۵/۰۷/۱۳۹۴

تلاش و تنش!




پس از تصویب قطعنامة 2231 شورای امنیت سازمان ملل که مبنائی حقوقی بر توافق‌های هسته‌ای گروه1+ 5 با حکومت اسلامی به شمار می‌رود،  تحولات گسترده‌ای در سطح منطقه و خصوصاً در ایران ایجاد شد.   همانطور که شاهد بودیم،  پس از تصویب قطعنامة مذکور، دولت اسلامگرای ترکیه که به دلیل عدم همکاری احزاب و گروه‌های سیاسی موجود در مجلس قانونگزاری از تشکیل کابینه عاجز مانده بود،   رسماً به نیروهای کرد و چپ‌گرایان ترکیه اعلان جنگ داد و به بهانة «مبارزه» با داعش،  ضمن دستگیری‌های گسترده در داخل،‌  به بمباران مواضع کردها در سوریه،‌ و «پ.ک.ک» در خاک عراق پرداخت.  و از قضای روزگار باله‌های دیپلماتیک اروپائیان در ایران،   با تنش در ترکیه و تجاوز وحشیانة ارتش این کشور  به خاک سوریه و عراق همزمانی یافت.   مقامات اتحادیة اروپا یکی پس از دیگری راهی تهران شدند.  دیدار معاون آنجلا مرکل و موگرینی،  وزیر امور خارجة اتحادیه،   و سپس سفر  لوران فابیوس،  وزیر امور خارجة فرانسه به تهران نشان می‌دهد که به موازات تنش‌ در ترکیه،   تلاش‌های دیپلماتیک گسترده‌ای در ایران به جریان اوفتاده.   می‌ماند کشف رمز از این تلاش‌ها و تنش‌ها،  باشد که تصویر روشن‌تری از مسائل منطقه و کشور به دست دهیم.  پس نخست بپردازیم به تنش‌های ترکیه و «مصیبت» اسلامگرایان اینکشور.

گزافه نگفته‌ایم اگر عنوان کنیم که عمر اسلامگرائی دولتی در ترکیه به سر آمده.   در واقع،‌ نتیجة انتخابات اخیر اینکشور نشان داد که محافل غرب دیگر قادر به فوت کردن در آستین اسلامگرائی آتاترکی‌ها نیستند.   شاهد بودیم که انتخابات اخیر ترکیه اکثریت پارلمانی را از کف اسلامگرایان خارج کرد و رژیم دست‌نشانده در عمل «بی‌پدر» شد!   عکس‌العمل اردوغان در برابر این شکست بی‌نهایت سنگین که پروژة تبدیل ترکیه به امپراتوری عثمانی هزارة سوم را نیز به تعلیق در آورد،   چیزی نبود جز «سکوت!»‌  مسلماً آنکارا،‌  دست در دست دولت اسرائیل و لات‌ولوت‌های بیت‌رهبری جمکران،  و به ویژه همچون بسیاری از  ایرانی‌نمایان ساکن فرنگ،‌  به شکست مذاکرات هسته‌ای امید بسته بود!   ولی این امید نقش بر آب شد؛   مذاکرات رسماً به «نتیجه» رسید‌ و از سوی شورای امنیت هم مورد تأئید قرار گرفت.   نتیجه‌ای که در آن منافع استراتژیک بسیاری متوهمان منطقه از جمله ترکیه،‌  دولت دست‌نشاندة عراق،  قبائل بارزانی و طالبانی،  و ... و خصوصاً عربستان را نمی‌توان یافت.   به همین دلیل نیز تصویب قطعنامة 2231 با عکس‌العمل وحشیانة دولت آتاترکی‌ها در «سوروچ» تقارن یافت.   اینان که دیگر مفری برای خروج از بحران نمی‌یابند،  به دست خود به بحران در درون کشور دامن می‌زنند تا از این طریق جنگ و درگیری ایجاد کرده،   افکار عمومی را به مسیر مطلوب هدایت نمایند باشد که دولت اسلامگرا چند صباحی بیشتر در قدرت باقی بماند.

