازی «سخاوتمندانة» آتلانتیسم در مورد بهای نفت تحقق
یافت. حضرات شیخهای سنی و شیعی، پول نفت را خرج سیاستهای مورد نظر واشنگتن میکردند؛ اسمش هم این بود که نفت را گران میفروشند! ولی علیرغم تلاش اینان، برنامة
لندن و واشنگتن در تقابل با مسکو شکست خورد.
نماد این شکست در ایران چیزی نبود جز ناکامی ملاممد خاتمی. نهایت
امر، «شیخ خندان» و دیگر پیشخدمتهای
سازمان «ام. آی. 6» که در تشکلهای «خط امام» و «دوم خرداد»، جفنگبافی و پوچگوئیشان از امثال کیانوریها
و قوامالسلطنهها هیچ کم نداشت، طشت رسوائیشان
از بامها فروافتاد و معلوم شد که نمازشان را رو به کدام «قبله» میخوانند. تلاشهای کودتائی غرب در دولت اصلاحطلبان و
عراق صدام حسین نیز با شکست روبرو شد، پاکستان تحت نظارت امالطالبان قرار داشت، و در این میانه فقط افغانستان مانده بود. آتلانتیسم مترصد بود تا از اینکشور «پلپیروزی»
بسازد، و بالاخره دعوای داخلی در آمریکا
منجر به رخدادهای 11 سپتامبر شد و زمینة اعمال این سیاست نیز فراهم آمد. ارتش
آمریکا امکان یافت تا به بهانة مبارزه با طالبان پل کذا را در افغانستان به قول
جمکرانیها «مهندسی» کند. آمریکا در
افغانستان و پاکستان پای به جنگ و کودتا گذاشت،
سپس به بهانة مبارزه با تروریسم به عراق هم لشکر کشید. در این
میانه از آنجا که هر روز کنترل غرب بر تحولات ایران ضعیفتر میشد و نفوذ روسیه
افزایش مییافت، ترتیبی داد تا با کمک لاتهای
جمکرانی و روحانیت خودفروختة شیعیمسلک، ایرانیان نیز به دامان «تحریم اقتصادی» فروافتند،
و به این ترتیب، تجارت
و صناعت کشورمان تحت نظارت بانکهای آتلانتیست باقی بماند.
ولی این پروژه گران تمام میشد، و منبع تأمین هزینة چنین پروژة گرانقیمتی چیزی
نبود جز قیمتسازی برای «نفت!» در این گیرودار شاهد بودیم که بهای هر بشکه نفت
خام گاه از 140 دلار نیز فراتر رفت، هر چند این بهای نجومی هیچ تغییر مثبتی در سطح
زندگی انسانهائی که در کشورهای خاورمیانه زندگی میکردند به همراه نیاورد. بله، طی اینمدت «قیمتسازی» برای نفت بهترین وسیله
جهت کلاشی آتلانتیستها از متحدان اروپائی و آسیائیشان شده بود، پولهای تزریقی در اقتصادهای محلی نیز با سرعت
هر چه بیشتر به سوی بانکهای غرب سرازیر میشد.
متحدان اروپائی غرب نمیتوانستند اعتراضکنند، چرا که
به دلائل «نامعلوم» نفت گران شده بود؛ نوکران منطقهای نیز حرفی برای گفتن نداشتند چرا
که اصولاً ارباب نظر نوکر را جویا نمیشود.
اوضاع به همین منوال ادامه یافت تا رسیدیم به پایان کار جرج والکر
بوش.
پس از خروج جرج والکر بوش از کاخسفید نوبت تغذیه از جسد فروپاشیدة منطقة
خاورمیانه به لاشخورهای حزب دمکرات رسید.
و در این دوره اوهام و تخیلات دینباورانة دمکراتها کاخسفید را به این
«نتیجه» رسانده بود که بهترین سلاح برای تقابل با روسیه دامن زدن به «انقلابهای
اسلامی» خواهد بود! به این ترتیب، دمکراتها که سالها پیش دکان اسلام انقلابی را
به دست جیمیکارتر در ایران افتتاح کرده بودند،
بساط دینفروشی را در سراسر کشورهای مسلماننشین به راه انداختند و پای به
«بهارعرب» گذاشتیم! بهاری که جز نفرتفروشی، دامن زدن به تنشهای قومی، مذهبی و افزایش فقر و دربدری و مرگ و نیستی
نتیجة دیگری نداشت.
جالب اینجاست که آمریکا حاضر به سرمایهگزاری در پروژة «بهار» کذا نمیشد، در
نتیجه، این بساط را میبایست با کمک «بهای
نفت» کشورهای منطقه اجرائی میکرد. به همین
دلیل نیز باراک اوباما برخلاف اسلاف دمکراتاش بهای نفت را همچنان «بالا» نگاه
داشت، و ارز حاصله از فروش نفت کشورهای
منطقه را خرج «بهارعرب» کرد! ایران هم که
در پنجة «آهنین» تحریمها دستوپا میزد و امکان نفسکشیدن نداشت. به این
ترتیب، نه تنها نفت ایران را میبردند، پولش را هم نمیدادند!
