سالها پیش در سینماهای ایران فیلمی
هولیوودی به نام «دنیای دیوانۀ دیوانه» اکران شد.
این فیلم دریچهای بود تا نویسندۀ این وبلاگ دقایقی گذرا روزهای تلخی را که
تحت نظارت پلیس سیاسی و آقابالاسری کودتاچیان و چماقداران میگذراند فراموش
کرده، کمی از ته دل بخندد. از شما چه پنهان طی تماشای این فیلم، هم پیپ و عصا و گل ارکیدۀ امیرعباس هویدا را
فراموش کردیم، هم عرعر موذن مسجد سر کوچه و روضۀ امام حسین
را؛ زوزۀ گلسرخی چپگرا که «شهید» راه علی شده بود
هم به همچنین! حسابی خندیدیم؛ بکلی یادمان رفت کجا زندگی میکنیم.
ولی چند صباحی است که رخدادهای دنیای
سیاست نیز ـ جنگ اوکراین، سخنرانیها، ملاقات سران کشورها بر سر میزهای گرد و دراز و
چارگوش، و ... ـ یادآور همان روزهای «خوش» شده. این رخدادها مرتباً تصاویر «دنیای دیوانۀ
دیوانه» را در ذهن اینجانب زنده میکند. پیش از ادامۀ مطلب، شایسته
و بایسته است توضیح مختصری در مورد فیلم مذکور ارائه دهیم، تا همه با هم بخندیم.
در آغاز این فیلم، اتومبیل
«اسمایلر گراگن» تبهکاری که به تازگی از زندان آزاد شده بود، در یک جادۀ کوهستانی کالیفرنیا از کنترل خارج شده، به دره
سقوط میکند. سرنشینان چهار خودرو همزمان
برای نجات جان وی به صحنۀ حادثه میرسند و گراگن پیش از مرگ به آنان میگوید، مبلغ
350 هزار دلار را در پارک «سانتا رزا» زیر «دبلیو بزرگه» دفن کرده. حاضران در مورد تقسیم گنج با یکدیگر به توافق
نمیرسند و سرانجام قرار میشود هرکس زودتر دفینه را بیابد، مالک
آن باشد! هنر سناریست و کارگردان فیلم
کاری میکند که تعداد شرکت کنندگان در این مسابقه هر لحظه افزایش یابد؛ جماعت پرشماری از هر قماش و جنس، دربهدر به دنبال «دبلیو بزرگه» و چمدان پرپول به
سوی پارک سانتا رزا روان میشوند. در این
گیرودار رئیس پلیس هم در جریان گنج قرار میگیرد و از آنجا که با اضافه حقوقش
مخالفت شده بود، تصمیم میگیرد گنج را خودش
تصاحب کند. سرانجام چمدان پولها نصیب دست باد شده، و حضرات
از جمله رئیس پلیس سر از زندان در میآورند! این
فیلم، علیرغم ظاهر کمدیاش بخوبی حرص و
طمع و آز نوع بشر را به نمایش میگذاشت و نشان میداد که آدمیزاده «آدم» بشو نیست.
حال برگردیم به «دنیای دیوانۀ دیوانۀ»
خودمان! از دوران بوش، کاخ سفید در جریان یک «چمدان پرپول» قرارگرفته
بود! چمدانی که ابتدا در عراق دفن شده بود، و بعد
سر از کشورهای حاشیۀ دریای مدیترانه درآورد و سرانجام پای به اوکراین گذارد. اینچنین بودکه در خجسته میعاد «سوم اسفند» یا همان 21 فوریه سال 2014، یانکیها برای یافتن آن تلاش فراوان به خرج
دادند و کلی زحمت بر خود روا داشتند، افسوس که هر چه بیشتر گشتند، کمتر یافتند. در این
گیرودار مسکو هم از ماجرای چمدان آگاه شده بود،
و دیگر امکان «تنها خوری» وجود نداشت.
روسیه چندتا تفنگچی به خاک اوکراین روانه کرد
تا این چمدان را پیدا کنند، و از همان
لحظه حال و هوای جنگ سوم جهانی همه را گرفت!
جهانیان به طمع «چمدان پُر پول» به تکاپو افتادند. به همین دلیل واشنگتن، بز سر گلۀ سرمایهداری غرب، که قبل از همه به دنبال «دبلیو بزرگه» راه
افتاده بود، صدها میلیارد دلار پول
مالیاتدهندگان آمریکائی را تحت عنوان «کمک به ملت اوکراین» روانۀ شرکتهای اسلحهسازی
و داروسازی و غیره کرد؛ صندوق دهها بنگاه جذب مزدور و تکتیرانداز و
تیغکش و شکنجهگر و ... را هم از اسکناس لبریز نمود. این بنگاهها قرار شد با پولهای مرحمتی، جماعتی را برای «کمک» به ملت اوکراین روانۀ این
سرزمین کنند!