البته در تاریخ معاصر ترکیه از این قماش جفتک‌اندازی‌های مسلحانه و سرکوبگرانه کم نداشته‌ایم.   طی سال‌های پساجنگ دوم،   هر گاه حاکمیت دست‌نشاندة آنکارا خود را در بن‌بست می‌دید،  زمینة مناسب جهت تحمیل یک کودتای نظامی بر کشور را فراهم می‌آورد.   و در پایان برنامة «مفرح» کودتا که معمولاً با کشتار هزاران تن از مخالفان همراه می‌شد،   دولت آنکارا اسلامگراتر،   ملائی‌تر و وابسته‌تر به ارتش ناتو،‌   از درون سطل‌زباله‌ای که هیئت حاکمة ترکیه خوانده می‌شد،  سر بیرون می‌کشید،   تا به قول خودشان «قانون اساسی» را بر اینکشور حاکم ‌نماید!   ولی اینبار «قضیة» بحران‌آفرینی جهت خروج از بحران سرش گشادتر از این حرف‌هاست. 

همینجا بگوئیم،  با در نظر گرفتن شرایط کلی،  تلاش اردوغان و سردسته‌های اسلامگرائی جهت خروج از بحران با توسل به جنگ و درگیری داخلی محکوم به شکست است.  اردوغان و دیگر دم‌کلفت‌های محافل اسلامگرا مجبورند با افکار عمومی در ترکیه «کنار» بیایند.   به عبارت دیگر،   اینان می‌باید،   هم شکست انتخاباتی خود را بپذیرند و هم قبول کنند که از دست شدن اکثریت پارلمانی در زمینة برنامه‌ریزی،  سیاست‌های مالی و اقتصادی و خصوصاً فرهنگی هزینه‌ای دارد که دولت داوات‌اوغلو می‌باید بپردازد.  خلاصه ملایان فکل‌کراواتی آنکار باید درک کنند که نمی‌توان «اینهمه» را با تکیه بر یک لشکرکشی داخلی و کشت‌وکشتار و بگیروببند به تعطیل کشاند.   چرا که،  اگر چنین امری میسر می‌بود برای حکومت اسلامی جمکران نیز اجباری جهت گذاردن نقطة پایان بر کمدی «نبرد با آمریکا»‌ وجود نمی‌داشت. 
   
همانطور که بالاتر نیز گفتیم،  ‌ تصویب قطعنامة 2231 مبنی بر پایان گرفتن تحریم‌های جهانی بر علیه ملت ایران تقارن جالبی با باله‌های دیپلماتیک مغرب‌زمینی‌یان در تهران پیدا کرده.   نخستین گروه این بالة دیپلماتیک از آلمانی‌ها تشکیل شده بود:

«معاون صدراعظم آلمان [به همراه شرکت‌های]  لینده،  زیمنس، مرسدس دایملر،  باسف،  فولکس واگن،  جی آی زد (GIZ) و ده‌ها شرکت آلمانی،  اوایل هفته آینده و بعد از توافق ایران و 5+1 [...] وارد تهران می‌شوند.»
منبع:  مهرنیوز،   26 تیرماه 1394

پس از آلمان‌ها نوبت به وزیرامور خارجه اتحادیه اروپا رسید،‌  و امروز هم لوران فابیوس، وزیرامورخارجه فرانسه ‌وارد تهران شد.  جالب‌ اینکه،  اگر دولت آلمان و شخص موگرینی طی «مذاکرات هسته‌ای» نظر موافق به توافق با ایران نشان می‌دادند،  حداقل از منظر رسانه‌ای،‌   شخص فابیوس و دولت سوسیالیست فرانسه شدیدترین مواضع مخالف توافقنامه را به خود اختصاص داده بودند!   و همین لوران فابیوس است که امروز دعوت‌نامة اولاند از روحانی را تسلیم مقامات حکومت جمکران کرده:

«وزیر امور خارجه فرانسه در سفر به ایران گفت،   دعوت رئیس‌جمهوری فرانسه از روحانی را برای سفر به پاریس با خود آورده است.»
منبع:  صدای‌آمریکا،  7 مردادماه 1394