بیدلیل نیست که بساط نفت گرانقیمت دقیقاً در لحظهای از هم فرومیپاشد که از
یک سو، شکست پروژة «بهارعرب» در سوریه
علنی میشود، و از سوی دیگر شاهد خروج هر چند تدریجی ایران از
پنجة تحریمهای اقتصادی آمریکا هستیم. اینجاست که دوباره آمریکا و انگلستان نیازمند
نفت ارزانقیمت میشوند؛ و در یک چشم بر هم زدن نفت 140 دلاری را با 50
درصد کاهش، به بازار سرازیر میکنند.
بدون آنکه بخواهیم پای در مباحث تاریخی بگذاریم، در همینجا بگوئیم که بازی با قیمت نفت یکی از
ورزشهای مورد علاقة سرمایهداری آمریکاست.
ولی اینبار به دلیل حضور مستقیم روسیه در بازارهای جهانی قواعد این «ورزش»
به طور کلی تغییر کرده. روسیه طی دوران
گرانی نفت، برخلاف دیگر کشورهای نفتخیز بهای نفت خود را
تمام و کمال دریافت کرد؛ غرب جرأت نداشت
به پول روسیه دستدرازی کند. به همین
دلیل نیز دورة گرانی نفت، یک ذخیرة عظیم
ارزی برای روسیه به ارمغان آورد. ذخیرهای که تحت نظارت و کنترل مسکو قرار دارد و
خاری است در چشم یانکیها. تلاشهای
مسخرة واشنگتن و لندن برای اعمال «تحریم اقتصادی» بر مسکو، که به بهانة رخدادهای اوکراین به راه
افتاد، در عمل تلاشی بود غیرمستقیم جهت اعمال کنترل بر
همین ذخیرة ارزی عظیم.
ولی همانطور که پیشتر نیز در مورد تحولات اوکراین نوشته بودیم، عکسالعمل
سریع روسیه در برابر این تحریمها بخوبی نشان داد که مسکو از ماهها پیش منتظر
اعمال این تحریمها بوده. و نهایت امر
کرملین از این تحریمها بهره گرفت تا راه نفوذ کالاهای «ارزانقیمت» غرب به درون
بازارهای خود را سد کند. و به احتمال
زیاد طی ماههای آینده شاهد سرمایهگزاریهای کلان در داخل روسیه جهت افزایش
تولیدات کشاورزی، دامداری، و ... و صنایع و خودرو و حتی کالاهای مصرفی
خانگی خواهیم بود.
همانطور که بالاتر گفتیم، اینبار
بازی کردن با «قیمت نفت» از سوی شرکتهای آمریکائی و انگلیسی نمیتواند چون گذشته
ساده و آسان و «در محیط ارباب ـ رعیتی» صورت گیرد. فروپاشی دیوارههای امنیتی «جنگسرد» شرایط
متفاوتی به وجود آورده. اگر شرکتهای غرب بخواهند بهای نفت را بالا نگاه
دارند ـ حدود 100 دلار در بشکه ـ تمامی بنیة مالی غرب به منطقة خاورمیانه تزریق
میشود، و از آنجا که پس از شکست پروژة
بهارعرب مسیر جنگسازی و بحرانسازی دیگر مسدود شده، این نقدینگی به سهولت گذشته به سوی بانکهای
غرب سرازیر نخواهد شد؛ غرب ضرر میکند. اگر آمریکا بخواهد قیمت نفت را تا بشکهای 16
دلار ـ بهائی که در آغاز دولت ملاممد خاتمی بر نفت اوپک
اعمال میشد ـ پائین بیاورد، شرکتهای نفتی ایالاتمتحد و انگلستان باز هم
به شدت متضرر شده، ذخیرة ارزیشان کاهش
مییابد. در صورتیکه وزنة ذخیرة ارزی
روسیه اگر افزایش نیابد، حداقل ثابت میماند.
و به این ترتیب نفوذ بانکی و سرمایهای روسیه، حداقل در زمینة تولید و اکتشاف و صادرات نفت
افزایش خواهد یافت. و در این میانه این
شرکتهای نفتی روسیه هستند که تبدیل خواهند شد به مهمترین غولهای نفتی جهان، صورتبندیای که به هیچ عنوان یانکیها حاضر به
قبولاش نیستند. از این گذشته،
قیمت خیلی پائین نفت میتواند زمینة فروپاشی
دولتهای وابسته به آتلانتیسم را در منطقه فراهم آورد، و در شرایطی که نفوذ روسیه رو به افزایش دارد، این فروپاشیها اعمال کنترل آمریکا بر منطقه را هر
چه بیشتر با مشکل روبرو خواهد کرد.