ولی مگر کار چمدان پُر پول در ینگهدنیا
تمامی داشت؟! خیر! کار
بالا گرفت؛ به سیاستگزاری رسید! جو
بایدن برای دستیابی به چند کرسی اضافه در مجالس اینکشور قضیۀ «دبلیو بزرگه» را به رحم
زنان وصل کرده، وانمود کرد که اگر جمهوریخواهها مجالس و
مراکز قدرت را به دست بگیرند، سقط جنین غیرقانونی
خواهد شد و بدیهی است که به این ترتیب دست همگان از چمدان پُر پول کوتاه خواهد شد! خلاصه،
با شعار «یا مرگ! یا سقط جنین!» از عوام دعوت کرد در انتخابات میاندورهای
به دمکراتها رأی بدهند تا این چمدان پُر پول نصیبشان شود! البته جمهوریخواهها هم با اینها کنار آمده
بودند؛ شرکتهای اسلحهسازی که اربابان
جملگیشان به شمار میروند، از هم اکنون
با دوربین چمدان پُر پول اسکناسها را زیر «دبلیو بزرگه» تحت نظر دارند! ولی قرار شد سروصدا راه نیاندازند، تا چند صباحی لیتل جو هم فرصت داشته باشد، جماعتی را برای حمایت از سقط جنین به دنبال
«دبلیو بزرگه» بدواند.
در اتحادیۀ اروپا برنامه از اینهم خندهدارتر
شد؛ یک دمکراسی کامل و بیعیب و نقص و
الهی حاکم است! در این خطه، همه طرفدار زلنسکیاند؛ فحش و ناسزاست که نصیب پوتین میشود! شرکت کنندگان در برنامههای «میزگرد» همه حرف
یکدیگر را تأئید میکنند؛ حرفهای یکدیگر
را تکرار هم میکنند؛ اصلاً معلوم نیست چرا میز گرد به راه میاندازند. میپرسیم،
بهتر نبود یکی میآمد و «حرفها»
را میگفت و میرفت؟! پاسخ میرسد که خیر!
هیچ بهتر نبود، چرا که تکلیف چمدان پُر پول و «دبلیو بزرگه» هم
باید همینجا روشن شود!
در سایۀ این چمدان پُر پول، حضرات حاکم بر اروپا سایۀ جنگ و خطر انفجارات
هستهای را بر سر همه فروانداختهاند، باشد تا جماعت فراموش نکند، مرگ هم وجود دارد. پس چه
بهتر که ملتهای «یوروپائی» قبل از مرگ به چمدان پُر پول مدفون زیر «دبلیو بزرگه»
دست یابند. همۀ مشکلات از قبیل فشار
تورمی، بحران بیآبی، بیاعتباری هیئتهای حاکمه، کمبود و گرانی کالاهای اساسی، نبود امنیت اجتماعی و ... قابل حل خواهد
بود، اگر بتوان این «دبلیوی ذلیل مرده» را
پیدا کرد.
ولی شیعیها هم چمدان پرپول دوست
دارند؛ به قولی «دبلیو بزرگۀ» خودشان را
دارند. در نتیجه، از رضا پهلوی گرفته تا ملاممد خاتمی و احمدینژاد
و خط امام و دایرۀ پیغمبر و مثلث شیطان و مکعب ابلیس و غیره، همه اظهار امیدواری کردند که «انشاالله گربه»
است! این چمدان پیدا میشود، و هر
کدام سهممان را خواهیم گرفت. اینجا بود
که بایدن کودتا را قفل زد و قرار شد تا کارگران و زحمتکشان و اقشار انگشتبهدهان
حیران، و ملایان انگشت به آنجا و گریان و
... همگی با هم کودتا کرده، چمدان را
بدهند به امام مسلمین تا سهم هر کدام محفوظ بماند؛ خدائی ناکرده ملاخور نشود! ولی نمیدانستند
که گندش در میآید. چرا که پس از سفر وزیر
امور خارجه لهستان به تهران، پوتین را از
خواب بیدار کرده و گفتند، «چه نشستهای
که بایدن چمدان پُر پول را در ایران میخواهد بدزدد!» پوتین فریاد برآورد، «دا!»
یعنی پدرش را در میآورم.
راویان اخبار و شارحان احوال گویند که
سواران را بفرمود، بتازید و چمدان از زیر
«دبلیو بزرگه» بیاورید. سواران چمدانی
نیافتند، ولی در محل یک زوج فرانسوی کپلمپل
پیدا کردند، با نقشۀ کامل «دبلیو بزرگه!» پوتین
سیدعلی را فرمود، «چه کثافتکاری است که تو
میکنی؟! چمدان را میدهی به این زوج نجس؟!»
سیدعلی وافور بیانداخت، نالهای
کرد و گفت، «تقصیر بچههاست، در ازای استرداد چمدان قولوقرار کودتا گذاشته
بودند!» ولی از شما چه پنهان مگر چمدان
پیدا میشود؟
بایدن از واشنگتن فریاد برآورد، شوخی در کار نیست! اگر این چمدان را پیدا نکنید سقط جنین بی سقط
جنین! اعتراضات جهانی به پیشگیری از سقط
جنین در حال اوجگیری بود که امام زلنسکی،
از مقدسین اوکراینستان تلفن زد!
ـ
الو، دییر بایدن!
ـ
هلو امام، کجائی؟!
ـ
همینجا هستم، در کنار چمدان!
ـ
قربان اون چمدان برم!
ـ این چمدان هم قربان شما میرود. اگر توپ و تانکی، چیزی بدهید،
چمدان را برایتان میفرستیم!
ـ
توپ و تانک که سهل است، جان میدهیم.
همان راویان میگویند، چمدان را امام زلنسکی بر قالیچۀ سلیمان گذارد و
روانۀ واشنگتن کرد که ناگهان عقابهای پوتین آن را سرنگون کردند. اینچنین
بود که انریکه مورا در فرودگاه جرمانی مورد بازجوئی پلیس قرار گرفت! و پلیس از او سراغ چمدان گمشدهای را میگرفت که
پر از تریاک بود!