حال این سئوال منطقی مطرح می‌شود که اگر فرانسه با توافق هسته‌ای بیش از دیگر کشورهای گروه 5+1 مخالفت ابراز می‌داشت،‌   به چه دلیل امروز نخستین کشوری است که از روحانی جهت «دیدار رسمی» از پاریس دعوت به عمل می‌آورد؟   برای  پاسخ به این سئوال می‌باید یک مطلب اساسی را در نظر داشت.   و آن اینکه،  در قلب  سیاست‌های آتلانتیست،‌   همیشه فرانسه وظیفة‌ حمایت از سیاست محکوم به شکست را برعهده داشته.  در نتیجه،  زمانیکه که «توافق هسته‌ای» در مرحلة مذاکرات قرار داشت،   و به دور از انتظار می‌نمود که تلاش‌های روسیه و چین جهت عقب‌کشاندن آمریکا از خاورمیانه با شکست روبرو شود،   پاریس در سنگر بازنده،  ‌ یعنی در سنگر «مخالفت با توافقنامه» می‌نشست!   و با شناخت از این «مسیر»،  می‌توان با یک استنتاج منطقی به این نتیجه رسید که،  ‌ حال اگر پاریس را در سنگر دوستان و نزدیکان و حامیان روحانی می‌یابیم،   فقط به این معناست که نقش‌آفرینی روحانی در سیاست کشور و کل منطقه به پایان رسیده.  و پس از دستیابی به توافق 14 ژوئیه،   حسن روحانی در سنگر بازنده نشسته؛  دقیقاً به همین دلیل نیز فرانسه می‌باید در کنار وی بماند.

با این وجود جهت اجتناب از اطالة کلام سعی می‌کنیم استنباط کلی از تحولات منطقه را در چند سرفصل خلاصه کرده،   نقش آیندة ایران را در این تحولات تا حد امکان بررسی کنیم.  همانطور که شاهدیم در ترکیه،   اسلامگرائی قادر به تعیین دولت قانونی نیست؛   نتیجة منطقی این است که باند اردوغان می‌باید از صدر امور کناره‌گیری کند.   و عقب‌نشستن اسلامگرایان در ترکیه چند معنا و مفهوم استراتژیک دارد که شبکه‌های سخن‌پراکنی تلاش زیادی جهت روشن‌شدن‌شان از خود نشان نمی‌دهند.   در مرحلة نخست،   این عقب‌نشینی برای حکومت داعشی‌ها در بیابان‌های عراق و سوریه مشکل‌آفرین می‌شود.   اگر آنکارا نتواند و یا نخواهد از این جماعت حمایت لوژیستیک،‌   اطلاعاتی و تسلیحاتی به عمل آورد،   دولت سوریه در عرض چند ساعت منطقه را از شر وجود داعش پاک خواهد کرد.   و این مشکلی خواهد شد برای آن‌هائی که در حاکمیت فعلی سوریه هیچگونه جایگاهی برای خود پیش‌بینی نکرده‌اند،    در رأس‌شان فرانسه و نهایت امر انگلستان و آمریکا!

در ثانی،   آیندة کشورهای ترکیه و ایران،   همانطور که نمونة پاکستان و هند نشان داده در ورود به پیمان «امنیتی ـ نظامی» شانگهای و نهایت امر پای گذاردن به فضای اقتصادی اوراسیا است.   فضائی که با هدف بیرون نگاه داشتن آنگلوساکسون‌ها از آسیای مرکزی در حال شکل‌گیری است.   به همین دلیل نیز شاهد بن‌بست سیاسی دولت آتاترکی در آنکارا هستیم.   ایندولت که در عمل هماهنگ‌کنندة شبکة گستردة نظامی سازمان ناتو در منطقه است،   همانطور که دیدیم دیگر قادر به تشکیل کابینه نیست.   از سوی دیگر،   آنکارا امید واهی پیوستن به اتحادیة اروپا را نیز از دست داده.   در نتیجه،   ترکیة اسلامگرا با بن‌بست روبروست،  و شاید به همین دلیل به خیال خود می‌خواهد با حملات نظامی بر علیه کردهای دمکرات به طرف‌های مربوطه نشان دهد که هنوز کنترل منطقه را در دست دارد!  حکومت جمکران نیز،   هر چند به صورتی متفاوت،   در برابر همان بن‌بست آتاترکی‌ها قرار گرفته.  و برای روشن شدن این مطلب یک پرانتز باز می‌کنیم.