به همین دلیل است که از هفتهها پیش دولت آمریکا در داخل دست به بهرهبرداری
از ذخائر استراتژیک نفتی زده. و برخلاف قوانینی که صدور نفت آمریکا را سالها
غیرقانونی اعلام کرده بود، نفت خام چاههای
استراتژیک را به بازارهای جهانی به قیمت نازل «تزریق» میکند. به این امید که بتواند برای نفت صادراتی
آمریکا بازار تأمین نماید، و بدون وابستگی
به مناطق نفتخیز خاورمیانه، و به دور از
تنشهای سیاسیای که ممکن است در این منطقه به وقوع بپیوندند، بدون واسطه،
و همچون روسیه در سطح جهانی یک غول «صادراتی» نفتخام باشد. پس شاهدیم که برخلاف گذشته، آمریکا
قیمت نفت را بالاوپائین نمیکند، به
دنبال تعیین قیمت ویژهای برای نفت خام است.
این قیمت میباید فرضاً با اعمال نظارت بر بازارهای نفتی، هم به شرکتهای آمریکائی امکان مقابله با نفوذ
مالی و اقتصادی صنایع نفتی روسیه را بدهد؛
هم تولید در داخل را برای آمریکائی مقرونبهصرفه کند؛ هم از
وابستگی شرکتهای آمریکا به میادین نفتی خاورمیانه بکاهد؛ هم با کاهش تولید نفت اوپک، به بهانة حمایت از قیمت نفت، وزنة اوپک را که دیگر تمام و کمال در کنترل
واشنگتن نیست در بازارهای نفتی هر چه بیشتر سبک نماید.
در شرایط فعلی بر سر بهای نفت، جنگ اقتصادی بین روسیه و آتلانتیسم به راه
افتاده. مشخص است که، روسیه تمامی تلاش خود را خواهد کرد تا از تحکیم مواضع
مالی و اقتصادی آمریکا در برابر منافع ملی و استراتژیک خود جلوگیری کند. ولی همانطور که گفتیم، مسئلة نفت صرفاً فروش چند بشکه در بازارها
نیست. توان ارزی شرکتهای نفتی میتواند
در زمینة اکتشاف و تولید نفت خام سرنوشتساز باشد؛ بازاریابی جهت فروش فرآوردههای نفت در بازارهای
جهانی و تنظیم چرخش بهینة سرمایهها نیز اساسی است؛ و نهایت امر سرنوشت ارز حاصل از فروش نفت در
اقتصاد داخلی و خارجی مسئلهای است که میباید با دقت نظر بیشتری به آن
نگریست.
در مجموع، جملة این مواضع میتواند در
ساخت و پرداخت یک «استراتژی نفتی» نقشآفرینی کند. ولی در
کمال تأسف کشور ایران تحت حکومت ملایان فاقد چنین سیاستی است. و دیدیم که طی دوران «نفت گرانقیمت»، جز
گسترش گرسنگی و فقر نصیب ملت ایران نشد.
بهانه نیز روشن بود: مبارزات علی
خامنهای با آمریکا، و تمایل «برادر»
احمدینژاد به پاک کردن اسرائیل از روی نقشة جهان! بمب
اتم هم اگر روی کاغذباطلههای پنتاگون به اینان میدادند چه «بهتر!» بله، امروز وابستگی به سیاستهای آمریکا تا آنجا به
مغز استخوان ملایان نفوذ کرده که رسماً پای در حمایت از سیاستهای نفتی یانکیها
در خاورمیانه گذاردهاند. و در شرایطی که حتی عربستان سعودی نیز از منافع
خود با چنگ و دندان حمایت میکند، روزنامة
کیهان مصادرهای دست در دست وزیر نفت جمکرانیها، خواستار پائین آوردن سقف تولید اوپک میشود:
«[زنگنه گفت:] بعضی از کشورهای عضو اوپک توصيه میکنند که در شرايط فعلی بايد از سهميه
اوپک در بازار جهانی نفت دفاع کرد، اما همه کارشناسان انرژی معتقدند که بازار نفت
به نسبت تقاضای واقعی با مازاد عرضه روبرو است و سال آينده مازاد عرضه نفت بيشتر
خواهد شد [...] علیالنعيمی وزير نفت
عربستان سعودی پس از ديدار روز سه شنبه با همتای روسیاش گفت پيشبينی میکند که
بازار نفت سرانجام به خودی خود متعادل شود.»
منبع: رادیوفردا،
6 آذرماه 1393
البته برخلاف اظهارات وزیر نفت عربستان،
بازارها به خودیخود «متعادل»
نخواهد شد؛ ولی مخالفت کلی با پائین آوردن
تولید نفت اوپک، به عنوان مقاومت در برابر
سیاستگزاری آمریکا بر قیمت نفت یک موضعگیری حیاتی در شرایط فعلی است. چرا که،
آمریکا میکوشد با پائین آوردن
وزنة اوپک در بازارهای نفتی، سیاستهای
نفتیاش را اینبار نه از طریق عربستان و عراق و ... که از طریق نفت منابع داخلی
خود تعیین کند. آنها که در ایران از
پائین آوردن سهمیة نفت اوپک در بازارهای جهانی حمایت میکنند، در کنار آمریکا و در جبهة مخالفان منافع ملی
ایرانیان ایستادهاند.