توافق هسته‌ای بر دوران «نبرد» رسانه‌ای حکومت اسلامی با آمریکا نقطة پایان گذارده.  این حکومت که علیرغم ادعاهای گزافه،  در عمل همچون حاکمان ترکیه و عراق و پاکستان تشکیلاتی دست‌نشانده به شمار می‌رود،   پس از توافق کذا،   مهم‌ترین شعار «توده‌خرکن» خود را از دست داد.   از اینرو باید پرسید،   روحانی و باند وی پس از ایندوره چکار می‌توانند بکنند؟    همانطور که بارها گفته‌ایم هدف اصلی روحانی،  ‌ همچون محمدخاتمی،  ایجاد شرایطی بود که به نظامیان امکان دهد قدرت را در دست گیرند.   به عبارت ساده‌تر،  وی می‌کوشید با ایجاد بحران خیابانی و درگیری‌های بی‌هدف،‌  زمینة‌ بازگشت اصولگرایان و بسیجی‌ها و پاسدارجماعت را به قدرت فراهم آورد،   و مانند دوران احمدی‌نژاد شرایط جنگی را برکشور حاکم کند.   ولی این سناریو پس از 14 ژوئیه دیگر منتفی شده.   خلاصه بگوئیم،   روحانی همچون هم‌پالکی ترک‌اش در آنکارا ـ  رجب اردوغان ـ  دیگر حرفی برای گفتن ندارد.  شعارهای مسخرة مبارزه با فساد اداری،   بهبود شرایط اقتصادی به دلیل از میان رفتن تحریم‌ها،   و ... فقط می‌تواند چند صباحی خوش‌باوران و تازه‌به‌دوران رسیده‌ها را سرگرم کند؛‌   ایندولت در شرایط ساختاری و مدیریتی‌ای که به قدرت دست یافته قادر نیست هیچیک از وعده‌های خود را عملی نماید.   شاید بهتر است بپرسیم وعده‌های انتخاباتی باند روحانی ـ حکومت واقعی اسلامی،  گسترش قسط و حجاب و عفاف و ... و چرندیاتی از این قماش ـ  اصولاً برنامه‌ای سیاسی است یا جفنگ و مزخرف؟!   متأسفانه این «وعده‌ها» عبادی است،   «مادیت» ندارد،  از اینرو در هیچ شرایطی قابل تحقق نیست.  شعارهائی است پوچ که  مشکلات جامعه را حل نخواهد کرد.         

اینچنین است که دو حکومت ترکیه و جمکران در برابر درهای بستة استراتژیک منطقه به در جا زدن افتاده‌اند.   آنکارا جهت خروج از بن‌بست دست به جنگ‌سازی زده،   و جمکرانی‌ها نیز ناامید از آیندة مبهم خود جبهه‌سازی داخلی را شروع کرده‌اند.   به طور مثال،  مجلس شورای اسلامی که اعضای آن را سپاه پاسداران در شهرها و قصبات تحت نظارت امامان جمعه از صندوق‌ها بیرون می‌کشد،  با دولت بر سر توافقنامة هسته‌ای «سرشاخ» شده!   رهبر اوباش نیز در بیت‌اش مثل مار زخم خورده به خود می‌پیچد و اسرائیل و آمریکا را «نفرین» می‌کند!   دولتی‌ها هم با دل پردرد لب خندان آورده،   به یکدیگر مرتباً «تبریک» می‌گویند و صورت‌شان را با سیلی سرخ نگاه می‌دارند!   ولی واقعیت این است که کل رژیم در بحران دست‌وپا می‌زند. 

و زمانیکه افکار عمومی به صراحت دریابد که برداشتن تحریم‌ها،  و صادر کردن چند رونو و پژو به کشور،   «معجزة» اقتصادی کذائی را که دولت روحانی وعده می‌داد به همراه نخواهد آورد،  شرایط از این هم اسف‌بارتر خواهد شد.   در این گیرودار اگر بازگشت به دوران نظامیگری همچون نمونة ترکیه امکانپذیر نباشد،   پاسخ را حکومت اسلامی در کجا و به چه صورت می‌باید جستجو کند؟  اینجاست نقطة کور حکومت اسلامی،   نقطة کوری که درباغ‌سبزهای غربی برای‌اش چشم‌وچار نمی‌شود.   کشیدن به سوی مسکو و پیمان شانگهای تنها راه حل برای این حکومت خواهد بود و بس!      

با این وجود،  مسلماً پیوستن امثال ترکیه و حکومت اسلامی به پیمان شانگهای پیش‌فرض‌هائی دارد که به طور قطع شیوة حکومت «نظامی ـ آخوندی» حاکم بر تهران و آنکارا نمی‌تواند در آن محلی از اعراب داشته باشد.  همانطور که بارها گفته‌ایم،‌   مشکل اساسی روسیه در ادارة آسیای مرکزی و قفقاز حضور گستردة اقوام مسلمان در این مناطق است.   و به دلیل تضادهای ایجاد شده با مسکو،   چه در دوران تزارها و چه طی دورة اتحادجماهیر شوروی،   در این جمهوری‌ها نوعی روس‌ستیزی فرهنگی نیز در قوالب مذهبی و استقلال‌طلبانه به وجود آمده.   همچنانکه نمونة چچنی نشان داد،  این پیشینة تاریخی می‌تواند ابزار مناسبی برای غرب جهت شوراندن این اقوام بر علیه مسکو باشد.  شورشی که باج‌گیری از کرملین را آسان و امکانپذیر می‌کند.  در نتیجه ورود دولت‌های اسلامگرای ترکیه و جمکران به پیمان شانگهای مشکلات جدی برای مسکو به همراه می‌آورد.   مگر اینکه ایندو ساختار وابسته به غرب عمیقاً تحت کنترل قرار گیرند.   همانطور که هند و پاکستان نیز برای پیوستن به این پیمان ناچارند تعهداتی را بپذیرند:      

«[روسیه می‌گوید] در صورتیکه هند و پاکستان در مورد همه 28 سند اساسی این سازمان [شانگهای] موافقت کرده و سران کشورهای عضو نیز ورود ایندو کشور را بپذیرند،  دهلی‌نو و اسلام‌آباد اواخر امروز جمعه به عضویت سازمان همکاری شانگهای در خواهند آمد.»
منبع:  تابناک،  10 جولای 2015

 مسلماً 28 سند اساسی در واقعیت چهرة هند و پاکستان را تغییر خواهد داد!   پاکستان علیرغم وابستگی قانون‌ اساسی‌‌اش به «دین پاک‌ها» می‌باید دست لش‌ولوش‌های مسلمان را از قدرت‌های اداری و سازمانی به دور نگاه دارد.   و هند نیز دیگر نخواهد توانست در قلب سیاست استعماری انگلستان،‌   از طریق ایجاد درگیری و تفرقة فرقه‌ای راهگشای سیاست‌های غرب در آسیای جنوبی و غربی شود.   از این نوع «سندها» مسلماً بین سران پیمان شانگهای و ایران و ترکیه نیز کم ردوبدل نشده،‌   یا اینکه در آیندة نزدیک ردوبدل خواهد شد.   به همین دلیل نیز در اوج جنگ ارتش وابسته به ناتو در ترکیه،   رجب اردوغان راهی چین شده!  به استنباط ما این سفر به دلیل هراس دولت آتاترکی‌ها از انزوای منطقه‌ای است؛   ‌آنکارا جهت ورود به پیمان شانگهای به جلب حمایت پکن نیاز پیدا کرده.  تلاش‌های غرب جهت ایجاد بحران نظامی در ترکیه و تنش‌های سیاسی در ایران در شرایط فعلی به نتیجه نخواهد رسید.   درباغ‌سبزی که مقام معظم و مجلس به این تنش‌ها نشان می‌دهند نیز کارساز برنامة آمریکا نیست.   خلاصة کلام آنچه امروز در ترکیه و در حکومت جمکران جریان یافته،‌  تلاش آمریکاست برای گسترش تنش و درگیری.   سیاستی که در تقابل آشکار با اهداف پیمان شانگهای قرار می‌گیرد.